• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تواتر قرائات سبع

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از مسایل مهم، مساله تواتر قرائات سبع است که آیا این قرائات بالخصوص، متواترند و حجیت قطعی دارند؟ زیرا اگر متواتر باشند و با نقل همگانی روایت شده باشند، در حجیت آنها شک و تردیدی نخواهد بود.



یـکی از مسایل مهم، مساله تواتر قرائات سبع است که آیا این قرائات بالخصوص، متواترند و حجیت قـطـعی دارند؟ زیرا اگر متواتر باشند و با نقل همگانی روایت شده باشند، در حجیت آن‌ها شک و تردیدی نخواهد بود. در گـفتار بسیاری از نویسندگان و نیز برخی فقها، مساله تواتر قرائات سبع مطرح شده است آنان گمان برده‌اند که این قرائات جملگی متواترند و حجیت شرعی دارند، بنابراین نمازگزار می‌تواند یـکـی از‌ ایـن قـرائت‌هـا را برگزیند ولی محققین، تواتر قرائات را انکار می‌کنند و آن را قابل تصور نمی‌دانند، زیرا مقصود از تواتر قرائات سبعه چیست؟
اگر مقصود از نقل همگانی این قرائات نقل از خـود قرا سبعه باشد،این فاقد ارزش است، چه مبدا تواتر باید مقام معصوم باشد تا منقول حجیت پـیـدا کند و اگر مقصود تواتر نقل از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا به این قرا باشد، این امر ثابت نیست، زیرا بیش‌تر قرا، حتی سند قرائت ندارند چه رسد به تواتر به علاوه بیش تر قرائات از روی اجتهاد شخصی بوده و هـرگـز مـسـتند به نقل و روایت نیست و اگر فرضا تواتر قاریان را بپذیریم این تواتر اثری نخواهد داشـت، زیـرا تواتر برای کسی حجیت دارد که نسبت به خود او حاصل شده باشد نه دیگران و اگر نقل از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قرا و از آنان به دیگران باشد، فاقد شرط تواتر است، زیرا اساسی‌ترین شرط تواتر آن است که از مبدا تا مقصد در تمامی طبقات، نقل همگانی وجود داشته باشد و در این فرض چنین نمی‌باشد، زیرا در وسط به نقل فرد می‌رسد و از تواتر ساقط می‌گردد.
فرض کنیم که هر یک از قرائت‌های سبعه، از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا خود قاری متواتر است و سپس از وی به دیـگـران نقل شده است، آن گاه لازمه این فرض آن است که در دوران خود قاری اشخاص دیگری نـیـز این قرائت را نقل کنند در صورتی که چنین نیست و کسی جز خود قاری قرائت را نقل نکرده است و صرفا اوست که ناقل تواتر به دیگران است و این عمده‌ترین شرط تواتر را از دست داده است، زیرا در تمامی طبقات نقل همگانی وجود نداشته است.
بـنـابراین مساله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصور نبوده و معقول نیست، زیرادر زمان هر یک از قاریان هفت‌گانه ناقل تواتر، صرفا خود آن قاری بوده نه دیگران، وگرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمی‌شد و جنبه اختصاصی پیدا نمی‌کرد اینک شرح این اجمال:


تـواتـر اصـطـلاحـی اسـت در فن (شناخت حدیث) در این فن، حدیث به اقسام متواتر، مشهور، مستفیض، آحاد، صحیح، حسن، مرسل و ضعیف و تقسیم می‌شود حدیث متواتر آن است که راویان آن، در تـمـام طـبقات در حدی از کثرت و گستردگی باشند که یقین حاصل شود تبانی آنان بر ساختن آن حدیث و نقل آن به دروغ عادتا ممتنع باشد از این رو حدیث متواتر باید دارای شرایط زیر باشد:

