• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه تفسیر مأثور

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تفسیر مأثور یعنی تفسیر قرآن با سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امامان (علیهم‌السلام) در مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) و تفسیر صحابه در مکتب خلفا است.



«تفسیر مأثور» ترکیبی از دو واژه تفسیر و مأثور است. تفسیر بر نمودن مفهوم، معنا و مقصود کلام الهی و برگرفتن پرده از چهره مراد در آیات الهی است
[۱] کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۹۱ - ۴۹۲
.
[۲] المیزان، ج۱، ص۴.
؛ اما در معنای واژه «اثر» اختلاف بسیار است؛ بر جای مانده هر چیزی را در لغت «اثر» گویند.
[۳] ترتیب العین، ص۳۶. لسان العرب، ج۱، ص۶۹، «اثر».
رایج ترین تعریف از آن در میان محدثان این است که «اثر»، آن خبری است که از صحابه رسیده باشد.
[۴] کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸.
به گفته قاسمی اثر، منقول از صحابه را گویند که اطلاق آن بر کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز صحیح است.
[۵] قواعد التحدیث، ص۸۶.



زبیدی نیز نوشته است: پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده‌اند؛ بدین سان که گفته‌اند: خبر آن است که از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود.
[۶] تاج العروس، ج۶، ص۶، «اثر».
این، شایع ترین تعریف از اثر است؛ اما از دقت و استواری لازم برخوردار نیست. به گفته نورالدین عتر فقیهان خراسان «اثر» را ویژه «موقوف» اصطلاحی (منقول از صحابه) می‌دانستند و گروهی خبر را ویژه منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دانستند؛ امّا سخن معتمدی که محدثان برآن‌اند این است که همه آنچه یاد شد را اثر می‌توان گفت، چون از «اثرت الحدیث» (آن را روایت کردم) گرفته شده است.
[۷] منهج النقد، ص۲۸.

بر همین اساس ابن حجر، نام کتابش در مصطلح الحدیث را نخبة الفکر فی مصطلح اهل الاثر نامیده و طبری کتاب عظیمش در حدیث را تهذیب الآثار و تفصیل معانی الثابت عن رسول الله من الاخبار نامیده است. صبحی صالح نیز معتقد است هیچ دلیل توجیه کننده‌ای بر اختصاص اثر به صحابه و تابعان ارائه نشده است.
[۸] علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۲۲.



برخی عالمان و محدثان شیعه نیز همگونی این دو را باور دارند؛ مانند شیخ بهائی و شهید ثانی که آورده است:اثر، اعم از حدیث و خبر است و به هر دو اثر گفته می‌شود؛ بر خلاف عکس آن.
[۹] الرعایة فی علم الدرایه، ص۵۰.
به گزارش میر داماد، برخی از عالمان شیعه از این عنوان تنها منقول از امامان (علیهم‌السلام) را مراد می‌کردند؛ اما شیخ صدوق، رییس محدثان شیعه، مراد از عنوان «آثار صحیح» را تنها احادیث رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اوصیای صادق آن بزرگوار (علیه‌السلام) دانسته است. آنچه از تتبع در نگاشته‌های علمای شیعه برمی آید این است که اثر با حدیث مترادف است و آنان از «آثار» همان احادیث منقول از معصوم (علیه‌السلام) را مراد می‌کرده‌اند و این اصطلاحات اگر هم در میان آثار شیعی یافت شوند نو ظهورند.
در روایات و لسان ائمه (علیهم‌السلام) گاهی از احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با عنوان اثر یاد شده است. شیخ مفید نیز اثر را بر حدیث و احادیث اطلاق کرده است. ابوحنیفه نعمان بن محمد (م. ۳۶۷ ق.) یکی از آثارش را الاقتصار بصحیح الآثار عن الائمه الاطهار نامیده است. علی بن محمد بن علی خزاز رازی، نیز کتابش درباره روایت امامت امامان (علیهم‌السلام) را کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر و احمد بن محمد بن عیّاش جوهری مقتضب الاثر فی النص علی عدد الائمة الاثنی عشر نامیده است.
بنابراین می‌توان گفت تفاوت میان عناوین «حدیث»، «اثر» و «خبر» در سده‌ های متأخّر مطرح شده است و در کتاب های پیشینیان سخنی از آن ها نیست، به هر حال، گر چه فهرست نگاران غالباً از آثار، منقول از صحابه را مراد می‌کنند؛ ولی آنچه اکنون بیشتر در بیان و بنان عالمان جاری است عام بودن معنای اثر است و مراد ما در این بحث نیز همان معنای اعم است.


