• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در میان مقدمات اجتماعی، هیج مقامی ارزشمندتر و در عین حال پیچیده‌تر از منصب رهبری نیست و تا فردی دارای مجموعه‌ای از کمالات و سجایای انسانی و محاسن اخلاقی نباشد، نمی‌تواند شایسته این مقام گردد، و به دیگر سخن: رهبر باید دارای توده‌ای از خوبی‌های متضاد باشد که در هر مناسبتی از آنها بهره بگیرد مثلا قاطعیت را با دوراندیشی، درستی را با نرمی، شکوه را با درویشی، خوش بینی را با احتیاط لازم، به هم آمیزد، و با روانشناسی و موقع‌شناسی کامل در هر فرصتی ابزار مناسب آن را به کار گیرد. بر همین است پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان رهبر بزرگ بشریت و سرور هستی باید ویژگی‌هایی داشته باشد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.



رهبری پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خاطر جهانی بودن آن از یک طرف، و خاتم و آخرین سفیر بودن او از طرف دیگر، با دشواری‌های فراوانی همراه بود، اقوامی که هدایت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ و تمدن آگاهی و بینش، اخلاق و انضباط، در یک سطح نبودند، خود این اختلاف، امواجی از مشکلات را در طریق رهبری او پدید آورده بود خداوند به خاطر پیروزی بر این سختی‌ها او را با استعدادی بس فراوان که مظهر مجموعه‌ای از کمالات انسانی بود، آفرید و پس از چهل سال تربیت زیر نظر بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگان جهان (و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره)، او را برای رهبری برگزید.
در پرتو اندیشه‌های حکیمانه، و علاقه به هدف و دلسوزی بر امت، مشکلات را حل کرده و تمدنی را پی‌ریزی کند که برای آن تا کنون نظیری دیده نشده است.
خدا در قرآن با بیانی زیبا به کمالات روحی و علل پیروزی او در معرکه رهبری اشاره می‌نماید چه بهتر که در این بحث با صفات برجسته این شخصیت الهی آشنا شویم.

۱.۱ - علاقه و دلسوزی به هدف

علاقه به هدف، عامل خود کاری است که مدیر یک مجتمع بزرگ و یا کوچک را بر سعی و تلاش، و تفوق بر مشکلات وادار می‌سازد، و غبار خستگی را از چهره جان او پاک می‌کند و اگر مدیر از درون، به کاری که برای آن گمارده شده است، احساس علاقه نکند، چنین مدیریتی فاجعه انگیز است.
قرآن به علاقه قابل تحسین پیامبر بر هدایت مرم تصریح می‌نماید: «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا؛شاید جان خود را به دنبال آنان آن‌گاه که به رسالت تو ایمان نیاورند از دست بدهی!»
این جمله حاکی از نهایت علاقه یک طبیب اجتماعی است که در راه مداوای بیمار خود تا آن حد می‌کوشد که در پرتگاه هلاک و نابودی قرار می‌گیرد و در آیه دیگر می‌فرماید: «ولا تحزن علیهم و لا تکن فی ضیق مما یمکرون؛برگستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان برخود فشار مده.»
باز می‌فرماید: «فلاتذهب نفسک علیهم حسرات ان الله علیم بما یصنعون؛جان خود را بر اثر شدت تاسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام می‌دهند آگاه است».
«فلایحزنک قولهم انا نعلم ما یسرون و ما یعلنون؛سخنان آنان تو را غمگین مسازد، ما از کارهای پنهانی و آشکار آنان آگاهیم.»
آیات در این مورد که حاکی از علاقه عمیق و فزون از حد این رهبری آسمانی به هدایت امت خود است بیش از اینها است و ما برای فشرده‌گویی به همین اندازه اکتفاء می‌کنیم.

