• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رحمت در سیره نبوی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نقش محبت و مهرورزی در اداره امور از سوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نکات شایان توجه در سیره ایشان است. شواهد این سخن را در تاریخ، سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و همچنین در قرآن بطور مکرر می‌توان یافت. از سوی دیگر اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تحت تاثیر شخصیت و مهربانی‌های ایشان، وی را دوست می‌داشتند و محبت خویش را ابراز می‌کردند. این نوشته در دو قسمت به بررسی مهرورزی پیامبر به مردم و محبت مردم به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌پردازد.



خداوند رسول خویش را دارای اخلاقی بزرگوارانه و برجسته توصیف کرده «وَ اِنَّکَ لَعَلی‌ خُلُقٍ عَظیمٍ؛ و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری» و در جایی دیگر فرموده است: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ؛ به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است، و اصرار بر هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است‌».

۱.۱ - فلسفه رسالت

خداوند فلسفه رسالت او را رحمتی برای عالمیان دانسته «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین‌؛ ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» و با این بیان که: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْر...؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان‌ (مردم) نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن». این مهربانی را پرتویی از رحمت خود اعلام کرده است.
محبت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مردم و ‌اندوه ایشان بر حال مردم به ‌اندازه‌ای بود که گاه خداوند به او یادآور می‌شد که: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی‌ آثارِهِمْ اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفا‌؛ گویی می‌خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و ‌اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند.» او را به آرامش فرا می‌خواند که «گویی می‌خواهی جان خود را از شدّت‌ اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند.»



۲.۱ - همدردی پیامبر با اصحاب

یکی از خصوصیات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همدردی با یاران در هنگام رنج و گرفتاری ایشان بود. انس بن مالک ایشان را فردی می‌دانست که بیشترین لطف و محبت را به مردم داشت. شرکت در تشییع جنازه مسلمانان از کارهایی بود که ایشان خود را ملزم می‌دانست، انجام دهد. گفته شده است او به عیادت بیماران می‌رفت حتی اگر در دورترین نقطه مدینه بود. امام علی (علیه‌السّلام) فرموده است: «هرگاه یکی از اصحاب را تا سه روز نمی‌دید، سراغ او را می‌گرفت. پس اگر در سفر بود برایش دعا می‌کرد و اگر گرفتار یا بیمار بود به عیادتش می‌رفت.»

۲.۱.۱ - دیدار با خانواده شهدا و اموات

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گاه برای دیدن سعد بن معاذ به دیدن او می‌رفت. پس از درگذشت وی نیز از خانواده‌اش بازدید می‌کرد. جابر نقل می‌کند: «روزی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودیم سخن از سعد بن ربیع (پس از شهادتش) به میان آمد. حضرت به ما فرمود: برخیزید تا به دیدار خانواده‌ی سعد برویم. همه همراه حضرت برخاستیم و به محله «اسواف» رفتیم با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد خانه سعد شدیم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از سعد برای ما صحبت کرد و بر او درود فرستاد و یاد او را گرامی داشت. وقتی خانواده سعد از شنیدن سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شروع به گریه کردند، چشمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم پر از اشک شد.»
[۱۱] عاصفی، مهدی، پیام آور نیکی‌ها، ص۱۰۱.
[۱۲] بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح بخاری، ج۱، ص۳۲۹.


۲.۱.۲ - دیدار با مجروحین

هنگامی که «زید بن حارثه» در یکی از جنگها مجروح شد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عیادت به منزل او رفت. دختر زید وقتی حضرت را دید با گریه به استقبالش رفت. حضرت نیز شروع به گریستن کرد. اصحاب علت را پرسیدند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «این شوق دوست است به دوست».

۲.۱.۳ - مشایعت و دعا هنگام سفر

حضرت برای یاران خود دعا می‌کرد و هنگام سفر آنان را مشایعت نموده و می‌فرمود: «خداوند همراهان خوبی نصیب تو کند و معونه ‌تو را کامل سازد، و ناملایمات را بر تو آسان گرداند و دور را بر تو نزدیک گرداند، مهمات‌ ترا کفایت نماید، و دین و امانت‌ تو را نگهبانی کند، و عمل‌ تو را ختم بخیر نماید، و تو را به همه‌ی نیکی‌ها متوجه سازد، بر تو باد به تقوا و ترس از خدا، تو را به خدا ودیعه می‌دهم، به برکت خدا حرکت نما».

