مسروق بن اجدع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوعایشه همدانی وادعی کوفی؛
فقیه،
محدث،
عابد، از همراهان
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در جنگها و از شاگردان
عبدالله بن مسعود بود.
فقیهی توانا و عابدی وارسته بود و از امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) کسب فیض مینمود و در تمامی جنگهای حضرت در رکاب او بود. نیز افتخار شاگردی ویژه
عبداللّه بن مسعود را دارا بود. از
معاذ بن جبل و
خبّاب بن الارت و
ابیّ بن کعب نقل حدیث کرده است. پدرش
اجدع بن مالک سرآمد سوارکاران
یمن و
عمرو بن معدیکرب دایی او بود.
شعبی میگوید: «من کسی کوشاتر از او در
طلب علم ندیدم. او از
شریح در مقام
فتوا داناتر بود؛ از این روست که شریح موقعی که درمیماند، از او نظر میخواست».
علی بن مدینی میگوید: «هیچ یک از اصحاب ابن مسعود بر او پیشی نگرفت. او از جمله اصحاب ابن مسعود بود که به مردم
حدیث میآموختند. همزمان هم قاری و هم مفتی بود».
ابن حجر میگوید: «مناقب او بسیار است. وی در سال ۶۳ درگذشت».
مسروق، دانش فراوانی اندوخته بود و بر آموختن
علم از
صحابه پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) همت فراوانی داشت. در گذشته گفتار او را یادآور شدیم که: «با هر یک از اصحاب پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) همنشین شدم و آنان را همچون آبگیرهایی یافتم که برخی یک نفر و برخی دو نفر و برخی ده نفر و برخی صد نفر را سیراب میساخت و برخی آنچنان سرشار بود که اگر تمامی مردم بر آن وارد میشدند، همه را سیراب میساخت». مقصودش علی (
علیه
السّلام) است.
او متهم شده که از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فاصله گرفته بود.
ابن ابی الحدید درباره او و
اسود بن یزید و نیز
مرّه همدانی و
شعبی، سخنی دارد که به تفصیل عین آن را نقل میکنیم. او میگوید: «شیخ ما
ابوجعفر اسکافی (رحمةاللّه
علیه) ذکر کرده و من خود این مطلب را در کتاب «
الغارات»
ابراهیم بن هلال ثقفی یافتهام که در
کوفه با اینکه غلبه با
تشیع بود، در میان فقها کسانی بودند که با علی
خصومت میورزیدند و او را دشمن میداشتند؛ از جمله آنان مرّه همدانی است.
ابونعیم فضل بن دکین از
فطر بن خلیفه روایت کرده که: از مرّه شنیدم میگفت: اگر علی شتری بود که صاحبانش با او آب از چاه میکشیدند از آنچه بود برایش بهتر بود. از عمرو بن مرّه روایت شده که: به مرّه گفتند: تو چگونه از فرمان علی سر باز زدی؟ گفت: قبل از دوره ما دارای سابقه خوبی بود، ولی ما به بدیهای او دچار شدیم.
ابن دکین از
حسن بن صالح روایت میکند که گفت: ابو صادق (شیخ او را در زمره گروهی از
اصحاب امیر مؤمنان (
علیه
السّلام) که کنیه آنان ابو صادق است آورده، میگوید: «او پسر عاصم بن کلیب جرمی عربی کوفی است».
ابن حجر میگوید: «او از قبیله ازد و کوفی است. اسمش
مسلم یا عبداللّه است.
ابن حبّان او را در زمره ثقات آورده است. او فردی پارسا و مستقیم الحدیث بود».)
بر مرّه همدانی
نماز نخواند، و در زمان حیاتش گفته بود: به خدا سوگند سقف خانهای بر سر من و او سایه نمیافکند. کنایه از اینکه ما با هم در یک جا نمیتوانیم جمع شویم. او میگوید: چون مرّه وفات یافت
عمرو بن شرحبیل (او
ابومیسره همدانی کوفی از اصحاب ابن مسعود و انسانی عابد، زاهد، ثقه و بزرگوار است. در سال ۶۳ وفات یافت.)
