• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مؤمن آل فرعون

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مؤمن آل فرعون مردی بود از فرعونیان که به موسی ایمان آورده بود اما ایمان خود را مکتوم می داشت، در دل به موسی عشق می ورزید و خود را موظف به دفاع از او می دید.




او مردی بود هوشیار و دقیق و وقت شناس و از نظر منطق بسیار نیرومند و قوی که در لحظات حساس به یاری موسی شتافت، و چنان که در دنباله این آیات خواهد آمد او را از یک توطئه خطرناک قتل رهایی بخشید. این شخص بنا بر روایات و تفاسیر پسر عمو و یا پسر خاله فرعون بوده و تعبیر به آل فرعون را نیز شاهد بر این معنى دانسته اند زیرا تعبیر به آل معمولا در مورد خویشاوندان به کار مى رود هر چند در مورد دوستان و اطرافیان نیز گفته مى شود. بعضى دیگر او را یکى از پیامبران خدا به نام (حزبیل) یا (حزقیل) مى دانند.
بعضی گویند او حزبیل، همان نجاری بود که صندوق برای حضرت موسی ساخت تا مادرش او را در میان رود نیل بیاندازد.



قرآن کریم از او به عنوان « مومن من ءال فرعون » یاد کرده و در آیات ۲۸تا۴۵ سوره مومن(غافر) از دفاع جانانه او از حضرت موسی و خنثی شدن توطئه ترور حضرت موسی توسط او سخن می گوید. همچنین قرآن ایمان کامل او را به خدا، معاد و دعوت انبیاء و خصوصا موسی را گوشزد می کند.



بعضی روایت کرده اند که او خازن (سرپرست خزائن و گنجینه های) فرعون بوده است از ابن عباس نقل شده که در میان فرعونیان تنها سه کس به موسی ایمان آوردند: مؤمن آل فرعون، و [[
آسیه (همسر فرعون)|همسر فرعون]] و آن مردی که قبل از نبوت موسی به او خبر داد که فرعونیان تصمیم دارند تو را به خاطر قتل یکی از اتباعشان به قتل برسانند و هر چه زودتر از مصر بیرون رو. ولی قرائتی در دست است که نشان می دهد بعد از ماجرای موسی با ساحران گروه قابل ملاحظه ای به موسی ایمان آوردند و ظاهر این است که ماجرای مؤمن آل فرعون بعد از جریان ساحران بود. بعضی نیز احتمال داده اند که او از بنی اسرائیل بوده که در میان فرعونیان می زیسته و مورد اعتماد‌شان بوده است، ولی این احتمال بسیار ضعیف به نظر می رسد چرا که با تعبیر" آل فرعون"، و همچنین" یا قوم" (ای قوم من) سازگار نیست، ولی به هر حال نقش مؤثر او در تاریخ موسی و بنی اسرائیل کاملا روشن است، هر چند تمام خصوصیات زندگی او امروز برای ما روشن نیست.
در بعضی روایات از پیغمبر گرامی اسلام نقل شده: نخستین تصدیق کنندگان (پیامبران بزرگ) سه کس بودند: حبیب نجار، مؤمن آل یس همان کسی که به مردم (انطاکیه) می گفت از فرستادگان خدا پیروی کنید، از کسانی پیروی کنید که پاداشی از شما نمی خواهند و خود هدایت یافته اند، و حزقیل مؤمن آل فرعون، و علی بن ابی طالب (ع) و او از همه برتر است".
این حدیث هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت به چشم می خورد". و به راستی این هر سه در بحرانی ترین لحظات به پیامبران الهی ایمان آوردند و پیش گام و پیش قدم بودند و شایسته نام صدیقند، آنها در رأس کسانی قرار دارند که پیامبران الهی را تصدیق کردند.



مؤمن آل فرعون را باید یک مصلح کامل قلمداد کرد، چرا که در محیطی شرک آلود و طغیان زده و پر از ستم، و با وجود بر خورداری از مکنت و دارایی دنیوی به همه تعلقات و مظاهر دنیا پشت می کند و با تمام وجود ندای دفاع از پیامبر زمان را سر می دهد و با فریادی رسا و قاطع، سر دم داران کفر را به ایمان فرا می خواند. او به بهانه دفاع از یک بی گناه وارد عرصه ای تبلیغی می شود و با بهره بر داری مناسب از فرصت به دست آمده و توجه عموم، به بیان اندیشه های اصلاحی خود می پردازد. اندیشه هایی که شامل توحید، معاد و تشویق به ایمان و عمل صالح و غیره است.




