حسبه (شبهقاره)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نهاد حسبه، به معنای دقیق سنّتی آن، از
قرن پنجم تا سیزدهم/ یازدهم تا نوزدهم در
شبه قاره هند و
پاکستان وجود نداشت.
مانع اصلی این امر، ترکیبِ جمعیتیِ این سرزمین بود، که در آن غیر
مسلمانان اکثریت را تشکیل میدادند.
به جز
غیاث
الدین بَلبَن، فیروزشاه تُغلقُ، سکندر لودی (حک: ۸۹۴ـ ۹۲۳) و اورنگ زیب عالمگیر (حک: ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) ــ البته آنها هم فقط از برخی جنبههاــ هیچیک از فرمانروایان مسلمان
هند ، خواه از
ترس عصیان هندوان خواه از روی مصالحِ سیاسی، در صدد تحمیل قوانین
شریعت بر
مردم برنیامدند؛ بسیاری از تدابیر بدعتآمیز اکبر (حک: ۹۶۳ـ۱۰۱۴)، مثالهای روشنی در این زمینهاند.
سلاطین
دهلی (قرن هفتم ـ دهم) از همان آغاز حکومتشان بر سرزمینی که اصولاً با کشورگشایی به دست آورده بودند، دریافتند که جز در مواردی که به حفظ
اتحاد و
انسجام و گاه موجودیت
حکومت تازه
تأسیس مسلمانان مربوط میشود، نباید به آنان
اجازه داد در امور
دینی و اخلاقی دچار ضعف و سستی شوند؛ ازاینرو، همواره برای هر منطقهای که در آن مهاجرنشین یا
پادگان ـ شهری اسلامی ایجاد میگردید، یک مُحتَسِب و یک
قاضی نیز
تعیین میکردند.
بلبن که دیوان حسبه کارآمد را ضرورتی اولیه برای درست حکومت کردن میدانست، برخلاف اسلافش، هیچ منطقه کوچک و کم اهمیتی را از این لحاظ نادیده نگرفت.
در
سفرنامه قاضی تقی مُتّقی
میخوانیم که اِلِتمِش (حک: ۶۰۸ـ۶۳۳) برای اَمْباله ( اَنبالَه) ــ که در آن زمان چیزی جز
دهکدهای با چند صد
خانوار از اقوام مختلط نبودــ یک
قاضی تعیین کرد.
در دوره سلاطین دهلی، وظایف قاضی و محتسب و مناسباتشان با یکدیگر به همان صورت معمول در سرزمینهای مرکزی اسلامی بود.
گاهی نیز
سلطان برای برخورد با برخی رسوم یا نوآوریهایی که
بدعت یا غیراسلامی تلقی میشدند یا در موضوعاتی که خارج از اختیاراتِ معمولِ محتسب به شمار میرفتند، شخصاً وارد عمل میشد.
برای نمونه، فیروزشاه تغلق شماری از رسوم عامیانه را، که بهزعم وی خارج از
دین (و بدعت) محسوب میشدند ممنوع کرد.
از اینرو، سلطانی قویتر و دیندارتر به شمار میآمد که میل و اشتیاق بیشتری به ارتقای
سعادت دینی و
اخلاقی مردم داشت.
امیرخسرو
از حسبه علاء
الدین خلجی (
خلجیان) ــ که سخت مراقب برقراری جریان ارزاق و مایحتاج مردم و
قیمت مواد غذایی بودــ
تمجید کرده است.
علاء
الدین از
شرابخواری ،
قماربازی و دیگر
فسق و فجورهای اجتماعی و اخلاقی بهشدت جلوگیری کرد
و معتقد بود بدون سختگیری در قبال اصول اخلاق اجتماعی، مجازاتهایی که برای تخطیکنندگان از
شریعت مقرر گردیده است، بیهوده خواهد بود.
محمد تغلق این
مجازاتها را با شدت و
خشونتی غیر متعارف اِعمال کرد.
او چنان به اجرای احتساب علاقهمند بود که گاه شخصاً به عنوان محتسب وارد عمل میشد و از مسلمانان درباره اصول اعتقادیشان
تفتیش میکرد.
در دوره او، محتسب، حائز
رتبه و منزلتی والا بود و بنابر گزارش
قلقشندی و
ابن فضلالله عمری از حقوق ماهیانهای حدود هشت هزار
تَنْکه بهرهمند میگردید.
محمد تغلق به خواندن منظم
نمازها توجهی ویژه نشان میداد.
