بایسنغر میرزا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بایسُنغُر، از
سلاطین آق قوینلو. در
سال ۸۸۶ در
تبریز به
دنیا آمد.
بایْسُنغُر، از
سلاطین آق قوینلو. در ۸۸۶ در
تبریز به
دنیا آمد و پدرش،
سلطان یعقوب،
ملک الامرا صوفی خلیل بیگ موصلی را با عنوان
امیراعظم به اتابکی او برگماشت و چون
بیمار شد در
وصیت خود بایسنغر را به جانشینی برگزید.
صوفی خلیل بیگ، پس از
مرگ سلطان یعقوب در ۲
صفر ۸۹۶، این
شاهزاده را که هنوز کودکی بیش نبود با جلب موافقت شاهزادگان منسوب به
خاندان آق قوینلو و امرای
دولت، رسماً
سلطان خواند و به
نام او
اداره امور
حکومت را کلاً به دست گرفت. به روایتی، صوفی خلیل بیگ، هنگام بیماری سلطان یعقوب، شاهزاده
علی میرزابن سلطان خلیل را که
بیگِدیوان بود و برای
سلطنت رقیبی به شمار میرفت در
بند کرده و در
شب فوت سلطان یعقوب به
قتل رسانده بود. شاهزادگان آق قوینلو و سایر بیگها که به سلطنت بایسنغر
رأی داده بودند، چون هجده
پسر و خویشاوندان صوفی خلیل و نیز سایر رؤسای طایفه
موصلی را در
رأس مقامات دولتی در اطراف و اکناف
مملکت دیدند، به دور
مسیح میرزا پسر
اوزون حسن گرد آمدند و او را سلطان خواندند.
این
عصیان که عبدالباقی، از اخلاف میرانشاه و از فرزندان
تیمور، و غضنفر
میرزا نیز در آن
شرکت داشتند به
تبریز هم
سرایت کرد، ولی صوفی خلیل بر
اوضاع مسلط شد، و در این ماجرا مسیح
میرزا و شاهزادگان دیگری از خاندان آق قوینلو و عده بسیاری از امرا کشته شدند و فقط عبدالباقی
میرزا عفو شد.
شاهزاده رستم میرزابن مقصودبن اوزون حسن، که صوفی خلیل
قصد کشتنش را داشت، با
وساطت بایسنغر از
مرگ نجات یافت و ابتدا
محبوس و سپس به قلعه اَلَنجِق
تبعید شد. صوفی خلیل بیگ پس از این پیروزی حاکمیت را به تمام معنی در دست گرفت و قاضی صفی الدین (یا مسیح الدین) عیسی ساوچی پسر خواجه شکرالله
وزیر را، که
معلم سلطان یعقوب بود و در زمان
سلطنت وی
مقام صدارت علیا (
شیخ الاسلامی) داشت و به
علم و
اخلاق و
فضیلت بلند آوازه بود و در مقابل
پادشاه و شاهزادگان و امرا پیوسته از
اصول دین و اخلاق
دفاع میکرد، به
الحاد متهم کرد و به
قتل رسانید و نجم الدین مسعود،
خواهرزاده و در عین حال
عموزاده وی را نیز از
صدارت برکنار کرد.
محمود میرزا پسر
محمد میرزا اوغورلی، که در
جنگ قبلی جان به
سلامت برده و موفق شده بود به
همدان نزد شاه علی بیگ از امرای
طایفه پُرناک
پناه ببرد، از طرف وی و بیگهای دیگر،
سلطان شناخته شد. صوفی خلیل بیگ و قایتمیش بیگ از طایفه بایندر و عبدالباقی میرزامیرانشاه زاده (میرانشاهلو)، که از طرف
مادر منسوب به خاندان آق قوینلو بود، و فرمانروای
جوان به اتفاق، به آنان
حمله کردند. در جنگی که در حوالی
درگز در برابر
خانقاه اتابک یا دَنَک روی داد، شاه علی بیگ از پا درآمد و اردوی او پراکنده گشت و
محمود میرزا نیز
اسیر و
کشته شد.
