• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ام المؤمنین ام سلمه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از وقایع مهم سال چهارم هجری ازدواج رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ام‌سلمه بود. ایشان از نظر دینداری و خردمندی یکی از ‌برترین زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند.



وی پیش از هجرت در خانواده‌ای شریف در مکه متولد شد؛ اما زمان ولادتش‌ به‌طور دقیق مشخص نیست با توجه به تاریخ وفات و طول عمرش می‌توان حدس زد که ۲۰ سال و اندی پیش از هجرت به دنیا آمده است.


نامشان هند و به نقلی رمله، دختر ابی‌امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم بود. نام پدرشان حذیفه و به قولی سهیل
بود و ملقب به زاد الرکب، چرا که او یکی از بخشنده‌ترین مردم عرب بود و در کرم و بخشش شهره عام و خاص، هرگاه سفر می‌کرد بدون رفیق نمی‌رفت همیشه با خود آن قدر زاد و توشه همراه می‌برد که حتی رفیقش را نیز کفایت ‌می‌کرد. مادرش نیز عاتکه بنت عامر بن ربیعه کنانی نام داشت. ایشان دختر عموی ابوجهل و خالد بن ولید بودند.


ایشان از اولین زنانی بود که مسلمان شد، در ابتدا همسر ابی‌سلمه عبدالله بن عبدالاسد بن هلال مخزومی پسر عمه و برادر رضاعی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. آنها از اولین مسلمانانی بودند که به حبشه هجرت کردند، در آنجا، دختر‌شان زینب متولد شد. با انتشار خبر خودداری قریش از اذیت و آزار مسلمانان، با همسرش از حبشه به مکه بازگشت؛ ولی چون خبر دروغ بود، برای رهایی از فشار مشرکان، به حبشه بازگشت. پس از مدتی، به مکه بازگشته و از آنجا به مدینه هجرت کردند. گفته شده ایشان، اولین زنی بودند که به مدینه هجرت کردند.
[۴۵] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.



در جنگ احد ابوسلمه بر اثر تیری که از سوی ابوسلمه یا ابواسامه جشمی، به بازویش اصابت کرد، زخمی شد، از این رو پس از جنگ احد به مدت یک ماه، برای معالجه زخمش در مدینه ماند تا اینکه زخمش نسبتاً بهبود یافت، سپس به فرمان رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ماه محرمی که سی و پنجمین ماه هجرت بود، به فرماندهی گروهی از مسلمانان منسوب و برای هجوم به بنی‌اسد، عازم قطن گردید. پس از بازگشت از این ماموریت به مدینه در هشتم صفر سال چهارم هجری، زخمهایش سر باز کرد و در اثر آن، در هشتم ماه جمادی‌الآخر همین سال، در گذشت.
ام‌سلمه از ایشان، صاحب چهار فرزند شده بود سلمه، عمر، دره، زینب، نام زینب «بره» بود و زمانی که به عنوان ربیبه وارد خانه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شد، حضرت او را زینب نامید.