۲.۱ - شرایط حدیث متواتر

ـ اتصال کامل سند حدیث از آخرین راوی تا منبع اولیه حدیث.
ـ تـعـداد راویـان و نـاقـلان حـدیـث در حـدی باشد که از نظر کثرت بیش از تعداد راویان حدیث مستفیض و مشهور به شمار آیند، به گونه‌ای که احتمال تبانی آنان بر دروغ داده نشود.
ـ کـثـرت راویـان در هر دوره و طبقه، شرط است بدین نحو که در هر زمانی حدیث را گروهی از گروه قبل از خود نقل کرده باشند تا حدیث به منبع اولیه برسد.
بـنـابـرایـن اگر در یک طبقه از این طبقات تعداد راویان کم باشد و یا در یک مورد به راوی واحد مـنـتـهـی شـود و مـجـددا تـعداد راویان آن حدیث رو به کثرت و افزایش گذارد، چنین حدیثی اصطلاحا متواتر نیست و در زمره اخبار آحاد به شمار می‌آید فرضیه (تواتر قرائت‌ها) از همین قبیل اسـت، زیـرا نقل قرائت از خود قرا، متواتر است اما نسبت به زمان قبل از آنان تا زمان صحابه و عهد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فـاقـد شرط تواتر است و در زمره اخبار آحاد به شمار می‌آید و این در صورتی است که سندی وجود داشته باشد.


ارباب کتب قرائات برآن شده‌اند تا سندهایی برای قرائت‌ها، به ویژه قرا سبعه به دست آورند و قرائت آنـان را مـسـتند به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارائه دهند در این راه از مشایخ قرا استفاده کرده، سلسله مشایخ را بـه عـنوان سلسله اسناد قرائات جلوه داده‌اند در حالی که سلسله مشایخ را نمی‌توان سلسله اسناد روایت گرفت، زیرا شاگردی که نزد استاد خود تعلیم یافته، تربیت شده او است نه راوی از وی هر صـاحـب قـرائت تـربـیـت یـافـتـه، اختیار و نظر خود را در قرائت اظهار می‌دارد، نه نظر شیخ و استاد خویش را تا روایت یا نقل از وی بوده باشد در حقیقت هر صاحب قرائت در انتخاب نحوه قرائت اجتهاد می‌کند لذا او را صاحب اختیار می‌دانیم نه راوی و ناقل قرائت مشایخ خود از این رو است که قـرائت هـر یـک از قرا را به خود او نسبت می‌دهیم همانند آرای فقهیه فقها که هر نظریه فقهی به هـمـان صاحب نظر انتساب دارد، نه به شیخ او تا حالت نقل و روایت پیدا کند! به علاوه خود قرا در بـیـش‌تر قرائت‌ها،
«تنها عاصم است که دو قرائتی را که به دو شاگرد خویش (حفص و شعبه) آمـوخـتـه، بـه نقل از اساتید خود استناد می‌کند قرائتی را که به حفص آموخته، از ابو عبدالرحمان سلمی از مولا امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) گرفته و قرائتی را که به شعبه آموخته از زربن حبیش از عبدالله بن مسعود گرفته است و در دیگر قرا معروف چنین استناد نقلی ارائه نشده است مـتذکر می‌شویم».
چنین ادعایی نکرده‌اند و در کتب قرائات، برای اختیار هر صاحب قرائتی دلایـل و حـججی اقامه نموده، آن را منشا اختیار قرائت ویژه او شناخته‌اند این می‌رساند که مستند قـرائت هـر قـاری بـزرگ، اجتهاد وی می‌باشد نه روایت از استاد خویش از این رو سندهایی که در بـرخی کتب قرائات، مانند (التیسیر) و (التحبیر) و (المکرر) و غیره آمده، در واقع سندهای تشریفاتی است که به جهت ترفیع شأن قاریان معروف کوشیده‌اند تا از سلسله مشایخ آنان، به عنوان سـلـسله روایت اسناد استفاده نمایند شیخ و استاد شاگردان خود را تربیت می‌کند تا خود صاحب‌نـظـر شـوند نه آن که یافته‌های خود را به آنان تلقین نمایند و آنان بدون کم و کاست آن را دریافت دارند و به دیگران انتقال دهند!.
جـالـب آن کـه‌ ایـن تـلاش در مورد برخی از قرا چندان ثمربخش نبوده، نتوانسته‌اند حتی سلسله مـشایخ او را به دست آورند مثلا عبدالله بن عامریحصبی (متوفای ۱۱۸) که نزدیک‌ترین قرا سبعه به دوران صحابه است، مشایخ او را نیافته تا سند روایتی برای قرائت وی ارائه دهند ابن جزری، نه قول در سـلـسـلـه مـشایخ او یاد می‌کند و در نهایت ترجیح می‌دهد که وی قرائت را از (مغیرة بن ابی شـهـاب مخزومی) آموخته و (مغیره) نیز قرائت را از عثمان از پیامبر گرفته است این در حالی اسـت کـه از بـرخـی نـقل می‌کند معلوم نیست ابن عامر، قرائت را از که آموخته
[۱] ابن الجزری، عنایة النهایة فی طبقات القرا، ج۱، ص۴۲۴.
و در باره مغیره نیز تشکیک شده که قرائت را از عثمان گرفته باشد.
[۲] ابن الجزری، عنایة النهایة فی طبقات القرا، ج۲، ص۳۰۵.

