شهر حله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حِلّه، شهری در قسمت مرکزی
عراق که گفته میشود
سیفالدوله مَزْیَدی در اواخر قرن پنجم آن را بنا کرد.
این شهر نزدیک ویرانههای شهر قدیم
بابلِ ، در حدود نود کیلومتری جنوب
بغداد ، در مسیر مستقیم شهرهای
کوفه و
نجف به بغداد، و در حدود پنجاه کیلومتری مشرق شهر
کربلا قرار دارد و امروزه مرکز استان بابل است.
حِلّه در حدود َ۲۸ ْ۳۲ عرض شمالی، َ۲۵ ْ۴۴ طول شرقی و در ارتفاع حدود سی متری از سطح
دریا واقع شده است.
میانگین دمای سالیانه آن ْ۵ر۲۲ و میزان بارش سالیانه آن ۱۰۵ میلیمتر است.
رود فرات از مغرب حلّه میگذرد.
حِلّه در لغت به سه معنای منزلگاه، گروه بسیاری که در جایی فرود میآیند، گونهای
درخت خاردار کوتاه میباشد.
غیر از حلّه معروف، چند مکان دیگر در عراق نیز حلّه نام داشته است، از جمله حلّه بنیقَیلَه میان شهرهای واسط و
بصره ، حلّه بنیدُبَیسبن عفیف اسدی میان واسط و بصره و
اهواز ، و حلّه بنیمَراق نزدیک
موصل .
شهر حلّه به سبب موقعیتش در کنار
فرات و باغهای زیادی که دارد به حلّه فَیْحاء (خوشبو و مطبوع) نیز مشهور بوده است.
نامهای دیگر این شهر عبارتاند از: حلّه سیفیّه/ حلّه مَزْیَدیه منسوب به مؤسس آن سیفالدوله
صدقةبن منصور مَزْیَدی (حک: ۴۷۹ـ۵۰۱)،
و جامِعَیْن/ جامعان (دارای دو مسجدجامع)، به نام شهر کهنی که در محل شهر حلّه قرار داشت.
جامعین در منابع اولیه اسلامی میان دو شهر کُوثی ربّا و بابل ذکر شده که تابع بغداد و حاصلخیز بوده است.
مقدسی که در اواخر سده چهارم اطلاع دقیقتری از تقسیمات سرزمینهای اسلامی داده، جامعین را جزو
کوفه ذکر کرده است.
کرامرس، مصحح صورةالارض، در توضیحات بابلِ کهن گفته که حلّه روبهروی آن ساخته شده است.
حلّه باتوجه به کثرت
شیعیان آن، کوفه کوچک نیز نامیده میشد.
همچنین در نیمه دوم سده دوازدهم نیز، به سبب اهمیت تجاری، به آن بغداد کوچک میگفتند.
جمعیت حلّه در ۱۲۹۹ بالغ بر پانزده هزار نفر بود،
چهل سال بعد (۱۳۳۹) به سی هزار تن رسید و حدود پنجاه سال بعد از آن (۱۳۸۵/۱۳۴۴ش) بالغ بر ۰۰۰، ۸۴ تن شد که حدود ۱۸% جمعیت استان بابل را تشکیل میداد.
پس از آن، جمعیت شهر رشد بسیار یافت و در ۱۳۶۶ش با جمعیت حومه به حدود ۰۰۰، ۲۶۹ تن و در ۱۳۷۰ش به ۰۰۰، ۲۷۹ تن (هشتمین شهر پرجمعیت عراق) رسید.
مورخان درباره تاریخ بنای حلّه اختلافنظر دارند.
گفتهاند این شهر را سیفالدوله، چهارمین امیر مَزیَدیان، در ۴۹۳ یا ۴۹۵ بنا کرد.
او به امید
استقلال یافتن از
خلافت عباسی، از درگیریها و کشمکش میان آنان و سلجوقیان بهره جست و تمام خاندان و سپاهیان و پیروانش را از محل اقامتشان در آبادی نیل، در کنار رود کوچک نیل، به جامعین در کرانه راست رود حلّه (شاخهای از رود
فرات ) منتقل کرد.
آنگاه آنجا را آباد کرد و شهر حلّه به وجود آمد.
قرار گرفتن حلّه در نزدیکی رود فرات و در میانه راه تجاری
بغداد ـ بصره، مجاورت آن با شهر باستانی بابل، مبدل شدنش به مرکز حکومت مَزیَدیان، و قرار گرفتن آن در مسیر کاروانهای
حج ، به پیشرفت سریع بازرگانی آن منجر شد و بهویژه پس از زوال قصر ابنهبیره در قرن ششم اهمیت بیشتری یافت.
