• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اهل ذمه (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اهل کتاب هنگامی که به صورت اهل ذمه در آیند حکومت اسلامی موظف است آنان را از هر گونه تعرض و آزاری مصونیت بدهد. و با توجه به اینکه آنها در برابر پرداخت جزیه علاوه بر استفاده از مصونیت و امنیت هیچ گونه تعهدی از نظر شرکت در میدان جنگ و کلیه امور دفاعی و امنیتی بر عهده ندارند، روشن می‌شود که مسئولیت آنها در برابر حکومت اسلامی به مراتب از مسلمانان کمتر است.



ذمه به معنای عهد و پیمان است و مقصود از اهل ذمه آن گروه از اهل کتاب ‌اند که تحت حمایت حکومت اسلامی با پرداختن مالیاتی به نام جزیه با مسلمانان عهد و پیمان بسته‌اند و براساس شرایط و تعهدات خاصی در سرزمین‌های مسلمانان زندگی می‌کنند. در این مدخل از واژه «جزیه» و «حبل من الناس» استفاده شده است.


اهل کتاب که به نبوت محمد بن عبدالله صلوات الله علیه ایمان نیاورده‌اند کفار حقیقی هستند، و لو اینکه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. و این کفر را به لسان کفر به آیتی از آیات خدا که همان آیت نبوت باشد نسبت نداده، بلکه به لسان کفر به ایمان به خدا و روز جزا نسبت داده، و فرموده اینها به خدا و روز جزا کفر ورزیدند، عینا مانند مشرکین بت پرست که به خدا کفر ورزیدند و وحدانیتش را انکار کردند، هر چند وجودش را اعتقاد داشته، و او را معبودی فوق معبودها می‌دانستند.
علاوه بر اینکه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادی صحیح نیست، و مساله مبدأ و معاد را بر وفق حق تقریر نمی‌کنند، مثلا در مساله مبدا که باید او را از هر شرکی بری و منزه بدانند مسیح و عزیر را فرزند او می‌دانند، و در نداشتن توحید با مشرکین فرقی ندارند، چون آنها نیز قائل به تعدد آلهه هستند، یک اله را پدر الهی دیگر، و یک اله را پسر الهی دیگر می‌دانند، و همچنین در مساله معاد که یهودیان قائل به کرامتند و مسیحیان قائل به تفدیه .


پس ظاهرا علت اینکه ایمان به خدا و روز جزا را از اهل کتاب نفی می‌کند این است که اهل کتاب، توحید و معاد را آنطور که باید معتقد نیستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهیت را دارا می‌باشند، نه اینکه علتش این باشد که این دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نیستند، چون قرآن اعتقاد به وجود الله را از قول خود آنها حکایت می‌کند، گر چه در توراتی که فعلا موجود است اصلا اثری از مساله معاد دیده نمی‌شود.دومین وصفی که برای ایشان ذکر کرده این است که ایشان محرمات خدا را حرام نمی‌دانند، و همینطور هم هست، زیرا یهود عده‌ای از محرمات را که خداوند در سوره بقره و نساء و سور دیگر بر شمرده حلال دانسته‌اند، و نصاری خوردن مسکرات و گوشت خوک را حلال دانسته‌اند، و حال آنکه حرمت آن دو در دین موسی علیه‌السلام و عیسی علیه ‌السلام و خاتم انبیا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم مسلم است. و نیز مال مردم خوری را حلال می‌دانند.


ایمان آنان آمیخته به خرافات و مطالب بی اساس است وهمانگونه که در آیات آینده نیز اشاره شده آنها گرفتار شرک در عبادت بودند، و عملا دانشمندان و پیشوایان مذهبی خود را می‌پرستیدند، بخشش گناه را که مخصوص خدا است از آنها می‌خواستند، و احکام الهی را که آنان تحریف کرده بودند به رسمیت می‌شناختند.


و ایمان آنها به معاد، یک ایمان تحریف یافته است، زیرا معاد را چنانکه از سخنان آنها استفاده می‌شود، منحصر به معاد روحانی می‌دانند. بنابر این هم ایمانشان به مبدأ مخدوش است و هم به معاد.


