• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صادر اول

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



صادر اول، اصطلاحی است در فلسفهٔ اسلامی و مقصود از آن، نخستین چیزی که از ذات خداوند صادر شده‌است و از نیستی(عدم)، به هستی آمده است و این یکی از مباحث مهم فلسفی است.




یکی از مسائل مهمّ و اولیّه همه مکاتب فلسفی به ویژه آنهایی که قائل به مبدئی ماوراء طبیعت و ماده هستند، یعنی قائل به ذاتی واحد احدی هستند که وجودی محض و مجرد از هر ترکیب و کثرتی است، کیفیت پیدایش عالم و نحوه صادر شدن کثرتی که در عالم وجود دارد از علتی واحد است.



در زمینه مراتب آفرینش، فلاسفه در مقابل خود، دو اصل مسلم می دیدند که تبیین آفرینش در عالم را با مشکل روبرو می کرد. آنان از سویی با اصل توحید میان علت و معلول و لزوم سنخیت میان آن دو و قاعده «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» که مفاد آن این است که امر واحد از جمیع جهات نمی‏تواند منشأ معلولات متکثره مختلفه گردد را پیش رو داشتند
و از سوی دیگر می‌دیدند که حوادث و کائنات متکثر از ذات واحدی که از همة جهات واحد است، پدید آمده است و با توجه به اصل اول که لزوم سنخیت میان علت و معلول باشد متوجه شده‏اند که چگونه ممکن است حوادث متغیر که دستخوش تحولات و تغییرات‌ می‌باشد، از ذات ثابت ازلی و ابدی پدید آیند.



بنابراین دو اشکال اساسی پیش آمد: کیفیت ارتباط حوادث به ثابت ازلی و کیفیت صدور امور متکثر از ذات واحد. هر یک از آنان به منظور دفع اشکال اول نظریات خاصی ابراز کردند و برای دفع اشکال دوم نظم و ترتیب خاصی برای جهان آفرینش قائل شده‏اند.

۳.۱ - نظر شیخ الرئیس و دفع اشکال


از نظر شیخ الرئیس، فیض در عالم مستند به سه اصل یا مبدأ است:
یکی تقسیم موجودات به واجب و ممکن، دوم این که از واحد جز واحد چیزی بوجود نمی‏آید و سوم این که تعقل خداوند علت ایجاد است. از تطبیق و تلفیق این سه اصل است که می توان به نحوه صدور موجودات از مصدر و منشأ اول پی برد؛ بدین وجه که خداوند واجب بالذات است و وجود او از ذات خود اوست، یعنی «وجود او از دیگری به دست نیامده است بلکه وجود وی در ذات خویش به نحوی است که نمی تواند که نباشد.»
ولی وجود سایر موجودات واجب بالغیر است؛ یعنی «نه ذاتی است، بلکه مستعار و مستفاد از حق است و نه واجب است؛ یعنی که بودن و نبودنش ممکن است».
[۱] شیخ الرئیس، حسین بن عبدالله؛ رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ دوم، ص۶.

و وقتی که واجب الوجود در ذات خود می نگرد، موجودی صادر می شود که آن صادر اول است که خود آن موجود نیز مصدر و مبدأ است. اکثر مکاتب فلسفی و کلامی به استثنای اشاعره
[۲] فخر الدین رازی، محمد بن عمر؛ مباحث مشرقیه، قم، نشر بیدار، ۱۴۱۱ه.ق، چاپ دوم، ج۱، ص۴۶۷.
، صرف نظر از پاره‏ای اختلافها، در این اصل کلی با هم اشتراک نظر دارند که: «از علتی که که حقیقتش واحد به نحو وحدت شخصی است، جز یک معلول صادر نمی‏شود»
[۳] صدر المتألهین، صدر الدین محمد؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،بیروت‏، دار احیاء التراث،‏ ۱۹۸۱ م‏، چاپ سوم، ج۲، ص۲۰۴.
و آنرا یک امر بدیهی و از فطریات عقلی میدانند
[۴] میرداماد، محمد باقر، قبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷ه.ش، چاپ دوم، ص۳۵۱.
؛ زیرا غالب این مکتبها و مخصوصا آنهایی که متأثر از فلسفه مشّاء هستند، به اصل تناسب تامّ بین علت و معلول معتقدند و صدور بیش از یک موجود از ذات واحد حق را مستلزم وجود کثرت جهات در ذات او می‏دانند و این هم محال است.
[۵] طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم،نشر اسلامی، ۱۴۲۲ه.ق، چاپ شانزدهم، ص۲۱۵.

