جابر بن عبدالله انصاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جابربن عبداللّه انصاری،
صحابی و از مُکْثِرینِ
حدیث بود.
جدّ وی، عَمرو
بن حرام
بن کعب
بن غَنْم بود و نسبتش به
خَزْرَج می رسید.
پدرِ جابر پیش از
هجرت پیامبر اکرم به
یثرب،
مسلمان شد و در
بیعت عَقَبه دوم با
رسول خدا پیمان بست و جزو دوازده
نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان بر گزید. وی در
غزوه بدر حضور داشت و در
غزوه اُحُد به
شهادت رسید.
کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است.
اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم
بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوسیان و خزرجیان با پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم بود.
باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش،
احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است.
پس از هجرت پیامبر اکرم از
مکه به
مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و
سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود.
از سوی دیگر در گزارشهایی، او را بدری گفته اند و از خود او نقل شده که در غزوه بدر آب رسان بوده است.
واقدی حضور جابر در جنگ بدر را رد کرده و گزارشهای آن را خطای
راویان عراقی دانسته است.
عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه،
اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود.
غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربة جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوة احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.
در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود
بن اوس،
ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند
. در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوة ذات الرقاع (سال چهارم هجرت ) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد.
بنا بر بعضی گزارشها، پیوند میان پیامبر و جابر محبت آمیز و دوستانه بود. یک بار که جابر در بستر بیماری افتاده بود، پیامبر به عیادت او رفت و جابر که گویا امیدی به بهبود نداشت از حکم تقسیم ماترک خود میان خواهرانش از پیامبر سؤال کرد. پیامبر به او امید بخشید و بشارت
عمر دراز داد و در پاسخ به سؤال جابر،
آیه ای نازل شد که به آیه کَلالَه
شهرت دارد.
با مرور تاریخ مغازی رسول خدا، معلوم می شود که جابر سهم چشمگیر و برجسته ای در آنها نداشته است. وی جوان مؤمنی بود که همراه دیگر
مجاهدان در برخی غزوه ها به همراه پیامبر می جنگید و بعدها گزارشگر برخی از غزوه ها شد. شمار غزوه هایی که جابر در آنها حضور داشت به
اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر در نوزده غزوه شرکت داشته است.
جابر در برخی از سریّه ها نیز حضور داشته و در باره آنها گزارش داده است.
از موضع جابر در باره
خلیفه اول سخنی در منابع نیامده است. احتمالاً او ابتدا با
انصار و
مهاجران در مدینه همراه بوده اما پس از چندی، با استناد به منابع شیعی، به طرفداران
حضرت علی و
اهل بیت علیهم السلام پیوسته است.
در دوره خلفای راشدین، جابر بیشتر به فعالیتهای علمی و تعلیمی می پرداخت و از امور سیاسی و نظامی دوری می جست. وی فقط در یک مأموریت جنگی شرکت کرد و آن نیز در آغاز فتوحات مسلمانان در دوره خلیفه اول بود. جابر در گزارشی، از حضور خود در سپاه
خالد بن ولید، که برای محاصره
دمشق به کمک سپاه
شام رفته بود، سخن گفته است
ولی معلوم نیست که آیا جابر در فتح عراق نیز همراه سپاه خالد بوده یا در منطقة دیگر به سپاه پیوسته است.
جابر در زمان
خلافت عمربن خطّاب، عَریف بود.
عریف فردی از
قبیله بود که
خلیفه وی را به
ریاست قبیله یا
طایفه منصوب می کرد و او رابط خلیفه و افراد قبیله به شمار می آمد.
از فعالیتهای جابر در دوران
خلیفه سوم، اطلاع چندانی در دست نیست، تنها می دانیم در آخرین روزهای خلافت
عثمان، که معترضان مصری راهی مدینه شدند، وی به فرمان خلیفه همراه پنجاه تن از انصار مأموریت یافت تا با معترضان گفتگو کند و آنان را به دیار خود باز گرداند.
در دوره کوتاه خلافت حضرت علی علیه السلام، ظاهراً جابر بدون دخالت در حوادث سیاسی، در مدینه به سر می برده است. اشاره هایی که در برخی گزارشها در باره شرکت جابر در جنگهای جمل، صفّین و نهروان وجود دارد، چندان موثق نیست.
در اواخر خلافت حضرت علی، سپاهیان
معاویه به غارت شهرها می پرداختند و از مردم به زور بیعت می گرفتند. مدینه نیز از این غارتها در امان نماند. بُسر
بن اَرْطاة در سال ۴۰ بر مدینه تاخت و از مردم مدینه، از جمله قبیله بنی سَلَمه (قبیله جابر)، نیز بیعت خواست. جابر که بیعت با بُسر را گمراهی می دانست، به خانة ام سلمه، همسر رسول خدا، پناه برد و سرانجام مجبور شد به توصیه ام سلمه، برای پرهیز از خونریزی، با بسر بیعت کند.
