شفاعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
يکي از معتقدات ضروري شيعه و ديگر مذاهب اسلامي مسئله شفاعت است.
۱_خليل بن احمد فراهيدي مي گويد:«الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والإسم : الشفاعة. واسم الطالب : الشفيع».
شافع يعني کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش .
اسم مصدر(حاصل و نتيجه مصدر)آن شفاعت است و کسي را که طلب شفاعت مي کند
شفیع مي نامند.
۲_راغب اصفهاني مي گويد:«الشفع: ضم الشئ إلى مثله ويقال للمشفوع شفع ».
الشفع به معناي ضميمه کردن چيزي به مثل خودش است و به مشفوع گفته مي شود.
۳_زَبيدي نيز همين مطلب را مي گو يد.
۱_سيد مرتضى مي فرمايد:«وحقيقة الشفاعة وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل في طلب إيصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف في أن طلب إسقاط الضرر والعقاب يكون شفاعة على الحقيقة».
سيد مرتضى مي فرمايد:حقيقت شفاعت و فايده آن طلب برداشتن
عقاب از کسي است که
مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت
مجازا در مورد درخواست رسيدن منافع به شخص نيز به کار مي رود و در اينکه حقيقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و
عذاب است هيچ اختلافي نيست.
در جاي ديگر مي فرمايد:«وشفاعة النبي ( صلى الله عليه وآله ) إنما هي في إسقاط عقاب
العاصی لا في زيادة
المنافع ، لأن حقيقة الشفاعة تختص بذلك ...».
شفاعت نمودن پيامبر اکرم فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و اين شفاعت در مورد رسيدن
منافع به شخص نمي باشد ، زيرا حقيقت شفاعت اختصاص به برداشتن عقاب و عذاب
گناهکار دارد....
۲_شيخ طوسي مي فرمايد:«حقيقة الشفاعة عندنا أن تكون في
إسقاط المضار دون زيادة المنافع ، والمؤمنون عندنا يشفع لهم النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فيشفعه الله تعالى ويسقط بها العقاب عن المستحقين من أهل الصلاة لما روي من قوله عليه السلام : ( ادخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي ) ... والشفاعة ثبتت عندنا للنبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وكثير من أصحابه ولجميع الأئمة المعصومين وكثير من المؤمنين الصالحين ...».
حقيقت شفاعت در نزد ما در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است . به عقيده ما پيامبر اکرم
مؤمنین را شفاعت مي فرمايند و خداوند نيز شفاعت ايشان را مي پذيرد و خداوند تبارک و تعالي عذاب و عقاب را در نتيجه اين شفاعت از
مستحقین آن ( البته از کساني که
اهل نماز باشند ) برمي دارد . زيرا شخص شخيص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : من شفاعتم را براي کساني از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...
شيخ طوسي در ادامه مي فرمايند: نزد ما
شیعیان اثنا عشري خداوند امتياز شفاعت خواهي را به پيامبر اکرم و بسياري از
اصحاب ايشان و تمامي فرزندان
معصوم ايشان و بسياري از
مؤمنین صالح عطا نموده است.
۱_أبوحفص النسفي مي گويد:الشفاعة ثابتة للرسل والأخيار في حق الكبائر بالمستفيض من الأخبار.
امتياز شفاعت خواهي در مورد کساني
اهل گناه کبیره هستند براي پيامبران و بنده گان خوب خدا به واسطه
اخبار و
روایات زيادي ثابت شده است .
۲_ناصر الدين أحمد بن محمد بن المنير الإسكندري المالكي مي گويد:وأما من
جحد الشفاعة فهو جدير أن لا ينالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل السنة والجماعة فأولئك يرجون رحمة الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاة من المؤمنين وإنما ادخرت لهم ....
کسي که شفاعت را
انکار کند شايسته است مشمول شفاعت نشود ولي کسي که ايمان به شفاعت دارد(اهل سنت و جماعتي که ايمان به شفاعت دارند) و آن را تصديق مي نمايند پس آنها به رحمت خداوند اميد دارند و اعتقادشان اين است که شفاعت در مورد مؤمنين گنهکار است ( پيامبر فرمودند ) من شفاعتم را براي افرادي از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...
