• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوسفیان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوسفیان، صخر بن حرب، بزرگ بنی امیه و از سران مشرک مکه است.



منابع زمان ولادت او را متفاوت ذکر کرده‌اند. برخی آن را ده سال پیش از عام الفیل، یعنی حدود ۵۶۰ میلادی دانسته‌اند.

۱.۱ - نسب

ابوسفیان؛ صخر بن حرب بن امیه بن عبد شمس، از سران مشرک مکه بود و پدرش حرب نام داشت. او ندیم عبدالمطلب و از بزرگان مکه بود؛ از این رو، پس از مرگ او، زنان قریش گویا مدت‌ها در سوگواری‌ها با نوحه «واحربا» از او یاد می‌کردند.

۱.۲ - از اشراف مکه

ابوسفیان خود از اشراف، حاکمان و از جراران مکه (کسانی که بر بیش از هزار تن فرماندهی دارند.) و ندیم عباس بن عبدالمطلب بود. و پس از پدر، رهبری قریش را در جنگ‌ها و کاروان‌های تجاری برعهده گرفت.
[۱۷] ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ص۱۱۵.

وی یکی از معدود باسوادان قریش و از بازرگانان بود، که روغن و پشم می‌فروخت. گاه با دارایی‌های خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده، به سرزمین‌های عجم می‌فرستاد و گاهی خود نیز با آنان همراه می‌شد. رای او در میان قریش نافذ، و پرچم مخصوص سران، معروف به «عقاب» در اختیارش بود.
او فردی خویشاوند دوست بود و شاید آن چه از او در حمایت از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در مقابل ابوجهل نقل کرده‌اند، به دلیل همین ویژگی باشد.

۱.۳ - فساد اخلاقی

او را از زنادقه قریش نام برده‌اند. تاریخ از بی بند و باری او سخن‌ها دارد. ماجرای هم خوابگی او با سمیه (زن بدکاره معروف) و تولد زیادبن ابیه، بحث‌های بسیاری را در تاریخ برانگیخته است. به هر حال، جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آن چه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محل نقد است.

۱.۴ - دشمنی با پیامبر

پس از برانگیخته شدن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ابوسفیان با دیگر سران مکه، از سر حسادت و رقابت دیرینه قومی و قبیله‌ای، به دشمنی با حضرت برخاست؛ ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوه، و برای پیش گیری از گسترش اسلام، پیشنهاد مطرح شده ترور را پذیرفت. پس از هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با «ابی بن خلف جمحی» به مردم مدینه نامه نوشته، از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد و برای فرو نشاندن خشم خویش، دارایی‌های مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش بن ریاب اسدی (از پسرعمه‌های پیامبر) را به فروش گذاشت. این عمل، نکوهش و هجو ابو احمد بن جحش را با این که دخترش «رفاعه» در کابین ابواحمد بود در پی داشت.
[۳۱] ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۲۴۴.


۱.۵ - رهبری سپاه کفر

نخستین مواجهه نظامی مشرکان با مسلمانان، هشت ماه پس از هجرت در بطن رابغ (ده میلی جحفه) به رهبری ابوسفیان بود که بدون درگیری پراکنده شدند. در سال دوم هجرت، دربازگشت از شام که ریاست کاروان تجاری قریش را بر عهده داشت، در نزدیکی مدینه از بیم رویارویی با مسلمانان، از بیراهه و جاده ساحلی، کاروان را به سلامت به مقصد رساند. او از این مخمصه جان سالم به در برد؛ اما به واقع، علت پیدایش جنگ بدر، تقاضایش از اهل مکه برای حمایت از کاروان بود. در این جنگ یک فرزند ابوسفیان (حنظله) کشته و فرزند دیگرش (عمرو) اسیر شد و وقتی مسلمانان برای آزادی اواز ابوسفیان فدیه خواستند، گفت: مال و خون باهم جمع نمی‌شود.
ابوسفیان پس از شکست مشرکان در بدر، به روش‌های گوناگون به تحریک قریش پرداخت. در سال سوم با سه هزار تن، سپاهی بزرگ را بر ضد مسلمانان سازمان دهی کرد و جنگ احد را پیش آورد. او در سال پنجم، به تحریک یهودیان، جنگ احزاب (خندق) را رهبری کرد که با ناکامی مشرکان خاتمه یافت. ابوسفیان در صلح حدیبیه، در حبس عثمان که به نمایندگی از طرف رسول خدا به شهر مکه رفته بود، نقشی آشکار داشت.

