• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جابر بن عبدالله انصاری در شأن نزول(اصلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جابر بن عبدالله انصاری از صحابی مشهور و از اصحاب پنج امام نخستین بود.



وی فرزند عبدالله بن عمرو بن حرام از قبیله خزرج ، تیره بنی سلمه است.
[۱] جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۹.
[۲] النسب، ص ۲۸۶.
[۳] الانساب، ج ۳، ص ۲۸۰.
کنیه وی را به اختلاف ابومحمد، ابوعبدالله
[۵] الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۹۲.
و ابوعبدالرحمن
[۸] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.
نوشته‌اند؛ اما ابوعبدالله شهرت بیشتری دارد.
[۹] المعارف، ص ۳۰۷.
مادر جابر، انیسة بنت عنمة (عقبه) بن عدی بن سنان نیز خزرجی و از تیره بنی سلمه است. از دوران پیش از اسلام جابر اخباری در دست نیست. نخستین گزارش از او، مربوط به پیمان عقبه دوم (سال ۱۳ بعثت) است که در آن جابر همراه پدرش عبدالله در کاروان ۷۰ نفری یثربیان حضور داشت و با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بیعت کردند. پدر جابر در آن جمع به عنوان یکی از نقبای دوازده ‌ ‌گانه انصار برگزیده شد. به موجب خبری، در این پیمان، جابر خردسال‌ترین فرد در میان بیعت کنندگان بود.
[۲۰] انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۴۸.
با توجه به سال وفات و مدت عمر جابر وی احتمالاً در آن زمان ۱۶ ساله بوده است. درباره بیعت کنندگان در عقبه به عنوان نخستین مسلمانان یثربی، آیاتی از جمله ۷ مائده
[۲۳] مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۰.
[۲۴] روح المعانی، ج ۳، ص ۲۵۴.
۱۵
[۲۵] مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۷.
[۲۶] زادالمسیر، ج۳، ص۴۵۳.
و ۲۳
[۲۷] غررالتبیان، ص ۴۱۹.
[۲۸] روح المعانی، ج ۱۱، ص ۱۶۷.
احزاب ؛ ۱۰۰ و ۱۱۱ توبه
[۳۳] تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۲۱۶.
[۳۴] تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۲۶۹.
و ۱۴ صف
[۳۶] تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۸۹.
نازل شدند.

۱.۱ - عدم شرکت در غزوه‌ها

جابر تا زمانی که پدرش زنده بود، به رغم تمایل به شرکت در غزوه‌های رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، از این رو که پدرش او را سرپرست خواهرانش قرار داده بود
[۳۷] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
[۳۸] تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۲۰۶.
، در نبردهای بدر و احد حضور نداشت. هرچند گزارش‌هایی از شرکت او در نبرد بدر و آبرسانی به رزمندگان ارائه شده
[۴۱] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
، این اخبار را برخی سیره نویسان انکار کرده‌اند.
[۴۳] تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۹.

جابر نتوانست در اُحد شرکت کند؛ اما عبدالله بن ابی و همراهانش را که به بهانه بی اعتنایی پیامبر به نظرشان از اُحد بازگشته بودند، نکوهش کرد و آنان را به حفظ دین ، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و سرزمین خود فرا خواند.
[۴۵] تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۲.
[۴۶] الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۲۲.


۱.۲ - شهادت پدر جابر

پدر جابر در این نبرد به شهادت رسید.
[۴۷] السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۷.
برخی نخستین شهید این غزوه را وی دانسته‌اند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قبل از بازگشت به مدینه با توجه به رفاقت و خویشاوندی او و عمرو بن جموح دستور داد آن دو را در یک قبر دفن کنند.
[۵۰] المصنف، ج ۸، ص ۴۸۷.
[۵۱] نیل الاوطار، ج ۴، ص ۱۶۸.
[۵۲] فتح الباری، ج ۳، ص ۱۷۳.
به نقل از خود جابر چون پدرش شهید شد نزد جنازه او آمد و خواست با کنار زدن روانداز، صورتش را ببوسد؛ ولی برخی صحابه او را از این کار نهی کردند؛ اما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که نظاره گر این ماجرا بود از کار جابر نهی نکرد
[۵۳] سنن النسائی، ج ۴، ص ۱۳.
[۵۴] سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵.
؛ نیز به نقل از جابر، مادرش جنازه پدر و دایی وی را برای بردن به شهر بر ناقه‌ای نهاد؛ اما در این هنگام منادی رسول خدا صدا زد که کشته شدگان را در محل نبرد به خاک بسپارند
[۵۵] سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵.
، از این رو در همان‌جا دفن شدند. در زمان حکومت معاویه ، وی درصدد جاری ساختن چشمه‌ای در احد برآمد و اعلام شد که هرکس شهیدی در آن‌جا دارد حاضر گردد. جابر بعد از سال‌ها جنازه پدر را تازه یافت که خون از جسدش جاری بود.
[۵۸] عیون الاخبار، ج ۶، ص ۳۱۸.
[۵۹] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.


۱.۳ - جابر در شان نزول

حسب نقل برخی مفسران از جابر، آیه ۱۶۹ آل عمران در پی آن نازل شد که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به جابر نظر افکند و او را غمناک دید و چون از علت آن پرسید، جابر شهادت پدر، بدهکاری و بقای چند دختر را علت آن دانست. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: ای جابر! آیا به تو بشارت ندهم که پدرت از خداوند خواست به دنیا باز گردد و دوباره در راه خدا شهید شود؟
[۶۱] جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۴.
[۶۲] اسباب النزول، ص ۱۰۹ - ۱۱۰.
[۶۳] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۳۴.

البته قول مشهور شأن نزول این آیه را چنین دانسته‌اند که در پی نبرد احد که مسلمانان با خیل شهدا و تبلیغات سوء منافقان روبه رو شدند که می‌گفتند: اگر شما همانند ما در جنگ شرکت نمی‌کردید کشته نمی‌شدید، آرزو داشتند که از حال شهیدانشان آگاه شوند.
[۶۴] جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲.
[۶۵] روض الجنان، ج ۵، ص ۱۴۶.
خداوند این آیه را در پاسخ به آنان و درباره مقام شهیدان نازل کرد که ایشان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند
[۶۶] جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲ - ۱۱۴.
[۶۷] اسباب النزول، ص ۱۰۹.
:«ولا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ اَموتًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون».

