• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعتقادنامه احمد بن حنبل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از نخستین جریان‌های اعتقادی در اسلام مکتب اهل حدیث است. جریان اهل حدیث در اصل یک جریان فقهی و اجتهادی بود. آنها تمام تلاششان بر تحصیل حدیث و نقل اخبار بود و احکام شرعی را تنها از نصوص استخراج می‌کردند و با هر گونه قیاسی مخالفت می‌نمودند. در راس آنها مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، سفیان ثوری و احمد بن حنبل قرار داشتند.
[۱] شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۴ق.




اهل حدیث، شیوه فقهی خود را در عقاید نیز به کار می‌گرفتند و آنها را تنها از ظواهر قرآن و احادیث اخذ می‌کردند. آنان نه تنها عقل را به عنوان یک منبع مستقل برای استنباط عقاید قبول نداشتند، بلکه مخالف هرگونه بحث عقلی پیرامون احادیث اعتقادی بودند. به عبارت دیگر، این گروه هم منکر کلام عقلی بودند که در آن عقل منبع مستقل عقاید است و هم مخالف کلام نقلی بودند که در آن عقل لوازم عقلی نقل را استنباط می‌کند. آنها حتی نقش دفاع از عقاید دینی را نیز برای عقل نمی‌پذیرفتند و با هرگونه اندیشه ورزی در حوزه دین مخالفت می‌ورزیدند.
[۲] شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۹۵، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۴ق.
[۳] رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص۴۵ به نقل از الملل و النحل.



معروفترین چهره این گروه، احمد بن حنبل است. وی در ماه ربیع الاول سال ۱۶۴ هجری در بغداد به دنیا آمد. نسب او از طرف پدر و مادرش عرب و از قبیله شیبان است. حنبل اسم پدربزرگ احمد است و پدرش مـحمد بن حنبل بن هلال می‌باشد. جد احمد والی سرخس از شهرهای خراسان بود، به همین سبب خانواده احمد ابتدا در خراسان بودند ولی مدتی بعد و در نزدیکی تولد احمد، آنها به بغداد رفتند؛ در نتیجه احمد در بغداد به دنیا آمد. در آن روز در بغداد خلافت عباسی‌ها حاکم بود. احمد پس از مدت کمی از ورود خانواده‌اش به بغداد، پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادرش قرار گرفت.
[۴] ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۴۶۸، قاهره، دارالفکر العربی، ۱۹۹۶.
احمد ابتدا به حفظ قرآن و ادبیات عرب پرداخت و در سال ۱۷۹ هجری یعنی وقتی که پانزده سال داشت به تحصیل علم حدیث مشغول شد. هفت سال علم حدیث را در بغداد آموخت و سپس برای کسب بیشتر حدیث به بصره و کوفه و حجاز و یمن، مسافرت کرد. اولین ملاقات احمد با شافعی و در مسجدالحرام مکه بود.
[۵] ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۴۷۱، قاهره، دارالفکر العربی، ۱۹۹۶.
او در محضر اساتید مختلفی تحصیل کرد که مهمترین آنها شافعی بود.


احمد‌بن‌حنبل اعتقاد نامه‌ای دارد که در آن عقاید اساسی اهل حدیث را بیان کرده است:

۳.۱ - ایمان در قول و عمل و نیت

ایمان درجات دارد و قابل ازدیاد و نقصان است. در ایمان استثنا وجود دارد، یعنی اگر از شخصی درباره ایمانش سؤال شد، باید در پاسخ بگوید: مؤمن هستم انشاءالله (اگر خدا بخواهد).
خلال از سلیمان بن اشعث روایت کرده که احمد بن حنبل می‌گوید: نماز، زکات، حج، و نیکی از جمله ایمان است و گناهان از ایمان می‌کاهند، اگر مردی بگوید من نماز نمی‌خوانم، او کافر است.
[۷] احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۸۱، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.