احمد میرزا، یکی دیگر از
برادران محمودمیرزا، به
استانبول فرار کرد و به
دایی خود
سلطان بایزید دوم
پناهنده شد، و حسین
میرزا به
مصر پناه برد. احمدمیرزا
داماد سلطان بایزید دوم شد و حسین
میرزا نیز با
دختر یکی از خویشان سلطان قایتبای
ازدواج کرد. در این میان
سفیرانِ سلطان بایزید دوم که برای عرض
تبریک جلوس سلطان بایسنغر فرستاده شده بودند، پس از گرفتن
پاسخ نامهای که آورده بودند،
مراجعت کردند.
از طرف دیگر، منصور بیگ،
والی خطّه
فارس پس از شنیدن
خبر مرگ سلطان یعقوب ابتدا به نام سلطان بایسنغر
خطبه خواند و
سکّه زد، ولی اندکی بعد که شاه علی بیگ،
محمود میرزا را سلطان
اعلام کرد و از وی کمک خواست، خطبه را به نام او کرد. جهانگیر بیگ، خواجه حاجیلو و امیراحمدبیگ
جولان، دو تن از امرای خود را به
کمک فرستاد، لیکن آنان پس از شنیدن خبر کشته شدن شاه علی بیگ و
محمود میرزا از نیمه راه به
شیراز بازگشتند. اندکی پس از اینکه نامهای حاوی خبر
پیروزی از طرف سلطان بایسنغر و صوفی خلیل بیگ به شیراز رسید، منصور بیگ بار دیگر خطبه را به نام بایسنغر خواند و به
اسم او سکّه زد. چندی بعد قایتمیش، والی
یزد، سر به
عصیان برداشت و منصوربیگ نیروی مهمی به مقابله وی فرستاد. در جنگی که در
تفت یزد روی داد، قایتمیش بیگ
کشته شد و این
شورش به آسانی فرو نشست.
صوفی خلیل بیگ که
موفق به
سرکوب تمام شورشها شده بود و تصوّر نمیکرد
رقیب دیگری داشته باشد، به نام پادشاهِ جوان و به دلخواه خود
حکومت میکرد. ولی امرای سایر قبایل در اطراف
کشور، که نمیتوانستند حکومت وی و امرای منسوب به
طایف موصلی را
تحمل کنند، پنهانی
توافق کردند و نزد سلیمان بیگ بیچنلو، اتابکِ سلطان یعقوب و
والی دیار بکر، رفتند و گرد او
جمع شدند. در
ذیقعده ۸۹۶ میان سلیمان بیگ که از دیار بکر
حرکت کرده و به
وان آمده بود و صوفی خلیل بیگ که به
مقابله با وی برخاسته بود،
جنگ بی نتیجهای روی داد که یک
ماه به طول انجامید. با نزدیک شدن
فصل زمستان، صوفی خلیل بیگ ناگزیر به
تبریز عقب نشست و سلیمان بیگ به طرف تبریز پیشروی کرد. طرفداران صوفی خلیل بیگ، گروه گروه،
فرار میکردند و به سلیمان بیگ
ملحق میشدند.
گلابی بیگ،
پسر امیربیگ موصلی و از امرای
مشهور اوزون حسن، برای جلوگیری از
پیشرفت سلیمان بیگ به مقابله فرستاده شد، ولی در جنگی که در
دشت تبریز اتفاق افتاد سلیمان بیگ
غالب آمد و گلابی بیگ
کشته شد.
در پی آن، صوفی خلیل بیگ که سلطان بایسنغر را نیز همراه داشت با
گردآوری تمام نیرویش به مقابله با سلیمان بیگ برخاست. در شدیدترین مرحله
جنگ، عبدالباقی
میرزا میرانشاهلو، بایسنغر را واداشت که به نزد سلیمان بیگ
فرار کند. سلیمان بیگ در حالی که بایسنغر را در
آغوش گرفته بود وی را به دو اردوی
محارب نشان داد. در
نتیجه اکثر
سربازان طرفدار صوفی خلیل بیگ به سلیمان بیگ
ملحق شدند. با اینهمه، صوفی خلیل بیگ به اتفاق ابوبکر بیگ و سایر فرماندهان موصلی به
جنگ ادامه دادند تا همگی کشته شدند.