امّ سلمه قصد کرده بود بعد از شوهرش دیگر ازدواج نکند تا در بهشت با ابوسلمه باشد؛ ولی ابوسلمه او را از این قصد بازداشت و از خدا خواست مردی بهتر از خودش نصیب امّ سلمه گرداند. چون عدّه ‌ام‌سلمه به پایان رسید، رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به واسطه حاطب بن ابی‌بلتعه از او خواستگاری نمود. او قبلاً به خواستگاری ابوبکر و عمر جواب رد داده بود، چون حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او خواستگاری کرد، با کمال ادب گفت: «در من خصالی است که قادر نیستم، همسرتان باشم، من زنی بسیار غیرتمندم و می‌ترسم که شما چیزی از من ببینید که خداوند بخاطر آن، مرا عذاب کند، همچنین سن من بالا رفته و از جوانی‌ام گذشته‌ام، بعلاوه من زنی عیال‌وارم که باید برای تامین معیشت‌شان تلاش کنم». حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در جوابشان فرمودند: «به لحاظ سن، من از تو مسن‌ترم پس بر زن عیب نیست که با مردی ازدواج کند که به لحاظ سن، از او مسن‌تر است، اما آنچه درباره غیرتت گفتی، من از خدا می‌خواهم غیرت را از تو برگیرد و اما درباره عیال و فرزندانت، باید بگویم آنها عیال خدا و رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند.»
ام‌سلمه به این ازدواج راضی شد.
حضرت به ایشان پیغام فرستادند که «به پسرت بگو که تو را به من تزویج کند» پسرش سلمه یا به نقلی پسرش عمر، با اینکه بالغ نشده بود، او را در شوال سال چهارم هجری یا دوم هجرت به عقد حضرت درآورد. حضرت خود خطبه عقد را جاری فرمودند. گفته شده نجاشی مهریه او را که چهارصد دینار طلا بود، به هنگام عقد پرداخت کرد،
[۸۶] رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۲.
علاوه بر آن، رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یک بالش چرمی ‌پر شده از لیف خرما و یک ظرف و یک آسیاب را هم کابین او قرار دادند. ام‌سلمه نقل کرده «وقتی حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا عقد فرمود، مرا از خانه خودم به حجره همسر در گذشته‌اش زینب دختر خذیمه که به ام‌المساکین معروف بود، برد. در آن خانه جوال کوچکی بود، در آن نگاه کردم دیدم مقدار کمی جو در آن است، دستاس و کاسه و دیکچه‌ای هم بود و چون نگریستم در آن دیگ،‌ اندکی پیه و چربی بود، جو را برداشتم و دستاس کردم و در کاسه ریختم و همان چربی‌اندک را خورشت قرار دادم و این خوراک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و همسر او در شب عروسی آن دو بود.» وی زنی زیبا روی بود و گاه مورد رشک و حسادت و طعن و تمسخر دیگر همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قرار می‌گرفت. او را بعد از خدیجه برترین همسر پیامبر دانسته‌اند.


پیامبر بیش از دیگر زنان خود، به امّ سلمه توجه داشت طبق منابع، پیامبر فهرست اسامی اهل بهشت و جهنم و نوشته‌ای برای خلیفه برحق پس از خود و مقداری تربت کربلا به امّ سلمه سپرده بودند.


گفته شد پیامبر بیش از دیگر زنان خود، به امّ سلمه توجه داشت او نیز پس از رحلت ایشان همچنان وفادار ماند و در حوادث حساس و هنگام لزوم، از خاندان پیامبر دفاع می‌کرد و همواره با نقل احادیثی از پیامبر ولایت علی (علیه‌السلام) و منزلت او را نزد پیامبر به یاد مسلمانان می‌آورد.


آمده است که به رسم عقد اخوت پیامبر او و صفیّه (دیگر همسر رسول خدا) را هم‌پیمان کردند نوشته‌اند که مراسم عروسی حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در خانه امّ سلمه برپا شد این خبر، احتمال ازدواج پیامبر را با امّ سلمه در سال دوم هجری قوت می‌بخشد.


ایشان در غزوات مریسیع، بنی‌قریظه، خیبر، حدیبیه، فتح مکه و طائف همراه رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و در حجة‌الوداعنیز حاضر بود.
او عقلی رسا و رأیی صائب داشت و مورد احترام و محبت پیامبر بود. ایشان با رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هفت سال زندگی کرد، اما از حضرت دارای فرزندی نشدند، پس از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز روزگاری دراز، زنده بود.

۹.۱ - غزوه حدیبیه

در غزوه حدیبیه که همراهان پیامبر از سر تراشیدن و قربانی خودداری می‌کردند طرف مشورت پیامبر قرار گرفت و پیشنهاد او مبنی بر این‌که پیامبر بدون توجه به مسلمانان شخصاً به سر تراشیدن و قربانی اقدام کند مؤثر واقع شد و مسلمانان بعد از حضرت سر تراشیدند و قربانی کردند.
[۱۲۰] رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۳- ۲۲۴.



وی در ۸۴ سالگی در مدینه درگذشت ایشان آخرین همسر رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند که وفات کردند. مورخان در سال وفاتشان اختلاف کرده‌اند و وقوع آن را در سال‌های ۵۹، ۶۰، عاشورای۶۱، رمضان یا شوال ۶۲ ذکر کرده‌اند، عده‌ای هم تنها به ذکر تاریخ وفاتشان در ایام حکومت یزید بن معاویه، بسنده کرده‌اند. ابوهریره یا عبدالله بن ابی امیه یا ولید بن عتبه بر او نماز گزارد و بعد از وفات، ایشان را در بقیع به خاک سپردند.

