شاخصههای فضیلت پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند متعال در آیاتی از
قرآن کریم، با تأیید برتری و فضیلت برخی از انبیاء و همرتبه ندانستن آنها؛ به معیارهای فضیلت
پیامبر اسلام بر سایر انبیاء مانند بشارت انبیا، برتری قرآن، مقام
عبودیت،
خاتمیّت و
ولایت پیامبر اسلام،
پیمان از انبیای الهی،
جاودانگی اسلام، رهبری سیاسی پیامبر و ... اشاره نموده است.
آیا پیامبران الهی در یک رتبه و درجـهاند یا مـیان این فـرزانگان بیبدیل
جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟ با مراجعه به
عقل و
نقل، میتوان گفت: پیغمبران الهی در مـقام و منزلتِ واحدی نیستند بلکه جایگاههای گوناگونی در پیشگاه الهی دارند.
فضیلت
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر انبیای عظام الهی به صراحت در
قرآن کریم بیان شده است به گونهای که سیطره و نفوذ این افضیلت از جهات مختلف نمودی کـاملا عـینی و عملی به خود پیدا کرده است و تاثیر شگرف آموزههای عالی
اسلام در سایه
انسان کامل و الگوی حسنه الهی و
خلق عظیمش بر هیچ کس پوشیده نبوده و انبیای عظام پیشین و پیروان صدیقشان برایـن نـکته
بشارت و آن را
تبلیغ نمودهاند.
خداوند سبحان در آیاتی از قرآن به صراحت از فضیلت بعضی از انبیاء بر بعضی دیگر
خبر داده وایـن موضوع که بین انبیاء نحوهای از تفاضل و برتری وجود دارد را امری ثابت و به تشریح آن میپردازد؛
• «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض؛
این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم.» در این
آیه به نظر میرسد که مراد از کلمه «الرسل» همه پیامبران است، زیرا این کلمه به اصطلاح
جمع محلی به لام است و
دلالت بر عموم دارد و همه رسـولان خـدا را شامل میشود و از جمله «فضلنا بعضهم علی بعض» به روشنی فهمیده میشود که همه پیامبران با اینکه از نظر
نبوت و
رسالت همانند بودند ولی از نظر مقام یکسان نمیباشند؛ زیرا ماموریت آنها متفاوت بوده و با اینکه همه فـداکار بـودند باز هم درجه فداکاری آنها نیز با هم تفاوت دارد. لذا فرموده بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
• «لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض؛
و همانا ما بعضی از
انبیاء را بر بعضی دیگر برتری دادیم.»
در
روایات هم به این موضوع تاکید شده است.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «سادة النّبیّین و المرسلین خمسة... و هم اولوالعزم من الرّسل... نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی جمیع الانبیاء؛ سیّد و سرور پیامبران و مرسلان... که پیامبران اولوالعزم هستند و
آسیاب خلقت بـه
برکت وجودشان میچرخد، پنج تناند:
نوح،
ابراهیم،
موسی،
عیسی و محمّد که درود و
سلام خدا بر او و آلش و تمامی پیامبران باد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی میفرمایند: «انّ اللّه تعالی فضّل انبیائه المرسلین علی الملائکة المقرّبین و فضّلنی علی جـمیع الانـبیاء و المرسلین... ؛ خدای متعال،
پیامبران مرسل خویش را بر
فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان...»
شاید بتوان از این دو
حدیث برداشت کرد که در مجموع، فرستادگان الهی برای
انسان، به ترتیب رتبه و مقام، عـبارتند از:
نبیّ،
مرسل و
اولوالعزم که در راس آنان، پیغمبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار دارد.
از نـظر عقلی، میتوان گفت: گستردگیِ حوزه عملیاتی پیامبران، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با سعه وجودی آنان دارد؛ یعنی پیشرفت و تکامل هر پیغـمبر در مـیدان
علم و
عمل و بهرهبرداری او از دانشهای لدنّی و الهی در قالب
وحی و
الهام باواسـطه یا بیواسطه با دایره و حوزه
شریعت و محدوده تبلیغاتی وی تناسب و سنخیت دارد؛ تا جایی که برخی از آن وجودهای مقدّس فقط در حدّ «نبیّ» باقی مـاندند و بـرخی مـامور ارسال پیامهای الهی به مردم شده، تحت عنوان «مُرْسَل» مطرح گـشتند؛ و بـرخی صاحب و آورنده شریعت به شمار آمده، حقیقت «اولوالعزم» را تشکیل دادند و برخی به علّت آن که گستره
زمان و
مکان را درنـوردیده و فـائق بر تمام کمالات و ویژگیهای معنوی در عالم امکان گشتند، شریعتشان شامل
جنّ و
انس شـد و جـاودانه باقی ماندند.
آیتاللّه مصباح یزدی در اینباره میگوید: «نبیّ از نظر
مصداق، نه از نظر
مفهوم اعم از رسول است؛ یعنی همه پیامبران، دارای مقام نبوّت بودهاند ولی مقام رسالت، اخـتصاص بـه گـروهی از ایشان داشته است. و به حـسب روایتـی... تـعداد رسولان، ۳۱۳ نفر میباشد، و طبعاً مقام ایشان بالاتر از مقام سایر انبیا خواهد بود، چنانکه خود رسولان هم از نظر مقام و فـضیلت، یکسـان نـبودهاند و بعضی از ایشان به مقام
امامت نیز مفتخر گـردیدهاند.»
