تصوف و شیعه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تصوف در بین
شیعه مخصوصا
شیعه امامیه با تصوف در
اهل سنت تفاوت داشته است؛ تصوف در میان شیعه با فراز و نشیبهای بسیاری مواجه بوده است و مخالفان و موافقان بسیاری وجود داشتهاند.
برخی تصوف را به این علت که غیراسلامی یا غیرشیعی است
رد کردهاند ولی برخی نیز تصوف را به تصوف صحیح و غیرصحیح
تقسیم کردهاند.
هر چند غالب
صوفیان ،
سلسله خود را به یکی از
امامان شیعه میرسانند، اما از میان
مذاهب اسلامی ،
شیعیان (بخصوص
امامیه) بیشترین
انکار را نسبت به
صوفیه داشتهاند.
در
کتابهای حدیث شیعه نیز روایاتی از
امامان علیهمالسلام، در
طعن و
رد برخی آداب و اعمال صوفیه آمده است.
در مقابل، صوفیه، برخی از این
روایات را
ضعیف و از
اخبار موضوعه دانستهاند.
علمای شیعه در رد و
طرد برخی عقاید و اعمال صوفیه، آثار بسیاری نوشتهاند.
ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) در
کتاب اعتقادات در باره برخی صوفیان گفته است که اینان
اصحاب اباحه و قائل به
حلول و از جمله
غُلاتاند.
شیخ مفید (متوفی ۴۱۳) حلاجیه را از جمله
ملاحده و
زنادیق دانسته
و کتابی به نام
الرد علی اصحاب الحلاج نوشته است.
فقیه و
متکلم نامور،
محمد بن حسن طوسی (متوفی ۴۶۰)، نیز در کتاب
الغیبة حلاج را در شمار
مدعیان دروغین نیابت امام زمان بر شمرده است.
ابومنصور احمد بن علی طبرسی (قرن ششم) در
الاحتجاج و
خواجه نصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲) در
قواعد العقائد ،
عقاید برخی صوفیان را در باره
اتحاد ،
حلول ،
اسقاط تکلیف ،
سماع و
رقص تخطئه کردهاند.
یکی از کتابهای قدیم شیعی در باره
ادیان و
مذاهب تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام است.
مؤلف این کتاب صوفیان را از
اهل سنّت شمرده
و بدون ذکر مأخذ، آنان را به شش
فرقه تقسیم کرده است: اول،
اتحادیه به رهبری
حسین بن منصور حلاج ؛ دوم،
عشاقیه که معتقدند جزوی از
خدای تعالی در شخص حلول میکند؛ سوم،
نوریه که
عبادت پروردگار به
امید بهشت یا
بیم دوزخ را ناروا میدانند؛ چهارم،
واصلیه که
احکام و
اوامر و
نواهی شرعی را سبب
تهذیب اخلاق میدانند و برای
واصلان به حق معتقد به اسقاط تکلیفاند؛ پنجم، گروهی که به تحصیل
علم و
استدلال عقلی وقعی نمینهند و معتقدند که معرفتِ حق تنها از طریق
جهاد با نفس و تلقین
شیخ حاصل میشود؛ ششم، گروهی از صوفیان شکمباره که علم و
دین ندارند، از
حرام نمیپرهیزند و همواره طالب
طعام و رقصاند.
مؤلف در ضمن این تقسیم بندیها، با استناد به
احادیث و روایات یا نقل قولهایی از علمای متقدم شیعه به
نقد صوفیه پرداخته است.
شایان ذکر است که گرچه این تقسیمبندی در سایر
کتابهای ملل و نحل نیامده است،
ولی از آن، برخی موارد اختلاف
علما و
فقها با صوفیه روشن میشود.
به نظر میرسد که تا اوایل
قرن دهم،
فقهای شیعه ردیههای کمتری بر
تصوف نوشتهاند و جز کتاب
تبصرة العوام مخالفت بسیار جدّی و سختی با صوفیه دیده نشده است.
حتی از قرن هفتم برخی عالمان
شیعه امامیه ، برای پیریزی
عرفان شیعی کوشیدند، اما تفاهم و همسویی فکری میان صوفیه و سایر
فرق شیعه ، بخصوص
اسماعیلیه و
زیدیه ، قبل از شیعه امامیه و تقریباً از قرن سوم و چهارم شروع شده بود؛ از جمله
المؤیدباللّه احمد بن حسین ،
ابوالحسن هارونی (متوفی ۴۱۱)
امام زیدی شمال
ایران ، کتابی با عنوان
سیاسة المریدین در تصوف نوشت و از
مشایخ صوفیه به
حکما تعبیر کرد.
