اخنسیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در طول
تاریخ اسلام گروهای انحرافی
زیادی پیدا شده است که هر کدام اینها به نوعی ضربهای سختی به
دین اسلام وارد کردهاند که از جمله یکی از آنها
خوارج میباشد که بعد از رسول خدا در زمان
امیرالمومنین پیدا شدند و بر علیه
علی (علیهالسّلام) خروج کردند، در حدیثی آمده است که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره آنها چنین فرمود: «فاذا خرجوا فاقتلوهم ثم اذا خرجوا فاقتلوهم؛ هنگامی که خروج کنند آنها را به قتل برسانید سپس هنگامی که خروج کنند آنها را به قتل برسانید
اخنسیه هم يكى از فرق كلامى است كه اصحاب اخنس
بن قيساند و از فرق ثعالبهاند
در مساله
تقیه،
اعتقاد خاصی دارند و بر این باورند که اهل
تقیه نه
مؤمناند و نه
کافر و يا گويند در مورد
اطفال متوقفيم كه
مؤمن اند يا كافرو بر خلاف
اباضیه «اباضیه فرقهای از خوارج می باشند که قالند مخالفین آنها کافرند و باید کشته شوند». میگویند
قتل و هلاک کردن و
سرقت در نهان
حرام است و هیچ کدام از اهل قبله را نمیتوان ابتداءاً هلاک کرد مگر آنکه او را به
اسلام دعوت نمود. اگر پذیرفت که هیچ و اگر نپذیرفت فقط خود او کشته میشود و قائل به تزویج زنان
مسلمان به
کفار میباشد.
آنها دارای افکار و تفکری جمودی بودند که توصیههای حضرت علی (علیهالسّلام) کارساز نشد و عدهای
زیادی از ایشان در آن زمان به دست حضرت علی (علیهالسّلام) کشته شدند و عدهای هم که به تعداد ۹ نفر بودند فرار کردند و به نقاط مختلف رفتند که دو نفرشان به سجستان رفت و دو نفر دیگرشان به
یمن که پیروانشان اباضیه یمن هستند و دو نفر دیگرشان هم به عمان رفتند که به انها خوارج
عمان میگویند و دوتا هم به ناحیه جزیره رفتند که خوارج جزیره میگویند و یکی از آنها هم به محلی به نام تل موزن رفت
و افکار خود را ترویج دادند و زحمات
زیادی را برای امت اسلام به بار آوردند این گروه بعدها به چند دسته تقسیم شد که هر کدام افکار و عقاید خواص برای خودشان تراشیدند.
خوارج گروهی
متعصب و لجوج و نادان و قشری بودند که از درون
جنگ صفین و داستان
حکمیت آشکار شدند.
آنها در آغاز مساله حکمیت (
عمروعاص و
ابوموسی اشعری) را پذیرفته و امام (علیهالسّلام) را مجبور به پذیرش آن کردند و هر اندازه که امام (علیهالسّلام) فرمود اینها همه خدعه و نیرنگ است و تا پیروزی بر دشمن و خاموش کردن آتش
فتنه شامیان و پیروان
معاویه راه چندانی باقی نمانده،
گوش ندادند، ولی بعد که نتیجه حکمیت را دیدند از کار خود
پشیمان شده و به اصطلاح
توبه کردند، اما این بار در طرف
تفریط قرار گرفتند و گفتند: قبول حکمیت
کفر بود، چون حکم فقط از آن خدا است. ما از کفر خود توبه کردیم و باید علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) نیز توبه کند.
امام (علیهالسّلام) به آنها فرمود: حکمیت کفر نیست.
قرآن در دو مورد اشاره به مساله حکمیت دارد:
یکی در اختلافات خانوادگی که قران میفرماید: (و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده
زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک میکند زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیات همه، با خبر است)
سوره نساء آیه ۳۵،
و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله کان علیما خبیرا.
در مورد کفارات احرام، که میفرماید: (ای کسانی که
ایمان آوردهاید! در حال
احرام،
شکار نکنید، و هر کس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد کفارهای که دو نفر
عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند و به صورت
قربانی به (حریم)
کعبه برسد یا (به جای قربانی) اطعام مستمندان کند یا معادل آن،
روزه بگیرد، تا کیفر کار خود را بچشد. خداوند گذشته را
عفو کرده، ولی هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام میگیرد و خداوند، توانا و صاحب انتقام است).
سوره مائده،
آیه ۹۵.