پس از آنکه معاویه به
حکومت رسید تصمیم گرفت
منبر رسول خدا را از مدینه به دمشق منتقل سازد (سال ۵۰). جابر از کسانی بود که نزد معاویه رفت و او را از این کار منصرف ساخت.
جابر در دهه ۵۰ به مصر سفر کرد. گروهی از مصریان از او روایت کرده اند.
در این ایام مَسلَمة
بن مُخَلَّد انصاری، هم قبیله ایِ جابر،
والی مصر بود و به گزارش ابن مَنْدَه، جابر به همراه مسلمه به شام و مصر رفت.
به گزارش منابع
حدیثی، جابر برای شنیدن یک حدیث در باره
قصاص از عبداللّه
بن اُنَیْس، به شام سفر کرد
که تاریخ آن معلوم نیست. در زمان معاویه نیز به شام رفت که با بی اعتنایی معاویه روبرو شد. جابر که از رفتار معاویه ناخرسند بود راه مدینه را در پیش گرفت و ششصد دینار اهدایی معاویه را نپذیرفت.
برخورد معاویه را با جابر می توان نشانی از موضع
امویان در تحقیر مردم مدینه، به سبب
قتل خلیفه سوم، دانست.
جابر که دوره پیامبر را درک کرده و آگاه به
قرآن و
سنّت بود، از
بدعتها و زشتکاریهای امویان آزرده بود و آرزو می کرد که ناشنوا شود تا
اخبار بدعتها و تغییر ارزشهای
دینی را نشنود.
گستاخیهای
حجاج بن یوسف در سال ۷۴، که
ولایت مدینه را داشت، شهره است. او تا توانست مردم مدینه را تحقیر کرد و
اصحاب رسول خدا، از جمله جابر، را همچون بردگان داغ زد.
با این همه، جابر واکنشی جز تغییر رفتار خود با حجاج نشان نداد
و
وصیت کرد که حجاج بر
جنازه اش نماز نگزارد.
جابر در پایان
عمر خود، یک سال در جوار
خانه خدا در
مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از
تابعین، مانند
عطاءبن ابی رَباح و
عمروبن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر
عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت.
روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹، ذکر کرده اند و در یک خبر، به
نقل از جمعی از
مورخان و
محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان
بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.
از فرزندان جابر، از عبدالرحمان، محمد،
محمود، عبداللّه
و عقیل
یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در
افریقیه و
بخارا گزارشهایی در دست است. در
ایران نیز عده ای از
نسل او هستند که مشهورترین ایشان
شیخ مرتضی انصاری،
فقیه و
اصولی بزرگ
شیعه در دوران معاصر، بود.
جابر از آن گروه صحابه ای است که احادیث فراوانی از پیامبر اکرم نقل کرده است؛
از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده اند.
در منابع روایی و
سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه
مذاهب اسلامی بوده است. جابر در حوزه
احکام فقهی صاحب رأی بوده و
فتوا می داده
و از این رو، ذهبی
او را
مجتهد و فقیه خوانده است.
جابر افزون بر روایتهایی که از پیامبر اکرم نقل کرده، از صحابه و گاه از تابعین نیز روایت کرده است.
علی بن ابی طالب،
طلحة بن عبیداللّه،
عَمار یاسر،
مُعاذبن جبل، و
ابوسعید خُدری از جمله صحابه ای اند که جابر از آنها روایت کرده است.
جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی واسطه حدیث پیامبر از یکی از صحابه، به شام سفر کرد.
این شوق، جابر را در پایان
عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه
خدا شود تا احادیثی بشنود.
او در کار حدیث، ناقدی بصیر بود و در نقل اخبار و روایات از رقابتها و تعصبات قبیله ای پرهیز می کرد. مثلاً، با آنکه خزرجی بود، اعتراف می کرد که چگونه راویان خزرجی سخن پیامبر را در ستایش از داوری
سعدبن مُعاذ در باره
بنی قُریْظه، از آن روی که سعد رئیس اوسیان بود، تحریف کردند.
جابر در
مسجد نبوی حلقه درس داشت و حدیث املا می کرد و شماری از تابعین از وی
علم می آموختند و حدیث او را می نوشتند.
از جابر افراد فراوانی حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن
بن محمدبن حنفیه، عطاء
بن أبی رباح، مجاهدبن جَبر، عمروبن دینارمکی، عامربن شَراحیل شعبی، و
حسن بصری بودند.
از امامان شیعه،
امام باقر، و نیز
امام صادق و
امام کاظم به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابربن عبداللّه نقل کرده اند.
