• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علم امام حسین به شهادت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از پرسش‌هایی که هر پژوهشگر تاریخ کربلا در بررسی نهضت حسینی با آن روبه روست، این است که آیا امام از سرانجام حرکت خویش آگاهی داشت یا نه، و اگر داشت، آیا این آگاهی به صورت تفصیلی و کامل بود یا حضرت اجمالا می‌دانست که روزی کشته خواهد شد؛ اما از اینکه سرانجام قیامش، در سال ۶۱ قمری در راه سفر به کوفه با شهادت او، خاندان و یارانش و اسارت زنان اهل بیت رقم خواهد خورد، آگاهی نداشت. این مقاله در صدد پاسخ به این پرسش است.



پیش از پاسخگویی به این پرسش، تذکر این نکته از باب مقدمه، ضروری است که همه اندیشمندان شیعه، معتقدند که امامان (علیهم‌السلام) تنها همانند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با اذن خداوند، دانشی وسیع و فراتر از علم افراد عادی داشتند و با آن، از اموری آگاه بودند که افراد عادی از آنها خبر ندارند. اما در اینکه گستره علم امام چقدر است، بین علمای شیعه، دو نظر وجود دارد:


دیدگاه شیخ مفید،
[۱] شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج۶، ص۶۹-۷۱.
سید مرتضی
[۲] علم‌الهدی، سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، تحقیق فارس حسون کریم، ص۲۷۰.
[۳] شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
و شیخ طوسی:
[۴] شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲.
[۵] شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۶، ص۱۹۰.
(مرحوم شیخ طوسی در جلد ۶، صفحه ۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌دهد و خود تصریح می‌کند که در این مسئله نظر و اشکال دارد: و هذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی فی هذه المسالة ولی فی هذه المسالة نظر.) بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام باید به همه احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد؛ ولی دلیلی بر آگاهی امامان از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد. (البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن شهرآشوب، بر این باورند که نه تنها دلیلی بر علم غیب مطلق امام وجود ندارد، بلکه علم تفصیلی امام به غیب، مستلزم محذور عقلی است) بنابراین ائمه (علیهم‌السلام) به اجمال و سربسته از امور آینده، و از جمله سرنوشت خویش، آگاه بودند؛ چنان که امام حسین (علیه‌السلام) می‌دانست که سرانجام شهید خواهد شد؛ اما نمی‌دانست در سال ۶۱ قمری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد؛


دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما: بر اساس یک سلسله روایات ائمه افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛ (البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر و امام با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.) مانند زمان فرارسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم،
[۸] کلینی، مجمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبرغفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱.
و نیز اموری که در دایره بدائات قرار می گیرد.
بداء» بر وزن سماء، اسم مصدر از «بدو» است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: ۱. ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ ۲. آشکار شدن و حاصل شدن رای و نظر دیگر در کاری، بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید برخلاف انتظار بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در اینکه اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، باهم مشترک‌اند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی، شهید مطهری بداء را چنین توضیح داده است: «بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد»)
[۱۱] نصیری، مهدی، «بررسی مسئله بداء در آرای کلامی شیعه»، فصلنامه شیعه شناسی، سال چهارم، ش۱۴، ص۱۳۹-۱۶۲.

از این رو امامان از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، (البته علم تفصیلی ائمه تنها در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.) اما این علم غیب (مانند معجزه برای پیامبران) از ابزارهای امامت بود و برای امام ایجاد تکلیف نمی‌کرد؛ بلکه امام موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند.