۱.۴ - شرکت در غزوه حمراء الاسد

جابر پیش از غزوه حمراء الاسد (سال سوم هجری) که بلافاصله پس از نبرد اُحد برای تعقیب سپاه قریش انجام شد
[۶۸] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱.
[۶۹] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۹.
از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره عزیمت به جنگ یا ماندن نزد خواهرانش پرسید. دستور آن حضرت این بود که برای آنان سرپرستی قرار دهد و در این غزوه شرکت کند، از این رو آن حضرت را همراهی کرد
[۷۰] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۱۵ .
[۷۱] الطبقات، خلیفه، ص ۴۲.
[۷۲] روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۱.
و این نخستین غزوه‌ای بود که جابر در آن حضور یافت. آیه ۱۷۲ آل عمران به مناسبت این غزوه نازل شد و طی آن از پاسخ مثبت مسلمانان (از جمله جابر) به فرمان خدا و رسولش قدردانی و برای ایشان اجر عظیم قائل شد
[۷۴] جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۶ - ۱۱۷.
[۷۵] روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.
؛ نیز در آیات ۱۷۳ -۱۷۴ که در ارتباط با غزوه حمراءالاسد دانسته شده، ایمان و شجاعت پیامبر و اصحابش ستوده شده است. جابر با زنی به نام سهیمه (شمیمه) دختر مسعود بن اوس ازدواج کرد.
[۷۷] اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۸۳.


۱.۵ - حضور در غزوات

جابر در دیگر غزوه‌ها نیز شرکت داشت که تعداد آن‌ها را ۱۶ ، ۱۸ و ۱۹
[۸۲] التاریخ الکبیر، ج ۲، ص ۲۰۷.
غزوه برشمرده‌اند. به نقل از خود جابر او جز در نبردهای بدر و احد در همه غزوه‌ها حضور داشته است. به هنگام حفر خندق ( سال پنجم هجری) وقتی برخی از مسلمانان با صخره‌ای روبه رو و از کندن آن عاجز شدند، برای حل مشکل جابر را نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرستادند که با دعای آن حضرت مشکل برطرف شد.
[۸۵] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۲ - ۷۰۳.
در این غزوه جابر که خانه‌اش نزدیک خندق بود، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را برای اطعام ، مهمان خود کرد و به رغم کمی غذا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با صحابه گروه گروه به منزل او وارد شده، غذا خوردند و طعام برکت یافت.
[۸۷] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴.
[۸۸] دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.


۱.۶ - غزوه حدیبیه

جابر در غزوه حدیبیه ( سال ششم هجری) حضور داشت و از اصحاب بیعت رضوان بود. وی حاضران در آن را ۱۴۰۰ تن برشمرده است
[۸۹] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۶.
[۹۰] السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۲۶.
؛ نیز از جابر نقل شده که ما با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بیعت کردیم که تا پای جان از آن حضرت حمایت کنیم و تنها جد بن قیس با پنهان کردن خود در این بیعت حاضر نشد.
[۹۱] روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۳۱.
آیه ۱۸ فتح به این بیعت اشاره دارد. در این آیه خداوند خشنودی خود را از بیعت کنندگان بیان می‌دارد
[۹۳] مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۷۶.
:«لَقَد رَضِیَ اللّهُ عَنِ المُؤمِنینَ اِذ یُبایِعونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهِم واَثبَهُم فَتحًا قَریبا».
درباره حضور جابر در غزوه خیبر گزارش‌هایی متفاوت نقل شده است. مطابق نقلی از خود جابر، وی از کسانی بود که در آن نبرد خمره‌های شراب یهود را می‌شکست
[۹۴] المغازی، ج ۲، ص ۵۱۰.
؛ اما در مقابل، گزارشی از غیبت جابر در این غزوه ارائه شده است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای او سهمی همانند حاضران در نظر گرفت.
[۹۵] المغازی، ج ۲، ص ۶۸۴ .
[۹۶] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۹۴.
[۹۷] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۸۱۰.
کسانی که قائل به عدم حضور او هستند، برای عدم همراهی او با سپاه اسلام علتی ذکر نکرده‌اند. اخبار فراوان گزارش شده از جابر از جمله کنده شدن درِ دژ به دست علی علیه‌السلام حاکی از حضور جابر در این غزوه است.
[۹۸] فتح الباری، ج ۷، ص ۳۶۷.
[۹۹] امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۱۰.
[۱۰۰] البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۱.
جابر شمار سپاه اسلام را در حدیبیه ۱۴۰۰ تن دانسته است.
[۱۰۱] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
[۱۰۲] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۷.
از حضور جابر در غزوه تبوک (سال نهم هجری) نیز یاد شده است.
[۱۰۳] المغازی، ج ۳، ص ۱۰۳۴.



۱. به نقل برخی مفسران از جابر، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وی و گروهی را به سریه‌ای (خبط) فرستاد و بر اثر تاریکی نتوانستند قبله را تشخیص دهند و هر یک نظری دادند. چون صبح شد، خلاف جهتی که نماز خوانده بودند ثابت شد. وقتی از سفر بازگشتند از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در این باره پرسیدند. آن حضرت سکوت کرد و آیه «ولِلّهِ المَشرِقُ والمَغرِبُ فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ وسِعٌ عَلیم؛ مشرق و مغرب از آن خداست و به هرسو رو کنید آن‌جا وجه خداست. خداوند بی نیاز و داناست» نازل
[۱۰۵] اسباب النزول، ص ۴۰.
و حکم آن مشخص شد. شأن نزول‌های دیگری نیز برای آیه ذکر شده است.
۲. به نقل سدّی، جابر دختر عمویی مطلّقه داشت. پس از انقضای عده شوهرش قصد رجوع به وی را داشت و زن نیز راضی بود؛ اما جابر (که خود را ولیّ او می‌دانست) در اعتراض به طلاقش با رجوع او مخالفت می‌کرد. آیه ۲۳۲ بقره در این باره نازل شد و از منع اولیای زن مطلّقه که مانع رجوع شوهر به همسرش بودند، نهی کرد
[۱۰۸] جامع البیان، ج ۲، ص ۲۹۸.
[۱۰۹] اسباب النزول، ص ۸۴.
[۱۱۰] مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳.
و چنین رجوعی را پس از سپری شدن عده و با رضایت طرفین بی مانع و چنین عملی را مایه پاکی دانست:«واِذَا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا تَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروفِ ذلِکَ یوعَظُ بِهِ مَن کانَ مِنکُم یُؤمِنُ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ذلِکُم اَزکی لَکُم واَطهَرُ واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لا تَعلَمون». شأن نزول‌های دیگری نیز برای این آیه ذکر شده است. بی تردید برادر و پسر عمو در فقه شیعه هیچ گونه ولایتی بر خواهر و دختر عموی خود ندارند. شاید در جاهلیت چنین حقی به غالب بستگان نزدیک داده می‌شد که در ازدواج زنان و دختران خویشاوندان دخالت کنند.
[۱۱۱] مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳.