در ۵۰۱، سیفالدوله به ابودُلَف سرخاببن کیخسرو دیلمی (حاکم ساوه)، که مورد خشم
سلطانمحمد بن ملکشاه سلجوقی قرار گرفته بود، پناه داد و حاضر نشد وی را تسلیم کند.
سلطان سلجوقی به حلّه لشکر کشید و سیفالدوله در مصاف با سپاه سلجوقی کشته شد.
در ۵۰۲، سلطان سلجوقی حکومت بخشی از شهر حلّه را به
سعید بن حُمَیْد عمری خفاجی ، سپهسالار لشکر سیفالدوله، سپرد و بخشهای دیگر آن را به صورت تیول به قبایل کُرد واگذار کرد.
در ۵۱۲، دبیسبن صدقه به فرمان سلطان محمود سلجوقی، حاکم حلّه شد.
در ۵۱۷، مسترشد باللّه، خلیفه عباسی، به
جنگ دبیس رفت و او را شکست داد و حلّه را تصرف کرد.
دبیس متواری شد و در ۵۲۹ در
آذربایجان ، به دستور سلطان مسعودبن محمد سلجوقی کشته شد.
وقتی خبر قتل دبیس به حلّه رسید، سپاهیان و هواداران مزیدیان، صدقه پسر چهارده ساله او را به حکومت برگزیدند و مزیدیان تا ۵۴۷ یا ۵۵۸ در حلّه حکومت کردند.
پس از مزیدیان، حلّه بهتناوب تحت نفوذ حکام عباسی و سلجوقی درآمد.
در دوره حکومت عباسیان، حلّه شهری آباد بود و شهرهای اطراف آن تقریبآ به هم پیوسته بودند.
در ۵۷۰، قطبالدین قیماز، که بر خلفای عباسی شورش کرده بود، برای مدتی کوتاه بر حلّه حکومت کرد.
در ۵۷۱، امیر ابوالمکارم مجدالدین ابوسعید طاشتکین مستنجدی به مدت سیزده سال بر این شهر حکومت راند.
در قرن ششم به نوشته ابن جبیر،
رود حلّه شهر را به دو قسمت تقسیم میکرد.
بخش شرقی و غربی شهر با پل شناور عظیمی متشکل از مجموعهای از قایقهای متصل بههم که با زنجیرهای محکمی به خشکی متصل بودند، بهیکدیگر مرتبط میشدند.
او شهر را آباد و بزرگ، با
آب و هوای خوش و دارای بازارهای پررونق و باغهای میوه و
خرما ی فراوان و برج و باروی خاکی وصف میکند.
در اواخر خلافت عباسیان، حلّه مدتی تحت نفوذ
ایوبیان بود.
در همین دوره،
عمادالدین زکریای قزوینی (متوفی ۶۸۲)، مؤلف آثار البلاد و اخبار العباد، و عجائب المخلوقات، مدتی قاضی حلّه شد.
شهر حلّه در ۶۵۳ و ۶۵۴ از طغیان رود فرات آسیب فراوان دید.
در دوره مغولان، اداره امور حلّه با
کوفه ادغام شد و هر دو شهر زیرنظر یک کارگزار عالیمقام، با عنوان «صدرالاعمال الحلّیّة و الکوفیّة» اداره میشد، که او نیز تابع ولایت بغداد بود.
در ۶۸۵، بار دیگر فرات طغیان کرد و آسیب فراوانی به شهر وارد شد.
در ۶۹۸، سلطان ایلخانیان محمود غازان از حلّه دیدن کرد و اموال زیادی میان مردم شهر پخش کرد و دستور داد آبراههای منشعب از فرات در شمال حلّه تا مرقد
امام حسین علیهالسلام در
کربلا حفر شود که به نهر غازانی معروف شد.
در ۷۱۲، در دوران فرمانروایی
سلطان محمد خدابنده، که به
تشیع گرویده بود، حکومت حلّه به صورت تیول به امیر مُهَنّا بنعیسی از آلفضل واگذار شد.
او نیز پسرش سلیمان را به نیابت خود برگزید و این خاندان تا ۷۳۶ در حلّه حکومت کردند.
در ۷۳۹، شیخحسن بزرگ جلایری پس از تصرف
عراق ، با سپاه انبوهی به حلّه لشکر کشید و آنجا را نیز فتح کرد.
