منابع شیعه در اصول و فروع دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از بحثهای مهم در شناخت
شیعه، بحث در مورد منابع مذهب شیعه است.
یکی از بحثهای مهم در شناخت شیعه، بحث در مورد منابع مذهب شیعه است. یعنی
بحث در این باره که شیعه عقاید و آرای خود در مورد
اصول و
فروع دین را از کجا و چگونه به دست میآورد، و نقاط اشتراک و امتیاز آن در این باره با دیگر مذاهب اسلامی کدام است؟
شیعه امامیه، اصول و فروع دین اسلام را از چهار منبع به دست میآورد که عبارتنداز: ۱.قرآن کریم، ۲.سنت نبوی، ۳.احادیث ائمهی اهل بیت ـ (علیهمالسّلام) ـ، ۴.عقل و تفکر عقلی.اینک به تبیین این منابع چهارگانه میپردازیم:
قرآن کریم مورد قبول و احترام همه مذاهب اسلامی است و از منابع مشترک آنان به شمار میرود، هر چند در چگونگی بهرهگیری معرفتی از قرآن و روش فهم مفاهیم و معارف قرآنی اختلاف نظراتی وجود دارد. از دیدگاه شیعه به
پیروی از
ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) قرآن کریم نخستین و مهمترین منبع و سرچشمه عقاید، معارف و احکام دینی است.
امام صادق (علیهالسّلام) در این باره فرموده است:
«انّ الله تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتی و الله، ما ترک الله شیئاً یحتاج الیه العباد حتّی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فی القرآن، الاّ وقد انزله الله فیه؛
؛
خداوند بزرگ بیان همه چیز را در قرآن نازل کرده است، سوگند به خدا چیزی را که بندگان (در زمینهی هدایت) به آن نیاز دارند، فروگذار نکرده است تا کسی نتواند بگوید اگر این حکم از خداوند بود، در
قرآن نازل میشد، آگاه باشید که خداوند آن را در قرآن نازل فرموده است».
آن حضرت در
حدیث دیگری فرموده است:
«ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فی کتاب الله عزّ و جلّ، و لکن لا تبلغه عقول الرّجال»
؛ هیچ مسالهای که مورد اختلاف قرار گیرد، وجود ندارد مگر این که اصل آن در کتاب الهی آمده است؛ ولی عقول افراد به آن نمیرسد (بنابراین، قرآن به مفسرانی توانمند که حقایق قرآن را میدانند نیاز دارد).
اصالت قرآن کریم از دیدگاه ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) تا حدّی است که هم آهنگ بودن احادیث اسلامی با قرآن از شرایط مقبولیت احادیث است و هرگاه حدیثی فاقد چنین ویژگی بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود.چنان که امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است:
«ما وافق کتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فدعوه».
و در حدیث دیگری فرموده است:
«ما لم یوافق من الحدیث القرآن، فهو زخرف».
تحریف در کتاب آسمانی به دو صورت قابل فرض است: یکی تحریف لفظی و دیگری تحریف معنوی. مقصود از تحریف لفظی این است که بر
آیات و عبارات کتاب آسمانی افزوده، یا از آن کاسته شود. تحریف معنوی آن است که آیات و عبارات کتاب آسمانی به گونهای نادرست
تفسیر و
تاویل گردد که در اصطلاح آن را «تفسیر به رای» میگویند.
آنچه در مورد تحریف، مورد بحث و گفتگوی محقّقان قرار گرفته تحریف لفظی قرآن، آن هم از جنبه کاهش است؛ زیرا در این که بر قرآن کریم آیه یا سورهای افزوده نشده و از این جهت تغییری در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع کاهش، برخی توهم کردهاند که آیات یا سورهها و احیاناً کلماتی از قرآن کریم کاهش یافته است. و از آنجا که در میان
شیعه، برخی خصوصاً در مورد
امامت به چنین تحریفی معتقد شدهاند، مخالفان شیعه به ویژه وهابیان، آن را دستاویز مناسبی برای اعتراض علیه شیعه قرار دادهاند.اما این عقیده از نظر دانشمندان بزرگ شیعه مردود دانسته شده، و آنان آشکارا بر
صیانت قرآن کریم از تحریف، اعم از افزایش یا کاهش آن، تاکید نمودهاند.
از دیدگاه اکثریت قاطع شیعه فرض نخست تحریف در قرآن کریم راه ندارد و قرآن موجود در میان مسلمانان، همان است که از جانب خداوند و از طریق وحی بر
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است. بزرگان و برجستگان از
متکلّمان،
مفسّران و
فقیهان شیعه از دیر زمان بر این مطلب تصریح و تاکید کردهاند.
شیخ صدوق(متوفای ۳۸۱ هـ)،
شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ هـ)،
سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ هـ)،
شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰ هـ)،
امین الاسلام طبرسی (متوفای ۵۴۸ هـ)،
علامه حلی (متوفای ۷۲۶ هـ)،
محقق کرکی (متوفای ۹۴۰ هـ)،
شیخ بهایی (ـ متوفای ۱۰۳۱ هـ)
ملا محسن فیض کاشانی (متوفای ۱۰۹۰ هـ)
شیخ جعفر کاشف الغطا (متوفای ۱۲۲۸ هـ)،
شیخ محمد حسین کاشف الغطا (متوفای ۱۳۷۳ هـ)،
علامه سید محسن امین (متوفای ۱۳۷۱ هـ)،
امام شرف الدین عاملی (متوفای ۱۴۰۲ هـ)،
علامه امینی (متوفای ۱۳۹۰ هـ)،
علامه طباطبایی (متوفای ۱۴۰۲ هـ)،
امام خمینی (متوفای ۱۴۰۹ هـ)،
آیتالله خویی(متوفای ۱۴۱۳ هـ)، برخی از متفکران بزرگ شیعهاند که بر مصونیت قرآن کریم از تحریف لفظی (به کاهش یا افزایش) تصریح کردهاند. از آنجا که نقل سخنان نام بردگان در گنجایش این
بحث نیست، به نقل سخن شیخ صدوق و امام خمینی (رحمه الله علیهما) بسنده میکنیم:
«اعتقاد ما بر این است که قرآنی که بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده همان است که در بین مسلمانان موجود است، و بیش از این نبوده است، و هر کس به ما نسبت دهد که ما میگوییم: قرآن بیش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است.»
«هر کس به عنایت ویژهی مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر
قرائت و کتابت آشنا باشد، بر نادرستی پندار تحریف آگاه خواهد بود، و روایاتی که بر اثبات عقیدهی تحریف به آنها استناد شده است یا از جنبه سند ضعیفاند و قابل استدلال نیستند، یا جعلی و ساختگیاند، چنان که نشانههای جعلی بودن آنها نمایان است و مفاد آن دسته از این روایات که صحیح و معتبر میباشند، این است که در تفسیر و تاویل قرآن تحریف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن.»