۱۰.۱ - دلایل وفات بعد شهادت امام حسین

اما بنا به دلایلی ذکر وفاتشان بعد شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و در ایام حکومت یزید بن معاویه، به واقع نزدیکتر می‌نماید: از طبرانی در کتابش از ثقات نقل کرده که او در زمان یزید بن معاویه در سال ۶۲ زنده بود.
۱- معروف و ثابت است که حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شیشه‌ای از خاک کربلا را نزد ایشان گذاشته و به او فرمودند: «هرگاه این خاک‌ رنگ خون تازه به خود گرفت بدان که حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیده است.» پس از آن روز، ایشان هر روز به آن شیشه نگاه می‌کردند، چون چنین دیدند، فریاد می‌زدند: «وا حسینا» «وا ابن رسول‌الله».
۲- ذهبی نقل کرده که ایشان با شنیدن خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) بسیار ناراحت شدند و گریه کردند و از آن پس نمی‌پوشیدند، مگر لباس خشن. ایشان ‌اندکی بعد از این واقعه وفات کردند. همچنین ذهبی نقل کرده که «او صدای اجنه را در حالی که بر امام حسین (علیه‌السّلام) نوحه می‌خواندند، می‌شنید.»
۳- بیهقی از سلمی نقل می‌کند که «بر ام‌سلمه وارد شدم دیدم گریان است علت پرسیدم، گفت: در خواب رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیدم که سر و رویش خاک‌آلود است، گفتم چه شده یا رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؟ گفت: حسین را الان کشتند.»
[۱۴۸] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۵۱۰.

۴- نقل شده وقتی خبر شهادت حسین (علیه‌السّلام) را آوردند ایشان اهل عراق را لعنت کردند و گفتند: «کشتید او را، خدا شما را بکشد فریبش دادند و ساکت ماندند خدا لعنت‌شان کند.»
۵- از شهر بن حوشب نقل شده که ام‌سلمه برای امام حسین (علیه‌السّلام) عزاداری می‌کرد.


در امر تکوینش جمال خیره کننده، عقل راجح و نافذ، حلم و وقار و سکینه جمع شده بود. او پس از حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) از کاملترین زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از لحاظ فهم و راجح‌ترین‌شان به لحاظ عقل و تمام‌ترین‌شان از لحاظ مشورت و طیب‌ترین‌شان از لحاظ خلق و اخلاق بود و به واسطه فطانت و حکمت و تدبیر و بصیرتش به او مثال می‌زدند. بیان حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیبیه، اشاره‌ای است به وفور عقل و رای درستش، و عذرش برای رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امر ازدواج نیز دلیلی دیگر است بر کمال عقلش و حسن ادبش و اینکه عمل سنجیده می‌کرد. زیبایی‌ زایدالوصفش عایشه را به شدت آزرده خاطر می‌ساخته، حسادتش را برمی‌انگیخت، از عایشه نقل شده که می‌گفت: «هنگامی که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با او ازدواج کرد، بسیار ناراحت شدم زیرا فهمیدم که زیباست اما به خودم دلداری دادم تا اینکه او را دیدم که چندین برابر زیباتر از آن بود که برای من توصیف شده بود.»


می‌گویند:در ماجرای غصب فدک که صحابه و بزرگان قوم، همه سکوت اختیار کرده بودند او شجاعانه در برابر خلیفه نخست ایستاد و از فاطمه (علیهاالسلام) دفاع کرد، چنان‌که در پی آن خلیفه در آن سال مقرری او را قطع کرد.


او بعد از خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، بهترین زنان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به شمار می‌آید، ایشان بعد از وفات حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عهد خود باقی ماند و تغییر و تغّیری در او حاصل نشد و همانطور که خدا امر کرده بود در خانه‌اش به سر می‌برد. او وصی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کمک می‌کرد و از مواضعش دفاع می‌نمود و اعداء و دشمنانش را می‌راند.

