عبیدالله بن زیاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْن زیاد، ابوحفص عبیدالله (م ۶۷ق /۶۸۶م)، سردار مشهور
امویان و والی
خراسان و
عراق میباشد.
او از مادری کنیز به نام
مرجانه زاده شد
که سپس به
ازدواج شیرویه ایرانی درآمد و عبیدالله در خانه او پرورش یافت. هم ازاینرو گفتهاند که خللی در گفتار ابن زیاد راه یافت و پاره ای از
حروف عربی را نمیتوانست به درستی ادا کند.
برخی ابن زیاد را به طعنه به مادرش منسوب کرده و
ابن مرجانه نامیده اند.
از فعالیت های سیاسی وی در اوایل
جوانی آگاهی در دست نیست، اما به نظر میرسد که در قلمرو پدرش
زیاد بن ابیه ، والی
کوفه و
بصره ، از امور حکومتی بر کنار نبوده است.
با این همه زیاد به هنگام مرگ (۵۳ق /۶۷۳م)
سمرة بن جندب و
عبدالله بن خالد بن اسید را ولایت بصره و کوفه داد، ولی
معاویه در اواخر همان سال عبیدالله ۲۵ ساله را به حکومت خراسان منصوب کرد.
عبیدالله بن زیاد با عبور از
رود جیحون که برای نخستین بار از سوی عربها انجام گرفت،
توانست مناطقی چون رامیثن،
نسف و بیکند
از شهرهای
بخارا را تصرف کند و
قبج خاتون ملکه ثروتمند بخارا و لشکریان ترک را عقب براند، اما ولایت او بر خراسان چندان به درازا نکشید و در ۵۵، ۵۶ یا ۵۷ ق به جای عبدالله ابن عمرو بن غیلان از سوی معاویه به امارت بصره منصوب شد.
ابن زیاد در حکومت بصره، خاصه در ۵۸ ق با شورش
خوارج روبه رو شد و با خشونت شگفت انگیزی آنان را سرکوب کرد و بسیاری را به قتل آورد.
پس از مرگ معاویه در ۶۰ق /۶۸۰م ابن زیاد همچنان در حکومت بصره ماند، و
یزید بن معاویه که از وی دلخوش نبود و میکوشید او را عزل کند، چون با مخالفت شدید
حسین بن علی (علیهالسلام) با خود، و ورود
مسلم بن عقیل به کوفه برای بیعت گرفتن از کوفیان روبه رو شد، به پیشنهاد یکی از موالی مشاور خود به نام
سرجون ، ابن زیاد را نه تنها بر حکومت بصره ابقاء کرد، بلکه کوفه را نیز به قلمرو او افزود، تا مسلم بن عقیل را گرفته به قتل رساند.
گفتهاند که معاویه خود قبل از مرگ، حکومت
کوفه را نیز به ابن زیاد واگذاشته بود.
در این میان کوفیان که در
بیعت با حسین بن علی (علیهالسلام) اقبال تمام نشان دادند و در انتظار ورود آن حضرت روزگار میگذراندند، چون با ابن زیاد که روی پوشیده وارد شهر شد روبه رو گشتند، نخست گمان کردند که حسین بن علی (علیهالسلام) است و بدین عنوان بر وی
سلام میکردند تا وارد
دارالاماره شد و بلافاصله جست وجو را برای یافتن
مسلم بن عقیل آغاز کرد.
ابن زیاد در خطبه ای که در برابر کوفیان ایراد کرد، مخالفان را سخت مورد تهدید قرار داد و مطیعان را به احسان خود امیدوار ساخت.
به روایت
یعقوبی هانی بن عروه که از پیش با ابن زیاد آشنایی داشت و در آن هنگام بیمار بود، حدس میزد که عبیدالله بن زیاد پس از ورود به کوفه به
عیادت وی خواهد آمد، سپس با مسلم بن عقیل برای کشتن ابن زیاد در خانه خود همداستان شد. اما به
روایت دیگر
شریک بن اعور ، از سران
شیعه کوفه، در خانه هانی بیمار شد و با مسلم قرار گذاشت که چون ابن زیاد به عیادت وی آید، مسلم بر او بتازد و وی را به قتل آورد. با این همه گویا چون هانی از وقوع
قتل در خانه خود خشنود نبود، مسلم از آن کار سرباز زد و ابن زیاد جان به سلامت برد.