عـلاوه بـر‌ ایـن، مغیره که به عنوان شیخ قرائت ابن عامر معرفی شده، فردی ناشناخته است شمس الدین ذهبی گوید: (گمان می‌رود که او در دوران حکومت معاویه در شام، قاری دمشق بوده که ابـن عـامـر، قـرائت را از وی آمـوخته باشد) گوید: (مغیرة بن ابی شهاب جز از گفته ابن عامر شناخته نشده است لذا (ابن عساکر) در تاریخ دمشق ـ که شیوه او در آن کتاب گزارش حـال بزرگان دمشق است ـنامی از مغیرة بن ابی شهاب نبرده، جز در شرح حال عبدالله بن عامر که از وی پرسیدند قرائت را نزد که آموختی؟
ـ زیرا مورد اتهام بود ـ او در جواب گفت: نزد مغیره و او از عثمان گرفته بود).
[۴] ابن جزری، غایة النهایة، ج۲، ص۳۰۵.

بـیـش از این از شیخ قرائت بودن مغیره و شخصیت او و فراگیری او از عثمان، اطلاعی در دست نـیـسـت اسـاسا مطرح کردن عثمان به عنوان شیخ قرائت، با آن همه گرفتاری‌های وی و مشاغل فراوان دیگر او، جای سؤال است که پاسخ قانع کننده‌ای برای آن نتوان یافت!.


بـه فـرض ثبوت اسناد بین قاری و یکی از صحابه اولیه، چنین اسنادی در زمره اسناد آحاد است و شرایط تواتر در آن وجود ندارد.
دومـیـن قـاری نـزدیک به عهد صحابه، عبدالله بن کثیر است که به سال ۱۲۰ هجری در گذشته و رجـال سـنـد او را تنها سه تن گفته‌اند که عبارتند از: عبدالله بن السائب و مجاهد بن جبر و درباس آزاد شـده ابن عباس و نیز عاصم بن ابی النجود (متوفای ۱۲۸) که سومین قاری نزدیک به زمان صحابه است سند او از طریق دو نفر، یعنی ابوعبدالرحمان السلمی و زربن حبیش می‌باشد.
دورترین قاریان از نظر زمان به عهد صحابه، کسائی است که به سال ۱۸۹ درگذشته است و رجال سند او سه تن ذکر شده است که عبارتند از: حمزة بن حبیب و عیسی بن عمر و محمدبن ابی لیلی آیا تواتر، در این زمان طولانی، به دو یا سه طریق ثابت می‌شود؟.
آری، رجال سند نافع پنج تن و حمزه هفت تن و ابوعمرو دوازده تن ذکر شده است و این نیز به حد تواتر نمی‌رسد و در اصطلاح فن حدیث، آحاد به شمار می‌آید صرف نظر از آن که در مورد رجال این اسـناد نیز خدشه وارد است چه برخی از آنان صلاحیت این کار را نداشته‌اند و برخی نیز شؤون آنان‌ ایـجـاب نـمی‌کرد که متصدی قرائت باشند مثلا امام جعفر بن محمدالصادق(علیه‌السّلام) را در زمره شیوخ حمزه یاد کرده‌اند در حالی که مقام بزرگ امامت و مشاغل آن حضرت اجازه نمی‌داده که به کارهای کـوچـک بپردازد، چنان که اثری از قرائت امام در قرائت حمزه نمی‌بینیم و هیچ قرائتی از او نیز به‌ امـام نـسـبت داده نشده است از این جهت است که ابوشامه می‌گوید: «نهایت چیزی که مدعیان تواتر می‌توانند بگویند این است که این قرائت‌ها تا خود صاحب قرائت متواتر است، اما تواتر آن از وی تا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی است که قابل قبول نیست».
در هر حال راه‌های شک و تردید در صحت دعوی تواتر باز است، زیرا هیچ اثری از آن در کتاب‌های پـیـشینیان نمی‌بینیم بلکه از ساخته‌های قرن سوم است که در آن دوران، قرائت و احاطه به فنون آن، فـن رایـج زمـان بوده است و از هیچ یک از قرا نیز به نقل صحیح نقل نشده که قرائت خود را به سـماع و یا نقل متواتر از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مستند کرده باشد! و به فرض که قرائت خود را به سماع و نقل اسـتـنـاد داده بـاشـد، بـاز هـم شـرط تـواتـر مـفـقود است، زیرا هر قاری قرائت خود را به تنهایی نقل می‌کند.