در
تشییع جنازه او حاضر نشد و گفت: در تشییع او حاضر نمیشوم؛ زیرا او از علی بن ابی طالب کینهای به دل داشت. ابراهیم بن هلال میگوید:
مسعودی از طریق
عبداللّه بن نمیر همین حدیث را برایمان نقل کرد. او میگوید: عبداللّه بن نمیر (او ابوهاشم همدانی کوفی است. ابن مسعود میگوید: «ثقه، کثیر الحدیث و صدوق است. به سال ۱۹۹ از دنیا رفت». )
پس از نقل حدیث گفت: من نیز چنین هستم؛ به خدا سوگند اگر کسی بمیرد در حالی که از علی (
علیه
السّلام) کینهای به دل داشته باشد در تشییع جنازه او حاضر نخواهم شد و بر جنازهاش نماز نخواهم خواند».
ابن ابی الحدید سپس میگوید: «یکی دیگر از آنان اسود بن یزید و دیگری مسروق بن اجدع است.
سلمة بن کهیل روایت میکند: آن دو، به خانه برخی از
زنان پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) رفت و آمد داشتند و درباره علی (
علیه
السّلام) بد میگفتند. که در این میان، اسود بر همین اعتقاد مرد، ولی مسروق نمرد مگر آنکه حالت او عوض شد و طوری شد که پس از هر نماز که به جا میآورد، به روان پاک علی بن ابی طالب (
علیه
السّلام) درود میفرستاد و این به علت حدیثی بود که از عایشه در فضیلت حضرت شنیده بود.
(
احمد بن حنبل در کتاب
مسند از مسروق نقل میکند که گفت: «
عایشه به من گفت: تو از فرزندان من هستی و تو را از همه آنان بیشتر دوست دارم. آیا درباره مخدج- رئیس
خوارج (که به ذوالثدیه و ذوالخویصره نیز شهرت داشت) اطلاعی داری؟ گفتم: آری، علی بن ابی طالب او را در کنار رودی که بالای آن را تامرّا و پایین آن را نهروان میگفتند، میان لخاقیق و طرفاء، کشت. گفت: گواهی بر این گفتارت بیاور. رفتم و مردانی را (پنجاه نفر) آوردم که نزد او بر این مطلب گواهی دادند. مسروق میگوید: به او گفتم: تو را به صاحب این قبر- پیامبر- سوگند میدهم، چه از پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) درباره این گروه- خوارج- شنیدهای؟ گفت: شنیدم که فرمود: «آنان بدترین مردم و بدترین خلایقاند که به دست بهترین مردم و بهترین خلایق و نزدیکترین آنان به درگاه خداوند، کشته خواهند شد».
نیز
مدائنی در کتاب «صفین» از مسروق آورده است: عایشه- وقتی فهمید علی (
علیه
السّلام) ذوالثدیه را کشته است گفت: «خدا
عمرو بن عاص را
لعنت کند؛ او قبلا برایم نوشته بود که در
اسکندریّه او را کشته است ولی این باعث نمیشود که من آنچه را میدانم و از
رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآله) شنیدهام نگویم؛ از پیامبر شنیدم که فرمود:
«به دست بهترین فرد امت پس از من کشته خواهد شد».)
از لیث از ابو
سلیم نقل شده است که مسروق میگفت: علی چون هیزمکش شب است؛ کنایه از اینکه درست و نادرست را به هم درمیآمیزد. او میگوید: مسروق پیش از آنکه بمیرد از این موضع برگشت و
توبه نمود.
سلمة بن کهیل روایت میکند:
من و زبید یمانی پس از وفات مسروق نزد همسرش رفتیم، او با ما به گفتوگو پرداخت و گفت: مسروق و اسود بن یزید نسبت به سبّ علی بن ابی طالب زیادهروی کردند، ولی مسروق را پیش از آنکه بمیرد دیدم که بر او درود میفرستد.
اما اسود بر همان حال مرد.
سلمه میگوید: پرسیدیم: چرا نظر او عوض شده بود؟
گفت: به جهت حدیثی بود که عایشه از پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) درباره خوارج نقل نمود. از ابو اسحاق روایت شده که گفت: سه نفر نسبت به علی بن ابی طالب (
علیه
السّلام) مورد اطمینان نیستند: مسروق، مرّه و
شریح، و روایت شده که شعبی چهارمین آنان است. از شعبی روایت شده که مسروق به جهت پیروی نکردن از علی بن ابی طالب پشیمان بود».
