سیّدمحسن حکیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدمحسن حکیم، فقیه مجاهد عراقی و مرجع تقلید
شیعیان در قرن چهاردهم میباشد.
او در
عید فطر ۱۳۰۶ در
نجف ، در خاندانی که در
عراق شهرت فراوان داشتند، به دنیا آمد. پدرش، مهدی بن صالح طباطبائی نجفی، مشهور به سیدمهدی حکیم،
عالم دینی بود. سیدمحسن در شش سالگی پدرش را از دست داد و برادر بزرگش، سیدمحمود، سرپرستی او را برعهده گرفت.
در قرن دهم امیر سید علی، پزشک ویژه
شاه عباس صفوی، همراه پادشاه به
زیارت مرقد منور
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ شتافت. فضای معنوی این شهر آسمانی چنان قلب پاک پزشک دربار را شیفته ساخت که بیاختیار به تقاضای اهالی
نجف پاسخ مثبت داده، برای همیشه خادم آستان علی ـ علیه السلام ـ و حکیم ساکنان حریم آن امام راستین شد. بدین ترتیب سید علی به «حکیم» شهرت یافت و این نام را برای همیشه در فرزندانش به یادگار نهاد.
حکیم از هفت سالگی قرائت
قرآن و خواندن و نوشتن و از نُه سالگی تحصیل
علوم دینی را آغاز کرد. درسهای مقدماتی، مانند
ادبیات عرب و
منطق و برخی متون
اصول فقه (مانند قوانین و معالم) و نیز برخی متون فقهی (مانند شرایع و لمعه) را نزد برادرش، سیدمحمود، و دروس مقاطع بالاتر را نزد افراد دیگری چون صادق جواهری و صادق بهبهانی خواند. در ۱۳۲۷، فراگیری دروس عالی حوزه (دوره خارج) را آغاز کرد و نزد
آخوند ملامحمدکاظم خراسانی ،
آقاضیاء عراقی ،
شیخ علی جواهری ،
میرزاحسین نائینی و
سیدابوتراب خوانساری ،
فقه و
اصول و
رجال را فراگرفت و به درجه
اجتهاد رسید. همچنین در اخلاق، از سیدمحمدسعید حبّوبی، باقر قاموسی، سیدعلی قاضی و شیخ علی قمی بهره برد. در این میان انس و مراوده با حبّوبی ــکه خود از استاد بزرگ اخلاق،
ملاحسینقلی همدانی ، بسیار متأثر بودــ در بنای شخصیت حکیم نقش به سزایی داشت.
سال ۱۳۳۲ برای بیشتر مردم جهان بسیار تلخ و دشوار بود. آتش نخستین نبرد جهانی هر روز شعلهورتر میشد. هر چند
شیعیان همواره از بیمهری دولت عثمانی رنج میبردند، ولی این مسأله هرگز آنان را از انجام وظیفه باز نداشت. فقیهان بزرگ
نجف جهاد با
کافران بریتانیایی را
واجب خواندند
و خود پیشتر از دیگران رهسپار جبهههای نبرد شدند. یکی از پژوهشگران در این باره مینویسد:
نیروهای مجاهدان در جبهه شعیبیه ۱۸۰۰۰ تن و در منطقه قرنه ۴۰۰۰۰ نفر بود. رهبران مردمی مجاهدان را در سه جبهه مستقر کرده بودند: جبهه مرکزی قونه به فرماندهی
شیخ الشریعه اصفهانی،
مهدی حیدری،
مصطفی کاشانی. جبهه راست شعیبیه به رهبری مجتهدانی مانند
سید محمد سعید حبوبی، سید محسن حکیم و
باقر حیدر؛ جبهه پشت، هویزه به رهبری حضرات آیات
مهدی خالصی،
محمد خالصی،
جعفر شیخ راضی،
عبدالکریم جزایری و
عیسی کمال الدین.
سید محمد سعید، که به سبب کهولت سن توان اداره چنین سپاهی در خویش نمیدید، مهر ویژه خویش به سید محسن حکیم سپرده، او را بدین امر خطیر گماشت و به رزمندگان گفت:
آقای حکیم، حفظه الله،
امین و مورد اعتماد من است. هر حکمی کند باید انجام گیرد.
این کردار
سید محمد سعید مالهای بسیاری، تحت عنوان هدایای مردمی و کمکهای دولت عثمانی، سمت سید محسن گسیل داشت ولی فرزند پارسای
خاندان حکیم هرگز از آن مالها به سود خویش بهره نگرفت و حتی اسبی برای استفاده خود در جبهه تهیه نکرد.
