• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خاتمیت پیامبر اعظم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در این مقاله در مورد خاتمیت پیامبر اعظم و جامعیت دین اسلام، بحث خواهد شد.



کتاب گلستان سعدی، کتاب ارزشمندی است. وقتی این کتاب را به دستان کودکی می‌سپاریم، نه تنها توجهی به مطالب و نوشته های سودمند آن نخواهد داشت بلکه چه بسا در حال و هوای کودکانه ی خویش و در همان ساعات اولیه ی گرفتن کتاب، آن را پاره کند و چیزی از آن باقی نماند؛ اما اگر همین کتاب را به دانشمندی که از ارزش آن با خبر است بدهیم حتی پس از گذشت سالیان زیاد و علاوه بر استفاده ی بسیار از آن، باز هم کتاب سالم و پابرجاست. کودک نه تنها کتاب را پاره می کند بلکه استفاده ای هم از آن نخواهد کرد. اما بالعکس دانشمند از آن بهره های زیادی خواهد برد و نکات و ظرایف بسیاری را نیز از مطالب آن استخراج می کند.


خداوند متعال نیز برای هدایت بشر ۱۲۴ کتاب آسمانی نازل کرد (صاحب تفسیر اطیب البیان می گوید : «در مجمع البیان از ابی ذر رحمة‌الله‌علیه روایت کرده که کتب انبیاء سلف صد و بیست و چهار کتاب بوده است.»
[۱] طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ، ج۱، ص۲۴۹.
و به انبیای الهی هدیه داد تا در راه کمال و هدایت بشری بکار گیرند اما بشر که در دوران کودکی خود بود قدر گوهرهای الهی را ندانست و این کتاب ها یا به طور کامل محو شدند و یا همانطور که در درس قبل اشاره شد مانند عهدین، آمیخته به تحریفات و تغییرات گسترده گردیدند: «یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل هایی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می‌داده است و به همین جهت آن کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می‌داده‌اند.


غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بوده‌اند. گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده‌اند، مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی، پیامبران صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید می‌کرده‌اند. ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست، بیشتر معلول نابودی ها و تحریف و تبدیل های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است. بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است و از او جز این انتظاری نمی‌توان داشت. آنگاه که بشر می‌رسد به مرحله‌ای از تکامل که می‌تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری کند، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می‌گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود می‌شود.»


دوران ظهور پیامبر اسلام مصادف با دورهی رشد و گذر از دورهی کودکی بشر است. بشر در دوره ی ظهور اسلام، بشری است که به درجه ی مطلوبی از رشد رسیده است: « قرآن در سراسر آیاتش بشر را به تعقل و استدلال و مشاهده عینی و تجربی طبیعت و مطالعه تاریخ و به تفقه و فهم عمیق دعوت می‌کند. اینها همه نشانه‌های ختم نبوت و جانشینی عقل و علم به جای وحی تبلیغی است. برای کدامیک از کتب آسمانی به اندازه قرآن کار شده است؟ به محض نزول قرآن هزارها حافظ قرآن پیدا می‌شود. هنوز نیم قرن نگذشته، به خاطر قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان تدوین و لغت های زبان عربی جمع آوری می‌گردد، علم معانی و بیان و بدیع ابتکار می‌شود، هزارها تفسیر و مفسر و حوزه‌های تفسیر به وجود می‌آید، روی کلمه به کلمه قرآن کار می‌شود. غالب این فعالیت ها از طرف مردمی صورت می‌گیرد که نسبت به زبان عربی بیگانه‌اند. فقط علاقه به قرآن است که چنین شور و هیجانی به وجود می‌آورد. چرا برای تورات و انجیل و اوستا چنین فعالیتهایی نشد؟»
[۳] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص، ص۱۷۵.