در دوران فرمانروایی شیخحسن جلایری، حلّه آرامش یافت و علما به این شهر رفتوآمد کردند.
ابن بطوطه که در همین دوران (سال ۷۲۵) از حلّه دیدن کرده، آن را شهری با خانههای آباد و آکنده از نخل و دارای پلی قایقی و تأسیسات رفاهی و کارگاهها و بازارهای پررونق وصف کرده است.
به نوشته وی همه اهالی
شیعه دوازده امامی بودند و در آنجا مسجدی بوده به نام «مشهد صاحبالزمان» که مردم اعتقاد داشتند امام زمان (محمد بن الحسن العسكرى) علیهالسلام وارد این
مسجد شده و در آنجا غایب گردیده است و سپس ظهور خواهد کرد.
به گزارش او، مردم هر روز با تشریفاتی خاص در آستانه این مکان از امام منتظر درخواست ظهور میکنند.
وی بار دیگر، در بازگشت از
هند وارد حلّه شده و یادآوری کرده که این همان شهری است که مشهد صاحبالزمان در آن قرار دارد؛ آنگاه اشاره کرده که در همان سالها والی غیرشیعی آنجا مردم را از انجام مراسم خاص خود بازداشته و در اندک زمانی پس از این ممانعت درگذشته است.
این حادثه موجب شده است که شیعیان (به تعبیر او: رافضه) قوت گیرند و آن مراسم همچنان ادامه یابد
گفتنی است که این مکان با نام مقام صاحبالزمان نیز ذکر شده و هر چند اطلاعی از زمان بنای آن در دست نیست، اما گزارشهای متعددی از رونق آن به عنوان مرکز
عبادت و نیز وجود مدرسهای دینی در کنار آن در اختیار است.
بنابر قدیمترین گزارش، ابننمای حلّی در سال ۶۳۶ مراکز درسی را که در کنار این مکان بود نوسازی کرد و شماری از فقها را در آنجا اسکان داد.
با این حال، گزارش ابن بطوطه از مراسم روزانه مردم در منابع دیگر نیامده است و به نظر میرسد از رفتارهای عوام بوده باشد.
با وجود حمله
مغول ، حلّه همچنان در سده هشتم پا برجا بود.
وقتی سپاه تیمور در ۷۹۵ نزدیک بغداد رسید، سلطان احمدبن اویسبن شیخحسن جلایری به حلّه گریخت.
سپاهیان تیمور به سرکردگی فرزندش، میرانشاه، به تعقیب او پرداختند و حلّه را تصرف کردند.
در دهه نخست سده نهم، حکومت حلّه چند بار میان کارگزاران خاندان تیموری و جلایری دست به دست شد.
در سده نهم نیز حلّه صحنه درگیری میان حاکمان خاندانهای قرهقوینلو و آققوینلو و مشعشعیان بود.
در نیمه نخست سده دهم، حلّه بهدست
صفویان افتاد.
در ۹۱۴
شاهاسماعیل صفوی در راه سفر به
عتبات مقدسه از شهر دیدن کرد.
حلّه تا ۹۴۱ جزو قلمروِ صفویان بود و در این زمان همراه دیگر شهرهای عراق به تصرف سلطان عثمانی، سلیمان قانونی، درآمد.
حلّه حدود یک قرن تحت سلطه دولت عثمانی بود تا اینکه در ۱۰۳۲، شاهعباس اول صفوی بر عراق چیره شد و بر حلّه همانند دیگر شهرها کارگزاری گماشت.
در این دوره، حلّه بارها در معرض حملات عثمانیها قرار گرفت.
در
شعبان ۱۰۴۵ طاعون در حلّه فراگیر شد و قربانیهای زیادی برجای گذاشت.
در ۱۰۴۸، سلطان مراد عثمانی بار دیگر به عراق حمله کرد و پس از فتح بغداد، راهی حلّه شد و چند تن از تجار آنجا را به بهانههای مختلف کشت.
در ۱۱۴۶، سپاه نادرشاه حلّه را تصرف کرد و پس از برقراری صلح، سپاهیان عثمانی به حلّه بازگشتند.
هنگامی که در ۱۱۵۶ عثمانیها صلح را زیرپا گذاشتند، نادرشاه بار دیگر حلّه را تصرف کرد و مجالس مناظره میان علمای
اهل تسنن و
تشیع برگزار کرد و پس از اجرای مُفاد قرارداد صلح، شهر را ترک گفت.