طبری در گزارشی آورده است که ابن زیاد اندکی پس از ورود به کوفه با
نیرنگ توانست از محل اختفای مسلم بن عقیل آگاه شود. آنگاه هانی را به
دارالاماره خواند و وی را به زندان افکند و اندکی بعد نیز مسلم بن عقیل را که به دفاع از هانی به مقابله ابن زیاد در کوفه برخاسته بود، دستگیر کرد و هر دو را به قتل رسانید و سر آنها را به نزد
یزید فرستاد.
ابن زیاد سپس
حرّبن یزید را به سوی
حسین بن علی (علیهالسلام) که بی اطلاع از قتل مسلم و رویگردانی کوفیان از پیوستن به وی، از
حجاز به سوی کوفه به راه افتاده بود، فرستاد و او را دستور داد که اجازه ندهد حسین (علیهالسلام) در محلی که دارای
آب است، اردو زند.
آنگاه
عمر بن سعد بن ابی وقاص را با لشکری به سوی وی گسیل داشت.
مورخان خاطرنشان ساختهاند که عمر بن سعد پیش از آن از سوی ابن زیاد به حکومت
ری مأمور شده بود و در صدد عزیمت به سوی ری بود که ابن زیاد او را مأمور بیعت گرفتن از حسین (علیهالسلام) برای یزید یا جنگ با او کرد، و چون عمر خواست که وی را از آن کار معذور دارد، ابن زیاد حکومت او را بر ری، به مقابله با حسین بن علی (علیهالسلام) منوط کرد.
با این همه عمر بن سعد پس از مذاکره ای نسبتاً طولانی با حسین بن علی (علیهالسلام)، ابن زیاد را آگاهانید که حسین (علیهالسلام) خواهان بازگشت است و بنابراین نیازی به
جنگ نیست. گویا ابن زیاد در آغاز از این خبر شادمان شد ولی
شمر بن ذی الجوشن او را از پذیرش
صلح بازداشت. ابن زیاد نیز در نامه ای به عمر بن سعد نوشت که اگر از
حسین (علیهالسلام)
بیعت گرفت او را به کوفه فرستد وگرنه با او پیکار کند و اگر طالب جنگ با حسین (علیهالسلام) نیست، فرماندهی را به شمر بازنهد.
به این ترتیب در جنگ خونینی که میان حسین بن علی (علیهالسلام) و طرفداران اندک وی و سپاه
عمر بن سعد در
کربلا روی داد (۱۰
محرم ۶۱ق /۱۰ اکتبر ۶۸۰م) حسین بن علی (علیهالسلام) و تعدادی از یاران و خویشان وفادارش از جمله برادرش
ابوالفضل عباس و پسرش
علی بن حسین و پسر برادرش
قاسم بن حسن (علیهالسلام) که نوجوانی اندک سال بود و
عبیدالله ابن عقیل به شهادت
رسیدند و بقیه خاندانش به
اسارت رفتند.
این حرکت ابن زیاد موجب برانگیختن خشم بسیاری از
مسلمانان به ویژه کوفیان نسبت به وی شد. چنانکه
عبدالله بن عفیف ازدی ، در میان نخستین
خطبه ابن زیاد پس از
واقعه کربلا برپا خاست و او را و
یزید را دشنام های سخت داد
و حتی گفتهاند که
مرجانه نیز پسر خود ابن زیاد را بسیار نکوهش کرد.
اما ابن زیاد به رغم
نفرت عراقیان، به پشتگرمی نیروی نظامی و مالی خود و دستگاه خلافت یزید، به حکومت ادامه داد تا آنگاه که یزید درگذشت و
عبدالله بن زبیر در
حجاز دعوی
خلافت کرد (۶۴ق) و ابن زیاد ناچار عراق را به سوی
شام ترک گفت.