اسـتـوارترین دلیلی که ما را بر عدم اعتراف ائمه پیشین به تواتر قرائت‌ها راهبری می‌کند، مخالفت آنان با بسیاری از قرا معروف و حتی قرا سبعه است چگونه یک مسلمان محافظه کار جرأت می‌کند قرائت متواتر از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مورد انکار قراردهد؟
‌امام احمدبن حنبل با بسیاری از قرائت‌های حمزه مخالفت می‌نمود و از خواندن نماز با امام جماعتی که حمد و سوره را به قرائت حمزه می‌خواند پسند نداشت اگر قرائت حمزه که یکی از قرا سبعه است متواتر از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد و پیامبر به همین نحو قرائت کرده و به تواتر قطعی به حمزه رسیده است، چه کسی می‌تواند آن را ناپسند بداند؟
ابـوبـکـر بـن عـیاش می‌گفت: (از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است) ابن درید می‌گوید: (من علاقه‌مند بودم که قرائت حمزه را در کوفه ممنوع کنم) ابن المهدی گفته است: (اگر من قدرت داشتم بدن کسانی را که قرآن را بر وفق قرائت حمزه می‌خوانند، داغ می‌کردم) یزیدبن هارون نیز نسبت به قرائت حمزه کراهت شدیدی داشت.

۵.۱ - دانشمندان نحو و ادب

دانشمندان نحو و ادب در مورد غلط بودن بسیاری از قرائت‌های قرا بزرگ سخنانی دارند مبرد با قـرائت حمزه که (الارحام) را مجرور و (مصرخی) را به کسر یا خوانده مخالفت کرده است ابن عصفور، قرائت ابن عامر را که آیه: (قتل اولادهم شرکاؤهم) را به رفع (قتل) و نصب (اولادهم) و جر (شرکاؤهم) خوانده است، مخالف قواعد می‌داند
[۹] بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج۱، ص۳۱۹.
فارسی نیز قرائت ابن عـامـر را نسبت به (ارجئه) غلط تلقی کرده است، که در این‌باره در جای خود به تفصیل سخن گفته شد.
[۱۱] معرفت، محمد هادی، التمهید، ج۲، ص۳۱.


