ابوعامر راهب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمرو (عبد عمرو) بن صیفی بن نعمان بن مالک، معروف به ابوعامر راهب، متعلق به
قبیله اوس و
پدر حنظله غسیل الملائکه است که بعدها به ابوعامر
فاسق مشهور شد.
او فردی جاهطلب و زاهدنما بود كه با خدا و پیامبرش به
ستیز پرداخته و از هیچ شقاوتى روى گردان نبود.
نام او عمرو (عبد عمرو) بن صیفی بن نعمان بن مالک و نسبش به
قبیله اوس میرسد.
بیشتر محدثان، او را از بزرگان قبیله اوس دانستهاند؛
ولی
ابن کثیر، وی را از سران قبیله
خزرج شمرده است.
ابوعامر در
جاهلیت با پوشیدن لباس خشن
و دورى گزیدن از
مردم، راه
زهد و رهبانیت را برگزید، امّا هنگامى كه پیامبر به دعوت گروهى از مردم و
فرمان خدا، از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود،
آتش حسادت در
وجود پلید «ابوعامر» شعلهور گردید و از پى آن بر ضد اسلام و پیامبر به دستهبندى و
مخالفت پرداخت.
پس از گسترش اسلام و فزونى گرفتن یاران پیامبر، او به مكّه گریخت و پس از فتح «مكّه» به «طائف» رفت و پس از گرایش مردم آن سامان به اسلام، به شام گریخت و از آنجا به «
روم» رفت و
مسیحیت را برگزید و همچنان به مخالفت خویش با اسلام ادامه داد. البته
نصرانی بودنش در
جاهلیت نیز گزارش شده،
به هر حال بر اساس گزارشات منابع تاریخی او به رهبانیت روی آورده
و
لباس خشن میپوشید و از
دانش اهل کتاب نیز آگاهی داشت؛
از همین رو به «راهب» معروف بود. او معتقد به برانگیخته شدن
انسان، پس از
مرگ نیز بوده است.
بنابر روایتی وی، در
جاهلیت، از
حنفا به شمار میآمد و یا حداقل او خود را منسوب به حنفیت دانسته است.
بر پایه
گزارش تاریخنگاران و سیرهنگاران، حنفا برخی از
قریش بودند كه در
ماه رمضان در
غار حراء عبادت و
تهجد نموده، فقیران را
اطعام میكردند و سپس به
طواف کعبه میپرداختند.
ابن هشام این
سیره را در مورد پیامبر اکرم نقل کرده است.
بلاذری،
عبد المطلب،
جد پیامبر گرامی را پایهگذار این
سنت در میان
قریش میداند.
برخی چون
ابن هشام این
سیره را مربوط به حنفاء و افرادی دیگری من جمله
زید بن عمرو بن نفیل دانستهاند كه برای
پرهیز از
پرستش بتها و
آداب جاهلی و دور ماندن از
آزار بتپرستان، به
غار حراء میرفتند و به
اطعام مساکین میپرداختند.
باید به این نکته توجه کرد که روش حنفای قریش از جهت
قصد و
انگیزه و طول مدت و ارتباط با
جامعه، با
رهبانیت بسیار متفاوت است. رهبانیت هرگز مورد
تأیید اسلام و پیامبر نبوده و
دین اسلام بر پایه
حنفیت سهل و
آسان و نه رهبانیت قرار گرفته است.
به همین مناسبت
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افرادی چون ابوعامر راهب را به
دلیل وارد كردن رهبانیت به دین
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) حنیف،
فاسق دانسته است.
پس از
هجرت، به جهت
عدم پذیرش
اسلام، به فرموده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، او را
فاسق (کسی که از
اطاعت خدا و دین حنیف خارج شده) خواندند.
پس از
جنگ بدر، وی همراه با چندین
نفر از اهل قبیلهاش به
مکه فرار کرد و مشرکان مکه را همواره به
جنگ با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
تشویق میکرد.
ابوعامر، در
غزوه احد در سپاه مشرکان حضور داشت و نخستین کسی بود که جنگ را آغاز کرد؛
او گودالهایی بر سر راه مسلمانان حفر کرد
که از
قضا یکی از مشرکان که
قصد کشتن پیامبر را داشت در یکی از آنها افتاد و مسلمانان او را به
هلاکت رساندند.