کشی از ابو الحسن علی بن محمد بن قتیبه، دوست و شاگرد و راوی کتابهای
فضل بن شاذان روایت کرده است: «از ابو محمد فضل بن شاذان درباره زهّاد هشتگانه سؤال کردند و او چهار نفر را که با علی (
علیه
السّلام) همراه و از زهّاد پرهیزگار بودند برشمرد:
ربیع بن خثیم،
هرم بن حیّان،
اویس قرینی و
عامر بن عبد قیس. چهار نفر دیگر که این صفت- همراهی با علی- را نداشتند؛ یکی از آنان مسروق بن اجدع بود. - اضافه میکند: - او عشّار (مامور جمعآوری
مالیات)
معاویه بود و با همین شغل در جایی پایینتر از واسط، کنار دجله که به رصافه معروف است مرد و قبرش همان جا است».
طبری امامی در «
مسترشد» آورده است: «مسروق و مرّه همدانی از همراهی با علی (
علیه
السّلام) در جنگ سر باز زدند و حقوق سالیانه خود را از او گرفته، به قزوین رفتند.
مسروق سرپرست سواره نظام و مامور مالیات
عبیداللّه بن زیاد بود و سفارش کرد که او را در قبرستان یهودیان دفن کنند و دلیل آن را چنین بیان داشت: میخواهد وقتی از قبر خارج میشود کسی جز او- در آن جمع- به
خدا و رسولش
ایمان نداشته باشد».
علامه تستری از وی نقل میکند: «او از کسانی بود که مردم را برای حمایت از
عثمان تشویق میکرد و به مردم میگفت: برای کمک به خلیفهتان قیام کنید».
از
ثعلبی- در
تفسیر- نقل میکند که او در
جنگ صفین میان دو لشکر ایستاد و این آیه را تلاوت کرد: «وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً؛
و خودتان را مکشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است».
این بود آنچه درباره این مرد گفتهاند و خواستهاند از این راه، موضع او را نسبت به خاندان
اهل بیت مورد خدشه قرار دهند.
اکنون به بررسی و میزان صحت این گفتهها میپردازیم:
اما مساله کوتاهی مسروق در حق حضرت و عدم حضور در جنگها- بنا به روایتی از شعبی (
ابن سعد از او در
الطبقات، نقل میکند که گفت: «مسروق در هیچ یک از جنگها با حضرت شرکت نکرد!».)
یا تخلف از حضور در جنگ صفین (در
کامل ابن اثیر، چنین آمده است: «هنگامی که علی (
علیه
السّلام) در
نخیله اردو زد، عدهای از کوفیان از حضور با حضرت سر باز زدند؛ از جمله آنان مرّه همدانی و مسروق بودند که سهم خود را برداشته، آهنگ قزوین کردند و بعد از آن، مسروق همواره به خاطر این سرپیچیاش
استغفار میکرد».)
- بنابر نقل طبری امامی- کاملا با گفتار تمامی ارباب تراجم و شرح حال نویسان که بر حضور او در تمام جنگهای حضرت تصریح دارند، منافات دارد.
ابن حجر عسقلانی میگوید:
«
وکیع (او وکیع بن جراح بن ملیح رواسی کوفی، حافظ، ثقه، امین، عابد، ناسک و راستگو بود. دانشمندی فوق العاده در میان برجستهترین دانشمندان بوده و از او بیزارتر از
دنیا و خاشعتر دیده نشده است و پیشوایان حدیث بر راستی و وثاقت او اتفاق نظر دارند. او به پیروی از خاندان پیامبر (صلّیاللّه
علیهوآله) شهره بود.
ابن معین میگوید: «نزد
مروان بن معاویه لوحی را دیدم که بر آن نام مشایخ حدیث و صفات هر یک نوشته شده بود. در آن آمده که وکیع
رافضی است».
محمد بن مروان میگوید: «از هر کس تعریفی شنیدم او را پایینتر از آن تعریف یافتم، به جز وکیع که او برتر از تعریفهایی بود که از او میکردند». به سال ۱۲۸ به دنیا آمد و در سال ۱۹۶ در
روز عاشورا و در راه مراجعت از سفر
حج وفات یافت.)
و دیگران گفتهاند: مسروق از حضور در هیچ یک از جنگهای علی سر باز نزد».
ابن سعد از
محمد بن منتشر از مسروق بن اجدع نقل میکند که گفت: «در روزهای
حکمیت چادر من در کنار چادر
ابوموسی اشعری بود؛ گروهی از سپاهیان، شبانه به لشکر معاویه میپیوستند؛ ابوموسی به هنگام صبح دامن خیمهاش را بالا زد و گفت: ای مسروق! فرمانروایی آن است که با توطئه به دست آمده باشد و پادشاهی آن است که با زور شمشیر فراهم گردیده باشد».