۵.۱ - ۱.فعالیت پنهانی برای دعوت


گاهی شدت فشار مخالفان به حدی است که اظهار دعوت به مفهوم قرار دادن آن در معرض خطر قطعی است، پس برای مؤمن آل فرعون که دارای منصبی حکومتی و از نزدیکان فرعون است و می تواند حمایت عملی مؤثری برای دعوت فراهم سازد، کتمان ایمان در شرایطی بسیار بجاست، تا زمانی که به اقتضای شرایط جدید، صورت علنی یابد. زمانی که جان موسی از سوی فرعون تهدید می شود فعالیت جدی او آغاز می گردد: «وقال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله» و مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می داشت، گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگار من خداست؟. در مجموعه قصص القرآن الکریم نوشته محمدعلی دخیل چنین آمده است: او حزبیل پسر عموی فرعون و ولی عهد او بوده که ایمانش را در هنگام ضرورت پنهان می داشت و چون شرایط مساعد گشت، ایمان خود را علنی ساخت. ولی در هر شرایط تابع دستورهای الهی بود.

۵.۲ - ۲.منطق واستدلال


مؤمن به خوبی می داند با اندک دفاعی از موسی و رسالت او، امنیتی برای او نخواهد ماند، اما، مع الوصف به دفاعی جانانه و همه جانبه می پردازد که نخستین مرحله آن متزلزل ساختن منطق فرعونیان است. می گوید: به مجرد این که کسی بگوید: خدا پروردگار من است، او را می کشید؟ این جمله خود حاوی استدلال است «أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله وقد جاءکم بالبینات من ربکم» آیا مردی رامی کشید که می گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلما برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده است.
استدلال های دیگر او به قرار زیر است: «و إن یک کاذبا فعلیه کذبه وإن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم إن الله لایهدی من هو مسرف کذاب» و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد، برخی از آنچه به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسی را که افراط کار دروغ زن باشد هدایت نمی کند. «یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فی الأرض فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا» ای قوم من، امروز فرمانروایی از آن شماست و در این سرزمین مسلطید، ولی چه کسی ما را از بلای خدا - اگر به ما برسد - حمایت خواهد کرد؟ این انکار شدیدی از جانب مؤمن است که می خواهید جنایت بزرگی مانند قتل یک نفس محترم مرتکب شوید و هیچ دلیلی برای آن ندارید مگر کلمه حقی که گفته و برای سخن حقش نه یک دلیل بلکه دلایل روشن متعددی از جانب آن که خدایش می خواند آورده است، و این نوعی آماده سازی مخاطبان برای اعتراف آنها به حقانیت دعوت موسی و آرام کردن خشم آنها ست. در مرحله ای دیگر از تبلیغ خود، دعوت فرعونیان را پوچ و بی معنا و بدین سبب غیر قابل اعتنا می شمرد: «لاجرم أنما تدعوننی إلیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الآخرة وأن مردنا إلی الله» آنچه مرا به سوی آن دعوت می کنید، به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت (در خور) خواندن نیست و در حقیقت، برگشت ما به سوی خدا ست.