در عین حال، وی در این اثر از صوفیه
ملامتیه انتقاد کرده است.
در میان
علمای شیعه امامیه اولین کوشش برای پایهگذاری عرفان شیعی، از سوی
کمالالدین میثم بن علی بَحْرانی (متوفی ۶۸۹) صورت گرفته است.
او را «
فیلسوف محقق» و «
حکیم مدقق» نامیده و گفتهاند که شرح
نهج البلاغة وی مشتمل بر
حکمت عملی ،
کلام و تصوف است
و کسانی که پس از او برای نزدیک کردن تصوف و
تشیع کوشیدند، به سخنان وی در این کتاب استناد کردهاند.
شاگرد کمالالدین میثم
بن علی بَحْرانی،
حسن بن یوسف بن مطهر معروف به
علامه حلّی (متوفی ۷۲۶) در کتاب
نهج الحق و کشف الصدق به برخی عقاید و اعمال صوفیه مانند حلول، اتحاد، سقوط تکلیف، سماع و رقص تاخته و در عین حال
امام علی علیهالسلام را سرسلسله
فتوت دانسته است.
از فقهای قرن هشتم که تصوف را مطلقاً
نفی نکرده
محمد بن مکی جَزینی عاملی (
شهید اول ، متوفی ۷۸۶) است.
وی در کتاب
الدّروس الشرعیّة به مناسبت بحث
وقف، صوفیهای را که به عبادت اشتغال دارند و
شریعت را وا نمیگذارند، تأیید کرده است.
در باره فقیه بزرگ قرن دهم،
زینالدین بن نورالدین علی بن احمد (
شهید ثانی ، متوفی ۹۶۵) نیز گرایشهای عرفانی گزارش شده است.
از نمایندگان برجسته شیعه امامیه در پیوند تصوف و تشیع،
سیدحیدر آملی (احتمالاً متوفی ۷۸۷) است که در
جامع الاسرار به یکی بودن تصوف و تشیع قائل شده است.
به نظر او تشیع به معنای استمرار
ظاهر حقایق الاهی و تصوف استمرار
باطن آن است.
او
قاعده و اساس تصوف را
ولایت میداند و ارتباط مشایخ بزرگ تصوف با
ائمه علیهمالسلام را اثبات ولایت و درستی
توحید صوفیه میداند.
وی در همین اثر بارها به سخنان
ابن عربی اشاره و از او تجلیل میکند اما در برخی مسائل از جمله تعیین مصداق
خاتم الاولیا با او مخالف است.
از اوایل قرن دهم، پس از تأسیس
حکومت شیعی صفوی و بویژه از دوره
شاه طهماسب (۹۳۰ـ۹۸۴) رویاروییهای جدّی با تصوف به وجود آمد و آثاری در
نقد تصوف نوشته شد، از جمله کتاب
المطاعن المجرمیة فی ردّ الصوفیة اثر
نورالدین ابوالحسن علی بن حسین بن عبدالعال ، معروف به
محقق کرکی (متوفی ۹۴۰).
شیخ حسن (حسین) فرزند محقق کرکی نیز در ۹۷۲ کتابی با عنوان
عمدة المقال فی کفر اهل الضلال نوشت و در آن صوفیه را
تکفیر کرد.
اما از کتابهای بسیار مهم در
رد صوفیه، که در همین زمان تألیف شد و بر کتابهای بعد تأثیر بسیار گذاشته یا جزو منابع اصلی محسوب میشود، کتاب
حدیقة الشیعة است که بر اساس تتبعات اخیر انتساب آن به
فقیه و
محقق مشهور،
مقدس اردبیلی (متوفی ۹۹۳) تقویت شده و در عین حال، در بخش نقد تصوف آن مطالب الحاقی نیز وارد شده است.
مؤلف، اکثر صوفیه را به ظاهر
حنبلی یا
مالکی و در باطن
کافر و عقاید آنها را متأثر از اندیشههای
اهل ریاضت، پیروان
آیین هندو و
فلاسفه دانسته و گفته است که این عقاید ابتدا
اهل سنّت و سپس برخی از اهل تشیع را فریفته است.