۱.۲ - مظهر خلق عظیم

خشنونت و تند‌خویی و فقدان روح انعطاف و گذشت، رهبر را با مشکلات زیاد و سرانجام با شکست روبرو می‌سازد سرانجام مردم که هنوز مزه تربیت و انضباط را نچشیده‌اند، از دور او پراکنده شده و صحنه یاری را ترک می‌کنند؛ امیرالمؤمنان (علیه‌السلام) در یکی از سخنان کوتاه خود می‌فرماید: «آلة الریاسة سعة الصدر: ابزار رهبری، گشادگی روح و روان است».
پیامبر به تصریح قرآن از نظر نرمش و انعطاف، آنجا که باید رهبر از خود گذشت و نرمش نشان دهد در حد اعلای این شیوه اخلاقی بود، وحی الهی، یکی از علل پیروزی پیامبر را عطوفت و مهربانی او می‌شمرد و می‌فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر؛در پرتو رحمت الهی، در برابر تندی آنها، نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند، از آنان درگذر، و درباره آنان طلب آمرزش کن و در کارها مشورت بنما.»
قرآن در یکی از سوره‌های مکی، راه نفوذ در مردم و قیام به وظایف رهبری را چنین بیان میکند: «ولا تستوی الحسنة ولا السیئة ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک وبینه عداوة کانه ولی حمیم ـ و ما یلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم؛ هرگز بدی و نیکی یکسان نیست بدی را با نیکی دفع کن تا دشمنان سرسخت، بسان دوستان گرم و صمیمی شوند. به این شیوه اخلاقی افرادی نائل می‌شوند که دارای صبر و بردباری بوده و بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) داشته باشند.»
علت تاثیر این شیوه اخلاقی از این جهت است که افراد بد‌کار در انتظار انتقام و کیفرند، آنگاه که بر خلاف انتظارشان، بدی را با خوبی پاسخ شنیدند وجدان ملامت گر (نفس لوامه) آنان بیدار شده و از درون آنان را به باد انتقاد و سرزنش می‌گیرد، در این موقع است که جای عداوت‌ها و کینه‌ها را، کم کم مهر و محبت و صفا و خلوص می‌گیرد.
طبیعی است رهبر موقع شناس از این شیوه اخلاقی در موردی استفاده می‌کند که هنوز شخصیت انسانی آنان به کلی محو نشده و «نفس لوامه» آنان آسیب ندیده باشد و گرنه باید با آنان به صورت دیگر معامله کرد و به تعبیر رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «من الناس من لا یقیمهم الا السیف: برخی از مردم به اندازه‌ای لجوج و بد سگال هستند که فقط زیر ضربات خرد کننده شمشیر، آدم می‌شود و دست از کردار زشت خود بر می‌دارند».
قرآن شیوه رفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با گروه کافر به نحو بس شایسته‌ای توصیف می‌کند و آن را با لفظ «عظیم» که در قرآن موضوعات بس محدودی با آن توصیف شده است، توصیف می‌کند و می‌فرماید: «و ان لک لاجرا غیر ممنون و انک لعلی خلق عظیم فستبصر و یبصرون بایکم المفتون؛تو بر خویی بزرگ هستی به زودی می‌بینی و می‌بینند که کدامیک، مجنون است.»
مراتب عطوفت و مهربانی رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در فتح مکه به روشنی تجلی نمود، آنگاه که بر مردم مکه که سالیان درازی او را اذیت کرده و نبردهای خونینی بر ضد او به راه انداخته بودند، دست یافت ـ در چنین شرایطی ـ رو به آنان کرد و گفت: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون: چه می‌گویید و چه درباره من می‌اندیشید؟» مردم اسیر و بهت‌زده ناگهان به یاد جوانمردی و بزرگواری و خلق عظیم او افتادند و همگی گفتند: «لا نظن الا خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم: جز نیکی درباره تو نمی‌اندیشیم، تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می‌دانیم» در این لحظه موجی از رحمت سراسر مردم مکه را فراگرفت رو به همگان کرد و فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین.
امروز سرزنشی بر شما نیست، خدا همگان را می‌بخشد او بخشاینده است» سپس افزود و با این که رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانه‌ام بیرون ساختید ولی با این همه، من بند بردگی از گردن شما باز می‌کنم و اعلام می‌کنم که «اذهبوا و انتم الطلقاء: بروید! همه شما آزاد شده هستید» خوی زیبا و عطوفت انسان دوستی پیامبر پیوسته زبانزد جهانیان در طول قرون بوده و سرایندگان اسلامی که به مدح و ثنای او پرداخته‌اند، غالبا بر این شیوه اخلاقی او تکیه کرده‌اند؛ او عبدالله شرف الدین بوصیری متوفای ۶۹۴ که از مشاهیر شعراء و ادبای قرن هفتم است، در مدح حضرت صاحب رسالت قصیده معروفی به نام «قصیده برده» (قصیده «برده» از سرودهای بس معروف جهان اسلام است که بر آن شرح زیادی نوشته شده است و شایسته هر انسان عربی دانی است که آن را حفظ کند.) دارد و در آن بر این شیوه اخلاقی اشاره می‌کند و می‌گوید:
فاق النبیین فی خلق و فی خلق و لم ید انوه فی علم و لا کرم
اکرم بخلق نبی و انه خلق بالحسن مشتمل بالبشر متسم
«بر تمام پیامبران از نظر آفرینش و خوی برتری یافت و هیچ کدام در دانش و کرم به او نمی‌رسند چه زیبا آفرینشی و چه زیبا اخلاقی است که با زیبایی آمیخته و تبسمی بر لب دارد».
حقا که راست و درست گفته‌اند: «حسنت جمیع خصاله-او با خصال بس زیبا آفریده شده است».
او با اخلاق زیبا و پسندیده خود تحقق بخش خطاب قرآنی است که به او دستور می‌دهد که: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون؛ بال‌های رحمت خود را بر مؤمنان فرو آور، و اگر کافران به مخالفت با تو برخاستند، بگو من از کارهای شما بیزارم.»