۳.۱.۱ - قدر از نگاه ابن حنبل

خیر و شرش، کم و زیادش، ظاهر و باطنش، شیرینی و تلخیش، پسند و ناپسندش، زشت و زیبایش، اول و آخرش، همگی از طرف خداوند است، سرانجامی است که خداوند برای بندگانش به آن حکم داده و سرنوشتی است که خداوند آن را مقدر کرده، هیچ کس نمی‌تواند از مشیت خداوند عزوجل بیرون رود، و از سرانجامش تجاوز کند. هر چه در جهان رخ می‌دهد، قضا و قدر الهی است و انسان‌ها از قضا و قدر گریزی ندارند. همه افعال انسان‌ها از جمله زنا، شرب خمر، سرقت و غیره به تقدیر خداست و در این باره کسی نمی‌تواند به خدا اعتراض کند. اگر کسی گمان کند خدا برای گناهکاران طاعت خواسته است، اما آنها معصیت را اراده می‌کنند، این فرد مشیت بندگان عاصی را بر مشیت خداوند، غالب و چیره دانسته است و افترایی بالاتر از این، نسبت به خدا وجود ندارد. هر کس علم خدا به جهان هستی را باور داشته باشد باید قضا و قدر الهی را نیز بپذیرد.
[۸] احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۸۱، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.

ابوبکر مروزی می‌گوید: از احمد بن حنبل سؤال شد که آیا خداوند خیر و شر را خلق کرده است؟ گفت: بله، خداوند آنها را تقدیر کرده است. خداوند هر خیر و شری را تقدیر کرده است و هر فرزند آدمی از قبل از آنکه به دنیا بیاید شقاوت و یا سعادتمند شدنش، در لوح محفوظ نوشته شده است.

۳.۱.۲ - نقد این قول

طبق این عقیده انسان در تمام اعمال و افعالش مجبور است و این با حکمت ارسال انبیاء و امر و نهی الهی منافات دارد؛ یعنی اگر انسان در کارهایش مجبور است و اختیاری ندارد پس انبیاء برای چه آمده‌اند؟ دیگر اینکه نتیجه این عقیده نسبت دادن ظلم به خداست که افرادی را بی‌اختیار مجبور به اعمال ناشایست کند و آنگاه آنها را در جهنم، عذاب نماید؛ و ظلم هم از خدا دور است. علاوه بر این آیات الهی دلالت بر وجود اختیار در انسان دارند مثلا: «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر»، بگو: این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس می‌خواهد کافر گردد! و یا وقتی فردی از حضرت علی (علیه‌السّلام)‌ پرسید: آیا رفتن ما به (شام) قضا و قدر الهی بود؟ حضرت فرمود: وای بر تو، گویا قضائی لازم و قدری حتمی را گمان برده‌ای. اگر چنین بود ثواب و عقاب از بین می‌رفت و وعد و وعید ساقط می‌گشت؛ همانا خداوند سبحان با دادن اختیار، مردم را فرمان داد، و با توانایی بر پرهیز، آنها را نهی فرمود، تکالیف او آسان بوده، هرگز تکلیف سنگین قرار نداده است، و طاعت کم را پاداش زیاد عطا می‌فرماید.
نافرمانی خلق نشانه مغلوب شدن او نیست، و اطاعت آنان نیز علامت اجبار و اکراه الهی نمی‌باشد، پـیامبران را بازیچه نفرستاد و کتاب را بیهوده بر مردم نازل نکرد و آسمان‌ها و زمین و موجودات میان آن دو را باطل نیافرید: «ذالک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار»، این گمان کافران است وای بر کافران از آتش (دوزخ).
[۱۳] محمد عبده، شرح نهج البلاغه، کلمه قصار۷۸، ص۱۷.


۳.۱.۳ - مبنای فکری جبرگرایی

در واقع مروج چنین فکری (امویان) بودند تا خلافت خویش را قضای الهی جلوه دهند و جلو هرگونه مبارزه با آن را بگیرند به عنوان نمونه، وقتی از عثمان خواستند از خلافت کناره بگیرد پاسخ داد: پیراهنی را که خدا بر من پوشاند، بیرون نمی‌آورم.
[۱۴] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۹، بیروت، دار النادر.
و نیز معاویه می‌گـفت: خداوند این حکومت را به من داده است هر چند شما را خوش نیاید.
[۱۵] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۳۱.
[۱۶] تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۳۷، به نقل از البدایة و النهایة، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.

روشن است که اگر عقیده مردم این‌چنین باشد هرگز قیام و اعتراضی در برابر حکومت‌های خودکامه و حتی استعمارگران نخواهند داشت. با این وصف اهل سنت می‌گـویند که خداوند مردم را مخیر کرد که خودشان خلیفه‌ای برگزینند!.
[۱۷] تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۳۷-۴۰، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.