در طول ۲۵ سال خلافت خلفای سه‌ ‌گانه او به حمایت اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌پرداخت و درگاه لزوم خلفا را موعظه می‌کرد در همین راستا خلیفه سوم را از مخالفت با سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرهیز داد.
[۱۷۱] رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۴.
در جریان مخالفتهای عمار با خلیفه سوم، جانب عمار را گرفت و خلیفه سوم را نکوهش کرد.
در دوران خلافت علی (علیه‌السلام) از حضرت حمایت کرد او ضمن ردّ درخواست طلحه و زبیر برای شرکت در خونخواهی عثمان کوشید. با یادآوری سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در این خصوص که علی (علیه‌السلام) ولیّ هر مؤمن و مؤمنه‌ای است و عایشه نیز آن را تصدیق کرد عایشه را از رفتن به جانب بصره باز دارد. چون در این کار موفق نشد، برای گروهی از انصار و مهاجران سخنرانی کرد و در آن ضمن حمایت از علی (علیه‌السلام) موقعیت و مرتبه او را در جامعه اسلامی و نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یادآور شد و گروه فراوانی را از همراهی سپاه جمل منصرف کرد.

۱۳.۱ - احتجاج با عایشه

او احتجاجات قوی‌ای با عایشه قبل و بعد جنگ جمل دارد ایشان در زمان جنگ جمل و راه‌اندازی خونخواهی عثمان در مکه بود و می‌گفت: «ای مردم شما را به تقوای الهی امر می‌کنم اگر علی (علیه‌السّلام) را تبعیت کردید پس بدان راضی خواهید شد بخدا قسم که کسی بهتر از او در زمان شما ندیدم.»

۱۳.۲ - نامه به وصی رسول‌الله

ایشان بعد از حرکت طلحه و زبیر و عایشه به سوی بصره، نامه‌ای به حضرت علی (علیه‌السّلام) نوشته و در این نامه‌، خروجشان را، به اطلاع حضرت رساند، در این نامه آمده: «...اما بعد طلحه و زبیر و عایشه قصد سوئی دارند آنها به همراهی عبدالله بن عامر به سوی بصره خارج شدند و گمان می‌کنند که عثمان مظلوم کشته شده و طلب خون عثمان می‌کنند خداوند کار ایشان را از تو کفایت کند و شرشان را به خودشان برگرداند ان شاءالله. بخدا قسم اگر نبود نهی خداوند در خروج زنان از خانه‌هاشان و وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زمان وفاتش، هر آینه من شخصاً با تو می‌آمدم و
لکن فرزندم عمرو بن ابی‌سلمه که از بهترین مردم نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود را نزد تو فرستادم(تا در خدمت شما باشد)». حضرت (علیه‌السّلام) نیز‌ ام سلمه را مورد ستایش قرار داده، عمل او را ستودند. ایشان علاوه بر این نامه، پسرش سلمه را نیز به سوی حضرت فرستادند تا با دشمنانش بجنگد، پسر دیگر او عمر نیز والی حضرت در فارس و بحرین بود و به همراه حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جنگ جمل می‌جنگید.
از بیهقی نقل شده که چون عایشه بعد از رجوعش از جنگ جمل بر ‌ام‌سلمه وارد گردید، ‌ام‌سلمه قسم یاد کرد که بخاطر جنگ با علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) هرگز با او صحبت نکند.

۱۳.۳ - اعتراض به حفصه

زمانی که حفصه همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از ابتلای علی (علیه‌السلام) به اصحاب جمل اظهار خشنودی و مجلس شادی برپا کرد، ام سلمه بدان مجلس درآمد و معترضانه این عمل را تقبیح کرد.

۱۳.۴ - مقابله با لعن حضرت علی

امّ سلمه در عهد معاویه نیز از حمایت علی (علیه‌السلام) دست نکشید درمقابل لعن علی (علیه‌السلام) و دوستدارانش ایستاد و در نامه‌ای به معاویه شهادت داد که خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دوستدار علی هستند و لعن علی و دوستدارانش لعن خدا و پیامبر اوست. امّ سلمه رخداد دلخراش کربلا را نیز شاهد بود و در شهادت امام حسین (علیه‌السلام) عزادار شد.