در کلام امام خمینی دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. مطلب نخست دلیل بر مصونیت قرآن کریم از تحریف است و مطلب دوم نقد استدلال قایلان به تحریف. دلیل بر
نفی تحریف این است که قرآن کریم پیوسته مورد اعتنا و اهتمام خاص مسلمانان بوده است، و آنان در حفظ و حراست آن از هیچ گونه کوششی دریغ نکردهاند، و حتی هنگام جمع و تدوین قرآن در عصر
خلفا وقتی عمر بن خطاب آیهای را به نام آیهی رجم مطرح کرد از وی نپذیرفتند. زیرا هیچ کس نظر وی را در این باره تایید نکرد.
این دلیل پیوسته مورد توجه منکران تحریف در قرآن بوده است، چنان که سید مرتضی گفته است: «ان العنایة اشتدت و الدواعی توفرت علی نقله و حراسته...فکیف یجوز ان یکون مغیّرا او منقوصاً مع العنایة الصادقة و الضبط الشدید.»
البته بر نفی تحریف قرآن دلایل دیگری نیز
اقامه شده است که نقل آنها در این
مجال نمیگنجد.
مطلب دوم این است که قایلان به تحریف قرآن (تحریف به کاهش) به برخی از روایات استدلال کردهاند که ظاهراً بر چنین مطلبی دلالت میکند. پاسخ این است که این روایات یا از نظر سند اعتبار ندارند و نمیتوان به آنها استدلال کرد، یا جعلی و ساختگی بودن آنها آشکار است. اگر احیاناً روایات درستی نیز در این باره وجود داشته باشد، قابل تاویل و توجیه میباشد، و آن این که ناظر به تحریف معنوی در آن است نه تحریف لفظی.
این حقیقت که دیدگاه اکثریت قاطع شیعه، بر مصون ماندن قرآن کریم از هر گونه کاهش و افزایشی است را، برخی از محققان اهل سنت دریافته و دامن مذهب شیعه را از اتهام اعتقاد به تحریف منزّه دانستهاند. چنان که
شیخ رحمت الله هندی مؤلف کتاب ارزشمند و معروف «
اظهار الحق» گفته است:
«قرآن کریم از نظر اکثر علمای شیعه امامیه از هر گونه تغییر و تبدیل محفوظ مانده است، و قول کسانی که قایل به تحریف به کاهش در قرآن میباشند، را مردود میدانند.»
«امامیه هرگز به کاسته شدن آیات یا سورههایی از قرآن قایل نیستند، هر چند در این باره روایاتی در کتابهای حدیث آنان نقل شده است: همان گونه که نظیر آن روایات در کتابهای حدیث ما نیز نقل شده است.و محققان هر دو مذهب (شیعی و
سنی) آنها را نادرست میدانند.هر کس به اتقان
سیوطی رجوع کند نمونههایی از این روایات را خواهد یافت که از نظر ما اعتباری ندارند. علمای بزرگ امامیه نیز روایات مربوط به تحریف و کاهش در قرآن را مردود دانستهاند.»
استاد مدنی، در ضمن گفتار خود این مطلب را نیز یادآور شده است که هرگاه فردی از شیعه یا اهلسنت با استناد به پارهای روایات فاقد اعتبار، قایل به تحریف قرآن گردد، سخن وی، میزان نسبت دادن چنین اعتقادی به آن مذهب نخواهد بود، چنان که یکی از علمای مصر، کتابی به نام «
الفرقان» تالیف کرد و روایات مربوط به وقوع کاهش در قرآن را گردآوری کرد. ولی
دانشگاه الازهر پس از اثبات بیپایگی آن کتاب از حکومت خواست تا آن را توقیف نموده، نسخههای آن را جمع کند، و حکومت نیز چنین کرد.
بنابراین، گروهی از
علمای وهّابی که بر نسبت دادن اعتقاد به تحریف لفظی در قرآن به شیعه اصرار ورزیده و دیدگان خود را بر آن همه اقوال صریح بر نفی تحریف قرآن فرو میبندند، از جادهی انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را میپویند.
شکّی نیست که
قرآن کریم هدایتگر و راهنمای
بشر در زندگی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی است، و پیروی از آن
انسان را به سعادت و رستگاری میرساند.«قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
خداوند حکیم معارف قرآنی را در لباس زبان عربی روشن، نازل فرموده است تا برای بشر قابل فهم باشد.
«اِنَّا اَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»
«قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»
«وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»
با توجه به دو مطلب یاد شده (۱ـ
فلسفه نزول قرآن، ۲ـ فلسفه نزول آن در قالب عربی آشکار) روشن میشود که آنچه از ظواهر کلام الهی به دست میآید
حجّت است، و مبنای نظام عقیدتی، اخلاقی و رفتاری انسان است زیرا اگر چنین نباشد
نقض غرض لازم خواهد آمد که با حکمت الهی ناسازگار است.
«قرآن کریم در بیانات خود همه مردم را طرف خطاب قرار داده، گاهی بی این که حجتی بر گفته خود اقامه کند، بلکه به مجرد اتکاء به فرمانروایی خدایی خود به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند
توحید،
نبوت و
معاد، و احکام عملی مانند
نماز،
روزه و غیر آنها امر میکند و از برخی اعمال نهی میکند. اگر این بیانات لفظی را حجیت نمیداد، هرگز از مردم پذیرش و فرمان برداری نمیخواست. پس ناگزیر باید گفت: این گونه بیانات ساده قرآن راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی. ما این بیانات لفظی مانند (آمنوا بالله و رسوله) و (اقیموا الصلوة) را ظواهر دینی مینامیم.»
البته، باید توجه داشت که معارف قرآنی
بطون و لایههایی دارد. فهم برخی از مراتب آن ساده و در نتیجه همگانی است، و درک مراتب دیگر آن به آگاهیها و مهارتهایی نیاز دارد که همگانی نیست. گذشته از این، در قرآن کریم محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ،
عام و
خاص، مطلق و
مقیّد، مجمل و
مبیّن وجود دارد و بدون احاطه و توجه کامل نسبت به این امور نمیتوان به مفاهیم و معارف قرآن پی برد.
بدین جهت است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تفسیر کردن قرآن به رای نا آزموده و فاقد روش و مبنای معقول و مشروع به شدّت نهی کرده است.«مَن فسّر القرآن برایه فلیتبوّء مقعده من النار».