اگر انسان در مقاصد عامه اسلامی تدبر کند شکی برایش باقی نمی‌ماند در اینکه قتال با اهل کتاب و واداشتن ایشان به دادن جزیه برای این نبوده که مسلمین و اولیاء ایشان را از ثروت اهل کتاب برخوردار سازد، و وسایل شهوت رانی و افسار گسیختگی را برای آنان فراهم نماید و آنان را در فسق و فجور به حد پادشاهان و روسا و اقویای امم برساند.
بلکه غرض دین، در این قانون این بوده که حق و شیوه عدالت و کلمه تقوی را غالب، و باطل و ظلم و فسق را زیر دست قرار دهد، تا در نتیجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام کند و تا هوی و هوس در تربیت صالح و مصلح دینی راه نیابد و با آن مزاحمت نکند، و در نتیجه یک عده پیرو دین و تربیت دینی و عده‌ای دیگر پیرو تربیت فاسد هوی و هوس نگردند و نظام بشری دچار اضطراب و تزلزل نشود، و در عین حال اکراه هم در کار نیاید، یعنی اگر فردی و یا اجتماعی نخواستند زیر بار تربیت اسلامی بروند، و از آن خوششان نیامد مجبور نباشند، و در آنچه اختیار می‌کنند و می‌پسندند آزاد باشند، اما بشرط اینکه اولا توحید را دارا باشند و به یکی از سه کیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت معتقد باشند و در ثانی تظاهر به مزاحمت با قوانین و حکومت اسلام ننمایند.
و این منتها درجه عدالت و انصاف است که دین حق در باره سایر ادیان مراعات نموده. و گرفتن جزیه را نیز برای حفظ ذمه و پیمان ایشان و اداره به نحو احسن خود آنان است، و هیچ حکومتی چه حق و چه باطل از گرفتن جزیه گریزی ندارد، و نمی‌تواند جزیه نگیرد. از همینجا معلوم می‌شود که منظور از محرمات در آیه شریفه، محرمات اسلامیی است که خدا نخواسته است در اجتماع اسلامی شایع شود، مچنانکه منظور از دین حق همان دینی است که خدا خواسته است اجتماعات بشری پیرو آن باشند.


جزیه یک نوع مالیات سرانه اسلامی است که به افراد تعلق می‌گیرد، نه بر اموال و اراضی، و به تعبیر دیگر مالیات سرانه سالانه است.
بعضی معتقدند که ریشه اصلی آن غیر عربی است و از کزیت کلمه فارسی باستانی که به معنی مالیاتی است که برای تقویت ارتش اخذ می‌شود، گرفته شده ولی بسیاری معتقدند که این لغت یک لغت عربی خالص است، و همانگونه که سابقا نقل کردیم از ماده جزاء گرفته شده، به مناسبت اینکه، مالیات مزبور جزای امنیتی است که حکومت اسلامی برای اقلیتهای مذهبی فراهم می‌سازد.


جزیه قبل از اسلام هم بوده است، بعضی معتقدند نخستین کسی که جزیه گرفت انوشیروان پادشاه ساسانی بود، ولی اگر این مطلب را مسلم ندانیم، حد اقل انوشیروان کسی بود که از ملت خود جزیه می‌گرفت، و از همه کسانی که بیش از بیست سال و کمتر از پنجاه سال داشتند و از کارکنان حکومت نبودند، از هر نفر به تفاوت ۱۲ یا ۸ یا ۶ یا ۴ درهم مالیات سرانه اخذ می‌کرد.


فلسفه اصلی این مالیات را چنین نوشته‌اند که دفاع از موجودیت و استقلال و امنیت یک کشور وظیفه همه افراد آن کشور است، بنابر این هر گاه جمعی عملا برای انجام این وظیفه قیام کنند، و عده‌ای دیگر به خاطر اشتغال به کسب و کار نتوانند در صف سربازان قرار گیرند وظیفه گروه دوم این است که هزینه جنگجویان و حافظان امنیت را به صورت یک مالیات سرانه در سال بپردازند. قرائنی در دست داریم که این فلسفه را در مورد جزیه چه قبل از دوران اسلام و چه در دوران اسلامی تایید می‌کند. از آنچه گفته شد روشن می‌شود که جزیه تنها یک نوع کمک مالی است، که از طرف اهل کتاب در برابر مسئولیتی که مسلمانان به منظور تاءمین امنیت جان و مال آنها به عهده می‌گیرند، پرداخت می‌گردد.
بنابر این آنها که جزیه را یک نوع حق تسخیر به حساب آورده‌اند، توجه به روح و فلسفه آن نداشته‌اند، آنها به این حقیقت توجه نکرده‌اند که اهل کتاب هنگامی که به صورت اهل ذمه در آیند حکومت اسلامی موظف است آنان را از هر گونه تعرض و آزاری مصونیت بدهد. و با توجه به اینکه آنها در برابر پرداخت جزیه علاوه بر استفاده از مصونیت و امنیت هیچ گونه تعهدی از نظر شرکت در میدان جنگ و کلیه امور دفاعی و امنیتی بر عهده ندارند، روشن می‌شود که مسئولیت آنها در برابر حکومت اسلامی به مراتب از مسلمانان کمتر است.


حقوق اهل ذمه، شرایط ذمه، قضاوت برای اهل ذمه، وظایف اهل ذمه .


۱. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۹، ص۳۱۷.    
۲. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۳۵۰.    
۳. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۲، ص۳۳۳.    
۴. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۵، ص۴۰.    
۵. نور الثقلین شیخ حویزی، ج۲، ص۲۰۲.    
۶. تفسیر عیاشی، عیاشی، ج۲، ص۸۵.    
۷. الدرالمنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۶۷.    
۸. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۹، ص۳۱۹.    
۹. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۳۵۵.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اهل ذمه».    



جعبه ابزار