۵.۲ - مخالفت با خود قراء

آیـا مـسلمانی جرأت می‌کند با قرائتی که متواتر از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است مخالفت ورزد و یا نسبت غلط بـدهـد؟
هرگز چنین نیست اینان با قرائت متواتر از پیامبر مخالفت نکرده‌اند، بلکه با آن چه که به خود قرا منسوب است مخالفت ورزیده‌اند اینان گاه علت مخالفت خود را بیان کرده‌اند و این خود نـشـان مـی دهـد که مخالفت آنان با خطاها و اشتباهات قاریان است ابوالعباس مبرد با قرائت اهل مـدیـنه که کلمه (اطهر) در آیه (هؤلاء بناتی هن اطهر لکم) را منصوب می‌خوانده‌اند، مـخـالـفـت کـرده و در علت مخالفت خود می‌گوید: (این قرائت ابن مروان است که در دانش و ادب عربی آگاهی نداشته است) از این قبیل نمونه‌ها بسیار است.

۵.۳ - قول ابن قطیبه

ابن قتیبه، در فصلی از کتاب خود، نمونه‌هایی از خطاها و غلط‌های قرا معروف را، از جمله حمزه و نافع که از قرا سبعه هستند، جمع‌آوری کرده و می‌گوید: (کمتر کسی از این طبقه است که دچار غـلـط و‌ اشـتـبـاه نشده باشد)
[۱۴] ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مشکل القرآن، ص۶۱.
چنان که محمد عضیمه بسیاری از اشتباهات و خطاهای نحویان را که برخی از آنان نیز قاری بوده‌اند، در این زمینه جمع‌آوری کرده و آنان را به ضعف درک و شـناخت کم متهم کرده است از ابن جنی نقل می‌کند که وی در کتاب خود به نام (الخصائص) بـه طـور کـلـی، قـرا را بـه ضعف درایت، و در کتاب دیگر خود به نام (المنصف) آنان را به داشتن اشتباهات و خطاها وصف می‌کند، زیرا آنان مبنایی برای قیاس ندارند.
[۱۵] محمد عبد الخالق، دراسات لاسلوب القرآن، ج۱، ص۳۲ به بعد.



در کتاب (المرشد الوجیز) بابی است پیرامون ایرادات ارباب لغت و ادب بر برخی از قرائت‌های قرا که از جمله آن‌ها موارد زیر است.
‌ایـراد بـر (الـبـزی) کـه در ۳۱ مـورد از قـرآن (تا) اول افعال مستقبل را در حال وصل مشدد خوانده است، مانند (ولا تیمموا الخبیث)
ایـراد بـر ابوعمرو در مورد ادغام، وی اگر دو حرف همانند را که در دو کلمه مجاور یکدیگر قرار گـیـرنـد، اعـم از آن کـه مـاقـبـل آن سـاکـن بـاشـد و یـا متحرک، ادغام می‌کند،مانند: (شهر رمضان) و (ذات الشوکة تکون). ‌ایـراد بـر حـمـزه در مورد قرائت (فما استطاعوا) که آن را به صورت (فمااسطاعوا) به تـشـدید (طا) خوانده است، یعنی (تا) را در (طا) ادغام کرده است در این باب از این قبیل خطاهای قرا بسیار آورده شده و آنان را به توهم و ضعف درایت وصف کرده است.

۶.۱ - ایرادات عامه مردم بر قرائات

ایرادهای عامه مردم بر بسیاری از قرائت‌های هفت‌گانه نیز قابل ذکر است چه بسا اعتراضات عامه مـردم، قـرا را بـرآن مـی‌داشـت تا از قرائت مورد نظر خود عدول کرده و قرائت مورد قبول آنان را بـپـذیـرند و این خود دلیل برآن است که آنان قرائتی را که پذیرفته بودند از روی اجتهاد خودشان بوده است!.
از جـمـلـه اعـتراض مردم بر کسائی است طبق نقل ابن اثیر در (نهایه)، سالی که مهدی خلیفه عـبـاسـی به حج رفت، در مدینه به کسائی گفت که امامت جماعت رابه عهده گیرد او در نماز، (نـبـی) را بـا‌ اشـبـاع و تولید همزه قرائت کرد «اصطلاحا به آن (نبر) می‌گویند که مورد نهی قرار گرفته است». مردم به او اعتراض کردند که در مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرآن را این چنین می‌خوانی، در حالی که قریش این قرائت را نپذیرفته است، چنان که مـردی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به عنوان (یانبی الله) خطاب کرد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را نهی کرد و گفت: (انا معاشر قریش لا ننبر). (ما جـماعت قریش، نبی را با اشباع همزه نمی‌خوانیم) و در روایت دیگر آمده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: (لا تنبر باسمی) (نام مرا به این‌گونه تلفظ نکنید).
[۲۴] ابن اثیر، النهایة، ج۵، ص۷.