مقصود از تفسیر به رای این نیست که ذهن انسان از هر گونه دانش و اندیشهای تهی باشد؛ زیرا چنین فرضی واقعیت خارجی ندارد، و هر انسانی اندوختههایی از تصورات و تصدیقات علمی در ذهن خود دارد، بلکه مقصود این است که رای و نظر خود را بر قرآن کریم تحمیل نکند، و به عبارت دیگر، از پیش داوری بپرهیزد و با رعایت روش معقول و مشروع در فهم کلام الهی، قرآن را تفسیر کند. به عبارت دیگر، تفسیر به رای ناظر به نیتجهای که از
تدبّر در قرآن به دست میآید نیست، بلکه ناظر به روشی است که در فهم کلام الهی به کار گرفته میشود. بدین جهت، در روایت نبوی دیگری آمده است: «من تکلّم فی القرآن برایه فاصاب فقد اخطا».
آن کس که در زمینه قرآن بر اساس رای خویش سخن بگوید، اگر واقع را هم بگوید خطاکار است. حکم به خطا با فرض اصابت کردن به واقع دلیل بر این است که مقصود از تکلم به رای، نادرست بودن روش فهم کلام الهی است.
آنچه گفته شد نظریه اکثریت قاطع
علمای شیعه است. ولی برخی از علمای شیعه که «
اخباری» نامیده میشوند حجّیّت ظواهر قرآن کریم را نپذیرفته و راه فهم قرآن را منحصر در روایات
معصومین (علیهمالسّلام) دانستهاند. نظریه و دلایل آنان در کتابهای اصول فقه شیعه به تفصیل نقد و بررسی شده است. چگونه میتوان فهم قرآن را به طور کلی به روایات ارجاع داد با این که در احادیث معصومین (علیهمالسّلام) قرآن کریم معیار قبول و رد روایات خصوصاً روایات متعارض شناخته شده است. و نیز در باب عقود و ایقاعات هر شرطی که مخالف قرآن کریم باشد باطل دانسته شده است. اگر ظواهر کلام الهی حجت نباشد، چگونه میتوان آن را معیار تشخیص روایت درست از نادرست، و شرط صحیح از باطل دانست؟
گذشته از این،
ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) در مواردی شاگردان خود را به رجوع به قرآن و استنباط احکام الهی از ظواهر کلام الهی ارشاد کردهاند، چنان که وقتی
زراره از
امام باقر (علیهالسّلام) پرسید که دلیل بر این که باید قسمتی از سر و پاها را مسح کرد (نه تمام آنها را) چیست؟ امام (علیهالسّلام) فرمود این مطلب از آیه کریمه «و امسحوا برؤوسکم» به دست میآید.
«فعرفنا حین قال: برؤوسکم، انّ المسح ببعض الراس لمکان الباء».
مسح در لغت به معنی کشیدن دست یا هر عضو دیگر بر چیزی به صورت مباشری و بیواسطه است، هرگاه بدون کلمه باء متعدّی گردد بر استیعاب دلالت میکند، و هرگاه با کلمه باء متعدّی شود بر مسح بر بعضی از شیء ممسسوح دلالت میکند، و چون در آیه کریمه با کلمه باء متعدی شده است، مقصود مسح برخی از سر است نه تمام آن.
روشن است که این استدلال برگرفته از ظاهر آیهی کریمه است.هرگاه ظاهر قرآن کریم حجت نباشد، چنین استدلالی پذیرفته نخواهد بود.
امام صادق (علیهالسّلام) به فرزندش
اسماعیل فرمود: هرگاه مؤمنان نزد تو به چیزی
شهادت دادند، سخن آنان را قبول کن. آن گاه به آیه کریمه «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»
استدلال کردند.
آن حضرت در نهی از قبول خبر سخن چین به آیه کریمه «اِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا»
استدلال نمودند.
دلیل دیگر بر حجیت ظواهر قرآن کریم،
حدیث ثقلین است، زیرا مطابق این
حدیث متواتر، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسلمانان خواسته است که به قرآن و
عترت تمسک کنند، و فقط تمسک به عترت را توصیه نکرده است. روشن است که تمسک به قرآن در صورتی ممکن است که قرآن قابل فهم باشد، و آنچه از تدبر در آن و مطابق با اصول لازم در فهم کلام الهی، به دست میآید، حجت باشد.
دلیل دیگر بر این مطلب، آیات
تحدّی در قرآن کریم است، زیرا اگر قرآن برای بشر قابل فهم نمیبود، تحدّی معنا نمیداشت، تحدّی در صورتی معقول است که مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه کلامی را همانند آن بیاورد. اما اگر فرض بر این باشد که الفاظ قرآن قابل فهم نبوده و از قبیل
الغاز است، در این صورت تحدّی معنا نخواهد داشت.
منکران حجیت ظواهر قرآن کریم بر اثبات ادعای خود دلایلی آوردهاند که عالمان اصولی در مباحث مربوط به حجیت ظواهر به تفصیل آنها را نقل و نقد کردهاند. از آنجا که نقل و بررسی آنها در این جا موجب گستردگی مباحث خواهد شد، از آن صرف نظر میکنیم.
سنت در لغت به معنی طریقه و روش است، و در اصطلاح
فقهاء قول، فعل و تقریر معصوم سنت نام دارد. بنابراین، مقصود از سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قول، فعل و تقریر آن حضرت است. سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دومین منبع
مذهب تشیع در عقاید، اخلاق و احکام الهی است. این مطلب مورد قبول همه مذاهب اسلامی است، هر چند در شرایط راویان
حدیث نبوی و راه دریافت سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلافاتی وجود دارد. بنابراین، هرگاه از طریق معتبر حدیثی نقل شود که در برگیرنده قول یا فعل یا تقریر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد، حجت شرعی است. دلیل بر حجیت سنت نبوی گذشته از دلیل عقلی قرآن کریم است. آیات ذیل از جمله دلایل این مطلب است:
۱.«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛
قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه برای آنان نازل شده است (یعنی قرآن کریم) را برای مردم بیان کنی، شاید آنان تفکر نماید».
مطابق این آیه، احادیث نبوی بیانگر معانی و مقاصد آیات قرآنی است. روشن است که هدف از تبیین مقاصد و معانی قرآن، چیزی جز هدف نزول قرآن، یعنی هدایت بشر نیست. پس سنت نیز، هم چون قرآن، حجت شرعی است.
۲.«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای آنان که به خدا و
قیامت دل بستهاند (
رضوان الهی و رستگاری اخروی را میخواهند) اسوهای پسندیده است».
۳.«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ؛
آنچه را پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای شما میآورد. بپذیرید، و از آنچه شما را از آن نهی میکند، اجتناب کنید، و از نافرمانی خدا بپرهیزید، زیرا خداوند شدید العقاب است».
۴.«قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛
بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهان شما درگذرد، خداوند آمرزندهی مهربان است».
۵.«قُلْ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ؛
بگو از خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اطاعت کنید، پس اگر روی برتابند، خداوند
کافران را دوست ندارد».