در ۱۲۱۶، طرفداران و پیروان
محمد بن عبدالوهاب ، مؤسس جریان وهابیت، تحت رهبری یکی از والیان منطقه
ریاض (درعیه)، بهنام
محمد بن سعود با عنوان بر چیدن بدعتها و رفتارهای شرکآمیز به شهرهای شیعهنشین حمله کردند و پس از ناکامی از تصرف
نجف به حلّه یورش بردند ولی چون با مقاومت شدید مردم روبهرو شدند، عقبنشینی کردند و در کربلا مردم را قتلعام نمودند.
پس از آن، دولت عثمانی به کمک مردم برج و باروی شهر حلّه را بازسازی و تقویت کرد که تا اواخر جنگ جهانی اول پابرجا بود.
شیروانی که در نیمه اول سده سیزدهم به حلّه سفر کرده، شهر را دارای پنجهزار خانه و مردمی نیکوسرشت وصف کرده است.
در ۱۲۹۷، حلّه یکی از هفت شهرستان (ولایت) استان (لواء)
بغداد گردید
و بهتدریج توسعه و اهمیت یافت و نواحی مختلفی چون شوشه،
مهاجرین ، بَرمَلاحه و غامریه به آن پیوستند.
در دوران پادشاهی
عراق (۱۳۰۰ـ۱۳۳۷ش/۱۹۲۱ـ ۱۹۵۸) که بهدنبال شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول تشکیل شد، حلّه به سطح استان ارتقا یافت.
شهر حلّه از گذشته تاکنون مورد توجه سیاحان
مسلمان و اروپایی بوده است.
امروزه این شهر که بیش از دو قرن مهمترین حوزه علمی و شیعی بوده، آرامگاه بسیاری از فقها و دانشمندان شیعی است و جایگاه ویژهای نزد شیعیان دارد.
در حلّه و اطرافش آثار باستانی و تاریخی و مذهبی زیادی بهچشم میخورد، از جمله شهر باستانی و مشهور بابل، عبادتکده کهن بورسیپّا مشهور به
بِرْس یا برس
نمرود ، آبادی بَرمَلاحه (کِفِل فعلی) که در آنجا قبر
ذیالکِفل یا
حزقیل نبی و
قبر باروخ استاد حزقیل و چند تن از مشاهیر
بنیاسرائیل وجود دارد،
و آبادی
بُرْص که گویند محل تولد
حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام بوده است.
همچنین مواضع و تپههای باستانی دیگری در اطراف شهر دیده میشود.
در گذشته، در کنار آثار باستانی، مشاهد و مراقد و مقامهای تاریخی و اسلامی نیز در حلّه و اطراف آن دیده میشد، مانند مقام جُمْجُمه که بنابر روایتهای مختلف با
حضرت علی علیهالسلام یا حضرت
عیسی بن مریم علیهالسلام سخن گفته است،
مقام و
مسجد مشهور شمس که گویند در آنجا
خورشید به امر الهی برای حضرت علی علیهالسلام و به روایتی برای حزقیلنبی یا
یوشعبن نون برای مدتی کوتاه غروب نکرده است، مقام امیرالمؤمنین و
امام صادق ، مقام صاحبالزمان، مقام
حضرت عقیل ، مقام
حمزة بن کاظم و مقام قاسمبن موسیالکاظم علیهمالسلام (در روستای شوشه) و مراقد دهها دانشمند و
فقیه نامور شیعی.
حضرت حمزه؛ که به «
حمزة الغربی»
شهرت دارد، وی
ابویعلی حمزة بن القاسم بن علی بن حمزه بن الحسن بن
عبیدالله بن ابی الفضل العباس است. او از راویان
حدیث و علمای بزرگوار شیعه بوده و آرامگاهش در روستای «مزیدیه» در نزدیکی حله میباشد. بر
قبر او
گنبد و
ضریح و
رواق و
صحن بزرگی ساخته شده و زیارتگاه مردم است.
حضرت قاسم؛ فرزند بزرگوار امام
موسی بن جعفر (علیهالسلام) و برادر تنی
امام رضا و
حضرت معصومه (علیهماالسلام) است. او پس از
شهادت پدرش از بغداد گریخت و در میان
عشایر منطقه «سورا» در اطراف حله مخفی گردید و پس از
وفات، در
آرامگاه کنونیاش مدفون شد. امروزه قبر او زیارتگاه مردم است و صحن و سرا و بارگاه باشکوهی دارد و میان مردم به
استجابت دعا و
نذر مشهور است.