۵.۳ - ۳.انذار با یادآوری


همان گونه که در سیره برخی از انبیا دیدیم، مؤمن آل فرعون نیز گاهی با یاد آوری و انذار توأمان، آهنگ تحریک و اقناع مخاطبان را می نماید، دو شیوه ای که به خوبی یکدیگر را تکمیل می کنند: «و قال الذی آمن یا قوم إنی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم وما الله یرید ظلما للعباد» و کسی که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، من از روزی مثل روز دسته های مخالف خدا بر شما می ترسم. در این آیات، انذار و یادآوری سرگذشت اقوام پیشین به همراه یکدیگر، یک روند تبلیغی مؤثر را به وجود آورده است که می تواند هر مخاطب حق پذیری را به تأثر وا دارد. «و یا قوم إنی أخاف علیکم یوم التناد یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم ومن یضلل الله فما له من هاد» و ای قوم من، من شما را از روزی که مردم یکدیگر را ندا در می دهند، بیم دارم. و در پایان یادآوری ها، استدلال ها و نصیحت ها، برای اتمام حجت، انذاری صریح و تکان دهنده را ارائه می کند که حاوی نوعی برائت نیز هست: « الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان أتاهم کبر مقتا عند الله و عند الذین آمنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار » کسانی که درباره آیات خدا - بدون حجتی که برای آنان آمده باشد - مجادله می کنند، این ستیزه در نزد خدا و کسانی که ایمان آورده اند عداوت بزرگی است. این گونه خدا بر دل هر متکبر زور گویی مهر می نهد. آیه ۳۴ سوره غافر(مؤمن) نیز بر یاد آوری ماجرای دعوت پر از اعجاز و عبرت یوسف آغاز می شود و با انذار گمراهی دائم مشرکان پایان می یابد: «ولقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شک مما جاءکم به» و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار برای شما آورده، و از آنچه برایتان آورد همواره در تردید بودید.

۵.۴ - ۴.خیر خواهی و دلسوزی


از شیوه های مشترک انبیا و اولیا در تبلیغ دین این است که سر نوشت خود شان و مخاطبان را یکسان به حساب آورند و برای آن ناصحانه دلسوزی کنند. ازاین رو مؤمن آل فرعون، این گونه به مردم هشدار می دهد: «فمن ینصرنا من بأس الله إن جاءنا» پس چه کسی ما را از بلای خدا - اگر به ما رسد - حمایت خواهد کرد؟ «إنی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب» من بر شما از مثل روز عذاب دسته های مخالف خدا می ترسم. «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار» ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی ناچیز است، و در حقیقت، آن آخرت است که سرای پایدار است. «و یا قوم ما لی أدعوکم إلی النجاة وتدعوننی إلی النار» و ای قوم من، چه شده است که من شما را به نجات می خوانم و شما مرا به آتش می خوانید؟ بیش از هر چیز باید به لحن و سیاق آیات فوق دقت کرد تا عمق دلسوزی و خیر خواهی مؤمن برای مردم روشن گردد.

۵.۵ - ۵.تبلیغ در مراحل متعدد


از ظاهر آیات بر می آید که تبلیغ مؤمن دارای مراحل متعدد بوده است و با طی یک مرحله، در صدد یافتن فرصت دیگر بوده و پیام های خود را در فراگرد تبلیغی جدید عرضه می کرده آیات ۲۸ تا ۳۵ سوره مؤمن است. را می توان حکایت کننده مرحله اول دعوت وی دانست و آیات ۳۸ تا ۴۶ بازگو کننده مرحله دوم می باشند. گفتنی آن که به نظر می رسد با مردد شدن فرعونیان در مورد قتل موسی مرحله اول دعوت او به توفیق نایل شد، و در مرحله دوم وقت آن رسیده که مبلغ ضمن تقویت این نتیجه، در پی تثبیت عقاید و پیام های دیگر خویش باشد. جالب است که ترتیب شیوه های اتخاذ شده در دو مرحله متفاوت است. به عنوان مثال در مرحله دوم شیوه ترغیب و تشویق بسیار بیشتر از مرحله اول به کار رفته و در عوض انذار در مرحله اول بیشتر به چشم می خورد.

