• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امام حسین در دوران خلفا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امام حسین (علیه‌السّلام) بیست و پنج سال از عمر خویش را در دوران خلفا گذراند. ایشان در ابتدای خلافت خلیفه اول، هفت ساله و در آغاز خلافت خلیفه دوم، نُه ساله و در شروع خلافت خلیفه سوم، نوزده ساله بود.



امام حسین (علیه‌السّلام) و همچنین برادر بزرگترش امام حسن (علیه‌السّلام)، به دلیل کمالات شخصی، خانوادگی و نیز فضایل فراوانی که مردم از زبان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره آن دو، به تکرار شنیده بودند، در جامعه اسلامی، محبوبیت خاصّی داشتند. این مسئله و نیز شرایط سیاسی اجتماعی آن روز، ایجاب می‌کرد که رهبران سیاسی آن روز برای آن دو، احترام خاصّی قائل شوند تا آنجا که انتقادات سخت آن حضرت (علیه‌السّلام) را با بردباری تحمل می‌کردند و سعی در حفظ حرمت وی داشتند.

۱.۱ - دوران خلافت ابوبکر

ایام حکومت ابوبکر آغاز دوران آلام و دردهای اهل بیت (علیه‌السّلام) است. در این دوره اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از سویی در سوگ از دست دادن رسول گرامی‌ اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودند و از سوی دیگر غاصبین خلافت، عرصه را بر خاندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تنگ کرده، خاندان اهل بیت (علیه‌السّلام) را از حق مسلم خود محروم کرده بودند. محنت انحراف اکثریت مردم از مسیر صحیح اسلام و دوری آنان از خط ولایت و غصب خلافت از مولای متقیان، آنان را به شدت آزرده خاطر ‌ساخته بود.
در این دوره امام حسین (علیه‌السّلام) نیز علی‌رغم سن و سال‌ اندکش در کنار پدر و مادر مظلومش قرار گرفت و تا حد توانش در استرداد حق غصب شده‌شان تلاش کرد تا اینکه با شهادت مادر داغ جانکاه دیگری نیز بر ایشان تحمیل گردید.

۱.۱.۱ - طلب یاری از بدریان

نقل شده که امام حسین (علیه‌السّلام) در آغازین روزهای غصب خلافت شبانگاه‌هان به همراه برادر بزرگوارشان امام حسن (علیه‌السّلام)، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) را در راه باز پس‌گیری منصب حقه خویش یاری می‌رساندند و به همراه آنان به درب خانه یکایک «اهل بدر» می‌رفتند. به گونه‌ای که هیچ یک از بدریان مهاجر و انصار باقی نمانده بود، مگر آن که به درب خانه‌شان رفتند و حق خود را به یادشان آوردند و آنان را به یاری خویش فرا خواندند، این دعوت تا سه شب ادامه یافت، امّا جز چهار تن کسی دعوتشان را اجابت نکرد.

۱.۱.۲ - نهی از جلوس بر منبر پیامبر

از دیگر جاهایی که در مصادر تاریخی، نامی‌ از امام حسین (علیه‌السّلام) در دوران خلافت ابوبکر برده شده است، هنگامی‌ بود که غصب خلافت از سوی ابوبکر و همفکرانش در آغازین روزهای خود بود.
روایت شده: «هنگامی‌که ابوبکر خلیفه شد، روز جمعه از منبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بالا رفت. حسن و حسین (علیهماالسّلام) نیز در مسجد حاضر بودند. (وقتی ابوبکر را دیدند) امام حسین (علیه‌السّلام) جلوتر رفت و خود را به ابوبکر که بر منبر بود رساند و به او فرمود: «این، منبر پدر من است، نه منبر پدر تو!» ابوبکر گریست و گفت: «راست گفتی این، منبر پدر توست، نه منبر پدر من!»
این روایت همان‌گونه که خواهد آمد درباره عمر بن خطاب - خلیفه دوم - نیز وارد شده که در ادامه به آن نیز خواهیم پرداخت. این واقعه در روایتی دیگر این‌گونه بیان شده که: «حسین بن علی (علیه‌السّلام) به نزد ابوبکر - که بر منبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بود - آمد و فرمود: «از جایگاه پدرم، پایین بیا.» (ابوبکر) گفت: «راست گفتی این، جایگاه پدرت است!» و سپس او را در دامان خود نشاند و گریست...