۱.۶ - مسلمان شدن

در سال هشتم هجری، در قضیه فتح مکه و پیش از آن، به ترغیب عباس، اسلام آورد و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود، با وساطت همو، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خانه‌اش را محل امن قرار داد؛
[۴۷] ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵.
از این رو اهل تحقیق، اسلام ابوسفیان را به دیده تردید نگریسته، بدان وقعی نمی‌نهند. از کرده‌ها و گفته‌های او پس از اسلام آوردنش، به خوبی می‌توان ظاهری بودن اسلامش را دریافت؛
[۵۲] شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸۷.
چنان که وقتی تجمع مردم را بر گرد پیامبر دید، به حسادت گفت: ‌ای کاش این جمع از او برگردند! پیامبر بر سینه‌اش کوفت و فرمود: خداوند خوارت کند! او استغفار کرد و گفت: به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آن چه در خاطرم گذشت، بر زبان راندم و... اکنون یقین کردم که تو رسول خدایی.

۱.۷ - فرزندان ابوسفیان

از او فرزندانی چون معاویه سر سلسله امویان و‌ ام حبیبه همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باقی ماند. نقل است؛ روزی ابوسفیان بر شتری سوار بود. معاویه افسار آن را می‌کشید و یزید از دنبال، آن را می‌راند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سواره، کشنده و راننده را لعن کرد. از مدائنی نقل شده که پیامبر سائلی را عطایی داد و او ثنا گفت و شکر کرد. رسول خدا فرمود: اگر به ابوسفیان بخشش شود، ثنا نمی‌گوید و شکر نمی‌گزارد.

۱.۸ - وفات

وفات ابوسفیان را نیز به اختلاف، سال های۳۰، ۳۱، ۳۳ یا ۳۴ نقل کرده‌اند؛ بنابراین، هنگام مرگ، ۸۸ یا ۹۳ سال داشت.


مفسران، در ذیل آیات بسیاری از ابوسفیان نام برده‌اند که بیشتر آن‌ها در نفی و زشت شماری ابوسفیان و حاکی از واقعیت زندگی او است؛ اما اندکی از آن‌ها، به گونه‌ای در تایید و نیکونمایی او آمده که با توجه به اقتدار امویان و کوشش آنان در تنزیه وی، تردید در آنها امری پذیرفتنی است.

۲.۱ - پ یشوا ی كفر

ابوسفیان در آیات مختلفی مصداقی برای پیشوای کافران و یکی از کـافرین دانسته شده است.
«و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون؛ و اگر پ یمان‌هاى خود را پس از تعهّدشان شكستند و در د ین شما زبان به طعن و ع یب گشودند پس با (ا ین) پ یشوا یان کفر بجنگ ید، كه آنها را ه یچ تعهّدى ن یست، باشد كه باز ا یستند.»
ابن عباس و قتاده مقصود از «ائمه الکفر» در آیه ۱۲ سوره توبه را ابوسفیان و دیگر رؤسای قریش که خداوند مسلمانان را به کارزار با آنان امر فرمود، می‌دانند؛ گرچه بلنسی با توجه به زمان نزول آیه که پس از تبوک و در سال ۹ هجری است، ارتباط آن را با ابوسفیان که در این زمان اسلام را پذیرفته بود، نمی‌پذیرد و حمل آیه را بر عموم، سزاوارتر می‌داند.
[۶۴] بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۱، ص۵۳۵.

«یـایها النبی اتق الله و لاتطع الکـفرین و المنـفقین ان الله کان علیما حکیما؛ ای پیامبر! تقوای الهی را پیشه کن و از کافران و منافقان پیروی مکن. خداوند دانا و حکیم است».
مفسران مراد از کافرین را، در این آیه از سوره احزاب، ابوسفیان، عکرمه و ابوالاعور سلمی دانسته‌اند. آنان پس از احد به مدینه آمده، به همراهی عبدالله بن ابی بر پیامبر وارد شدند و گفتند: ‌ای محمد! دست از خدایان ما، لات و عزی و منات بردار و بگو بت‌ها کسانی را که آن ها را می‌پرستند، شفاعت می‌کنند. ما نیز تو را با خدایت وا می‌نهیم. این سخن بر پیامبر گران آمد و آنان را از مدینه بیرون کرد. خداوند در تایید پیامبرش این آیه را نازل فرمود.
«یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم علی اعقابکم فتنقلبوا خاسرین؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران پیروی کنید، شما را به آیین پیشین برمی گردانند؛ پس زیان دیده باز می‌گردید.» در ذیل این آیه آمده است که مقصود از «الذین کفروا» ابوسفیان و اصحاب اویند؛ زیرا پس از شکست احد، بعضی از مسلمانان وسوسه شدند تا با آنان رابطه برقرارکنند که خداوند بدین گونه آنان را بازداشت.
«سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب؛ در دل کافران هراسی خواهیم افکند.» از سدی نقل است که مراد از ( الذین کفروا) ابوسفیان و همراهانش است، که پس از پیروزی احد، در بازگشت به مکه، تصمیم گرفتند بازگشته، کار مسلمانان را یک سره کنند که خداوند در دل هایشان هراس افکند و به ناچار برگشتند. این آیه درباره آنان نازل شد.