۵.۶ - ۶.همراهی و مدارا با مخاطبان


از آن جا که یک باره نمی توان تمامیت عقل و دل مخاطبان را در اختیار گرفت، در مراحل اولیه دعوت، نوعی همراهی و امید هدایت تدریجی ضرورت می یابد. مؤمن از ابتدا سخن نهایی و اعتقاد کامل را بازگو نکرد، چه، مخاطبان از تلقی و تحمل آن عاجز بودند. پس نوعی همراهی و تسهیل امر موجب تمایل آنان به پیام او گردید، به این ترتیب که، هر چند می داند تمام گفتار موسی راست و صحیح است با ظاهر شک و دودلی می گوید: وإن یک کاذبا فعلیه کذبه، و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست. و نیز به جای آن که به تمام آنچه موسی وعده داده اشاره کند، بعضی از آن را متعرض شده است: «وإن یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم» و اگر راستگو باشد، بعضی از آنچه شما را وعده داده به شما می رسد. اگر پرسیده شود چرا گفت: بعضی از آنچه وعده تان داده به شما می رسد، در حالی که او نبی راستگو یی است و هر چه وعده داده بدون استثنا باید عملی شود، پاسخ این است که چون او در مقابل دشمنان موسی و منکران دعوتش نیاز داشت تا قدری با آنان مدارا و ملایمت کند و راه میانه را بپیماید و از در خیرخواهی درآید، طوری که زمینه برای قبول آنها فراهم تر شود و چون از او شنیدند پیامش را رد نکنند».

۵.۷ - ۷.تشویق و ترغیب


بخش قابل توجهی از آیات دعوت مؤمن آل فرعون را تشویق ها و امید بخشی های او به مخاطبان تشکیل می دهد. وی آن گاه که شیوه های استدلال و انذار و یادآوری را بی اثر یا کم اثر می بیند، در دومین فرآیند تبلیغی خود، بیش از هر روش، به تشویق و اظهار خیر خواهی می پردازد و با بیان نعمت ها و پاداش های الهی، آنان را به پذیرش و التزام به پیام ها سوق می دهد.

۵.۷.۱ - - تشویق به یافتن راه رشد


«و قال الذی آمن یا قوم اتبعون أهدکم سبیل الرشاد» و آن کس که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.

۵.۷.۲ - - تشویق به ورود به بهشت


«و من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیرحساب» . و هر کس که کار شایسته ای کند، چه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه، آنان داخل بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی می یابند.

۵.۷.۳ - - ترغیب به آرامش سرای دیگر


«یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار» ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی ناچیز است و در حقیقت، آن سرای آخرت است که سرای پایدار است.

۵.۸ - ۸.شیوه مقایسه


درباره تأثیر و کاربرد روش مقایسه در دعوت های انبیا مطالبی در پیش گفته ایم. در دعوت مؤمن نیز، اسلوب مقایسه به نیکو ترین وجه مورد بهره برداری قرار گرفته تا ضمن روشنگری و آگاهی بخشی، فطرت و روان مخاطبان را به پذیرش حق و ندای توحید تحریک و تحریض نماید. گاهی حیات دنیوی و اخروی را مقایسه می کند تا عنایت مخاطب را به آخرت جلب نماید: «یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع وإن الآخرة هی دار القرار» ای قوم من، این زندگی دنیا تنها کالایی نا چیز است و آن آخرت است که سرای پایداراست. در سخنی دیگر، کار بد و خوب و جزای هر یک در پیشگاه خدا را مقایسه می کند، تا به نیکی تشویق نماید: «من عمل سیئة فلا یجزی إلا مثلها ومن عمل صالحا من ذکر أو أنثی وهو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب» هر که بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد. و هر که کار شایسته کند - چه مرد باشد یازن- در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان وارد بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی می یابند. گاهی نیز دعوت بی محتوای جبهه مقابل را با دعوت نجات بخش خویش مقایسه می کند تا آنان را به قبول آن سوق دهد: «ویا قوم ما لی أدعوکم إلی النجاة وتدعوننی إلی النار تدعوننی لأکفر بالله وأشرک به مالیس لی به علم وأنا أدعوکم إلی العزیز الغفار». و ای قوم من، چه شده است که من شما را به نجات فرا می خوانم و شما مرا به آتش می خوانید؟ مرا دعوت می کنید که به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علم ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوی آن ارجمند آمرزنده دعوت می کنم.
زمخشری در این خصوص می گوید: آن گاه به مقایسه دو دعوت پرداخت. دعوتی به دین خدا که نتیجه آن رهایی است و دعوتی به اعتقاد به شرک که عاقبت آن آتش است، و مردم را با تلاش زیاد به هشیاری فرا خواند و بدین ترتیب خداوند او را حجت و مایه عبرت آل فرعون قرار داد.در انتها، نتیجه گیری او نیز در بر دارنده مقایسه ای مؤثر است: «لاجرم أنما تدعوننی إلیه لیس له دعوة فی الدنیا ولا فی الآخرة وأن مردنا إلی الله وأن المسرفین هم أصحاب النار» آنچه مرا به سوی آن می خوانید به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت، در خور خواندن نیست و در حقیقت، بر گشت ما به سوی خداست و افراط گران همدمان آتشند. در تفسیر آیه فوق، مؤلف تفسیر کشاف می نویسد: یعنی آنچه مرا بدان می خوانید حتی نمی تواند کسی را به سوی خودش بخواند، چرا که لازم است معبود واقعی، بندگان را به طاعت خویش فرا خواند و سپس بندگان برای عبادت او تبلیغ کنند، در حالی که این معبود شما نه خود دعوت می کند و نه مدعی ربوبیت است... در دنیا جمادی بیش نیست و در آخرت هم، اگر خدا به او نیرویی دهد از پرستش کنندگانش بیزاری خواهد جست.