ابوعامر میکوشید
انصار را در این
غزوه با خود همراه سازد اما تلاشهای او بینتیجه ماند.
این دشمنی همیشگی وی با خدا و پیامبر، مورد اشاره
آیه ۱۰۷
سوره توبه نیز هست. نقل شده که به پیامبر گفت: با هر قومی که با تو بجنگند، همراه خواهم بود.
وی تا
سال فتح مکه در آنجا به سر برد و هنگام فتح مکه به سوی
طایف فرار کرد.
به نوشته
مقریزی، ابوعامر
مصمم شده بود
قبر آمنه،
مادر پیامبر اکرم، را بشکافد، اما به خواست خدا از این کار بازماند.
از شگفتیهاى
روزگار این بود كه او
پدر «
حنظله» از شهیدان نامدار «
اُحُد» بود،
همان مرد بااخلاص و پاكباختهاى كه پس از
شهادت در ركاب پیامبر بدان
دلیل كه تازه
داماد بود و
شبانه با
وداع از
عروس خویش،
به یارى پیامبر شتافته و امكان و فرصت
غسل نیافته بود؛
فرشتگان پیكرش را غسل دادند. آرى
پسر در اوج كارش بجایى رسید كه «غسیل الملائكه» عنوان یافت،
امّا پدر از زبان پیامبرِ حقگو و درست كردار، عنوان
زشت و نفرت انگیز «فاسق» را دریافت داشت.
با اسلام آوردن مردم طائف، ابوعامر به
شام عزیمت کرد و در آنجا، تنها و
مطرود از
وطن در
سال نهم یا دهم هجری
در «قِنَّسرین»
مُرد. مرگ وی را به
علت نفرین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانستهاند
که پس از آمدن ایشان به
مدینه ادعا کرد پیرو دین حنیف است و وقتی پیامبر فرمود: من بر این دینم و آن را بیپیرایه و
پاک آوردهام، گفت:
خداوند،
دروغگو را مطرود و
غریب و تنها بمیراند و پیامبر با گفتن
آمین فرمود: خداوند با کسی که
دروغ میگوید، چنین کند.
مفسران در ذیل چند آیه از ابوعامر نام بردهاند که سبب نزول و مورد اشاره آن آیات بوده است.
«وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً
ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون؛
و (نيز از منافقان) كسانى هستند كه مسجدى اتّخاذ كردند براى
زیان (مسلمانان) و (
تقویت)
کفر و تفرقهافكنى ميان مؤمنان و
انتظار (آمدن) كسى كه از پيش با خدا و فرستادهاش به
محاربه برخاسته بود (منظور
مسجد ضرار است كه كفّار مدينه براى راهب نصرانى ساختند) و قطعا
سوگند ياد مىكنند كه ما جز كار
خیر قصدى نداشتيم؛ و خدا
گواهی مىدهد كه آنها قطعا دروغگويند.»
به اتفاق مفسران، مراد از «لِمَن حارَبَ اللَّهَ و رَسولَهُ مِن قَبلُ...» ابوعامر راهب است.
بعضی مفسران گفتهاند:
سبب ساخت مسجد
ضرار به وسیله منافقان،
نامه ابوعامر
به آنها بود که
نیرو و
سلاح تهیه کنند و مسجدی برای او بسازند
تا نزد
قیصر روم رفته، سپاهی را برای
اخراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یارانش از مدینه، با خود به همراه آورد.
اما به خواست خداوند پیش از رسیدن به
امپراتور روم و فراهم آوردن
سپاه و ساز و برگ، مُرد و
حسرت بیرون كردن پیامبر از مدینه را به
گور برد.
اینکه بنای مسجد، برای او بوده، پذیرفته نیست؛ زیرا وی
مسلمان نبوده و ظاهراً منافقان به دنبال نامه ابوعامر، خود تصمیم به ساخت مسجد گرفتند تا افزون بر ایجاد
تفرقه بین مؤمنان، محلی برای ورود فرستادگان ابوعامر و انتظار آمدن وی با
سپاه شام باشد.