۲.۲ - مصداق مؤلفه القلوب

«انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله و الله علیم حکیم؛ جز ا ین ن یست كه صدقات ( زکات اموال و جان‌ها، براى هشت مصرف است، یعنى) از آن فقرا و مساک ین (فق یرتران) و متصد یان (جمع و حفظ و پخش) آن و كسانى كه با ید دل‌ها یشان را به دست آورد (مانند برخى از کفار یا مسلمان‌هاى ضع یف العق یده براى جلب او به د ین یا استمداد از او در جنگ) و در (جهت آزادى) بردگان و (اداى د ین) بدهكاران و هز ینه در راه خدا (هر كار خ یر عام المنفعه به و یژه جهاد) و واماندگان در راه است (راه هر هدف د ینى و دن یوى لازم براى اسلام و مسلم ین كه راه یانش ن یاز به آن دارند). (ا ین حکم) فر یضه‌اى قطعى از جانب خداست، و خداوند دانا و با حکمت است.»
مفسران در ذیل آیه ۶۰ سوره توبه از ابوسفیان یاد کرده‌اند که در جایگاه یکی از «مؤلفه قلوبهم» سهمی از غنائم را گرفت.
[۷۳] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۴، ص۱۵۹.


۲.۳ - نپذیرفتن حقیقت

«و عجبوا ان جاءهم منذر منهم و قال الکـفرون هذا سحر کذاب • اجعل الالهه الـها وحدا ان هذا لشیء عجاب • و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا علی ءالهتکم ان هذا لشیء یراد؛ در شگفت شدند از این که بیم دهنده از میان خودشان برخاست و کافران گفتند: این جادوگری دروغ گو است. آیا همه خدایان را یک خدا گردانیده است؟ این چیزی بس شگفت است! مهترانشان به راه افتادند و گفتند که بروید و بر پرستش خدایان خویش پایداری ورزید. این است چیزی که از شما خواسته شده است.»
روایت شده که دسته‌ای از اشراف قریش، از جمله ابوسفیان، نزد ابوطالب آمده، درباره پیامبر با او گفت و گو و شکایت کردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آنان فرمود: یک کلمه است که اگر بدان روی کنید آن را بپذیرید بر عرب سیطره یافته، عجم را به فرمان می‌آورید و آن این است که بگویید: «لا الـه الا الله» و خود را از هرچه جز او است، عاری کنید. مشرکان دست برهم زده، گفتند: ‌ای محمد! آیا می‌خواهی خدایان را به خدای واحد بدل کنی؟ این کار تو بس شگفت است! سپس پراکنده شدند و این آیات درباره آنان نازل شد.
[۸۱] بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۲، ص۴۲۳.
ابن هشام از ابتدای سوره را در شان آنان می‌داند.
«و منهم من یستمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی ءاذانهم وقرا و ان یروا کل ءایه لایؤمنوا بها حتی اذا جاءوک یجدلونک یقول الذین کفروا ان هذا الا اسـطیر الاولین؛ و از آنان برخى به تو گوش مى‌سپارند و ما (به ك یفر كفرشان) بر دل‌ها یشان پوشش‌ها یى قرار داده‌ا یم كه نفهمند، و در گوش‌ها یشان سنگ ینى قرار داده‌ا یم (تا سخن حق را نشنوند)، و اگر همه آ یات و نشانه‌ها را بب ینند باز هم ا یمان نمى‌آورند تا آنجا كه وقتى نزد تو آ یند با تو جدال نموده، كسانى كه كفر ورز یده‌اند مى‌گو یند: ا ین (قرآن) جز افسانه‌هاى پ یش ین یان ن یست.».
ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق، در تاریکی شب، برخلاف آن چه از دیگران می‌خواستند، خود، به شنیدن آیات الهی می‌ایستادند. کلبی می‌گوید: ابوسفیان، ولید و دیگران همه باهم آمدند و گوش فرا دادند که رسول قرآن می‌خواند، و خواندن وی، در دل‌های ایشان اثر نمی‌کرد؛ از آن که دل‌های ایشان زنگار کفر داشت و حق پذیر نبود.
[۸۵] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۳، ص۳۲۶.


۲.۴ - مصداق بخیل و اشقی

«و اما من بخل و استغنی • و کذب بالحسنی؛ اما آن کس که بخل و بی نیازی ورزید، و آن بهترین را تکذیب کرد.»
ابن عباس از ابوبکر نقل کرده که مقصود از آیات ۸ و ۹ سوره لیل ابوسفیان بن حرب است.
«لا یصلاها الا الاشقی؛ كه در آن جز کافر شقى‌تر وارد نمى‌شود و نمى‌سوزد.»
برخی مفسران مصداق «اشقی» در آیه پانزدهم همین سوره را او دانسته‌اند.
[۹۰] بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۲، ص۷۲۳.


