گفته شده که روح به دلیل گرایشهای سیاسیاش، در پی آن بود تا نسبجذام را به مضریان (اعراب شمالی) برساند، که با مخالفت برخی از افراد قبیلهاش، از جمله رقیبش، ناتل بن قیسجذامی، روبهرو شد.
بااین حال، وی هیچ حدیثی از پیامبر روایت نکرده است. برخی از محدّثان و مورخان، همچون مسلم بن حجاج، از روح در شمار صحابه یاد کردهاند که درست نیست. پدر وی، زنباع، از صحابه بود و روحبنزنباع را باید از تابعین شمرد.
روحبنزنباع در عهدمعاویه از اشراف شام و بزرگان قبیله جذام بود. گفته شده است که روح در صلحی که بین معاویه و یکی از پادشاهان برقرار شد، از طرف معاویه مأمور نوشتن صلحنامه شد. روح با گرفتن مبلغی، شروط صلح را به نفع آن پادشاه آسان نمود. معاویه خشمگین شد و روح را به خیانت متهم کرد، اما او با چربزبانی و زیرکی مانع عقوبت خویش شد و معاویه او را بخشید.
گفته شده است که روح در مدینه بر منبر پیامبر اکرم رفت و گفت که برای واداشتن مردم مدینه به اطاعت از بنیامیه (یزید) با آنان جنگیدهاند. با مرگ یزید و جانشینی معاویة بن یزید (معاویه دوم)، روح نیز همراهِ سپاه شام بازگشت.
پس از مرگ معاویه دوم در سال ۶۴، کار عبدالله بن زبیر بالا گرفت و در بسیاری از سرزمینهای اسلامی خطبه به نام او خوانده شد. در شام، گروهی به رهبریضحاک بن قیس از ابن زبیر و گروه دیگر نیز به رهبری حسّان بن مالک از بنیامیه حمایت کردند. حسّان که در این زمان حاکم فلسطین بود، روحبنزنباع را در آنجا جانشین خویش کرد و برای دعوت مردم به طرفداری از بنیامیه به اردن رفت. ناتل بن قیس جذامی، از حامیان ابن زبیر، علیه روحشورید و او را از فلسطین اخراج کرد.
روح از حامیان سرسخت مروان بن حکم بود و نقش مهمی در بیعت گرفتن از مردم شام برای مروان ایفا کرد. وی در جنگ مَرج راهِط (بین مروان و ضحاک، در آخر سال ۶۴ یا محرّم ۶۵) همراه مروان جنگید، تا اینکه ضحاک کشته و یارانش منهزم شدند.
در پی پیروزی مروان در مرج راهط و تسلط وی بر شهرهای شام، ناتل بن قیس جذامی از فلسطین گریخت و به ابن زبیر در مکه پیوست و مروان، روحبنزنباع را به جای وی نشاند.
عبدالملک در سال ۷۲، روح را به عنوان مشاور و وزیربشر بن مروان (برادر خود و والی کوفه) انتخاب کرد، اما اهالی عراق و بشر بن مروان از حضور و رفتارروح در آنجا رضایتی نداشتند، ازاین رو با ترفندی وی را متقاعد کردند که نزد عبدالملک به دمشق بازگردد.