به گونهای که چون عثمانیان و
عشایر از جبهه شعیبیه عقب نشسته، حبوبی و حکیم را همراه تعدادی اندک در برابر متجاوزان تنها نهادند، حبوبی از حکیم خواست تا خود را به ستاد فرماندهی رسانده، کسب تکلیف کند. ولی دریغ که سید محسن اسب نداشت و از هر که تقاضای چارپا کرد با پاسخ منفی روبرو شد؛
زیرا موفقیت دشوار بود و اسب برترین وسیله گریز، سید محمد سعید ناگزیر اسب خویش را در اختیار حکیم قرار داد و گفت: اگر حکیم سالم بماند و من هلاک شوم مانعی ندارد. وجود او سودمندتر است. روزی خواهد آمد که او به ریاست میرسد.
به هر حال هجوم سنگین نیروهای بریتانیا سرانجام مجاهدان را عقب راند. در ناصریه
سید محمد سعید بیمار شده، چشم از جهان فرو بست. اندکی بعد ناصریه سقوط کرد
و حکیم با درسهای نوینی که آموخته بود، به
نجف بازگشت.
حکیم از ۱۳۳۳، پس از بازگشت از جهاد، تدریس دوره سطح حوزه و از ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ تدریس دوره خارج فقه و اصول را آغاز کرد و در بیش از نیم قرن تدریس، شاگردان فراوانی تربیت کرد. شماری از مشهورترین شاگردان او عبارتاند از: فرزندش سیدیوسف حکیم، محمدتقی آلفقیه از علمای مشهور
لبنان (متوفی ۱۳۷۸ش)،
سیداسماعیل صدر ، سیدمحمدتقی
بحرالعلوم ،
سیدمحمدباقر صدر ،
محمدعلی قاضی طباطبائی ،
سیدعلی حسینی سیستانی ،
سیداسداللّه مدنی ،
محمدمهدی شمسالدین ،
محمدحسین فضلاللّه ،
حسین وحید خراسانی ،
سیدموسی صدر ،
سیدحسن خرسان ،
سیدحسین مکی عاملی ،
محمدتقی تبریزی ،
نصراللّه شبستری و
سیدسعید حکیم .
پس از درگذشت
نائینی (۱۳۱۵ش) برخی مقلدان او به حکیم رجوع کردند و پس از درگذشت
سیدابوالحسن اصفهانی (۱۳۲۵ش) مرجعیت او تثبیت شد و پس از درگذشتِ حاجآقا
حسین بروجردی (۱۳۴۰ش)، مرجعیت عام یافت
). به گفته فرزندش،
محمدباقر حکیم ،
او برای ایفای درست این مسئولیت، با ایجاد تحول، نهادی منسجم با تشکیلاتی منظم سامان داد و ذیل این نهاد، مؤسسات گوناگون مذهبی، فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جهادی تشکیل داد و مدارس علمی و کتابخانههای فراوانی تأسیس کرد و عالمان بسیاری را در خدمت این اهداف به کار گرفت و هماهنگ ساخت.
شماری از اقدامات حکیم عبارتاند از: احداث یا بازسازی و مرمت دهها
مسجد ،
حسینیه و بنای فرهنگی؛ تأسیس کتابخانهای عمومی در نجف به نام مکتبة آیةاللّه الحکیم العامة و بهتدریج، ایجاد شعبههایی از آن در برخی شهرهای عراق و نیز در کشورهایی چون
اندونزی ،
ایران ،
بحرین ،
پاکستان ،
سوریه ،
لبنان ،
مصر و
هند ؛ پشتیبانی مادّی و معنوی از نشریاتی مانند الاضواء، رسالة الاسلام، النجف، الایمان، الثقافة الاسلامیة و سلسله کتابها و جزوههایی با عنوان «مِنْ هُدَی النجف» و نویسندگان آنها؛ و نیز حمایت از نویسندگان، خطیبان، ادیبان و شاعرانی که فرهنگ اسلامی را گسترش میدادند و با اندیشههای
الحادی و
کمونیستی یا انحرافی مقابله میکردند.
او به نقشِ محوری مرجعیت در حل مسائل اجتماعی و سیاسی مسلمانان و رفع منازعات فرقهای و مذهبی، توجه ویژهای داشت و آنجا که مصلحت مسلمانان ایجاب میکرد موضعگیری مینمود و در صدد حل اندیشمندانه مسائل برمیآمد. فرستادن هیئتی به هند برای رفع اختلاف میان عالمان آن دیار، موضعگیری در اعتراض به قتلعام مسلمانان پاکستان، پشتیبانی از تأسیس المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی در لبنان و موضعگیری درباره اخوانالمسلمین مصر نمونههایی از اقدامات او بودند.