۳.۲ - خلافت و جهاد

خلافت و امامت تا روز قیامت از آن قریش است.
جهاد باید به همراه امام باشد؛ خواه امام عادل باشد یا ظالم.

۳.۳ - اقامه نماز جمعه و اموال و اطاعت

نماز جمعه، حج و نماز عیدین (عید قربان و عید فطر) جز با سلطان پذیرفته نیست؛ اگر چه عادل و باتقوا هم نباشد.
صدقات، خراج و فیء در اختیار سلاطین است؛ حتی اگر ظالم باشند.
اگر سلطان به معصیت امر کرد، نباید از او اطاعت کرد، اما خروج بر سلطان ستمگر هم جایز نیست و باید منتظر بود تا خدا فرجی حاصل کند.

۳.۳.۱ - نقد اقوال

این اقوال بر خلاف دستورات قرآن است؛ چرا که خـداوند می‌فرماید: «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار»؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می‌شود آتش شما را فرا گیرد، و در آیه دیگری می‌فرماید: «ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه وکان امره فرطا»؛ و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان‌ها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است. در جـای دیـگر خدا می‌فرماید: «فلا تطع المکذبین»؛ از تکذیب‌کنندگان اطاعت مکن، و همچنین «ولا تطیعوا امر المسرفین»: «و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید!»
امام صادق (علیه‌السّلام)‌ می‌فرماید: هر که راضی به بقاء ظالم باشد، راضی به معصیت خدا است. این حدیث، در واقـع یـک دلیل عقلی نیز است؛ زیرا اعتقاد به تـسـلـیـم، اطاعت و عدم قیام علیه ظالم است، در واقع راضی به معصیت امر خدا شدن است؛ خـداونـد نیز مـی‌فـرمـاید: «ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون.... الظالمون.... الفاسقون» ؛ و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، کافرند... ستمگرند... فاسقند.
علاوه بر این آیات و روایاتی وجود دارد که دلالت بر امر به معروف و نهی از منکر می‌کند؛ لذا زمانی که امام حسین (علیه‌السّلام)‌ می‌خواست علیه طاغوت زمان خود یزید، قیام کند فرمود: ‌ای مـردم، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ می‌فرماید: هر که سلطان ظالمی را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، عهد خدا را شـکـسـتـه، بـا سنت رسول الله مخالفت کرده و رفتار او نسبت به بندگان خدا نـادرست و دشمنانه است، ولی علیه آن ظالم با دست یا زبان بر خورد نکند، برخدا است که او را در جـایـگاهی از عذاب قرار دهد که آن ظالم راخواهد برد. «شیخ معتصم سید احمد، ترجمه محمد رضا مهری، حقیقت گمشده».

۳.۴ - عقاید دیگر ابن حنبل

تکفیر مسلمانان به خاطر گناهانشان جایز نیست و او به خاطر عملش از اسلام خارج نمی‌شود، مگر در مواردی که حدیثی وارد شده باشد؛ مثل ترک نماز، شرب خمر و بدعت.
عذاب قبر، حق است و از بنده، از دین و پروردگارش و از بهشت و جهنم سؤال می‌شود و نیز نکیر و منکر و صراط و حوض و میزان و نفخ صور و لوح محفوظ و شفاعت روز قیامت، همه حقند.
بهشت و جهنم و آنچه در آنهاست خلق شده‌اند و ابدی و همیشگی‌اند و نیز هفت آسمان و هفت زمین مخلوق خداست.
برای خداوند عزوجل عرش است و او بر عرشش است و بر آنچه از آسمان و زمین هفت‌گانه است، آگاه است.
قرآن کلام خداست و مخلوق نیست، حتی الفاظ و صوت قاری قرآن نیز مخلوق نیست و کسانی که قرآن را به هر شکل مخلوق و حادث بدانند، کافرند.
رؤیا از طرف خداوند است و از طرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ روایت شده که رؤیای مؤمن کلامی است که پروردگار با بنده‌اش صحبت می‌کند.
از جمله سنت‌ها، ذکر محاسن همه اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ و خودداری از ذکر بدی‌ها و اختلافاتی است که بین آنها روی داده است پس هر کس اصحاب رسول خدا و یا یکی از آنها را دشنام دهد، مبتدع، رافضی، خبیث و مخالف است که خداوند از او هیچ بهانه‌ای و هیچ فدیه‌ای را نمی‌پذیرد، بلکه دوست داشتن صحابه، سنت است و دعا برای آنها باعث نزدیکی به خداست و پیروی از آنها وسیله رسیدن به خدا و دست گرفتن به آثارشان فضیلت است.