برتری پیامبر اعظم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر انبیای گذشته با بررسی آیاتی که بیانگر این مـطلب در جـهات مـختلف بر سایر پیامبران است، معلوم میگردد. برای تعیین مصداق تفاضل و
معیار بـرتری پیامبر
اسلام دلایـل مـتعدد قرآنی را میتوان ذکر کرد که بـه مـهمترین آنها اکتفا میکنیم.
«بشارت» را میتوان بازگویی خبری که سـرور و شـادی در بـردارد، معنا کرد.
بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور میشود که به حقیقت یا واقـعیتِ تـازهای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهـی هـمواره بـه آمدن حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مژده میدادند.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: «لمتزل الانبیاء تبشّر بـمحمّد حـتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم (علیهالسّلام) فبشّر بمحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ پیغمبران همواره به آمـدن مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مژده میدادند، تا آن که خداوند
حضرت مسیح،
عیسی بن مریم (علیهالسّلام) را مبعوث کرد، او به رسالت مـحمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بشارت داد.»
قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی (علیهالسّلام) میفرماید: «و اذ قال عیسی ابـن مـریم: یا بـنیاسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشّراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد... ؛
و هـنگامی که عـیسی بـن مریم گفت: ای فرزندان
اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیقکننده کتـابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارتدهنده به رسولی که بعد از من میآید و نامش «
احمد» است...»
از این که تمامی پیامبران الهـی بـه تشریف فرمایی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بشارت دادهاند، مشخّص میشود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگـیهای مـنحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بودهاند. بـنابراین ایشـان از تـمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.
آیتاللّه جوادی آملی در
تفسیر آیه فوق میگوید: «بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازهای بـرایامـّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغـمبر خـاتم در سطح انـبیای گـذشته... سـخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نـبود... از اینـکه... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت میدهم.» ، معلوم مـیشود که رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حضرت عیسی (علیهالسّلام)، افضل و قـرآن از
انجیل، بالاتر... است، پس رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر اساس تـبشیر حـضرت مسیح (علیهالسّلام)، همه مزایای علمی انبیای گذشته را که عیسای مسیح داشت و همه مزایای خـاصّه عـیسای مسیح را داراست.»
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیثی میفرمایند: «فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل اللّه جلّ جلاله علی خلقه؛ برتری قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند جلّ جلاله بر خلق اوست.»
این بـیان عرشی به طور آشکار، به فضیلت کلام اللّه مجید بر تمامی گفتهها و سخنان، حتّی گفتهها و سخنان انبیای پیشین که در قالب وحی تجلّی نموده، تاکید کرده است و شـاید گـرانسنگترین
تعریف و توصیف از قرآن مجید بـاشد؛ کتـابی که کسی توانایی آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن در این زمینه با یکدیگر همکاری کنند؛
حتّی توانایی آوردن دو
سوره مانند قرآن را ندارند.
بالاتر آنکه، حتّی یک سوره هـم نـمیتوانند بیاورند.
نظیر این ویژگیها دربـاره هـیچ
کتاب آسمانی دیده نشده است. از اینجا میتوان به طور قطعی،
حکم کرد که قرآن مجید افضل از دیگر کتابهای آسمانی است و آورنده قرآن نیز افضل از انبیای پیشین است.
امیر مـؤمنان (علیهالسّلام) دربـاره مـقام بـیبدیل و والای قـرآن میفرماید: «خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوالناپذیر است.
دلیل دیگر بر این ادعا که قرآن بر سایر کـتب آسـمانی هـیمنه دارد و بیانگر رجحان کتاب مبین اسلام بر سایر کتب
ادیان است و در نتیجه سیطره و فضیلت رسول اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سـایر از آن استفاده میشود این آیه از قرآن کریم میباشد که میفرماید: «و انزلنا علیک الکتاب بالحق مـصدقا لمـا بـین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه؛
ما این کتاب «قرآن عظیم» را به حق بر تو فرستادیم که تصدیق بـه درسـتی و راستی همه کتبی که در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین
گواهی میدهد.» خداوند، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به عنوان
مهمین بر سایر رسولان و کـتاب او را مـهیمن بـر دیگر کتب آسمانی بیان میکند.»
«آنچه کـه از مـعنی مهیمنه بدست میآید این است که یک چیزی
سلطنت و تفوقی بر چیز دیگر داشته باشد و در حـفظ و مـراقبت و اقـسام تصرفات در آن، قدرت داشته باشد و این حال را قرآن نسبت به کتابهای آسمانی پیـشین از خـود دارد.»
تفسیر نمونه نیز در معنای «مهیمن» بر این اعتقاد است که «میهمن» در اصل به معنی چیزی است که حافظ و شاهد و مـراقب و
امین و نگهداریکننده چیزی بوده باشد، از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتابهای آسمانی پیـشین، مراقبت کـامل دارد و آنها را تکمیل میکند لفظ «میهمن» بر آن اطلاق شـده اسـت.