۳_قَالَ الْقَاضِي عِيَاض :مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِيحِ قَوْله تَعَالَى : «يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا» وَقَوْله : «وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَى» وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الرسول صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِي بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِي الْآخِرَة لِمُذْنِبِي الْمُؤْمِنِينَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَيْهَا....
اهل سنت شفاعت را
عقلا جایز و
شرعا واجب مي دانند و دليل
وجوب آن آيه ۱۰۹ سوره طه : «در آن روز ، شفاعت ( به كسى ) سود نبخشد، مگر كسى را كه( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد» و آيه ۲۸ سوره انبياء: «و جز براى كسى كه (خدا ) رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند» و امثال اين
آیات و روايات پيامبر اکرم صلي الله عليه و ( آله) و سلم مي باشد. و روايات زيادي که مجموع آنها به حد
تواتر مي رسد در مورد
صحت شفاعت در
قیامت براي مؤمنين گنهکار وارد شده است . و تمامي
علمای اهل سنت از قبل تا به حالا بر صحت شفاعت
اجماع دارند ... .
بنابراين شفاعت واسطه شدن انبياء، امامان و صالحان بين خدا و
خلق براي بخشيده شدن گناهاني است كه از مؤمنان سر زده است .
پس بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد : ۱- شفاعت در قيامت. ۲- طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .
شفاعت در قيامت، با شرائط و خصوصياتي كه در باره آن ذكر شده است، از ضروريات تمامي
مذاهب اسلامی و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است.اما ادله اي که در اين باب وجود دارد را مي توان در سه بخش بيان کرد:
۱_«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى».
و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردى.
۲_«وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا».
و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو به منزله نافله اى باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
تمامي
مفسران شیعه و
سنی بر اين مطلب
اتفاق دارند كه مراد از
«مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .
۱_پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند:اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرك بالله شيئاً.
خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى كسانى است كه شرك نورزند.
۲_در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:انا اول شافع و اول مشفَّع.
من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود.
۱_
فخر رازی از علما و مفسرين بزرگ
اهل سنت در اين باره مي گويد:أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى «عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا» وقوله تعالى «ولسوف يعطيك ربك فترضى».
تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه «اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند» و «و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردى» را به همين معنا حمل كرده اند.
۲_مرحوم
شیخ مفید رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي فرمايد:اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي
الکبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب
الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .
امامیه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز
قیامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده اند ، شفاعت مي كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه
امیر المؤمنین و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي كنند و با شفاعت آنها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي دهد.
۳_
علامه مجلسی رحمت الله عليه نيز در اين باره مي فرمايد:أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ....
تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از
ضروریات دین است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امتهاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .
۴_نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين
صحیح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي نويسد:قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها.
قاضي عياض مي گويد : "
مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيه قرآن فرموده است : "در آن روز ، شفاعت به كسى سود نبخشد، مگر كسى را كه خداى رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد" و نيز گفته خداوند كه فرموده : "و جز براى كسى كه خدا رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند" و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در
آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .
۵_تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي در اين باره مي گويد:إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي ".
علما بر اين مطلب اجماع دارند كه
اقرار به تمامي آنچه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در باره شفاعت گفته اند ، واجب است . به دليل فرموده خداوند : "و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى" و فرموده خداوند : "اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند" و نيز خداوند فرموده: "و جز براى كسى كه خدا رضايت دهد، شفاعت نمى كنند" و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : "من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي كنم ".
۶_و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره مي گويد:للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله)و لسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها.
براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ،
صدیقین و ديگران به اين است كه كسي كه
سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي كند.
۷_و
محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره مي گويد :وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم إشفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم إشفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ....
شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ،
ملائکه ،
اولیاء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست مي كنيم از
مالک و
اجازه دهنده شفاعت به اين صورت كه مي گوييم:و ما از خدواندي که صاحب شفاعت مي باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست مي کنيم: بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده. يا اينكه ميگوييم : بار خدايا ! صالحان و ملائكه خود را شفيع ما قرار بده و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب ميكنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد ....
اين نمونه هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي شود .
اما آنچه كه از بين تمامي فرقه هاي اسلامي ، تنها
وهابیها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را
کافر و
مشرک مي دانند ، طلب شفاعت در دنيا است ؛ يعني اينكه فردي در همين دنيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ( چه در حال حيات ايشان و چه بعد از شهادت ايشان )درخواست کند روز قيامت در درگاه
ربوبی نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و برايش از خداوند تبارک و تعالي طلب بخشش کند ، اينچنين درخواستي نزد
ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان شرک و کفر محسوب مي شود زيرا وقتي فردي بين خود و خدايش واسطه قرار مي دهد ( و خودش مستقيما از خداوند طلب نمي کند ) و از کسي غير از خدا طلب شفاعت مي کند در حقيقت اين فرد را
معبود خود قرار داده و او را
شریک خداوند خوانده است . اما اگر کسي اينگونه دعا کند :پروردگارا پيامبرت را در روز قيامت شفيع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابيها بلا مانع است .
_محمد بن عبدالوهاب مي گويد : من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً.
کسي که بين خود و خدايش واسطه قرار دهد و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به
اجماع مسلمین چنين فردي کافر است .
_در جاي ديگر مي گويد:قال النبي (صلي الله عليه و سلم) : اُعطي الشفاعة وأنا أطلبه ممّا أعطاه اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعة ونهاك عن هذا ، فقال : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً).
فاذا كنت تدعو اللَّه أن يشفع نبيّه فيك فأطعه في قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً).
پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است : خداوند به من مقام شفاعت را عطا فرموده و من طلب مي کنم شفاعتي را که خداوند به من عطا کرده است . محمد بن عبدالوهاب مي گويد : جواب اين حديث اين است که خداوند به پيامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنين مطلبي ( درخواست شفاعت از پيامبر ) نهي کرده است ، خداوند در قرآن مي فرمايد: "و
مساجد ويژه خداست ، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد".پس اگر از خداوند درخواست کني که پيامبرش را در روز قيامت شفيع تو گرداند (و بواسطه او گناهان تورا ببخشد) به دستور خداوند در اين آيه عمل کرده اي .
_در جاي ديگر مي گويد:
المیت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن يشفع له إلى اللَّه....
فردي که مرده است (
کنایه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند چه برسد به اينکه بخواهد براي کسي طلب شفاعت کند.
_محمد بن عبد الوهاب مي گويد: قال تعالى : (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ)
فأخبر انّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يسألهم الشفاعة فقد عبدهم وأشرك بهم ، وذلك أنّ الشفاعة كلّها للَّه ، كما قال تعالى :( قل للَّه الشفاعة جميعاً)
.
خداوند در قرآن مي فرمايد : و به جاى خدا ، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان
زیان مى رساند و نه به آنان
سود مى دهد . و مى گويند :«اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند ».بگو: «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى داند ، آگاه مى گردانيد؟، او پاك و برتر است از آنچه با وى شريك مى سازند».خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را
پرستیده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد: اي رسول ما بگو: «شفاعت ، يكسره از آن خداست ».« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب ».
موارد بسيار زيادي در روايات
نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ـ چه در زمان حياتشان و چه بعد از
شهادت ايشان ـ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم:
۱_«ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما».
"و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر نيز براى آنان طلب
آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را
توبه پذیرِ مهربان مى يافتند".
۲_«وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون».
"و چون بديشان(منافقين)گفته شود: بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد، سرهاى خود را بر مى گردانند، و آنان را مى بينى كه تكبركنان روى برمى تابند.
زماني که
اعراض و رو گرداني از طلب
استغفار از پيامبر را (که در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت
نفاق مي داند پس قطعا طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود.
