گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
فَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَذْكُرُ فِيهَا ابْتِداءَ خَلْقِ السَّماءِ و الاَْرْضِ وَ خَلْقِ آدَم، وَ فيها ذِكرُ الْحَـجِّ
از خطبه هاى آن حضرت است که در آن ابتداى آفرینش آسمان و زمین و آدم را توضیح مى دهد و یادى از حج مى کند
۱ . عجز الانسان عن معرفة اللّه
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ»۱خدای را سپاس که گویندگان به عرصه ستایشش نمیرسند
«وَ لا یُحْصی نَعْماءَهُ الْعادُّونَ»۲و شماره گران از عهده شمردن نعمتهایش برنیایند
«وَ لا یُؤَدّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ»۳و کوشندگان حقّش را ادا نکنند
«الَّذی لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ،»۴خدایی کهاندیشههای بلند او را درک ننمایند
«وَ لا یَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»۵و هوشهای ژرف به حقیقتش دست نیابند،
«الَّذی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ»۶خدایی که اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد
«وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ»۷و به ظرف وصف درنیاید،
«وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ»۸و برای خدا وقتی معیّن
«وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ»۹و سرآمدی مشخص نمی توان تعیین کرد.
«فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ»۱۰با قدرتش خلایق را آفرید
«وَ نَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحْمَتِهِ»۱۱و با رحمتش بادها را وزیدن داد
«وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانَ اَرْضِهِ»۱۲
و اضطراب زمینش را با کوهها مهار نمود
۲ . الدين و معرفة اللّه
«اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»۱۳آغاز دین شناخت اوست
«وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ»۱۴و کمال شناختش باور کردن او
«وَ کَمالُ التَّصْدیقِ بِهِ تَوْحیدُهُ»۱۵و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او
«وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ»۱۶و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او
«وَ کَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ»۱۷و حدّ اعلای اخلاص به اونفی صفات (زائد بر ذات) از اوست
«لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَة اَنَّها غَیْرُ الْموْصُوفِ»۱۸چه اینکه هر صفتی گواه این است که غیر موصوف است
«وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ»۱۹و هر موصوفی شاهد بر این است که غیر صفت است.
«فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ»۲۰. پس هر کس خدای سبحان را با صفتی وصف کند او را با قرینی پیوند داده است.
«وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»۲۱و هرکه او را با قرینی پیوند دهد دوتایش انگاشته است.
«وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَـدْ جَزَّاَهُ»۲۲و هرکه دوتایش انگارد دارای اجزایش دانسته است.
«وَ مَـنْ جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»۲۳و هر که او را دارای اجزاء داند، حقیقت او را نفهمیده است
«وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَیْهِ»۲۴و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته است.
«وَ مَنْ اَشارَ اِلَیْـهِ فَقَـدْ حَدَّهُ»۲۵و هر که برای او جای اشاره پندارد محدودش شمرده است
«وَ مَـنْ حَدَّهُ فَقَـدْ عَدَّهُ»۲۶و هر که محدودش بداند چون معدود به حسابش آورده است.
«وَ مَنْ قالَ: فیمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ»۲۷و کسی که گوید: در چیست؟ حضرتش را در ضمن چیزی درآورده است.
«وَ مَنْ قَالَ: عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلی مِنْهُ»۲۸وآن که گفت: برفرازچیست؟ آن را خالی از او تصورکرده است.
«کائِنٌ لا عَنْ حَدَث»۲۹ازلی است و چیزی بر او پیشی نجسته ؛
«مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَم»۳۰و نیستی بر هستیاش مقدّم نبوده ؛
«مَعَ کُلِّ شَیْء لا بِمُقارَنَة»۳۱با هر چیزی است ولی منهای پیوستگی؛
«وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْء لاَ بِمُزایَلَة»۳۲غیر هر چیزی است اما بدون دوری از آن؛
«فاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ وَ الاْلَةِ»۳۳پدیدآورندۀ موجودات است بیآنکه حرکتی کند و نیازمند بهکارگیری ابزار و وسیله باشد؛
«بَصیرٌ اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ»۳۴بیناست بدون احتیاج به منظرگاهی از آفریده هایش
«مُتَوَحِّدٌ اِذْ لا سَکَنَ یَسْتَاْنِسُ بِـهِ وَ لا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ»۳۵یگانه است چرا که او را مونسی نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.