۱.۲ - دوران خلافت عمر

از نحوه و چند و چون زندگانی امام حسین (علیه‌السّلام) در ایام خلافت عمر جز آنچه که در ادامه خواهد آمد خبر چندانی به دست ما نرسیده است که شاید بتوان علت این امر را در گوشه‌گیری امام علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش از دستگاه حکومت و عدم شرکت در هیچ امری از امور آنان جستجو کرد.

۱.۲.۱ - تکریم و تعظیم ظاهری

نقل شده که عمر بن خطاب - خلیفه دوم - نیز به مانند ابوبکر، عظمت و مرتبت امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) را پاس می‌داشت. او برتری حسنین (علیهماالسّلام) را بر فرزندانش اظهار می‌داشت و سهم ایشان را از بیت‌المال، بیش از فرزندان خود و مانند سهم پدرشان - امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) - قرار داده بود.
این مطلب از روایاتی شبیه آنچه که در ادامه متن آمده فهمیده می‌شود. با توجه به سوابق عمر درباره حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیهم) و امام علی (علیه‌السّلام) تردیدی نیست که این اظهار ارادت عمر ریشه درونی نداشته است بلکه سیاست او چنین اقتضا می‌کرده است که با امامین، دو سبط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تکریم فراوان برخورد نماید چرا که امام حسین (علیه‌السّلام) و همچنین برادر بزرگترش امام حسن (علیه‌السّلام)، به دلیل کمالات شخصی، خانوادگی و نیز فضایل فراوانی که مردم از زبان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در باره آن دو، به تکرار شنیده بودند، در جامعه اسلامی، محبوبیت خاصّی داشتند. از این‌رو این مسئله و شرایط سیاسی اجتماعی آن روز، ایجاب می‌کرد که عمر نیز به مانند دیگر مردم برای آن دو، احترام قائل شود.

۱.۱.۲ - نهی از جلوس بر منبر پیامبر

همچنین در برخی منابع روایت شده است که در اوایل خلافت عمر، امام حسین (علیه‌السّلام) وارد مسجد شد و عمر را در حال سخنرانی بر منبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دید پس، از منبر بالا رفت و به او گفت: «از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدرت بنشین!» عمر که مبهوت این سخن شده بود گفت: «پدرم منبری نداشت»، سپس حضرت (علیه‌السّلام) را کنار خود نشاند و چون فرود آمد، امام (علیه‌السّلام) را به خانه‌اش برد و به او گفت: «پسر عزیزم! چه کسی این را به تو آموخته است؟» امام (علیه‌السّلام) نیز در جواب گفتند: «هیچ کس آن را به من نیاموخته است.» عمر گفت: «پسر عزیزم! کاش نزد ما می‌آمدی و ما را از نظریات خود بهره‌مند می‌نمودی.»

۱.۲.۳ - اولویت بر پسر خلیفه

روزی امام (علیه‌السّلام) به خانه‌اش رفت، عمر با معاویه خلوت کرده بود.معاویه مدت زمانی بود که جانشین برادرش یزید - که بر اثر طاعون در سال هجدهم هجری در عمواس در گذشته بود - حاکم شام شده بود. پسر عمر - عبدالله بن عمر - جلوی در بود زیرا به عبدالله اجازه ورود نداده بودند، امام (علیه‌السّلام) نیز که اوضاع را چنان دید بازگشت. عمر، بعدها که امام (علیه‌السّلام) را دید به ایشان گفت: «پسر عزیزم! ندیدم نزد ما بیایی.» حضرت (علیه‌السّلام) نیز گفت: «آمدم، ولی تو با معاویه خلوت کرده بودی و وقتی دیدم پسرت را باز گرداندند، من هم بازگشتم.»
[۲۷] ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.
عمر گفت: «تو از پسرم - عبدالله - به اجازه داشتن، شایسته‌تر بودی، زیرا آنچه را بر سر ما می‌بینی، خداوند و پس از او، شما بر سر ما قرار داده‌اید.» (مقصودش این بود که این همه اعتبار و عزت و هر چه از دین و دنیا داریم از خدا و شما داریم.)

۱.۲.۴ - احتجاج به‌غصب‌حق اهل‌بیت

این روایت در برخی منابع به طور متفاوت‌تری نقل شده است، در این منابع آمده: «روزی عمر بالای منبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت و خود را اولی بالمؤمنین خواند. امام حسین (علیه‌السّلام) در این ایام ده ساله بود، او از درب مسجد وارد شد سخن او را شنید مقابل منبر آمد و در حالی که جمعیت انبوهی شاهد حال او بودند با کمال شهامت فرمود: «انزل ایها الکذاب عن منبر ابی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لا منبر ابیک.» و سپس درباره منبر پدر و حق پدرش احتجاج کرد و از غصب حق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مادرش فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) و غصب حق پدرش سخن راند آن چنان که همه حاضرین در مسجد به گریه افتادند....»