۲.۲ - ابراز شادی از دیدار مسلمانان

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هرگاه یاران خود را می‌دید با تبسم خرسندی خود را از دیدن ایشان ابراز می‌کرد. او را فردی متبسم گفته‌اند. جریر بن عبدالله می‌گوید: «ما رآنی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مذ اسلمت الا تبسم فی وجهی‌؛ از هنگامی که اسلام آوردم رسول ‌خدا را ندیدم مگر آن که به رویم تبسم می‌کرد».
[۱۶] ابن ابی فراس، ورام، مجموعة ورام، ج۳۰، ص۳۰.

هنگامی که جعفر بن ابی‌طالب برای مهاجرت به سوی حبشه حرکت می‌کرد پیامبر او را همراهی فرمود و برای او دعا کرد. پس از چند سال که از آن سرزمین بازگشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به استقبال او رفت و او را بوسید. حضرت از بازگشت او که مصادف با پیروزی مسلمین در خیبر بود، آن قدر خوشحال شد که فرمود «نمی‌دانم آیا از پیروزی خیبر خوشحال باشم یا برای آمدن جعفر».

۲.۳ - سلام و مصافحه با مسلمانان

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هر کس می‌رسید ابتدا سلام و مصافحه می‌کرد و اگر کسی دست پیامبر را می‌گرفت هرگز دست خود را از دست وی نمی‌کشید.

۲.۴ - شوخی با اصحاب

پیامبر با وجود متانت و صلابتی که داشت گاه با یاران خود شوخی می‌کرد و گاه نیز آنان با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شوخی می‌کردند. او می‌فرمود: «اِنِّی لَاَمْزَحُ وَ لَا اَقُولُ اِلَّا حَقّا؛ من شوخی‌ای نمی‌کنم و مزاح نمی‌کنم مگر به حق». روزی ام‌ایمن نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت و گفت: همسرم شما را به منزل دعوت کرده است، حضرت به شوخی فرمود: همان که در چشمش سفیدی است. ام‌ایمن که تعجب کرده بود گفت: در چشم او سفیدی نیست. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تبسم فرمود: بخشی از چشم همه‌ی مردم سفید است.
[۲۱] ابن ابی فراس، ورام، مجموعة ورام، ج۱، ص۱۱۲.

روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیرزنی را دید که دندان‌هایش ریخته بود، به شوخی فرمود: پیرزنان بی‌دندان به بهشت نمی‌روند. پیرزن با شنیدن این سخن ‌اندوهگین شد. حضرت خندید و فرمود: تو جوان می‌شوی و دندان‌هایت می‌روید، سپس به بهشت می‌روی. رسول‌خدا گاه مطلبی را به خردسالان می‌فرمود سپس به شوخی می‌گفت: «لا تنس یا ذالاذنین؛ ای صاحب دو گوش فراموش نکنی».
نعیمان از یاران شوخ طبع رسول‌ خدا بود. روزی اعرابی را دید که عسل می‌فروشد، او را به درب خانه‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برد و عسل را گرفت و به یکی از اهالی خانه داد و خود رفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز مجبور شد قیمت آن را بپردازد.

۲.۵ - رفتار محبت آمیز با دشمنان

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همان گونه که خود فرمود برای برپا نمودن ارزش‌های اخلاقی مبعوث شده بود. از این روی دشمنان خویش را نیز از محبت خویش محروم نمی‌کرد. در فتح مکه سعد بن عباده که پرچم مسلمانان را به دوش داشت با شعار «الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمه» قصد داشت انتقام دشمنی‌های گذشته را از مکیان بگیرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شنیدن این مطلب به سرعت پرچم را از او گرفت و به علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود «الیوم یوم المرحمه» و این گونه از دشمنان خود با عطوفت گذشت.