بنابراین، قرآن مجید در صدر کتابهای آسمانی قرار دارد، آورنده آن هم بـاید چـنین باشد؛ زیرا مـقام علمی و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلّی میکند، مقام
حضرت موسی (علیهالسّلام) در حدّ
تورات و مقام حـضرت مسیح (علیهالسّلام) در حدّ انجیل جلوهگر شده است. انبیای پیشین نیز در حـدّ کتـب و صـحف آسمانی خود ظهور کردهاند. وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتابهای انبیای پیشین ثابت گردد، سیطره واشـراف و فـضیلت رسول خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم بر سایر
اولیای الهی و انبیای عظام ثابت میگردد؛ چون پیغمبر اسـلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حـدّ قرآن و نمونه اعلای آن است و قرآن، «مُهَیْمِن» است، پس پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم «مُهَیْمِن» است. حال وقتی خداوند قرآن را «مـیهمن» بر کتب انبیای پیشین قرار داده است که کتب آسمانی پیشین را تصدیق میکند و بر آنها سیطره و اشراف و نفوذ علمی دارد و مـانع از دسـت رفـتن آنها میشود و
تحریف آنها را تصحیح میکند و با توجه به اینکه کـمال عـلمی هر پیامبری کتاب آسمانی او را بروز میکند و کمال علمی پیغمبر اسلام نیز در قرآن ظهور میکند پس ره آورد آسمانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاتر از کـتب انـبیای پیـشین است.
آری قرآن اصول ثابت و لا متغیر کتابهای پیشین را حـفظ نـموده و فروعی را که تغییرپذیر است
نسخ و محو میکند و در عین حال برنامه جامعتری را پیشنهاد میدهد همچنانکه خـود قـرآن میفرماید: «انّ هذا القرآن یهدی للّتـی هـی اقوم»
قرآن کریم وقتی مـیخواهد تـعبیر «
عبد» را نـسبت بـه انبیای الهی بـه غـیر از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کار برد، آن را همراه نام آنان استعمال میکند؛ مثلا در مورد
حضرت داوود (علیهالسّلام) میفرماید: «اصبر علی ما یقولون و اذکر عبدنا داوود ذا الا ید انّه اوّاب»
همانطور که پیداست در این آیـه بـرای حضرت داوود عبد مطلق نیامده است بلکه عبد همراه با نام حضرت داوود آمده است و یا در آیه دیگری همین تعبیر در مورد
حضرت ایوب (علیهالسّلام) آمده است: «و اذکر عبدنا ایوب اذنادی ربّه...»
و در آیه دیگری در مورد حضرت ابراهیم و اسـحاق و یـعقوب (علیهالسّلام) نیز تعبیر عبد با اسامی آنها ذکر شده است آنجا که فرمود: «و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق یعقوب اولی الایدی و الابصار»
درحالیکه قرآن پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بدون نام یاد میکند و تعبیر «عبد» را به صورت مطلق بکار میبرد: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عـبده لیـکون للعالمین نذیرا»،
«سبحان الذی اسری بعبده لیلا»
و «الحمد اللّه الذی انزل علی عبده الکتاب»
چنانکه ملاحظه میشود در این آیات منظور از «عبد» پیغمبر اسلام است. عبد، ناظر به مقام
وحدت اسـت، این کـلمه از عبداللّه نیز بالاتر است. زیرا عبودیت حاکی از هویت مطلقه است که بالاتر از مقام
الوهیت است.»
در آیات فوق و نظیر آنها، نه پیش از کلمه «عبد» نام مبارک پیامـبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برده شده و نه بعد از آن؛ بلکه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و این، گویای انصراف این واژه به کاملترین فرد آن است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد. این، خود فضیلت غیر قابل انکار و بـسیار والایی بـرای آن حضرت نسبت به دیگر پیامبران الهی است. خدای سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میداند. از این رو،
حضرت آدم (علیهالسّلام) و پیامبران بعدی در زیر لوای این عبد مطلق مـیباشند: «آدم و مـن دونه تحت لوائی یوم القیامة»
همه پیامـبران و مـعصومان (علیهالسّلام) تحت لوای عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ یعنی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سیّد الاوّلین و الآخرین است؛ چنانکه میفرماید: «انا سیّد ولد آدم و لافخر، انا خـاتم النّبیّین وامـام المتّقین و رسول ربّ العـالمین»
و این سـیادتِ مطلق، تنها به برکتِ عبودیّتِ مطلق اوست و کسی به این مقام نایل میشود که از همه قیدها، رها و
آزاد شده باشد.
از دقت در آیات و مطالب فوق چنین برمیآید که مقام پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین سایر انبیاء از لحاظ عبودیت نیز مـقام خـاصی است کـه خداوند او را عبد مطلق میداند در حالی که درباره سایر انبیاء چنین مقامی از لحاظ عبودیت در قرآن نیامده است وایـن خود یکی از فضیلتهای پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به سایر انبیاء است.