"تقیه" یا" کتمان عقیده باطنی" بر خلاف آنچه بعضی می پندارند به معنی ضعف و ترس و محافظه کاری نیست، بلکه غالبا به عنوان یک وسیله مؤثر برای مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار می گیرد، کشف اسرار دشمن جز از طریق افرادی که از روش تقیه استفاده می کنند ممکن نیست. ضربات غافلگیرانه بر پیکره دشمن جز از طریق تقیه و کتمان نقشه ها و طرح های مبارزه صورت نمی گیرد.و مؤمن آل فرعون نیز تقیه اش برای خدمت به آئین موسی (ع) و دفاع از حیات او در لحظات سخت و بحرانی بود، چه چیز از این بهتر که انسان فرد مؤمنی در دستگاه دشمن داشته باشد که تا اعماق تشکیلات او نفوذ کند، و از همه چیز با خبر گردد و به موقع دوستان را در جریان بگذارد، و حتی در موقع لزوم در فکر جباران نفوذ کند و نقشه های آنها را دگرگون سازد؟! آیا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقیه استفاده نمی کرد هرگز توانایی انجام این خدمات را داشت؟
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: التقیة دینی و دین آبائی، و لا دین لمن لا تقیة له، و التقیة ترس الله فی الأرض، لأن مؤمن آل فرعون لو أظهر الإسلام لقتل: " تقیه دین من و دین پدران من است، کسی که تقیه ندارد دین ندارد.تقیه سپر خداوند در روی زمین است، چرا که اگر مؤمن آل فرعون ایمان خود را اظهار داشته بود کشته می شد".
در زمانی که جمعیت مؤمنان در منطقه ای در اقلیت باشند و در چنگال اکثریتی بی منطق و بی رحم گرفتار شوند هیچ عقلی اجازه نمی دهد که با اظهار ایمان جز در مورد ضرورت نیروهای فعال خود را به هدر دهند، بلکه باید در این مقطع خاص با تقیه و کتمان عقیده، نیروها را متشکل و متمرکز و برای قیام نهایی آماده سازند.