به گزارش
ابنبطوطه ،
(در دوره محمد تغلق) یکی از
زنان خاندان سلطنتی، به دلیل
اعتراف به
زنا ،
سنگسار گردید.
برای شاربان خمر نیز
حد کامل (هشتاد ضربه
شلاق ) و سه
ماه زندان در نظر گرفته شد.
برنی
تصدیق کرده است که تغلق سلطان
غیاث
الدین (حک: ۷۲۰ـ ۷۲۵) حسبه را در سطح بالایی اِعمال میکرد.
پسرش، محمد تغلق، هیچگونه
اهمال در رعایت
شعائر مذهبی را، حتی در دربار خود، تحمل نمیکرد.
سکندر لودی نیز به اِعمال حسبه در سراسر قلمرو خود مشتاق بود.
او جسورانه رسم رایج و دیرینه حمل
نیزه به
مقبره غازی مسعود سالار، قهرمان افسانهای، را برانداخت و فرمان فیروز تغلق را، مبنی بر
منع زنان از
زیارت قبور و
آرامگاهها، احیا کرد.
باید تأکید کرد که
احتساب فقط در مورد مسلمانان اعمال میشد و غیرمسلمانان، مشمولِ قوانین احوالِ شخصیه
دینیِ خود یا قوانین عرفی کشور بودند.
یکی از وظایف مهم
محتسب ،
حمایت و
تقویت راستکیشی و
سرکوب بدعتها بود.
مدرّسان مؤسسات
دینی و نیز
واعظان محبوب عامه میبایست از
ترس محتسب، در
خطابهها و اظهارات خود بسیار
احتیاط میکردند.
قرمطیان ، که در
عهد حکومت رضیه سلطانه (حک: ۶۳۴ـ۶۳۷) بلوایی بزرگ در دهلی به راه انداختند،
بعدها به دست فیروز بهسختی
سرکوب شدند،
به طوری که از آن پس از فعالیت آنان خبری به دست ما نرسیده است.
از کار محتسبان در دوره لودی یا خاندان سیدیها ( سادات) اطلاع چندانی نداریم، اما این امر بدین معنا نیست که آنان در این دوران کاملا بدون فعالیت بودهاند.
شیر
شاه سوری (حک: ۹۴۵ـ۹۵۲) به شدت درگیر
تثبیت سلطنت خود و اصلاحات اداری بود و جانشین او، اسلامشاه (حک: ۹۵۲ـ ۹۶۰)، توجه شایستهای به امور
دینی داشت.
مثلاً او برضد مهدویان، یعنی پیروان سیدمحمد جونپوری، که وی را
بدعتگذار میدانست، اقدامات شدیدی کرد و دو تن از شاگردانش، عبدالله نیازی سرهندی و شیخ علائی، را بهشدت
مجازات کرد؛ اولی را تا سر حد
مرگ کتک زدند و دومی را
اعدام کردند.
برخلاف این شواهد، برخی مورخان جدید برآناند که هر چند از لحاظ نظری درست است که گفته شود
سیاست حکومتی در دوره سلاطین دهلی به اِعمال حسبه معطوف شده بود، اما عملاً به اجرای
شریعت توجه اندکی میشد.
مثلاً به نقل بَرَنی آمده است که مجازاتهایی که علیه مسلمانان اِعمال میشد، برخلاف
احکام قرآن بود.
همچنین احکام
حلال و
حرام بهندرت رعایت میگردید.
به گزارش امیرخسرو،
نزولخواری در زمان او معمول بود و در صورتی که میان طرفین،
قرارداد مکتوب وجود داشت،
قاضی نیز به ناچار واقعیت را میپذیرفت
ولی این قبیل موارد، قاعده نیستند بلکه بیشتر نمونههایی استثناییاند.
در هرج و مرجهای پس از
مرگ شیرشاه، ظاهراً نهاد حسبه منحل گردید و مغولان، هم به دلایل شخصی و هم به علل سیاسی، احیای آن را به
مصلحت ندیدند و همین امر بعداً برای آنان گران تمام شد.
بابر (حک: ۹۳۲ـ ۹۳۷)،
شرابخواری قَهّار بود؛ همایون (حک: ۹۳۷ـ ۹۶۳) به
تریاک اعتیاد داشت؛ جهانگیر (حک: ۱۰۱۴ـ ۱۰۳۷) هم از این امر مستثنا نبود و شرابخواری بزرگترین نقطه ضعف وی به حساب میآمد.
هر چند
شاهجهان (حک: ۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸)، پسر و جانشین جهانگیر، دارای رفتاری متین و موقر بود، لیکن
جسارت آن را نداشت که یا به کلی خود را از سنّتهای خانوادگی رها کند یا به اجرای دقیق حسبه بپردازد.