از آیات دیگری نیز افـضلیت رسـول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سایر انبیاء اثبات میشود، مثلا آنجا که خداوند
پیمان و
میثاق از انبیاء بر
ایمان به رسـول اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفته و میفرماید: «و اذا اخذ اللّه میثاق النبیین لما اتیتکم مـن کتاب و حکمه ثم جـاءکم رسـول مصدق لما معکم لیومنن و لتنصرنه قـال اءاقـررتم و اخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین؛
چون خداوند از پیامبران پیمان تـبلیغ (دین تـوحید) گرفت آنگاه به شما کتاب و
حکمت بـخشید سـپس برای
هدایت شـما اهـل کتاب باز رسولی از جـانب خـدا آمد که گواهی به راستی کتاب و شریعت شما میداد تا به او ایمان آورده و از او یاری کـنید خداوند فـرمود: آیا به رسول و به آنچه در کتاب آسـمانی او قـرآن فرستادم،
اقرار داشـته و از پیـمان مـن پیروی خواهید کرد؟ همه گـفتند اقرار داریم خداوند فرمود شما گواه باشید و من هم با شما گواه خواهم بود.»
این آیه اشاره بـه یـک اصل کلی دارد که پیامبران پیشین و بـه دنـبال آنـها پیـروانشان بـا خدا پیمان بسته بـودند کـه در برابر پیامبرانی که بعد از آنها، سر تسلیم فرود آورند و گذشته از ایمان آوردن به آنها در یاری آنان برای پیـشبرد اهـدافشان از هـیچگونه کمکی فروگذار نکنند. آیه فوق هرچند که ظاهرا یـک مـسئله کـلی و عـمومی دربـارهاشـارات انبیای پیشین و پیمان آنها نسبت به پیامبران بعدی است اما مصداق بارز آن خاتم النبیین است.
در همین رابطه
فخر رازی در تفسیر خود از
حضرت علی (علیهالسّلام) نقل میکند: «هنگامی که خداوند آدم و سایر انـبیاء را آفرید از آنها
عهد و پیمان گرفت که هرگاه، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبعوث شد به او ایمان آورند و یاریش کنند.»
از آیات دیگری که فضیلت پیامبر اعـظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بـر سایر انبیاء بیان مـینماید، پیمان خداوند از
پیامبران اولوالعزم است که نام خاتم الانبیاء را قبل از آنها ذکر کرده است: «و اذا اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا؛
و یاد آر آنگاه که ما از پیـغمبران عـهد و میثاق گرفتیم و هم از تو و پیش از تو از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی فرزند مریم از همه پیمان محکم گرفتیم.»
این آیه در ابتدا تمام پیامبران را در مساله میثاق مطرح میکند و سپس از پنج نفر پیامبر اولوالعزم نام میبرد که در آغاز آنـها شـخص پیامبر اسـلام است و این امر حاکی از شرافت و عظمتی که پیامبر دارد نام ایشان را قبل از چهار تن دیگر آمده است کـه بعد از او اسامی چهار تن از انبیاء اولوالعزم را به ترتیب زمان ظهور ذکـر شـده اسـت.
بنابراین با دقت در این آیه مبارکه مشخص میشود که خداوند از همه پیامبران پیمان میگیرد اما به دلیل عـظمت و شـان این پنج نفر که صاحب شرایع و کتاب میباشند نام مبارک آنها را ذکر فرموده و مـعیار در تـرتیب ذکـر نام آنها هم براساس تقدم و تاخر زمانی بوده است اما وقتی به نام مبارک ختمی مـرتبت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد با آنکه ایشان از همه آنها از لحاظ زمانی متاخر است ولی به علت عـظمت و شان و افضلیت در بینایـن پنـج نفر در ابتدا ذکر میشود.
یکی دیگر از مزایای اصلی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر سایر انبیاء خاتمیت اوست زیرا با توجه به اینکه اسلام پاسخگوی همه جوانب بشری در همه شرایط و موقعیتهای مختلف تا
روز قیامت است و قانوناساسی این دین به نـام قرآن کریم الی الابد زنده است و همه امتها را تا روز قیامت
مخاطب خود قرار داده است، بنابراین یکی از ویژگیهای مهم پیامبر اعظم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خاتم الانبیاء بودن است که با تبعیت ایشان، آخرین حلقه نبوت به پایان میرسد به گـونهای کـه قرآن کریم و احادیث
متواتر به خوبی و به طور واضح این مطلب را بیان نموده است: «ما کان محمدّ ابا احدّ من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النبیین؛
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پدر هیچ یک از مردان شما نیست لیکن او رسول خدا و خـاتم الانـبیاء است.»
در
زیارت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در
روز غدیر آمده است: «السّلام علی محمّد رسولاللّه خـاتم النـّبیّین و سـیّد المرسلین... الخاتم لما سبق... ؛ سلام بر محمّد، رسـول خـدا، خاتم پیامبران و سرور رسولان... خاتم پیشینیان...»