طرفداران نظریه اول چون بر این باورند که علم امام حسین (علیه‌السلام) به شهادتش اجمالی و سربسته بوده، مشکل چندانی در پاسخ گویی به پرسش‌هایی که مطرح خواهیم کرد، ندارند؛ چراکه بر اساس این دیدگاه، امام همانند هر رهبر سیاسی، با محاسبات و برآوردها، به این نتیجه رسیده بود که احتمال پیروزی اش بر دشمن، احتمالی قوی و عقلایی و در نتیجه درخور اعتناست. از این رو بر اساس تدابیر معقولانه، رهبری نهضت را بر عهده گرفت؛ اما در میانه راه حوادثی پیش‌بینی نشده رخ داد که به شکست نهضت انجامید.
اشکال و شبهه در صورتی است که دیدگاه دوم را بپذیریم؛ یعنی بپذیریم که حضرت آگاهی کامل به سرنوشت خویش (شهادت) داشت. در این صورت، پرسش این است که این آگاهی چگونه با مشی و سیر طبیعی حضرت در مراحل مختلف نهضت و در نهایت تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی، سازگار است؟ به دیگر سخن، اگر امام به فرجام کار و سرنوشت خویش آگاهی کامل داشت، چرا به دعوت کوفیان پاسخ مثبت داد و در نتیجه جناب مسلم را به کوفه فرستاد و سپس به گزارش اولیه مسلم اعتماد کرد؟ به چه دلیل حضرت در مراحل مختلف قیام، به هر کسی که برخورد می‌کرد، از او دعوت به همیاری و شرکت در قیام می‌کرد؟ مگر نه این است که حضرت می‌دانست که این تلاشها به نتیجه‌ای نخواهد رسید و پایان این قیام به شهادت خود، خاندان و یارانش می‌انجامد. پس چرا طبق آنچه آگاهی داشت، عمل نکرد و چنین کوشش‌های به ظاهر بی نتیجه‌ای را کرد؟ آیا جایز است امام دانسته خود را به کشتن دهد و به دست خویش، زمینه را برای وقوع یکی از زشتترین جنایت‌ها در طول تاریخ بشریت، فراهم آورد؟


برخی از نویسندگان و تحلیلگران معاصر تاریخ عاشورا، برای فرار از این شبهه و نیز ارائه تفسیری از نهضت عاشورا که منطبق با موازین و قواعد فقهی باشد، تنها راه حل این مشکل را در پذیرش دیدگاه نخست درباره علم ائمه می‌دانسته‌اند و منکر علم تفصیلی امام به فرجام قیامش (نه علم اجمالی به اصل شهادت) شده‌اند؛
[۱۳] صالحی نجف آبادی، نعمت الله، شهید جاوید، ص۴۵۵-۴۵۶.
[۱۴] صالحی نجف آبادی، نعمت الله، «تطبیق قیام امام حسین با موازین فقهی»، در: چشمه خورشید، مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص۴۰۵-۴۰۷.
چراکه بر اساس چنین دیدگاهی، معنا ندارد که حتی یک انسان عادی که تصمیم به انجام کاری می‌گیرد و آگاهی کامل به سرانجام و پیامدهای کار خویش دارد، در همان زمان، تصمیم به انجام کار دیگری بگیرد که پیامدهای آن، با پیامدهای کار اولش منافات داشته باشد؛ چه رسد به امام معصوم که بنا بر باور مسلم شیعه، از خطا و اشتباه مصون است.
[۱۵] صالحی نجف آبادی، نعمت الله، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، ص۱۴۹-۱۵۰، ۱۸۳-۱۹۰.
[۱۶] صالحی نجف آبادی، نعمت الله، «تطبیق قیام امام حسین با موازین فقهی»، در: چشمه خورشید مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ص۴۲۰-۴۲۱.

بنابراین در قضیه عاشورا نمی‌توان پذیرفت که امام حسین (علیه‌السلام) از آنچه برایش رخ داد، اطلاع کامل داشت؛ چرا که لازمه اعتقاد به آگاهی تفصیلی امام از شهادت خویش، آن است که همه فعالیت‌های امام در راستای جذب و مشارکت مسلمانان در نهضت عاشورا (نعوذبالله) عبث و بی معنا باشد. پس معنا ندارد که امام از یک سو، به شهادت خویش یقین داشته باشد و از سوی دیگر، مسلمانان را برای یاری خویش در برپایی قیام بر ضد نظام ستمگر و سلطه‌گر اموی دعوت بکند.