این دو
امام زاده بزرگوار و صحیح النسب، مشهورترین امام زادگان در این منطقه هستند و شهرت این دو، به گونهای است که نام شهرِ مدفنِ آنان، از
نام اصلی به نام این دو تن تغییر یافته و در میان مردم به شهر حمزه و شهر قاسم مشهور شده است.
مشهد ردّ الشمس، در
آغاز بزرگراه کربلا - حله، بقعهای است با گنبد مخروطی که بنا بر روایات تاریخی،
امیرمؤمنان (علیه السلام) هنگام بازگشت از
جنگ صفین در این بقعه
نماز ظهر و
عصر را پس از آن که
آفتاب به
اراده پروردگار و خواست حضرت از وضعیت
غروب به
ظهر بازگشت، بجای آورد. این جایگاه، پیشینه تاریخی کهنی دارد و تمامی مورخان و محدثان درباره آن سخن گفته و آن را یکی از
معجزات آن حضرت شمردهاند.
حرّاقه: جایگاه و تپهای است که
حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در زمان
نمرود بر
منجنیق نهادند و به
آتش افکندند. امروزه فضای باز روبروی
تپه بگونه ای است که گویی آثار افروختن آتش عظیم بر روی
زمین نمایان است. این جایگاه در دهکدهای به نام «بُرس» در شمال حله واقع است.
آرامگاه
ابراهیم احمرالعینین؛ وی
ابراهیم بن عبدالله المحض بن
الحسن المثنی فرزند امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. او
عالم،
عابد،
زاهد و
شجاع بود و در
سال ۱۴۵ ه. بر علیه
ابوجعفر منصور قیام کرد و به دست لشکریان او، پس از
جنگ و خونریزی عظیمی به
شهادت رسید و
سر او را بریدند و به هاشمیه
پایتخت منصور (در نزدیکی حلّه) آوردند. امروزه بر جایگاه سر او در هاشمیه، در نزدیکی
روخانه «الجربوعیه» آرامگاهی ساختهاند.
هاشمیه؛ و آن شهری است در نزدیکی حلّه که نخستین پایتخت عباسیان بوده است. در این شهر
ابوالعباس سفّاح و ابوجعفر منصور
خلافت کردند و منصور پس از ساختمان بغداد بدانجا منتقل شد. دهها نفر از سادات جلیل القدر بنی الحسن (علیه السلام) به دست این دو تن در این شهر به شهادت رسیدند. برخی از آنها را از
مدینه بدین شهر آورده و
زندان نمودند و سپس در گورهای دسته جمعی
دفن کردند و یا در دیوارها و ستونها جای دادند و بر آنها ساختمان بنا کردند.
آرامگاه
ابراهیم بن عبدالله المُضر (در هاشمیه).
۸- قبر
ابوالخیر (در دهکده عتایق).
۹- ابودمیعه، او
محمد بن علی بن الحسین فرزند
زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام) است که آرامگاهش در «محلة الطاق» است. وی امام زادهای والامقام است و در سال ۱۴۰ ه. درگذشت که قبر او از زیارتگاههای مشهور شهر حله است.
۱۰-
ابومحمد الحسن الأسمر، از نوادگان زید
شهید است و آرامگاهش در روستای «زبید» در حومه حِلّه قرار دارد.
۱۱-
ابوجعفر محمدالأدرع، از نوادگان امام حسن مجتبی است و آرامگاهش در روستایی در جنوب حلّه واقع است.
۱۲-
اسماء بنت عمیس، او از
زنان پیشتاز در
اسلام است که به همراه
شوهر خود
جعفر بن ابی طالب به
حبشه هجرت نمود و پس از شهادت حضرت جعفر، به همسری
ابوبکر درآمد و
محمد بن ابی بکر ثمره این
ازدواج بود و پس از مرگ او و شهادت
حضرت فاطمه (علیها السلام)
همسر امیرالمؤمنین شد. آرامگاهی در حومه هاشمیه به او نسبت داده میشود؛ و در نزدیکی آن قبر فرزندش یحیی که از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است، قرار دارد.
۱۳-
اسماعیل طباطبا، نواده حسن مثنی فرزند امام حسن (علیه السلام) که آرامگاهش در هاشمیه است.