وی مورد عنایت و توجه امامان (علیهم‌السلام) بود حضرت علی (علیه‌السلام) آنگاه که از مدینه به قصد کوفه حرکت کرد، نوشته‌ها و وصایای خود را نزد وی نهاد و امام حسن (علیه‌السلام) که به مدینه بازگشت آن‌ها را تحویل گرفت امام حسین (علیه‌السلام) نیز وصایای خود را نزد او نهاد که بعد از بازگشت امام سجاد (علیه‌السلام) به مدینه به آن حضرت تحویل داد.


امّ سلمه از راویان حدیث است و بیش از ۳۷۸ حدیث روایت کرده است. او از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از ابی‌سلمه و از حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) روایت کرده است و پسرانش سلمه و عمر و دخترش زینب و برادرش عامر و برادرزاده‌اش مصعب بن عبدالله از او روایت کرده‌اند، موالیانش عبدالله بن رافع، نافع، سفینه و پسرش، ابوکثیر و خیره مادر حسن بصری نیز از او روایت کرده‌اند و نیز صحابه‌ای چون صفیه بنت شیبه، هند بنت حارث، قبیصه بنت ذؤیب، عبدالرحمن بن حارث. از تابعین نیز، ابو عثمان نهدی، ابو وائل، سعید بن مسّیب، ابوسلمه، و حمید پسر عبدالرحمن بن عوف، عروه، ابوبکر بن عبدالرحمن، سلیمان بن یسار و دیگران، از جمله کسانی بودند که از او روایت نقل کرده بودند. حدیث کساء ، حدیث «علیٌّ مع القرآن (الحقّ) والقرآن (الحقّ) مع علیٌّ» و حدیث «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه» از احادیث متواتری هستند که امّ سلمه نیز نقل کرده است.


جناب ام‌سلمه در شأن نزول بعضی از آیات قرآن کریم نقش داشته‌اند که در ذیل به آنها اشاره می‌شود.

۱۶.۱ - هجرت زنان

بنا به روایت مجاهد روزی امّ سلمه به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گفت: چرا درباره هجرت زنان آیه‌ای نازل نشده است؟ در پاسخ او این آیه فرود آمد: خداوند عمل هیچ عمل کننده‌ای خواه مرد یا زن را تباه نمی‌کند و کسانی که در راه خدا هجرت کرده، آزار دیده‌اند و جنگیده و کشته شده‌اند بدیهایشان را می‌زداید و آنان را در بهشت جاودان جای می‌دهد. : « فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین‌هاجروا واخرجوا من دیارهم واوذوا فی سبیلی وقاتلوا وقتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم ولادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب؛خداوند درخواست آنها (صاحبان خرد که درخواستهای آنها در آیات سابق گذشت) را پذیرفت (و فرمود) من عمل هیچ عمل کننده‌ای از شما را، خواه زن باشد یا مرد ضایع نخواهم کرد، شما همگی همنوعید و از جنس یکدیگر، آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه‌های خود بیرون رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند سوگند یاد می‌کنم، که گناهان آنها را می‌بخشم، و آنها را در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرها جاری است، وارد می‌کنم، این پاداشی است از طرف خداوند ، و بهترین پاداشها نزد پروردگار است».

۱۶.۲ - پاداش برای مومنان زن و مرد

در روایات متعددی آمده است که امّ‌سلمه به رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گفت:چرا در قرآن از مردان یاد شده و از زنان یاد نشده است؟ در پاسخ وی فرشته وحی این آیه را بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرود آورد:خداوند برای مسلمانان مؤمن، فروتنِ فرمانبردار، راستگو، شکیبا، خداترس، صدقه دهنده، روزه‌دار، پاکدامن و آنان که بسیار به ‌یاد خدایند، مرد باشند یا زن آمرزش و پاداش بزرگ آماده ساخته است : «ان المسلمین والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدقین و المتصدقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیرا والذاکرات اعد الله لهم مغفرة واجرا عظیما؛مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‌پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‌ دهنده و مردان و زنان روزه‌ دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می‌کنند خدا برای [۲۰۲]     آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است»؛ برخی گفته‌اند: این اولین آیه‌ای است که درباره زنان فرود آمده و از آنان به خوبی یاد شده است.