۳ . الطرق إلى معرفة اللّه
الاّول - خلق العالم
«اَنْشَاَ الْخَلْقَ اِنْشاءً،»۳۶بیسابقۀ ماده و موادْ، موجودات را لباس هستی پوشاند
«وَابْتَدَاَهُ ابْتِداءً،»۳۷و آفرینش را آغاز کرد
«بِلا رَوِیَّة اَجالَها»۳۸بدون بهکارگیری اندیشه
«وَلا تَجْرِبَة اسْتَفادَها»۳۹و سود جستن از تجربه و آزمایش
«وَلا حَرَکَة اَحْدَثَها،»۴۰و بدون آنکه حرکتی از خود پدید آورده
«وَلا هَمامَةِ نَفْس اضْطَرَبَ فیها»۴۱و فکر و خیالی که تردید و اضطراب در آن روا دارد
«اَحالَ الاَْشْیاءَ لاَِوْقاتِها»۴۲مخلوقات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحویل داد
«وَ لاءَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفاتِها»۴۳و بین اشیاء گوناگون ارتباط وهماهنگی برقرار کرد
«و غَرَّزَ غَرائِزَها»۴۴ذات هر یک را اثر و طبیعتی معیّن داد
«وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها»۴۵و آن اثر را لازمه وجود او نمود
«عَالِماً بِها قَبْلَ مُحیطاً بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها»۴۶در حالی که به تمام اشیاء پیش از به وجود آمدنشان دانا، و به حدود و انجام کارشان محیط و آگاه بود
«عَارِفاً بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها»۴۷و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه وآشنا بود
«ثُمَّ اَنْشَاَ سُبْحانَهُ فَتْقَ الاَْجْواءِ، وَ شَقَّ الاَْرْجاءِ، وَ سَکائِکَ الْهَواءِ»۴۸سپس خدای سبحان جَوها را شکافت و اطراف آن را گشود و فضاهای خالی در آن ایجاد کرد.
«فَاَجْری فیها ماءً مُتَلاطِماً تَیّارُهُ، مُتَراکِماً زَخّارُهُ»۴۹آن گاه آبی را که امواجش درهم شکننده، و خود انبوه و متراکم بود در آن فضای باز شده روان نمود
«حَمَلَهُ عَلی مَتْنِ الرِّیحِ الْعاصِفَةِ، وَ الزَّعْزَعِ القاصِفَةِ، فَاَمَرَها بِرَدِّهِ»۵۰آن را بر پشت بادی سخت وزان و جنباننده و برکننده و شکننده بار کرد، به آن باد فرمود تا آب را از جریان بازدارد
«وَ سَلَّطَها عَلی شَدِّهِ، وَ قَرَنَها اِلی حَدِّهِ»۵۱و آن را بر نگهداری آب تسلّط داد، و باد را برای حفظ حدود و جوانب آب قرین گماشت
«الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتیقٌ، وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفیقٌ»۵۲فضا در زیر باد نیرومندْ، گشاده و باز و آب جهنده بالای سر آن در جریان؛
«ثُمَّ اَنْشَاَ سُبْحانَهُ ریحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّها، وَ اَدامَ مَرَبَّها»۵۳سپس باد دیگری به وجود آوردکه منشا وزش آن را مهارکرد، وپیوسته ملازم تحریک آبش قرارداد
«وَ اَعْصَفَ مَجْراها، وَ اَبْعَدَ مَنْشاها»۵۴و آن را به تندی وزانید، و از جای دورش برانگیخت
«فَاَمَرَها بِتَصْفیقِ الْماءِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَةِ مَوْجِ الْبِحارِ»۵۵آن را به برهم زدن آب متراکم، و برانگیختن امواج دریا فرمان داد
«فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقاءِ،»۵۶باد فرمان گرفته آب را همچون مشک شیرکه برای گرفتن کره بجنبانند به حرکت آورد،
«وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضاءِ»۵۷وآن گونه که درفضای خالی میوزد برآن سخت وزید
«تَرُدُّ اَوَّلَهُ اِلی آخِرِهِ، وَ ساجِیَهُ اِلی مائِرِهِ»۵۸اولش را به آخرش و ساکنش را به متحرکش برمیگرداند
«حَتّی عَبَّ عُبابُهُ»۵۹تا آنکه انبوهی از آب به ارتفاع زیادی بالا آمد
«وَ رَمی بِالزَّبَدِ رُکامُهُ»۶۰و آن مایۀ متراکم، کف کرد؛
«فَرَفَعَهُ فی هَواء مُنْفَتِق وَ جَوٍّ مُنْفَهِق»۶۱نگاه خداوند آن کف را در هوای گشاده و فضای فراخ بالا برد
«فَسَوّی مِنْهُ سَبْعَ سَموات »۶۲و آسمانهای هفتگانه را از آن کف ساخت
«جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً مَکْفُوفاً»۶۳پایینترین آسمان را به صورت موجی نگاه داشته شده