درباره جزئیات این واقعه میان نویسندگان اختلاف هست:
به روایت
بلاذری ،
پس از مرگ یزید، ابن زیاد در بصره مردم را به بیعت با خود خواند تا آنگاه که مسلمانان برخلافت یک تن اتفاق کنند. چون بصریان با او بیعت کردند، وی کسانی به کوفه فرستاد تا از کوفیان نیز برای او بیعت گیرند، ولی کوفیان نپذیرفتند و در پی آن بصریان نیز از پذیرش امارت او سر باز زدند.
اما به نوشته طبری
و نیز
ابوعلی مسکویه ابن زیاد شب قبل از ایراد خطبه، مالی فراوان میان بزرگان بصره چون شَقیق بن ثَور و مالک بن مِسع و حصین بن منذر پراکند و همین کسان پس از خطبه وی بپاخاستند و خواهان ادامه حکومت او شدند. با این همه اندکی بیش بر نیامد که مردم از او روی برگرداندند و خواستار
بیعت با عبدالله بن زبیر شدند.
ابن زیاد پس از آن، عطایا و
مقرری های مردم را قطع کرد و باقیمانده
بیت المال را برداشت.
او خواست با بصریان به مخالفت و با مأمور
عبدالله بن زبیر در بصره به پیکار برخیزد، اما برادرش عبدالله او را از آن کار بازداشت.
دینوری از این وقایع سخنی به میان نیاورده و تنها اشاره کرده که ابن زیاد پس از مرگ یزید، به اشاره
حارث بن عباد بن زیاد برادرزاده خود و مهران
غلام و به روایتی کاتب خود
از ازدیان پناه خواست و
حارث بن قیس ازدی را برای این کار به نزد خود خواند.
حارث و ابن زیاد برای وادار کردن
مسعود بن عمرو رئیس ازد به پذیرش این پناهندگی نیرنگی به کار بردند که سرانجام مسعود را به رغم آنکه سخت خشمناک شد، به پذیرش آن مجبور کرد.
از یک سو بصریان که ابن زیاد را در
دارالاماره نیافتند، به زندان شهر هجوم بردند و زندانیان را آزاد ساختند و سپس
عبدالله بن حارث بن نوفل را به
امارت برداشتند.
از سوی دیگر
تمیمیان و قیسیان با ازدیان که ابن زیاد را پناه داده بودند، به نزاع برخاستند. این واقعه ابن زیاد را بیش از پیش بیمناک و مجبور به فرار از شهر ساخت. سرانجام مسعود بن عمرو چند تن را گماشت تا وی را به
شام رسانند.
خود مسعود اندکی بعد گویا به دست
خوارج به قتل رسید.
در این زمان
عبدالله بن زبیر در مدینه چندان نیرومند شده بود که در بخش هایی از شام نیز به
خلافت او گردن نهادند و حتی
مروان بن حکم به حجاز میرفت تا با او به خلافت بیعت کند. ابن زیاد در بَثَنیه مروان را ملاقات کرد و وی را از آن کار بازداشت و گفت که اگر او خود داعیه خلافت بردارد، پشتیبان او خواهد بود. به این ترتیب مروان بازگشت و ابن زیاد نیز به
دمشق رفت و با حیله ای که به کار زد،
ضحاک بن قیس را که از مردم شهر برای
ابن زبیر بیعت گرفته بود، فریفت و از شهر بیرون راند و برای مروان بیعت گرفت.
در جنگ
مروانیان با ضحاک بن قیس در مرج راهط نزدیک دمشق که به شکست ضحاک انجامید، ابن زیاد، فرماندهی سواران مروان را به عهده گرفت.
این وقایع مقارن بود با خروج
توابین به سرکردگی
سلیمان بن صُرَد خزاعی که به
خونخواهی حسین بن علی (علیهالسلام) برخاسته بودند.
مروان بن حکم خلیفه دمشق نیز ابن زیاد را به مقابله فرستاد و حکومت
عراق را به شرط غلبه بر آن به وی داد.