۲.۵.۱ - مهربانی با اسیر

«ثمامه بن اثال» رئیس یکی از قبایل عرب و از دشمنان سر سخت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که به دست مسلمانان اسیر شد. رسول‌خدا با مهربانی با او برخورد کرده و پس از مدتی او را آزاد کرد. او که تحت تاثیر این رفتار ایشان قرار گرفته بود، اسلام آورد. او می‌گفت: «به خدا سوگند همین که شما را دیدم دانستم رسول خدایی، ولی تا زمانی که در بند بودم هرگز شهادتین را بر زبان نمی‌آوردم. زهیر بن صرد جشمی می‌گوید: وقتی که ما در جنگ به اسارت نیروهای اسلام درآمدیم من قصیده‌ای سرودم و به حضور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفتم و آن را خواندم. این قصیده دوازده بیت داشت که اولین بیت آن چنین بود: «ای رسول‌خدا بر ما منت گذار و نسبت به ما بزرگواری کن، چرا که تو شخصی هستی که امید و انتظار گذشت و کرم شما را داریم» و بیت آخر آن این گونه بود: «پس ما را ببخش، خدا در قیامت کسی را ببخشد که تو راهب و ترساننده‌اش هستی. خدایی که تو را به پیروزی رساند.» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شنیدن این شعر فرمود آن چه از سهمیه من و فرزندان عبدالمطلب بود آزاد کردم. سپس دیگر مسلمانان هم سهمیه خود را در اختیار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داده و همه اسیران آزاد شدند.
====ایجاد فرصت توبه
نقل شده است: در بازگشت از جنگ تبوک به مدینه تعدادی از منافقان تصمیم گرفتند شتر حضرت را از بالای گردنه‌ای که در میان راه مدینه و شام قرار داشت رم دهند و حضرت را به درون دره بیندازند. وقتی سپاه اسلام به نخستین نقطه‌ی گردنه رسید، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نقشه‌ی ایشان با خبر شد و آنان نتوانستند کار خود را عملی کنند. حذیقه می‌گوید نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفتم و خبر دادم که آنان را شناخته‌ام و از ایشان خواستم آنان را مجازات کند، اما حضرت با لحن محبت‌آمیزی به من دستور داد از افشای راز آنها خودداری کنم، شاید آنها راه توبه را پیش گیرند و افزود اگر من آنها را مجازات کنم بیگانگان می‌گویند محمد پس از آن که به اوج قدرت رسید شمشیر بر گردن یاران خود نهاد.
نقل شده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از یهودی مجرمی به خاطر حسن خلق یهودی گذشت، و او نیز مسلمان شد.


اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسلمانان نسبت به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) محبت زیادی ابراز می‌کردند. یکی از مخالفان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگامی که می‌خواست از مهاجرت ایشان جلوگیری کند برای سایر دوستان خود ایشان را این گونه توصیف می‌کند: «محمد لهجه خوش دارد و سخنی شیرین و طلعتی خوب و هیاتی زیبا و مجالستی دل‌ربای دارد، چون از پیش شما رود به هر قبیله‌ای فرود آید و به هر شهری که نزول کند به ‌اندک وقتی مردم آن جا تابع وی شوند و به دین وی درآیند.»
[۳۱] قاضی ابرقوه، رفیع الدین اسحاق، سیرت رسول الله، ج۱، ص۴۶۱.

در ماجرای صلح حدیبیه، پیش از قرارداد صلح، سفیرانی رد و بدل شد و مذاکراتی صورت گرفت. از جمله فرستادگان قریش عروه بن مسعود ثقفی بود که پس از بازگشت به نزد قریش به آنان گفت: «من به دربار پادشاهان رفته‌ام به خدا سوگند هیچ پادشاهی را ندیده‌ام که میان اطرافیان خود آن قدر مورد محبت و اطاعت باشد.» انس بن مالک می‌گوید: شخصی دوست داشتنی‌تر از رسول‌ خدا نزد مسلمانان نبود.

۳.۱ - محبت زید و خبیب

در سریه‌ی «رجیع» وقتی زید بن دَثِنه و خُبَیب بن عدّی دو تن از مبلغانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به برخی طوایف قبیله خزیمه فرستاده بود. توسط مشرکان اسیر شدند. هنگامی که برای کشتن زید آماده شدند از وی پرسدند آیا دوست داشتی اکنون محمد به جای تو بود تا او را گردن می‌زدیم و تو در میان خانواده‌ات آسوده بودی؟ زید پاسخ داد: نه به خدا سوگند دوست ندارم که در پای محمد خاری رود و من در میان خانواده‌ام آسوده باشم. ابوسفیان پس از شنیدن این سخن با خشم گفت: «من هرگز ندیده‌ام یاران کسی او را آن چنان دوست بدارند که یاران محمد، او را دوست دارند» سپس او را گردن زدند. خبیب نیز در پاسخ به سؤال مشابهی همین پاسخ را داد و به شهادت رسید.

۳.۲ - محبت سمیرا بنت قیس

سمیرا بنت قیس وقتی خبر شهادت دو پسرش در جنگ احد را شنید، تنها از حال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جویا شد و وقتی از سلامتی ایشان اطمینان یافت نزدش رفت و گفت، «ای رسول‌خدا هر مصیبتی در قبال سلامتی تو ناچیز و قابل تحمل است.» آن گاه جنازه‌ها را بر شتری گذاشت و به سوی مدینه حرکت کرد. در راه عایشه وی را دید و از او درباره نتیجه جنگ پرسید. او در پاسخ عایشه گفت: «خدا را شکر رسول ‌خدا سلامت است و خداوند گروهی از مؤمنان را به درجه شهادت رساند.»

