• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قوم تبّع

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قوم تُبّع، گروهی از مردم یمن می باشند و پاد شاهان یمن را تُبَّع که جمع آن تبابعه می نامید ند.




" تُبّع " از ریشه " تَبِعَ " و در لغت به معنی پیروی کردن است. خواه به طور دنبال کردن و تعقیب باشد، خواه از نظر پذیرفتن دستور و اطاعت کردن. و در اصطلاح به رؤسایی گفته می شود که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده اند و نیز گفته شده " تُبّع " فرمان روایی است که قومش از وی پیروی می کنند و جمعش "تبابعه" است.



در تفسیر آمده:(تبع) یک لقب عمومى براى ملوک و شاهان یمن بود مانند (کسری) براى سلاطین ایران و (خاقان) براى شاهان ترک و (فرعون) براى سلاطین مصر و (قیصر) براى سلاطین روم.
از امام رضا(ع) پرسید ند: چرا تبّعِ پادشاه، تبّع نامیده شده است؟ حضرت فرمود:
«زیرا او جوانی بود نویسنده و برای پادشاه قبل از خود نویسندگی می‏ کرد و نوشتن را با جمله‏ "باسم اللَّه الّذی خلق صیحا و ریحا" (به نام خداوندی که باد و فریاد را آفرید) آغاز می‏ کرد. پادشاه به او گفت: بنویس "به نام پادشاه رعد" (یعنی نام خودش) او گفت: خیر، نوشتن را فقط با نام معبود خودم آغاز می‏ کنم، سپس خواسته تو را در نظر می‏ گیرم، لذا خداوند این ویژگی او را شکر نمود و پاد شاهی آن پاد شاه را به او اعطاء کرد و مردم در این مورد تابع او شدند و لذا تبّع نامیده شد.
سرزمین یمن که در جنوب جزیره عربستان قرار دارد از سرزمین هاى آباد و پر برکتى است که در گذشته مهد تمدن درخشانى بوده است ، پادشاهانى بر آن حکومت مى کردند که (تبع) نام داشتند، به خاطر اینکه مردم از آنها(تبعیت) مى کردند و یا از این نظر که یکى بعد از دیگرى روى کار مى آمدند.
به هر حال ((قوم تبع) جمعیتى بودند با قدرت و نیروى فراوان و حکومت پهناور و گسترده .



در قرآن دو بار به این قوم اشاره شده است:
«أَ هُمْ خَیرْ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکنَاهُمْ إِنهَّمْ کاَنُواْ مجُرِمِین ‏».
«آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاک کردیم، چرا که مجرم بودند».
در این آیه «تُبّع» یکی از پاد شاهان یمن است که در بعضی روایات نام او «اسعد ابو کرب» نقل شده است.جمعى از مفسران معتقدند که او شخصا مرد حق جو و مؤ منى بود.
«وَ أَصحْابُ الْأَیکةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کلُ‏ کذَّبَ الرُّسُلَ فحَقَّ وَعِید».
در این دو آیه خداوند شخص او را مذمت نکرده است، بلکه تنها قوم او مذمت شده اند.



از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود:«لا تسبوا تبعا فانه کان قد اسلم: به (تبع) بد نگوئید چرا که او اسلام آورد ».
در مجمع البیان از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: تبع به اوس و خزرج گفت شما در این سرزمین منزل کنید تا شاید ظهور این پیامبر را درک کنید، من نیز اگر درک کنم به خدمتش درمى آیم و با او خروج مى کنم .
و در الدر المنثور روایت است که گفت : تبع از دنیا نرفت تا آنکه نبوت رسول الله (ص) را تصدیق کرد، چون یهودیان (که از شام به مدینه آمده بودند، و بدانجا مهاجرت کرده بودند، تا ظهور آن جناب را درک کنند) جریان نبوت آن جناب را به وى گفته بود ند.
جمعی معتقد ند او مردم را به پیروی از دعوت انبیاء فرا می خواند، هر چند با او مخالفت می کردند.
در آیات فوق به دنبال بحثی که پیرامون مشرکان مکه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سر گذشت قوم تبّع آنها را تهدید می ‏کند که نه تنها عذاب الهی در قیامت در انتظار شان است که در این دنیا نیز سر نوشتی همچون قوم گنه کار و کافر تبّع پیدا خواهند کرد.