۶.۱ - ۱۰.تفویض کار به خدا


مؤ من آل فرعون هنگامی که ایمان خود را آشکار ساخت ، و خط توحیدى خویش را از خط شرک آلود آن قوم جدا کرد،و یک تنه با منطق گویایش در برابر همه آنها ایستاد، گفت: و افوض امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد.
من تمام کارهاى خود را به خداوند یگانه یکتا وا گذار مى کنم که او نسبت به بندگانش بینا است .
و به همین دلیل نه از تهدید هاى شما مى ترسم ، و نه کثرت و قدرت شما و تنهائى من مرا به وحشت مى افکند، چرا که سر تا پا خود را به کسى سپرده ام که قدرتش بى انتها است و از حال بندگا نش به خوبى آگاه است.
درباره اهمیت وا گذارى کار خویش به خدا و توکل بر پروردگار همین بس که در حدیثى از امیر مؤ منان على(ع) آمده است، ایمان چهار رکن دارد: توکل بر خدا، واگذارى کار خویش به او ، راضى بودن به قضاى الهى و تسلیم در برابر فرمان خداوند.
امام صادق(ع) فرموده اند: کسى که کار خود را به خدا وا گذارد در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر برکت است ، و کسى که حقیقتا کار خود را به خدا وا گذارد برتر از آن است که به غیر او بیندیشد.
تفویض امر به خدا به معنى وا گذار نمودن کار خویش به او است ، نه به این معنى که انسان دست از تلاش و کوشش ‍ بر دارد که این بطور مسلم تحریفى است در معنى (تفویض) بلکه به این معنى است که نهایت کوشش و تلاش و جهاد را به کار گیرد، و هنگامى که در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نکند دست پاچه نشود و دلسرد نگردد بلکه کار خود را به خدا وا گذارد، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاش ادامه دهد.
(تفویض) گرچه از نظر مفهوم با (توکل) شباهت زیادى دارد ولى مرحله اى برتر از آن است ، چرا که (حقیقت توکل) خدا را وکیل خویش دانستن است ، ولى تفویض مفهومش وا گذارى مطلق به او است ، زیرا بسیار مى شود که انسان وکیلى انتخاب مى کند ولى به نظارت خویش نیز ادامه مى دهد، اما در مقام تفویض هیچ نظرى از خود ندارد.



زمانی که مومن آل فرعون همه امورش را به خداوند وا گذار کرد و ایمانش را آشکار ساخت، این تعبیر دعاى مؤدبانه اى بود از این مرد با ایمان که در چنگال قومى زورمند و بی رحم گرفتار بود، تقاضائى بود مؤدبانه از پیشگاه پروردگار که در این شرائط او را در کنف حمایت خویش قرار دهد.
خداوند هم این بنده مؤمن مجاهد را تنها نگذاشت، و او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت). (فوقاه الله سیئات ما مکروا). تعبیر به ( سیئات ما مکروا) نشان مى دهد که اجمالا توطئه هاى مختلفى بر ضد او چیدند، اما این توطئه ها چه بود قرآن سر بسته بیان کرده است ، طبعا انواع مجازات ها و شکنجه ها و سرانجام قتل و اعدام بوده است ، اما لطف الهى همه آنها را خنثى کرد.
در مقابل عذاب هاى شدیدى بر آل فرعون نازل گردید. (و حاق بال فرعون سوء العذاب ).
عذاب و مجازات الهى همه اش دردناک است ، اما تعبیر به (سوء العذاب) نشان مى دهد که خداوند عذاب دردناک ترى براى این گروه انتخاب فرمود این همان چیزى است که در آیه بعد به آن اشاره مى کند.
و مى فرماید: (النار یعرضون علیها غدوا و عشیا). مجازات دردناک آنها همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند. و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب. و روزى که قیامت بر پا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در شدید ترین عذاب وارد کنید.
مى گوید آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قیامت آنها را وارد اشد عذاب مى کند، این به خوبى دلالت دارد که عذاب اول عذاب برزخى است که بعد از این دنیا و قبل از قیام قیامت است و کیفیت آن عرضه و نزدیکى به آتش دوزخ است ، عرضه اى که هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسم را تحت تأثیر قرار مى دهد.
قرآن اصل وجود عالم برزخ را با صراحت بیان داشته است. از جمله آیاتى که به وضوح از وجود چنین عالمى خبر مى دهد همین آیات مورد بحث است آنجا که مى گوید: آل فرعون قبل از قیام قیامت هر صبح و شام از طریق عرضه شدن بر آتش مجازات مى شوند، این چیزى جز عذاب برزخى نیست .
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) مى خوانیم که فرمود: هنگامى که یکى از شما از دنیا مى رود جایگاه او را هر صبح و شام به او نشان مى دهند، اگر بهشتى باشد جایگاهش را در بهشت ، و اگر دوزخى باشد جایگاهش را در آتش ، و به او مى گویند: این جایگاه تو در روز قیامت است و همین امر باعث شادى یا عذاب روح او مى شود.
امام صادق(ع) مى فرماید: این در دنیا قبل از روز قیامت است ، زیرا آتش قیامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قیامت تنها صبح و شام در آتش ‍ دوزخ عذاب شوند در میان این دو باید سعادتمند باشند، چنین نیست ، این مربوط به برزخ است پیش از روز قیامت ، آیا سخن خدا را (بعد از این جمله) نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که قیامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید.
امام نمى فرماید: در قیامت صبح و شام نیست ، بلکه مى فرماید آتش ‍ دوزخ جاودانه است و صبح و شام ندارد، آنچه مجازاتش صبح و شام دارد عالم برزخ است ، سپس به جمله بعد که سخن از قیامت مى گوید به عنوان قرینه اى بر اینکه جمله قبل مربوط به برزخ است استدلال مى فرماید.