علاوه بر آنچه ذکر شد، تاریخ نیز گواهی می دهد که به خلاف شرایع قبلی، مسلمانان از همان آغاز، به حفظ و حراست از قرآن اهتمام فراوان داشتند و حتی نسبت به حروف و کلمات قرآن نیز حساسیت نشان می دادند. («ان عثمان بن عفان رضی الله عنه قال لما اراد ان یکتب المصاحف ارادوا ان یلقوا الواو التی فی براءه و الذین یکنزون الذهب و الفضه قال لهم ابی رضی الله عنه لتلحقنها او لاضعن سیفی علی عاتقی فالحقوها»؛ و همچنین: یکی از جهاتی که مایه ی سوء ظن ابوذر به دستگاه خلافت شد همان اصراری بود که در موقع جمع آوری قرآن توسط عثمان به خرج می‌دادند تا حرف واو را از اول آیه «و الذین یکنزون الذهب...»، حذف کنند، تا آنجا که کار به مشاجره کشیده و ابوذر فریاد زد که اگر واو را در جای خود نگذارید من با شما به قتال می‌پردازم، و سرانجام دستگاه حکومت عثمان مجبور شد آیه را با واو ضبط کند.
[۴] المنثور فی تفسیر الماثور، جلال الدین سیوطی، ج۳، ص۲۳۲.
از این رو نه تنها با کمال دین، دیگر نیازی به شریعت جدید نبود بلکه علت نبوت تبلیغی نیز رفع می گردید: «تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه‌ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می‌دهد و علما جانشین چنان انبیاء می‌گردند.»


۱. خاتمیت، به معنای بی نیازی بشر از دین نیست.
۲. معنای خاتمیت، یعنی آغاز دورهی شکوفایی عقلانیت و خرد در سایه ی هدایت الهی برای بشریت.
۳. خاتمیت یعنی خداوند همه ی آنچه بشر در مسیر کمالش به آن نیاز داشت را فرستاده است.
۴. خاتمیت یعنی بدون تفکر، تدبر و عقلانیت، امکان بهره برداری از دین (کتاب و عترت) (اشاره به حدیث ثقلین دارد که در آن حدیث شریف ضمانت دین برای رسیدن بشر به غایت مطلوبش همراهی غیر قابل انفکاک قرآن و عترت می باشد. به عبارت دیگر چه در حوزه ی جهان بینی و چه در حوزه ی ایدئولوژی خاتمیت به معنای همراهی و همگامی قرآن، عترت و عقل می باشد و عدم توجه به هر کدام منجر به نرسیدن به آثار و ثمرات متعالی دین خواهد شد.) وجود نخواهد داشت. از این رو قرآن بیش از هر کتاب آسمانی دعوت به تفکر و عقلانیت در خودش، («ا فلا یتدبرون القرآن‌ام علی قلوب اقفالها.» ؛ «و ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»؛ «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار») آیات آفاقی و انفسی («سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ا و لم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید») و در دین نموده است.
۵. خاتمیت یعنی به کارگیری حداکثری استعداد انسان برای آبادانی دنیا و آخرت.
۶. در نگاه دین خاتم، عقل و دین هر دو حجت الهی اند و عدم توجه به هر یک منجر به رکود، انحراف یا ارتجاع در مسیر کمال خواهد شد.
۷. اولا: با توجه به کامل بودن دین اسلام در پاسخ به نیازهای بشری؛ ثانیا: حفظ منبع وحیانی اسلام (قرآن) از تغییر و تحریف، و ثالثا: جایگزینی عقلانیت بشر (اجتهاد) به جای نبوت تبلیغی، دلیلی برای تجدید رسالت‌ها و ارسال انبیاء پس از دین خاتم وجود نخواهد داشت.


انسان برای یافتن راه کمال، همواره محتاج طریقی غیر از حس و عقل - یعنی وحی- می باشد. آیات قرآن نیز به این حقیقت اشاره دارند که انسان برای رسیدن به کمال و دوری از هرگونه مشقت، خوف و حزن، محتاج هدایت الهی است. ( «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» همچنین: «قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی» ) به عبارت دیگر به حکم صریح عقل و وحی، بعثت انبیاء امری ضروری و لازم است.


برخی «مدعیان دروغین نبوت» (مانند بابیت و بهائیت) نیز برای اثبات پیامبری خود به طرح این شبهه پرداخته اند و می گویند اکنون که عقل و قرآن نیاز دائمی بشر به انبیاء را اثبات می کنند پس پیامبر اسلام و دین وی نمی تواند آخرین پیامبر و آخرین دین الهی باشد بلکه بر خداوند لازم است تا وقتی انسان ها بر روی زمین زندگی می کنند و نیازهای نو به نو و متفاوت دارند، خداوند نیز متناسب با نیازهای جدید و پیشرفت های بشر، پیامبران و دینی جدید بفرستد.