به نظر
مؤلف این عقاید که شامل اعتقاد به حلول، اتحاد، قائل شدن به
جبر، محبت ورزیدن به
یهود و
نصارا و پیروان سایر
ادیان ، دوست داشتن همه از جمله مخالفان
امامان علیهمالسلام و جمیع گناهکاران و
مشرکان است، منجر به از بین رفتن مبانی
شیعه میشود و از توطئههای مخالفان شیعه است تا مقام و امتیازات
امامان را نادیده بگیرند.
مؤلف در بررسی طرق صوفیه اعمال و عقاید برخی از آنها مانند بیاعتنایی به شریعت، رها کردن کسب
علوم دینی و کار،
نظربازی ، ریاضت،
رقص و
سماع را
تقبیح کرده
و
مشایخ صوفیه مانند
محییالدین ابن عربی،
عبدالرزاق کاشانی و
عزیزالدین نسفی را به دلیل
اعتقاد به
وحدت وجود کافر و
زندیق خوانده است.
با وجود این گفته میشود مقدس اردبیلی (مؤلف احتمالی این اثر) در
الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید للتجرید در پاسخ به
شبهه ابن کمونه، متمسک به نظریه وحدت وجود شده است.
در کنار جریانی که بکلی صوفیان را طرد میکرد، نزدیک شدن تصوف و تشیع به یکدیگر ادامه داشت.
برخی از
علمای دین، از جمله
شیخ بهایی (متوفی ۳۱/۱۰۳۰)، با وجود انتقاد از برخی جنبههای تصوف به دیدگاههای صوفیه بسیار نزدیک شدند.
قاضی نوراللّه شوشتری (متوفی ۱۰۱۹) نیز سعی داشت میان
عرفا و
فلاسفه ــ که آنها را
حکما میخواند ــ توافق به وجود آورد.
به
عقیده او
امامیه دو طایفهاند: طایفهای حاملِ
ظاهر دین، که به آنها
مؤمن میگوید و طایفهای حاملِ
باطن دین که آنها را مؤمن شیعی و
صوفی مینامد.
قاضی نوراللّه شوشتری همه صوفیه را
شیعه میدانست و معتقد بود طرفداری یا پیروی برخی عرفا از
مذاهب اهل سنّت، از روی
تقیه بوده است.
همچنین اعتقاد به حلول و اعمالی چون رقص و سماع را به برخی از صوفیه متأخر از جمله
سلسله نقشبندیه نسبت داده است.
در این دوره اصحاب
حوزه فلسفی اصفهان (
اصفهان ، حوزه فلسفه و عرفانی) نیز که برای دستیابی به حقیقت،
دلایل فلسفی را توأم با عبادت و ریاضت لازم میدانستند، به عرفان و تصوف نزدیک شده بودند.
از نمایندگان برجسته این حوزه
محمدباقر استرآبادی (متوفی ۱۰۴۱) و
میرابوالقاسم میرفندرسکی (متوفی ۱۰۵۰) است که گزارش زندگیاش نیز یادآور
سلوک قدمای صوفیه است.
اما او و شاگردش
ملارجب علی تبریزی (متوفی ۱۰۸۰) ظاهراً ارتباطی با صوفیه نداشتند
و حتی
میرفندرسکی در
رساله صناعیه قلندران را، که به بهانه
توکل و ترک اسباب به کاهلی روی آورده بودند، مخل نظم
جامعه و موجب تعطیل نظام کلی عالم دانسته است.
در همین
قرن (یازدهم) علمای دیگری هم بودند که گرچه از صوفیه
انتقاد کردهاند، آثارشان نشان دهنده تأثیرپذیری آنها از برخی جنبههای تصوف است، از جمله حکیم و عالم شیعی
صدرالدین شیرازی (متوفی ۱۰۵۰) مشهور به
ملاصدرا.
او در
رساله کسر اصنام الجاهلیّة به صوفیان زمان خود
اعتراض کرده و آنها را
بطّالینی خوانده که در مجالس ذکر به
پرخوری و رقص و سماع میپردازند.
با این حال کتابهای او سرشار از اقوال قدمای صوفیه است و از
وحدت وجود، مراتب وجود و دیگر عقاید ابن عربی و پیروانش
دفاع کرده است (
تفسیر ملاصدرا ).