۱۴-
حضرت ایوب، این پیامبر عظیم الشأن از انبیای
بنی اسرائیل است که در
سرزمین عراق وفات یافت و آرامگاهش در چهار فرسنگی جنوب شهر حلّه به سمت
کوفه، در منطقهای به نام «الرارنجیه» قرار دارد.
۱۵-
بکر بن علی بن ابی طالب، که در سال ۶۰ ه. درگذشت و آرامگاهش در جنوب شهر حله و در نزدیکی
بزرگراه نجف - حله واقع است:
۱۶- جایگاه شهادت
زید بن علی، که در سال ۱۲۰ ه؛ و پیرو قیام فراگیرش علیه خلفای جور به شهادت رسید. دشمنان
گور او را شکافته و جسدش را بیرون آوردند و سرش را بریدند و
جسد مبارکش را
آتش زدند. امروزه در جایگاه
دفن نخستین او، آرامگاهی باشکوه ساخته شده و زیارتگاه مردم است. این جایگاه در مشرق
شهر کفل میباشد.
۱۷-
ابوالعباس سفاح، نخستین
خلیفه عباسی است. مرگ او در سال ۱۳۶ ه. واقع شده و گور او درون مخروبهای در شهر قاسم میباشد.
۱۸-
عبدالله المحض، نوه
امام حسن (علیه السلام) که در
سال ۱۴۵ ه. زنده به گور گردید و آرامگاهش در
هاشمیه است.
۱۹-
عبدالله بن زید، برادر
یحیی بن زید شهید است. آرامگاهش در ۱۷ کیلومتری شمال کفل در حومه هاشمیه است.
۲۰-
عمران بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)، بنا به نقل مورخان، او در
جنگ نهروان مجروح و هنگام انتقال به
کوفه در نزدیکی حلّه شهید و مدفون گردید. آرامگاهش در یک کیلومتری شمال حِلّه است.
۲۱-
عون بن علی، از امام زادههای مدفون در حومه شهر هاشمیه است.
۲۲-
القاسم بن موسی الکاظم (علیه السلام)، آرامگاهش در جنوب شهر حلّه میباشد.
۲۳-
محمد الدیباج و چهار تن دیگر، اینان گروهی از
سادات بنی حسن (علیه السلام) هستند که در بقعهای در هاشمیه مدفونند.
علاوه بر این امام زادههای جلیل القدر، دهها امام زاده دیگر در گوشه و کنار این منطقه پراکندهاند و شاید دهی نیست که در آن بقعهای از امام زادهای صحیح النسب نباشد.
امروزه قبور این افراد در شهر هاشمیه و پیرامون آن، زیارتگاه
مؤمنان است.
۱-
ابن ادریس حلی؛ او از بزرگان فقهای
امامیه است و از وی کتاب مشهوری به نام «
السرائر» بر جای مانده که خود نیز بدین نام شهرت یافته و به «صاحب السرائر» معروف است. ابن ادریس در سال ۵۹۸ه . درگذشت و آرامگاه باشکوهش اینک درون شهر حلّه واقع است.
۲-
ابن حماد الواسطی؛ ابن حماد از بزرگان فقهای امامیه است که قبرش در «محله الجامعیین» حلّه میباشد.
۳-
ابن سعید حلّی؛ او
شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد حلّی، از فقیهان بزرگوار امامیه و نویسنده کتاب «
جامع الشرائع» است. در سال ۶۸۹هجری در حلّه درگذشت و در
خانه خود مدفون شد. آرامگاه وی امروزه در «محلة الطاق» شهر حله قرار دارد و بر قبرش
گنبد و سرایی ساختهاند. در پیرامون
قبر او، آرامگاه گروهی از بزرگان شیعه نیز قرار دارد.
۴- علاوه بر این بزرگان، آرامگاه جمع بسیاری از فقها و علمای دیگر نیز در حلّه قرار دارد که آرامگاه همگی دارای
قبه و
صحن و سرا است؛ همانند:
محقق حلی، نویسنده مشهور کتاب «
شرایع الاسلام» (متوفای سال ۶۷۶ه . و آرامگاهش مشهور است.)
ابن العرندس در محلّه جبران.
شیخ احمد بن فهد الأحسائی (متوفّای سالهای آغازین قرن نهم هجری) و قبر او در «محله الطاق» است.
ابن نما حِلّی که قبرش در «محلة المهدیه» واقع است.
جمال الدین بن طاووس حلّی (متوفّای ۶۷۳ه .) و قبرش در «محلة الجباویین» است.