در دوره زعامت آیتاللّه حکیم و با کوشش او حوزههای علمی
شیعه ، به ویژه حوزه نجف، به پیشرفت کمّی و کیفی چشمگیری دست یافتند و امور اداری آنها نظم بهتری یافت. تعدادی از اقدامات او در اینباره بدین قرار است: برنامهریزی و تلاش به منظور افزایش شمار طلاب، چنانکه فقط در حوزه نجف شمار طلاب از ۱۲۰۰ تن به حدود ۸۰۰۰ تن رسید؛ تأسیس
مدرسه علوم اسلامی و غنابخشیدن به دروس حوزه با برقراری درسهایی چون
فلسفه ،
کلام ،
تفسیر و
اقتصاد ، برنامهریزی برای آشنا شدن طلاب با اندیشههای الحادی، مانند
مارکسیسم ، و توجه دادن بزرگان حوزه به خطر آنها؛ تمرکززدایی از حوزه و گسترش حوزههای علمیه در شهرها و مناطق دوردست و سایر کشورها، مانند پاکستان، عربستان و کشورهای افریقایی؛ و اهتمام به تسهیلات و ملزومات تحصیل و اسکان طلاب خارجی، از جمله اختصاص مدرسهای در نجف به طلاب هندی و مدرسهای به طلاب افغانی و تبتی.
حکیم معارض سرسخت کمونیسم بود. پس از کودتای
عبدالکریم قاسم در عراق و به قدرت رسیدن او در ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸، برای ترویج افکار کمونیستی و تصویب قوانین ناسازگار با احکام فقهی، از جمله قانون احوال شخصیه عراق (مصوب ۱۳۳۸ش/۱۹۵۹)، زمینه مناسبی فراهم شد. حکیم رسماً به تصویب این قانون اعتراض کرد و عالمان و خطیبان را به آگاه کردن مردم از ماهیت ضددینی آن فراخواند. او همچنین با صدور دو
فتوای تاریخی در ۱۳۳۸ش، پیوستن به حزب کمونیست را شرعاً غیرمجاز و در حکم
کفر و
الحاد یا ترویج کفر و الحاد دانست. در پی این فتوا، دیگر عالمان نجف نیز فتواهای مشابه دادند و سرانجام عبدالکریم قاسم را به عذرخواهی واداشتند.
حکیم نه تنها از امور سیاسی دوری نمیکرد بلکه دخالت در این امور را، اگر به اصلاح آنها و کاهش مشکلات مردم و آسایش بیشتر آنان کمک میکرد، وظیفه دینی میدانست.
او در تأسیس و تثبیت جماعت العلماء فی النجف الاشرف، که تشکلی سیاسی ـ حوزوی بود، نقش اساسی داشت و از تشکیل احزاب اسلامی با شرایطی حمایت میکرد.
در مسائل داخلی، او اعتراض به دولت و تلاش برای اصلاح عملکرد آن را لازم میشمرد. برخی اقدامات او در اینباره عبارت بودند از:
سفر به
بغداد در ۱۳۴۲ش/ ۱۹۶۳ در اعتراض به رژیم بعثی حکومت
عبدالسلام عارف و، به سبب
حبس و شکنجه مخالفان؛
اعتراض شدید به سبب سیاست طایفهگرایی،
تبعیض مذهبی و تفرقهافکنی و نیز تصویب قانون ملیسازی برخی از شرکتهای تجاری در ۱۳۴۳ش/ ۱۹۶۴، که به تضعیف قدرت مالی شیعیان میانجامید؛ واکنش شدید به تصمیم حکومت عارف در سرکوب کردهای شمال عراق (به استناد فتوای شماری از عالمان
اهل سنّت ، به بهانه تجزیهطلبی و خروج کردن آنان بر حکومت). حکیم با فتوا دادن به جایز نبودن
جنگ با کردها، از کشتار آنان جلوگیری کرد.
در مسائل خارجی، حکیم در قبال مسئله
فلسطین حساسیت ویژهای داشت. او در برابر تهاجم صهیونیستها در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷ به فلسطین، همه مسلمانان را به ایستادگی و بسیج همه امکانات فراخواند، به رسمیت شناختن
اسرائیل از جانب حکومت وقت
ایران را محکوم کرد و در حادثه آتش زدن
مسجدالاقصی در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ با صدور بیانیهای، مسئولیت شرعی و تاریخی مسلمانان را در برابر صهیونیستها یادآور شد.