هنگامی که این مرد مومن دید موسی (ع) بر سحره پیروز شد تحت تاثیر احساسات قرار گرفت، ایمان خود را آشکار نمود، چون فرعون درصدد بر آمد که موسی (ع) را بکشد ایشان نتوانست خود داری کند گفت:
می خواهید کسی را بکشد که می گوید پروردگار من خداست و از طرف او دلائل واضحی آورده است ؟
حزقیل نیز به جرم دین کشته شد و با سحره به دار آویخته گردید و به شهادت رسید.
در چندین روایت آمده، به دستور فرعون، حزقیل را نیز به شهادت رساندند و بدنش را قطعه ‎قطعه کردند. اینکه قرآن می گوید خداوند او را از توطئه های شوم فرعونیان رهایی بخشید، منظور این است که او را از انحراف عقیده و تحمیل کفر و شرک بر او حفظ کرد.
به فرمایش امام صادق(ع) روایت است که در ذیل آیه ((فوقیه اللّه سیئات ما مکروا(( فرموده است: این آیه نمى خواهد بفرماید: خدا نگذاشت آل فرعون آن مرد مؤ من را به قتل برسانند، بلکه بر او حمله کردند و او را کشتند. آیا مى دانید چه چیز را حفظ کرد! منظور آیه این است که خدا او را از اینکه در دینش شکست دهند حفظ فرمود.



در روایات آمده که فرعون در کاخش برای دخترانش آرایشگر مخصوصی داشت که همسر حزقیل (مؤمن آل‎فرعون) بود که ایمان خود را مخفی می‎ داشت. روزی او در قصر فرعون مشغول آرایش کردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و او طبق عادت خود گفت: «بسم الله» (به نام خدا)، دختر فرعون گفت: آیا منظور از خدا، در این کلمه پدرم فرعون بود؟ آرایشگر گفت: نه، بلکه منظورم پروردگار خودم، پروردگار تو و پروردگار پدرت بود. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. فرعون آرایشگر و فرزندانش را طلبید و به او گفت: «پروردگار تو کیست؟» آرایشگر پاسخ داد: پروردگار من و تو خداست!
فرعون دستور داد تنوری را که از مس ساخته بودند پر از آتش کردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرایشگر به فرعون گفت: من یک تقاضا دارم و آن اینکه استخوان های من و فرزندانم را در یکجا جمع کرده و دفن کنید. فرعون گفت: «چون بر گردن ما حق داری، این کار را انجام می‎دهم!»
فرعون برای اینکه زن اعتراف به خدا بودنش کند، فرمان داد نخست فرزندان آرایشگر را یکی‎ یکی در درون تنور انداختند، ولی او همچنان مقاومت کرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به کودک شیر خوارش، که آخرین فرزندش بود رسید، جلادان او را از آغوش مادر کشیدند تا به درون تنور بیفکنند (مادر بسیار مضطرب شد) کودک به زبان آمد و گفت: «اصبری یا اماه! انک علی الحق» : مادرم صبر کن تو بر حق هستی. آنگاه او و کودکش را در میان تنور انداخته، سوزاند ند.
رسول خدا(ص) پس از نقل این حادثه جگر سوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوی بسیار خوشی به مشامم رسید، از جبرئیل پرسیدم این بوی خوش از چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی خوش (از خاکستر) آرایشگر دختران فرعون است که به شهادت رسیدند.