خلیفی الموصلی (متوفّای سال ۸۵۰ه.) که قبرش در حله مشهور است.
شرف الدین ابن طاووس که آرامگاهش در حلّه معروف و مشهور است.
شیخ ابوالحسن شفهنی حلّی (متوفای نیمه
قرن نهم) که قبر او در «محلة المهدیه» حلّه است.
عبدالکریم ابن طاووس (متوفای ۶۹۳ ه) قبر او در محله «باب النجف» حلّه قرار دارد.
علی بن طاووس (متوفای ۶۴۴ ه) قبر او در «محلة الجامعیین» در حلّه است.
این شهر که در سده پنجم دارالعلم شیعه گردید و بزرگترین
علما و فقهای شیعه در آن ظهور کردند،
در سده هفتم به جای
نجف ، پررونقترین
حوزه علمیه و مقرّ بزرگترین علمای شیعه و محل تدریس آنها بود
و خاندانهای علمی زیادی چون
آلبطریق ،
آلنَما ،
آلطاووس ،
آلمطهر در این شهر ظهور کردند که در منابع قدیم و جدید بسیاری به آنها اشاره شده است.
از فقها، ادبا، شعرا و علمای حلّه میتوان از اینها نام برد: ابنادریس حلّی، فقیه سده ششم؛
نجمالدین جعفر بن حسن ، فقیه بزرگ شیعه در سده هفتم، معروف به محقق حلّی؛
جمالالدین احمد علوی حسنی، از مشاهیر فقهای شیعه در قرن هفتم؛
حسنبن سلیمان حلّی، عالم و محدّث سده نهم؛ تاجالدین حسنبن راشد حلّی، شاعر و دانشمند سده نهم؛ حسون حلّی، شاعر سده سیزدهم؛ جعفر حلّی و عبدالحسینبن قاسم حلّی، هر دو از ادبا و شعرای سده چهاردهم بودند.
(۱) آقااحمد کرمانشاهی، مرآت الاحوال جهاننما: سفرنامه، قم ۱۳۷۳ش.
(۲) محمود شکری آلوسی، «مدینة الحلة فی اخبار بغداد و ما جاورها من البلاد»، چاپ صباح محمود حلی، المورد، ج ۴، ش ۱ (ربیع ۱۳۹۵).
(۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابن بطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۵) ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۶) ابن حجر عسقلانی، إنباء الغمر بأبناء العمر، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۶.
(۷) ابن حوقل.
(۸) ابن صیرفی، نزهةالنفوس و الأبدان فی تواریخ الزمان، چاپ حسن حبشی، ج ۱، (قاهره) ۱۹۷۰.
(۹) ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، چاپ مهدی رجایی، قم ۱۳۸۳ش.
(۱۰) ابن منظور، لسان العرب.
(۱۱) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس ۱۸۴۰.
(۱۲) محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّه انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
(۱۳) اسکندرمنشی.
(۱۴) عبدالرزاق محمد اسود، موسوعةالعراق السیاسیة، بیروت ۱۹۸۶.
(۱۵) اصطخری.
(۱۶) حسن امین، دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، بیروت ۱۴۲۲ـ۱۴۲۳/ ۲۰۰۱ـ۲۰۰۲.
(۱۷) یوسف بن احمد بحرانی، لؤلؤةالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بیتا).
(۱۸) میرزابیگ بن حسن جنابدی، روضةالصفویه، چاپ غلامرضا طباطباییمجد، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۹) حدودالعالم.
(۲۰) محمد بن حسن حرّعاملی، املالآمل، چاپ احمد حسینی، بغداد (۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش.
(۲۱) احمدعلی مجید حلّی، تاریخ مقام صاحبالعصر و الزمان علیهالسلام فی الملة، قم ۱۴۲۶.
(۲۲) هبةاللّه بن ناصر حلّی، کتاب المناقب المزیدیّة فی اخبارالملوک الأسدیّة، چاپ صالح موسی درادکه و محمدعبدالقادر خریسات، عَمّان، ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۳) یوسف حلّی، تاریخ الحلة، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، چاپ افست قم ۱۳۷۲ش.
(۲۴) حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب.
(۲۵) خواندمیر.
(۲۶) خوانساری.
(۲۷) پیترو دلاواله، سفرنامهی پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۸) محمد بن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البَرّ و البحر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۹) خضر دوری، «نظرات حول ملاحظات الدکتور جورج مقدسی عن الحلة و بنیمزید»، آداب الرافدین، ش ۵ (جمادیالاولی ۱۳۹۴).