«وَ عُلْیاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً»۶۴و بالاترین آن را بهصورت سقفی محفوظ و طاقی برافراشته قرار داد
«بِغَیْرِ عَمَد یَدْعَمُها»۶۵بدون ستونی که آنها را بر پا دارد
«وَ لا دِسار یَنْظِمُها.»۶۶و بی میخ و طنابی که نظام آنها را حفظ کند.
«ثُمَّ زَیَّنَها بِزینَةِ الْکَواکِبِ وَ ضِیاءِ الثَّواقِبِ»۶۷آنگاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنی کواکب درخشان آرایش داد
«وَ اَجْری فیها سِراجاً مُسْتَطیراً، وَ قَمَراً مُنیراً، فی فَلَک دائِـر، وَ سَقْف سائِـر، وَ رَقیـم مائِـر»۶۸و آفتاب فروزان و ماه تابان را در آن فلکی که گردان و سقفی روان و صفحهای جنبان بود روان ساخت
الثاني ـ عجائب خلقة الملائكة
«ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمواتِ الْعُلا، فَمَلاََهُنَّ اَطْواراً مِنْ مَلائِکَتِهِ»سپس میان آسمانهای بلند را از هم گشود، و از فرشتگان مختلف خود پر کرد
«مِنْهُمْ سُجُودٌ لایَرْکَعُونَ، وَ رُکُوعٌ لایَنْتَصِبُونَ،»گروهی در سجدهاند و آنان را رکوعی نیست، برخی در رکوعند بدون قدرت بر قیام،
«وَ صافُّونَ لایَتَزایَلُونَ»و عدهای بدون حرکت از جای خود در حال قیامند
«وَ مُسَبِّحُونَ لایَسْاَمُونَ، لایَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ»و شماری منهای ملالت و خستگی در تسبیحاند، خواب در دیده
«وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَ لا فَتْرَةُ الاَْبْدانِ، وَ لا غَفْلَةُ النِّسْیانِ»بیهوشی در عقل، سستی در کالبد، و غفلت فراموشی به آنان راه ندارد
«وَ مِنْهُمْ اُمَناءُ عَلی وَحْیِهِ، وَاَلْسِنَةٌ اِلی رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِهِ وَ اَمْرِهِ»و برخی امین وحی خداوند، و زبان گویا به سوی پیامبران، و واسطه اجرای حکم و امر حقاند
«وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبادِهِ، وَ السَّدَنَةُ لاَِبْوابِ جِنانِهِ»گروهی محافظان بندگان از حوادث، و دربانان درهای بهشتهایند
«وَ مِنْهُمُ الثّابِتَةُ فِی الاَْرَضینَ السُّفْلی اَقْدامُهُمْ، وَالْمارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیا اَعْناقُهُمْ»بعضی قدمهایی ثابت در قعر زمینها، و گردنهایی بالاتر از برترین آسمان
«وَالْخارِجَةُ مِنَ الاَْقْطارِ اَرْکانُهُمْ، وَ الْمُناسِبَةُ لِقَوائِمِ الْعَرْشِ اَکْتافُهُمْ»و هیکلهایی از پهندشت هستی گسترده تر، و دوشهایی مناسب پایههای عرش دارند
«ناکِسَةٌ دُونَهُ اَبْصارُهُمْ، مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِاَجْنِحَتِهِمْ»دیدگانشان در برابر عظمت عرش به زیر افتاده، و در زیر آن جایگاه در بالهای خود پیچیدهاند
«مَضْرُوبَةٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ اَسْتارُ الْقُدْرَةِ»بین آنان و موجودات مادونشان حجابهایی از عزت و پردههایی از قدرت افکنده شده
«لایَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْویرِ وَ لایُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفاتِ الْمَصْنُوعینَ،»در خیال خود برای خداوندصورتی تصویر ننمایند و صفات او را چون اوصاف مخلوقات نینگارند،
«وَ لایَحُدُّونَهُ بِالاَْماکِنِ، وَ لایُشیرُونَ اِلَیْهِ بِالنَّظائِرِ»و به اماکن محدودش نسـازنـد، و او را بـه هماننـد و امثـالاشـاره نکننـد
الثالث ـ عجائب خلقة الانسان
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الاَْرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها»سپس خداوند سبحان از قسمتهای سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکی را جمع کرد
«تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ، وَلاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّی لَزُبَتْ»و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد، آن گاه آن مادّه خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده درآورد
«فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ اَحْناء وَ وُصُول، وَ اَعْضاء وَ فُصُول»سپس از آن گِل صورتی پدید کرد دارای جوانب گوناگون و پیوستگیها، و اعضای مختلفه و گسیختگیها
«اَجْمَدها حَتَّی اسْتَمْسَکَتْ، وَ اَصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ»آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت، و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد
«لِوَقْت مَعْدُود، وَ اَجَل مَعْلُوم. ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ»و او را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت. سپس از دَم خود بر آن ماده شکل گرفته دمید
«اِنْساناً ذا اَذْهان یُجیلُها، وَ فِکَر یَتَصَرَّفُ بِها»تا به صورت انسانی زنده درآمد دارای اذهان وافکاری که درجهت نظام حیاتش به کار گیرد
«وَ جَوارِحَ یَخْتَدِمُها، وَ اَدَوات یُقَلِّبُها، وَ مَعْرِفَة یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ»واعضایی که به خدمت گیرد، و ابزاری که زندگی را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد
«وَ الاَْذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَْلْوانِ وَ الاَْجْناسِ، مَعْجُوناً بِطینَةِ الاَْلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ»و مزهها و بوها و رنگها و جنسهای گوناگون را از هم بازشناسد، در حالی که این موجود معجونی بوداز طینت رنگهای مختلف
«وَ الاَْشْباهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَ الاَْضْدادِ الْمُتَعادِیَةِ و الاَْخْلاطِ الْمُتَبایِنَةِ،»و همسانهایی نظیر هم، و اضدادی مخالف هم و اخلاطی متفاوت با هم،
«مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ، وَ الْبِلَّةِ وَ الْجُمُودِ»از گرمی و سردی و رطوبت و خشکی
«وَ الْمَساءَةِ وَ السُّرُورِ. وَ اسْتَاْدَی اللّهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِکَةَ وَدیعَتَهُ لَدَیْهِمْ»ناخوشی و خوشی. از فرشتگان خواست به ادای امانتی که نزد آنان داشت
«وَ عَهْدَ وَصِیَّتِهِ اِلَیْهِمْ فِی الاِْذْعانِ بِالسُّجُودِ لَهُ، وَ الْخُشُوعِ لِتَکْرِمَتِهِ»و وفا به عهدی که به آنان سفارش کرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتنی برای اکرام به او اقدام نمایند
«فَقالَ سُبْحانَهُ: «(اسْجُدُوا لاِدَمَ. فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ)» اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّةُ»در آنوقت به فرشتگان گفت: «بر آدم سجده کنید. همگان سجده کردند جز ابلیس» که غرور و تکبر او را گرفت
«وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الشِّقْوةُ، وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النّارِ، وَ اسْتَهْوَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ»و بدبختی بر او چیره شد، و به آفریده شدنش از آتشْ احساس عزت و برتری نمود، و به وجود آمده از خاک خشکیده را پست و بی مقدار شمرد
«فَاَعْطاهُ اللّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَةِ، وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِیَّةِ»خداوند هم او را برای مستحق شدنش به خشم حق، و به کمال رساندن آزمایش
«وَ اِنْجازاً لِلْعِدَةِ، فَقالَ: «(اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ)»»و به انجام رسیدن وعده اش مهلت داد، به او گفت: «تو از کسانی هستنی که تا وقت معین مهلت در اختیار آنان است»
الرابع - آدم و الجنّة