عبدالرزاق لاهیجی (متوفی ۱۰۷۲)
شاگرد و
داماد ملاصدرا نیز در
شوارق الالهام رسیدن به برخی حقایق را منوط به
مکاشفه، و مباحث عقلی را در وصول به آنها ناتوان میداند.
به نوشته وی در
کتاب گوهر مراد،
حقیقت تصوف سلوک باطن است و سلوک باطن مستلزم سلوک ظاهر است، پس صوفی نخست باید حکیم یا متکلم باشد و ادعای تصوف، پیش از تسلط در
حکمت و کلام و سایر
علوم دینی عوامفریبی است.
او در خاتمه این کتاب
عمل کسانی را که به سبب سلوک باطن، خود را با عناوینی میخوانند که در شریعت وارد نیست نامقبول میشمرد.
ظاهراً عبدالرزاق لاهیجی با رسوم مربوط به
مراد و
مریدی و
خرقهپوشی موافق نبوده است، و البته این به معنای
نفی و
رد تصوف بهطور کلی از سوی لاهیجی نیست.
شاگرد و داماد دیگر ملاصدرا،
محمد بن مرتضی بن محمود کاشانی (متوفی ۱۰۹۱)، مشهور به
فیض نیز در آثارش از صوفیانی که
خرقه میپوشند و اذکاری اختراع و صدا را به ذکر بلند میکنند
شطح و
طامات میگویند، علم و
معرفت ندارند،
تفقه در دین را لازم نمیدانند و اعمالی خارج از سنّت وضع میکنند، انتقاد کرده
و از سوی دیگر به متشرعان توصیه میکند تا به گروهی که بر جاده سلوک شرعی حرکت میکنند، طعن و لعن نکنند مگر آنکه از آنها
کفر صریح یا
بدعتی واضح صادر شود، بهعلاوه تا جایی که بتوان آن عمل یا گفتار را
تأویل و
تصحیح کرد نباید آنان را
تکفیر نمود
او خود رسالهای به نام
زاد السالک در
سیر و سلوک نوشته و در ضمن رسالهای نیز به نام
مشواق در توضیح الفاظی که
صوفیه در
اشعار عرفانی به کار میبرند، تألیف نموده است.
فیض کاشانی با آنکه به صوفیه زمان خود تاخته، اما تأثیرپذیری او از میراث ادبی و اخلاقی قدمای صوفیه از مجموع آثارش مشهود است.
ازینرو، مخالفان تصوف او را مورد
طعن و
نقد قرار دادند
و شاگرد وی
سید نعمتاللّه جزایری (۱۱۱۲) در مقام دفاع از
استاد بر آمد و انتساب وی را به صوفیه با نقل عباراتی از کلمات طریفه وی
انکار کرد.
محمدتقی مجلسی (متوفی ۱۰۷۰) از دیگر علمای قرن یازدهم است، که گفته شده تحت تأثیر تصوف بود و ازاینرو برخی از او انتقاد کردهاند.
در این باره نوشتهاند که وی در اوایل جوانی با صوفیه ارتباط داشت و حتی به
چلهنشینی و
خلوت و
ذکر علاقه نشان میداد.
در عین حال، در آثار او مطالبی در نقد و رد برخی عقاید و رفتارهای صوفیه وجود دارد.
پسر محمدتقی مجلسی،
ملا محمدباقر مجلسی (متوفی ۱۱۱۰)، نیز که گرایشها و
سلوک عرفانی او را تصدیق کرده، در
رساله سیر و سلوک ــ باب دوم
رساله اعتقادات ــ،
گفته است که برخی مراودات پدرش با صوفیان برای جلب ایشان به حق بوده است.
به نظر میرسد ملا محمدباقر مجلسی نیز بهطور کلی با تصوف مخالف نبود و میان کسانی مانند
ابن طاووس حلّی و
ابن فهد حلّی و
شهید ثانی و
شیخ صفیالدین اردبیلی که گفته شده است به تصوف شهرت دارند و پس از تحصیل علوم دینی به طریق ریاضت و عبادت پرداخته و متابعت شریعت کرده و بدعتی مرتکب نشدهاند با صوفیهای که بدعت در دین آورده و با ائمه به معارضه پرداختهاند، فرق نهاده و گروه اول را از زمره
عباد و
زهاد و بر طریقه حق دانسته است.