۱.۳ - صبرو بردباری

خدا در آغاز بعثت او را از مسؤولیت سنگینی که بر عهده گرفته است آگاه ساخت و فرمود: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا؛ ما گفتار سنگینی را بر تو وحی می‌کنیم» این قول سنگین، رسالت جهانی اوست که اداء آن بر او و عمل به آن نیز بر رهروانش سنگین می‌باشد. انجام چنین رسالت خطیری بدون یک روح مقاوم و صبور و شکیبا و بردبار، امکان پذیر نیست از این جهت در آیات متعددی او را به صبر و شکیبایی دعوت می‌نماید که برخی را یاد آور می‌شویم: در آغاز نزول وحی، و در سوره مدثر او را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد: «ولربک فاصبر؛ برای خدا در طریق ابلاغ رسالت بردبار باش.»
بار دیگر، صبر و استقامت پیامبران مصمم را یاد آور می‌شود و می‌گوید: «فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم؛ بسان پیامبران اولواالعزم صبر بنما و درباره انان، عجله مکن.»

۱.۴ - نیایش نیمه شب

روح خضوع و حالت نیایش در انسان، رمز شعور و نشانه آگاهی او از وجود قدرت بزرگ و علم بی پایان در صفحه هستی، و تعلق ذاتش به آن مقام بزرگ است احساس وابستگی به وجود برتر، انسان‌ها را به ابزار خشوع وا می‌دارد و سرانجام خشوع در قالب «عبادت» تجلی می‌کند ولی نیایش گران گروه واحدی نیستند که آنها را گروهای مختلفی تشکیل می‌دهد.
گروهی برای رفع نیاز و جلب سود و یا بیم از عذاب، به این احساس «لبیک» می‌گویند، در حالی که گروه دیگری که از معرفت بیشتری برخوردارند، به خاطر درک کمال مطلق و «مهری» که به خدا می‌ورزند، به پرستش او می‌پردازند، البته اختلاف در انگیزه‌ها تاثیری روی اصل قداست عمل نمی‌گذارد، بلکه همگان در پرتو اصل «ولکل درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما یعملون» (برای هر کدام نسبت به اعمال خود درجه و رتبه‌ای است، پروردگار تو غافل از کاهای آنان نیست.) در پیشگاه خدا ماجور و مثاب و دارای پاداش بزرگ می‌باشند.
در حدیثی امام صادق (علیه‌السّلام) نیایش گران را به سه گروه تقسیم می‌کند و در این مورد سخن بس جالبی دارند که اینک یاد آور می‌شویم.
«قوم عبدوا الله خوفا فتلک عباده العبید، و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثواب فتلک عباده الاجراء و قوم عبدو الله حبا له فتلک عباده الاحرار و هی افضل العباده».
«گروهی بسان بردگان از ترس به نیایش می‌پردازند و گروه دیگر مانند مزدگیران به انگیزه پاداش، او را عبادت می‌کنند در حالی که گروه سوم، روی مهری که به او می‌ورزند به نیایش بر می‌خیزند، و نیایش این گروه بهترین پرستش‌ها است».
کلمه «حبا له» رمز شعور عمیق و آگاهی ژرف از عظمت مربوب و کمال گسترده است و از این جهت، در انسان، عشق و علاقه عظیمی به کانون کمال می‌آفریند و در نتیجه از روی اخلاص و مهر، بدون چشمداشت پاداش، یا بیم از کیفر به عبادت بر می‌خیزد، و در خضوع و خشوع خود، لذت می‌برد، لذتی که دیگر «لذت‌ها» را به دست فراموشی می‌سپارد.