۶.«ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی؛
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه گمراه شده و نه به خطا رفته است، او از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه او میگوید جز، وحی الهی نیست».
در احادیثی که از ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) روایت شده بر جایگاه رفیع سنت و لزوم استناد به آن به عنوان سرچشمه معارف اسلامی پس از قرآن کریم تاکید شده است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است:
«ما من شیٍ الاّ و فیه کتاب او سنّة؛
چیزی نیست مگر آن که حکم آن در کتاب یا سنت بیان شده است».
سماعة بن مهران از
امام کاظم (علیهالسّلام) پرسید آیا حکم همه چیز در کتاب و سنت بیان شده است یا این که شما نیز (خارج از کتاب و سنت) در آن باره حکمی دارید؟ امام (علیهالسّلام) پاسخ داد: «بل کلّ شیء فی کتاب الله و سنّة نبیّه».
همان گونه که موافقت با قرآن یا عدم ناسازگاری با آن معیار تشخیص احادیث درست از نادرست است، سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در تشخیص احادیث ائمه اطهار (علیهمالسّلام) چنین جایگاهی دارد.
عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق (علیهالسّلام) در مورد احادیث مختلفی که از ائمه اطهار (علیهمالسّلام) روایت میشود پرسید: امام (علیهالسّلام) فرمود:
«اذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهداً من کتاب الله او من قول رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و الاّ لله فالّذی جاءکم به اولی به»؛
هرگاه حدیثی به شما رسید، و شاهدی از قرآن یا حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر آن یافتید، آن را بپذیرید، در غیر این صورت سزاوارتر آن است به کسی که آن را برای شما نقل کرده است نسبت داده شود.
زرارة از امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است که فرمود: «کُلّ مَن تعدّی السنّة رُدَّ الی السنّة؛
هر کس از سنت پیامبر تعدی کند، باید به سنت بازگردانده شود».
امام صادق (علیهالسّلام) در حدیث دیگری فرموده است: «مَن خالفَ کتاب الله و سنّة محمد ـ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ فقد کفر؛
کسی که با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخالفت کند، کافر است».
ممکن است گفته شود
شیعه در بحثهای کلامی، فقهی و اخلاقی غالب به احادیث ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) استناد میجوید و جز در موارد اندک به احادیث نبوی استدلال نمیکنند، بنابراین، شیعه عملاً نسبت به سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اهتمام لازم را به کار نمیبندد.
پاسخ این است که همان گونه که در آغاز بحث یادآور شدیم سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد اعتنا و اهتمام همه مذاهب اسلامی است، ولی با این حال در چگونگی دست یافتن به سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میان مذاهب مختلف و بلکه علمای یک مذهب اختلاف نظر وجود دارد. آنان در مورد شرایطی که برای روایات سنت نبوی قایلاند اتفاق نظر ندارند. همین امر موجب شده است که
ابو حنیفه در باب احکام فقهی تنها تعداد اندکی از احادیث را معتبر شمارد که به گفته
ابن خلدون شماره آنها به بیست حدیث نمیرسد. ولی
مالک بن انس شمار آنها را سیصد حدیث دانسته است.
از دیدگاه
شیعه امامیه مطمئنترین طریق برای دست یافتن به سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) است. آنچه را (فی المثل) امام صادق (علیهالسّلام) بیان کرده است، در حقیقت همان است که در سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده است. چنان که
هشام بن سالم و
حماد بن عیسی و دیگران روایت کردهاند که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «حدیثی
حدیث ابی، و حدیث ابی
حدیث جدّی، و حدیث جدّی
حدیث الحسین و حدیث الحسین
حدیث الحسن، و حدیث الحسن
حدیث امیر المؤمنین، و حدیث امیرالمؤمنین
حدیث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حدیث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قول
الله عزّ وجلّ.»
علامه کاشف الغطا پس از یادآوری این که شیعه و
اهلسنت در این که کتاب و سنت از مصادر احکام شریعت است اختلافی ندارند، یادآور شده است که تفاوت شیعه با دیگران در مورد سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این است که آنان تنها آن سنتی را معتبر میدانند که از طریق اهلبیت (علیهمالسّلام) روایت شده باشد. مانند این که امام صادق (علیهالسّلام) از پدرش امام باقر (علیهالسّلام)، و او از پدرش
زین العابدین (علیهالسّلام)، او از
امام حسین (علیهالسّلام) و او از
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و او از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کند. اما روایت کسانی چون
ابو هریرة،
سمرة بن جندب،
مروان بن حکم،
عمران بن حطال خارجی و
عمروبن عاص و نظایر آنان را معتبر نمیدانند.
مقصود از اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کسانیاند که در
آیه تطهیر و احادیث نبوی معرفی شده و معصوم از خطا و
گناه شناخته شدهاند.
«اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؛
فقط ارادهی خداوند به این تعلق گرفته است که هر گونه رجس و پلیدی را از شما خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دور سازد، و شما را به گونهای خاص پاکیزه سازد».
کلمه «انّما» یکی از ادوات حصر و قصر است.بر این اساس، اراده الهی نسبت به طهارت اهلبیت، اراده ویژهای است، و طهارت خاصی را اراده کرده است. یعنی اراده تکوینی است نه ارادهی تشریعی، زیرا ارادهی تشریعی و طهارتی که از آن به دست میآید عمومیت دارد. چنان که پس از بیان حکم
وضو،
غسل و
تیمم میفرماید: «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ؛
خداوند نمیخواهد شما را گرفتار حرج و مشقت کند، بلکه میخواهد شما را پاکیزه سازد». و در مورد
زکات میفرماید: «خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها؛
از اموال آنان صدقه دریافت کن تا بدین وسیله آنان را تطهیر و تزکیه نمایی».
یکی از تفاوتهای اراده تکوینی و تشریعی این است که تحقق آنچه به ارادهی تشریعی خواسته شده است، منوط به اختیار و انتخاب انسان است، و چون ممکن است انسان آن را اختیار نکند تخلف مراد از اراده تشریعی امکان پذیر میشود. به عبارت دیگر، ارادهی تشریعی همان هدایت تشریعی است که جز ارایه طریق و نشان دادن راه طهارت و رستگاری نیست، و چون انسان مختار و انتخابگر آفریده شده است، ممکن است راه سعادت را برگزیند، و ممکن است برنگزیند. «اِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً.
ولی در اراده و هدایت تکوینی که ایصال به مطلوب است، تخلف راه ندارد». «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».
الف) خداوند طهارت اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هر گونه آلودگی را به ارادهی تکوینی اراده کرده است.
ب) ارادهی تکوینی خداوند قطعاً تحقق مییابد.
پس طهارت اهل بیت از هر گونه آلودگی قطعاً تحقق یافته است.