۳.۴.۱ - نقد این عقاید

اما شیعیان ضمن ارزش دانستن همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ می‌گویند: اگر صحابی رسول الله توانست این فضیلت را حفظ کند پاداشی مضاعف دارد و‌گرنه به عذابی دو چندان گرفتار می‌آید، بنابراین اصحاب دو دسته‌اند:
دسته اول مؤمن و تسلیم خدا و رسول، و دسته دوم به ظاهر مؤمن ولی در درون دارای مرض و شک و تردید.
بر اساس گـواهی تاریخ برخی از اصحاب زنا کرده، می‌گساری نموده، شهادت دروغ داده، از دین بازگشته، جنایت‌های بزرگ کرده، و به امت خیانت ورزیده‌اند.
باید دانست که خداوند سبحان در آیات متعددی اصحابی را که به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ ارادت داشتند و بدون هیچ طمع، یا فشار، یا خود بزرگ بینی تنها به خاطر رضای خدا و رسولش از آن حضرت پـیروی کرده‌اند، ستوده است؛ اما عده‌ای از آنها هم در لسان قرآن و حدیث نکوهیده شده و مورد تهدید قرار گرفته‌اند.
[۳۶] تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۷۰، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.

آیات فراوانی در قرآن کریم خصوصا در سوره‌های توبه، احزاب و منافقون به توبیخ و سرزنش برخی از اطرافیان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) که از فرمان خدا و رسولش تخلف ورزیده‌اند با عنوان منافق پرداخته شده است.
در روایات اهل سنت نیز آمده ست که ابو هریرة می‌گوید: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ فرمود: گـروهی را دیدم آنها را شناختم، ناگهان مردی به آنها گفت: زودتر بیایید، گفتم: به کجا؟ گـفت: به خدا قسم به سوی جهنم، گفتم: اینها چه کار کرده‌اند؟ گفت: پس از تو به جاهلیت بازگشتند و مرتد شدند، از آنها نمی‌بینم کسی رها شود جز به اندازه چند شتری که از گله شتران جدا شده‌اند.
[۴۲] بخاری، صحیح، دار طوق النجاة، ص۴۲۳، باب فی الحوض، ۱۴۲۲ق، چاپ اول.

پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ فرمود: من قبل از شما می‌روم و شاهد و گواه بر کارهای شما هستم به خدا سوگند بر شما نمی‌ترسم که پس از من مشرک شوید، ولی می‌ترسم که بر سر دنیا، رقابت کنید
[۴۳] بخاری، صحیح، دار طوق النجاة، ص۳۲۰، باب الصلوة علی الشهید، ۱۴۲۲ق، چاپ اول. ص۳۲۰.


۳.۵ - بخش دیگری از اعتقادات

مکاسب و تجارت، حلال است و هر کس آنها را حرام کند به خطا رفته است.
دین همانا قرآن، آثار و سنن و روایات صحیحی است که از ثقات نقل شده و به رسول خدا و صحابه و تابعین و تابعین تابعین و ائمه بعد آنها، از ائمه معروف متمسک به سنت ختم شود و نه افرادی که معروف به بدعت و کذب هستند و نه اصحاب رای و قیاس، زیرا قیاس در دین باطل و اصحاب رای و قیاس بدعت‌گذار در دین می‌باشند.
ایمان به اینکه که خداوند را می‌توان در قیامت با چشم دید، و ایمان به اینکه خداوند در قیامت با بندگانش صحبت می‌کند.
[۴۶] احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۴۵، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.


۳.۵.۱ - نقد قول ابن حنبل

شیعیان رؤیت خداوند را مطلقا ممنوع می‌دانند و برای این قول علاوه بر دلایل عقلی محال بودن رؤیت خدا، به آیات و روایات نیز استناد می‌کنند، از جمله: «لا تدرکه الا بصار»؛ چشم‌ها او را نمی‌بینند، «لیس کمثله شی»؛ هیچ چیز همانند او نیست، و نیز امام علی (علیه‌السّلام)‌ می‌فرماید: «لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن»
[۴۹] محمد عبده، شرح نهج البلاغه، خطبه اول، ص۱۴، بیروت-لبنان، دارالمعرفه.
؛ بلند همتان او را ادرک نتوانند کرد و زیرکان به حقیقتش پی نمی‌برند.