۱۶.۳ - نهی از تمسخر

روزی امّ سلمه جامه‌ای پوشید که بر روی آن شالی بسته بود و سرِ شال از پشت آویزان بود و بر زمین کشیده می‌شد دو تن از همسران پیامبر او را مسخره کردند آیه ۱۱ سوره حجرات در این باره نازل شد: «یایها الذین ءامنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم ولانساء من نساء عسی این یکن خیرا منهن ولا تلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان ومن لم یتب فاولئک هم الظالمون؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنان از اینان بهتر باشند و نباید زنانی زنان دیگر را ریشخند کنند شاید آن‌ها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت مدهید، چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و آنان که توبه نکردند، همان ستمکارند».

۱۶.۴ - اختصاص جهاد به مردان

در پی پرسش امّ سلمه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که چرا جهاد به مردان اختصاص دارد و میراث زنان نصف سهم مردان است آیه ۳۲ سوره نساء نازل شد. :« ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن وسئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما؛ زنهار آنچه را خداوند به (سبب) آن بعضی از شما را بر بعضی (دیگر) برتری داده، آرزو مکنید برای مردان از آنچه (به اختیار) کسب کرده‌اند، بهره‌ای است و برای زنان (نیز) از آنچه (به اختیار) کسب کرده‌اند بهره‌ای است و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست».

۱۶.۵ - زیاده خواهی زنان پیامبر

همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پس از سپری شدن چند غزوه، از پیامبر خواستند که بر نفقه آنان بیفزاید و هریک از آنان از آن حضرت چیزی خواستند امّ‌سلمه نیز درخواست کرد تا پرده‌ای خط‌دار برایش تهیه گردد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ناراحت شد و از پاسخ به این خواستها سر باز زد و به مدت یک ماه از آنان کناره گرفت تا این‌که آیات ۲۸ ۲۹ سوره احزاب نازل شد و خداوند با لحن قاطع به زنان پیامبر هشدار داد که اگر زندگی پر زرق و برق دنیا را می‌خواهید، می‌توانید از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) جدا شوید و اگر به خدا و رسول او و روز جزا دل بسته‌اید و به زندگی ساده و افتخارآمیز پیامبر قانع هستید، بمانید : «يایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا وزینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا و ان کنتن تردن الله و رسوله والدار الآخرة فان اللع اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما؛ ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید بیائید هدیه‌ای به شما دهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم! • و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را طالب هستید خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیم آماده ساخته است».
بنا به روایتی امّ سلمه اولین کسی بود که برخاست و خدا و پیامبرش را بر مال دنیا ترجیح داد.
در این جریان هنگامی که عمر همسران آن حضرت را سرزنش کرد امّ سلمه عمر را از وارد شدن به حوزه خصوصی زندگی پیامبر برحذر داشت


گویند:آیات ۱۰۲ و ۱۱۸ سوره توبه
[۲۲۴] میبدی، رشیدالدین، کشف‌الاسرار، ج۴، ص۲۲۷.
و ۳۳ احزاب در خانه ام‌سلمه بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نازل شد.