از طرفی، خطا و گناه از آلودگیهای معنوی به شمار میرود. بنابراین، اهل بیت (علیهمالسّلام) از خطا و گناه پیراستهاند، یعنی معصوماند.
اکنون با توجه به نکات ذیل میتوان مصداق اهلبیت (علیهمالسّلام) را به دست آورد.
۱ـ هیچ یک از مذاهب اسلامی
مقام عصمت را برای همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دیگر خاندان او جز
فاطمه زهرا، و همسر و فرزندان او قایل نیستند. ولی شیعه، فاطمه زهرا و همسر و فرزندان او را
معصوم میداند. هرگاه نظریه شیعه را نپذیریم، آیه شریفه تطهیر هیچ مصداقی نخواهد داشت، و این، بر خلاف مفاد آیه تطهیر است.
۲ـ آیات قبل و بعد آیه تطهیر مربوط به همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، و ضمایری که در آنها به کار رفته است، ضمایر جمع مؤنث است.«وَ اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ...» ، «مَنْ یَاْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ...» ، «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»، «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ...» ، در حالی که ضمیری که در آیه تطهیر به کار رفته است، ضمیر جمع مذکر است (عنکم...یطهّرکم) پس نمیتوان آن را بر همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تطبیق کرد. اما بر قول شیعه قابل تطبیق است، زیرا غیر از فاطمه زهرا (علیها السّلام ) دیگر اهلبیت (علی، حسن، حسین (علیهمالسّلام) ) مذکرند، و استعمال ضمیر مذکر به لحاظ این که اکثر آنها مذکرند از نظر ادبی موجه است.
۳ـ احادیثی که در شان نزول آیه تطهیر روایت شده است، مصداق اهل بیت (علیهمالسّلام) را در علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسّلام) منحصر دانسته، و آنگه که
امسلمه که از همسران مورد احترام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود از آن حضرت پرسید آیا من هم از اهل بیت هستم و مشمول حکم آیه تطهیر میباشم یا نه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ او فرمود «انک الی خیر» تو راه خیر را برگزیدهای.
ولی او را از اهلبیت به شمار نیاورد.
در
صحیح مسلم از
عایشه روایت شده که گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبایی که از موی سیاه بافته شده بود بر دوش داشت، حسن و حسین، فاطمه و علی را در زیر آن جای داد. آنگاه گفت: «اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
احادیث مربوط به این که آیه تطهیر در شان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فاطمه و فرزندان و همسر او نازل شده بسیار است، (بیش از هفتاد حدیث) که حدود چهل حدیث آن را اهل سنت از امسلمه، عایشه،
ابو سعید خدری،
ابن عباس،
عبدالله بن جعفر،
وائلة بن اسقع، علی (علیهالسّلام) ، حسن بن علی (علیهالسّلام) ، و دیگران روایت کردهاند.
و بیش از سی حدیث نیز در کتب حدیث شیعه از حضر علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا (علیهمالسّلام) ،
ابوذر،
ابولیلی،
ابو الاسود دوئلی و دیگران روایت شده است.
همان گونه که بیان گردید، اراده مورد نظر در آیه تطهیر اراده تکوینی است و در اراده تکوینی
تخلّف راه ندارد. بدین جهت طهارت اهلبیت (علیهمالسّلام) از هر گونه پلیدی و انحراف امری است قطعی و تخلف ناپذیر. در این جا این اشکال مطرح میشود که آیا غیر اختیاری بودن
عصمت با مختار بودن اهلبیت (علیهمالسّلام)
منافات ندارد. به عبارت دیگر، تکوینی بودن اراده، در آیه تطهیر زمینه طرح شبهه جبری بون افعال اهلبیت (علیهمالسّلام) را فراهم میسازد.
پاسخ این است که مفاد اراده تکوینی چیزی جز عصمت و مصونیت از گناه و خطا نیست، و مصونیت از خطا با اختیاری بودن فعل منافات ندارد؛ زیرا عصمت اسباب ویژهای دارد که خداوند آنها را در اختیار معصومان نهاده است. و آن عبارت است از علم قطعی آنان به عظمت
معبود از یک سوی، و عواقب و آثار ناگوار گناه از سوی دیگر. این علم ویژه، اراده قطعی و جزیی نسبت به طاعت و ترک معصیت را در پی دارد. و نتیجه آن چیزی جز عصمت از گناه نیست. حال، چه تفاوتی وجود دارد که این علم ویژه از آغاز در اختیار فرد یا افرادی قرار داده شود، یعنی موهبتی و افاضی باشد، یا این که پس از گذشت مدتی و در پی یک سلسله اعمالی بر او اعطا گردد، یعنی اکتسابی باشد. آنچه مهم است این است که عصمت، حقیقت و ذات معصوم را که انسان است دگرگون نمیسازد، و صدور گناه از انسان از آن نظر که انسان است امری است ممکن، اگر چه با داشتن صفت عصمت ناممکن خواهد بود.
این مطلب در مورد افراد
پرهیزگار که از تقوای بالایی برخوردارند، نیز به صورت نسبی قابل بررسی است. مثلاً فردی پرهیزگار که هرگز دست به
قتل عمدی دیگران نمیزند، از انجام چنین گناهی معصوم است. یعنی ملکه تقوا مانع از صدور چنین فعلی از او است. اگر چه از آن نظر که انسان است، صدور گناه از وی امکان پذیر است.
یک پدر یا مادر معمولی در شرایط متعارف هرگز فرزند خود را نخواهد کشت. صدور این فعل از او در چنین شرایطی امکان پذیر نیست، اگر چه از آن نظر که یک فرد از افراد بشر است توان انجام چنین کاری را دارد. اما وجود عاطفه پدری و مادری مانع از آن است که حتی تصور انجام چنین عملی را بنماید، تا چه رسد به انجام آن.
حدیث ثقلین یکی از احادیث متواتر اسلامی است.که شیعه و اهلسنت آن را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند. متن حدیث چنین است: «یا ایها الناس انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی، اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضّلوا بعدی ابداً، و انّهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما»؛ دو چیز گران بها را در میان شما باقی میگذارم. هرگاه به آن
تمسک جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو، کتاب خدا و عترت و اهلبیت من میباشند. این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در قیامت نزد من آیند، پس بنگرید که چگونه با آنها رفتار خواهید کرد.
همان گونه که یادآور شدیم، حدیث ثقلین از نظر سند جای هیچ گونه گفتگویی ندارد، و از بیش از سی صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است.
۱.وجوب پیروی از عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مرجعیت علمی آنان در معارف و احکام دینی؛ زیرا مقصود از تمسک به کتاب و عترت چیزی جز عمل به آنها نیست. و این مطلبی است که علمای اهلسنت نیز به آن اذعان نمودهاند.چنان که
سعد الدین تفتازانی گفته است:
«الا تری انه (علیهالسّلام) قرنهم بکتاب الله تعالی فی کون التمسک بهما منقذاً عن الضلالة، و لا معنی للتمسک بالکتاب الاّ الاخذ بما فیه من العلم و الهدایة، فکذا فی العترة».