در این
زیارت شریف و صدها روایت به موضوع
خاتمیّت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره شده است. از جمله،
حدیث منزلت اسـت که
شیعه و
سنّی به طور متواتر آن را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند. در حـدیث «منزلت»، پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «اما ترضی انْ تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انـّه لا نـبیّ بـعدی؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله
هارون به مـوسی بـاشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟»
در تفسیر
المیزان آمده: «کلمه خاتم به فتحه تاء به معنی هر چیزی است که آن را مهر کنند مانند «طابع» و «قالب» که به معنای چیزی است با آن چیزی را طبع نموده یا قالب زنند و مراد بـه خـاتم النبیین بودن آن جناب این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوتی نخواهد آمد.»
پس خاتم یعنی؛ «مهر» که در پایان نوشتهها قرار میگیرد، وقتی نویسنده هرآنچه که لازم است را بیان مینماید و مـقاصد خود را بـه عـنوان کرد، پایان نوشته خود را مهر مـیکند و خـتم آن را اعـلام میکند از اینرو خدای سبحان هم که با جهانیان سخن میگوید از راه فرستادن وحی برای هدایت انسانها برنامه دارد. لذا پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیـامبر اکـرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ختم و صـحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مـهر کـرده است پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست لذا خداوند فرموده: رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
زیور همه انبیاء و خاتم آنان بوده و سلسله نبوت با آن حـضرت
مهر شـده و پایان پذیرفته است.
آنچه از آیـه فـوق
استنباط میشود این است که قرآن خاتمیت پیغمبر اسلام را مسجل کرده لذا این مطلب بـیانگر آن اسـت که «افضلتر از پیامبر اسلام وجود نخواهد داشت چون اگر برتر از پیغمبر خاتم، انسانی تا روز قیامت ظهور کند قطعا پیـغمبر اسـلام پیغمبر خاتم نیست و اگر خدا انسانی بیافریند که علما و عملا اکمل و افضل از پیـغمبر اسـلام باشد هرگز آن انسان اکمل و افضل از این انـسان کـامل و فـاضل پیروی نمیکند و جزء
امت او نمیتواند باشد چـون اگـر انسانی کمال برتر داشت مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را نیز به مقام خـود و آن کمال برتر هدایت میکند و او بـاید شـاهد جهانیان و
اسوهامـتها بـاشد نه پیغمبر اسلام. لذا اگر تا روز قیامت انـسانی کـاملتر از پیغمبر اسلام بیاید دیگر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتم الانبیاء نیست و چون آن حضرت بـه طـور قطعی خاتم پیامبران است پس افضل از آن حـضرت وجود نخواهد یافت.»
آیات قرآنی،
ولایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تثبیت کرده و از مؤمنان میخواهد که
اوامر و فرمانهای او را
اطاعت کنند: «انّما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذیـن یـقیمون الصلوهء و یؤتون الزکوة و هم راکعون»
این آیـه بـا کلمه «انما» که در لغت عرب به معنی انحصار است، شروع شده و میفرماید:
ولی و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است: خدا، پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند و اقامه نماز و اعطاء
زکات در حال
رکوع میکنند. شکی نیست که کلمه «ولی» در آیـن آیـه به معنی
دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنی دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که
نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند بلکه یک حکم عمومی است که هـمه مـسلمانان را در برمی گیرد، همه مـسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند حتی آنهایی که در حال رکوع زکاتی بپردازند، آنها هم باید دوست و یاور یـکدیگر باشند.
از اینجا روشن میشود که منظور از «ولی» در آیه فوق ولایـت بـه مـعنی سرپرستی و تصرف و رهبری مادی و معنوی است به خصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت خدا قرار گرفته اسـت و مـصداق خارجی آن در روایات حضرت علی و ائمه طاهرین (علیهالسّلام) بوده و ولایت آنان هم ردیف ولایت خدا و پیـامبر اعـظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر شـده است.
قرآن در آیه دیگری به ولایت قضائی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره دارد و میفرماید: «فلا و ربک حتی یـحکموک فـیما شـجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما»
همانطور که در آیه آمده، مشاهده مـیشود کـه نـشانههای ایمان واقعی پذیرفتن حکم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در موارد اختلاف و راضی بودن به آن و عدم احساس ناراحتی از آن و اجـرای آن در مـقام عـمل و بطور کامل تسلیم حق بودن است و اظهار
عقیده در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و پیامبرش دربـاره آن رسـیده باشد،
نفی میکند.
جامع این آیات این است که رسول خـدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز دارای چـنین ولایتی هست که امت را بسوی خدای تعالی سوق دهد و در بین آنها
حکومت و فصل
خصومت کند و در تمامی شئون آنها دخـالت نـماید و هـمین طور که بر مردم اطاعت خدای تعالی
واجب است اطاعت او نـیز بدون
قید و
شرط واجب است. پس برگشت
ولایت تشریعی خداوند عالم به این معنی که چون اطاعت خداوند در امور تـشریعی واجـب اسـت و اطاعت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم اطاعت خدا است پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقدم و پیشوای آنان و در نـتیجه ولایـت او همان ولایت خداوند خواهد بود.»