«ثُمَّ اَسْکَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً اَرْغَدَ فیها عیشَتَهُ»آن گاه آدم را در سرایی که عیشش بی زحمت در اختیار بود ساکن کرد
«وَ آمَنَ فیها مَحَلَّتَهُ، وَ حَذَّرَهُ اِبْلیسَ وَ عَداوَتَهُ»و جایگاهش را به امنیت آراست، و او را از ابلیس و دشمنی او ترساند.
«فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً عَلَیْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَةِ الاَْبْرارِ»اما دشمنش به جایگاه زیبای اوو همنشینی اش با نیکان رشک برد و او را بفریفت
«فَبَاعَ الْیَقینَ بِشَکِّهِ، وَالْعَزیمَةَ بِوَهْنِهِ»آدم (به وسوسه دشمن) یقین را به تردید، و عزم محکم را به دو دلی، و شادی را به ترس جابجا کرد
«وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً، وَ بِالاْغتِرارِ نَدَماً. ثُمَّ بَسَطَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فی تَوْبَتِهِ»و ندامت را به خاطر فریب خوردن به جان خرید. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رویش گشود
«وَ لَقّاهُ کَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ اِلی جَنَّتِهِ»و کلمه رحمت را به او تلقین کرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد
«فَاَهْبَطَهُ اِلی دَارِ الْبَلِیَّةِ، وَ تَناسُلِ الذُّرِّیَّـةِ»سپس او را به این دنیا که محل آزمایش و ازدیاد نسل است فرود آورد
۴. الغاية من ارسال الأنبياء(عليهم السلام)
«وَ اصْطَفی سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ اَنْبِیاءَ اَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ میثاقَهُمْ، وَ عَلی تَبْلیغ ِ»خداوند سبحان پیامبرانی از فرزندان آدم برگزید که در برنامه وحی، و امانتداری در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت
«الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ»آن زمان که اکثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبدیل نموده
«فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الاَْنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ»و به حق او جهل ورزیدند، و برای او از بتان همتا گرفتند، و شیاطین آنان را از معرفت به خداوند بازداشتند
«وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ. فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیاءَهُ»و رابطه بندگی ایشان را با حق بریدند. پس خداوند رسولانش را برانگیخت، و پیامبرانش را به دنبالهم به سوی آنان گسیل داشت
«لِیَسْاْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ»تا ادای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند، و نعمتهای فراموش شده او را به یادشان آرند
«وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغ ِ، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ»و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهای پنهان عقول آنان را برانگیزانند
«وَ یُرُوهُمُ الاْیاتِ الْمُقَدَّرَةَ: مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع، وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُـوع»و نشانههای الهی را به آنان بنمایانند: از این بلند آسمان که بر بالای سرشان افراشته، و زمین که گهواره زیر پایشان نهاده
«وَمَعـایِشَ تُحْییهِـمْ، وَ آجـال تُفْنیهِـمْ»و معیشتهایی که آنان را زنده میدارد، و اجلهایی که ایشان را به دست مرگ میسپارد
«وَ اَوْصاب تُهْرِمُهُمْ، وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ»و ناگواریهایی که آنان را به پیری مینشاند، و حوادثی که به دنبال هم بر آنان هجوم میآورد
«وَ لَمْ یُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَل، اَوْ کِتاب مُنْزَل، اَوْ حُجَّة لازمَة، اَوْ مَحَجَّة قائِمَة»خداوند سبحان بندگانش را بدون پیامبر، یا کتاب آسمانی، یا حجتی لازم، یا نشان دادن راه روشن رها نساخت
«رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ، وَ لا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبینَ لَهُمْ»پیامبرانی که کمی عددشان، و کثرت تکذیب کنندگانشان آنان را از تبلیغ باز نداشت
«مِنْ سابِق سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، اَوْ غابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلی ذلِکَ نُسِلَتِ الْقُرُونُ»از پیامبر گذشتهای که او را از نام پیامبر آینده خبر دادند، و پیامبر آیندهای که پیامبر گذشته او را معرفی کرد. بر این منوال قرنها گذشت
«وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاْباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَْبْناءُ»و روزگار سـپری شـد، پدران درگذشتند و فرزنـدان جـای آنهـا را گرفتنـد
۵ . فلسفة مبعث النّبي(صلى الله عليه وآله وسلم)
«اِلی اَنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»تا خداوند محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله را برای به انجام رساندن وعده اش
«لاِِنْجازِ عِدَتِهِ، وَتَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَاْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ»وبه پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد، درحالی که قبولی رسالت اورا ازتمام انبیاگرفته بود
«مَشْهُورَةً سِماتُهُ، کَریماً میلادُهُ. وَ اَهْلُ الاَْرْضِ یَوْمَئِذ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ»نشانههایش روشن، و میلادش باعزت و کرامت بود. در آن روزگار اهل زمین مللی پراکنده
«وَ اَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ، وَ طَرائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَیْنَ مُشَبِّه لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اَوْ مُلْحِد فِی اسْمِهِ»دارای خواستههایی متفاوت، و روشهایی مختلف بودند، گروهی خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عدهای در نام او ازحق منحرف بوده
«اَوْ مُشیر اِلی غَیْرِهِ. فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ»و برخی غیر او را عبادت مینمودند. چنین مردمی را به وسیله پیامبر از گمراهی به هدایت رساند
«وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهالَةِ. ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لِمُحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقاءَهُ»و به سبب شخصیّت او از چاه جهالت به در آورد. آن گاه لقایش را برای محمّد صلّی اللّه علیه وآله اختیار کرد
«وَ رَضِیَ لَهُ ما عِنْدَهُ، وَ اَکْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْیا»و جوار خود را برای او پسندید، با فراخواندنش از این دنیا به او اکرام نمود
«وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَةِ الْبَلْوی»و برای او فردوس اعلا را به جای قرین بودن به ابتلائات وسختیهابرگزید
«فَقَبَضَهُ اِلَیْهِ کَریماً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»و اورا کریمانه به سوی خودبرد (درود خدا براو وخاندانش باد)
۶ . ضرورة الامامة
«وَ خَلَّفَ فیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الاَْنْبِیاءُ فی اُمَمِها»و آن حضرت (بهوقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود بهودیعت نهادند در میان شما به ودیعت نهاد
«اِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلاً، بِغَیْرِ طَریق وَاضِح، وَلا عَلَم قائِم»که پیامبرانْ امتها را بدون راه روشـن، و نشانه پابرجا، سرگـردان و رهـا نگذاشتند
۷ . القرآن والاحكام الشرعيّة
«کِتابَ رَبِّکُمْ فیکُمْ، مُبَیِّناً حَلالَهُ وَ حَرامَهُ، وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ»این ودیعتْ کتاب پروردگارتان در میان شماست، که حلال و حرامش، واجب و مستحبش
«وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ»ناسخ و منسوخش، امر آزاد و غیر آزادش، خاص و عامش، پندها و امثالش
«وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ، مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ»مطلق و مقیّدش، و محکم و متشابهش را بیان کرد، مبهمش را تفسیر نمود
«وَ مُبَیِّناً غَوامِضَهُ، بَیْنَ مَاْخُوذِ میثاق فی عِلْمِهِ»و مشکلاتش را توضیح داد. برابر با پیمانی که از بندگان گرفته تحصیل آگاهی به قسمتی از قرآن واجب
«وَ مُوَسَّع عَلَی الْعِبادِ فی جَهْلِهِ، وَ بَیْنَ مُثْبَت فِی الْکِتابِ فَرْضُهُ»و دانستن رموز برخی دیگر از آیات لازم نیست، وجوب احکامی در قرآن معین
«وَ مَعْلُوم فِی السُّنَّةِ نَسْخُهُ، وَ واجِب فِی السُّنَّةِ اَخْذُهُ»ونسخ آن درحدیث روشن است، وقسمتی ازمسائل اجرایش بنابرسنّتْ واجب
«وَ مُرَخَّص فِی فِی الْکِتابِ تَرْکُهُ»و ترکش بنابر قرآن آزاد است
«وَ بَیْنَ واجِب بِوَقْتِهِ، وَ زائِل فی مُسْتَقْبَلِهِ»وجوب برخی از احکام تا زمانی معین ثابت، و پس از انقضاء مدتْ زائل شدنی است
«وَ مُبایَنٌ بَیْنَ مَحارِمِهِ مِنْ کَبیر اَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرانَهُ، اَوْ صَغیر اَرْصَدَ لَهُ غُفْرانَهُ»بین گناهان کبیره که بر آن وعده عذاب داده، و معاصی صغیره که امید مغفرت در آن است تفاوت گذاشته
«وَ بَیْنَ مَقْبُول فی اَدْناهُ، مُوَسَّع فی اَقْصاهُ»و میان آنچه اجرایاندکش مقبول، و ترک بسیارش آزاد است فرق نهاده
۸ . فلسفة الحج
«وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ»زیارت خانه خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نموده
«یَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ یَاْلَهُونَ اِلَیْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ»که مشتاقان چون چهارپایان به آب رسیده به آن هجوم میکنند، و همانند کبوتران به آن پناه میبرند
«جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَ اِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ»حج را نشانه خاکساری در برابر عظمت، و اعتراف به عزت خداوندیش قرار دارد
«وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً اَجابُوا اِلَیْهِ دَعْوَتَهُ، وَصَدَّقُوا کَلِمَتَهُ»شنوندگانی از عبادش را برگزید که دعوتش را لبّیک گفتند، و سخن او را تصدیق نمودند
«وَوَقَفُوا مَواقِفَ اَنْبِیائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِکَتِهِ الْمُطیفینَ بِعَرْشِهِ»در آنجا که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند، و بین خود و فرشتگانی که گرداگرد عرش میگردند شباهت ایجاد کردند
«یُحْرِزُونَ الاَْرْباحَ فی مَتْجَرِ عِبادَتِهِ»در تجارتخانه عبادت او سودهاتحصیل میکنند
«وَ یَتَبادَرُونَ عِنْدَ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ»و به وعده گاه مغفرت او شتابان روی میآورند
«جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی لِلاِْسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعائِذینَ حَرَماً. فَرَضَ حَجَّهُ، وَ اَوْجَبَ حَقَّهُ»خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زیارتش را فرض، و حقّش را لازم
«وَ کَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ، فَقالَ سُبْحانَهُ: «(وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً، وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ)».»و رفتن به سویش را بر شما واجب نمود، و اعلام کرد:«بر آنان که توانایی رفتن دارند زیارت بیت واجب است، و آن که با روی گرداندن کفر ورزد بداند که خدا از او و همه جهانیان بی نیاز است».