بدین ترتیب
علما و
حکمای شیعه با وجود برخی انتقادات از صوفیه عصر خود ــ که از دو منظر آموزههای صوفیانه و آداب و آیینهای متصوفه صورت میگرفت ــ تا حدی مروج تعالیم معنوی صوفیه نیز بودند.
ازینرو، بخصوص از اواخر
دوره صفویه که فشار بر صوفیه شدت گرفت، این گروه از حکما نیز در ردیهها به اتهام تصوف یا به کار بردن کلماتی مانند
عشق ، طریقت حقیقت و
مکاشفه بشدت مورد طعن و نقد واقع شدند (ادامه مقاله).
از جمله ردیههایی که بر صوفیه نوشته شد میتوان به کتاب
کفایة المهتدی فی معرفة المهدی از
محمد بن محمد موسوی معروف به
میرلوحی سبزواری (قرن یازدهم) و نیز کتاب
تحفة الاخیار فی شرح مونس الابرار و
الفوائد الدینیة فی الرد علی الحکماء و الصوفیة، هر دو از
ملا محمدطاهر قمی (متوفی ۱۰۹۸) اشاره کرد.
ملا محمدطاهر قمی نیز به پیروی از
تبصرة العوام و
حدیقة الشیعة ، تصوف را برساخته اهل سنّت میداند.
به عقیده او ریاضت، اعتقاد به
جبر و سماع و بسیاری از اقوال ابن عربی در فتوحات و سرودههای
مولوی در
مثنوی مغایر با
عقاید شیعه است و هیچکدام از
صوفیان از مناطق و شهرهای مهم شیعه (
جبل عامل ،
حلّه ،
سبزوار ،
قم و
استرآباد ) برنخواستهاند و در این شهرها هرگز
خانقاه نبوده است.
از دیگر
ردیهها بر صوفیه رسالة
الرد علی الصوفیة تألیف
ملامطهر بن محمد مقدادی (قرن یازدهم) است.
وی در این رساله فتاوی برخی علمای شیعه از جمله
محقق سبزواری (متوفی ۱۰۹۰)
شیخ علی نقی کمرهای (متوفی ۱۰۳۰)،
میر سیداحمد علوی و
میرزا رفیعالدین نائینی (متوفی ۱۰۸۱) را علیه صوفیه آورده است.
علی بن محمد بن حسن بن زینالدین شهید (متوفی ۱۱۰۴) نیز
السهام المارقة من اغراض الزنادقة نوشت.
محمد بن حسن حرّ عاملی (متوفی ۱۱۰۴)
الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة را در این زمینه نوشت.
شیخ حرّ عاملی در این کتاب صوفیه را به جهت اعتقاد به
وحدت وجود و اسقاط تکالیف، عدم توجه به
معاش و پرداختن به رقص و سماع انکار کرد.
البته در دفاع از صوفیه در قرن نیز رسالههایی نوشته شد مثلاً
محمدکریم شریف قمی در ۱۰۹۸ کتابی به نام
تحفة العشاق و
حکیم محمد مؤمن نیز رسالهای به نام
تبصرة المؤمنین هر دو در رد
تحفة الاخیار نوشتند.
ردیهنویسی بر صوفیه در قرن دوازدهم و سیزدهم ادامه یافت و در برخی موارد شدت عملهایی نسبت به صوفیان صورت گرفت، از جمله
آقامحمدعلی بهبهانی (معروف به
کرمانشاهی ، متوفی ۱۲۱۶) که
کتاب خیراتیه را در رد صوفیه نوشت و خود موجب
تبعید جمعی از صوفیان و
قتل معصوم علیشاه در ۱۲۱۲ شد.
از ردیههای دیگر در همین قرن، میتوان از
فضایح الصوفیه (قم ۱۴۱۳) اثر
محمدجعفر بهبهانی (متوفی ۱۲۵۹)، فرزند آقامحمدعلی بهبهانی، نام برد.
با وجود این در قرن دوازدهم و سیزدهم برخی از علما، مانند
ملاهادی سبزواری (متوفی ۱۲۸۹) و
محمدمهدی نراقی (متوفی ۱۲۰۹) و
ملااحمد نراقی (متوفی ۱۲۴۴)، به برخی مبانی عرفان و شماری از قدمای صوفیه ــ که به
زهد و
عبادت مشهور بودند ــ گرایش داشتند و تقریباً از اوایل
قرن چهاردهم نیز از شدت مخالفتها کاسته شد،
هر چند در همین قرن نیز تعدادی
ردیه تألیف گردید، که از آن جمله است:
البِدعة والتحرَّف ، اثر حاج
شیخ جواد خراسانی و
کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه در ۱۳۳۶ ش از
ذبیحاللّه بن محمدعلی محلاتی (متوفی ۱۴۱۰)
و
عارف و
صوفی چه میگویند؟ از
میرزاجواد تهرانی (تهران ۱۳۶۳ ش).