براساس این آیات معلوم میگردد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر مؤمنان ولایت و
اولویت و تقدم دارد وایـن ولایـت و تـقدم در اموری است که معمولا افراد و اقوام به رئیس خود مراجعه میکنند یعنی امور اجتماعی کـه حـفظ و صیانت و اداره اجتماع و نظم، منوط به آن است. اموری نظیر بر قراری
نظم، احقاق حقوق افراد، جمعآوری
مالیات و اخـتصاص آن به مستحقان و سایر مصارف لازم، مجازات افراد خاطی و
جنگ و
صلح با بیگانگان.
قرآن کریم شخصیت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یک نـمونه و الگو برای پیروی عملی در کلیه شئون فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای همه زمانها معرفی میکند و از آن به
اسوه حسنه تعبیر مینماید کـه تـعبیری مـنحصر به فرد بوده و در مورد هیچ کدام از انبیای الهی نیامده است. تا انسانها بـا پیـروی و تاسی از آن به کمال رهنمون شوند: «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا للّه...»
آیه دلالت دارد بر اینکه «یکی از احـکام رسـالت رسـول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ایمان آوردن شما این است که به او تاسی کنید هم در گفتارش و هم در رفـتارش و شـما مـیبینید که او در راه خدا چه مشقتهایی را تحمل میکند البته که تاسی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صفت حمیده و پاکیزهای اسـت کـه هـرکسی که
مؤمن نامیده میشود بدان متصف نمیشود بلکه کسانی به این صفت پسندیده متصف مـیشوند کـه متصف به حقیقت ایمان باشند و معلوم است که چنین کسانی امیدشان همه به خـداست و هـدف هـمتشان همه و همه خانه
آخرت است چون
دل در گروه خدا دادهاند و به زندگی آخرت اهمیت مـیدهند و در نـتیجه
عمل صالح می کنند وبسیار به یاد خدا میباشند که نتیجه این توجه دائمـی تـاسی بـه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
اسوه در اصل به معنای «آن حالتی است که انسان به هنگام پیروی از دیگری به خـود میگیرد و بـه تعبیر دیگر همان تاسی کردن و اقتدا نمودن است و
مفهوم آیه این اسـت کـه برای شـما در پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاسی و پیروی خوبی است. میتوانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسیر
صراط مستقیم قرار گـیرید.»
«دستور بـه اقتدای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای آن است که او صراط مستقیم است و متخلق به
اخلاق خداست و اقتدای بـه او پیـمودن صراط مستقیم است و فرمان اعتصام به ریسمان خدا برای این است که حبل خدا به
عصمت الهـی مـعتصم است.»
و این امری همیشگی است زیرا آیه مذکور «استقرار و استمرار در گذشته را افاده مـیکند وایـن برای آن است که اشاره کند این وظیفه هـمیشه ثـابت اسـت و شما باید همیشه به پیامبر تاسیکنید.»
حضرت علی (علیهالسّلام) نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمونه کامل الگـوپذیری معرفی میکند و مـیفرماید: «از پیـامبر پاک و پاکیزهات پیروی کن زیرا راه درسـتش سـرمشقی است برای آن که بخواهد تاسی جوید و انتسابی است عالی برای کسی که بـخواهد مـنتسب گردد و محبوبترین بندگان نزد خـداوند کـسی اسـت که از پیامبرش سـرمشق گـیرد و قدم به جای قـدم او گـذارد.»
بدین ترتیب قرآن با «ارائه یک نمونه جامع و کامل در همه ابعاد، جمیع انسانها مامور میشوند که بـطور مـطلق به آن وجود گرامی اقتدا کـنند و کـسی که پا در جـای پای او گـذارد از مـحبوبترین بندگان نزد خداوند است؛ «قـل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه.»
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرچند در سرزمین
حجاز و از میان جاهلان بیسواد
مکه به رسالت مبعوث شـد، امـا رسـالت او مختص به حجاز نبوده بلکه برای عموم جهانیان و منشا آثار فراوانی در بخشهای گوناگونی جهان
آفرینش بـوده اسـت بطوری که خداوند متعال در قرآن میفرماید: «قـل یا ایها النّاس انّی رسول اللّه الیکم جمیعا الذی له ملک السموات و الارض لا اله الاّ هو یـحیی و یـمیت فامنوا باللّه و رسوله النبی الذی یومن باللّه و کـلماته واتـبعوه لعـلکم تهتدون».
صاحب المیزان معتقد است: «از اوصاف پیغمبر گرامی بـدست مـیآید که نزد وی آن
دین کامل است که حیات طیب بشری را در هر مکانی و در هر زمـانی کـه فرض شود
تضمین میکند.»
در حدیثی از
امام مجتبی (علیهالسّلام) نقل شده اسـت: عدهای از
یهود نـزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند: ای محمد تو پیامبر به سوی چه کسی؟ به سوی
عرب یا
عجم یـا مـا؟» (انا سید ولد آدم و لا فـخر انا خاتم النبین و امام المتقین و رسـول ربّ العالمین، )
در پاسخ خداوند آیه فوق را نازل کرد و رسـالت پیـامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بـه تمام جهانیان با صـراحت اعلام نمود.