۳.۶ - سایر عقاید ابن حنبل

ایمان به خروج مسیح دجال که بین دو چشمش نوشته شده: کافر، و ایمان به احادیث وارد شده در این مورد و اینکه عیسی بن مریم (علیهماالسّلام)‌ نازل می‌شود و او را می‌کشد.
[۵۰] احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۳۳، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.

کسی درباره احدی از اهل قبله شهادت ندهد که به سبب عملی که انجام داده جهنمی است و یا بهشتی.
[۵۱] احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۵۰، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.

هرکس از اهل قبله بمیرد بر او نماز خوانده می‌شود و برایش طلب استغفار می‌شود و هیچ گناهی- چه صغیر و چه کبیر که از او سر زده باشد- سبب ترک نماز و استغفار برای او نمی‌شود.
[۵۲] احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۶۰، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.



آنچه اشاره شد اعتقادنامه احمد‌بن‌حنبل بود که به عنوان اعتقادنامه اهل‌حدیث قرار گرفته است و همانطور که بیان شد بسیاری از آنها نه تنها با ادله عقلی مخالف بود بلکه بعضی از آنها مانند عدالت همه صحابه و رؤیت خداوند در قیامت مخالف نص آیات قرآن نیز بود.


۱. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۰۵، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۴ق.
۲. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۹۵، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۴ق.
۳. رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص۴۵ به نقل از الملل و النحل.
۴. ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۴۶۸، قاهره، دارالفکر العربی، ۱۹۹۶.
۵. ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۴۷۱، قاهره، دارالفکر العربی، ۱۹۹۶.
۶. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۴، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۷. احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۸۱، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.
۸. احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۸۱، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.
۹. احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۴۳، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۱۰. احمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ابو بکر، السنة، ج۳، ص۵۳۷، الریاض، دار الرایة، ۱۴۱۰ق، چاپ اول.    
۱۱. کهف/سوره۱۸، آیه۲۹.    
۱۲. ص/سوره۳۸، آیه۲۷.    
۱۳. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، کلمه قصار۷۸، ص۱۷.
۱۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۹، بیروت، دار النادر.
۱۵. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۳۱.
۱۶. تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۳۷، به نقل از البدایة و النهایة، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.
۱۷. تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۳۷-۴۰، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.
۱۸. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۶، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۱۹. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۶، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۲۰. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۶، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۲۱. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۶، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۲۲. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۶، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۲۳. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۲۴. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.    
۲۵. قلم/سوره۶۸، آیه۸.    
۲۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۱.    
۲۷. مائده/سوره۵، آیه۴۴.    
۲۸. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۲۹. مائده/سوره۵، آیه۴۷.    
۳۰. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۷، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۱. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۷، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۲. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۸، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۳. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۹، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۴. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۹، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۵. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۳۰، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۳۶. تیجانی، محمد، چکیده اندیشه‌ها، ص۷۰، قم، بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۸۵ش، چاپ پنجم.
۳۷. توبه/سوره۹، آیه۷۴.    
۳۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۲.    
۳۹. منافقون/سوره۶۳، آیه۱.    
۴۰. منافقون/سوره۶۳، آیه۲.    
۴۱. منافقون/سوره۶۳، آیه۳.    
۴۲. بخاری، صحیح، دار طوق النجاة، ص۴۲۳، باب فی الحوض، ۱۴۲۲ق، چاپ اول.
۴۳. بخاری، صحیح، دار طوق النجاة، ص۳۲۰، باب الصلوة علی الشهید، ۱۴۲۲ق، چاپ اول. ص۳۲۰.
۴۴. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۳۰، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۴۵. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۳۰، بیروت-لبنان، دارالکتب الغلمیه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.    
۴۶. احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۴۵، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.
۴۷. انعام/سوره۶، آیه۱۰۳.    
۴۸. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۴۹. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، خطبه اول، ص۱۴، بیروت-لبنان، دارالمعرفه.
۵۰. احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۳۳، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.
۵۱. احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۵۰، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.
۵۲. احمد بن حنبل، اصول السنة، ص۶۰، السعودیه، دار المنار، ۱۴۱۱ق، چاپ اول.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اعتقادنامه احمد بن حنبل».    



جعبه ابزار