یا ایها الذین آمنوا لا تقتلوا الصید و انتم حرم و من قتله منکم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم یحکم به ذوا عدل منکم هدیا بالغ الکعبة او کفارة طعام مساکین او عدل ذلک صیاما لیذوق وبال امره عفا الله عما سلف و من عاد فینتقم الله منه و الله عزیز ذو انتقام» ولی حکمیت به این شکل که شما عمل کردید، سر تا پا اشتباه بود.
به هر حال این گروه نادان و فراموشکار که در میان آنان افراد بظاهر بسیار متعبد و مقید به
واجبات و
مستحبات،
شرع نیز دیده میشدند، از اسلام تنها به پوستی
قناعت کرده و مغز آن را رها کرده بودند و در برابر
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) در منطقهای نزدیک
کوفه به نام
حروراء و در کنار
نهروان صف آرایی کردند. امام باحوصله و بردباری بیحساب با آنها روبرو شد و به آنها
اتمام حجت کرد و بسیار اندرز داد.
قیس
بن سعدبن عباده میگوید: هنگامی که امام در مقابل خوارج قرار گرفت، فرمود: آن کس که عبدالله
بن خباب را کشته است، معرفی کنید تا
قصاص شود! (عبدالله در راه به خوارج برخورد و از او پرسیدند که، درباره علی (علیهالسّلام) پس از پذیرش حکمیت چه میگویی؟ او گفت: علی (علیهالسّلام) به (حکم) خدا داناتر است و نسبت به حفظ دین خود از همه استوارتر و آگاه تر است.
خوارج گفتند: «تو پیرو
هدایت نیستی». او را به کنار نهر آوردند و خواباندند و (همانند
گوسفند) سرش را بریدند! سپس رو به سوی زنش کردند، او هر چه فریاد زد که من زنی (باردار) هستم،
گوش ندادند و شکمش را پاره کردند و خودش و جنینش را کشتند. (آن بیشرمان خیره سر) گفتند: همه ما قاتل او هستیم.
امام فرمود: به خدا سوگند! این اعترافی که آنها کردند، اگر همه
اهل دنیا به قتل یک نفر این چنین
اعتراف کنند، در خور اعدامند!
علی (علیهالسّلام) پرچمی برافراشت و دو هزار
مرد را زیر آن جای داد و به صدای بلند فرمود هر کس به این پرچم پناه ببرد در
امان است.
آنگاه دو سپاه رویاروی ایستادند، در این هنگام فروة
بن نوفل اشجعی که از سران خوارج بود به یاران خود گفت، ای قوم به خدا سوگند نمیدانیم چرا با علی (علیهالسّلام)
جنگ میکنیم و ما را در جنگ با او دلیل و حجتی نیست، ای قوم بیایید برگردیم تا آنکه برای ما روشن شود که باید با او جنگ یا از او پیروی کرد.
فروة یاران خود را رها کرد و همراه پانصد مرد از صحنه جنگ بیرون رفت و خود را به بند نیجین رساند، گروهی از خوارج هم خود را به
کوفه رساندند و هزار مرد هم به زیر پرچم پناه بردند و امان خواستند و با اینگونه فقط کمتر از چهار هزار نفر با عبدالله
بن وهب باقی ماندند. علی (علیهالسّلام) به یاران خود فرمود شما جنگ را با آنان شروع مکنید تا آنان جنگ را آغاز کنند، خوارج فریاد برآوردند که"
حکم فقط از آن خداست هر چند مشرکان را ناخوش آید" و همگان یکباره بر یاران علی (علیهالسّلام) حمله کردند
هنگامی که خوارج به لشکر امام حملهور شدند، امام به یاران خود فرمود: به آنها حمله برید! به خدا سوگند از شما ده تن کشته نمیشود و از آنان ده تن به
سلامت نخواهد ماند.
جالب این که همین گونهشد و از یاران امام فقط نه تن کشته شدند و از خوارج تنها هشت یا نه تن توانستند فرار کنند.
خوارج به فرقههای متعددی تقسیم شده است که که بعضی از انها اصل و بعضیها هم فرع میباشد
۱- ازارقه: پیروان نافع
بن الازرق حنفی معروف به بابی راشد است، در میان فرقههای خوارج گروهی بزرگتر و قویتر از لحاظ شوکت، از این گروه نمیباشد.
۲-اباضیه: پیروان عبدالله
بن اباض است.
۳-نجدیه: پیروان نجدة
بن عامر حنفی است.
۴-
صفریه: پیروان
زیاد بن اصفر است.
البته این اصلها به فرعهای متعددی تقسیم میشود (برای مطالعه بیشتر به کتابهای مربوطه و مقالات سایت رجوع شود) که یکی از انها فرقه اخنسیه مییاشد.