بنابه روایتی از
امام کاظم (علیهالسّلام) منافقان مدینه پس از
وفات سعدبنمعاذ و پس از
عزیمت پیامبر به
تبوک، برای
ریاست ابوعامر بر خود، از یکدیگر
بیعت گرفتند.
«كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين؛
چگونه خداوند
هدایت كند گروهى را كه پس از آنكه
ایمان آوردند و
شهادت دادند كه فرستاده ما
حق است، و دلايل روشنى بر آنها آمد،
کفر ورزيدند؟! (همانند برخى از
اهل کتاب كه پيش از
بعثت طبق كتابشان ايمان داشتند و پس از بعثت
منکر شدند، و مانند مرتدين از اسلام) و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند.»
از عکرمه نقل شده که مراد از «قَومًا کَفَروا بَعدَ ایمنِهِم» در آیه ۸۶
سوره آلعمران که خداوند از
عدم هدایت آنان خبر داده، ۱۲
نفر از جمله ابوعامر بودند؛
ولی
سیاق آیه و آیات قبل از آن، این
احتمال را تقویت میکند که آیه، درباره یهودیان
بنیقریظه و
بنینضیر باشد.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا؛
آيا ننگريستى به كسانى كه بهرهاى از كتاب (
تورات و
انجیل) به آنها داده شده كه به هر
بت و طغيانگرى ايمان مىآورند؟! و درباره كسانى كه كفر ورزيدهاند مىگويند آنها از كسانى كه ايمان آوردهاند رهيافتهترند؟!»
در نقلی از
ابن عباس آمده است که آیه ۵۱
سوره نساء از ورود
حییّ بناخطب و برخی یهودیان بنینضیر (بعد از وادار شدن آنان به ترک مدینه از سوی پیامبر) و نیز ابوعامر بر
قریش خبر میدهد که برای
تشویق آنان به
جنگ با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنجا رفته بودند و مشرکان را هدایت یافتهتر از مؤمنان دانستند.
«إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلا؛
مسلّما منافقان با خدا فريبكارى مىكنند حال آنكه خدا فريبدهنده آنهاست (
کیفر فريبشان را به خودشان بازمىگرداند)، و چون به
نماز برخيزند با
کسالت برمىخيزند؛ با مردم
ریاکاری مىكنند و خدا را جز اندكى به ياد نمىآورند.»
«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيم؛
و از باديهنشينان
عرب كه در اطراف (
شهر) شما هستند گروهى منافقاند، و از اهل مدينه نيز كسانى با
نفاق خو گرفتهاند؛ تو آنها را نمىشناسى، ما آنها را مىشناسيم، به زودى آنان را دو بار
عذاب مىكنيم (عذاب
دنیا و عذاب
مرگ و
برزخ) سپس (در
قیامت) به سوى عذابى بزرگ بازگردانده مىشوند.»
مفسران مراد از «إِنَّ الْمُنافِقينَ» در آیه ۱۴۲
سوره نساء و «مَرَدوا عَلَیالنّفاقِ» در
آیه ۱۰۱
سوره توبه را
عبدالله بن ابی و ابوعامر و... دانستهاند؛
ولی با توجه به اسلام نیاوردن ابوعامر و
عدم حضور وی در مدینه، نمیتواند مورد اشاره آیه باشد.
«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين؛
و بر آنها بخوان سرگذشت كسى را (
بلعم باعورا عالم زمان موسی را) كه
آیات خود را (
معارف کتاب آسمانی يا مقام
استجابت دعا را) به او داديم، اما او (به
واسطه کفر در
اعتقاد و كفران در عمل) از آنها تهى گشت، پس
شیطان او را دنبال كرد و او عاقبت از گمراهان گرديد.»
برخی مفسران گفتهاند که مراد از «الَّذی ءاتَینهُ ءایتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاتبَعَهُ الشَّیطنُ...» در این آیه ابوعامر است؛
ولی باتوجه به مکّی بودن
سوره اعراف، ظاهراً این آیه بر وی تطبیق شده و مراد آیه، بلعم بن باعورا یا
امیه بن ابی الصلت باشد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابوعامر راهب»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.