۲.۵ - راندن یتیم

«ارءیت الذی یکذب بالدین • فذ لک الذی یدع الیتیم؛ آیا آن کس که روز جزا را دروغ می‌شمرد، دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را به اهانت می‌راند.» گفته شده است که ابوسفیان، هر هفته دو شتر نحر می‌کرد. یتیمی نزدش آمد و از او چیزی خواست. وی او را با عصایش راند و این آیات درباره اش نازل شد.

۲.۶ - سرزنش و تطمیع

«و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا • او تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکه قبیلا • او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؛ و (مشركان پس از ناتوانى در مقابل معجزات، از روى عناد و پ یشنهاد غ یر معقول) گفتند: هرگز به تو ا یمان ن یاور یم تا آنكه از زم ین (مكه) براى ما چشمه‌اى جوشان و پا یدار بشكافى و روان سازى. یا آنكه براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد كه در م یان آنها نهرهاى فراوانى جارى سازى. یا آنكه آسمان را همان‌گونه كه گمان دارى (و ما را به آن تهد ید كرده‌اى) قطعه قطعه بر سر ما فرو اندازى، یا آنكه خدا و فرشتگان را دسته دسته رو به روى ما ب یاورى. یا آنكه تو را خانه‌اى از طلا (و ز یورهاى رنگارنگ) باشد یا به سوى آسمان بالا روى و هرگز به بالا رفتنت ا یمان نمى‌آور یم تا بر ما نوشته‌اى كه بتوان یم آن را بخوان یم فرود آورى. بگو: منزه است پروردگار من (از ا ینكه كسى او را با فرشتگانش احضار كند و كسى ا ین امور را بدون اراده او انجام دهد)، آ یا من جز بشرى فرستاده به رسالتم؟ (رسول حقّ انتخاب معجزه هر چند به درخواست ملت را ندارد بلكه با معجزه انتخابى خداوند دعوت مى‌كند.)»
از ابن عباس نقل شده که ابوسفیان و دیگر سران، گرد هم آمده، بر آن شدند تا با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره آن چه مدعی است، گفت و گو کنند که شاید عذر او را بپذیرند؛ ازاین رو او را فراخوانده، ابتدا با سرزنش، سپس با تطمیع با او سخن گفتند و چون پافشاری پیامبر را دیدند، گفتند: ‌ای محمد! اگر آن چه را می‌گوییم، نمی‌پذیری، پس بدان که زندگی هیچ کس از مردم، چون ما در تنگی و سختی نیست؛ پس از خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته است بخواه تا این کوه‌ها را که مکه در محاصره آن‌ها قرار دارد، هموار سازد و سرزمین ما را بگسترد. پیامبر این خواسته را نیز رد کرد و...؛ سپس گفتند: به راستی ما به تو ایمان نمی‌آوریم، جز این که آن چه را گفته‌ایم، انجام دهی. خداوند آیات ۹۰ تا ۹۳ سوره اسراء را درباره آنان نازل کرد و به پیامبرش فرمان داد تا این گونه بدانان پاسخ گوید: «قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا».

۲.۷ - مورد لعن پیامبر

«لیس لک من الامر شیء او یتوب علیهم او یعذبهم فانهم ظـلمون؛ یا ایشان را به توبه وا دارد یا آنان را چون ستم کارانند، عذاب کند و تو را در این کارها دستی نیست».
سالم بن عبدالله از پدرش ابن عمر نقل می‌کند: پیامبر افرادی از جمله ابوسفیان را لعنت کرد که خداوند، آیه ۱۲۸ سوره آل عمران را نازل فرمود. برخی از محققان معاصر، در این روایت که یکی از چند روایت سبب نزول آیه است، تردید کرده‌اند.
[۱۰۳] عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۶، ص۱۶۷.
نقل است؛ روزی ابوسفیان بر شتری سوار بود. معاویه افسار آن را می‌کشید و یزید از دنبال، آن را می‌راند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سواره، کشنده و راننده را لعن کرد.

۲.۸ - انکار قیامت

«و قال الذین کفروا لاتاتینا الساعه...؛ و كسانى كه كفر ورز یدند گفتند: هرگز بر ما روز ق یامت نخواهد آمد...». در ذیل این آیه نقل شده است که مقصود آیه، ابوسفیان است. او به لات و عزی سوگند خورد که قیامت نخواهد آمد و ما برانگیخته نمی‌شویم.
[۱۰۷] بدرالدین، محمدبن ابراهیم، غرر التبیان، ص۴۲۵.

«ارءیت الذی یکذب بالدین؛ آیا آن کس که روز جزا را دروغ می‌شمرد، دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را به اهانت می‌راند.» برخی مفسران آیه اول سوره ماعون را درباره تکذیب روز جزا دانسته‌اند.