۳. مفسران به نقل خود جابر آورده‌اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در بستر بیماری و در حال بیهوشی جابر از وی عیادت کرد و پس از وضو گرفتن مقدار مانده آب را بر روی جابر پاشید و او پس از بهبودی عرض کرد:ای رسول خدا! تکلیف اموال من پس از درگذشتم چیست؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سکوت کرد. چیزی نگذشت که آیات ۱۱ ۱۲ نساء (مشهور به «آیه میراث» نازل شد و سهم وارث را مشخص کرد
[۱۱۵] جامع البیان، ج ۴، ص ۱۸۶.
[۱۱۶] اسباب النزول، ص ۱۴۹.
[۱۱۷] مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۳.
:«یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولدِکُم لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیَینِ فَاِن کُنَّ نِساءً فَوقَ اثنَتَینِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ واِن کانَت وحِدَةً فَلَهَا النِّصفُ ولاَِبَوَیهِ لِکُلِّ وحِدٍ مِنهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ اِن کانَ لَهُ وَلَدٌ فَاِن لَم یَکُن لَهُ وَلَدٌ...». خداوند در آیه نخست حکم طبقه اول وارثان (فرزندان، پدران و مادران) را که بر دیگر خویشاوندان مقدم هستند و در آیه بعدی چگونگی ارث زن و شوهر از یکدیگر را بیان کرده است.
۴. برخی مفسران به نقل از جابر آورده‌اند که وی بیمار شد و به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عرض کرد: وارث من فقط خواهرانم (به تعداد۷ یا ۹نفر) هستند. میراث آن‌ها چگونه است؟ آیا برای آنان به ثلث (یا ثلثین) وصیت نکنم؟ آیه ۱۷۶ نساء مشهور به آیه «فرایض» نازل شد و حکم میراث آنان را روشن ساخت.
[۱۱۹] زادالمسیر، ج ۱، ص ۵۰۳.
[۱۲۰] مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹.
به عقیده برخی مفسران، این آخرین آیه‌ای است که درباره احکام اسلام بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نازل شده است
[۱۲۲] جامع البیان، ج ۶، ص ۲۸.
[۱۲۳] مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹.
:«یَستَفتونَکَ قُلِ اللّهُ یُفتیکُم فِی الکَلالَةِ اِنِ امرُؤٌا هَلَکَ لَیسَ لَهُ وَلَدٌ...». این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان می‌کند و بر خلاف آیه ۱۲ نساء که ناظر به ارث برادران و خواهران مادری است، آیه مورد بحث درباره برادران و خواهران پدری و مادری یا پدری سخن می‌گوید.
۵. برپایه نقلی، جابر دختر عمویی نابینا و بی بهره از جمال داشت که اموالی از پدرش به ارث برده بود. جابر از ازدواج با او کراهت داشت و از ازدواج وی با فردی دیگر به سبب احتمال از دست رفتن میراثش بیم داشت، از این رو از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در این باره پرسید و آیه ۱۲۷ نساء نازل شد.
[۱۲۶] جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳.
در گزارش دیگری آمده است که در پی پرسش جابر درباره ارث بردن زن نابینا و زشترو این آیه نازل شد و سخن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را درباره ارث بردن چنین زنی تأیید کرد
[۱۲۸] جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳.
:«ویَستَفتونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفتیکُم فیهِنَّ وما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتبِ فی یَتمَی النِّساءِ الّتی لا تُؤتونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وتَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ والمُستَضعَفینَ مِنَ الوِلدنِ واَن تَقوموا لِلیَتمی بِالقِسطِ وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ فَاِنَّ اللّهَ کَانَ بِهِ عَلیما»؛ از تو درباره زنان فتوا می‌خواهند. بگو: خداست که درباره آنان به شما فتوا می‌دهد، چنان که پیش‌تر نیز احکامی را درباره آنان بیان کرد و نیز خداست که در این کتاب درباره آنچه در خصوص زنان یتیم بر شما تلاوت می‌شود، به شما فتوا می‌دهد؛ زنان یتیمی که حقوق مقررشان را از آنان دریغ می‌دارید و از این‌که با آن‌ها ازدواج کنید، دوری می‌کنید و نیز خداست که در این کتاب درباره کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که حقوقشان را از میراث نمی‌دهید به شما فتوا می‌دهد (و شما را از پایمال کردن حقشان برحذر می‌دارد) و همچنین خداست که درباره یتیمان به شما فتوا می‌دهد که با آنان به عدل و داد رفتار کنید و هر کار نیکی انجام دهید خدا آن را می‌داند».


جابر مناقبی فراوان داشت.
[۱۲۹] شذرات الذهب، ج ۱، ص ۸۴.
ترمذی
[۱۳۱] سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۵۴.
و مبارکفوری
[۱۳۲] تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۷ - ۲۳۸.
بابی در مناقب او دارند. بنا به نقلی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در لیله البعیر (شبی که جابر مرکبش را به پیامبر فروخت و شرط کرد تا مدینه پشت سر آن حضرت بر مرکبش سوار باشد) ؛۲۵ بار برای وی استغفار کرد.
[۱۳۵] الثقات، ج ۳، ص ۵۱.
ابن سعد استغفار پیامبر برای جابر را در غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجری)
[۱۳۶] تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۲۵۷.
دانسته و یادآور شده است که آن حضرت در این غزوه از وام‌های پدرش پرسید ؛ نیز نقل شده که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم جابر را بر مرکبش سوار کرد و از آن حضرت ۷۰ حدیث شنید که کسی نشنیده بود.
[۱۳۸] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۰.
در گزارشی مربوط به نبرد خندق آمده است که جابر رسول خدا را برای اطعام دعوت کرد و چون حاضران زیاد بودند و طعام اندک بود، برکت یافت
[۱۳۹] السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴.
[۱۴۰] دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.
و با دعای آن حضرت، گوسفند ذبح شده نیز دوباره زنده شد.
[۱۴۱] دلائل النبوه، ابونعیم، ج ۱، ق ۲، ص ۶۱۷.



او از حامیان و یاران امام علی علیه‌السلام بود
[۱۴۲] اختیار معرفة الرجال، ص ۴۳.
و بنا به نوشته برخی، شیعیان عقیده دارند که جابر جزو ۱۲ نفری است که پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مرتد نشدند.
[۱۴۳] البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۲۷.
از مشارکت جابر در رویدادهای عصر سه خلیفه نخست اطلاع اندکی موجود است. وی در عصر خلیفه اول به همراه خالدبن ولید در فتوحات شام شرکت داشت
[۱۴۴] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
[۱۴۵] تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.
؛ نیز در خلافت عمر در نبرد قادسیه ( سال ۱۵ هجری) حضور داشت و از سوی عمر، عریف (بزرگ و سرشناس) قبیله خود بود.
[۱۴۷] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
به موجب خبری، جابر در ماجرای قیام بر ضدّ عثمان ، میان معترضان مصری و عثمان، میانجیگری کرد.
[۱۴۸] تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۱۳۵.

در دوران خلافت امیرمؤمنان علیه‌السلام جابر از یاران ویژه آن حضرت بود. او را از اعضای گروه « شُرطة الخَمیس » دانسته‌اند که فدایی آن حضرت بوده‌اند. وی در نبرد صفین حضور داشت.
[۱۴۹] العبر، ج ۱، ص ۳۰.
[۱۵۰] اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۷.
شرکت او در نبرد نهروان نیز گزارش شده است.
[۱۵۲] الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.
او در پاسخ پرسشی درباره جنگ‌های آن حضرت گفت: جز کافر در حقانیت جنگ‌های او شک نمی‌کند.


