نویسندگانقدیممسلمان همه جا شهر و کشوربابل را به یک نام خوانده اند ( واژه بابهلعبری است که آن نیز از باب ـ ال اکدی به معنای «دروازهخدا» است ). خرابه های شهربابل هم اکنون در ۸۵ کیلومتری جنوب بغداد، بر سرراه بغداد ـ حلّه باقی است.
با این همه این نویسندگان درباره حدود بابلتوافق ندارند. برخی قلمرو آن را منطقه وسیعی معرفی کرده و عده ای دیگر حوزه آن را کوچکتر دانسته اند.
به عقیدهمورخان و جغرافی دانان مسلمان، شهر اصلی بابل مدتها پیش از آنکه به دست مسلمانان بیفتد، ویران شده بود و فقط دهی کوچک به این نام در محل آن وجود داشت. این دهکده تا قرن چهارم، دوره عباسیان، برجای بوده است.
به نوشته ابن حوقل، در زمان وی بابل دهی کوچک بوده است. او می گوید «بناهایبابلقدیمترین بناهای عراق به شمار می رود و خودِ شهر را شاهانکنعانی بنیان نهاده و به پایتختی برگزیده بودند. جانشینان اینان نیز در بابل مستقر بودند. بقایای این بناهای باشکوه گویای عظمت گذشته آن است ».
ابوالفدا نیز آن مطلب را از ابن حوقل نقل می کند و می افزاید: «ابراهیم ( علیه السلام ) در همین شهر به آتش افکنده شد، و اکنون از این شهر جز خرابه هایی که دهکده ای کوچک برروی آنها قرار دارد، باقی نمانده است ».
در قرن هفتم قزوینی خرابه های بابل را وصف کرده و نوشته است که مردم از آجرهای آن برای ساختن خانه های خود استفاده می کنند. این رسم تا سالهای اخیر نیز برقرار بوده است.
قزوینی در این باره می نویسد: «بابل نام دهکده ای است که پیش از این، ساحل شاخه ای از فرات در عراق قرار داشته است. مردم معمولاً آجرهای ویرانه های آن را می برند. در آنجا چاهی است معروف به جُبّ دانیال که یهودیان و مسیحیان در برخی از روزهای سال یا اعیاد به زیارت آن می روند. بیشتر ساکنان عراق معتقدند که این گودال، چاه هاروت و ماروت است ».
به برج بابل اشاره کرده و آن را المِجْدَل نامیده است. وی به پیروی از نویسندگان پیشین گفته است این برج را ـ که باستان شناسان امروز آن را یک زیگورات دانسته اند ـ نمرود ساخته و ارتفاع آن ۵۰۰۰ ذراع است، و همان برجی است که قرآن کریم در سوره نحل بدان اشاره کرده و گفته است:
قَدْ مَکَرَالّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، فَاَتَی اللّهُ بُنْی'انَهُمْ مِنَالْقَواعِدِ فَخَّرَ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَاَتی'هُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا' یَشْعُروُنَ» (پیشینیانشان حیلت ساختند. فرمان خدا در رسید و آن بنا را از پایه ویران ساخت و برکند، سقف برسرشان فرود آمد و از سویی که نفهمیدند، عذاب آنها را فروگرفت).
به گفته یزدجردبن مهماندار، ایرانیان معتقدند که بانی شهر بابلضحاک بوده است.
به روایتابن کلبی، مساحت شهربابل دوازده فرسخ در دوازده فرسخ بوده و رودفرات از کنار دیوارهای آن می گذشته است تا آنکه بُخْتُنَّصر (نبوکد نصر) برای جلوگیری از ویرانی دیوارهای شهر، مسیر رود را تغییر داد و آب آن را در مجرای کنونی انداخت و بابل همچنان آباد بود تا آنکه به دست اسکندر خراب شد.
چنان که ملاحظه می شود، اطلاعات پیشینیان درباره تمدنبابل پس از ویران شدنش، بسیار درهم و متناقض است. در حقیقت ایشان درباره این شهر جز آنچه در عهد عتیق آمده یا مورخان قدیم یونان نقل کرده اند و جز افسانه های رایج میان عوام، اطلاعات دیگری نداشته اند.