۲.۹ - تمسخر پیامبر

«و اذا رآک الذین کفروا ان یتخذونک الا هزوا ا هذا الذی یذکر آلهتکم و هم بذکر الرحمن هم کافرون؛ و كسانى كه كفر ورز یده‌اند چون تو را بب ینند جز به مسخره‌ات نمى‌گ یرند، (مى‌گو یند) آ یا ا ین است كسى كه خدا یان شما را (به بدى) یاد مى‌كند؟! در حالى كه به ذكر خداى رحمان (به توح ید و كتاب او) كافرند (و ب یمى از ا ین كار ندارند).»
در ذیل آیه ۳۶ سوره انبیاء آمده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر ابوسفیان و ابوجهل گذشت. ابوجهل به استهزا گفت: به پیامبر بنی عبدمناف بنگر! ابوسفیان گفت: مگر چه می‌شد اگر پیامبری از بنی عبدمناف بود. پیامبر پس از پاسخ به ابوجهل، به ابوسفیان گفت: تو نیز از سر تعصب و حمیت سخن گفته‌ای! خداوند درباره آنان این آیه را فرمود.
[۱۱۱] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۶، ص۲۴۷.

«و لا تهنوا فی ابتغاء القوم ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کما تالمون و ترجون من الله ما لا یرجون و کان الله علیما حکیما؛ و در جستجو و تعق یب آن گروه (كفار) سستى نورز ید، اگر شما درد و رنج مى‌كش ید آنها ن یز مانند شما درد و رنج مى‌كشند و شما چ یزى را از خدا ام ید دار ید كه آنها ام ید ندارند، و خدا همواره دانا و حک یم است.»
برخی مفسران، نزول آیه ۱۰۴ سوره نساء را در پی به سخره گرفتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و تضعیف مسلمانان در جنگ احد از سوی او دانسته‌اند.

۲.۱۰ - توطئه دارالندوه

«و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله و الله خیر المکرین؛ و (به یاد آر) زمانى كه كافران درباره تو مكر و ن یرنگ مى‌كردند تا تو را بازداشت كنند یا بكشند و یا (از شهر) ب یرون كنند، و آنها همواره ن یرنگ مى‌كردند و خدا هم با ن یرنگشان مقابله مى‌نمود و خدا بهتر ین مقابله‌كنندگان با ن یرنگ است.»
آیه ۳۰ سوره انفال به ماجرای دارالندوه اشاره دارد که در آن، سران مشرک مکه از جمله ابوسفیان در توطئه‌ای تصمیم گرفتند تا پیامبر را زندانی یا تبعید کنند یا از پای درآورند.
[۱۱۵] ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۹، ص۱۰۱.


۲.۱۱ - سرپرستی کاروان تجارتی قریش

«و اذ یعدکم الله احدی الطـائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلمته و یقطع دابر الکـفرین؛ و یاد کنید آن گاه که خدا یکی از آن دو گروه (کاروان بازرگانی و سپاه کافران) را به شما وعده داد که از آن شما خواهد بود، و شما دوست می‌داشتید که گروه بی خار و سپاه (کاروان بازرگانی) شما را باشد و حال آن که خدا می‌خواست که حق را با سخنان خود (نهادها و سنت‌هایی که برای یاری کردن پیامبران و پیروان حق قرار داده) استوار و پایدار سازد و بنیاد کافران را براندازد».
برخی مفسران مقصود از طایفه «غیر ذات الشوکه» در آیه ۷ سوره انفال را کاروان تجارتی قریش به سرپرستی ابوسفیان دانسته‌اند که خداوند در این آیه دستیابی به آن یا پیروزی در جنگ بدر را به مسلمانان وعده داده است.
«اذ انتم بالعدوه الدنیا و هم بالعدوه القصوی و الرکب اسفل منکم؛ شما در کرانه نزدیک تر بودید و آنان در کرانه دورتر، و آن قافله در مکانی فروتر از شما بود.»
مفسران مقصود از «الرکب اسفل منکم» را در آیه ۴۲ سوره انفال ابوسفیان و اصحابش دانسته‌اند. آن گاه که پیامبر از حضور کاروان تجاری در منطقه آگاه شد، جاسوسانی را برای تهیه گزارش فرستاد. ابوسفیان با آگاهی از آن، راه خود را تغییر داد و به سوی ساحل رفت.