وی خلافت چند تن از امویان را درک کرد. گویند: در یورش سپاه معاویه به فرماندهی بسربن ارطات به مدینه (سال ۴۰ هجری)، که با غارت و تهدید و بیعت گرفتن برای معاویه توأم بود و در پی جابر برای بیعت فرستاد، جابر نزد ام سلمه (همسر رسول خدا) رفت و ترس از کشته شدن خود را یادآور شد و بیعت با معاویه را نیز گمراهی خواند و نظر وی را جویا شد. ام سلمه گفت: در این صورت بیعت شما همانند عمل اصحاب کهف خواهد بود که به رغم میل خود با قومشان در اعیاد شرکت می‌کردند و به هیئت آنان درمی‌آمدند
[۱۵۴] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۷ - ۱۹۸.
[۱۵۵] الغارات، ج ۲، ص ۶۰۳ - ۶۰۶.
، از این رو جابر نزد فرمانده سپاه بنی امیه رفت و به اکراه با معاویه بیعت کرد.
[۱۵۶] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
[۱۵۷] الغارات، ج ۲، ص ۶۰۵.
بنا به گزارشی هنگامی که معاویه در طلب عصا و منبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برآمد ( سال ۵۰هجری) تا آن‌ها را به دمشق ببرد، جابر و ابوهریره نزد او رفته، به وی گوشزد کردند که آن‌ها از جای خود تغییر داده نشوند، از این رو معاویه از تصمیم خود منصرف شد
[۱۵۸] تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۷۷.
؛ نیز در جریان تهاجم سپاهیان یزید به مدینه (سال ۶۳ هجری) در حالی که قادر به دیدن جایی نبود سخنی را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای لشکریان شام روایت کرد که هرکس اهل مدینه را بترساند قلب مرا ترسانده است. سپاه اموی خواستند او را بکشند؛ اما مروان بن حکم اموی مانع آنان شد و دستور داد وی را به خانه‌اش برده، در را به روی او ببندند. گزارشی از سفر جابر به مصر در دهه ۵۰ ارائه شده است.
[۱۶۰] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.


۵.۱ - مشورت در بازسازی کعبه

هنگامی که حصین بن نمیر در پی مرگ مسلم بن عقبه (مُسْرف) و پس از کشتار مردم مدینه در واقعه حره به فرماندهی سپاه یزید منصوب و برای جنگ با ابن زبیر عازم مکه شد و آن را به منجنیق بست
[۱۶۱] المستدرک، ج۳، ص۵۵۰.
[۱۶۲] فتح الباری، ج۸، ص۲۴۵.
، ابن زبیر اطراف کعبه را ویران کرد و چون به خانه خدا نیز آسیب وارد شد، برای تخریب کعبه و بازسازی آن مشورت کرد. جابر و عبد اللّه بن عمر به تخریب آن نظر دادند؛ اما عبد الله بن عباس موافق نبود. ابن زبیر کعبه را تخریب و دوباره آن را بنا کرد.
[۱۶۳] انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۴۹.


۵.۲ - ماجرای یورش حبیش بن دلجه

در ماجرای یورش حبیش بن دلجه در زمان عبدالملک بن مروان به مدینه (سال ۶۵ هجری)، او در پی جابر فرستاد و از وی خواست با عبدالملک به عنوان خلیفه بیعت کند و با خدا پیمان ببندد که به بیعتش وفادار بماند و تهدید کرد که در صورت خودداری خون وی را خواهد ریخت. جابر بیعت با او را کاری دشوار برشمرد و گفت: با وی با همان شرطی که با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حدیبیه بیعت کردیم (نگریختن) بیعت می‌کنم. به موجب نقلی عبدالملک در سفر حج ۵۰۰ درهم به جابر بخشید و او پذیرفت.
[۱۶۵] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳.
[۱۶۶] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
در این ملاقات جابر، حرمت شهر مدینه را که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آن را «طیبه» نامیده یادآور شد و از عبد الملک خواست به اهل آن شهر که محصور هستند رسیدگی کرده، حق خویشاوندی را به جای آورد؛ اما این سخن بر عبدالملک ناگوار آمد و از جابر روی برگرداند؛ ولی جابر همچنان بر خواسته خود اصرار می‌ورزید تا این‌که جابر را پسرش بنا به اشاره ندیم عبدالملک به سکوت دعوت کرد.
[۱۶۷] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.


۵.۳ - تحقیر حجاج بن یوسف

جابر، انس بن مالک و سهل بن سعد از کسانی بودند که حَجّاج بن یوسف جهت تحقیر آنان همانند اهل ذمه بر دستان یا بر گردنشان مهر نهاد.
[۱۶۸] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۷۲.
[۱۶۹] انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۸۸.
وی جابر را به لعن امام علی علیه‌السلام دستور داد و تهدید کرد در صورت امتناع دست و پایشان را قطع خواهد کرد.
[۱۷۱] الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۲۴.
به نقل از جابر وی بر حَجّاج وارد شده و بر او سلام نکرده است.
[۱۷۲] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۴.
با توجه به حکمرانی حَجّاج در حجاز ، جابر وصیت کرده بود که وی بر جنازه‌اش نماز نخواند.
[۱۷۴] اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.
جابر همچنین به استخفاف حَجّاج نسبت به قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و منبر او عکس العمل نشان داد.


وی از پیشگامان رجوع به امام علی علیه‌السلام بود و در مدینه می‌گشت و می‌گفت:«علّیٌ خیر البشر»
[۱۷۷] انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۳.
[۱۷۸] انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۳.
، ای گروه انصار ! فرزندانتان را با حبّ علی علیه‌السلام ادب کنید و این در حالی بود که ضدّ آن حضرت تبلیغات فراوانی صورت می‌گرفت. به نقل از جابر آمده است که ما منافقان را با بغض امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌شناختیم
[۱۸۳] مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۴۷۰.
و از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روایت می‌کرد که دارنده بغض علی علیه‌السلام وارد حوض کوثر نمی‌شود ؛ نیز جابر ناقل روایت نجوای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با مولی الموحدین، علی علیه‌السلام در غزوه طائف است.
[۱۸۵] سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۰۳.
[۱۸۶] البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۳۹۳.
[۱۸۷] کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۹۶.
از او نقل شده که نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بودیم. علی علیه‌السلام وارد شد و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود:«هذا و شیعته هم الفائزون».
[۱۸۸] الامالی، طوسی، ص ۲۵۱.