ادیان الهی و مکتب های آسمانی که در برابر طاغوت ها و جباران ظاهر شدند در آغاز به وسیله گروه اندکی عرضه شد آنها اگر می خواستند از کمی نفرات وحشت کنند و کثرت مخالفان را دلیل بر حقانیت آنها بشمرند هرگز این مکتب ها رشد نمی کرد.اصل اساسی که بر تمام برنامه های آنها حاکم بود همان است که امیر مؤمنان علی ع در گفتار پر محتوایش بیان فرموده: «ایها الناس لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله»:" ای مردم در طریق هدایت از کمی نفرات هرگز وحشت نکنید".
مؤمن آل فرعون سمبلی بود از این مکتب، و رهروی بود از پیش قدمان این راه، و نشان داد که یک انسان با عزم و اراده راسخ ناشی از ایمان می تواند حتی در اراده فراعنه جبار اثر بگذارد و پیامبر بزرگی را از خطر برهاند.
تاریخ زندگی این مرد شجاع و هوشیار نشان می دهد که همیشه باید حرکات طرفداران حق حساب شده باشد، گاه باید ایمان را اظهار کرد و فریاد کشید، گاه باید برای هدف های" کوتاه مدت" و " دراز مدت" ایمان را مکتوم داشت. و تقیه چیزی جز این نیست که انسان به خاطر هدف های مقدسش اعتقاد خود را در مقطع خاصی مکتوم دارد. همان گونه که مجهز بودن به سلاح ظاهری برای در هم کوبیدن دشمن لازم است سلاح برنده منطق نیز ضروری است که تأثیرش از سلاح ظاهر به مراتب بیشتر است. لذا کاری را که مؤمن آل فرعون با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هیچ سلاحی ساخته نبود. و بالآخره داستان مؤمن آل فرعون نشان می دهد که خدا این گونه افراد با ایمان را تنها نمی گذارد و در برابر خطرات در پناه لطف خودش قرار می دهد.




 
۱. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص۸۷    
۲. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۸۷-۸۸)    
۳. بحار الانوار،ج۱۳،ص۱۶۳    
۴. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۲۸-۴۵)    
۵. سوره قصص(۲۸)،آیه۲۰    
۶. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۸۷-۸۸)    
۷. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص۹۰    
۸. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۲۸-۴۵)    
۹. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۲۸-۴۵)    
۱۰. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۲۸    
۱۱. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۲۹    
۱۲. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۳    
۱۳. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۳۰-۳۱)    
۱۴. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۳۲-۳۳)    
۱۵. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۵    
۱۶. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۴    
۱۷. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۲۹    
۱۸. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۰    
۱۹. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۹    
۲۰. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۱    
۲۱. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۲۸-۳۵)    
۲۲. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۳۸-۴۶)    
۲۳. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۲۸    
۲۴. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۸    
۲۵. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۰    
۲۶. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۹    
۲۷. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۳۹    
۲۸. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۰    
۲۹. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۴۱-۴۲)    
۳۰. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۴۳)    
۳۱. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص۸۹    
۳۲. ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۷،ص۵۱۳    
۳۳. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه(۴۳)    
۳۴. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۷-۱۱۸)    
۳۵. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۵    
۳۶. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص۱۱۳    
۳۷. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۵    
۳۸. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۶    
۳۹. سوره مومن(غافر)(۴۰)،آیه۴۶    
۴۰. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۴-۱۱۵)    
۴۱. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۸)    
۴۲. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۸)    
۴۳. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۸-۱۱۹)    
۴۴. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۹-۱۲۰)    
۴۵. بحار الانوار،ج۱۳،ص۱۶۳    
۴۶. تفسیر نور الثقلین،ج۴،ص۵۲۱    
۴۷. ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۷،ص۵۱۳    
۴۸. بحارالانوار،ج۱۳،ص۱۶۳    
۴۹. تفسیر نمونه،ج۲۰،ص(۱۱۶-۱۱۷)    




۱.دایره المعارف طهور    
۲.دایره المعارف طهور    
۳.کتابخانه مدرسه فقاهت-فارسی(تفسیر نمونه)    
۴.کتابخانه مدرسه فقاهت-فارسی(ترجمه تفسیر المیزان)    




جعبه ابزار