۲.۱۲ - جنگ بر علیه مسلمانان

«ان الذین کفروا ینفقون امولهم لیصدوا عن سبیل الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون و الذین کفروا الی جهنم یحشرون؛ کافران اموالشان را خرج می‌کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند. زین پس نیز اموالشان را خرج خواهند کرد و بعد حسرت می‌برند، و مغلوب می‌شوند و کافران را در جهنم گرد می‌آورند.»
گفته شده است که ابوسفیان بن حرب، دو هزار تن را در جنگ احد به مزدوری گرفت تا با پیامبر کارزار کنند و این آیه درباره او نازل شد.
«مثل ما ینفقون فی هذه الحیاه الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون؛ مثل آنچه آنان در ا ین زندگى دن یا (در راه دشمنى با اسلام یا به عنوان ر یا، یا در هر كار خ یرى) انفاق مى‌كنند مثل بادى است كه در آن سرما یى سخت است كه (به عنوان ک یفر) به زراعت گروهى كه بر خو یشتن ستم كرده‌اند بوزد و آن را نابود سازد. و خدا به آنها ستم نكرده و لكن آنها به خو یشتن ستم مى‌كنند.»
برخی مفسران، مقصود از «مثل ما ینفقون فی هذه الحیوه الدنیا» را ابوسفیان و یارانش دانسته‌اند که در بدر و احد، بر ضد پیامبر با یک دیگر هم دست شدند. گرچه نمی‌توان در واقعه بدر، نقشی را برای ابوسفیان پذیرفت، کوشش‌های او پس از آن و ترغیب به انتقام جویی از کشتگان بدر و نیز سرمایه گذاری هایش، تردیدناپذیر است؛ از این رو آن چه در تفسیر آمده، پذیرفتنی می‌نماید.
«الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل؛ همان كسانى كه مردم به آنها گفتند كه مردم (مكه) براى (نبرد با) شما اجتماع كرده‌اند، از آنان بترس ید، اما (ا ین خبر) بر ا یمان آنان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است و او خوب وك یلى است.»
برخی مفسران گفته‌اند: منظور از «ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم»ابوسفیان و دیگر یاران اویند که پس از احد به گردآوری مشرکان برای جنگ با مسلمانان پرداختند.
[۱۳۰] ابو الحسن ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین،، ج۱، ص۴۳۸.

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمه الله علیکم اذ جاءتکم جنود فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها و کان الله بما تعملون بصیرا؛ اى كسانى كه ا یمان آورده‌ا ید، به یاد آر ید نعمت خدا را بر خود آن گاه كه (در جنگ احزاب) لشكر یانى (انبوه از قبا یل متعدد عرب) به شما روى آوردند، پس بر آنها بادى (سرد و تند) و سپاه یانى (از فرشتگان) كه شما آنها را ند ید ید فرستاد یم، و هم یشه خداوند به آنچه عمل مى‌كن ید ب یناست.»
«اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا؛ آن گاه كه از طرف بالا و پا ی ین (شهر) تان به شما روى آوردند، و آن گاه كه چشم‌ها (از غا یت ترس مانند چشم غش‌ زدگان) كج شد و دل‌ها به حنجره‌ها رس ید و به خداوند گمان‌هاى ناروا مى‌برد ید.»
از مجاهد نقل است که مقصود از «جنود» در آیه ۱۰ سوره احزاب سپاه احزاب از جمله سپاه ابوسفیان است.

۲.۱۳ - خواسته‌های نامعقول

«و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا • او تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکه قبیلا • او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؛ و (مشركان پس از ناتوانى در مقابل معجزات، از روى عناد و پ یشنهاد غ یر معقول) گفتند: هرگز به تو ا یمان ن یاور یم تا آنكه از زم ین (مكه) براى ما چشمه‌اى جوشان و پا یدار بشكافى و روان سازى. یا آنكه براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد كه در م یان آنها نهرهاى فراوانى جارى سازى. یا آنكه آسمان را همان‌گونه كه گمان دارى (و ما را به آن تهد ید كرده‌اى) قطعه قطعه بر سر ما فرو اندازى، یا آنكه خدا و فرشتگان را دسته دسته رو به روى ما ب یاورى. یا آنكه تو را خانه‌اى از طلا (و ز یورهاى رنگارنگ) باشد یا به سوى آسمان بالا روى و هرگز به بالا رفتنت ا یمان نمى‌آور یم تا بر ما نوشته‌اى كه بتوان یم آن را بخوان یم فرود آورى. بگو: منزه است پروردگار من (از ا ینكه كسى او را با فرشتگانش احضار كند و كسى ا ین امور را بدون اراده او انجام دهد)، آ یا من جز بشرى فرستاده به رسالتم؟ (رسول حقّ انتخاب معجزه - هر چند به درخواست ملت- را ندارد بلكه با معجزه انتخابى خداوند دعوت مى‌كند.)»
«ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون؛ (در حالى كه همه مى‌گو یند) پروردگارا، ا ین عذاب را از ما برطرف ساز، كه ما اهل ا یمان یم.»
مفسران آیات ۹۰ تا ۹۳ سوره اسراء و آیه ۱۲ سوره دخان را در مورد خواسته‌های نامعقول او و دیگر سران شرک از رسول خدا برای رفع قحطی از اهل مکه دانسته‌اند.
[۱۴۲] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۹، ص۹۶.

«و لقد اخذنهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون؛ به عذاب گرفتارشان کردیم؛ پس در مقابل پروردگارشان نه فروتنی کردند و نه تضرع
از ابن عباس نقل است که ابوسفیان نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای محمد! تو را به خداوند و خویشاوندی سوگند می‌دهم. آیا ما کرک و خون بخوریم؟ آیا تو نیستی که گمان می‌کنی برای عالمیان به رحمت برانگیخته شده‌ای؟ پیامبر فرمود: آری. گفت: تو پدران را به شمشیر و فرزندان را به گرسنگی کشتی. البته چنین گزارشی در کتاب‌های تاریخی نقل نشده است.