خطیب میگوید: «مسروق از کسانی است که در جنگ علی (
علیه
السّلام) با
خوارج در نهروان حضور داشت. از
ابن ابی لیلی روایت میکند که گفت: مسروق در
جنگ نهروان در کنار علی (
علیه
السّلام) شرکت جست، و- میگوید: - حضرت وقتی جنگ را به پایان رسانید، برخاسته و با «قدومی» (قدوم: (تیشه) وسیلهای که برای تراش دادن چوب به کار میآید.) که در دست داشت به دری کوبید و فرمود: صدق اللّه و رسوله؛ راست آمد آنچه خدا و رسولش مرا خبر دادند».
به نظر میرسد روایت یاد شده از شعبی همچون روایات دیگر منسوب به او است؛ چون از او نقل شده که گفت: «در
جنگ جمل از صحابه جز علی و
عمّار و
طلحه و
زبیر، کس دیگری حضور نداشت». گفتهاند: - اگر این روایت صحیح باشد- از بزرگترین دروغهای ساخته و پرداخته اوست؛
ولی این روایت را ظاهرا به
دروغ به او بستهاند؛ زیرا او تنها کسی است که کوتاهی مردم
مدینه در حق
علی (علیهالسّلام) را- هنگامی که برای جنگ جمل به پا خاست- گوشزد کرده است، میگوید: «در این فتنه (جنگ جمل) جز شش نفر از
بدریون، بقیه حضور نداشتند که
ابوهیثم بن تیّهان و
خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین و چند نفر دیگر از جمله حاضران بودند».
اما اینکه گفتهاند: در جنگ صفین بین دو لشکر ایستاد و مردم را از یاری امیر مؤمنان (
علیه
السّلام) باز میداشت و این آیه را خواند که: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَاْکُلُوا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ اِلَّا اَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال هم دیگر را به ناروا مخورید- مگر آن که داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما انجام گرفته باشد- و خودتان را مکشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است». از چند جهت در آن اشتباه صورت گرفته است:
اولا: این ماجرا با اینکه گفتهاند: مسروق در جنگ صفین با تعدادی از کوفیان حضور نیافت و همراه مرّه به قزوین رفت،
سازگار نیست. آری، اگر این حدیث
صحیح باشد، بایستی درباره مسروق نامی باشد که جدا از فرد مورد بحث است؛ او مسروق عکّی است و صرفا پیامبر را دیده است؛ در دربار معاویه میزیست و او را بر سرپیچی از امیر مؤمنان (
علیه
السّلام) تشویق میکرد.
ثانیا: این ماجرا و تلاوت آیه مربوط به ابوموسی اشعری است که وقتی فرستادگان امام آمدند تا مردم را برای شرکت در جنگ جمل بسیج کنند، کوفیان را از شرکت در جنگ همراه امیر مؤمنان (
علیه
السّلام) باز میداشت، نه مسروق. این موضوع را
طبری در حوادث سال ۳۶ آورده و بخشی از سخنان ابوموسی در آنجا چنین است:
«ای مردم! این فتنه کور و ظلمانی است که در آن خواببودن بهتر از بیداربودن و بازنشستن بهتر از قیام با آنان است. بنابراین شمشیرها را غلاف کنید و سرنیزهها را از نیزهها بیرون کشید؛
خداوند ما را برادر قرار داد و
خون و اموال ما را بر یک دیگر
حرام گردانیده است. خداوند میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَاْکُلُوا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ... وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» و نیز میفرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ»
ثالثا: از آنجا که دروغگو کم حافظه است، در این
دروغ که به مسروق نسبت دادهاند در همگویی عجیبی رخ داده است. ابن سعد از شعبی- که میپنداشت مسروق در هیچ کدام از جنگها همراه علی (
علیه
السّلام) شرکت نکرده است- نقل کرده است: «هر گاه به مسروق گفته میشد: چرا از فرمان علی سر باز زدی و در جنگها با وی شرکت نکردی؟ برای پاسخ به این سؤال با آنان به بحث و جدل پرداخته و میگفت: شما را به خدا سوگند! آیا شاهد بودید زمانی را که در مقابل یک دیگر صف آراستید و بر روی یک دیگر سلاح افراشتید و هم دیگر را به
قتل رساندید، دری از آسمان گشوده شد، شما نظارهگر بودید و فرشتهای فرود آمد و بین دو سپاه قرار گرفته، گفت: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَاْکُلُوا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ اِلَّا اَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً»
آیا این، شما را از نبرد با یکدیگر باز نداشت؟ گفتند: آری، گفت: به خدا سوگند برای آن آیه، دری از آسمان گشوده شد و فرشتهای والا مقام آن را بر زبان پیامبر شما فرو فرستاد؛ و آن، آیه محکمی از
قرآن است که چیزی آن را
نسخ نکرده است». همچنین ابن سعد دو روایت با همین لفظ نقل کرده و هر دو را به شعبی نسبت داده است و سپس از
عاصم روایتی را به صورت
مرسل آورده، میگوید: «گفته شده است که مسروق خودش به صحنه صفین آمد و میان دو لشکر ایستاد و گفت: ای مردم، آیا ندیدید... آنگاه به درون انبوه جمعیت رفت و ناپدید گردید».