۶.۱ - احادیث جابر درباره امیرمومنان و اهل بیت

دیگر احادیث مشهور او درباره امیرمؤمنان و اهل بیت علیهم‌السلام عبارت‌اند از: حدیث لوح
[۱۸۹] الامالی، طوسی، ص ۲۹۱ - ۲۹۲.
، حدیث قتال علی علیه‌السلام با ناکثین ، قاسطین و مارقین
[۱۹۲] الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۸.
، حدیث منزلت
[۱۹۴] مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۵۲۹.
، تعداد امامان
[۱۹۵] کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۸۳، ۹۳۲.
، روایت غدیر
[۱۹۶] مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۳۸۹.
، حدیث شجره ، حدیث سد باب ، روایت غیبت امام زمان (عج) و این‌که قائم از فرزندان رسول خداست و این حدیث که هرکس بغض اهل بیت علیهم‌السلام را داشته باشد روز قیامت یهودی محشور می‌شود.
[۲۰۰] تفسیر فرات الکوفی، ص ۲۱.
جابر از اصحاب امامان نخستین بود.
[۲۰۲] رجال الطوسی، ص ۵۵.
[۲۰۳] رجال الطوسی، ص ۵۹.
[۲۰۴] رجال الطوسی، ص ۱۱۱.
[۲۰۵] رجال الطوسی، ص ۱۲۹.
به نقل خود جابر، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به او فرمود: زنده می‌مانی تا فردی از فرزندانم را که شبیه من و نامش نام من است می‌بینی. سلام مرا به او برسان.
[۲۰۶] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۰.
جابر که می‌ترسید سنش بالا رفته، رحلت کند، می گفت: باقر! باقر! کجایی، تا این‌که آن حضرت را ملاقات کرد و دست و پایش را بوسید و سلام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را به وی رساند.
[۲۰۸] الکافی، ج ۱، ص ۴۶۹.
[۲۰۹] تاریخ دمشق، ج ۵۴، ص ۲۷۵.

جابر نخستین زائر حسینی بود که در اربعین سیدالشهداء علیه‌السلام با حالتی پریشان به زیارت آن حضرت نائل آمد.
[۲۱۰] مصباح الزائر، ص ۲۸۶.
[۲۱۱] اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.



وی فردی دانشمند بود و افزون بر کنجکاوی در عصر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و فرا گرفتن علوم بسیاری از آن حضرت و برخی صحابه برجسته، پس از رحلت آن حضرت نیز پیوسته در پی فراگیری علم بود، چنان که گفته شده: او در خصوص شنیدن حدیث قصاص به مصر رفت تا آن را از عبدالله بن انس (انیس) بشنود
[۲۱۳] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.
[۲۱۴] تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۸.
[۲۱۵] مسند احمد، ج ۳، ص ۴۹۵.
، از این رو او را حافظ سنت نبوی و مکثر در حدیث خوانده‌اند. گفته شده: رسول خدا کلماتی از جبرئیل را به وی آموخت.
[۲۱۸] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
جابر در زمان خود از مفتیان مدینه بود.
[۲۱۹] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰.
سهم جابر در گزارش‌های حوادث صدر اسلام فراوان است. او از پیشروان در تفسیر
[۲۲۰] طبقات مفسران شیعه، ج ۱، ص ۳۵۰.
و از راویان مشهور حدیث نبوی است و از او ۱۵۴۰ حدیث نقل شده و دارای مسند است.
[۲۲۱] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.

نسخه خطی مسند جابر به روایت عبدالله بن احمدبن حنبل در خزانة الرباط (در مغرب ) موجود است.

۷.۱ - حلقه درس جابر در مدینه

جابر در مدینه حلقه درسی داشت. از هشام بن عمرو ، نقل شده که جابر را دیدم که در مسجد دور او را احاطه کرده بودند و از او روایت می‌شنیدند.
از جابر کسان بسیاری از جمله سعید بن مسیب ، عطاء
[۲۲۶] الجرح و التعدیل، ج ۱، ص ۴۹۲.
، حسن بصری و شعبی
[۲۲۷] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰.
[۲۲۸] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
حدیث نقل کرده‌اند. مزی و ابن عساکر نام ناقلان احادیث جابر را ثبت کرده‌اند.
[۲۳۰] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.


۷.۲ - تواضع جابر

جابربن عبدالله در عین حال که خود از مفسران، فقها و محدثان مشهور بود، بسیار متواضع بود، چنان که وقتی از درگذشت ابن عباس اطلاع یافت وی را داناترین و حلیم‌ترین مردم معرفی کرد.
[۲۳۱] انساب الاشراف، ج ۳، ص ۶۲.
ابن عساکر به پاره ای از سخنان حکمت آمیز جابر اشاره کرده است.
[۲۳۲] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۲۹ - ۲۳۰.



جابر در اواخر عمر به مکه کوچ کرد؛ اما دوباره به مدینه بازگشت
[۲۳۳] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱.
و در آن شهر که زادگاهش بود درگذشت. او به هنگام مرگ، نابینا بود
[۲۳۵] اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.
و آخرین فرد از صحابه مدنی بود که درگذشت؛ اما برخی سهل بن سعد را آخرین صحابه درگذشته در مدینه دانسته‌اند
[۲۳۹] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۷.
و جابر را آخرین فرد از اهل عقبه برشمرده‌اند که رحلت کرد.
[۲۴۰] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹.
[۲۴۱] اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.



وفات جابر به اختلاف سال‌های ۶۸
[۲۴۲] الطبقات، خلیفه، ص ۲۰۳.
، ۷۴ ،۷۷ ، ۷۸ ، و ۷۹ ذکر شده است. او به هنگام رحلت حدود ۹۰
[۲۴۹] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
یا ۹۴
[۲۵۰] سیر اعلام النبلاء، ص ۱۹۱ .
[۲۵۱] سیر اعلام النبلاء، ص ۱۹۴.
[۲۵۲] اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.
سال سن داشت و ابان بن عثمان اموی حاکم مدینه بر جنازه‌اش نماز گزارد.
[۲۵۵] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
به نقلی نماز گزارنده بر وی حجاج بن یوسف بوده است
[۲۵۷] التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۲۲۱.
[۲۵۸] تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۶.
؛ اما این گزارش، با خبری که می‌گوید: جابر وصیت کرده بود حَجّاج بر او نماز نخواند سازگاری ندارد ، ضمن آن‌که به هنگام وفات جابر، حجّاج در عراق بوده است. شاید او برای حج آمده و مصادف با درگذشت جابر بوده است.
[۲۶۰] سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳ - ۱۹۴.



دو پسر جابر، محمد وعبدالرحمن از همسرش شمیمه بنت مسعود بن اوس(سهیمه) از راویان حدیث بودند که از سوی اهل حدیث تضعیف شده‌اند. دیگر پسر جابر محمود بود.
[۲۶۴] التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۱۹.
از نسل جابر کسانی به افریقیه مهاجرت کردند
[۲۶۵] جمهرة/spanlt;ref/span انساب العرب، ص ۳۵۹.
؛ نیز در بخارا و ایران برخی از نسل او حضور دارند. شیخ مرتضی انصاری از تبار جابر است.
نظر به شخصیت برجسته جابر، تک نگاشته‌هایی درباره او به نگارش درآمده‌اند. جابربن عبدالله انصاری زندگی نامه و گزیده روایات از حسین واثقی، از آن جمله است.