اما تفسیر مأثور به گفته ذهبی عبارت است از تفسیر آیات قرآن با آیات دیگر و تفسیر آیات با آنچه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است و نیز نقل های صحابه و تابعان در تفسیر آیات.
[۱۸] التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۵۲.
محمد حسین علی صغیر نیز دیدگاه ذهبی در تفسیر مأثور را پذیرفته و اندکی آن را شرح داده است
[۱۹] المبادی العامه، ص۹۴ - ۹۵.
؛ اما این تعریف استوار نیست، زیرا اولا آیاتی از قرآن که در تفسیر و تبیین دیگر آیات آمده‌اند، تفسیر اثری نیستند، ثانیاً سخن تابعان در آیات الهی را جزو تفسیر مأثور شمرده است. وی تفسیر مأثور را از آن جهت شامل اقوال تابعان دانسته است که تفاسیر معروف با این عنوان، بر اقوال آنان نیز مشتمل است.
[۲۰] التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۵۲.
روشن است که این استدلال استوار نیست؛ گویا استوارتر این است که در تعریف بگوییم، تفسیر و تبیین آیات الهی است با سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امامان (علیهم‌السلام) در مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) و تفسیر قرآن با سنت پیامبر و صحابه در مکتب خلفا.
برای وضوح بحث، جایگاه و حجیت تفسیر مأثور را بر اساس مصادیق سه گانه آن در مکتب خلفا به عناوین زیر مراجعه شود:
۱. تفسیر مأثور از پیامبر
۲. تفسیر مأثور از امامان
۳. تفسیر مأثور از صحابه


در این نوشتار تفسیر مأثور از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بحث می‌شود.


بنابر مفاد آیه شریفه ۶۴ نحل :«وما اَنزَلنا عَلَیک الکتبَ اِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اختَلَفوا فیهِ وهُدًی ورَحمَةً لِقَوم یُؤمِنون» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم مسئولیت ابلاغ پیام الهی و هم رسالت تفسیر و تبیین آن را بر عهده داشت. این آیه جایگاه والای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در تبیین مسائل مبدأ، معاد، عدل، و وحی نبوت و حلال و حرام بر اساس آیات الهی نشان می‌دهد
[۲۴] المیزان، ج۱۲، ص۲۸۴.
و این همه تنها با تفسیر و تبیین درست آیات صورت می‌گیرد.

می‌توان گفت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ابلاغ حقایق و تفسیر آموزه‌های وحیانی مفسر و مبین مستقیم قرآن است
[۲۵] التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۱۵۸.
[۲۶] المنیر، ج۱۴، ص۱۶۵.
و کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در تفسیر و تبیین آیات الهی چونان خود آیات وحیانی است.
[۲۸] الکفایة فی علم الروایه، ص۱۴.
[۲۹] جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۱۸۸- ۱۸۹.
قرآن کریم در آیات بسیاری از این جایگاه والا سخن گفته است و عالمان در تبیین حجیت کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به آن ها استناد کرده‌اند؛ مانند:

۶.۱ - آیات دسته اول

آیاتی که جایگاه مبین و مفسر بودن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای قرآن را می‌نمایاند؛ مانند «واَنزَلنا اِلَیک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم ولَعَلَّهُم یَتَفَکرون»
[۳۲] المیزان، ج۱۲، ص۲۵۶.
[۳۳] التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۱۳۱.
[۳۴] الاساس فی التفسیر، ج۶، ص۲۹۴۷.
، «و هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایتِهِ ویُزَکیهِم ویُعَلِّمُهُمُ الکتبَ والحِکمَةَ...». مراد از «کتاب» در این آیه قرآن کریم و تعلیم کتاب، رسالت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که باید با تفسیر و تبیین آن محتوای آیات الهی را برای مردم بیان کند
[۳۷] الکشاف، ج۴، ص۵۳۰.
[۳۸] مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۲۹.
[۳۹] المیزان، ج۱۹، ص۲۶۵.
و این همه فلسفه بعثت و هدف رسالت اوست و برای مردم حجت و بایسته پیروی.