۶.۲ - قول ابن مجاهد

ابـن مـجـاهـد گوید: (قنبل (یکی از راویان ابن کثیر) برای من نقل کرد که القواس در سال ۲۳۷ بـه وی گـفـت: بـا الـبـزی (یـکی دیگر از راویان ابن کثیر) ملاقات کن و به او بگو که تو (و ما هو بـمیت) را مخفف می‌خوانی، در حالی که با قرائت ما منطبق نیست وی این موضوع را با الـبزی در میان می‌گذارد و او نیز از این قرائت باز می‌گردد)

اگر بزی این قرائت را به اجتهاد خود نپذیرفته بلکه متواترا از پیامبر دریافت کرده بود، بازگشت وی از آن معقول نبود و نیز اعتراض بر او مورد نداشت.
هـم او (ابن مجاهد) نقل می‌کند که محمدبن صالح می‌گوید: (شنیدم مردی به ابوعمرو ابن العلا می‌گفت: کلمه (لا یعذب) از آیه (فیومئذ لا یعذب عذابه احد ولا یوثق وثاقه احد) را چگونه می‌خوانی؟
وی گفت: آن را به کسر ذال مشدد قرائت می‌کنم آن مرد گفت: چرا؟
در حالی کـه از پـیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده وی آن را به فتح ذال می‌خوانده است ابوعمرو به او گفت: اگر کسی بـگوید من از پیامبر قرائتی را شنیده‌ام، آن را نمی‌پذیرم، آیا می‌دانی چرا؟
زیرا گفته کسی را که بر خلاف قرائت عامه مردم است، باور ندارم و گفته یک فرد، مورد شک و تردید است).

۶.۳ - بررسی قول ابو عمرو

سـخـن ابوعمرو در این جا قابل ملاحظه است تا چگونه بر آن چه عامه مسلمانان پذیرفته‌اند، اعتماد مـی‌کـنـد. «در آیـنـده خواهیم گفت که این از عمده‌ترین ملاک‌های قبولی قرائت و صحت آن به شمار می‌رود». و نقل واحد را رد می‌کند و مورد توجه قرار نمی‌دهد در حالی که کسائی از قرا سبعه و یـعـقـوب از قـرا عـشـره و حـسـن از قـرا اربـعـه، (لا یـعـذب) را به فتح ذال مشدد خوانده‌اند.
[۳۱] ضباع، علی محمد، اتحاف فضلا البشر، ص۴۳۹.

آیـا مـعـقـول اسـت کـه روایت متواتری وجود داشته باشد و در اختیار کسائی که در آخر قرن دوم مـی‌زیـسته قرار گیرد و ابوعمرو که در آغاز این قرن زندگی می‌کرده است از آن بی‌خبر باشد؟!