۱.۴.۱ - قرآن و نیایش پیامبر

عبادت‌های نیمه شب اولیای الهی که همراه با اشک شوق و سوز دل است، معلول شناخت عظیمی است که از خدا دارند، نتیجه شوق و عشق به کمال است که در دل خود احساس می‌نمایند و سرانجام عبادت با لذت شهود معبود، در کامشان شیرین شده و خواب لذیذ و بالش ناز، و فراش گرم به دست فراموشی سپرده می‌شود و ساعاتی به راز و نیاز با او می‌پردازند تا آنجا که رسول گرامی برخی از اوقات گاهی دو سوم شب را، به عبادت برگزار می‌کرد بنابراین چه بهتر با نیایش او آشنا شویم:
۱ـ خدا در سوره اسراء به پیامبر دستور «تهجد» می‌دهد که همان عبادت در نیمه شب است چنانچه که می‌فرماید: «ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا؛ برخی از شب را بر خیز! با قرآن و یا نماز به عبادت بپرداز، و این یک برنامه اضافی است، شاید خدا تو را به مقام شایسته‌ای برگزیند».
۲ ـ خداوند در سوره مزمل به بیان کم و کیف عبادت در دل شب می‌پردازد، وقت آن را شب، و مقدار آن را، بین دو سوم الی یک سوم شب اعلام می‌دارد و فلسفه قیام و تهجد در شب را امری می‌داند که در پیشبرد اهداف او کاملا مؤثر است.
ما در اینجا این بخش از آیات را یک جا می‌آوریم تا روابط منطقی آیات کاملا روشن گردد: «یا ایها المزمل، قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا، او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا، انا سنلقی علیک قولا ثقیلا، ان ناشئة اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا، ان لک فی النهار سبحا طویلا، و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا؛ ای جامه به خود پیچیده، شب را جز اندکی بپاخیز، نیمی از شب یا اندکی از آن کم کن یا بر آن بیفزا، قرآن را با ترتیل (باتانی و آرام) بخوان، به همین زودی گفتار گران بر تو القاء می‌کنیم ساعات و اوقات شب، مایه تاثیر عمیق و استواری گفتار است. برای تو در روز، رفت و آمد طولانی است. نام پروردگار خود را به یادآور به او توجه نما».
بیایید در مضامین این آیات کمی دقت کنیم! خدا در آغاز رسالت پیامبر و آغاز نزول وحی ـ که شان نزول آیات حاکی ازآن است ـ به پیامبرش دستور (عبادت در دل شب) را می‌دهد، و او را از نظر کمیت، میان دوسوم و یا نصف و یا یک سوم شب، مخیر می‌سازد، تا بر حسب شرائط و امکانات به یکی از سه صورت، به نیایش خدا بپردازد و این قسمت با جمله‌های «قم اللیل الا قلیلا نصفه او انقص منه قلیلا اوزد علیه» بیان شده است.
قیام در دل شب، نباید با نمازگزاردن پایان پذیرد، بلکه باید با تلاوت قرآن، آن هم به صورت «ترتیل» که در آن به الفاظ و معانی کاملا توجه می‌شود، همراه گردد اگر بنده حق با گزاردن نماز با خدا سخن می‌گوید و ارتباط برقرار می‌کند، خدا هم از طریق قرآن که سخن اوست با بنده خود سخن می‌گوید و در نتیجه ارتباط برقرار می‌گردد و این مطلب با جمله «ورتل القرآن ترتیلا» بیان شده است.
در آیه بعد به راز این تکلیف (عبادت نیمه شب) اشاره شده است و آن این که به همین زودی، باری گران و مسؤولیتی خطیر که تحمل و ابلاغ رسالت است بر تو القاء خواهد شد و برای انجام آن لازم است به خود سازی بپردازی و ارتباط مستمر با مبدا قدرت برقرار کنی چنانکه می‌فرماید: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»

۱.۵ - علم و آگاهی گسترده

پیامبر گرامی داناترین و آگاه‌ترین انسانی است که گام بر پهنه گیتی نهاده است و قرآن علم و آگاهی او را چنین توصیف می‌فرماید: «وانزل الله علیک الکتاب والحکمة وعلمک ما لم تکن تعلم وکان فضل الله علیک عظیما؛ کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه را که نمی‌دانستی به تو آموخت، و کرم خدا درباره تو بزرگ است».
دقت در جمله‌های سه گانه این آیه، ما را به وسعت علم او هدایت می‌کند:
۱ـ «و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة؛ خداوند کتاب و حکمت را برتو فرو فرستاد.»
مقصود از کتاب، قرآن و منظور از حکمت، دانش‌های استوار است که در هر دوره زندگی، سعادت آفرین می‌باشد و نمونه‌هایی از آن در گفتار لقمان حکیم آمده است ولی هرگز منحصر به آن نوع دستورها نیست، بلکه از آن گسترده تر است.
۲ ـ «وعلمک ما لم تکن تعلم؛ آنچه را که نمی‌دانستی، به تو آموخت.»
علم و آگاهی‌ای که در این جمله آمده است، به حکم قانون «تغایر معطوف و معطوف علیه» غیر از کتاب و حکمت است که جمله پیش وارد شده است و در پایه عظمت آن همین بس که در جمله سوم آن را چنین توصیف می‌نماید:
۳ ـ «و کان فضل الله علیک عظیما: کرم و لطف خدا که علم و آگاهی تو یکی از شاخه‌های آن است، بزرگ است»، هیچ کرامتی بالاتر از علم و دانایی نیست و توصیف کرم به عظمت، به گونه‌ای مشعر و گواه بر عظمت علم اوست. علمی که خدا او را عظیم توصیف می‌کند، تکلیف آن روشن است.
آدم نخستین پیامبر الهی است که به حکم آیه «وعلم ادم الاسماء کلها؛ از اسرار هستی آگاه گشت، علمی را فرا گرفت که فرشتگان را از آن بهره‌ای نبود و بدین جهت بر آن‌ها برتری جست و مسجود آنان قرار گرفت و خاتم پیامبران به اتفاق روایات و امت اسلامی برترین، پیامبران و سرآمد آنها به شمار می‌رود از این جهت باید از نظر کمالات نفسانی و ملاکات فضیلت و برتری، بالاتر از همه و از آدم ابوالبشر باشد.
«برید» که یکی از شاگردان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) است نقل می‌کند که یکی از این دو بزرگوار، بر وسعت علم و آگاهی پیامبر با آیه زیر استدلال فرمود: «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم؛ تاویل متشابه یا قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند.»
امام چنین فرمود: «و رسول الله افضل الراسخین فی العلم قد علمه الله عزوجل جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التاویل و ما کان الله لینزل علیه شیئا لم یعلمه تاویله»
«پیامبر خدا برجسته‌ترین راسخان در علم است، خدا تنزیل و تاویل قرآن را به او آموخت و در شان خدا نیست که چیزی را بر او فرو بفرستد و او را از حقیقت آن گاه نسازد».
علم امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و دیگر امامان معصوم پرتوی از علم نبوی است و مجموع احادیث صحیح و استواری که در اختیار داریم، همگی به او منتهی می‌گردد و مطالعه این بخش، گواه روشنی بر علم عظیم پیامبر خاتم است.