برخی از متشرعان و عالمان همچنان در مخالفت با صوفیان کتاب مینویسند.
اجمالاً با بررسی این کتابها میتوان عوامل اعتراض
فقها را نسبت به صوفیه و اختلاف میان آنان را از گذشته تاکنون، در پنج موضوع اصلی خلاصه کرد:
۱) عدم پایبندی برخی از اهل تصوف به
آداب دینی و
احکام شرع؛ ۲) ابداع آیینهای عبادی یا رفتارهای اجتماعی و اخلاقی که به زعم فقها یا مخالفت با
شریعت است یا حداقل در
منابع دینی از آنها خبری نیست، مانند
حلقههای ذکر که آدابی خاص دارد؛ ۳) برخی آرا و عقاید
اهل عرفان که به نظر فقها و علمای دین ناسازگار با تعالیم دینی است، مانند
وحدت وجود که به
حلول و
اتحاد میانجامد یا
عبادت را منتفی میکند و همچنین شطح و طامات؛ ۴) باورداشتن به جنبههای باطنی در دین که در مواردی منجر به
تفسیر به رأی میشود
۵) آرایی که سازگار با
مبانی شیعه نیست مانند ادعای
ولایت و
کرامت برای
مشایخ صوفی.
چنین اشکالاتی سبب شده تا برخی فقها از ابتدای شکلگیری تصوف در خصوص ریشههای غیراسلامی یا غیرشیعی
تصوف بحثهایی مطرح کنند.
برخی از فقها اصول و مبانی تصوف را مأخوذ از
فلسفه یونان،
آیین هندو و
رهبانیت مسیحیت و گروهی نیز آن را سرپوشی بر
کفر و
الحاد دانستهاند.
گروهی از علما نیز که تحت تأثیر
ابن عربی و شارحان او هستند، میان صوفیهای که ملتزم به رعایت ظاهر و باطن شرعاند با آنهایی که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق مینهند.
آنها از متقدمان صوفیه به نیکی یاد میکنند ولی با آداب خانقاه نشینی و
سلسلههای صوفیانه میانهای ندارند و حتی به دلیل اعتراض به برخی آداب و اعمال سلسلهها از به کار بردن کلمه تصوف پرهیز و از عقاید و آرای متقدمان تعبیر به
عرفان میکنند.
به طور کلی تقریباً تمامی
فقها و
علمای شیعه که در آثارشان گرایشهای عرفانی وجود دارد، از گروهی هستند که تصوف صحیح را میپذیرند.
مثلاً در آثار
امام خمینی (متوفی ۱۳۶۸ ش) سخنانی در تجلیل از «شیوایی گفتار ارباب تصوف» و استفاده از حقایقی که «
اهل کشف و
ریاضت » گفتهاند، وجود دارد.
ایشان همچنین در برخی آثار خود احادیث معصومین را در خصوص
تهذیب نفس با احوال و
مقامات عرفانی تطبیق داده است
و عالمانی چون
سید بن طاووس و
شیخ بهایی و
محمدتقی مجلسی را در شمار عرفا دانسته است.
در عین حال،
خمینی از
صوفیه، از آن جهت که فقط به امور باطنی دین توجه دارند و به جهات سیاسی و اجتماعی آن بیتوجهاند،
انتقاد کرده است.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة.
(۲) آقامحمدعلی کرمانشاهی، خیراتیـّه در ابطلال طریقه صوفیّه، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۱۲.
(۳) حیدر
بن علی آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کور
بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۴) ابن بابویه، ترجمه اعتقادات ابن بابویه، از محمدعلی
بن محمد حسنی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۵) حسن انصاری قمی، «وصیت جُنَید بغدادی و یادداشتی کوتاه در باره سیاسة المریدین»، معارف، دوره ۱۷، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۹).
(۶) یوسف
بن احمد بحرانی، للة البحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی تا).