در ارزیابی این دیدگاه باید گفت: در جوامع حدیثی شیعه در ابواب علم ائمه، احادیث متعددی درباره علم تفصیلی امامان به حوادث روزگار خویش و از جمله به فرجام کارشان موجود است، و نیز احادیث فراوانی درباره آگاهی معصومان به جفر، جامعه و مصحف فاطمه (مجموعه‌های حاوی مطالب غیبی) خبر داده‌اند.
[۲۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۸.
[۲۳] اکرم برکات عاملی، حقیقة الجفرعند الشیعه.
همچنین در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، اخبار فراوان و متعددی درباره آگاهی و خبر دادن پیامبر اسلام و انبیای پیشین، امیرمؤمنان و امام حسن (علیهم‌السلام) از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) وجود دارد؛ (مرحوم علامه امینی و علامه عسکری بخشی از این اخبار را جمع آوری کرده‌اند. محقق معاصر، محمودی نیز این اخبار را با مصادر جدیدتر آورده است)
[۲۵] محمودی، محمدجواد، ترتیب الامالی، ج۵، ص۱۶۱-۱۸۰.
[۳۱] محمودی، محمدباقر، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۵-۲۲۵.

همچنان که روایات متعدد دیگری نیز در حد تواتر معنوی، در مآخذ تاریخی، کلامی و حدیثی کهن وجود دارد که به روشنی نشان می‌دهد امام حسین (علیه‌السلام) از فرجام کار خویش کاملا آگاه بوده و در مقاطع مختلف قیام با تعبیرات و شیوه‌های مختلف از آن خبر داده است.
[۳۲] موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص۲۹۰ به بعد.
افزون بر این، اموری همانند ضرورت اتمام نعمت، و شاهد بودن پیامبر و امام بر احوال امت نیز، مقتضی آگاه بودن امامان از جزئیات حوادث است.


بسیاری از اندیشمندان شیعه، بر این باورند که علم غیب امام، علم تفصیلی و علم به جزئیات است. بنابراین به نظر می‌رسد مناسب‌ترین پاسخ درباره شبهه فوق، این باشد:
انبیا و امامان معصوم دو گونه علم و آگاهی داشتند: علم ظاهری و علم باطنی، آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام می‌دهند؛ اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند برای انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، باخبر هستند. اما این آگاهی، جایگاه‌های ویژه‌ای برای استفاده دارد؛ چنان که پیامبران همه جا از علم غیب استفاده نمی‌کردند.
از سوی دیگر، تکلیف در جایی معتبر است که اختیار باشد؛ درحالی که علم غیب امامان، به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلف‌ناپذیر می‌باشد. از این رو امام دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم، به ظاهری و باطنی و تکلیف‌آور نبودن علم غیب، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفته‌اند.

۷.۱ - دیدگاه علامه مجلسی

علامه مجلسی دراین باره می‌نویسد:
کسی که به علل و اسباب مقدرات واقعی آگاهی ندارد، می‌تواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود اما کسی که به جمیع حوادث و پیشامدها عالم است، چگونه می‌توان او را به اجتناب از آن مکلف کرد؟ اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم می‌آید که هیچ یک از مقدرات، برای وی رخ ندهد. پس امامان (به همه حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع می‌شود، عالم هستند؛ اما) تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند (و از آن بلاها اجتناب و دوری کنند). ... امام حسین (علیه‌السلام) می‌دانست که اهل عراق با او نیرنگ‌بازی و پیمان‌شکنی می‌کنند و او را با اولاد و اصحابش می‌کشند و بارها از این مطلب خبر می‌داد؛ ولی مکلف نبود که به این علم عمل کند (و با نرفتن به عراق، جان خود را حفظ کند)؛ بلکه مکلف به ظاهر امر بود؛ چراکه کوفیان نهایت یاری‌شان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشتند و با او مکاتبه کردند و وعده بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند.
علامه مجلسی در جای دیگری، با پذیرش علم امامان به جزئیات امور و حوادث آینده می‌گوید:
و باید ایشان (انبیا و امامان) به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند؛ چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد، به ظاهر مکلف بودند، و اگر به علم واقع مکلف می‌بودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند.... پس حضرت امام حسین (علیه‌السلام) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی‌وفا، اگر حضرت تقاعد می‌ورزید و اجابت ایشان نمی‌نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمی‌شد.
[۳۴] مجلسی، محمدباقر، مجموعه رسائل اعتقادی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص۲۰۰.