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( که در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلکه نشانه ايمان مي داند .
روايات طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سه دسته اند :
الف-طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان:
۱_حلبي در کتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در کتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گويد: شخصي به نام تبع بن حسان الحميري قبل از تولد پيامبر اکرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت که عبارت نامه به اين شرح است:أما بعد يا محمد فإني آمنت بك وبربك ورب كل شئ وبكل ما جاءك من ربك من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلك فإن أدركتك فيها ونعمت وإن لم أدركك فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني… وكتب عنوان الكتاب إلى محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الكتاب في يده إلى أن يدفعه إلى صاحبه و دفعه إلي رأس العلماء المذکورين.
"اي محمد من به تو و به پروردگار تو که تمامي اشياء
مخلوق اويند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي که از طرف خداوند به تو
ابلاغ شده ايمان آوردم و به اين مطالب اقرار مي کنم پس اگر روزي دوران رسالت تو را درک کردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( که در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران
رسالت تو را درک نکردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت کني و در آن روز مرا فراموش نکني ... (ابن اسحاق در ادامه مي گويد) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينکه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اکرم ) برساند و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد".
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد:ثم وصل الكتاب المذكور إلى النبي صلى الله عليه وسلم على يد بعض ولد العالم المذكور حين هاجر وهو بين مكة والمدينة ... و بعد قراءة الكتاب عليه صلى الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات.
"سپس اين نامه را يکي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان
مهاجرت پيامبر اکرم به
مدینه در بين مکه و مدينه به دست پيامبر اکرم رساند ... و پيامبر اکرم بعد از
قرائت نامه سه بار فرمودند: آفرين به « تبع » برادر صالح ما".
حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد : كان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلى دينه وبين مولد النبي صلى الله عليه وسلم ألف سنة.
"بين تبع در زماني که اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اکرم ۱۰۰۰ سال فاصله بود".(يعني تبع اين نامه را ۱۰۰۰ سال قبل از تولد پيامبر اکرم نوشته بود و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود).
اگر اين کار « تبع »
شرک و
کفر بود بر پيامبر خدا واجب بود که اين کار را نکوهش کنند و
قباحت و زشتي آن را بيان فرمايند نه اينکه سه بار به « تبع » بخاطر اين کارش آفرين بگو يند و او را برادر صالح بخوانند.
ب-طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان:
۱_عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل. قلت : فأين أطلبك ؟ قال: اولا على الصراط. قلت: فإن لم ألقک ؟ قال: عند الميزان. قلت: فإن لم ألقک ؟ قال: عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع.
انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار
صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند: کنار
میزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمودند: کنار حوض ، بدرستيکه من به غير از اين سه مکان جايي نمي روم.
همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالک مستقيما از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آيا اين
صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهکار و مشرک مي شود ؟! و يا اينکه (نعوذ بالله) پيامبر اکرم آيه :( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نکردند !!! و يا اينکه آيه را شنيده بودند ولي نعوذ بالله معناي آيه را نفهميده بودند !!! ولي ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده بودند !!! زيرا شايد در نظر وهابيها ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب از پيامبر و اصحابش نسبت به
فهم آیات قرآن آگاهي بيشتري داشته باشند !!! شما
قضاوت کنيد.
۲_سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود:وكن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.
اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.
در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي کني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟چرا مشرک شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از کسي طلب شفاعت کني .... بنابراين از همين نهي نکردن رسول خدا و قبول کردن خواسته سواد بن قارب درمي يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از
خرافاتی است که وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي کنند .
ج-طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از و فات ايشان:
۱_محمد بن حبيب مي گويد:ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ....
محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و
کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زد و عرضه داشت :پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ....
۲_قالت عائشةوغيرها من أصحابه: إن الناس أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتى جاء الخبر أبا بكر ... حتى دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأكب عليه وكشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبكي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا .... اذكرنا يا محمد عند ربك.
عایشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند : مردم متحير و سرکشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينکه
خبر به
ابوبکر رسيد ... ابو بکر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيکر مطهر ) پيامبر انداخت و پارچه روي صورت پيامبر را کنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان کشيد و در حالي که گريه مي کرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ....
۳_قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروى بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روى عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم وجهه إنهم بعد دفنه صلى الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمى بنفسه على القبر الشريف على صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتى ترابه على رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله ما وعينا عنك وكان فيما أنزل الله عليك قوله تعالى: «ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما».
وقد ظلمت نفسي وجئتك مستغفرا إلى ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لك وجاء مثل ذلك عن علي رضي الله عنه من طريق أخرى فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلك أيضا ما صح عنه صلى الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لكم تحدثون وأحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض على أعمالكم ما رأيت من خير حمدت الله تعالى وما رأيت من شر استغفرت لكم.
احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در کتاب الجوهر المنظم مي گويد: بعضي از
حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل کرده اند که او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) نقل کرده است : سه روز از مراسم
تدفین پيامبر اکرم (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود فردي
اعرابی نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اکر م (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت:يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبي فرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه که تو از خداوند فرامين و
دستورات دینی را اخذ نمودي ما نيز اين فرامين و دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يکي از آياتي که خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : "اگر مسلمانان به خود
ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را توبه پذير و بخشنده مي يابند(کنايه از اينکه خداوند آنها را مي بخشد)". حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم کرده ام و به درگاه شما آمده ام که براي من از خداوند طلب بخشش کنيد ، پس از
قبر شريف ندايي آمد که خداوند تو را بخشيد.
زيني دحلان در ادامه مي گويد: مثل همين روايت از علي(عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است که آن هم اين
روایت را تائيد مي کند . و يکي ديگر از
مؤیدات اين روايت ،
روایت صحیحه ديگري است که از پيامبر اکرم رسيده است که ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت مي کنيد و من هم با شما صحبت مي کنم ( براي شما حديث مي گويم ) و وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده کنم براي شما استغفار مي طلبم.
۴_ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه (سوره نسا ء / ۶۴) مي گويند:واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجىء على ضمير الخطاب في جاؤوك تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً على أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالى بمكان ، وعلى أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ....
اينکه خداوند فرمود ( و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند ) معنايش اين است که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نزد پروردگار عالم براي بخشش گناهانشان آنها را شفاعت کند . ... خداوند در اين آيه قبل از اينکه به اينجا برسد رسولش را مورد خطاب قرار داده بود و با ايشان بصورت مخاطب صحبت مي کرد اما به اينجا (و استغفر لهم الرسول) که رسيد خطابش را به صورت صيغه غائب آورد (و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند) و اين بخاطر بزرگي و علو منزلت و شأن رسول خدا و عظمت استغفار ايشان است ( يعني خداوند مي خواهد بفرمايد استغفار رسول خدا بسيار ارزشمند است و با استغفار خود شخص فرق دارد ) ، و خداوند نکته اي را مي خواهد به ما گوشزد کند و آن اينکه طلب شفاعت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در نزد خداوند تبارک و تعالي از جايگاه ويژه اي برخوردار است ، علاوه بر اينکه اين وصف شريف يعني رسالت ايشان از طرف خدا موجب اطاعت کردن از ايشان مي شود ...
جاي تعجب است که با وجود اين نقلها وهابيها چطور خود را
سلفی و تابع صحابه مي خوانند؟!!!
دليل ديگر ابن عبدالوهاب بر رد شفاعت اين بود که:الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ... .
فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند ...
در اينجا بايد عرض کنيم اين نظر ابن عبدالوهاب و پيروانش نيز مانند بقيه نظراتشان مخالف با آيات قرآن و نظريات تمامي علماي اسلام است . و اين در حالي است که روايات متعددي در اين زمينه از منابع معتبر اهل سنت داريم که انبياء عليهم السلام زنده هستند . به اين عبارات توجه کنيد.