برخی از مفسران در ذیل ۳ آیه، به گونه‌ای از ابوسفیان به نیکی یاد کرده‌اند که با توجه به آن چه گذشت، پذیرفتنی نمی‌نماید:

۳.۱ - دوستی با پیامبر

«ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عدوه کانه ولی حمیم؛ بدی دیگران را به شیوه‌ای که نیکوتر است، دور کن که اگر چنین کنی ناگاه آن که میان تو و او دشمنی است، چون دوستی نزدیک و مهربان گردد.»
از مقاتل بن حیان، در ذیل آیه ۳۴ سوره فصلت، نقل شده است که در شان ابوسفیان بن حرب فرود آمد که اول، دشمن بود و در دل با رسول خدا و با مؤمنان عداوت داشت و در آخر دوست شد.
[۱۴۸] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۸، ص۵۲۷.


۳.۲ - مودت با پیامبر

«عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم موده؛ شاید خدا میان شما و کسانی که با آنان دشمنی می‌ورزیدید، دوستی پدید آورد.»
«قال نزلت ف ی تزو یج النب ی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابنته ام حب یبه فكانت هذه موده ب ینه و ب ینه‌» برپایه روایتی، منظور از این آیه، اسلام آوردن ابوسفیان است و «مودت» به ازدواج پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با دختر او «ام حبیبه» اشاره دارد؛
[۱۵۱] ابو الحسن ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین، ج۵، ص۵۱۹.
[۱۵۲] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۸، ص۱۳۰.
گرچه باتوجه به نزول آیه در سال‌های آخر حیات پیامبر و تحقق ازدواج در سال‌ها پیش تر، ارتباط آیه با ابوسفیان منتفی است.

۳.۳ - توبه الهی

«و یذهب غیظ قلوبهم و یتوب الله علی من یشاء و الله علیم حکیم؛ و خشم دل‌ها یشان را ببرد؛ و خداوند بر هر كه بخواهد عطف توجه مى‌كند و توبه‌اش را مى‌پذ یرد و خداوند دانا و با حکمت است.»
برخی از مفسران در ذیل آیه ۱۵ سوره توبه گفته‌اند که مقصود از «و یتوب الله علی من یشاء» ابوسفیان و دیگرانند.
[۱۵۴] میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۴، ص۱۰۲.
[۱۵۵] بدرالدین، محمدبن ابراهیم، غرر التبیان، ص۲۷۲.