۱.۶ - مایه مصونیت مردم از عذاب

اعمال زشت انسان واکنشی در این جهان و پی آمدی در سرای دیگر دارد، یکی از آثار گناه در جامعه نزول عذاب است که در آیات قرآن و احادیث بر آن تصریح شده است و کافی است که در این مورد آیات مربوط به نابودی اقوام سرکش را مطالعه نماییم.
ولی یکی از آثار وجود پیامبر این است که تا او درمیان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نمی‌کند و به این ویژگی در آیه تصریح شده است: «وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم وما کان الله معذبهم وهم یستغفرون؛ هرگز خدا آنان را مجازات نمی‌کند تا تو در میان آنان هستی همچنانکه عذاب نمی‌فرستد تا طلب آمرزش می‌نمایند.»
نخستین کسی که چنین ویژگی را از قرآن استخراج نمود، مولی الموالی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است وی در یکی ازکلمات قصار خود می‌فرماید: «کان فی الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احد هما فدونکم الآخر فتمسکوا به، «اما الامان الذی رفع فهو رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اما الامان الباقی فالاستغفار قال الله تعالی: و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم....»
«در روی زمین دو وسیله امنیت مؤثر وجود دارد: یکی برداشته شد، به دیگری چنگ بزنید، آنچه برداشته شد، پیامبر خدا است، و آنچه باقی است طلب آمرزش است خدا می‌فرماید: شان خدا نیست که آنان را مجازات کند تا تو در میان آنان هستی...»

۱.۷ - مقام شفاعت

در این مورد به دو آیه بسنده می‌کنیم:
۱ـ «ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا؛ برای نماز نافله در برخی از شب برخیز تا خدا تو را برای مقام بس پسندیده‌ای برانگیزد».
اکنون باید دید مقصود از مقام محمود چیست؟ مقامی که هر کس پیامبر را بر آن مقام ببیند، به تحسین او می‌پردازد؟
طبرسی می‌گوید: مفسران اسلامی اتفاق نظر دارند که مقصود از آن، همان مقام شفاعت است و می‌گویند: پیامبر در روز رستاخیز لواء الحمد (پرچم سپاس و ستایش) را به دست می‌گیرد و همه پیامبران زیر آن لواء گرد می‌آیند و او نخستین کسی است که شفاعت می‌کند و شفاعت او پذیرفته می‌شود.
زمخشری می‌نویسد: چه مقامی بالاتر از مقام شفاعت که مایه ستایش تمام اهل محشر می‌گردد.
روایات اسلامی دراین مورد اتفاق نظر دارند که مقصود از آن همان مقام شفاعت است. سیوطی در کتاب الدر المنثور و سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان احادیثی را که «مقام محمود» را به شفاعت تفسیر می‌کنند آورده‌اند.
۲ـ «وللآخرة خیر لک من الاولی ولسوف یعطیک ربک فترضی؛ سرای دیگر برای تو از این جهان بهتر است، خدا به زودی آن قدر به تو می‌بخشد که راضی شوی!»
از این که آیه نخست پیرامون روز رستاخیز سخن می‌گوید، طبعا زمان و کمال این «عطای رضایت آفرین» در همان زمان خواهد بود.
از آنجا که پیامبر رحمة للعالمین است، نمی‌تواند در چنین روزی از فکر امت بیرون آید، و آنچه که می‌تواند رضایت او را تحصیل کند نجات گروه‌هائی از امت است که پیوند ایمانی خود را با خدا، و ارتباط وحی خود را با پیامبر نبریده باشند، و این کار در پرتو شفاعت انجام می‌گیرد.
روایات اسلامی نیز آیه را به شفاعت پیامبر تفسیر کرده است و از ابن عباس نقل می‌کنند که او گفته است «رضاه ان تدخل امته الجنة: رضایت او در این است که امت خود را وارد بهشت سازد».
دلایل شفیع بودن پیامبر منحصر به این آیات نیست و بلکه در این مورد آیاتی داریم که به پیامبران دستور می‌دهد که حضور پیامبر برسند و از او بخواهند که درباره آنان از خدا طلب آمرزش کند، از آنجا که پیرامون این آیات، در بخش وظایف مسلمانان نسبت به پیامبر از حضرت حق جل وعلا خواهانم که ما را مشمول شفاعت خاتم پیامبران قرار دهد. و اگر خدای ناخواسته مشمول شفاعت او قرار نگیریم، باید از خود برنجیم نه از خواجه روز قیامت!. . به قول سعدی:
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت بیاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم.