۶.۲ - آیات دسته دوم

آیاتی که بر وجوب پیروی از حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دلالت می‌کند؛ مانند «قُل اِن کنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی یُحبِبکمُ اللّهُ ویَغفِر لَکم ذُنوبَکم واللّهُ غَفورٌ رَحیم». روشن است که این لزوم اطاعت، اطلاق دارد و همه موارد را بر در برمی گیرد، بنابراین سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و از جمله تفسیر او از آیات نیز حجت و بر هر بیان و تفسیر دیگری مقدم است.

۶.۳ - آیات دسته سوم

آیاتی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اسوه و الگوی مؤمنان معرفی می‌کند؛ به عنوان نمونه، آیه «لَقَد کانَ لَکم فی رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ والیَومَ الأخِرَ وذَکرَ اللّهَ کثیرا». الگو بودن رسول الله ابعاد گسترده‌ای دارد و آن بزرگوار در رفتار، گفتار، تفسیر کتاب الهی و... در همه آنچه به اندیشه و کردار انسان مؤمن مرتبط است بهترین سرمشق است.
اسوه بودن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مستلزم پیروی از گفتار و کردار آن حضرت است.
[۴۷] المیزان، ج۱۶، ص۲۸۸.
[۴۸] الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۹.

عبدالغنی عبد الخالق در کتابش حجیة السنه درباره این موضوع به تفصیل بحث کرده و به آیات بسیاری از جمله آیات مذکور استدلال کرده است.
[۴۹] حجیة السنه، ص۲۹۱ - ۳۸۲.

بر این اساس است که تفسیر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آیات قرآن کریم را پس از تفسیر قرآن به قرآن بهترین و مطمئن ترین شیوه تفسیر دانسته‌اند.
[۵۰] مقدمة فی اصول التفسیر، ص۹۳ - ۹۵.
[۵۱] الموافقات، ج۴، ص۵ - ۶.
[۵۲] منزلة السنة من الکتاب، ص۱۲۱.
اوزاعی می‌گوید: قرآن در تبیین و تفسیرش به سنت نیازمندتر است تا سنت به قرآن
[۵۳] جامع بیان العلم وفضله، ج۲، ص۱۹۱.
، بنابراین سنت آن بزرگوار در تفسیر قرآن کریم اولین، مهم ترین و کار آمدترین منبع تفسیری است.
[۵۴] الموافقات، ج۴، ص۳۴ - ۳۶.
روایات تفسیری آن حضرت پس از اثبات صدور آن بر اساس معیارهای شناخت حدیث و تمام بودن دلالت آن از جهات نقد حدیث بی گمان استوارترین و بهترین تفسیر از آیات الهی‌اند و بر اساس آن ها می‌توان دیگر دیدگاه‌ها را نقد کرد.

در این نوشتار تفسیر مأثور از امامان(علیهم السلام)، بحث می‌شود.


نیازمندی قرآن به تفسیر و تبیین در گذر زمان و سده‌ های واپسین انکارناپذیر و حتی بیش از نیازمندی آن در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله)است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در زمان حیات خویش قرآن را در دو مرتبه تفسیر کرده است: یکی در سطح عموم و دیگری برای خواص یعنی اهل بیت (علیهم السلام)، بر این اساس آن بزرگوار با مرجعیت بخشیدن به اهل بیت (علیهم‌السلام) عملا گام مهمی در تفسیر آیات الهی برداشته و جاودانگی تفسیر آیات الهی را در کنار جاودانگی قرآن رقم زده و بدین سان جایگاه مأثور از امامان (علیهم‌السلام) در تفسیر همانند جایگاه کلام رسول الله(صلی الله علیه وآله)است.