آیتاللّه حکیم در پارهای از رویدادهای سیاسی ایران نیز مخالفت خود را با عملکرد حکومت
محمدرضا پهلوی نشان داد، مانند واکنش شدید او به تصویب
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ، که آن را بر خلاف قوانین دین و مذهب معرفی کرد. او پس از کشتار شماری از طلاب
مدرسه فیضیه نیز در تلگرامی، ضمن اعلام تأثر شدید خود، پیشنهاد کرد که علما دستهجمعی به عتبات مهاجرت کنند تا او بتواند رأی صریح خود را درباره دولت ایران صادر کند.
امام خمینی و شماری دیگر از علمای
قم در پاسخ به این تلگرام، مهاجرت را به صلاح ندانستند و حضور در ایران را ضروری قلمداد کردند.
او همچنین پس از
حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تلگرامی قتلعام و ارعاب مردم را نشانه ناتوانی حکومت در اداره مملکت دانست و آن را به شدت محکوم کرد.
پس از کودتای
حسنالبکر ،
حزب بعث که ماهیتی ضد اسلامی داشت تلاش کرد بیش از پیش بر آیتاللّه حکیم فشار آورد و او را به تسلیم وادار کند. سالهای پایانی زندگی ایشان با تضییقات بسیار و حبس خانگی و سختگیری بر
حوزه علمیه و شیعیان عراق و مقاومت ایشان همراه بود.
آیتاللّه حکیم ــ که طباطبائی حکیم نیز خوانده میشد و خود نیز با همین نام امضا میکردــ در ۲۷
ربیعالاول ۱۳۹۰ در بغداد، براثر بیماری، درگذشت. پیکر او از بغداد تا کربلا و سپس تا نجف تشییع باشکوهی شد و در مقبره مخصوصی که خود در کنار کتابخانهاش آماده کرده بود به خاک سپرده شد.
حکیم در
استنباط احکام شرعی ، به نص آیات و روایات اتکای فراوانی میکرد و آنجا که آیه و حدیث اجازه تفسیر موسّع به او میداد، چندان به شهرت و
اجماع اعتنا نداشت
ازاینرو، در برخی مسائل فقهی، رأی او برخلاف رأی مشهور است، از جمله نظر او درباره پاک بودن ذاتی
اهل کتاب ، یعنی
یهودیان ،
مسیحیان و
زردشتیان .
آیتاللّه حکیم علاوه بر تدریس
فقه و
اصول و اداره حوزه و نیز زعامت و مرجعیت، بیش از چهل اثر پدید آورده که برخی از آنها تألیف و برخی شرح یا حاشیه است.
مستمسک العروة الوثقی نخستین شرح استدلالی
عروةالوثقی (اثر فقهی مشهور
سیدمحمدکاظم یزدی ) است. حکیم مطالب این کتاب را نخست در درس خارج فقه خود، که محور آن عروةالوثقی بود، مطرح کرد و سپس آن را تدوین نمود. این اثر، که شامل ابواب عبادات و بخشی از معاملات میشود، بارها در نجف، بیروت و ایران چاپ شده است. حکیم در این اثر، با بیانی ساده و موجز، دلایل احکام را به دقت ذکر کرده و به نقد و شرح آن پرداخته است. مستمسک مورد مراجعه فراوان فقهای معاصر بوده و در آثار یا درسهای فقهی، بسیار مورد توجه است.
اثر دیگر او، حقائقالاصول، شرحی است بر
کفایة الاصول اثر مهم استاد او،
آخوند خراسانی ، در ا
صول فقه . حکیم سالها پس از تألیف این اثر، بار دیگر آن را مرور کرد و مُنَقَّح ساخت. این اثر بارها چاپ شده است.
نهجالفقاهة شرح و حاشیهای است بر کتاب
المکاسب ، اثر فقهی
شیخ انصاری . حکیم در جلد اول این اثر، که چند بار چاپ شده و به مبحثِ بیع اختصاص دارد، تا اول مبحث «عقد مُکرَه»، عین عبارات مکاسب را شرح کرده و برآنها حاشیه نوشته است، ولی از آنجا به بعد، بدون نقل عبارات مکاسب، به تحلیل مطالب آن پرداخته است. جلد دوم این اثر، حاشیه بر مبحث خیارات است.