اولا: ختم نبوت و رسالت به معنای قطع رابطه ی وحی و هدایت الهی با انسان نیست. به عبارت دیگر آنچه را عقل و قرآن به آن اشاره می کنند نارسایی دانش بشری در ارائه ی برنامه جامع سعادت و نیاز دائمی به هدایت الهی است، نه نیاز دائمی به انبیا و رسولان الهی. از این رو وقتی برنامه ی الهی به صورت کامل نازل شود و از سوی دیگر به خاطر اهتمام امت، متن آن برنامه بدون کم و کاستی حفظ شود و از تحریف آن جلوگیری گردد، نیازی به تجدید نبوت و رسالت نخواهد بود.
ثانیا: از آنجا که انبیای الهی یک سلسله ی به هم پیوسته از سفیران الهی می باشند و تعیین ایشان منوط به اراده ی تشریعی خداوند و اعلام او می باشد:
۱) انبیاء و پیروان هر پیامبری باید انبیای قبل از خود و کتاب های آنها را قبول داشته باشند ( «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر.»)
۲) بشارت آمدن نبی و رسول بعدی از طرف نبی و رسول قبلی داده شده باشد. حال آنکه در مورد ادعای مدعیان نبوت و رسالت نه تنها خبری از ظهور آنها از طرف قرآن و پیامبر اسلام داده نشده است بلکه در آیات و روایات کثیری به ختم نبوت و رسالت تصریح شده است.


خداوند در سوره ی احزاب، آیه ۴۰ فرموده است: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی ء علیما»
«خاتم» از ریشه ی «ختم» به معنای «پایان» است و طبق تصریح لغت شناسان مشهور عرب، در زبان عربی به دو صورت خاتم (به کسر تاء) و خاتم (به فتح تاء) به کار می‌رود. خاتم (به کسر تاء) به معنی ختم کننده و پایان بخشنده است و خاتم (به فتح تاء) به معنی آخر و آخرین و نیز مهری است که پس از تنظیم و نگارش نامه‌ها و اسناد، در پای آن می‌زنند و حکم «پایان بخشیدن» به آن‌ها را دارد. به قول لغویان: «ما یختم به» یعنی وسیله ختم و پایان یافتن چیزی است (و در نتیجه، بستن طومار آن، که «پلمب» کردن خانه‌ها و مهر کردن سر ظروف مایعات، از همین باب و به همین معناست، و قرآن کریم با استعمال تعابیری چون «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم» و مشابه آن همین معنا را اراده کرده است. چنان که «مختومه» شدن پرونده نیز، در اصطلاح قضات، به معنای پایان یافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نیز، «خاتم» گفته می‌شود، به اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامه هاست.

۱۰.۱ - قول استاد مطهری

به قول استاد مطهری: «کلمه ی «خاتم» به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی به معنی چیزی است که به وسیله ی آن به چیزی پایان دهند. مهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن می‌زدند به همین جهت، «خاتم» نامیده می‌شود، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می‌کردند و همان را بر روی نامه‌ها می‌زدند، انگشتری را «خاتم» می‌نامیدند.» .
استعمال تعابیری چون «ختم قرآن» (که به معنای خواندن کل قرآن و تمام کردن آن است)، اطلاق «مجلس ختم» به مجلس یادبود اموات (که به اعتبار قرائت یک دوره کامل از قرآن توسط جمع حضار مجلس ترحیم برای شخص متوفی است) و نیز استعمال تعبیر «خاتم اوصیاء» در حق آخرین امام معصوم از تبار اهل بیت علیهم‌السّلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومی است که از ختم و خاتم بیان شد.

۱۰.۲ - اعتراف به خاتمیت

جالب است که معنای فوق از واژه ی «خاتم النبیین» (در آیه ی ۴۰ احزاب) و اصل «خاتمیت» پیامبر اسلام را، علاوه بر اینکه باور عمومی مسلمانان بر آن استوار شده، کرارا مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه ی بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به این امر، منطقا راه بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه ی ۴۰ سوره ی احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود می‌باشد.

۱۰.۳ - قول حسینعلی بهاء

حسینعلی بهاء در عباراتی که در کتاب‌ها و الواح گوناگون وی آمده (به عنوان مثال آنچه در کتاب اشراقات وی آمده است.) علاوه بر اطلاق عناوینی چون «خاتم رسل»، «خاتم انبیا» و «خاتم النبیین» بر شخص پیامبر اسلام، «خاتمیت» آن حضرت را نیز صریحا و دقیقا به معنی «انتها» و «پایان یافتن» سلسله ی نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است: «الصلوه و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرساله و النبوه و علی آله و اصحابه دائما ابدا سرمدا.»
[۲۴] اشراقات، ص۲۹۳.
یعنی، سلام و درود دائمی، ابدی و همیشگی بر سرور جهان و مربی امت‌ها، کسی که به او نبوت و رسالت پایان پذیرفت، و بر خاندان و یاران وی باد.