۲.عصمت اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خطا و گناه زیرا:
اولاً: اهلبیت را عِدل قرآن کریم قرار داده است. پس همان گونه که قرآن از هر گونه انحراف و بطلانی مصون است، اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز چنیناند.
و ثانیاً: تمسک به آنان را بدون هیچ گونه قید و شرطی، همچون تمسک به قرآن مانع از گمراهی شناخته است. روشن است که اگر در اهلبیت احتمال گمراهی وجود داشته باشد، تمسک به آنان نمیتواند به صورت کلی و همه جانبه مانع از ضلالت و گمراهیشان باشد.
و ثالثاً: آنان هرگز از قرآن جدا نمیشوند، و چون در قرآن انحرافی نیست، پس در عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز انحرافی وجود نخواهد داشت.
۳.وجود پیشوای معصوم در همهی زمانها لازم است، زیرا فرموده است عترت هیچ گاه از قرآن جدا نمیشود و بالعکس، قرآن نیز هیچگاه بدون عترت نخواهد بود.
پس در همه زمانها فردی از عترت پیامبر که معصوم از گناه و خطاست وجود دارد.بر این اساس حدیث ثقلین بر وجود
امام عصر (علیهالسّلام) نیز دلالت میکند، زیرا از خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جز او کسی از ویژگی عصمت برخودار نیست.
دلالت حدیث بر عصمت عترت و اهلبیت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مرجعیت دینی آنان نیز روشن است، زیرا تمسک به عترت هم چون تمسک به قرآن سبب نجات از گمراهی دانسته شده است.پس همان گونه که قرآن کریم مصون از خطا و انحراف است «لا یَاْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».
قول و فعل اهلبیت و عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز مصون از خطا و انحراف است. از سوی دیگر، عدم جدایی آن دو از یکدیگر بیان گر این مطلب است که تا روز قیامت پیوسته در کنار قرآن باید از رهنمودهای عترت نیز بهره گرفت، یعنی پیوسته رهبری معصوم از عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود دارد. این خصوصیت، جز بر امامان شیعه منطبق نیست، زیرا ویژگی عصمت در هیچ یک از خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غیر از آنان (به علاوه حضرت زهرا علیها السّلام ) ادعا نشده است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد اهلبیت خود فرموده است: «انّما مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛
اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوحاند که هر کس بر آن نشست از طوفان نجات یافت، و هر کس آن را رها کرد و از آن فاصله گرفت، غرق گردید».
وجه تشبیه اهلبیت (علیهمالسّلام) به
کشتی نوح این است که مسلمانان باید در
اصول و
فروع دین از علم و دانش اهلبیت، طلب هدایت کنند و گفتار و رفتار آنان را سرمشق زندگی قرار دهند، در غیر این صورت در طوفان اختلافات مذاهب و آرای غرق خواهند شد، و نجات نخواهند یافت.
ابن حجر در توضیح این حدیث گفته است:
«وجه تشبیه اهلبیت به کشتی نوح این است که هر کس به پاس شکرگزاری خداوند که اهلبیت را چنین شرافتی عطا کرده است، آنان را دوست داشته و گرامی بدارد، و به هدایت علمای اهلبیت تمسک جوید، از تاریکی مخالفتها نجات خواهد یافت، و هر کس از آنان تخلف کند، در دریای کفر نعمت الهی غرق شده، و در ورطههای طغیان هلاک خواهد شد.»
در حدیث دیگری، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اهلبیت خود را به ستارههای آسمان تشبیه کرده و فرموده است:
«النجوم امان لاهل الارض من الغرق، و اهل بیتی امان لامتی من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس»؛
ستارگان
.
سبب امنیت ساکنان زمین از غرق شدن در دریا میباشند، و اهلبیت (علیهمالسّلام) من سبب امنیت امتم از اختلاف، پس، اگر قبیلهای از
عرب با آنان مخالفت کند،
حزب ابلیس خواهند بود.
احادیث یاد شده و احادیث بسیار دیگری که پیروی از اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر مسلمانان لازم دانسته است، به روشنی بر
مرجعیت علمی و دینی آنان دلالت دارد. و ثابت میکند که گفتار و رفتار اهلبیت (علیهمالسّلام) پس از قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منبع و سرچشمه شناخت اصول و فروع دینی میباشد.
تا این جا با دیدگاه قرآن کریم و احادیث نبوی در مورد مقام و منزلت علمی و عملی اهلبیت (علیهمالسّلام) و لزوم پیروی از آنان آشنا شدیم. اینک مناسب است دیدگاه امام علی (علیهالسّلام) که خود باب مدینه علم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معیار حق و باطل است را در مورد جایگاه اهلبیت (علیهمالسّلام) در رهبری امت اسلامی جویا شویم، بدین منظور به
نهج البلاغه رجوع میکنیم و بخشهایی از سخنان آن حضرت را در این خصوص یادآور میشویم:
ـ «هم عیش العلم و موت الجهل...لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه، هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فی نصابه و انزح الباطل عن مقامه...» ؛
اهلبیت (علیهمالسّلام) مایه حیات دانش و مرگ نادانیاند، با حق مخالفت نمیکنند، و در آن اختلاف نمیورزند، آنان پایههای
اسلام و پناهگاههای امن برای پناهندگیاند. به واسطه آنان حق به جایگاه خود مینشیند، و
باطل پاکسازی میشود.
ـ «فاین یتاه بکم و کیف تعمهون و بینکم عترة نبیکم و هم ازمة الحق، و اعلام الدین، و السنة الصدق، فانزلوهم باحسن منازل القرآن، و ردوهم ورود الهیم العطاش»؛
شما را با حیرت و سرگردانی به کجا میبرند؟ و چگونه گمراه میشوید، با آن که عترت پیامبرتان در میان شمایند. آنان زمامداران حق، و نشانههای دین، و زبانهای راستیاند، پس آنان را در بهترین منزلهایی که قرآن برایشان
مقرّر داشته جای دهید، و چونان
شتر تشنه به سوی چشمه زلال و گوارای معرفت آنان، روی آورید.
ابن ابی الحدید در شرح این قسمت از کلام امام (علیهالسّلام) گفته است: اگر گفته شود این سخنان امام (علیهالسّلام) بر عصمت اهلبیت (علیهمالسّلام) دلالت میکند، رای اصحاب شما در این باره چیست؟ سپس در پاسخ گفته است:
ابو محمد بن متوبه در کتاب «
الکفایة» تصریح کرده است بر این که علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) معصوم است. اگر چه ما عصمت او را به عنوان امام واجب نمیدانیم، زیرا عصمت شرط امامت نیست، ولی دلایل و نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت میکند، و این وصف از ویژگیهای او در میان صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میرود.