۱.۲.۵ - پرداخت مقرری بدریان

پرداخت مقرری یکسان با رزمندگان بدر به حسنین (علیه‌السّلام) از سوی عمر بن خطاب نیز از دیگر مواردی است که اسباب یاد امام حسین (علیه‌السّلام) را در این دوره فراهم آورده است. نقل شده که «عمر، امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) را با عطایای بسیار گرامی‌ می‌داشت و به هر یک پنج هزار درهم می‌داد. این مقرری مطابق با مقرری بدریان بود.»

۱.۲.۶ - سفارش لباس ویژه

از دیگر موارد معدودی که از امام حسین (علیه‌السّلام) در ایام خلافت عمر بن خطاب، یادی به عمل آمده و بیشتر در کتب اهل سنت بدان پرداخته شده، این است که «روزی عمر بن خطاب لباس تقسیم می‌کرد و قبل از اینکه به امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) برسد، تمام شد. خلیفه از این پیش‌آمد به شدت شرمنده شد از این‌رو فوراً به عامل خود در یمن نامه نوشت تا دو حله یمنی جهت امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) بفرستد. وقتی جامه‌ها رسید و حسنین (علیه‌السّلام) آن را پوشیدند خلیفه سجده شکر به جای آورد و گفت: الآن نفس من راحت شد.»

۱.۳ - دوران خلافت عثمان

زمانی که عثمان به خلافت رسید، امام حسین (علیه‌السّلام) حدود نوزده سال داشت. در زمان عثمان نیز در چند ماجرا حضور امام (علیه‌السّلام) ثبت شده است که هر کدام به گونه‌ای نشان از احترام و عظمت آن حضرت (علیه‌السّلام) میان عموم مسلمانان و مراعات حریم آن حضرت (علیه‌السّلام) از سوی دستگاه حاکمیت دارد.

۱.۳.۱ - حضور در فتوحات

در برخی منابع اهل سنت، از حضور امام حسین (علیه‌السّلام) در برخی فتوحات ایام خلافت عثمان یاد شده است. این منابع از حضور حضرت (علیه‌السّلام) به همراه برادرش - امام حسن (علیه‌السّلام) - و عبدالله بن عباس و ابن‌عمر و ابن‌زبیر در جنگ طبرستان به فرماندهی سعید بن عاص خبر داده‌اند.

۱.۳.۲ - بدرقه کردن ابوذر

امام (علیه‌السّلام) همراه پدر بزرگوار خویش و برادر ارجمندش در مسیر هدایت مسلمین و دفاع از مظلومان، حضور سازنده‌ای داشت. این امر گاه خشم خلیفه سوم را برمی‌انگیخت، ولی به هر حال از روی ناچاری حرمتش را مراعات می‌کرد. در ماجرای بدرقه ابوذر - آن هنگام که عثمان وی را به سرزمین ربذه تبعید کرده بود و همگان را از بدرقه و همراهی ابوذر منع کرده بود - امام (علیه‌السّلام) همراه پدر و برادر و عقیل بن ابی‌طالب و عبدالله بن جعفر و عمار بن یاسر در مراسم بدرقه حاضر شدند و سخنانی با این مضمون برای تقویت ابوذر و تسلای خاطر وی بیان کرد فرمود: «عمو جان خداوند تواناست که این اوضاع را دگرگون سازد و هر روز در کار تازه‌ای است. این گروه دنیای خویش را از تو دریغ داشتند و تو دین خود را از دستبرد آنان باز داشتی پس چقدر تو از دنیای آنان بی‌نیازی ولی آنان به دین تو سخت نیازمندند. صبر پیشه کن چرا که خیر در صبر و شکیبایی است و شکیبایی نشانه شخصیت است.»

۱.۳.۳ - حضوردرجمع‌مدافعین‌عثمان

پس از محاصره خانه عثمان توسط معترضان و ممانعت او از تحویل مروان بن حکم به معترضان، به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) خبر رسید که عده‌ای قصد کشتن عثمان را دارند از این‌رو حضرت (علیه‌السّلام) به فرزندانش امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) دستور دادند که «با شمشیرهایتان بروید و بر در خانه عثمان بایستید و نگذارید کسی به عثمان نزدیک شود». طلحه و زبیر نیز از روی ناچاری و پس از آنان، گروهی دیگر از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پسرانشان را به محافظت از عثمان گماشتند. اما در پی زد و خوردی که بین معترضان و عثمان در گرفت تیری به امام حسن (علیه‌السّلام) اصابت کرد، ایشان را از خانه عثمان بیرون بردند در این زمان معترضان به خانه عثمان حمله‌ور شدند و او را کشتند.
[۵۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق احمد صقر، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۳۴۵.
امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) وقتی که وارد دارالاماره شدند دیدند که عثمان کشته شده است.
[۵۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق احمد صقر، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۳۴۵.