۱_خداوند در قرآن مي فرمايد:وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ• فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَل-هُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِى وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ• يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ .
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند • به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوستهاند شادى مىكنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مىشوند • بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند
پاداش مؤمنان را تباه نمىگرداند، شادى مىكنند .
در اين آيات بهرهمندى شهيدان از نعمتهاى الهى و خوشنودى از آنچه به دست آوردهاند دليل بر حيات و زندگى مجدّد آنان است.
و اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه كسانى كه در راه دين به
شهادت رسيدهاند، پس از شهادت زنده باشند ولى پيامبر كه آورنده دين و
پیشوا و
رهبر شهيدان است زندگى مجدّد بعد از مرگ را نداشته باشد؟
۲_شوکاني در نيل الأوطار مي گويد: وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ«أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ» وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ: «أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ» رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
خداوند در قرآن صريحا در مورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و حياة و زندگي در
شهدا مربوط به بدن و
جسم آنهاست ، حال که شهدا اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي که مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)
۳_ابن حجر هيثمي که از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در کتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: حياتي خير لكم تُحدِّثون و يُحدَّث لكم، ووفاتي خير لكم، تُعرض عليّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لكم.
هم
حیات من براي شما مايه خير است و هم وفات من . تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر کارهاي خوب شما را ببينم خدا را شکر مي کنم ، کارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي کنم .
بعد آقاي هيثمي مي گويد:رواه البزّار ورجاله رجال الصحيح.
۴_در صحيح مسلم نقل است که نبي مکرم فرمود:مررت ـ على موسى ليلة أسرى بي عند الكثيب الأحمر وهو قائم يصلّي في قبره.
وقتي من رفتم به معراج ، ديدم که حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش نشسته و مشغول
نماز است .
۵_سمهودي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت مي گويد که پيامبر فرمود:علمي بعد و فاتي كعلمي في حياتي.
آگاهى من به امور پيش از مرگ و پس از آن يكسان است .
در ادامه مي گويد:الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .
انبيا در قبورشان زنده اند و نماز مي خوانند .
و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و ديگران مي آورد که همگي اتفاق نظر دارند بر اين که انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاک حرام کرده است که آن ها را بپوساند:إنّ اللّه حرّم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء.
خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام کرده است .
۶_ابن حجر عسقلاني که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي کند:إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون.
تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مىخوانند.
قسطلاني که از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در کتاب المواهب اللدنيه مي گويد: و لاشک أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و نبينا أفضلهم ، و إذا کان کذلک فينبغي أن تکون حياته.
شكّى نيست كه زنده بودن پيامبران عليهمالسلام پس از مرگ امرى ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ كاملتر از سائر انبياء خواهد بود.
۷_شوکاني در نيل الأوطار مي گويد: وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى.
جماعتي از محققين بر اين عقيده اند که رسول خدا بعد از وفاتشان زنده اند ، و بخاطر اعمال نيک امتشان خوشحال مي شوند ، و اينکه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينکه مطلق درک مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسل).
دليل ديگر محمد بن عبدالوهاب بر تحريم شفاعت آيه ۱۸ سوره يونس بود که همانطور که ذکر شد او مي گفت خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان
شریک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .
در جواب مي گوئيم:
اولا: کسانيکه از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و صالحين طلب شفاعت مي کنند آنها را نمي پرستند بلکه از آنها مي خواهند که به
اذن خداوند (همانطوري که قرآن مي فرمايد) شفيع او باشند . و همانطوري که ذکر شد اين عمل از قبل تولد رسول اکرم تا بعد از وفات ايشان بعنوان امري مطلوب ميان مؤمنين و اصحاب بزرگوار رسول خدا رايج بوده است بنابراين محمد بن عبدالوهاب و پيروانش با
تحریم اين عمل الهي نه تنها خلاف قرآن و روايات نبوي عمل نموده اند بلکه عملا به صحابه رسول خدا ( همچون حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه و ابوبکر و سواد بن قارب و ...) نسبت کفر و شرک داده اند .