احکام القرآن، ابن العربی (م. ۵۴۳ ق.)، به کوشش محمد، لبنان، دارالفکر؛ اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی) (م. ۳۳۰ ق.)، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، به کوشش میرداماد و رجائی، قم، آل البیت علیهم‌السلام لاحیاءالتراث، ۱۴۰۴ ق؛ اسباب النزول، الواحدی (م. ۴۶۸ ق.)، به کوشش ایمن صالح، قاهرة، دارالحدیث؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ ق؛ اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق؛ الاعلام، الزرکلی (م. ۱۳۸۹ ق.)، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۹۷ م؛ اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دارالتعارف؛ الامالی، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، قم، البعث، ۱۴۱۷ ق؛ الامالی، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق؛ الامامة و السیاسه، ابن قتیبة (م. ۲۷۶ ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، شریف رضی، ۱۴۱۳ ق؛ امتاع الاسماع، المقریزی (م. ۸۴۵ ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۰ ق؛ الانساب، السمعانی (م. ۵۶۲ ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دارالجنان، ۱۴۰۸ ق؛ انساب الاشراف، البلاذری (م. ۲۷۹ ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ ق؛ انوار التنزیل، البیضاوی (م. ۶۸۵ ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۱۸ ق؛ بحارالانوار، المجلسی (م. ۱۱۱۰ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق؛ البدء والتاریخ، المقدسی (م. ۳۵۵ ق.)، بیروت، دارصادر، افست، ۱۹۰۳ م؛ البدایة والنهایه، ابن کثیر (م. ۷۷۴ ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق؛ بشاره المصطفی، محمدبن علی الطبری (م. ۵۲۵ ق.)، به کوشش القیومی، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۲۰ ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی (م. ۷۴۸ ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۰ ق؛ تاریخ الامم والملوک، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ ق؛ تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی (م. ۴۶۳ ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ ق؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط العصقری (م. ۲۴۰ ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق؛ التاریخ الصغیر، البخاری (م. ۲۵۶ ق.)، به کوشش محمود ابراهیم، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ التاریخ الکبیر، البخاری (م. ۲۵۶ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ ق؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (م. ۵۷۱ ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق؛ تاریخ المدینة المنوره، ابن شبّة النمیری (م. ۲۶۲ ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دارالفکر، ۱۴۱۰ ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ ق.)، بیروت، دارصادر، ۱۴۱۵ ق؛ التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ التحریر الطاوسی، حسن بن زین الدین (م. ۱۰۱۱ ق.)، به کوشش جواهری، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۱۱ ق؛ تحفة الاحوذی، المبارک فوری (م. ۱۳۵۳ ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ ق؛ تفسیر جوامع الجامع، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)، به کوشش گرجی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ تفسیر فرات الکوفی، الفرات الکوفی (م. ۳۰۷ ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تفسیر القرآن الکریم، ابوحمزة الثمالی (م. ۱۴۸ ق.)، گردآوری عبدالرزاق حرزالدین، به کوشش معرفت، قم، الهادی، ۱۴۲۰ ق؛ تفسیر القمی، القمی (م. ۳۰۷ ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛ تهذیب الکمال، المزی (م. ۷۴۲ ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۵ ق؛ الثقات، ابن حبان (م. ۳۵۴ ق.)، الکتب الثقافیة، ۱۳۹۳ ق؛ جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ ق؛ الجامع لاحکام القرآن، القرطبی (م. ۶۷۱ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الرازی (م. ۳۲۷ ق.)، دکن، دائره المعارف العثمانیة، بیروت، دارالفکر، ۱۳۷۲ ق؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م. ۴۵۶ ق.)، به کوشش لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۸ ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبی (م. ۸۷۵ ق.)، به کوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ ق؛ الجوهرة فی نسب الامام علی و آله علیهم‌السلام، البری (ق. ۷)، به کوشش التونجی، دمشق، مکتبة النوری، ۱۴۰۲ ق؛ خاتمة المستدرک، النوری (م. ۱۳۲۰ ق.)، قم، آل البیت علیهم‌السلام لاحیاءالتراث، ۱۴۱۵ ق؛ دلائل النبوه، ابونعیم الاصفهانی (م. ۴۳۰ ق.)، به کوشش محمد رواس و عبدالبر عباس، بیروت، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق؛ دلائل النبوه، البیهقی (م. ۴۵۸ ق.)، به کوشش عبد المعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ ق؛ رجال الطوسی، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ ق؛ روح المعانی، الآلوسی (م. ۱۲۷۰ ق.)، به کوشش علی عبدالباری، بیروت، ۱۴۱۵ ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ ش؛ زادالمسیر، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۲۲ ق؛ سنن الترمذی، الترمذی (م. ۲۷۹ ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۲ ق؛ السنن الکبری، البیهقی (م. ۴۵۸ ق.)، بیروت، دارالفکر؛ سنن النسائی، النسائی (م. ۳۰۳ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۳۴۸ ق؛ سیر اعلام النبلاء، الذهبی (م. ۷۴۸ ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۳ ق؛ السیرة النبویه، ابن هشام (م. ۸ ۲۱۳ ق.)، به کوشش محمد محی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ ق؛ شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ ق؛ شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی (م. ۵۰۶ ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ ق؛ الصحیح من سیره النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دارالسیرة، ۱۴۱۴ ق؛ الطبقات، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ ق.)، به کوشش سهیل زکّار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ ق.)، بیروت، دار صادر؛ طبقات مفسران شیعه، عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۱ ش؛ طبقات المفسرین، احمد بن محمد الادنروی (م. قرن ۱۱)، به کوشش سلیمان بن صالح، المدینة، مکتبة العلوم والحکم، ۱۴۱۷ ق؛ العبر فی خبر من غبر، الحافظ الذهبی (م. ۷۴۷ ق.)، به کوشش محمد السعید، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ علل الشرایع، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به کوشش بحرالعلوم، نجف، مکتبة الحیدری، ۱۳۸۵ ق؛ عیون الاخبار، ابن قتیبة الدینوری (م. ۲۷۶ ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی؛ الغارات، ابراهیم الثقفی الکوفی (م. ۲۸۳ ق.)، به کوشش سید جلال الدین المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ ش؛ غررالتبیان، بدرالدین الحموی (م. ۷۳۳ ق.)، به کوشش عبدالجواد خلف، دمشق، دار قتیبة، ۱۴۱۰ ق؛ فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ ق.)، بیروت، دارالمعرفه؛ فقه القرآن، الراوندی (م. ۵۷۳ ق.)، به کوشش حسینی، قم، کتابخانه نجفی، ۱۴۰۵ ق؛ الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ق؛ کتاب سلیم بن قیس، الهلالی (م. ۷۶ ق.)، به کوشش انصاری، قم، الهادی، ۱۴۲۰ ق؛ مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ المحبّر، ابن حبیب (م. ۲۴۵ ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده؛ المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری (م. ۴۰۵ ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. ۲۴۱ ق.)، بیروت، دار صادر؛ مصباح الزائر، ابن طاوس (م. ۶۶۴ ق.)، آل البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۱۷ ق؛ المصنّف، ابن ابی شیبه (م. ۲۳۵ ق.)، به کوشش سعید محمد، دارالفکر، ۱۴۰۹ ق؛ المعارف، ابن قتیبة (م. ۲۷۶ ق.)، به کوشش ثروت عکاشة، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ ش؛ المغازی، الواقدی (م. ۲۰۷ ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ ق؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علیه‌السلام، محمدبن سلیمان الکوفی (م. ۳۰۰ ق.)، به کوشش محمودی، قم، احیاء الثقافة الاسلامیة، ۱۴۱۲ ق؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه‌السلام، احمد بن مردویه (م. ۴۱۰ ق.)، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۴ ق؛ من لا یحضره الفقیه، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ ق؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبی (م. ۷۴۸ ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، الدارالمعرفة، ۱۳۸۲ ق؛ النسب، ابن سلاّم الهروی (م. ۲۲۴ ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ ق؛ نواسخ القرآن، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ نیل الاوطار، الشوکانی (م. ۱۲۵۵ ق.)، بیروت، دارالجیل، ۱۹۷۳ م؛ وسائل الشیعه، الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ ق.) به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۰۳ ق.