البته لازم به ذکر است که این روایت از سوی برخی از متفکران و‌ اندیشمندان شیعی رد شده است. آنان برای اثبات ادعای خود دلایل و قرائنی را نیز ارائه داده‌اند.
[۶۲] قرشی، باقر شریف، حیاة الامام حسن (علیه‌السّلام)، قم، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۹۷۳، ج۱، ص۳۰۲.



۱. دینوری، ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۲۹-۳۰.    
۲. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۹۸.    
۳. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۲۸۱.    
۴. مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴، ج۲۲، ص۳۲۸.    
۵. معتزلی، ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴، ج۶، ص۱۳.    
۶. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۰۸.    
۷. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۲۸۱.    
۸. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳۰، ص۳۰۷.    
۹. کوفی، محمد بن محمد، الجعفریات، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بی‌تا، ص۲۱۲-۲۱۳.    
۱۰. محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت (علیه‌السّلام)، ۱۴۰۹، ج۱۵، ص۱۶۵.    
۱۱. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳۰، ص۳۰۷.    
۱۲. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳، خامسه۱، ص۳۹۳.    
۱۳. بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارمکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۴۳۶.    
۱۴. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۱۳، ص۲۳۸.    
۱۵. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، قم، دارالفکر، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۷۹۹.    
۱۶. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۹۴.    
۱۷. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.    
۱۸. ابن شهرآشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹، ج۳، ص۲۰۱.    
۱۹. بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۱۵۲.    
۲۰. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، قم، دارالفکر، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۷۹۹.    
۲۱. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۹۴-۳۹۵.    
۲۲. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.    
۲۳. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۱۳، ص۶۵۴-۶۵۵.    
۲۴. بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۱۵۲.    
۲۵. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، قم، دارالفکر، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۷۹۹.    
۲۶. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۹۵.    
۲۷. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.
۲۸. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۱۳، ص۶۵۵.    
۲۹. بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۱۵۲.    
۳۰. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، قم، دارالفکر، ۱۳۶۸ش، ج۳، ص۷۹۹.    
۳۱. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۹۵.    
۳۲. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.    
۳۳. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۱۳، ص۶۵۵.    
۳۴. بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۱۵۲.    
۳۵. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳، ج۲، ص۱۳.    
۳۶. مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴، ج۳۰، ص۴۷-۴۸.    
۳۷. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۵، ص۱۰۰.    
۳۸. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۱۴، ص۱۷۶.    
۳۹. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، خامسه۱، ص۳۹۳.    
۴۰. بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارمکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۴۳۶.    
۴۱. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۱۳، ص۲۳۸.    
۴۲. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، خامسه۱، ص۳۹۳-۳۹۴.    
۴۳. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۱۴، ص۱۷۷.    
۴۴. ابن‌فقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۹۹۶، ص۵۷۰.    
۴۵. ابن‌جوزی، المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء و مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۵، ص۷.    
۴۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر- دار بیروت، ۱۹۶۵، ج۳، ص۱۰۹.    
۴۷. معتزلی، ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴، ج۸، ص۲۵۳-۲۵۴.    
۴۸. کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۸، ص۲۰۷.    
۴۹. دینوری، ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰، ص۵۹.    
۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹، ج۵، ص۵۵۸.    
۵۱. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳۹، ص۴۱۸.    
۵۲. دینوری، دینوری، ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۵۹.    
۵۳. احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹، ج۵، ص۵۵۸.    
۵۴. دینوری، ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۶۲.    
۵۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق احمد صقر، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۳۴۵.
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹، ج۵، ص۵۵۸.    
۵۷. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳۹، ص۴۱۸.    
۵۸. دینوری، ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۶۳.    
۵۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق احمد صقر، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۳۴۵.
۶۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹، ج۵، ص۵۵۹.    
۶۱. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳۹، ص۴۱۸.    
۶۲. قرشی، باقر شریف، حیاة الامام حسن (علیه‌السّلام)، قم، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۹۷۳، ج۱، ص۳۰۲.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام حسین در دوران خلفا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۲.    



جعبه ابزار