۷.۲ - دیدگاه علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی نیز، علوم ائمه را به دو نوع علم غیبی و موهبتی، و علم عادی تقسیم کرده و درباره علم غیب بر این باور است که «تاثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد».
[۳۵] طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
او در این باره می‌نویسد:
... این گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند، قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغیر نمی‌پذیرد؛ سر مویی به خطا نمی‌رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته [است] و لازمه این مطلب، این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم - از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی‌الوقوع است - تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‌گیرد و از راه اینکه فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‌شود و اما از جهت ضروری‌الوقوع و متعلق قضای حتمی‌بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.
[۳۶] طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.

وی در جای دیگر می‌نویسد: «امام [حسین] در این موارد و نظایر آنها (فرستادن مسلم به کوفه، حرکت به سوی کوفه و...) به علومی که از مجاری عبادت و از شواهد و قراین به دست می‌آید، عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‌دانست، هیچ گونه اقدامی نکرده؛ زیرا می‌دانست تلاش سودی ندارد و قضا حتمی است و تغییرپذیر نیست».
[۳۷] طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۷.


۷.۳ - سخن دیگر بزرگان

استاد شهید مطهری بعد از اذعان به این نکته که از نظر ظواهر امور و قراین و شواهد تاریخی، نمی‌توان رفتن امام حسین (علیه‌السلام) به سوی کوفه را به انگیزه تشکیل حکومت اسلامی انکار کرد، می‌نویسد: «درعین حال این جهت منافات ندارد با جهت دیگر و آن اینکه امام در یک سطح دیگر که سطح معنویت و امامت است، می‌دانسته که عاقبت به کربلا نزول خواهد کرد و همان‌جا شهید خواهد شد».
مرحوم شیخ جعفر شوشتری نیز ضمن آنکه یکی از ویژگی‌های امام حسین (علیه‌السلام) را مکلف بودن به دو تکلیف می‌داند، در این باره می‌نویسد:
امام دو تکلیف داشت؛ تکلیف واقعی که موافق با تکلیف خاص حضرت بوده و وظیفه ظاهری که هماهنگ با تکلیف سایر مردم بود. وظیفه واقعی، او را وادار کرد تا به شهادت تن دهد و آگاهانه زنانش را در معرض اسارت و کودکانش را در معرض کشتن قرار دهد.... اما وظیفه ظاهری امام حکم می‌کرد که به هر وسیله ممکن در حفظ جان خود و فرزندانش بکوشد...
[۳۹] شوشتری، شیخ جعفر، الخصائص الحسینیه، ص۴۳-۴۴ (با مختصری تصرف در عبارت).

گرچه از نیمه نخست سخنان مرحوم شوشتری برمی آید که گویا او نیز طرفدار نظریه «تکلیف ویژه» بوده که بحث آن گذشت، نظرش بی شباهت به بحث علم غیبی و علم ظاهری هم نیست؛ زیرا دو تکلیف باید برخاسته از دو گونه علم باشد.


نکته دیگری که در این باره شایان توجه است، این است که با این گونه تقسیم و تمایزی که درباره تکالیف ائمه گفته شد، هیچ گونه تناقضی هم به وجود نمی‌آید؛ چرا که در تناقض، بایستی «وحدت در جهت» که مقتضای طبع تناقض است، وجود داشته باشد. در حالی که در اینجا، دو تکلیف با دو جهت مطرح است: تکلیف به شهادت از جهت باطن، و تکلیف به تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی از جهت ظاهر.
بنابراین حرکت امام حسین (علیه‌السلام) از مدینه به مکه و از آنجا به سوی کوفه و... ، همه بر اساس تکلیف ظاهری آن حضرت بوده است؛ اگرچه تکلیف باطنی آن بزرگوار، شهادت در راه خدا بوده است.