۱. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۹.
۲. النسب، ص ۲۸۶.
۳. الانساب، ج ۳، ص ۲۸۰.
۴. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.    
۵. الجرح و التعدیل، ج ۲، ص ۴۹۲.
۶. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.    
۷. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۶ - ۲۵۷.    
۸. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.
۹. المعارف، ص ۳۰۷.
۱۰. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.    
۱۱. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.    
۱۲. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۴۰۸.    
۱۳. الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۲.    
۱۴. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۸.    
۱۵. الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۳.    
۱۶. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.    
۱۷. المعارف، ص ۳۰۷.    
۱۸. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۶۲۰ - ۶۲۱.    
۱۹. المعارف، ص۳۰۷.    
۲۰. انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۴۸.
۲۱. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶.    
۲۲. مائده /سوره۵، آیه۷.    
۲۳. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۰.
۲۴. روح المعانی، ج ۳، ص ۲۵۴.
۲۵. مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۷.
۲۶. زادالمسیر، ج۳، ص۴۵۳.
۲۷. غررالتبیان، ص ۴۱۹.
۲۸. روح المعانی، ج ۱۱، ص ۱۶۷.
۲۹. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۵.    
۳۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۳.    
۳۱. توبه /سوره۹، آیه۱۰۰.    
۳۲. توبه /سوره۹، آیه۱۱۱.    
۳۳. تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۲۱۶.
۳۴. تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۲۶۹.
۳۵. صف/سوره۶۱، آیه۱۴.    
۳۶. تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۸۹.
۳۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
۳۸. تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۲۰۶.
۳۹. المعارف، ص ۳۰۷.    
۴۰. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶.    
۴۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
۴۲. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.    
۴۳. تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۹.
۴۴. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۸ - ۴۴۹.    
۴۵. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۲.
۴۶. الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۲۲.
۴۷. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۷.
۴۸. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.    
۴۹. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.    
۵۰. المصنف، ج ۸، ص ۴۸۷.
۵۱. نیل الاوطار، ج ۴، ص ۱۶۸.
۵۲. فتح الباری، ج ۳، ص ۱۷۳.
۵۳. سنن النسائی، ج ۴، ص ۱۳.
۵۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵.
۵۵. سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۲۵.
۵۶. الاصابه، ج ۸، ص ۴۰.    
۵۷. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۵۶۲.    
۵۸. عیون الاخبار، ج ۶، ص ۳۱۸.
۵۹. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
۶۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۹.    
۶۱. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۴.
۶۲. اسباب النزول، ص ۱۰۹ - ۱۱۰.
۶۳. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۳۴.
۶۴. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲.
۶۵. روض الجنان، ج ۵، ص ۱۴۶.
۶۶. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۲ - ۱۱۴.
۶۷. اسباب النزول، ص ۱۰۹.
۶۸. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱.
۶۹. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۹.
۷۰. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۱۵ .
۷۱. الطبقات، خلیفه، ص ۴۲.
۷۲. روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۱.
۷۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۲.    
۷۴. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۶ - ۱۱۷.
۷۵. روض الجنان، ج ۵، ص ۱۶۰ - ۱۶۱.
۷۶. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۳۳۹.    
۷۷. اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۸۳.
۷۸. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۹.    
۷۹. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۰.    
۸۰. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.    
۸۱. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.    
۸۲. التاریخ الکبیر، ج ۲، ص ۲۰۷.
۸۳. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.    
۸۴. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۹.    
۸۵. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۲ - ۷۰۳.
۸۶. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۷۸.    
۸۷. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴.
۸۸. دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.
۸۹. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۶.
۹۰. السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۲۶.
۹۱. روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۳۱.
۹۲. فتح/سوره۴۸، آیه۱۸.    
۹۳. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۷۶.
۹۴. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۰.
۹۵. المغازی، ج ۲، ص ۶۸۴ .
۹۶. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۹۴.
۹۷. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۸۱۰.
۹۸. فتح الباری، ج ۷، ص ۳۶۷.
۹۹. امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۱۰.
۱۰۰. البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۵۱.
۱۰۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
۱۰۲. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۸۷.
۱۰۳. المغازی، ج ۳، ص ۱۰۳۴.
۱۰۴. بقره/سوره۲، آیه۱۱۵.    
۱۰۵. اسباب النزول، ص ۴۰.
۱۰۶. نواسخ القرآن، ص ۴۷.    
۱۰۷. بقره/سوره۲، آیه۲۳۲.    
۱۰۸. جامع البیان، ج ۲، ص ۲۹۸.
۱۰۹. اسباب النزول، ص ۸۴.
۱۱۰. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳.
۱۱۱. مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۸۳.
۱۱۲. فقه القرآن، ج ۲، ص ۱۸۱.    
۱۱۳. نمونه، ج ۲، ص ۱۸۱.    
۱۱۴. نساء/سوره۴، آیه۱۱-۱۲.    
۱۱۵. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۸۶.
۱۱۶. اسباب النزول، ص ۱۴۹.
۱۱۷. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۳.
۱۱۸. نساء/سوره۴، آیه۱۷۶.    
۱۱۹. زادالمسیر، ج ۱، ص ۵۰۳.
۱۲۰. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹.
۱۲۱. احکام القرآن، ج ۲، ص ۱۰۹.    
۱۲۲. جامع البیان، ج ۶، ص ۲۸.
۱۲۳. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۹.
۱۲۴. نساء/سوره۴، آیه۱۲.    
۱۲۵. نساء/سوره۴، آیه۱۲۷.    
۱۲۶. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳.
۱۲۷. التبیان، ج ۳، ص ۳۴۴.    
۱۲۸. جامع البیان، ج ۵، ص ۱۹۳.
۱۲۹. شذرات الذهب، ج ۱، ص ۸۴.
۱۳۰. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۵۰.    
۱۳۱. سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۵۴.
۱۳۲. تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۷ - ۲۳۸.
۱۳۳. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱.    
۱۳۴. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱.    
۱۳۵. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.
۱۳۶. تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۲۵۷.