از جمله فرقه ضالهای که از خوارج بوجود آمد فرقه اخنسیه میباشد که رئیس این فرقه اخنس
بن قیس است (که هیچ نوع اشاره به بیوگرافی این شخص و
ولادت و مرگش در تاریخ نشده است). اخنس در لغت به معنای متعددی آمده است، خنس: کنار رفتن. واپس ماندن.
خنس: آنکه دارای بینی کج بوده و سر
بینی او بلند باشد.
که این فرقه از گروه ثعالبه که یکی از فرق خوارج میباشد جدا شدهاند. و او از عجارده و عجارده از نجدیه بوجود امده است.
اخنس در آغاز کار در موالات با کودکان
کفار با ثعالبه هم رای بودند سپس از آنان روی گردانیده ثعالبه میگفتند ما باید از آنها خواه کوچک یا بزرگ باشند سرپرستی بکنیم تا اینکه
انکار حق را از انها مشاهده کنیم
بعضیها نقل میکند که ثعالبه میگویند ما در امر کودکان هیچ حکم ولایی و عداوتی نداریم تا اینکه بزرگ شوند اسلام را درک کنند و به انها خوانده شود پس اگر قبول کردند که مسلمانند و اگر انکار کردند کافر شدهاند
و همچنین است رای ثعالبه در اطفال مسلمانان
ولی اخنسیه از این رای برگشتند و همچنین
اعتقاد دارند که برماست که درباره همه کسانی که در دار
تقیه هستند باز ایستاده درنگ کنیم مگر اینکه پی به ایمان و کفر انها ببریم انگاه بدوست گرفتن و کافر شمردن آنان دست دراز کنیم ایشان پنهانی و ناگهانی کشتن مردم را ناروا دانسته و اگر کسی از
اهل قبله بر ایشان پیشدستی بجنگ میکرد و سپس امان میخواستند میپذیرفتند.
و همچنین
حق جنگ ابتدایی با اهل قبله ندارند تا اینکه آنها را به دین
دعوت کنند اگر امتناع کردند کشته میشوند مگر اینکه بعینه برخلاف حرفشان
علم پیدا کنیم و همچنین گفته شده است که انها ازدواج زنان مسلمان را با مشرکان قوم خودشان که اصحاب کبائر هستند جایز میدانند.
اخنس را بدین گفتار پیروانی فراهم گشت. اخنس از دیگر ثعالبه بیزاری جست و ثعالبه هم از انها دوری و بیزاری جستند
همچنین مولا میتواند
زکات عبدش را بگیرد و اگر عبد فقیر و محتاج شد زکاتش را به او پرداخت کند.
در سایر مسائل در اصول خوارج میباشند و با انها مشترک میباشند که از جمله آنها:
مسائلی که به ایمان و کفر مربوط میشوند. همه خوارج مرتکب کبیره را کافر میدانستند. این مساءله اعتقادی دارای لوازم بسیار مهم کلامی است که معمولا در زمانهای بعدی تبیین و
تفسیر شدهاند.
۱. عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است.
۲. میان کفر و ایمان منزلتی قرار ندارد. بنابراین هر انسانی یا مؤمن است یا کافر.
۳. ایمان دارای درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگی اعمال بستگی دارد. مثلا ایمان شخصی که همه واجبات و همه مکروهات را ترک میکند بالاتر از ایمان فردی است که تنها به واجبات عمل میکند.
۴. چون عمل جزء ایمان است، پس هر عملی که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دایره ایمان میشود. از نظر خوارج،
گناه کبیره عملی است که با ایمان منافات دارد و موجب کفر است.
۵. مرتکب کبیره چون کافر است، عذاب اخروی ابدی است و آتش خالد و جاودان است.
۱. امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات
واجب است، حتی اگر به قتال بیانجامد؛ آنها برای قتل و پیکار با کسانی که آنها را کافر میشمارند هیچ گونه قید و شرطی نمیشناختند.
۲. خروج و
جنگ با
حاکم جائر واجب است.
۳. تحکیم و پذیرش داوری غیر خدا حرام است.
۴. در صورتی که وجود
امام ضروری باشد، او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین میشود و امامتش تا زمانی که بر طبق عدل و
شرع عمل میکند و دچار خطا نشود ادامه خواهد داشت.
۵. امامت و خلافت از غیر
قریش نیز رواست.
۶. آنها امام علی (علیهالسلام)،
عثمان،
طلحه،
زبیر،
عایشه و همه خلفای
بنیامیه و
بنیعباس را کافر میدانند و تبری از آنها را واجب میشمارند.
خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، ص۵۳.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اخنسیه».