در روایتى آمده است هنگامى که (تبع) در یکى از سفر هاى کشور گشائى خود نزدیک (مدینه) آمد براى علماى یهود که ساکن آن سر زمین بود ند پیام فرستاد که من این سر زمین را ویران مى کنم تا هیچ یهودى در آن نماند، و آئین عرب در اینجا حاکم شود.
(شامول) یهودى که اعلم علماى یهود در آنجا بود گفت اى پادشاه این شهرى است که هجرت گاه پیامبرى از دودمان اسماعیل است که در مکه متولد مى شود، سپس بخشى از اوصاف پیامبر اسلام (ص) را بر شمرد، تبع که گویا سابقه ذهنى در این باره داشت گفت : بنابر این من اقدام به تخریب این شهر نخواهم کرد.
تبع یکى از پادشاهان جهان گشاى یمن بود که تا هند لشکر کشى کرد، و تمام کشور هاى آن منطقه را به تصرف خویش درآورد.
در روایتی دیگر نویسنده(اعلام قرآن) چنین نقل کرده است که: ضمن یکى از لشکر کشی ها وارد مکه شد، و قصد داشت کعبه را ویران کند، بیماری شدیدى به او دست داد که اطباء از درمان او عاجز شدند.
در میان ملازمان او جمعى از دانشمندان بودند، و رئیس آنان حکیمى به نام (شامول) بود، او گفت ، بیمارى تو به خاطر قصد سوء درباره خانه کعبه است ، و هر گاه از این فکر منصرف گردى و استغفار کنى شفا خواهى یافت . (تبع) از تصمیم خود باز گشت و نذر کرد خانه کعبه را محترم دارد و هنگامى که بهبودى یافت پیراهنى از برد یمانی بر کعبه پوشاند.
در بعضی اخبار آمده است او اولین کسى بود که براى کعبه پوششى درست کرد.
در تواریخ دیگر نیز داستان پیراهن کعبه نقل شده به اندازه اى که به حد تواتر رسیده است ، این لشکر کشى و مسأله پوشاندن پیراهن به کعبه در قرن پنجم میلادى اتفاق افتاده است.
او مدت یک ماه هر روز صد شتر را نحر می ‏کرد و با گوشت آن مردم را اطعام می‏ نمود. بعد از مدتی، رو به جانب مدینه نهاد و اقوامی از مردم یمن بنام «غسان» را در آنجا اسکان داد، آنها کسانی بود ند که بعد ها در زمان پیامبر اکرم (ص) هسته‏ های اولیه انصار را تشکیل دادند.
[۱۶] .قصه ‏های قرآن از آدم تا خاتم،ص۶۶۹

اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دارالتّبابعه» می گویند.



«وَ أَصحْابُ الْأَیکةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کلُ‏ کذَّبَ الرُّسُلَ فحَقَّ وَعِید». و «اصحاب الایکه» (قوم شعیب) و قوم تبّع (که در سرزمین یمن زندگی می‏ کرد ند)، هر یک از آنها فرستاد گان الهی را تکذیب کرد ند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت.»
اینکه می‏ گوید: آنها «رسولان الهی» را تکذیب کرد ند، در حالی که هر یک از آنها فقط پیامبر خود را تکذیب نمود ند، به خاطر آن است که فعلی که از مجموع آنها سر زد در حقیقت تکذیب همه انبیاء بود، هر چند هر کدام یک پیامبر را تکذیب کرد ند، یعنی اینکه که تکذیب یکی از پیامبران تکذیب بقیه نیز محسوب می ‏شود چرا که محتوای دعوت همه یکی است.
به هر حال این اقوام هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم مسأله توحید و معاد را، و سر انجام به سر نوشت درد ناکی گرفتار شدند. بعضی گرفتار طوفان شدند، بعضی سیلاب، و بعضی دیگر صاعقه، و بعضی زلزله، و یا غیر آن و سر انجام میوه تلخ تکذیب را چشید ند.



بخش عمده سر گذشت شاهان تبابعه یمن،(و پیروان آنها) از نظر تاریخی خالی از ابهام نیست و گاه به روایات ضد و نقیض در این زمینه بر خورد می ‏کنیم، آنچه بیشتر در کتب اسلامی اعم از تفسیر و تاریخ و حدیث مطرح شده، پیرامون همان سلطانی است که قرآن در دو مورد به او اشاره کرده است. در حالی که دربارۀ تعداد آنها و مدت حکومتشان، اطلاعات زیادی در دست نداریم.
قرآن تنها در این دو آیه اشاره ای کوتاه به این قوم و هلاک کردن آنها دارد و از بیان جزئیات، معیشت، خصوصیات و نوع عذاب آنها سخنی به میان نیاورده است.




 
۱. المفردات فی غریب القرآن‌،ص۷۲    
۲. المفردات فی غریب القرآن‌،ص۷۲    
۳. تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۱۹۴    
۴. شیخ صدوق،عیون اخبارالرضا(ع)،ج۲،ص(۲۲۲-۲۲۳)    
۵. تفسیر نمونه،ج ۲۱، ص ۱۹۱    
۶. سوره دخان(۴۴)،آیه۳۷    
۷. تفسیر نمونه،جلد۲۱،ص۱۹۵    
۸. سوره ق(۵۰)،آیه۱۴    
۹. تفسیر نمونه،جلد۲۱،ص۱۹۵    
۱۰. تفسیر نمونه،جلد۲۱،ص۱۹۵    
۱۱. ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۸،ص۲۳۲    
۱۲. تفسیر نمونه،جلد ۲۲، ص ۲۴۰    
۱۳. تفسیر نمونه،جلد۲۱،ص(۱۹۱-۱۹۲)    
۱۴. تفسیر نمونه،جلد۲۱،ص۱۹۶    
۱۵. ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۸،ص۲۳۲    
۱۶. .قصه ‏های قرآن از آدم تا خاتم،ص۶۶۹
۱۷. تفسیر نمونه،ج ۲۱، ص ۱۹۶    
۱۸. سوره ق(۵۰)،آیه۱۴    
۱۹. تفسیر نمونه،ج۲۲،ص۲۴۰    
۲۰. تفسیر نمونه،ج۲۲،ص۲۴۱    
۲۱. تفسیر نمونه،ج‌۲۱، ص(۱۹۶-۱۹۷)    




پژوهشکده باقر العلوم(ع)    



جعبه ابزار