یکی از اموری که می‌توان گفت آگاهی امام را از لوح محفوظ (که تخلف ناپذیر است) تایید می‌کند، نگرش به حادثه کربلا از زاویه امتحان و ابتلاست؛ یعنی لازمه این باور که حادثه عاشورا در سطح بالاتری برای خود امام حسین (علیه‌السلام) نیز آزمونی سنگین و پرمخاطره بوده، (همچنان که این جریان در سطح پایین‌تری، امتحانی بزرگ برای آزمودن مسلمانان در آن مقطع زمانی بوده تا معلوم شود آیا آنان ولی خدا را یاری خواهند کرد یا او را تنها خواهند گذاشت؛ چنان که از زاویه الگودهی نهضت نیز، آزمونی سترگ برای مسلمانان در طول تاریخ بوده و خواهد بود.) این است که امام باید کاملا به جزئیات سرانجام کار خویش آگاه باشند و احتمال خلاف آن را ندهند تا معلوم شود که حضرت با اینکه آگاهی کامل و تخلف‌ناپذیر از فجایع و جنایات عاملان یزید نسبت به خود، خاندان و یارانش دارد، آیا به پیمان خویش در انجام این آزمون سترگ، پایبند خواهد ماند؟
پس درست است که اعطای چنین علمی از جانب خدای متعال به ولی امرش، نشانگر آن است که امام از چنان مقام قرب و منزلتی نزد خداوند برخوردار بوده که مشمول لطف خاص پروردگار، و شایسته آگاه شدن از اسرار و امور نهانی الهی شده است؛ اما از سوی دیگر، برخورداری از علم غیب، مسئولیت و تکلیف امام را بسیار دشوارتر کرده است؛ به این معنا که هرچند امام از سرنوشت خویش کاملا آگاه است، باید تن به چنین مصیبت‌ها و بلایایی بدهد تا در مقام عملی با سرافراز درآمدن از این آزمون بزرگ الهی، نهایت عبودیت و سرسپردگی را به معبود خویش نشان دهد.
البته اجر تحمل و موفقیت در چنین آزمون دشواری آنقدر زیاد بود که خدا در مقابل، مقدر فرمود که اولا، امام حسین (علیه‌السلام) به درجات و مقاماتی که خدا وعده آن را به حضرت داده بود، برسد؛
[۴۱] شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس سی‌ام، ص۲۱۷.
[۴۲] ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۹.
[۴۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمل سماوی، ج۱، ص۱۸۷.
ثانیا، امامت در اولاد امام حسین (علیه‌السلام)، شفا در تربت حضرت و اجابت دعا نزد قبر ایشان مقدر شود و مدت زمان رفت، اقامت و برگشت زایر امام، از عمر او حساب نشود؛
[۴۴] شیخ طوسی، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس یازدهم، ص۳۱۷، ح۹۱.
و ثالثا، یاد و خاطره این نهضت و الگو بودن آن در طول تاریخ بشریت، مانا و جاویدان باشد.


تبیین و تفسیر دیگری که درباره نسبت و رابطه علم غیب امامان با مکلف بودنشان به عمل کردن به ظواهر امور در زندگی شخصی و اجتماعی شان شده، این است که هرچند معصومان در پرتو روح ولایت، به مسائل پشت پرده و ماورای طبیعی آگاه‌اند، به علل مختلف، از جمله دلایل تربیتی، مجاز نیستند از این علم در امور شخصی و اجتماعی خویش استفاده کنند؛ چرا که این گونه بهره برداری سبب می‌شود تبلیغ عملی آنان خدشه‌دار شود و دیگر نتوانند صبر در مصائب و گرفتاری‌ها را به دیگران توصیه کنند.
کسی که در میدان جهاد و شهادت در راه خدا از این علم، بهره گیری کند و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف بازدارد و پیوسته خود را از حوزه بیماری‌ها و گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها برهاند، دیگر نمی‌تواند امت را به استقامت و تحمل سختی‌ها دعوت کند؛ زیرا با اعتراض پیروانی مواجه خواهد شد که می‌گویند: کسی می‌تواند ما را به مسائل معنوی و سازنده توصیه کند که خود نمونه‌ای از این صفات برجسته انسانی باشد.
بنابراین انسانهای الهی چون سرمشق و الگو دهنده به انسانهای دیگر در برابر مشکلات و ناگواری‌ها همانند همه مردم، تلاش می‌کنند و از اسباب و ابزارهای عادی برای رفع آنها کمک می‌گیرند و چه بسا به دلیل نارسایی و کمبود امکانات، کوشش آنان عقیم بماند. شاهد این ادعا، سیره و بعضی از سخنان پیشوایان دین در این‌باره است که به دو نمونه از آنها، اشاره می‌کنیم:

۱۰.۱ - پذیرش حکمیت ابوموسی اشعری

هنگامی که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) ابوموسی اشعری را به «دومة الجندل» برای حکمیت می‌فرستاد، به او چنین فرمود: «با کتاب خدا داوری کن و از دستورات آن پا فراتر مگذار». چون ابوموسی به راه افتاد، امام فرمود: «می‌بینم که او فریب خواهد خورد». عبیدالله بن ابی رافع، منشی حضرت که ناظر جریان بود، به امام گفت: چرا او را می‌فرستید، در حالی که می‌دانید او فریب خواهد خورد؟ حضرت فرمود: «فرزندم؛ اگر بنا باشد خدا درباره بندگان خود به علم خویش عمل کند، نباید با فرستادن پیامبران بر آنان احتجاج کند»
[۴۵] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج۲، ص۲۹۶.
(زیرا او می‌داند گروهی هستند که چه برای آنان پیامبر بفرستد، چه نفرستد، به او ایمان نخواهند آورد. با این حال پیامبرانی اعزام می‌کند).

۱۰.۲ - داوری پیامبر با اسباب ظاهری

در روایات آمده است که معیار داوری‌های پیامبر و ائمه (علیهم‌السلام)، همان اصول قضایی اسلام، یعنی اقامه شهود یا سوگند بوده است، نه علم غیب و آگاهی‌های خارج از مجاری طبیعی؛ چنان که امام صادق (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل می‌کند: انما اقضی بینکم بالبینات والایمان وبعضکم الحن بحجته من بعض، فایما رجل قطعت له من مال اخیه شیئا فانما قطعت له به قطعة من النار؛
[۴۶] کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.
[۴۷] شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۶، ص۲۵۶.
«من میان شما با شاهد و قسم داوری می‌کنم و برخی از شما در ادعای خود، زیرک‌تر است. پس هر مردی که از مال برادرش به سود او گرفتم و به او دادم، آن مال همانند پاره‌ای از آتش است».
[۴۸] سبحانی، جعفر، پرسشها و پاسخها، ص۱۶۱-۱۶۵.
مقصود این است که هرکس بر ادعای خویش شاهد داشت یا سوگند یاد کرد، من به نفع او داوری می‌کنم؛ چه راست بگوید و چه دروغ البته اگر با دروغ، مالی را به دست آورد، آن مال همانند پارهای از آتش جهنم است.


بنابراین در قضیه عاشورا نیز می‌توان گفت امام حسین (علیه‌السلام) در مراحل گوناگون قیام خویش مامور به سیر و حرکت طبیعی بوده، تا برای مسلمانان «اتمام حجت» شده باشد؛ چرا که هرچند فرجام حرکت امام «شهادت» بود، چنین مقدر شده بود که این حرکت، همانند بسیاری از آزمون‌های الهی، به گونه‌ای انجام شود که تجلی یکی از بزرگترین آزمایش‌ها در نظام هستی باشد و پس از عرضه حقیقت به مردمان، صف رادمردان خداجو، از دنیاپرستان و مدعیان دروغین، جدا شود. بدیهی است جامه عمل پوشاندن به چنین هدفی با توجه به بعد بشری امام و الگو بودن حرکت ایشان برای تمام بشریت تا ابد، تنها از این راه میسر بود که حضرت حرکت خویش را از طریق مجاری طبیعی و عادی به نمایش بگذارد؛ همچنان که چون سطح درک و بینش افراد یکسان نبود و بسیاری از مسلمانان، توان درک اسرار و بطون حقایق را نداشتند، امام مجبور بود مطالب و حقایق نهضت را در سطح ظاهری بیان کند، تا فهم و هضم آن برای همگان ممکن باشد.
از مجموع آنچه گذشت، روشن شد که علم امام به موضوعات و حوادث جهان، علم تفصیلی به لوح محفوظ (نه لوح محو و اثبات، و نه در دایره بدائات که امام، احتمال خلاف در آنها می‌دهد) است. با این توضیح، این ادعا که «امام به اجمال و سربسته می‌دانست که پایان حیاتش با شهادت رقم خواهد خورد، اما اینکه در سال ۶۱ قمری و در راه سفر به کوفه شهید خواهد شد. برای حضرت معلوم نبود» ادعایی است که منابع حدیثی و تاریخی دست اول و دیدگاه بسیاری از علما و اندیشمندان بزرگ شیعه آن را تایید نمی‌کند.
در اینجا دیدگاه دیگری را نیز می‌توان مطرح کرد و آن این است که امام به هرچه بخواهد، می‌تواند علم داشته باشد (اذاشاؤا علموا) و خواست ایشان تابع خواست خداست (ان قلوبنا اوعیة مشیة الله) به تعبیر دیگر علم فعلی و آگاهانه و مورد توجه امامان (علیهم‌السلام)، منوط به خواست خداست که در قلب ایشان ظاهر می‌شود. در نتیجه ممکن است بعضی از جزئیات در بعضی از حالات، مورد توجه آگاهانه ایشان نباشد.