۱. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۰۱- ۲۰۲.    
۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۳. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۲۰.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۳.    
۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۴.    
۷. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۸. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۱۰. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۲۰.    
۱۱. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶.    
۱۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۱۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۳.    
۱۴. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۸۶۸.    
۱۵. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۲.    
۱۶. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۷۹.    
۱۷. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۳۹.    
۱۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، ج۸، ص۴۰۴.    
۱۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۲۰. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۴.    
۲۱. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۴.    
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۲۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۲۴. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۳۸.    
۲۵. قمی، عباس، سفینة‌البحار، ج۴، ص۲۲۷.    
۲۶. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۱۳۶.    
۲۷. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۲۸۳.    
۲۸. ابن اسحاق، محمد، سیرة النبویه، ص۲۶۰.    
۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۳۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۳۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۶۴.    
۳۲. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۷۹.    
۳۳. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۷.    
۳۴. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص ۱۳۶.    
۳۵. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۹۴۰.    
۳۶. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۳.    
۳۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۳۹. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۴۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۴۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۴۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۴۵.    
۴۳. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۴.    
۴۴. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۴۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.
۴۶. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۴۷. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۳۹.    
۴۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۴۹. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۴۰.    
۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۳.    
۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۳.    
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۲۳.    
۵۴. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۱، ص۳۴۴.    
۵۵. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۳، ص۳۲۰.    
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۵۷. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۴.    
۵۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۴.    
۶۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۰.    
۶۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۳.    
۶۲. ابن اثیر، علی بن أبی الکرم، اسد الغابة، ج۶، ص۳۸.    
۶۳. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۳۱۰.    
۶۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص ۷۰.    
۶۵. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶.    
۶۶. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۷.    
۶۷. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶.    
۶۸. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۷.    
۶۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱.    
۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۱.    
۷۱. ابن اسحاق، محمد، سیرة النبویه، ص۲۶۰-۲۶۱.    
۷۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱.    
۷۳. ابن اسحاق، محمد، سیرة النبویه، ص۲۶۱.    
۷۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۲- ۷۳.    
۷۵. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۷.    
۷۶. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۷۷. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۷۹.    
۷۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۳.    
۷۹. ابن اسحاق، محمد، السیرة النبویه، ص۲۶۱.    
۸۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۹.    
۸۱. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۳۸.    
۸۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۹۱.    
۸۳. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۳.    
۸۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.    
۸۵. طبرسی، حسن بن فضل، اعلام الوری، ص۱۴۱.    
۸۶. رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۲.
۸۷. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۶.    
۸۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۴، ص۱۰۵۹.    
۸۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص ۷۱.    
۹۰. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۸، ص۷۳.    
۹۱. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۶.    
۹۲. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۷.    
۹۳. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۹.    
۹۴. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۴۱۹.    
۹۵. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۲۶.    
۹۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۲۴.    
۹۷. قمی، عباس، سفینة‌البحار، ج۴، ص۲۳۱.    
۹۸. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۲۲.    
۹۹. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۲، ص۳۲.    
۱۰۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۵.    
۱۰۱. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۴، ص۴۷.    
۱۰۲. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۴۲۶.    
۱۰۳. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۰۴. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۵۰۸.    
۱۰۵. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۰۶. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۶۸۷.    
۱۰۷. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۰۸. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۵۹۲.    
۱۰۹. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۱۰. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۸۲۹.    
۱۱۱. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۱۲. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۳، ص۹۲۶.    
۱۱۳. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۱۴. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۳، ص۱۰۹۰.    
۱۱۵. ابن اثیر، علی بن أبی الکرم، اسد الغابة، ج۶، ص۵۰.    
۱۱۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، ج۸، ص۴۰۶.    
۱۱۷. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۷.    
۱۱۸. ابن اسحاق، محمد، سیرة النبویه، ص۲۶۰.    
۱۱۹. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۲، ص۶۱۳.    
۱۲۰. رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۳- ۲۲۴.
۱۲۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۷۶.    