(۷) عبدالقاهر
بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ
محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمدعلی صبیح و اولاده، (بی تا).
(۸) جواد تهرانی، عارف و صوفی چه میگویند؟، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۹)
محمد بن حسن حرّ عاملی، رسالة الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، قم ۱۴۰۰.
(۱۰) روح اللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، سرّالصلوة (معراج السالکین و صلوة العارفین)، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۱۱) روح اللّه خمینی، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، (تهران) ۱۳۷۳ ش.
(۱۲) روح اللّه خمینی، صحیفه نور، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۳) روح اللّه خمینی، لطایف ربّانی حضرت امام خمینی (س)، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۱۴) خوانساری.
(۱۵) عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۶) نوراللّه
بن شریف الدین شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، با تعلیقات شهاب الدین مرعشی نجفی، چاپ
محمود مرعشی، ج ۱، قم (۱۳۷۷).
(۱۷) نوراللّه
بن شریف الدین شوشتری، مجالس الممنین، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۸)
محمد بن مکی شهیداول، الدّروس الشرعیّة فی فقه الامامیّة، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴.
(۱۹) کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت ۱۹۸۲.
(۲۰)
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، کسر اصنام الجاهلیّه فی الرّد علی متصوفة زمانه، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۲۱) حسن طارمی، علامه مجلسی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۲۲)
احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۳)
محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، تهران (۱۳۹۸).
(۲۴) حسن
بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت ۱۹۸۲.
(۲۵)
مرتضی بن داعی علم الهدی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۶)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، چاپ محسن عقیل، (قم) ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۷)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، ده رساله محقق بزرگ
فیض کاشانی، چاپ رسول جعفریان، اصفهان ۱۳۷۱ ش.
(۲۸)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، رسائل، رساله ۳: بشارة الشیعة، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۱.
(۲۹) عباس قمی، سفینة البحار و مدینة الحکم و الا´ثار، چاپ سنگی نجف ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۳۰) محمدطاهر
بن محمدحسین قمی، رساله رد صوفیه، چاپ حسن اسلامی، در میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ ش.
(۳۱) محمدطاهر
بن محمدحسین قمی، مونس الابرار: در رد صوفیان، چاپ محمدرضا ارجمند، در میراث اسلامی ایران، دفتر هفتم، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانة آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۷ ش.
(۳۲) کلینی، اصول کافی.
(۳۳) عبدالرزاق
بن علی لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجریدالکلام، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۶.
(۳۴) عبدالرزاق
بن علی لاهیجی، گوهر مراد، چاپ زین العابدین قربانی لاهیجی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۳۵) محمدباقر مجلسی، اجوبه، در محمدتقی
بن مقصود علی مجلسی، رساله تشویق السالکین، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۳۶) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۳۷) محمدباقر مجلسی، رساله سیر و سلوک، ترجمه ابوالقاسم یزدی، چاپ غلامحسین حجتی نیا، در کیهان اندیشه، ش ۵۸ (بهمن و اسفند ۱۳۷۳).
(۳۸) محمدباقر مجلسی، عین الحیات، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۳۹) محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه، ج ۳، قم ۱۳۷۴ ش.
(۴۰) محمدجواد
بن محسن محولاتی خراسانی، البدعة و التحرف، یا، آئین تصوف، (تهران، بی تا).
(۴۱) خانبابا مشار، ملّفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش.
(۴۲) محمدمعصوم
بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران (۱۳۱۸).
(۴۳)
محمد بن محمد مفید، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهی، قم ۱۳۷۱ ش.
(۴۴)
احمد بن محمد مقدس اردبیلی، الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، چاپ
احمد عابدی، قم ۱۳۷۵ ش.
(۴۵)
احمد بن محمد مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، چاپ صادق حسن زاده، قم ۱۳۷۸ ش.
(۴۶) ابوالقاسم
بن میرزا بزرگ میرفندرسکی، رسالة صناعیه، چاپ علی اکبر شهابی، (مشهد ۱۳۱۷ ش).
(۴۷)
محمد بن محمد میرلوحی سبزواری، سلوة الشیعة وقوه الشریعة، چاپ
احمد عابدی، در میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۴ ش.
(۴۸)
احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، چاپ محمدجواد نائینی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۴۹)
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، قواعدالعقائد، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف و شیعه»، شماره۳۵۹۰.