آیات دیگری نیز گواه جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام است مانند: «و اوحی الی هذا القـرآن لا نـذرکم به و من بلغ؛
این قرآن به من
وحی شـده تـا شما و تـمام کـسانی را کـه قرآن به آنها مـیرسد انذار کنم.» آیه فـوق بـا ذکـر کلمه «و من بلغ» یعنی تمام کسانی کهایـن سـخن به آنـها مـیرسد، رسالت جـهانی قـرآن و دعوت عمومی و همگانی آن را اعلام میدارد. در این آیات و مانند آن قرآن کریم به عنوان هدایت توده انسانها معرفی شده بدون اختصاص به مردم عصر یا مصر خاص.
آیات فراوانی در قرآن بطور وضوح مـا را بـه خاتمیت رسالت و
دین اسلام بر تمامی ادیان رهنمون میکند: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحـق لیـظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون»
مسلم است غـلبه بـر هـمه ادیان زمانی حـاصل مـیشود که هیچ دینی تـا روز قـیامت
ناسخ دین اسلام نباشد و گرنه غلبهاش بر تمام ادیان انجام نمیگیرد و نیز دین اسلام بـاید نـاسخ همه ادیان باشد تا غلبه و ظهور بـر هـمه ادیان بـوجود آیـد و لازمـهاش آن است که دین پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتم الادیان و پیامآورش هم خاتم الانبیاء باشد. از همین رو استاد
مرتضی مطهری میگوید: «ظهور دین اسلام با اعلام جـاودانگی آن و پایـان یافتن دفتر نبوت توام بوده است.»
قرآن اشاره صریح به کامل بودن دین اسلام دارد و ازایـن جـهت ختم نبوت پیامبر نیز از آن استفاده میشود که تداوم رسالت آن حضرت در ولایت امام علی (علیهالسّلام) تجلی میکند: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
«مراد از تمامیت، رسیدن
شرایع آسمانی از مراحل نقص و ناتمامی به مرحله کـمال و مـصداقش دین محمدی است.»
درایـن بـاره
شهید مطهری میافزاید: «از نظر قرآن سیر تکاملی
جهان و
انسان و اجتماع یک سیر هدایت شده و هدفدار است و بر روی خطی است که «صراط مستقیم» نامیده میشود و از لحاظ مبدا و مسیر و منتهی مشخص است. انسان و اجتماع متحول و مـتکامل اسـت ولی راه و خط سیر، مشخص و واحد و مستقیم است.»
با مراجعه به آیات قرآنی دانسته میشود شئون و مناصب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منحصر در تبلیغ و تبیین
احکام الهی و
قضاوت در میان مسلمین
نبوده بلکه
رهبر و مدیر اجـتماع مـسلمین بـوده و از «ولاء زعامت»
یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی از جانب خـداوند بـر مردم برخوردار بوده است.»
پیغمبر اکرم در زمان
حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند... . آیه کریمه «اطیعو اللّه و اطـیعوا الرسـول و اولی الامر منکم»
و هچنین آیات اول
سوره مائده و
حدیث غدیر و عـموم آیه «انـما ولیکم اللّه» و عموم آیه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» ناظر بـر چنین ولایـتی است.
ولاء زعامتی پیامبر همانند ولاء
امامت و قضاوت مشروط به هیچ قید و شرطی نبوده بلکه امری بـسیط اسـت زیرا «همه شئون او در مسیر توحید ناب اسـت، خواه در مسائل ساده یا پیچیده، نازلترین مـسائل تـا عالیترین آن، پیروی بدون قید و شـرط از دسـتورهای حضرت، با توجه به آن اصل کلی و حاکم «من یطع الرسول فقد اطاع اللّه»،
برای آن است که هـرگز فرمـان خلاف
شرع صادر نمیکند.
منصب امـامت پیـامبر از منصب رسالت و نـبوت آن بـالاتر است
زیرا این دو منصب در مـقام گـفتار و قول است اما اقتضای مقام امامت ریاست عامه الهی و رهبری و پیشوای مردم در تمامی شـئون مـادی و معنوی است و آن جزء به دستور خـداوند و بـا تشکیل
حکومت اسلامی مـمکن نـمیباشد. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علت شایستگی «تلک الرسـل فضلنا بعضهم الی بعض»
برخلاف سایر پیامبران اوالعزم از آغاز نبوتش دارای مقام امامت
بودند و «رسما» بر مردم حکومت میکرد و
سیاست اجتماع مـسلمین را
رهبری مینمود؛ به حکم آیه کریمه «خذ منامـوالهم صـدقه تطهرم و تـزکیهم بها»
از مـردم
مالیات میگرفت، شئون مالی و اقـتصادی اجـتماع اسلامی را اداره میکرد.»