ـ «انظروا اهل بیت نبیّکم، فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن یخرجوکم من هدی، و لن یعیدوکم فی ردی، فان لبدوا فالبدوا، و ان نهضوا فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلّوا، ولا تتاخّروا عنهم فتهلکوا»؛
به اهلبیت پیامبرتان بنگرید، سمت و جهت آنان را برگزینید، و از آنان پیروی کنید، زیرا آنان شما را از مسیر
هدایت بیرون نخواهند برد، و به وادی گمراهی باز نخواهند گرداند. اگر ایستادند، بایستید، و اگر حرکت کردند حرکت کنید، از آنان پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک خواهید گردید.
نکتهای که در پایان این بحث بر آن تاکید میکنیم این است که ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) در حقیقت ترجمان و زبان قرآن و سنت پیامبر بودهاند، یعنی آنچه آن بزرگواران در زمینه معارف و احکام الهی بیان کردهاند تفسیر و تبیین قرآن و سنت بوده است. چنان که در احادیثی که در بحث مربوط به کتاب و سنّت از آنان نقل شده، بر این مطلب که هیچ چیزی نیست مگر این که حکم آن در قرآن کریم و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است، تاکید شده است، ولی بر این مطلب نیز تاکید نمودهاند که همه معارف و احکام وارد در کتاب و سنت را کسی جز آنان که راسخان در علم و وارثان علوم نبویاند نمیدانند؛ امام علی (علیهالسّلام) در این باره فرموده است:
«ذلک القرآن فاستنطقوه، و لن ینطق ولکن اخبرکم عنه، الا انّ فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی، و دواء دائکم، و نظم ما بینکم»؛
از
قرآن بخواهید که با شما سخن بگوید، ولی سخن نخواهد گفت (حقایق و معارف خود را آشکار نخواهد کرد) ولی من از قرآن به شما خبر میدهم (حقایق و
معارف آن را بیان میکنم) آگاه باشید که علم آینده، و داستان گذشته، و دوای دردهای شما، (در حیات اخلاقی و معنوی) و نظم در حیات اجتماعی شما همگی در قرآن است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: «کتاب الله، فیه نبا ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه؛
خبر گذشته و آینده و معیار داوری در حیات شما در قرآن کریم است، و ما آن را میدانیم».
آن حضرت در جای دیگر فرموده است: «نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تاویله؛
ما
راسخان در علم هستیم، و ما تاویل قرآن را میدانیم».
و در جای دیگر فرموده است: «والله انّی لاعلم کتاب الله من اوّله الی آخره، کانّه فی کفّی فیه خبر السماء و خبر الارض، و خبر ما کان و خبر ما هو کائن، قال الله عزّ و جلّ: (فیه تبیان کلّ شیء)».
احادیثی که از ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) در این باره روایت شده بسیار است.
د) عقل و خرد
یکی از منابع مذهب شیعه، عقل و تفکر عقلی است. روشنترین دلیل بر حجیت و اعتبار تفکر عقلی این است که اثبات وجود خدا و ضرورت دین و شریعت وابسته به تفکر و استدلال عقلی است.
قرآن کریم تفکر عقلی را به رسمیت شناخته و با تاکید بسیار به آن توصیه کرده است.چنان که میفرماید:
«اِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِاُولِی الْاَلْبابِ».
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ».
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».
قرآن کریم، علاوه بر این که خردمندان و متفکران در نظام آفرینش را میستاید، کسانی را که خرد و عقل خویش را در جهت شناخت حقایق و اسرار هستی، که سرانجام انسان را به خداشناسی رهنمون میگردد، به کار نمیبرند، نکوهش نموده است.چنان که میفرماید:
«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».
«وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».
گذشته از این، قرآن کریم، خود در اثبات عقاید دینی از برهان و استدلال عقلی بهره گرفته است.در مورد توحید چنین استدال کرده است.
«لَو کانَ فِیهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»
بر اثبات معاد برهان ذیل را اقامه کرده است:
«اَ فَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».
و بر لزوم پیروی از رهبران معصوم الهی چنین استدلال کرده است.
«اَ فَمَنْ یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لا یَهِدِّی اِلاَّ اَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».
و نمونههای بسیار دیگر.
قرآن کریم از مشرکان و کافران میخواهد که، اگر به راستی به راه و روش خود ایمان دارند، برهان خود را اقامه کنند.
«قُلْهاتُوا بُرْهانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
آنگاه با
صراحت تمام یادآور میشود که آنا جز از
ظن و گمان خویش پیروی نمیکنند، و اهل یقین و برهان نیستند:
«اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ یَخْرُصُونَ».
از دیدگاه قرآن منطق مشرکان و کافران جز این نبوده است که به روش نیاکان خود استناد میجستند، و حال آن که روش آنان غیر عاقلانه و خارج از طریق
هدایت بوده است.«وَ اِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا اَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ».
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب خداوند ماموریت داشت که مردم را به بهرهگیری از روش حکمت، موعظه پسندیده و جدال احسن به توحید و آیین الهی دعوت کند «ادْعُ اِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ».
این روشهای سه گانه، همگی، عقلی و فکری است، ولی از نظر سطح و مرتبهی تعقل و تفکر متفاوتند، موعظه حسنه در نازلترین سطح، جدل در سطح متوسط، و حکمت در مرتبهی عالی تفکر و تعقل قرار دارد.پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، در زمینهی عقاید اسلامی، از همهی این روشها بهره گرفته است. گذشته از آیات قرآن که نمونههایی از این روشها را بیان کرده است، در کتابهای حدیث و تاریخ اسلام نیز نمونههای دیگر از آن نقل شده است:
۱.یکی از
عمای یهود نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و دو پرسش ذیل را مطرح کرد:
الف) خداوند کجاست؟
ب) خداوند چگونه است؟
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ او فرمود:
الف) خداوند مکان خاصی ندارد، زیرا محدود نیست، پس او در هر مکانی هست.
ب) خداوند را نمیتوان به کیفیت وصف کرد، زیرا کیفیت آفریده خداوند است، و خداوند به صفات آفریدههایش وصف نمیشود.
۲.یکی دیگر از علمای یهود پرسشهایی را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید و آن حضرت به آنها پاسخ داد:
الف) از چه راهی وجود خدا را
اثبات میکنیم؟
پاسخ: از راه آیات و نشانههای او.(
برهان اِنّی).
ب) با این که همه انسانها آفریدهی اویند، چرا عدهای را به پیامبری برگزیده است؟
پاسخ: زیرا آنان پیش از دیگران به
ربوبیت خداوند اقرار کردهاند.(اصل شایستگی در رهبر).