ابن زیاد چون به
جزیره رسید از مرگ مروان آگاه شد (۶۵ق /۶۸۵م)، ولی به پیشروی خود ادامه داد. سلیمان بن صرد در
عین الوَرده اردو زد
و پیشاپیش، مسیّب بن نَجبة فزاری را به مقابله فرستاد و او
شرحبیل بن ذی الکلاع را که از سوی ابن زیاد به جنگ آمده بود در هم شکست.
ابن زیاد
حصین بن نمیر را به سوی سلیمان فرستاد. حصین در آغاز شکست خورد، ولی ابن زیاد او را با سپاه مدد رسانید و در جنگ خونینی که در عین الورده در گرفت (اواخر
جمادی الاول ۶۵) سلیمان و یارانش شکست خوردند و کشته شدند.
ابن زیاد پس از این پیروزی مشغول مطیع ساختن شهرهای جزیره بود که پیش از آن با ابن زبیر بیعت کرده بودند، و به عراق که
مختار ثقفی در آنجا برضد
امویان و به خونخواهی حسین بن علی (علیهالسلام) قیام کرده بود، نمی پرداخت.
او سرانجام به
موصل تاخت که در دست
عبدالرحمان بن سعد بن قیس ، عامل مختار بود. عبدالرحمان به
تکریت عقب نشست و مختار را از حمله ابن زیاد آگاه کرد. مختار نیز
یزید بن انس را به مقابله فرستاد. یزید ابن انس که از بیماری شدیدی رنج میبرد حمله را رهبری کرد. این سپاه به رغم مرگ یزید بن انس، ربیعة بن مُخارق و عبدالله بن حمله خثعمی را که ابن زیاد به سوی آنان فرستاده بود، در هم شکست (۱۰
ذیحجه ۶۶).
پس از آن ابن زیاد خود با سپاه به سوی آنان آمد، ولی
رقاء بن عازب جانشین یزید بن انس، عقب نشست. مختار که اساساً در پی هلاک ابن زیاد و کسان دیگری بود که در
واقعه کربلا دست داشتند،
ابراهیم بن مالک اشتر را با سپاه به مقابله ابن زیاد فرستاد.
ابراهیم که میخواست قبل از ورود ابن زیاد به سرزمین عراق، به وی رسد، در ساحل
رود خازر نزدیک روستایی به نام
باربیثا در ۵ فرسخی موصل به لشکر شام رسید. در جنگ شدیدی که میان عراقیان و شامیان آغاز شد، ابن زیاد شکست خورد (
محرم ۶۷) و همراه با یارانش به قتل رسید.
براساس روایتی از
ابومخنف ، گویا ابراهیم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن زیاد را به قتل رسانید.
سر ابن زیاد را نزد
مختار ثقفی بردند و او آن را نزد
محمد بن حنفیه و
علی بن حسین (علیهالسلام) و دیگر افراد
بنی هاشم فرستاد.
یزید بن مفرغ پس از کشته شدن ابن زیاد، در شعری او را
هجو کرد.
(۱) ابن سعد محمد، طبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
(۲) ابن طاووس علی، اللهوف فی قتلی الطفوف، نجف، ۱۳۶۹ق.
(۳) ابن قتیبه عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق /۱۹۶۹م.
(۴) ابوعلی مسکویه احمد، تجارب الامم، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۵) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸ق.
(۶) بلاذری احمد، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۰ق.
(۷) بلاذری احمد، فتوح البلدان، لیدن، ۱۸۶۵م.
(۸) جاحظ عمرو، البیان و التبیین، قاهره، ۱۳۵۱ق.
(۹) دینوری احمد، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، ۱۳۷۹ق.
(۱۰) طبری، تاریخ الطبری.
(۱۱) مفید محمد، الارشاد، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۱۲) یاقوت حموی، معجم البلدان.
(۱۳) یعقوبی احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «عبیدالله بن زیاد»، ج۳، ص۱۲۸۰.