۳.۳ - کلام وصی پیامبر

علی (علیه‌السّلام) در پاسخ این سؤال که رسول‌خدا را چقدر دوست می‌داشت گفت: «به خدا سوگند از اموال، فرزندان، پدران و مادرانمان محبوب‌تر بود و حتی از آب سرد بر انسان تشنه.»
در جنگ حنین غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد و رسول ‌خدا بر طبق مصالحی آن را تنها بین مهاجران تقسیم کرد و به انصار چیزی نداد. بعضی از انصار از این موضوع رنجیدند. وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خبر شد انصار را جمع کرد و فرمود: آیا شما گمراه نبودید و خداوند به وسیله من شما را هدایت کرد؟ انصار پاسخ دادند بله یا رسول‌الله. حضرت پرسید آیا شما در پرتگاه سقوط نبودید و خداوند به وسیله من شما را نجات داد؟ گفتند بله. آن گاه چند لحظه سکوت کرد و فرمود: چرا شما با کارهای نیک خود جواب مرا نمی‌گویید؟ شما می‌توانید بگویید‌ای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه اخراجت کردند ما تو را پذیرفتیم. ایمن نبودی امانت دادیم. دیگران تو را تکذیب کردند و ما تو را تصدیق کردیم. این حق شناسی‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انصار را چنان تحت تاثیر قرارداد که با صدای بلند به گریه پرداختند. بزرگان انصار دست پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بوسیدند و اظهار پشیمانی کردند.


نقش محبت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسلمانان و اصحاب در اداره امور، جذب مخالفان به دین اسلام و اصلاح روابط مسلمانان نقش مهمی داشت. پیامبر برای رواج ارزش‌های انسانی و دینی تلاش بسیار نمود و اخلاقی که در پیش گرفت نیز در این راستا بود. مسلمانان نیز متقابلا ایشان را آن قدر دوست می‌داشتند که حاضر بودند از جان خود برای ایشان بگذرند.


۱. قلم/سوره۶۸، آیه۴.    
۲. توبه/سوره۹، آیه۱۲۸.    
۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۷.    
۴. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۹.    
۵. کهف/سوره۱۸، آیه۶.    
۶. اصفهانی، احمد بن عبدالله، مسند الامام ابی حنیفه، ص۵۱.    
۷. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۲۸.    
۸. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۱۹.    
۹. متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۹۳.    
۱۰. هیثمی، نورالدین، مجمع الزواید و منبع الفوائد، ج۹، ص۳۰۹.    
۱۱. عاصفی، مهدی، پیام آور نیکی‌ها، ص۱۰۱.
۱۲. بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح بخاری، ج۱، ص۳۲۹.
۱۳. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۲۲.    
۱۴. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۲۴۹.    
۱۵. ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۴۰۰.    
۱۶. ابن ابی فراس، ورام، مجموعة ورام، ج۳۰، ص۳۰.
۱۷. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۲۴۹.    
۱۸. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۲۶۲.    
۱۹. مازندرانی، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۲۷.    
۲۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۱۶.    
۲۱. ابن ابی فراس، ورام، مجموعة ورام، ج۱، ص۱۱۲.
۲۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۱۶.    
۲۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۹۴.    
۲۴. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۹۶.    
۲۵. حافظ ابوبکر بن ابی الدنیا، مکارم الاخلاق، ص۲۱.    
۲۶. واقدی، محمد، المغازی، ج۲، ص۸۲۲.    
۲۷. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۳۸.    
۲۸. واقدی، محمد، المغازی، ج۳، ص۹۵۰.    
۲۹. واقدی، محمد، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۲.    
۳۰. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۳۸۵.    
۳۱. قاضی ابرقوه، رفیع الدین اسحاق، سیرت رسول الله، ج۱، ص۴۶۱.
۳۲. واقدی، محمد، المغازی، ج۲، ص۵۹۸.    
۳۳. طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، ص۱۶.    
۳۴. واقدی، محمد، المغازی، ج۱، ص۳۶۰.    
۳۵. واقدی، محمد، المغازی، ج۱، ص۲۹۲.    
۳۶. یحصبی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۲۲.    
۳۷. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۱.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «رحمت در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۵/۱۶.    



جعبه ابزار