پس باید صادر اوّل، «واحد» باشد. بنابراین می‏توان ادّعا کرد که اصل قاعده‌الواحد مورد اتّفاق همه دانشمندان، اعم از عرفا، حکما و متکلمان می‏باشد
[۶] فخر رازی، محمد بن عمر؛ شرح الاشارات و التنبیهات، قم، مکتبه آیت الله نجفی مرعشی، ۱۴۰۴ه.ق، مقدمه‏مصحح(ج‏۲)، ص۷۶.
این «واحد» باید موجودی باشد، مجرد از ماده و نیز علاقه‌ای با ماده نداشته باشد
[۷] شیخ اشراق؛ مجموعه مصنّفات، تهران، نشر موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ دوم، ج‏۳، ص۵۳.
و هیچ جهت امکانی در آن وجود نداشته باشد.
[۸] اسفار اربعه، ج۱، ص۱۹۲.

ملاصدرا این قاعده را مخصوص ذات الهی دانسته است که حتی مرکب از وجود و ماهیت نیز نیست و معلول بی واسطه او تنها یک موجود است و سایر مخلوقات با یک یا چند واسطه از معلول اول او صادر می شوند. ولی سایر فلاسفه، این قاعده را کمابیش در موارد دیگری نیز جاری دانسته‌اند.
[۹] مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ سوم، ج۲، ص۷۱.




بر خلاف اتفاق نظر اندیشمندان در این مسئله که صادر اول، باید اشرف مخلوقات باشد و اشرف موجود، موجودی است که وجودی صرف و بسیط دارد
[۱۰] ملاصدا، صدر الدین محمد؛ مشاعر، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۶۳ه.ش، چاپ دوم، ص۵۶.
و هیچ نقصان و عدمی در آن نباشد اما در اینکه اوّل مخلوق یا اوّل چیزی که از ذات حق صادر شده است چیست؟ نظرهای مختلفی ارائه شده است. فلاسفه، عرفا، دهریون، ثنویها، هر کدام نظر خاص خود را دارند.

۴.۱ - قول فلاسفه


فلاسفه معتقدند که این موجود نفس نمیتواند باشد؛ زیرا نفس مخلوط به دو نوع عدم است؛ یکی عدم تحلیلی ذهنی از جهت آنکه موجود ممکن است «و هر ممکنی مرکب از وجود و ماهیت است» و دیگر عدم واقعی عینی که عبارتست از قوت و فعل؛ زیرا نفس هم بنا بر عقیده فلاسفه‌ای که قائل به حدوث جسمانی نفس میباشند، مانند سایر موجودات مادی متصف به قوت و فعل است و بنابراین مرکب از قوت و فعل است و در طبایع نیز سه جهت عدمی موجود است که علاوه بر دو جهت عدمی فوق، جهت سوم مختص به آن مادی بودن آنها است
و بنابراین طبایع هم نمیتوانند که اول صادر باشند و صور مقداری هم ممکن نیست که اولین مخلوق باشند زیرا که آنها دارای جهات متعدد عدمی هستند.
[۱۱] سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ه ش‏،چاپ سوم، ج‏۲، ص۱۲۸۶.
بنابراین فقط عقل میماند.
[۱۲] مجموعه مصنّفات، ج۳؛ یزدان شناخت، ص۴۱۸.
آنان معتقدند که: حق تعالی اوّل چیزی که آفرید، ملکی بود که آنرا «عقل اوّل»
[۱۳] میرداماد، محمد باقر؛ جذوات و مواقیت، تهران، نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۰ه.ش، چاپ اول، ص۱۲.
مینامند، چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید: «اوّل ما خلق اللّه العقل». این ملک دارای سه جهت است که آن را "سه پر" خوانند: یکی به معرفت خداوند متعال تعلّق دارد و یکی به معرفت خود و یکی به امکان خود.
[۱۴] مجموعه مصنّفات، ج۳؛ بستان القلوب، ص۳۸۱- ۳۸۲.


۴.۲ - قول افلاطون


می‌توان گفت که این عقل اول، به منزله همان نفس عالم است که افلاطون در"کتاب طیماوس" بدان اشاره نموده است؛ زیرا هم عقل ابن سینا و هم نفس عالم افلاطون در عین اینکه مخلوق ذات خداوند هستند، منشأ مخلوقات و مبدأ حرکات می­باشند و چون خداوند واحد است، موجود اول، یعنی عقل نیز واحد است.
[۱۵] رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، مقدمه، ص۹.


۴.۳ - اقوال دیگر


اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، وجود عام و تجلی ساری،
[۱۶] فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
هیولی و صورت، جوهر و عرض، خیر و شر، اثبات و نفی، ایجاب و، لوح و قلم، فیض و محبت و غلبه از جمله این اقوال است.
[۱۷] اخوان الصفا؛رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، الدار الاسلامیة، بیروت، ‏۱۴۱۲ ه ق، چاپ اول، ج۳، ص۲۰۱.




این موجود به نامهای گوناگونی نیز نامیده میشود؛ عقل اوّل، نور اقرب، عنصر اوّل، قلم، حضرت احدیّت،
[۱۸] فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
نور محمّدی، بهمن و تعدادی از این نامها است.
[۱۹] فرهنگ اصطلاحات اثار شیخ اشراق، ص۲۱۶.