۱. شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج۶، ص۶۹-۷۱.
۲. علم‌الهدی، سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، تحقیق فارس حسون کریم، ص۲۷۰.
۳. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
۴. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲.
۵. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۶، ص۱۹۰.
۶. علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سیداحمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱.    
۷. ابن شهرآشوب، متشابه القرآن ومختلفه، ج۱، ص۲۱۱.    
۸. کلینی، مجمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبرغفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱.
۹. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشست، ص۶۹.    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴، ص۱۲۲-۱۳۴.    
۱۱. نصیری، مهدی، «بررسی مسئله بداء در آرای کلامی شیعه»، فصلنامه شیعه شناسی، سال چهارم، ش۱۴، ص۱۳۹-۱۶۲.
۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج۱، ص۶۴۰، باب «ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا».    
۱۳. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، شهید جاوید، ص۴۵۵-۴۵۶.
۱۴. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، «تطبیق قیام امام حسین با موازین فقهی»، در: چشمه خورشید، مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص۴۰۵-۴۰۷.
۱۵. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، ص۱۴۹-۱۵۰، ۱۸۳-۱۹۰.
۱۶. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، «تطبیق قیام امام حسین با موازین فقهی»، در: چشمه خورشید مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ص۴۲۰-۴۲۱.
۱۷. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تصحیح محسن کوچه باغی تبریزی، ص۱۴۴.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۴۸.    
۱۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۶، باب۶، ص۱۰۹-۱۱۷.    
۲۰. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تصحیح محسن کوچه باغی تبریزی، ص۱۷۰-۱۸۱.    
۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۸.
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۸ به بعد.    
۲۳. اکرم برکات عاملی، حقیقة الجفرعند الشیعه.
۲۴. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج۳، ص۱۰۵-۱۱۱.    
۲۵. محمودی، محمدجواد، ترتیب الامالی، ج۵، ص۱۶۱-۱۸۰.
۲۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۱، ص۲۳۵.    
۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۲۳-۲۶۷.    
۲۸. احمد امینی، عبدالحسین، سیرتنا و سنتنا، ص۴۹-۱۵۰.    
۲۹. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج۳، ص۲۶.    
۳۰. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج۳، ص۴۴.    
۳۱. محمودی، محمدباقر، عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، ج۱، ص۱۹۵-۲۲۵.
۳۲. موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص۲۹۰ به بعد.
۳۳. مجلسی، محمدباقر، مرآةالعقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح سیدهاشم رسولی، ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، مجموعه رسائل اعتقادی، تحقیق سید مهدی رجایی، ص۲۰۰.
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۴.
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، «بحثی کوتاه درباره علم امام، در: رضا استادی، بیست مقاله، ص۴۳۷.
۳۸. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج۳، ص۱۸۹.    
۳۹. شوشتری، شیخ جعفر، الخصائص الحسینیه، ص۴۳-۴۴ (با مختصری تصرف در عبارت).
۴۰. مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۱۹۷.    
۴۱. شیخ صدوق، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس سی‌ام، ص۲۱۷.
۴۲. ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۹.
۴۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمل سماوی، ج۱، ص۱۸۷.
۴۴. شیخ طوسی، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة، مجلس یازدهم، ص۳۱۷، ح۹۱.
۴۵. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج۲، ص۲۹۶.
۴۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.
۴۷. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۶، ص۲۵۶.
۴۸. سبحانی، جعفر، پرسشها و پاسخها، ص۱۶۱-۱۶۵.







جعبه ابزار