۱.۸ - رؤوف و مهربان

یکی دیگر از ویژگی‌های پیامبر، علاقه و رافت و مهربانی او به جامعه با ایمان است قرآن در این‌باره می‌فرماید:
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم؛پیامبری از خود شما به سویتان آمد، که مشقت و رنج‌های شما بر او سخت و گران است، بر ایمان آوردن شما، حریص و علاقمند، به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
«فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم؛اگر از پیروزی روی گردان شوند (نگران مباش) بگو خداوند مرا کافی است بر او توکل کرده‌ام و او صاحب عرش بزرگ است.»
آیه نخست، پیامبر را با صفات پنجگانه توصیف کرده که قسمت چهارم و پنجم از آنها مورد نظر ما است. اینک اجمالا به همگی اشاره می‌شود:
۱ ـ «من انفسکم: از خودتان»، و مقصود این است که او بشر است و از خصوصیات کسانی که بر ارشاد آنان برانگیخته شده است کاملا آگاه است.
و بسیار دور از ذوق قرآنی است که این لفظ به معنی «عربی» و «قریش» تفسیر شود، در حالی که در زمان نزول همین آیه که در سال نهم هجرت نازل شده جمعی از نژادهای دیگر از روم و فرس، گرد پیامبر را گرفته و به او ایمان آورده بودند.
۲ ـ «عزیز علیه ما عنتم» از مشقت و رنج‌هایی که شما در راه جهاد و غیره متحمل می‌شوید، کاملا آگاه است و در برابر آن‌ها بی تفاوت نیست»، اما عشق به آزادی انسان‌ها از چنگال شرک، سبب می‌شود که شما را بر پیمودن راه‌های سخت و دشوار دستور دهد.
۳ ـ «حریص علیکم» بر ایمان و هدایت و سعادت شما در دو جهان علاقه بس شدیدی دارد»، در گذشته به این ویژگی اشاره نمودیم.
۴ و۵ ـ «بالمومنین رؤف رحیم: نسبت به افراد با ایمان، مهربان و رحیم است» در این جمله پیامبر با دو صفت بنامهای: رؤوف و رحیم توصیف شده و شاید تفاوت این دو، چنین باشد، رافت او مخصوص مؤمنان فرمانبردار است، در حالی که رحم او عام است و هم بر مؤمنان و هم بر گنهکاران شامل می‌باشد.
در کتاب‌های حدیث و سیره، نمونه‌هایی از رافت او به افراد با ایمان وارد شده است که نقل آنها مایه طولانی شدن سخن است.

۱.۹ - صاحب کوثر

دو فرزند ذکور پیامبر به نام قاسم و عبدالله در گذشتند دشمنان قسم خورده او مانند عاص بن وائل و غیره او را «عقیم» و «ابتر» نامیدند؛ در این مورد، قرآن او را با سوره خاصی که در مکه نازل شده است مورد خطاب قرار داد و فرمود: «انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر» ما به تو خیر کثیر دادیم (به شکرانه این نعمت) برای خدا نماز بگزار و دستهای خود را در حال نماز تا گلو، بالا ببر (یا قربان کن) بد خواه تو، عقیم است.
مفسران در معنای «کوثر» اختلاف فراوانی دارند، ولی هر چه دامنه اختلاف گسترش یابد نمی‌توان «نسل گسترده» او را از مصادیق و جزئیات آن ندانست زیرا ظاهر آیه این است که جمله نخست، به عنوان پاسخ به گفتار بدخواه آمده است که پیامبر را عقیم و ابتر خوانده بود و لازمه چنین گفتاری این است که کوثر به گونه‌ای تفسیر شود که بتواند پاسخگوی گفتار آن بدخواه گردد و آن جز با این نیست که بگوییم که بر خلاف اندیشه آن بدخواه، تو نه تنها ابتر و عقیم نیستی بلکه دارای نسل گسترده‌ای هستی که در جهان نمی‌توان بر آن نظیری یافت.
مفاد آیه یکی از اخبار غیبی قرآن است که برای همگان ملموس و محسوس است، با این که فرزندان پیامبر در بسیاری از اعصار، به وسیله جلادان اموی و عباسی به صورت فردی و یا جمعی جام شهادت نوشید‌اند. (و به اعتراف مورخان منصف اگر پیامبر درباره خاندان خود، به جای سفارش به مودت و محبت، بر خلاف آن، توصیه کرده بود، بیش از این مورد بی‌مهری قرار نمی‌گرفتند، و نیز تاریخ زندگی طالبی‌ها، حسنی‌ها و حسینی‌ها و موسوی‌ها گواه روشن بر کشتار بی رحمانه‌ای است که درباره آنان انجام گرفته است، و کافی است در این مورد به کتاب «مقاتل الطالبیین» تالیف ابوالفرج اصفهانی متوفای ۳۵۶ مراجعه فرمائید.در این کتاب، حوادث دردناک و تلخ فرزندان ابوطالب که در گوشه و کنار جهان اسلام و یا در میدان مبارزه با طاغوت‌های زمان کشته شده‌اند نگارش یافته.)
[۳۷] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین.