۱۱.۱ - فرمایش پیامبر

پیامبر اکرم در ضمن خطبه‌ای فرموده است: «انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین»؛
[۲۵] مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۳، ص۲۴۷.
من خاتم انبیا و رسولان و حجت بر همه ی آفریدگان از اهل آسمان‌ها و زمین‌ها هستم.

۱۱.۲ - فرمایش امیرالمومنین

مولای متقیان علی علیه‌السّلام، در نهج البلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کرارا بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحی به وجود آن حضرت تاکید کرده است. در خطبه ی اول نهج البلاغه با اشاره به سیر پیاپی ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی فرموده است: «الی ان بعث الله محمدا رسول الله و آله لانجاز عدته و تمام نبوته»؛ تا آن که خداوند، رسول خود محمد را برای محقق ساختن وعده ی خود و اتمام کار نبوت برانگیخت. در خطبه ۷۲ می‌فرماید: «اللهم... اجعل شرایف صلواتک... علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق»؛ بار خدایا!. .. بهترین درودهایت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده ی درهای بسته. و در خطبه ی ۸۷ میفرماید: «ایها الناس خذوها عن خاتم النبیین انه یقول...» ؛ ‌ای مردم این حدیث را از خاتم پیامبران فرا گیرید که می‌گوید...
در خطبه ی ۱۳۳ چنین می خوانیم: «ارسله علی حین فتره من الرسل... فقفی به الرسل و ختم به الوحی»؛ خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او در پی پیامبران و ارسال وحی را با او پایان داد.

۱۱.۳ - فرمایش امامین صادقین

از امام باقر و صادق علیه‌السّلام نقل شده است که فرموده‌اند: «لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء»؛ خداوند به وسیله ی کتاب شما «قرآن»، کتاب‌های آسمانی و به وسیله ی پیامبرتان محمد، سلسله انبیا را خاتمه داد. («عن ایوب بن الحر قال سمعت ابا عبدالله علیه‌السّلام یقول ان الله عز ذکره ختم بنبیکم النبیین فلا نبی بعده ابدا و ختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا و انزل فیه تبیان کل شی ء و خلقکم و خلق السماوات و الارض و نبا ما قبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و امر الجنه و النار و ما انتم صائرون الیه.»؛ ایوب بن حر گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السّلام می فرمود: خدای ـ عز ذکره ـ با پیغمبر شما بپیغمبران خاتمه داد، پس از او هرگز پیغمبری نباشد و با کتاب شما (قرآن) بکتب آسمانی خاتمه داد، پس بعد از آن هرگز کتابی نباشد، و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود، و آفرینش شما و آسمان ها و زمین و خبر پیش از شما و داوری میان شما و خبر بعد از شما و موضوع بهشت و دوزخ و پایان کار شما در قرآن هست.


۱. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ، ج۱، ص۲۴۹.
۲. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۱۲. (کتاب ختم نبوت).    
۳. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص، ص۱۷۵.
۴. المنثور فی تفسیر الماثور، جلال الدین سیوطی، ج۳، ص۲۳۲.
۵. ترجمه المیزان، ج۹، ص۳۵۴.    
۶. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۱۷۳ (کتاب ختم نبوت).    
۷. محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۸. توبه/سوره۹، آیه۱۲۲.    
۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۱.    
۱۰. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۳.    
۱۱. توبه/سوره۹، آیه۱۲۲.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۳۸.    
۱۳. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۳.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۲۸۵.    
۱۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۰.    
۱۶. مقاییس اللغه (ابن فارس).    
۱۷. لسان العرب (ابن منظور).    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۷.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۴۶.    
۲۰. جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.    
۲۱. یس/سوره۳۶، آیه۶۵.    
۲۲. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۵ (ختم نبوت).    
۲۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۰.    
۲۴. اشراقات، ص۲۹۳.
۲۵. مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۳، ص۲۴۷.
۲۶. کافی، ج۱، ص۲۶۹.    



دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله خاتمیت پیامبر اعظم.



جعبه ابزار