۱. یشا ابن حبیب بغداد ی، محمد بن حب یب، المحبّر، ج۱، ص۲۴۶.    
۲. ی ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.    
۳. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۴۱۶.    
۴. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۱، ص۲۶۴.    
۵. یلِ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳.    
۶. ین ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۷. یل ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.    
۸. ی ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.    
۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۱.    
۱۰. ینادم بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳.    
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴.    
۱۲. یه بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳.    
۱۳. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.    
۱۴. ابن حبیب بغداد ی، محمد بن حب یب، المحبّر، ص۲۴۶.    
۱۵. ابن حبیب بغداد ی، محمد بن حب یب، المحبّر، ص۱۷۵.    
۱۶. یمه ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۸.    
۱۷. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ص۱۱۵.
۱۸. بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۸۰.    
۱۹. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.    
۲۰. یت دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۵۷۵.    
۲۱. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۲.    
۲۲. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.    
۲۳. یه اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۶۷.    
۲۴. یحِبُّ ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۱، ص۴۱۳.    
۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۸.    
۲۶. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۸.    
۲۷. ابن حبیب بغداد ی، محمد بن حب یب، المحبّر، ص۱۶۱.    
۲۸. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۶۷.    
۲۹. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۱۴۴.    
۳۰. یان ابن حبیب بغداد ی، محمد بن حب یب، المحبّر، ص۲۷۱.    
۳۱. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۲۴۴.
۳۲. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۴.    
۳۳. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۹.    
۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۶.    
۳۵. یسمی ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.    
۳۶. ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۳۷. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۱، ص۶۵۰.    
۳۸. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۲، ص۶۷.    
۳۹. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص۳۲۲.    
۴۰. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.    
۴۱. شیخ مف ید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۹۴.    
۴۲. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۲، ص۳۱۵.    
۴۳. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۳.    
۴۴. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۸.    
۴۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۸.    
۴۶. ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۴۷. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۵.
۴۸. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.    
۴۹. یان اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۰۲.    
۵۰. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۹.    
۵۱. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.    
۵۲. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸۷.
۵۳. یقنت ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۵۴. یبه بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۶.    
۵۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۶، ص۵۲۳.    
۵۶. یبه اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۷.    
۵۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۱۹۱.    
۵۸. یثْنِ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲.    
۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳.    
۶۰. ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۶۱. ی ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۵.    
۶۲. توبه/سوره۹، آیه۱۲.    
۶۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۶.    
۶۴. بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۱، ص۵۳۵.
۶۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۱.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۱۱۶.    
۶۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۹.    
۶۸. یان‌ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان ف ی تفس یر القرآن، ج۳، ص۱۴.    
۶۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۱.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۱۴.    
۷۱. رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۹، ص۳۸۴.    
۷۲. توبه/سوره۹، آیه۶۰.    
۷۳. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۴، ص۱۵۹.
۷۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۴، ص۲۲۳.    
۷۵. یان کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۱۱.    
۷۶. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.    
۷۷. ابن حجر عسقلان ی، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.    
۷۸. ص/سوره۳۸، آیه۴.    
۷۹. ص/سوره۳۸، آیه۵.    
۸۰. ص/سوره۳۸، آیه۶.    
۸۱. بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۲، ص۴۲۳.
۸۲. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۱، ص۴۱۸.    
۸۳. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۱، ص۲۶۵.    
۸۴. انعام/سوره۶، آیه۲۵.    
۸۵. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۳، ص۳۲۶.
۸۶. لیل/سوره۹۲، آیه۸.    
۸۷. لیل/سوره۹۲، آیه۹.    
۸۸. یان سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۸، ص۵۳۶.    
۸۹. لیل/سوره۹۲، آیه۱۵.    
۹۰. بلنسی، محمد بن علی، تفسیر مبهمات القرآن، ج۲، ص۷۲۳.
۹۱. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۱.    
۹۲. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۲.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۵۶.    
۹۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۰.    
۹۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۱.    
۹۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۲.    
۹۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۳.    
۹۸. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۱۷، ص۵۵۴.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۲۹۴.    
۱۰۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۲۸.    
۱۰۱. یانَ رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۳۵۵.    
۱۰۲. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۷، ص۲۰۰.    
۱۰۳. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، ج۶، ص۱۶۷.
۱۰۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۱۹۱.    
۱۰۵. سبا/سوره۳۴، آیه۳.    
۱۰۶. یان قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۶۰.    
۱۰۷. بدرالدین، محمدبن ابراهیم، غرر التبیان، ص۴۲۵.
۱۰۸. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۱.    
۱۰۹. یان طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۵۶.    
۱۱۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۶.    
۱۱۱. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۶، ص۲۴۷.
۱۱۲. نساء/سوره۴، آیه۱۰۴.    
۱۱۳. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۹، ص۱۷۳.    
۱۱۴. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۱۱۵. ابو‌الفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، ج۹، ص۱۰۱.
۱۱۶. انفال/سوره۸، آیه۷.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۰.    
۱۱۸. یان سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۴، ص۲۸.    
۱۱۹. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۵.    
۱۲۰. انفال/سوره۸، آیه۴۲.    
۱۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۲.    
۱۲۲. انفال/سوره۸، آیه۳۶.    
۱۲۳. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۱۳، ص۵۳۱.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۶۴.    
۱۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۱۷.    
۱۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۷۰.    
۱۲۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۶.    
۱۲۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۳.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۰.    
۱۳۰. ابو الحسن ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین،، ج۱، ص۴۳۸.
۱۳۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۹.    
۱۳۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۰.    
۱۳۳. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۲۰، ص۲۱۷.    
۱۳۴. یکُم سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۶، ص۵۷۳.    
۱۳۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۰.    
۱۳۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۱.    
۱۳۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۲.    
۱۳۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۳.    
۱۳۹. دخان/سوره۴۴، آیه۱۲.    
۱۴۰. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۲۲، ص۱۴.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۲۹۲.    
۱۴۲. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۹، ص۹۶.
۱۴۳. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل اب ی طالب (عل یهم‌السلام)، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۴۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۷۶.    
۱۴۵. طبری، محمد بن جر یر، جامع البیان فی تفس یر القرآن، ج۱۹، ص۶۰.    
۱۴۶. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۳۱۴.    
۱۴۷. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۴.    
۱۴۸. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۸، ص۵۲۷.
۱۴۹. یا زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۲۰۰.    
۱۵۰. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۷.    
۱۵۱. ابو الحسن ماوردی، علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین، ج۵، ص۵۱۹.
۱۵۲. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۸، ص۱۳۰.
۱۵۳. توبه/سوره۹، آیه۱۵.    
۱۵۴. میبدی، ابوالفضل، کشف‌ الاسرار و عده الابرار، ج۴، ص۱۰۲.
۱۵۵. بدرالدین، محمدبن ابراهیم، غرر التبیان، ص۲۷۲.



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابوسفیان»، تاریخ بازیابی ۹۵/۲/۸    



جعبه ابزار