ـ مع الوصف ـ جهان اسلام امروز، خبر غیبی قرآن را پیرامون گستردگی نسل رسول خدا کاملا لمس کرده و شاهد نسل روز افزودن رسول خدا می‌باشد.
فخر رازی در تفسیر خود، به هنگام بحث از مفاد کوثر می‌نویسد مقصود این است که خدا نسل پیامبر را در طول زمان حفظ می‌کند آنگاه می‌افزاید:
«فانظر کم قتل من اهل البیت ثم العالم ممتلی منهم و لم یبق من بنی امیة فی الدنیا احد یعبا به ثم انظرکم فیهم فی الاکابر من العلماء کالباقر و الصادق و الکاظم و الرضا علیهم‌السّلام و النفس الزکیه و امثالهم.
«بنگر چقدر افراد، از اهل بیت (علیهم‌السلام) پیامبر کشته شده‌اند و باز جهان مملو از آنها است ولی از خاندان امیه یک نفر که قابل ذکر باشد باقی نمانده است، آنگاه بنگر که چه علمای بزرگی در میان اهل بیت پیامبر هست مانند حضرت باقر (علیه‌السلام)، حضرت صادق (علیه‌السلام) و حضرت کاظم (علیه‌السلام) و حضرت رضا (علیه‌السلام) و نفس زکیه و مانند آنان». وی این سخن را در قرن ششم می‌گوید و ما اکنون در اوائل قرن پانزدهم هجری هستیم و جهان اسلام از مغرب و تونس و الجزائر و مصر گرفته تا برسد به عربستان و شامات و ترکیه و ایران، و غیره شاهد نسل درخشنده رسول خدا می‌باشیم و همگی می‌گوییم «صدق الله العلی العظیم؛ انا اعطیناک الکوثر».
در این‌جا نکته‌ای مناسب است و آن این که در اعصار گذشته بالاخص از عصر حضرت رضا به بعد، مقامی به نام «نقابة الطالبیین» وجود داشت که مبرزترین آنان عهده‌دار آن مقام می‌باشد؛ بدین صورت که در هر منطقه و منطقه‌ای، «نقیبی» برای «طالبین» معین می‌شد و بارزترین آنان «نقیب النقبا» لقب می‌گرفت و تاریخ از دو شخصی بزرگ که یکی از امام معصوم و دیگری فرزند او است نام می‌برد که دارای چنین منصب گسترده‌ای بودند و این دو نفر عبارتند از حضرت رضا (سلام‌الله‌علیه) در عصر مامون و شریف رضی در سال ۳۸۰ در عصر بهاء الدوله.
کار نقیب، حفظ انساب و ضبط موالید و وفیات و آشنا ساختن آنان با آداب متناسب با خاندان آنها و بازداری آنان از کارهای پست و دون شان، جلوگیری از ارتکاب گناه و غیره که «ماوردی» در کتاب «احکام سلطانیه» درباره آنها به صورت مفصل سخن گفته است.
[۳۹] ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، ص۸۲-۸۶.


۱.۱۰ - شاهد بر اعمال امت

آخرین ویژگی از نظر بازگوئی در این کتاب، (و گرنه: کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم.) شهادت و گواه بودن او بر اعمال امت است، و این مقام در آیات یاد شده وارد شده است:
«یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا، و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا؛ ای پیامبر ما تو را به عنوان گواه و بشارت و بیم‌دهنده و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او، و چراغ فروزان، فرستادیم.»
در این آیه رسول گرامی با اوصاف پنجگانه‌ای توصیف شده که هر کدام در خور بحث و گفتگو است:
۱ ـ شاهدا ۲ ـ مبشرا ۳ ـ منذرا ۴ ـ داعیا الله ۵ ـ سراجا منیرا
توصیف پیامبر به عنوان «شاهد» در آیات دیگری نیز وارد شده که گاهی از نظر تعبیر با آیه یاد شده یکسان است گاهی با هم اختلاف دارد مانند: «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید وجئنا بک علی هؤلاء شهیدا؛ حال آنان چگونه است آن روز که برای هر امتی گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را گواه بر اعمال آنها قرار می‌دهیم.»
در این آیه، پیامبر شاهد و گواه بر پیامبران پیشین است در حالی که در آیات یاد شده و در آیه‌ای که هم اکنون یادآور می‌شویم، وی شاهد و گواه بر اعمال امت خود می‌باشد: «وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون وستردون الی عالم الغیب والشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون؛ بگو هر کاری می‌خواهید انجام دهید به زودی خدا و رسول او و افراد با ایمان اعمال شما را می‌بینند و به زودی به سوی خدای آگاه از پنهانی و آشکار، باز گردانیده می‌شوید، و شما از آنچه که انجام داده‌اید گزارش می‌دهد.»
در این آیه مؤمنون بسان خود پیامبر، آگاه از اعمال منافقان معرفی شده‌اند، مسلما مقصود، همه افراد با ایمان نیست، بلکه گروه خاصی هستند که از آنان به افراد معصوم تعبیر می‌آوریم.
حالا آگاهی پیامبر از اعمال امت چگونه انجام می‌گیرد، مورد بحث ما نیست ولی مسلم است که اعمال آنان بر او عرضه می‌شود.
بحث درباره واقعیت این گواهی و رؤیت اعمال و تحفظ بر آنها و نحوه شهادت دادن در گرو و بحث مفصلی است که در کتاب «مفاهیم القرآن» تحت عنوان «الشهداء من القرآن» انجام داده‌ایم امید است که به زودی منتشر گردد.
در اینجا سخن را درباره تشریح حیات و زندگی و خصوصیات پیامبر در قرآن کوتاه می‌کنیم و مطمئن هستیم که این نوشتار ترسیمی نارسا از حیات و زندگی او می‌باشد، و طبعا پوزش صمیمانه نگارنده را پذیرفته و او را از نظر قصور یا تقصیر در تبیین مقامات او مورد عفو قرار خواهند داد. چه بهتر که سخن خود را با سخن خدا ـ که بیانگر صفات دهگانه از رسول خود می‌باشد ـ به پایان برسانیم: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والانجیل یامرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون؛ آنها از فرستاده خدا «رسول» و پیامبر امی ـ درس نخوانده ـ پیروی می‌کنند، کسی که صفات او را در تورات و انجیلی که نزدشان است می‌یابند. آنها را به خوبی‌ها فرمان می‌دهد و از بدی‌ها باز می‌دارد پاکیزه‌ها را بر آنها حلال می‌شمرد و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود (از دوش آنان) بر می‌دارد، پس آنها که به او ایمان آورده و او را احترام نموده و یاری نموده‌اند و از نوری که بر او فرود آمده پیروی کرده‌اند، همانا رستگارند.»