احتمالا بر گوینده خبر که مجهول الهویه است امر مشتبه شده و در این پندار گمان داشته است در عبارت: «حتّی اذا کان بین الصّفّین...» که بخشی از خبر است، ضمیر در کان به مسروق بازمیگردد، در حالی که- بر فرض صحت خبر- بازگشت ضمیر به فرشته است.
و احتمال دارد که این مسروق نام همان عکّی دوست معاویه است که از چهرههای برجسته
شام است و همو است که معاویه را بر
تمرد از فرمان امام و خونخواهی
عثمان تشویق میکرد.
اما نسبتدادن به او که مامور جمعآوری مالیات برای معاویه بود
و
زیاد بن ابیه او را حاکم «
سلسله» قرار داده بود که همانجا هم به سال ۶۲ یا ۶۳ مرد
و مسروق از این کرده خود ناخشنود بود و میگفت: «سه تن مرا رها نکردند: زیاد، شریح و
شیطان که پیرامون مرا گرفتند و پیوسته چنین شغلی را (قبول حکومت سلسله) پیش چشم من آراستند تا اینکه در دام آن گرفتار آمدم!». او میگفت: «من هرگز از کردهای که مرا به
جهنم برد بیشتر از این کار نهراسیدهام!». او همانجا بود تا مرد.
ابن سعد میگوید: «او در سلسله از توابع «
واسط» مرد و قبرش در آن دیار مزار مردم است».
از
ام قیس آورده است که گفت: «در سلسله با مسروق برخورد کردم و همراهم ۶۰ گاو نر بود که بار پنیر و گردو حمل میکرد؛ مسروق پرسید که هستی؟
گفتم: مکاتبهام. (مکاتبه (کتابت) عقدی است مستقل میان آقا و برده بسته میشود و ثمره آن آزادی برده است طبق شرایط خاص.) گفت: رهایش سازید چون بر مال مکاتب
زکات نیست»
کشی از فضل بن شاذان روایت کرده است که گفت: «مسروق مامور جمعآوری مالیات برای معاویه بود و با همین شغل در مکانی پایینتر از شهر واسط که کنار دجله است و به آن رصافه میگویند مرد و قبرش آنجا است».
این، همه گزارشی است که در این باره گفتهاند، ولی نمیتوان آن را پذیرفت، چه اینکه با واقع تاریخ سازگار نیست، زیرا:
اولا: اگر آن دو سالی که زیاد او را بر سلسله گمارده بود، دو سال آخر زندگی مسروق باشد؛ چون با همان شغل از دنیا رفت، باید بعد از سال ۶۰ باشد و این با هلاکت زیاد در سال ۵۳
که از نظر تاریخنگاران امری
مسلم است، هماهنگی ندارد! از این رو این مسروق احتمالا کسی غیر از مسروق بن اجدع، متوفای ۶۳ است و احتمالا
مسروق بن وائل حضرمی (او از سران لشکر ابن زیاد در
واقعه کربلا بود که در آینده ذکر آن خواهد آمد.) یا عکّی (ابن حجر شرح حال او را در
الاصابه، آورده است. او از چهرههای بارز شام نزد معاویه بود و فرستادگان
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) از او خواستند که دستور حضرت را گردن نهد، که در این هنگام
مسروق عکّی از کسانی بود که معاویه را
تهدید کرد که فرمان امام را نپذیرد و او را بر سرپیچی از فرمان و خونخواهی عثمان تشویق میکرد.)
] یا غیر از این دو است.