منهاجالصالحین
رساله عملیه مبسوطی است شامل فتاوای حکیم در ابواب گوناگون فقه. این اثر به عربی ساده و در دو جلد است: جلد اول در عبادات و جلد دوم در معاملات. فقهای بسیاری، از جمله
سیدابوالقاسم خوئی ،
سیدمحمدباقر صدر ،
سیدعبدالاعلی سبزواری و
سیدمحمد روحانی بر آن حاشیه نوشته و با الگو گرفتن از آن و تکمیل مباحث آن، آثاری به همین نام نوشتهاند. حسین بن محمود آلمکی منهاجالصالحین را تلخیص کرده و سیدمحمدسعید طباطبایی حکیم بر آن شرح نگاشته است.
شماری دیگر از آثار حکیم عبارتاند از: مختصر منهاجالصالحین؛ منهاجالناسکین (مناسک و احکام تفصیلی
حج )؛ مختصر منهاجالناسکین؛ دلیل الناسک، حاشیههای استدلالی بر مناسک حج نائینی
دلیلالحاج؛ شرحالتبصرة، شرحی استدلالی بر تبصرةالمتعلمین
علامه حلّی ؛ حاشیة العروة الوثقی؛ شرح تشریح الافلاک
شیخ بهائی ، در هیئت؛ بحث فی الدرایة؛ اصول الفقه؛ شرح المختصر النافعِ
محقق حلّی ، که نخستین اثر فقهی حکیم است (تألیف در ۱۳۳۱)؛ الحاشیة علی ریاض المسائل؛ المسائل الدینیة؛ تعلیقات علی تقریرات الخوانساری؛ تقریرات درس
الآقا ضیاءالدین العراقی ؛ و رسالة فی ارث الزوجة.
رسالههای عملیهای نیز مطابق با فتواهای حکیم، به زبانهای غیرعربی، تدوین شده است، از جمله منتخب الرسائل به فارسی و منهاجالعاملین به اردو (درباره این کتابها و دیگر آثار و چاپ آنها به این منابع رجوع کنید.
(۱) آقابزرگ طهرانی.
(۲) امین.
(۳) محمدهادی امینی، معجمالمطبوعات النجفیة: منذ دخول الطباعة الی النجف حتی الآن، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۶.
(۴) مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره، قم ۱۳۷۳ش.
(۵) ناصر باقری بیدهندی، «نجوم امت: آیتاللّه العظمی حاج سید محسن حکیم (رضواناللّه علیه)»، نورعلم، دوره ۲، ش ۲ (دی ۱۳۶۶).
(۶) مهدی بامداد، شرححال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
(۷) علیاحمد بَهادلی، الحوزة العلمیة فیالنجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیة، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه/ ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳.
(۸) حامد بیاتی، «المرجعیة الدینیة و دورها القیادی 'السیدمحسن الحکیم نموذجاً، فی ضوء الوثائق السریة البریطانیة ۱۹۶۳ـ۱۹۶۶م»، در النجف الاشرف: اسهامات فی الحضارة الانسانیة، ج ۱، لندن: بوک اکسترا، ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۹) صفاءالدین تبرّائیان، احیاگر حوزه نجف: زندگی و زمانه آیتاللّهالعظمی حکیم، تهران ۱۳۸۷ش.
(۱۰) محمدابراهیم جنّاتی، طهارة الکتابی فی فتوی السیدالحکیم «قده»، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۱) محمد حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵.
(۱۲) هاشم فیاضحسینی، الامام المجاهد السیدمحسن الحکیم، (لندن) ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹.
(۱۳) احمد حسینی اشکوری، الامام الحکیم السیدمحسن الطباطبائی، نجف ۱۳۸۴.
(۱۴) محمدباقر حکیم، مرجعیة الامام الحکیم قدّس سرّه: نظرة تحلیلیة شاملة، قم ۱۴۲۴.
(۱۵) علی دوّانی، نهضت روحانیون ایران، تهران (۱۳۶۰ش).
(۱۶) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹.
(۱۷) عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن الحکیم: ۱۸۸۹ـ ۱۹۷۰م، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۸) محمدحسین علیصغیر، اساطین المرجعیة العُلیا فی النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۱۹) محمد غروی، مع علماء النجفالاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۲۰) محمدجواد مغنیه، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۹۸۴.
(۲۱) موسوعة طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامامالصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴.
(۲۲) عبداللّه فهد نفیسی، دورالشیعة فی تطور العراق السیاسی الحدیث، بیروت ۱۴۰۵.
(۲۳) دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۶۳۹۹. سایت اندیشه قم