(با اینحال) وقتی در یکی از بازدیدهایش از ایالت پنجاب، به اطلاع وی رسید که برخی از هندوها در
گجرات ، زنان مسلمان را به
ازدواج خود در آوردهاند، دستور داد (در صورتی که این هندوان حاضر به پذیرش
اسلام نباشند)
عقدها را
باطل کنند و زنان مسلمان را به خانوادههایشان باز گردانند.
تنها
اورنگ زیب (حک: ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) بود که به امور
دینی توجه بسیار نشان داد و مؤکّداً به اجرای
حسبه پرداخت و در مجموعه
قوانین کیفری خود، مقررات ویژهای برای
مجازات متهمان به
شرب خمر یا مصرفکنندگان
مواد مخدر، از قبیل
بنگ و
تریاک، ملحوظ کرد.
او دستور داد تا سَرمَدِ (
برهنه ) را، که فردی تازه
مسلمان و
صوفی التقاطی مشرب بود و از پوشاندنِ
عورت خود
امتناع میکرد، به دلیل منافات شدید این عمل با
اخلاق عمومی،
اعدام کنند.
گفته میشود که «حکمرانان
مغول هند، هرگز بهطور جدّی پایبند اصول
شریعت اسلام نبودهاند.
کیفرهایی که آنها برای بعضی از جرائم معمول میداشتند عملاً به همان صورتی بود که در
قرآن بدان
امر شده بود.
در موارد دیگر آنان عمدتاً از احکام قرآنی فاصله گرفتند، به این سبب که اولاً به شماری از موارد، دقیقاً در حوزه احکام قرآنی تصریح نشده بود، ثانیاً در بسیاری از موارد دیگر، ضروریات اجتماعی و سیاسی و شرایط موجود، مقتضی رفتاری متفاوت بود».
هر چند نمیتوان به کلی این
قول را صادق دانست، دلایل محکمی نیز وجود دارد که بپذیریم جای محتسب دوره سلاطین را مقام دیگری به نام کوتوال گرفت که صاحب منصبی غیردینی بود و وظایفی بسیار شبیه به وظایف محتسب داشت، با این تفاوت که محتسب با همه خلافها و
جرائم سر و کار داشت و کوتوال اصولاً به کارهایی میپرداخت که برخلاف شریعت اسلامی صورت میگرفت.
به عقیده مغولان، از لحاظ اجرایی، آسانتر این بود که وظایف محتسب را به کوتوال واگذار کنند؛ اما این امر برای سعادت
دینی و اخلاقی مسلمانان هند و حیات سیاسی و فرهنگی آنان، و نهایتآ برای حکومتشان، پیامدهای زیانباری داشت.
(۱) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۲) ابن فضلاللّه عمری، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، سفر۳، چاپ احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۳) خسروبن محمود امیرخسرو، خزاین الفتوح: مشتمل بر احوال و کوائف عهد سلطان علاء
الدین خلجی، چاپ محمد وحید میرزا، لاهور ۱۹۷۶.
(۴) محمد بختاورخان، مرآةالعالم: تاریخ اورنگزیب، چاپ ساجده س علوی، لاهور ۱۹۷۹.
(۵) عبدالقادربن ملوک
شاه بداؤنی، منتخبالتواریخ، تصحیح احمدعلی صاحب، چاپ توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۷۹ـ ۱۳۸۰.
(۶) ضیاء
الدین بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، چاپ سیداحمدخان، کلکته ۱۸۶۲.
(۷) فیروزشاه تغلق، فتوحات فیروزشاهی: رساله از تألیف سلطان فیروزشاه، چاپ شیخ عبدالرشید، علیگره ۱۹۵۴.
(۸) قاضی تقی متقی، سفرنامه قاضی تقی متقی، بجنور ۱۹۰۹.
(۹) قلقشندی.
(۱۰) عبدالحمید لاهوری، بادشاهنامه، چاپ کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته ۱۸۶۷ـ ۱۸۶۸.
(۱۱) شیرعلیخانبن علی امجدخان لودی، تذکره مرآةالخیال، چاپ محمد مالکالکتاب شیرازی، بمبئی ۱۳۲۴.
(۱۲) عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۳) احمدبن محمدمقیم هروی، طبقات اکبری، چاپ بی دی و محمد هدایت حسین، کلکته ۱۹۲۷ـ (۱۹۳۵).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حسبه در شبهه قاره»، شماره۶۱۱۸.