۱۳۷. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۶۱.    
۱۳۸. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۰.
۱۳۹. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۴.
۱۴۰. دلائل النبوه، بیهقی، ج ۳، ص ۴۲۲ - ۴۲۴.
۱۴۱. دلائل النبوه، ابونعیم، ج ۱، ق ۲، ص ۶۱۷.
۱۴۲. اختیار معرفة الرجال، ص ۴۳.
۱۴۳. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۲۷.
۱۴۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
۱۴۵. تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.
۱۴۶. الکامل، ج ۲، ص ۵۱۷.    
۱۴۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
۱۴۸. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۱۳۵.
۱۴۹. العبر، ج ۱، ص ۳۰.
۱۵۰. اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۵۷.
۱۵۱. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۳۲.    
۱۵۲. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.
۱۵۳. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۵۱.    
۱۵۴. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۷ - ۱۹۸.
۱۵۵. الغارات، ج ۲، ص ۶۰۳ - ۶۰۶.
۱۵۶. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
۱۵۷. الغارات، ج ۲، ص ۶۰۵.
۱۵۸. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۷۷.
۱۵۹. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۲۳۶.    
۱۶۰. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.
۱۶۱. المستدرک، ج۳، ص۵۵۰.
۱۶۲. فتح الباری، ج۸، ص۲۴۵.
۱۶۳. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۴۹.
۱۶۴. الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۲۴.    
۱۶۵. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳.
۱۶۶. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
۱۶۷. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
۱۶۸. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۷۲.
۱۶۹. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۸۸.
۱۷۰. الکامل، ج ۴، ص ۳۵۸ - ۳۵۹.    
۱۷۱. الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۲۴.
۱۷۲. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۴.
۱۷۳. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۷.    
۱۷۴. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.
۱۷۵. الکامل، ج ۴، ص ۳۵۹.    
۱۷۶. التحریر الطاووسی، ص ۱۱۶.    
۱۷۷. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۳.
۱۷۸. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۳.
۱۷۹. تاریخ بغداد، ج ۷، ص ۴۳۳.    
۱۸۰. الامالی، صدوق، ص ۱۳۶.    
۱۸۱. الامالی، صدوق، ص ۱۳۶.    
۱۸۲. علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۴۲.    
۱۸۳. مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۴۷۰.
۱۸۴. بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۸.    
۱۸۵. سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۰۳.
۱۸۶. البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۳۹۳.
۱۸۷. کشف الغمه، ج ۱، ص ۲۹۶.
۱۸۸. الامالی، طوسی، ص ۲۵۱.
۱۸۹. الامالی، طوسی، ص ۲۹۱ - ۲۹۲.
۱۹۰. بشاره المصطفی، ص ۲۸۳ - ۲۸۴.    
۱۹۱. مناقب، ابن مردویه، ص ۳۱۸.    
۱۹۲. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۸.
۱۹۳. الجوهرة فی نسب الامام علی، ص ۱۵.    
۱۹۴. مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۵۲۹.
۱۹۵. کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۸۳، ۹۳۲.
۱۹۶. مناقب، کوفی، ج ۲، ص ۳۸۹.
۱۹۷. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۳۷۵.    
۱۹۸. بشارة المصطفی، ص ۴۰۵.    
۱۹۹. تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص ۱۴۰.    
۲۰۰. تفسیر فرات الکوفی، ص ۲۱.
۲۰۱. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۶ - ۲۰۷.    
۲۰۲. رجال الطوسی، ص ۵۵.
۲۰۳. رجال الطوسی، ص ۵۹.
۲۰۴. رجال الطوسی، ص ۱۱۱.
۲۰۵. رجال الطوسی، ص ۱۲۹.
۲۰۶. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۰.
۲۰۷. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۲۳ - ۲۲۷.    
۲۰۸. الکافی، ج ۱، ص ۴۶۹.
۲۰۹. تاریخ دمشق، ج ۵۴، ص ۲۷۵.
۲۱۰. مصباح الزائر، ص ۲۸۶.
۲۱۱. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.
۲۱۲. بشارة المصطفی، ص ۱۲۵.    
۲۱۳. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.
۲۱۴. تحفة الاحوذی، ج ۱۰، ص ۲۳۸.
۲۱۵. مسند احمد، ج ۳، ص ۴۹۵.
۲۱۶. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.    
۲۱۷. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۷.    
۲۱۸. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
۲۱۹. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰.
۲۲۰. طبقات مفسران شیعه، ج ۱، ص ۳۵۰.
۲۲۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
۲۲۲. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.    
۲۲۳. الاعلام، ج ۲، ص ۱۰۴.    
۲۲۴. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۵۲.    
۲۲۵. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶.    
۲۲۶. الجرح و التعدیل، ج ۱، ص ۴۹۲.
۲۲۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹ - ۱۹۰.
۲۲۸. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۴.
۲۲۹. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۴۴ - ۴۴۵.    
۲۳۰. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۸.
۲۳۱. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۶۲.
۲۳۲. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۲۹ - ۲۳۰.
۲۳۳. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۱.
۲۳۴. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۳۵. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.
۲۳۶. تهذیب الکمال، ج ۴، ص ۴۵۲.    
۲۳۷. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۳۸. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۶ - ۵۴۷.    
۲۳۹. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۷.
۲۴۰. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۸۹.
۲۴۱. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۴۵.
۲۴۲. الطبقات، خلیفه، ص ۲۰۳.
۲۴۳. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۸.    
۲۴۴. اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۵۸.    
۲۴۵. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۴۶. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۲۲۲.    
۲۴۷. الطبقات، خلیفه، ص ۱۷۲.    
۲۴۸. الثقات، ج ۳، ص ۵۱.    
۲۴۹. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۰.
۲۵۰. سیر اعلام النبلاء، ص ۱۹۱ .
۲۵۱. سیر اعلام النبلاء، ص ۱۹۴.
۲۵۲. اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۰۷.
۲۵۳. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۵۴. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۵۵. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۲.
۲۵۶. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۲۰.    
۲۵۷. التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۲۲۱.
۲۵۸. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۲۳۶.
۲۵۹. الاصابه، ج ۱، ص ۵۴۷.    
۲۶۰. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۹۳ - ۱۹۴.
۲۶۱. المحبّر، ص ۴۱۳.    
۲۶۲. الاصابه، ج ۸، ص ۱۹۴.    
۲۶۳. المعارف، ص ۳۰۷.    
۲۶۴. التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۱۹.
۲۶۵. جمهرة/spanlt;ref/span انساب العرب، ص ۳۵۹.
۲۶۶. الکامل، ج ۱۰، ص ۵۴۵.    
۲۶۷. خاتمة المستدرک، ج ۲، ص ۴۳.    



مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «جابر بن عبداللّه انصارى».    



جعبه ابزار