تا اوایل قرن سیزدهم و ورود باستان شناسان به خرابه های این شهر، حقایق درباره بابل روشن نشده بود. باستان شناسان بقایای عمارات و آثارهنری بسیاری را در شهر کشف کردند که از جمله آن ها لوحه هایی به خطّ میخی بود.
پس از خواندن این نوشته ها، اطلاعات راجع به این شهر انسجام یافت و به افسانه های گوناگون و بی پایه ای که در گذشته درباره بابل وجود داشت، خاتمه داده شد و جای آن را اطلاعاتی متقن و قابل اعتماد گرفت. این اطلاعات در کتابهای متعددی که به زبانهای مختلف اروپایی درباره این شهر تألیف شده در دسترس است.
نام بابل یک بار در قرآن کریم در سوره بقره آمده است: «واتَّبَعُوا مَا تَتْلواْالشّیاطینُ عَلی ' مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ماکَفَرَ سُلَیْمانُ و لکِنَّ الشّیاطینَ کَفَروا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِحْرَو مَآاُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروُتَ و ماروتَ..».
درباره محل بابل، میان مفسّراناختلاف وجود دارد. طبری در این باره دو روایت آورده است، یکی آنکه برخی بابل را بابِلدُنْباوند (دماوند)، و بعضی آن را بابل عراق می دانند که قول مشهور و درست همین است زیرا در بقره آیه ۱۰۲، از روزگار پادشاهی سلیمان علیه السلام سخن رفته که کسانی در آن هنگام در بابل به مردم جادوگری می آموختند.
روشن است که حوزه حکومت سلیمان علیه السلام و اطراف آن، با بابلِدماوند در شمال ایران، مناسبتی نداشته و به شهر قدیمی بابل ـ در کنار فرات ـ نزدیکتر بوده است.
می گوید که چون در آنجا برای نخستین بار، زبان یکسان مردم به پراکندگی دچار شد، شهر مزبور را بابل نام نهادند. اما این سخن به آیه یا حدیثیمستند نیست و ظاهراً از سِفْرِ اوّل تورات (۱۱:۹) گرفته شده که می گوید: «از آن سبب آنجا را بابل نامیدند زیرا که خداوندلغت تمامی اهل جهان را مشوّش ساخت...»
اما آلوسی بغدادیرأی مفسّران گذشته را نپسندیده است و بابل را چنانکه ابوحیّان به تصریح آورده، نامی غیر عربی می داند. اخفش، بابل را نام رود بزرگی در یکی از زبانهای باستانیعجمی دانسته که به سبب نزدیکی فرات با آن ناحیه، نام بابل را برآن سرزمین نهاده اند.
، به چاهی در بابل اشاره می کند که دو فرشته هاروت و ماروت تا روز رستخیز در آنجا زندانی شده اند؛ در حالیکه در این آیه کمترین اشاره ای براین معنا نشده است و به گفته قزوینی
در حدیثنبوی نیز از بابل یادشده است و به گفته محدّثاناسلام، هنگامی که امام علی علیه السلام به جنگ صفّین می رفت، در وقت نمازعصر به سرزمین بابل رسید ولی در آنجا نماز نگزارد و گفت: «إِنَّ حبیبی صلّی اللّه علیه وآله و سلّم نَهانی أَنْ اُصَلِّیَ بِأَرضِ الْمَقبَرةِ و نَهانی أَنْ اُصَلّیَ بِبابِلَ فَإنَّها مَلْعُونَةٌ» (دوستمرسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا از اینکه در گورستان نمازگزارم نهی کرد و همچنین از نمازگزاردن در بابل بازداشت زیرا که سرزمینی نفرین شده است.
از جمله قول محدثان امامیه با روایتی از جُوَیْریة بن مسهر را که براساس آن، امام علی علیه السلام در بازگشت از پیکار با خوارجبابل را سرزمینی نفرین شده نامید، زیرا سه بار در آن عذاب فرود آمده است و نخستین جایی است که در آن، به بت پرستی پرداخته اند و برای هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری روا نیست که در آنجا نمازگزارد.