ثانيا: اين تفسير ابن عبدالوهاب از اين آيه همانند بقيه نظراتش نه تنها مخالف با نظر علما و مفسرين اهل سنت است بلکه با شأن نزول آيه نيز نمي سازد . و از آنجائيکه امکان آوردن تمامي عبارات علماي اهل سنت نيست ما بعنوان نمونه عبارات چند تن از مفسرين اهل سنت را خدمت شما عرض مي کنيم:
۱_أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : قال النضر : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى ، فأنزل الله: «فمن أظلم ممن افترى على الله كذباً أو كذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون ، ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله».
سيوطي مي گويد : ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت
لات و
عزی مرا شفاعت مي کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .
۲_ابو حيان مي گويد: الضمير في ويعبدون عائد على كفار قريش الذين تقدمت محاورتهم . وما لا يضرهم ولا ينفعهم هو الأصنام ، جماد لا تقدر على نفع ولا ضر ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات ، وأهل مكة العزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل.
ضمير در يعبدون به کفار قريش برمي گردد که در قبل گفتگوي آنها را بيان کرديم . و منظور از « ما لا يضرهم ولا ينفعهم » بتها هستند که قدرت بر (ايجاد) نفع و (دفع) ضرر نداشتند ... در ادامه مي گويد اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى و
مناة و
أسافاً و
نائلة و
هبل را مي پرستيدند .
۳_ابن کثير مي گويد: ينكر تعالى على المشركين الذين عبدوا مع الله غيره، ظانين أن تلك الآلهة تنفعهم شفاعتُها عند الله، فأخبر تعالى أنها لا تنفع ولا تضر ولا تملك شيئا، ولا يقع شيء مما يزعمون فيها، ولا يكون هذا أبدا....
خداوند مشرکيني را که شريک برايش قرار داده بودند و غير خدا را مي پرستيدند انکار مي کند ، آنها گمان مي کردند شفاعت خدايان خياليشان نزد خداوند تبارک و تعالي نفعي به حالشان دارد . پس خداوند در مقابل اين گمان باطل آنها در اين آيه به آنها فرمود آن شفاعت آن بتها نه نفعي به حال شما دارد و نه ضرري را از شما دفع مي کند و نه مالک چيزي هستند و هيچ يک از گمانهاي شما در مورد
بتها ابدا واقع نمي شود ...
۴_آلوسي مي گويد: «وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ الله مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ» حكاية لجناية أخرى لهم وهي عطف على قوله سبحانه : «وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ»
الآية عطف قصة على قصة ...و «مَا» إما موصولة أو موصوفة ، والمراد بها الأصنام ، ومعنى كونها لا تضر ولا تنفع أنها لا تقدر على ذلك لأنها جمادات ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات وأهل مكة العزى ومناة وهبل وأسافا ونائلة «وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شفعاؤنا عِندَ الله» أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : كان النضر بن الحرث يقول : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى وفيه نزلت الآية.
اين آيه از جنايت ديگر مشرکين حکايت ميکند و اين جمله عطف بر آيه ۱۵(وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ) است (که آن آيه نيز در مورد مشرکين بود ) که خداوند در اين آيه اين قصه را به آن قصه عطف مي کند . لفظ «ما» در آيه يا موصوله است و يا موصوفه و منظور از آن بتها هستند ( و به آنها اشاره دارد ) و معناي « لا تضر ولا تنفع » اين است که آنها قدرت بر شفاعت ندارند زيرا
جماداتی بيش نيستند ... در ادامه مي گويد :اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را مي پرستيدند و مي گفتند آنها شفيعان ما نزد پروردگارند . ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت ميکنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد.
بنابراين همانطوري که ملاحظه فرموديد حرفهايي که وهابيها به عنوان اسلام واقعي !!! مطرح مي کنند و مخالف با آنها را کافر و مشرک مي دانند تماما باطل و بي اساس است .
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=۸۷ سایت موسسه ولی عصر(عج)]