ج) به چه دلیل خداوند از صفت ظلم پیراسته است؟
پاسخ: زیرا ناپسندی آن را میداند، و نیازی به ظلم کردن ندارد، «لعِلْمه بقُبْحه و استغنائه عنه».
نکته جالب توجه این است که دلیل عقلی
متکلمان عدلیه بر اثبات
عدل الهی، همین دلیل است. چنان که
محقق طوسی در
تجرید الاعتقاد گفته است:
«و علمه و استغناؤه یدلاّن علی انتفاء القبح عن افعاله؛
علم و بینیازی خداوند بر نفی قبح از افعال الهی دلالت میکنند».
در عصر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان مسلمانان دستهبندی فرقهای و روشهای کلامی مختلفی وجود نداشت. گفتگوهای کلامی و اعتقادی با
بتپرستان و
اهل کتاب صورت میگرفت. ولی در عصر ائمه اطهار (علیهمالسّلام) اختلافات فرقهای و روش فکری و کلامی گوناگون پدید آمده بود. گروهی بر ظواهر آیات و روایات جمود میورزیدند و هرگونه بحث و تفکر عقلی را ممنوع میدانستند، گروهی دیگر در پی آن بودند که همهی معارف و احکام را با عقل خود اثبات یا تبیین کنند. اهلِ حدیث نمایندهی روش نخست، و
معتزله نمایندهی روش دوم بودند. در این میان اهلبیت (علیهمالسّلام) روش میانهای را برگزیده و دیگران را از هر گونه
افراط و
تفریط بر حذر میداشتند.
امام علی (علیهالسّلام) در مورد جایگاه عقل در شناخت خداوند فرموده است:
«لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛
عقلها را بر درک کنه صفت خویش آگاه نساخته است، و از معرفت واجب خویش محروم ننموده است».
از دیدگاه اهلبیت (علیهمالسّلام) عقل در شناخت اصول و مبادی دین، هم در حوزهی جهانبینی و هم در حوزهی ایدئولوژی توانا و خودکفاست، ولی در تفاصیل احکام الهی به رهنمودهای و حیانی نیازمند است. بر این اساس عقل و وحی دو حجّت خداوند بر بندگان به شمار آمده است.اما کاظم (علیهالسّلام) فرموده است:
«انّ لله علی النّاس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، امّا الظاهرة فالرُّسل و الانبیاء و الائمة و امّا الباطنة فالعقول».
در مکتب اهلبیت (علیهمالسّلام) عقل و
وحی مکمّل یکدیگرند. از یک سو، پیامبران با رهنمودهای وحیانی خود عقول بشر را بارور و شکوفا میسازند، و از سوی دیگر، عقول بشر حجتهای الهی را تحکم و تایید میکنند. امام علی (علیهالسّلام) یکی از اهداف
بعثت پیامبران را شکوفا ساختن عقول بشر دانسته و فرموده است:
«و لیثیروا لهم دفائن العقول».
و امام کاظم (علیهالسّلام) عقول را مکمّل حجّتهای الهی دانسته و فرموده است: «ان الله تبارک و تعالی، اکمل للنّاس الحجج بالعقول».
علمای شیعه، با الهامگیری از کتاب و سنت، برای عقل در حوزهی معرفت دین جایگاه برجسته و شایستهای قایل شدهاند. از یک سو، متکلمان امامیه اصل حسن و قبح عقلی را پذیرفته و عدل الهی را بر پایهی آن اثبات و تبیین کردهاند و از سوی دیگر،
فقهای امامیه عقل را در عرض کتاب و سنت به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام شرعی دانسته، قاعدهی ملازمهی میان حکم عقل و شرع را تاسیس کردهاند. و این، علاوه بر نقش ابزاری عقل در فهم کتاب و سنت است، که قراین و اعتبارات عقلی میتواند راهگشای
مفسّران و
مجتهدان در
تفسیر قرآن کریم و استنباط احکام الهی از قرآن و سنت باشد.
تذکر این نکته در این جا لازم است که آن چه به عنوان حجت الهی بر بشر در عرض وحی به شمار آمده است، مستقلات و یا ملازمات روشن عقلی است، و نه ظنون و احتمالات فکری که از نوع قیاس و استحسان است.بدین جهت، در مکتب اهلبیت (علیهمالسّلام)، و به پیروی از آن در فقه امامیه، عقل به عنوان راه استواری برای استنباط احکام الهی به رسمیت شناخته شده است، ولی از قیاس و استحسان که پشتوانهای جز ظن و گمان ندارد، به شدّت نهی گردیده است.امام صادق (علیهالسّلام) خطاب به
ابان بن تغلب فرمود:
«انّ السنّة لا تقاس، الا تری انّ المراة تقضی صومها و لا تقضی صلاتها، یا ابان انّ السنّة اذا قیست محق الدین»؛
قیاس (تشبیه و تمثیل) در سنت (شریعت الهی) اعتبار ندارد، بدین جهت در اسلام قضای روزه بر زن (که به دلیل عذر زنانگی نتوانسته است روزه بگیرد) واجب است ولی قضای نماز واجب نیست.(با اینکه اهمیت نماز در اسلام از روزه بالاتر است) ای ابان، اگر سنت و شریعت الهی با قیاس ارزیابی شود، دین نابود خواهد شد.
حاصل آن که عقل در موضوع دین شناسی و معرفت دینی نقشهای گوناگونی را ایفا میکند:
۱.پایههای اولیه دین را اثبات میکند، مانند وجود خدا و برخی از صفات الهی که مبنای اثبات شریعت است، و اثبات ضرورت دین و شریعت و...
۲.در عرض وحی میتواند پارهای از احکام شریعت را به دست آورد.و به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام شرعی به شمار آید.(مستقلات و ملازمات عقلیه).
۳.به عنوان ابزار فهم کتاب و سنت نقش معرفتی مهمی را ایفا میکند.در این جا عقل در طول وحی (کتاب و سنت) است نه در عرض آن، و چون نوری است که وسیلهی دیدن اشیاء است، و خود، چیزی را به آنها نمیافزاید.
۴.در قلمروی محدود به تبیین عقلانی احکام دینی میپردازد، و فلسفه و حکمت آنها را بیان میکند. البته نقش عقل در این
حوزه به ویژه در عبادات بسیار محدود است. و آنچه از طریق تفکر عقلی یا معرفت علمی در مورد فلسفه و حکمت احکام الهی میتوان گفت، غالباً به گونهای نیست که بتوان علّت اصلی و فلسفهی نهایی آن را به دست آورد. بدین جهت، توسعه و تعمیم حکم از یک موضوع به موضوعات دیگری که با موضوع حکم مشابهتهایی دارند دشوار است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «منابع شیعه در اصول و فروع دین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۰۶.