بر اساس طبقه بندی
ابن سعد در
الطبقات الکبیر، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته اما ذهبی
از او با عنوان «مفتی مدینه » یاد کرده است. باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد.
موسی
بن علی
بن محمد امیر، گزارش کاملی از آرای فقهی جابر را از منابع گوناگون روایی استخراج و با عنوان جابربن عبداللّه و فقهه به چاپ رسانده است (بیروت ۱۴۲۱). روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانة شیعه آمده، اندک است.
شیخ طوسی در کتاب
الخلاف، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است.
در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است.
آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است.
شخصیت جابر در منابع رجالی امامیه محترم و تأیید شده است. وی از اصحاب ائمه، از امام علی تا امام باقر علیهم السلام، دانسته شده است.
اما باید توجه داشت که جابر در زمان
امامت امام سجاد از دنیا رفت و امام باقر هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می برد از این رو، نمی توان جابر را از اصحاب امام باقر دانست.
در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل
شهرت روایات در مدحش، نیازی به توثیق ندارد.
گر چه جابر در ماجرای
سقیفه از یاران حضرت علی نبود، چندی بعد به ایشان پیوست و از یاران وفادار و مخلصاهل بیت شد.
محمدبن
عمر کشی، اختیار معرفة الرجال،
جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند. این گروه به «شُرطة الخمیس » شهرت داشتند.
در نگاه جابر، حضرت علی چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم، میزان حق تلقی می شد و منافقان را با بغض داشتن به او می شناختند.
جابر از کوچه های مدینه می گذشت و در مجالس انصار شرکت می جست و به ایشان نصیحت می کرد که فرزندان خود را با دوستی علی علیه السلام تربیت کنند و می گفت آن کس که علی را بهترین خلق خدا نداند، ناسپاسی کرده است.
سخن معروف جابر در باره حضرت علی («علی خیرالبشر»)، الهام بخش مؤلف شیعی به نام جعفربن احمد قمی شد تا در کتابش به نام نوادر الاثر فی علیّ خیرالبشر، ثلث روایات خود را از جابر نقل کند.
در واقعه
کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام، جابربن عبداللّه از پیرمردان مدینه، و نگران ذریه رسول خدا بود. امام حسین در مقام
احتجاج با لشکریان
عبیداللّه بن زیاد، جابر را از جمله شاهدان سخن خود معرفی کرده است.
در
اربعین شهادت امام حسین، جابر اولین
زائر قبر امام بود.
در آغاز امامت امام سجاد یاران وی انگشت شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود و به سبب سالخوردگی از تعقیب حجاج
بن یوسف در امان مانده بود.
ماجرای ملاقات جابربن عبداللّه با امام باقر در منابع گزارش شده است.
جابر از پیامبر اکرم شنیده بود که تو چندان
عمر می کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می کنی، او شکافنده علم (یَبْقَرُالعلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان.
جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در
مسجد مدینه صدا می کرد: «یا باقَرالعلم »، سرانجام روزی محمد
بن علی را یافت و سخن پیامبر را یادآور شد، کودک را بوسید و سلام پیامبر را به او رساند.
نام جابر در نقل احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل «
حدیث غدیر»،
حدیث ثقلین (محمدبن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد « ص»، ص۴۱۴)، حدیث «انامدینة العلم و علیٌ بابها»،
«
حدیث منزلت»،
«
حدیث ردّ شمس»
و «
حدیث سدّالابواب».
همچنین وی راوی احادیثی بوده که در آن رسول خدا امامان پس از خود را نام برده
و نیز ویژگیهای
حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شناسانده است.
حدیث لوح از جمله احادیث مشهور است که جابر آن را روایت کرده و نامهای دوازده امام جانشین پیامبر در آن آمده است.
احادیث
مسند جابر، که از طریق منابع روایی اهل سنّت نقل شده است، به ۵۴۰، ۱ حدیث می رسد که
بخاری و
مسلم در نقل ۵۸ حدیث آن اتفاق دارند.
احمدبن حنبل روایات جابر را در مسند خود
گرد آورده است. نسخه خطی مسند جابربن عبداللّه، به روایت ابوعبدالرحمان عبداللّه
بن احمدبن محمدبن حنبل، در خزانة الرباط (در مغرب ) موجود است
که احتمالاً همان روایات جابر در مسند احمدبن حنبل است. حسین واثقی نیز روایات جابر را از منابع روایی شیعه استخراج کرده و در کتاب خود، جابربن عبداللّه الانصاری حیاته و مسنده، به چاپ رسانده است.