اما علیرغم این تفاصیل، اشکال اساسی هنوز پابرجا بود. اشکال این بود که عقول و نفوس کثیره و افلاک نه گانه با ستارگان بی‏شمار و این همه محسوسات مادّی گوناگون به چه ترتیبی از خداوند متعال به واسطه این عقل اول صادر شده‏اند؟ اگر عقل اول مثل واجب تعالی «واحد من جمیع الجهات» باشد، پس جز یک عقل، چیز دیگری از آن به وجود نمی‏آید و این سلسله هرگز به پیدایش اجسام منتهی نمی‏شود. امّا اجسام به وجود آمده‏اند، پس برای اینکه کثرات صادر شوند باید کثرتی هر چند اعتباری در عقل اوّل باشد.
[۲۰] شرح الاشارات و التنبیهات(الفخر الرازی)، مقدمه‏مصحح، ج‏۲، ص۷۶.


۶.۱ - جواب فلاسفه به این اشکال


هر یک از فلاسفه در جواب از این اشکال، نظری ارائه داده اند. ماحصل این جوابها این است که این موجود چنانچه گفته شد، سه نحوه تعلق دارد، تعلق به حق، تعلق به نفس خود و تعلق به امکان خود. از آن جهت که به معرفت حق تعلق دارد شریف‏تر است و بدان واسطه ملکی دیگر می‌آفریند که همان عقل دوم است، و بدان جهت که به امکان خود تعلّق دارد که از آن تعلق اولش پست‏تر است، جسمی را می‌آفریند که همان فلک است، و بدان جهت که تعلّق به معرفت خود دارد، جان آن فلک را می آفریند، و آن را نفس نامیده‌اند.
[۲۱] مجموعه مصنّفات، ج ۳؛ بستان القلوب، ص۳۸۱- ۳۸۲.

و همین طور در نور سوم چهار جهت و نور چهارم هشت جهت و نور پنجم شانزده‏ جهت و... هر چه وسائط زیادتر شود جهات متکثره زیادتر می‌گردند و از فعل و انفعال هر یک و اشراق و شهود هر یک و محبت موجود عالی به موجود در مرتبه پایین تر و عشق پایینی به عقول عالیتر از خودش و نفوس طولیه و عرضیه زیادی پدید آمده است.
[۲۲] فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۴۰.




 
۱. شیخ الرئیس، حسین بن عبدالله؛ رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ دوم، ص۶.
۲. فخر الدین رازی، محمد بن عمر؛ مباحث مشرقیه، قم، نشر بیدار، ۱۴۱۱ه.ق، چاپ دوم، ج۱، ص۴۶۷.
۳. صدر المتألهین، صدر الدین محمد؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،بیروت‏، دار احیاء التراث،‏ ۱۹۸۱ م‏، چاپ سوم، ج۲، ص۲۰۴.
۴. میرداماد، محمد باقر، قبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷ه.ش، چاپ دوم، ص۳۵۱.
۵. طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم،نشر اسلامی، ۱۴۲۲ه.ق، چاپ شانزدهم، ص۲۱۵.
۶. فخر رازی، محمد بن عمر؛ شرح الاشارات و التنبیهات، قم، مکتبه آیت الله نجفی مرعشی، ۱۴۰۴ه.ق، مقدمه‏مصحح(ج‏۲)، ص۷۶.
۷. شیخ اشراق؛ مجموعه مصنّفات، تهران، نشر موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ دوم، ج‏۳، ص۵۳.
۸. اسفار اربعه، ج۱، ص۱۹۲.
۹. مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ سوم، ج۲، ص۷۱.
۱۰. ملاصدا، صدر الدین محمد؛ مشاعر، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۶۳ه.ش، چاپ دوم، ص۵۶.
۱۱. سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ه ش‏،چاپ سوم، ج‏۲، ص۱۲۸۶.
۱۲. مجموعه مصنّفات، ج۳؛ یزدان شناخت، ص۴۱۸.
۱۳. میرداماد، محمد باقر؛ جذوات و مواقیت، تهران، نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۰ه.ش، چاپ اول، ص۱۲.
۱۴. مجموعه مصنّفات، ج۳؛ بستان القلوب، ص۳۸۱- ۳۸۲.
۱۵. رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، مقدمه، ص۹.
۱۶. فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
۱۷. اخوان الصفا؛رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، الدار الاسلامیة، بیروت، ‏۱۴۱۲ ه ق، چاپ اول، ج۳، ص۲۰۱.
۱۸. فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
۱۹. فرهنگ اصطلاحات اثار شیخ اشراق، ص۲۱۶.
۲۰. شرح الاشارات و التنبیهات(الفخر الرازی)، مقدمه‏مصحح، ج‏۲، ص۷۶.
۲۱. مجموعه مصنّفات، ج ۳؛ بستان القلوب، ص۳۸۱- ۳۸۲.
۲۲. فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۴۰.




پژوهه.    




جعبه ابزار