۶.۴ - قول ابن جزری

ابـن جـزری مـعتقد است: (برخی از قرائت‌هایی را که شخص مورد وثوقی نقل کرده است، اگر با تـوجـه بـه قـواعد عربی قابل توجیه نباشد، قابل قبول نیست گرچه با رسم الخط مصحف منطبق باشد چنین قرائتی قطعا ناشی از اشتباه و فراموشی و عدم ضبط صحیح آن است این بر اهل تحقیق و حافظان درست کار پوشیده نیست گرچه اندک است و شاید یافت نشود).
گوید: (برخی، روایت خارجه را از نافع در مورد (معائش) با همزه، از این قبیل دانسته‌اند روایت ابـن بکار از ایوب از یحیی و از ابن عامر درباره (ادری اقریب) به فتح یا و اثبات همزه نیز از همین قبیل است و روایت ابوعلی عطار از عباس از ابوعمرو درباره (ساحران تظاهرا) به تشدید ظا نیز این چنین است و نیز آن چه را که برخی از شارحان شاطبیه درباره وقف حمزه نقل کـرده‌اند، در مورد (اسمایهم) و (اولیک) (با یا) و یا مانند (شرکاوهم) و (احباوه) (با واو) و مثل (بداکم) و (اخاه) (با الف) از همین مقوله است نیز قرائت (را) به جای (رای) و (تـرا) به جای (ترای) و (اشمزت) به جای (اشمازت) و (فادارتم) به جای (فاداراتم) که آن‌هـا را (تـخـفـیف رسمی) می‌نامند، در زبان عرب وجهی ندارند) ابن جزری اضافه می‌کند: (ایـن مـوارد ولـو آن کـه از شـخص موثقی هم نقل شده باشد، قابل قبول نیست، زیرا وجهی برای صحت آن وجود ندارد).
بـنـابـرایـن بـاید گفت: این گفتار قوی‌ترین دلیل بر آن است که قرائت‌های هفت‌گانه به تواتر از پـیـامـبـر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نـقل نشده است وگرنه رد آن هرگز جایز نبود و می‌بایست بدون چون و چرا آن را پذیرفت.


۱. ابن الجزری، عنایة النهایة فی طبقات القرا، ج۱، ص۴۲۴.
۲. ابن الجزری، عنایة النهایة فی طبقات القرا، ج۲، ص۳۰۵.
۳. ذهبی، معرفة القرا الکبار، ج۱، ص۴۳.    
۴. ابن جزری، غایة النهایة، ج۲، ص۳۰۵.
۵. ابن ابی شامة، عبد الرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز، ص۱۷۸.    
۶. موسوی خویی، سید ابوالقاسم، البیان، ص۱۶۵.    
۷. ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۷-۲۸.    
۸. انعام/سوره۶، آیه۱۳۷.    
۹. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان، ج۱، ص۳۱۹.
۱۰. ابو حیان، اثیر الدین، البحر المحیط، ج۵، ص۱۳۵.    
۱۱. معرفت، محمد هادی، التمهید، ج۲، ص۳۱.
۱۲. هود/سوره۱۱، آیه۷۸.    
۱۳. مبرد، محمد بن یزید، المقتضب، ج۴، ص۱۰۵.    
۱۴. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مشکل القرآن، ص۶۱.
۱۵. محمد عبد الخالق، دراسات لاسلوب القرآن، ج۱، ص۳۲ به بعد.
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۲۶۷.    
۱۷. الدانی، عثمان بن سعید، التیسیر، ص۸۳.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۱۸۵.    
۱۹. انفال/سوره۸، آیه۷.    
۲۰. الدانی، عثمان بن سعید، التیسیر، ص۲۰.    
۲۱. کهف/سوره۱۸، آیه۹۷.    
۲۲. الدانی، عثمان بن سعید، التیسیر، ص۱۴۶.    
۲۳. ابن ابی شامة، عبد الرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز، ص۱۷۴ به بعد.    
۲۴. ابن اثیر، النهایة، ج۵، ص۷.
۲۵. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۷.    
۲۶. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج۱، ص۴۵۲، به نقل از منجد المقرئین از ابن الجزری.    
۲۷. ابن الجزری، منجد المقرئین، ج۱، ص ۷۹.    
۲۸. فجر/سوره۸۹، آیه۲۶-۲۵.    
۲۹. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج۱، ص۴۲۵ به نقل از منجد المقرئین از ابن الجزری.    
۳۰. ابن الجزری، منجد المقرئین، ج۱، ص ۷۹.    
۳۱. ضباع، علی محمد، اتحاف فضلا البشر، ص۴۳۹.
۳۲. انبیا/سوره۲۱، آیه۱۰۹.    
۳۳. جن/سوره۷۲، آیه۲۵.    
۳۴. طه/سوره۲۰، آیه۶۳.    
۳۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۱.    
۳۶. شعرا/سوره۲۶، آیه۳۶.    
۳۷. ابن الجرزی، النشر، ج۱، ص۱۶-۱۷.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تواتر قرائات سبع»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۲    



جعبه ابزار