پیامبر اساسیترین اقدام در تشکیل حکومت و امت جهانی اسلامی را با
هجرت از مکه به مدینه عـینیت بـخشید و آن را بـرپایه
تعاون،
مشارکت،
مشورتو ایجاد قسط و عدل بر پایه
رحمت و حفظ مـنافع عـمومی
استوار سـاخت و بـر ایـن اساس در تصمیم گیریهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و... اصل مشورت را سرلوحه خود قرار دادند و احکام
خمس،
زکات و
صدقه را برای ایجاد عدالت اجتماعی به اجرا گذاشتند. از اینرو واقعیت تاریخی نیز حاکی از آن است که پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از هجرت اتفاق و اتحادی به مرکزیت
مدینه النبی بوجود آورد که همواره برداشت و تفسیر مسلمین از این واقعه چنین بود که پیامبر در کنار وظایف تبلیغی و ارشادی، زعامت سیاسی مسلمین که نشات گرفته از فرمان الهـی بـود را بر عهده دارند.
از جمله ویژگیها و اسامی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شاهد بودن آن حضرت نسبت بـه انـبیای الهی است. قـرآن کریم پیـامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را امام هـمه پیـامبران الهی و شاهد جهانیان و شهید شاهدان معرفی نموده است و میفرماید: «فکیف اذا جئنا من کل امّه بشهید و جئنا بـک عـلی هـولاء شهیدا؛
حال آنها چگونه خواهد بود آن روزی که از هر امّتی شاهد و
گواه و تـو را نیز بر آنان به عـنوان گـواه میآوریم؟»
علامه اربلی در اینباره میگوید: «از جمله اسامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «شاهد» است؛ چون آن حضرت در
روز قیامت گواهی میدهد که پیغمبران وظیفه تبلیغ خویش را نسبت به امّتهای خود انجام دادهاند.»
این آیه بیانگر این حقیقت است که پیامبر اسلام بر
بینش همه انبیاء سیطره داشته و به این امر گواهی میدهد و پیامبر اسلام نه تنها گواه امت خود است که گـواه انبیاء و امتهای آنان نیز هست.
با توجه به جهانی بودن رسالت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برکات و ثـمرات رسالت او نسبت به دیگر پیامبران در جامعه بشری گستردهتر و عمیقتر میباشد.
• «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از
باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به
عدالت کنند؛...»
در حقیقت این آیه به یکی از اهداف متعدد ارسال پیامبران اشاره میکند، و هدف از اعزام پیامبران الهی را اجرای
قسط و
عدل بیان کرده است؛ زیرا میدانیم انبیا اهداف متعددی را پیگیری میکردند، مانند
تعلیم و
تربیت،
شکستن غلها و زنجیرهای
اسارت،
تکمیل
ارزشهای اخلاقی (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و...
و ... در نهایت هدف دیگر اقامه قسط است که در آیه مورد بحث به آن اشاره، شده است. نکته جالب در جمله «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این است که از خودجوشی مردم سخن میگوید، نمیفرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه میگوید: هدف این بوده که مردم مجری قسط و عدل باشند! آری مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجری عدالت گردند، و این راه را با پای خویش بپویند.
• «انما المومنون اخوه... ؛
مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را
صلح و
آشتی دهید...»
• «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا... ؛
و همگی به ریسمان خدا (قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله
وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید!...»
جمله «انما المومنون اخوه» که در آیات فوق آمده است یکی از شعارهای اساسی و ریشهدار اسلامی است. در این آیات بحث نهایی مسئله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه است. اگر سابقه دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینههای ریشهدار در طول سالهای متمادی در دلهای آنها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش
جنگ خونینی در میان آنها بیفروزد مخصوصا با توجه به اینکه مردم نادان و بیسواد و نیمهوحشی معمولا افرادی
لجوج و انعطاف ناپذیرند، و به آسانی حاضر به فراموش کردن کوچکترین مسائل گذشته نیستند، در این صورت اهمیت این معجزه بزرگ اجتماعی یعنی اتحاد و اخوت بین مسلمانان آشکار میشود، و ثابت میگردد که از طرق عادی و معمولی امکانپذیر نبود که در طی چند سال، از چنان
ملت پراکنده و کینهتوز و نادان و بیخبر، ملتی واحد و متحد و برادر بسازند. روی این اصل مهم اسلامی مسلمانان از هر
نژاد و هر
قبیله، و دارای هر
زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق
برادری میکنند. اسلام تمام مسلمانها را در حکم یک
خانواده میداند، و همه را
خواهر و
برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند. در احادیث فراوانی که از پیامبر و پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده به اهمیت این موضوع با عبارات مختلفی اشاره شده است:
۱. در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام آمده است: «المسلم اخو المسلم، لا یظلمه، و لا یخذله، و لا یسلمه؛
مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او
ستم نمیکند، دست از یاریش بر نمیدارد، و او را در برابر حوادث تنها نمیگذارد.»
۲. در
حدیث دیگری نقل شده است: «مثل الاخوین مثل الیدین یغسل احداهما الآخر؛ دو برادر دینی همانند دو دست اند که هر کدام دیگری را میشوید!.»
۳.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «المؤمن اخو المؤمن، کالجسد الواحد،... ؛ مؤمن برادر مؤمن است، و همگی به منزله اعضاء یک پیکرند،...»
۴. در حدیث دیگری میخوانیم: «المؤمن اخو المؤمن عینه و دلیله ...؛
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله
چشم او و راهنمای او است...»
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فضایل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.