۱۲۲. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۲۸۴.    
۱۲۳. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۷، ص۲۸۴.    
۱۲۴. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۶.    
۱۲۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۶.    
۱۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۲.    
۱۲۷. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۷.    
۱۲۸. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۹۲۱.    
۱۲۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۷.    
۱۳۰. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۶، ص۵۶.    
۱۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۲.    
۱۳۲. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۷.    
۱۳۳. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۷۹.    
۱۳۴. حلبی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۴۸.    
۱۳۵. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۷.    
۱۳۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۶.    
۱۳۷. حاکم، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۹.    
۱۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۲.    
۱۳۹. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵- ۲۴۶.    
۱۴۰. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۳.    
۱۴۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۶، ص۲۳۰.    
۱۴۲. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۲.    
۱۴۳. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۲۸۴.    
۱۴۴. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۲۸۴.    
۱۴۵. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۱۷.    
۱۴۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۶، ص۲۳۱.    
۱۴۷. صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۲۰۲.    
۱۴۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۵۱۰.
۱۴۹. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۷، ص۴۸.    
۱۵۰. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۳.    
۱۵۱. صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۲۰۲.    
۱۵۲. ابن بطریق، حافظ، العمده، ج۱، ص۳۵.    
۱۵۳. سید بن طاوس، رضی الدین، الطرائف، ص۱۲۶.    
۱۵۴. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۵۵. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۶.    
۱۵۶. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۵، ص۱۹۴- ۱۹۶.    
۱۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۲.    
۱۵۸. جمیلی، سید، نساء النبی، ص۸۴.    
۱۵۹. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۲، ص۲۳.    
۱۶۰. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۵۰.    
۱۶۱. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۶.    
۱۶۲. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۶، ص۱۸۹.    
۱۶۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۵.    
۱۶۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۱.    
۱۶۵. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۵، ص۲۸۴.    
۱۶۶. قمی، عباس، سفینة‌البحار، ج۴، ص۲۲۹- ۲۳۰.    
۱۶۷. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۶.    
۱۶۸. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۶، ص۱۹۱.    
۱۶۹. صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۳۱۱.    
۱۷۰. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۲۵- ۴۷۹.    
۱۷۱. رضا کحالة، عمر، اعلام النساء، ج۵، ص۲۲۴.
۱۷۲. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۵۱.    
۱۷۳. مفید، محمد بن نعمان، الجمل، ص۱۲۴.    
۱۷۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص ۴۵۴.    
۱۷۵. مفید، محمد بن نعمان، الجمل، ص۱۲۷.    
۱۷۶. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۷.    
۱۷۷. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۶، ص۱۹۲.    
۱۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴.    
۱۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۵۱.    
۱۸۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۵- ۴۵۶.    
۱۸۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۰۶.    
۱۸۲. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۶، ص۱۹۲.    
۱۸۳. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۱۳۶.    
۱۸۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۰.    
۱۸۵. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۱۶۰.    
۱۸۶. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۶، ص۱۹۱.    
۱۸۷. مفید، محمد بن نعمان، الجمل، ص۱۴۹.    
۱۸۸. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۵.    
۱۸۹. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۲.    
۱۹۰. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۰۷.    
۱۹۱. حاکم، ابو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص ۲۰.    
۱۹۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص ۳۶.    
۱۹۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۸۴- ۵۸۵.    
۱۹۴. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۱۰.    
۱۹۵. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۴۰۶.    
۱۹۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۹، ص۱۰۴- ۱۰۶.    
۱۹۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۸، ص۳۶.    
۱۹۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۳۳.    
۱۹۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص ۳۲۰.    
۲۰۰. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج ۳، ص۸۹.    
۲۰۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زادالمسیر، ج۱، ص۳۶۲.    
۲۰۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۹۵.    
۲۰۳. رازی، ابن‌ابی‌حاتم، تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج۹، ص۳۱۳۳.    
۲۰۴. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض‌الجنان، ج۱۵، ص۴۲۱.    
۲۰۵. شیبانی، محمد بن حسن، نهج البیان، ج۴، ص۲۲۵.    
۲۰۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۵.    
۲۰۷. مارودی، علی بن محمد، تفسیر ماوردی، ج۴، ص۴۰۴.    
۲۰۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۱.    
۲۰۹. واحدی، علی بن احمد، اسباب‌النزول، ص۳۹۳.    
۲۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۹، ص ۲۲۴.    
۲۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۳، ص۷۳.    
۲۱۲. قرطبی، محمد بن أحمد، تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۶۲.    
۲۱۳. نساء/سوره۴، آیه۳۲.    
۲۱۴. مارودی، علی بن محمد، تفسیر ماوردی، ج۴، ص۳۹۵.    
۲۱۵. سمرقندی، ابو اللیث، تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۵۴.    
۲۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۸، ص۱۵۱.    
۲۱۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۸-۲۹.    
۲۱۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۷.    
۲۱۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۹، ص۸۵.    
۲۲۰. توبه/سوره۹، آیه۱۰۲.    
۲۲۱. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۳.    
۲۲۲. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان، ج۲، ص ۸۳۵.    
۲۲۳. توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.    
۲۲۴. میبدی، رشیدالدین، کشف‌الاسرار، ج۴، ص۲۲۷.
۲۲۵. حسینی بحرانی، سیدهاشم، البرهان، ج۲، ص۷۹۱.    
۲۲۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۹، ص۱۰۶.    
۲۲۷. قرطبی، محمد بن أحمد، تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۸۳.    
۲۲۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    



دائرة المعارف قران کریم جلد چهارم، برگرفته از مقاله "امّ سلمه".    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ام سلمه»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۷.    



جعبه ابزار