سلیمان بیگ، که به جای صوفی خلیل بیگ به عنوان
اتابک سلطان
قدرت را به دست گرفته بود، در
تبریز مستقر شد و حدود هفت
ماه بر سراسر مملکت
حکومت کرد و بعضی از امرا را که
رقیب خود میپنداشت از میان برداشت و از
مصادره اموال
ثروتمندان هم
غافل نماند. سلیمان بیگ که به
قدرت و
سلطه خود اطمینان حاصل کرده بود به جای رسیدگی به امور
دولت و
کشور در تبریز به
عیش و
نوش پرداخت. طولی نکشید که مخالفتهای شدیدی بر
ضد وی درگرفت. عدهای از
امرا و سربازان به دور ابراهیم بیگ بن دانا خلیل بیگ بن
محمد بایندر ملقب به ایبه سلطان جمع شدند و به طرف قلعه النجق پیش رفتند و با سازش با قزاق سیدی علی بیگ پورناک، فرمانده
قلعه، شاهزاده رستم بیگ را که در قلعه
بازداشت بود، فراری دادند و سلطان خواندند و مستقیماً به طرف تبریز حرکت کردند.
سلیمان بیگ با نیروهایی که توانسته بود گردآوری کند به اتفاق بایسنغر
میرزا به
مقابله با مخالفان برخاست، ولی چون دید پیشقراولانی که میفرستد پی درپی به
دشمن ملحق میشوند، به بیهودگی
مقاومت پی برد و از
راه بلاد
روم به دیار
بکر، ولایت سابق خود،
فرار کرد، ولی در آنجا به دست نورعلی بیگ بایندر، برادر ایبه سلطان کشته شد و بایسنغر
میرزا به اتفاق برادرانش حسن و مرادمیرزا به نزد شروانشاه، فرخ یسار،
پدر بزرگ مادریش، گریخت.
رستم
میرزا در
شعبان ۸۹۷ وارد
تبریز شد و بر
تخت سلطنت نشست. بدین ترتیب، سلطنت سلطان بایسنغر از
ربیع الاول ۸۹۶ تا
شعبان ۸۹۷ یعنی درست هیجده
ماه طول کشید.
سلطان رستم برای از میان برداشتن بایسنغر به طرف
شیروان حرکت کرد ولی چون با
مقاومت شروانشاه و بایسنغر روبه رو شد،
قرارداد صلحی با این
شرط منعقد کرد که
منطقه ارّان واقع در شمالِ
ارس، در دست بایسنغر باقی بماند، و خود به تبریز بازگشت. پس از مدتی، بایسنغر
میرزا به سبب بروز بی نظمی و
اغتشاش در نقاط مختلف
ایران و شنیدن خبر عصیان کوسه حاجی، والی
اصفهان، برضد سلطان رستم، سپاهی از
پدربزرگش گرفت و
آماده حمله به
آذربایجان شد. سلطان رستم برای جلوگیری از تجاوزات مختلف امرا و
سرکوب عصیانها، از
شیوخ صفوی و بخصوص از فرزندان صفی الدین اردبیلی کمک خواست. آنان
مریدان خود را گرد آوردند و با نیروهای سلطان رستم که زیر
فرمان ایبه سلطان بودند
متحد شدند و به نیروهای بایسنغر
میرزا و شروانشاه
حمله کردند. در این
جنگ، نیروهای بایسنغر
میرزا بین
گنجه و
بردعه شکست سختی خوردند.
بنا به
روایتی، بایسنغر
میرزا در جنگ کشته شد ولی بنا به روایت دیگر، پس از این شکست به دست سیدی علی پورناک دستگیر شد و روز پنجشنبه ۶
شعبان ۸۹۸ او را به تبریز آوردند و روز شنبه ۱۷
رمضان در
ییلاق سهند به
دستور سلطان رستم به
قتل رساندند. در مدت سلطنت کوتاه این شاه
خردسال، که با
حمایت و
حکومت امرا و در
هرج ومرج سپری شد، کتابهایی مزیّن به نام او
تألیف شده که
موجود است و نیز
کتابهایی در
دست است که برای
ضبط در
کتابخانه او
نسخه برداری شده است.
(۱) محمدبن حسن سعدالدین، تاج التواریخ.
(۲) فریدون بیگ پاشا، مجموعة منشأت سلاطین، استانبول ۱۲۷۲، ج ۱، ص ۳۲۳ـ۳۲۸.
(۳) Baysungur'un Bayezid II'e mektubu, Arsiv K i lavuzu, chap I, ۲۸;.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بایسنغر»، شماره۴۴۳.