۱.۱۱ - صفات دهگانه پیامبر

صفات دهگانه پیامبر که در این آیه آمده است به صورت زیر است:
۱ـ الرسول: فرستاده شده ۲ـ النبی: پیامبر ۳ـ الامی: درس نخوانده ۴ـ مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل: خصوصیات او در تورات و انجیل نوشته شده است. ۵ـ یامرهم بالمعروف: به کارهای نیک فرمان می‌دهد ۶ـ و ینهیهم عن المنکر: از کارهای بد باز می‌دارد ۷ـ ویحل لهم الطیبات: چیزهای پاکیزه را برای آنان حلال می‌شمرد ۸ـ ویحرم علیهم الخبائث: ناپاکی‌ها را برای آنها تحریم می‌کند ۹ـ ویضع عنهم اصرهم: بارهای سنگین (تکالیف شاق مربوط به امت بنی اسرائیل) از دوش آنان بر می‌دارد، ۱۰ـ والاغلال التی کانت علیهم: عادات زشت و خرافات را که به صورت غل و زنجیر به دست و پای آنان بسته شده است، از دست و پایشان باز می‌کند.


پیامبر اسلام؛ پیامبر اسلام در قرآن؛ تفسیر پیامبر اکرم؛ قصص دوران پیامبر اکرم؛ نبوت پیامبر اکرم.


۱. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، خطبه اشباح، خطبه۱۸۷، ص۲۰۲، ط عبده.    
۲. کهف/سوره۱۸، آیه۶.    
۳. نمل/سوره۲۷، آیه۷۰.    
۴. فاطر/سوره۳۵، آیه۸.    
۵. یس/سوره۳۶، آیه۷۶.    
۶. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر‌الحکم، باب الف، ج۱، ص۶۷.    
۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۹.    
۸. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۴۳۵.    
۹. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب جهاد.    
۱۰. قلم/سوره۶۸، آیه۳۶.    
۱۱. واقدی، محمد بن عمر، مغازی واقدی، ج۲، ص۸۳۵.    
۱۲. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۳۲.    
۱۳. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۱۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۵.    
۱۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۶.    
۱۶. مزمل/سوره۷۳، آیه۵.    
۱۷. مدثر/سوره۷۴، آیه۷.    
۱۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۳۵.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۱۳۲.    
۲۰. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۸۴، باب عبادت، ح۵.    
۲۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۹.    
۲۲. مزمل/سوره۷۳، آیه۱-۸.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۱۱۳.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۳۱.    
۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۷.    
۲۶. علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۳۰.    
۲۷. انفال/سوره۸، آیه۳۳.    
۲۸. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، بخش حکمت، شماره ۸۵.    
۲۹. اسرا/سوره۱۷، آیه۷۹.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۸۴.    
۳۱. زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۸۷.    
۳۲. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۵، ص۳۲۷.    
۳۳. الزرکشی، بدر‌الدین، البرهان، ج۲، ص۱۳۹.    
۳۴. ضحی/سوره۹۳، آیه۵-۴.    
۳۵. توبه/سوره۹، آیه۱۲۸.    
۳۶. توبه/سوره۹، آیه۱۲۹.    
۳۷. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین.
۳۸. الرازی، فخر‌الدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج۳۲، ص۳۱۳، ط مصر، ۱۳۰۸.    
۳۹. ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، ص۸۲-۸۶.
۴۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۵.    
۴۱. فتح/سوره۴۸، آیه۸.    
۴۲. مزمل/سوره۷۳، آیه۱۵.    
۴۳. نساء/سوره۴، آیه۴۱.    
۴۴. توبه/سوره۹، آیه۱۰۵.    
۴۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۷.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حضرت محمد(ص) در قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۱    



جعبه ابزار