ثانیا: سلسل یکی از نواحی هشتگانه استان «شاذ قباذ» است که به بخش دجله معروف است. صاحب «
یاقوت» میگوید: «دجله بخشی در شرق
بغداد است که هشت ناحیه دارد که عبارتند از: رستقباذ، مهروذ، سلسل، جلولاء، بند نیجین، براز روز، دسکره و رستاقین». او میگوید: «لفظ «طسّوج» به معنای ناحیه به هر یک از آنها اضافه میشود». (صاحب معجم در صفحه ۲۳۶ میگوید: «سلسل، رودی در بینالنهرین است که به ناحیهای از استان شاذقباذ در بخش شرقی میپیوندد».)
بنابراین بسیار بعید به نظر میرسد که دانشمندی بزرگ و راویی توانا همچون مسروق بن اجدع بر چنین منطقه کوچک و دورافتادهای از مراکز علمی و فرهنگی گمارده شود؛ خصوصا اینکه کار او چیزی شبیه کار مامورین جمعآوری مالیات باشد! آری، چیزی نیست که درباره شخصیتی به سان مسروق بن اجدع که پیشوایی الگو و یکی از صاحبنظران بزرگ است قابل پذیرش باشد؛ از این رو به نظر میرسد کارگزار آن ناحیه باید کس دیگری باشد!
ثالثا:
خطیب بغدادی میگوید: «مسروق بن اجدع همدانی وادعی که کنیهاش ابو عایشه است به سال ۶۳ در
کوفه درگذشت، او در این هنگام ۶۳ سال داشت»،
ولی
ابن اثیر بر آن است که: «مسروق بن اجدع در سال ۶۲ یا ۶۳ در مصر وفات یافت»
و چنان که ابن حجر آورده است: «در سلسل وفات یافت».
بدین ترتیب درباره جای قبر او سه قول است که قول اول صحیحتر به نظر میرسد.
اما آن کسی که در مصر وفات یافته احتمالا عکّی- از دوستان معاویه- است و آن کسی که مامور جمعآوری
زکات بود و بر سلسله گمارده شده بود ممکن است ابن وائل باشد. و اللّه العالم
اما اینکه او را از فرماندهان لشکر ابن زیاد به شمار آوردهاند- بنابر آنچه در «مسترشد» آمده است-
کاملا بیاساس مینماید، چه اینکه او مسروق بن وائل حضرمی، از لشکریان کوفه است که برای جنگ با
حسین بن علی (علیهالسّلام) در
کربلا بسیج شده بودند.
ابو مخنف از
عطاء بن سائب از
عبدالجبار بن وائل حضرمی از برادرش مسروق بن وائل نقل کرده است که گفت: «در صف اول سپاهی بودم که برای نبرد با حسین به راه افتاده بود؛ با خود گفتم: اگر در صف اول باشم شاید سر حسین نصیب من گردد و بدین وسیله جایگاهی نزد عبیداللّه بن زیاد بیابم...».
او زمان پیامبر (صلّیاللّه
علیهواله) را درک کرده بود و با گروهی از مردم
حضرموت خدمت رسیده بود.
اما دفاع مسروق بن اجدع از عثمان شاید تنها به خاطر حفظ
وحدت و عدم
تفرقه بوده است نه اینکه به عثمان عقیدهای داشته باشد؛ از این روست که گفتهاند: او از
ابوبکر،
عمر، علی،
ابن مسعود و
ابیّ بن کعب نقل روایت کرده، ولی از عثمان چیزی نقل نکرده است.
نیز گرامیداشتن عایشه فقط به خاطر احترام پیامبر (صلّیاللّه
علیهواله) بوده است و گرنه خود یکی از معترضان بر عایشه به خاطر ناهمگونی موضعش نسبت به عثمان است.
ابن سعد از
اعمش از خیثمه از مسروق نقل کرده است: «عایشه به هنگام کشتهشدن عثمان گفت: او را بسان جامهای پاکیزه رها کردید، سپس او را پیش آوردید تا همچون گوسفندی ذبح کنید؛ آیا امکان نداشت این کارها پیش از این صورت میگرفت؟! مسروق به او گفت: این کرده توست؛ تو بودی که به مردم نوشتی و آنان را
علیه عثمان شوراندی!! ولی عایشه به گونهای حالت گرفت که گویی خود سبب نبوده است».
شگفت آنکه
مامقانی، مسروق بن اجدع را یک بار به عنوان یکی از زهّاد هشتگانه آورده و او را نکوهش کرده است و در جای دیگر از او به همدانی کوفی نام برده و از جمله بزرگان و فقها شمرده و او را توثیق کرده است.
تستری بر او اعتراض کرده که این دو، یکی هستند، دلیلی برای فرقگذاشتن در شخصیت و توصیف او وجود ندارد.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۵۷.