مهم ترین اثری که از جابر در منابع یاد شده، صحیفه اوست. این صحیفه را، که نمونه ای از کهن ترین صورتهای تدوین حدیث است، سلیمان
بن قیس یَشْکری گردآوری کرده اما به سبب درگذشت زودهنگام سلیمان، راویان دیگر بدون
قرائت و
سماع از متن صحیفه نقل کرده اند.
نسخه ای از این صحیفه در مجموعه شهید علی پاشا در کتابخانه سلیمانیه استانبول موجود است.
•
ابن اثیر،
اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ عادل احمد رفاعی،
بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
• همو،
الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
•
ابن اشعث کوفی،
الاشعثیات ( الجعفریات )، چاپ سنگی
تهران: مکتبة نینوی الحدیثه، ( بی تا. )؛
•
ابن بابویه،
عیون اخبارالرضا، چاپ حسین اعلمی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
• همو،
کتاب من لایحضره الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری،
قم ۱۴۱۴؛
• همو،
کمال الدین و تمام النعمة، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ ش؛
• همو،
معانی الاخبار، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ ش؛
•
ابن حبّان،
مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، چاپ مرزوق علی ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
•
ابن حجر عسقلانی،
الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
•
ابن حزم،
الاحکام فی اصول الاحکام، چاپ احمد شاکر،
قاهره ( بی تا. )؛
• همو،
جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( ۱۹۸۲ )؛
•
ابن حنبل،
مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ( بی تا. )؛
•
ابن سعد،
الطبقات الکبری (لیدن )؛
•
ابن شبّه نمیری،
کتاب تاریخ المدینة المنورة: اخبار المدینة النبویة، چاپ فهیم محمد شلتوت، ( جدّه ) ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش؛
•
ابن شهر آشوب،
مناقب آل ابی طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ( بی تا. )؛
•
ابن عبدالبر،
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
• همو،
جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
•
ابن عساکر،
تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۰؛
•
ابن قتیبه،
المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰؛
•
ابن قیّم جوزیّه،
اعلام الموقعین عن رب العالمین، چاپ طه عبدالرؤف سعد، بیروت ۱۹۷۳؛
•
ابن کثیر،
البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
•
عبدالحسین امینی،
الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۲؛
•
احمدبن محمد برقی،
کتاب الرجال، تهران ۱۳۸۳؛
•
احمدبن یحیی بلاذری،
انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس العظم،
دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
• تستری؛
•
ابراهیم بن محمد ثقفی،
الغارات، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۵ ش؛
•
احمدبن علی خطیب بغدادی،
تقیید العلم، چاپ یوسف عش، ( بیروت ) ۱۹۷۴؛
• همو،
الرّحلة فی طلب الحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
• همو،
الکفایة فی علم الروایة، چاپ احمد
عمر هاشم، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
•
نجم عبدالرحمان خلف،
استدراکات علی تاریخ التراث العربی لفؤاد سزگین فی علم الحدیث، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
•
خوئی؛
•
ذهبی؛
•
خیرالدین زرکلی،
الاعلام، بیروت ۱۹۸۶؛
•
فؤاد سزگین،
تاریخ التراث العربی، ج۱، جزء ۱، نقله الی العربیة محمود فهمی حجازی،
ریاض ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
•
محمدبن حسن صفار قمی،
بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد « ص»، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی، قم ۱۴۰۴؛
•
عبدالرزاق بن همام صنعانی،
تفسیرالقرآن، چاپ مصطفی مسلم محمد، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
•
طبرسی؛
•
طبری،
تاریخ (بیروت )؛
• همو،
جامع؛
•
محمدبن حسن طوسی،
التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت ( بی تا. )؛
• همو،
رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛
• همو،
کتاب الخلاف، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷؛
• همو،
مصباح المتهجد، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
•
محمدبن ابوالقاسم عمادالدین طبری،
بشارة المصطفی لشیعة المرتضی،
نجف ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛
•
محمدبن احمد قرطبی،
الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
•
عباس قمی،
تحفة الاحباب فی نوادر آثار الاصحاب، تهران ۱۳۶۹؛
•
محمدبن عمر کشی،
اختیار معرفة الرجال، (
تلخیص) محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی،
مشهد ۱۳۴۸ ش؛
•
محمدبن یعقوب کلینی؛
•
محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری،
منتهی المقال فی احوال الرجال، قم ۱۴۱۶؛
•
یوسف بن عبدالرحمان مزّی،
تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
•
مسعودی،
مروج(بیروت )؛
•
محمدبن محمد مفید،
الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳؛
•
حسین واثقی،
جابربن عبداللّه الانصاری:حیاته و مسنده، قم ۱۳۷۸ ش؛
• Fuat Sezgin، Geschichte des arabischen Schrifttums، Leiden ۱۹۶۷-۱۹۸۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»، شماره۴۲۹۵