(۳۰) ژان پل راشل دیولافوا، سفرنامه مادام دیولافوا: ایران و کلده، ترجمه و نگارش علیمحمد فرهوشی، تهران ۱۳۶۱ش.
(۳۱) خضر بن محمد رازی حبلرودی، التوضیح الانور بالحجج الواردة لدفع شبه الاعور، چاپ شمسالدین بن خالد سامی، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸.
(۳۲) سبط ابن جوزی، مرآةالزمان فی تاریخ الاعیان، ج ۸، حیدرآباد، دکن ۱۹۵۱ـ۱۹۵۲.
(۳۳) شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ش.
(۳۴) نوراللّه بن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش.
(۳۵) زینالعابدین بن اسکندر شیروانی، حدائقالسیاحة، تهران ۱۳۴۸ش.
(۳۶) صالح احمدعلی، معالم العراق العمرانیة: دراسة فی المعالم الجغرافیة و السکانیة مستندة علی المصادر الادبیة، بغداد ۱۹۸۹.
(۳۷) صباح محمود محمد، مدینة الحلة الکبری: وظائفها و علاقاتها الاقلیمیّة، بغداد ۱۹۷۴.
(۳۸) صفدی.
(۳۹) عبدالجبار ناجی، دراسات فی تاریخ المدن العربیة الاسلامیة، بیروت ۲۰۰۱.
(۴۰) عباس عزّاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد ۱۳۵۳ـ۱۳۷۶/ ۱۹۳۵ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۴۱) محمد بن محمد عمادالدین کاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، ج ۱، قسم شعراء العراق، جزء۴، چاپ محمد بهجة اثری، (بغداد) ۱۹۷۳.
(۴۲) عماد عبدالسلام رئوف، الاسر الحاکمة و رجال الادارة و القضاء فی العراق فی العهود المتأخرة: ۶۵۶ـ۱۳۳۷ه/ ۱۲۵۸ـ ۱۹۱۸، (بغداد ۱۹۹۲).
(۴۳) عبداللّه بن فتحاللّه غیاثی، التاریخ الغیاثی: الفصل الخامس من سنة ۶۵۶ـ۸۹۱ه/ ۱۲۵۸ـ۱۴۸۶م، چاپ طارق نافع حمدانی، بغداد ۱۹۷۵.
(۴۴) فاطمه محمد محجوب، الموسوعة الذهبیة للعلوم الاسلامیة، ج ۱۴، قاهره: دارالغد العربی، (بیتا).
(۴۵) فریال مصطفی و رضیه عبدالامیر، «التراث العماری لمدینة الحلة»، سومر، ج ۴۵، ش ۱ و ۲ (۱۹۸۷ـ۱۹۸۸).
(۴۶) کتاب الحوادث، و هو الکتاب المسمّی وهمآ بالحوادث الجامعة و التجارب النافعة، منسوب به ابنفُوَطی، چاپ بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رؤوف، بیروت: دارالغرب الاسلامی، ۱۹۹۷.
(۴۷) رسول کرکوکلی، دوحة الوزراء فی تاریخ وقائع بغداد الزوراء، نقله عن الترکیة موسی کاظم نورس، قم ۱۳۷۲ش.
(۴۸) مجلسی، بحار الانوار.
(۴۹) محمدامین بن فضلاللّه محبی، خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۵۰) محمدکاظم مروی، عالمآرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۵۱) مقدسی.
(۵۲) الموسوعة العربیة المیسرة، بیروت: دارالجیل، ۲۰۰۱.
(۵۳) نقشه عمومی خاورمیانه، مقیاس ۰۰۰، ۷۵۰، ۱:۳، تهران: گیتاشناسی، ۱۳۸۲ش.
(۵۴) هارون وهومن، عراق از دید سیاحان و جهانگردان، تهران ۱۳۸۳ش.
(۵۵) علی بن ابیبکر هروی، کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق ۱۹۵۳.
(۵۶) یاقوت حموی، کتاب المشترک وضعا و المفترق صقعا، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۴۶، چاپ افست بغداد (بیتا).
(۵۷) یاقوت حموی، کتاب معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۵۸) محمدعلی یعقوبی نجفی، البابلیّات، (نجف ۱۳۷۰) ـ۱۳۷۴، چاپ افست قم (بیتا).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حله»، شماره۶۴۷۵. کتابخانه تخصصی حج و زیارت