عالمان شیعه برای اثبات حجیت سنت امامان (علیهم‌السلام) ادله قرآنی و روایی بسیاری آورده‌اند؛ مانند:

۸.۱ - آیه تطهیر

«... اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکم تَطهیرا». «رجس» به معنای پلیدی و ناپاکی
[۵۸] ترتیب العین، ج۶، ص۵۲.
[۶۰] التحقیق، ج۴، ص۵۴، «رجس».
و در این آیه با توجه به «ال» جنس که بر سر آن آمده مفید عموم است و هر گونه پلیدی، گناه و ناراستی را شامل می‌شود، بنابراین آیه در پی آن است که نشان دهد اراده قطعی و حتمی الهی بر آن تعلق گرفته است که هرگونه پلیدی را از اهل بیت (علیهم‌السلام) دور سازد.
[۶۱] معجم الفاظ القرآن الکریم، ج۱، ص۴۵۴.
[۶۲] تفسیر غریب القرآن الکریم، ص۳۰۴، «رجس».
عالمان اهل سنت ضمن تشریعی دانستن اراده در این آیه
[۶۳] الکشاف، ج۳، ص۵۳۸.
[۶۴] روح المعانی، ج۲۲، ص۱۹.
، غالباً در مصداق اهل بیت نیز یا به تشریک روی آورده
[۶۶] روح المعانی، ج۲۲، ص۱۹.
یا نزول آن را درباره اصحاب کساء یکسره انکار کرده‌اند.
[۶۸] الکشاف، ج۳، ص۵۳۸. التحریر والتنویر، ج۲۱، ص۲۴۷.
در مقابل، عالمان شیعه اراده را تکوینی و مصداق اهل بیت را منحصر در اصحاب کساء و امامان معصوم (علیهم‌السلام) دانسته‌اند.
[۶۹] البیان، ج۸، ص۳۴۰.
[۷۰] مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۹ - ۵۶۰.
بی تردید منظور از اراده در آیه اراده تکوینی است، زیرا اراده تشریعی گذشته از ناسازگاری با حصر در آیه (مستفاد از تقدیم «عنکم» بر «الرجس»)
[۷۲] ادب فنای مقربان، ج۵، ص۲۲۶ - ۲۲۷.
، به افعال عباد تعلق می‌گیرد و نه افعال خداوند، در حالی که در آیه فوق متعلَّق اراده، فعل خداست؛ نیز گستردگی نقل و تأکید و تصریح به اینکه مراد از «اهل بیت»، اصحاب کساء (علیهم‌السلام) هستند در حدی است که عالمان بزرگی به تواتر آن تصریح کرده
[۷۳] نفحات اللاهوت، ص۸۵.
[۷۴] دلائل الصدق، ج۲، ص۳۱۹.
و برخی نقل های آن را بسیار و بی شمار دانسته‌اند. علامه طباطبایی این روایات را از طریق عامّه بیش از روایات شیعه و افزون بر ۷۰ حدیث دانسته است.
[۷۷] المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹ - ۳۱۱.
بدین سان این آیه با صراحت بیانگر سلامت نفس اهل بیت (علیهم‌السلام) از هر گونه شک و تردید و پلیدی و جهل و نیز مبیّن حجیت گفتار آنان است.

۸.۲ - آیه ذکر

«... فَسَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کنتُم لا تَعلَمون». در این آیه خداوند فرمان می‌دهد که ناآگاهان به آگاهان (اهل ذکر) مراجعه کنند و روشن است که باید سخن و تبیین و تفسیر «اهل ذکر» برای مراجعه کنندگان حجت باشد و گرنه امر به رجوع به آنان لغو خواهد بود. روایات فریقین به خوبی روشنگر آن است که برترین
مصداق اهل ذکر، اهل بیت (علیهم‌السلام) هستند
[۸۱] احقاق الحق، ج۳، ص۴۸۲ - ۴۸۳.
[۸۲] احقاق الحق، ج ۱۴، ص۳۷۰.
، بنابراین چه مراد از ذکر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشد، چنان که در آیات ۱۰ - ۱۱ طلاق «ذکر» بر پیامبر اطلاق شده است و چه قرآن چنان که در آیه ۵ زخرف
ذکر بر آن اطلاق شد است، آنان اهل رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل قرآن و کسانی‌اند که باید درباره حقایق قرآنی از آنان سؤال کرد.
[۸۶] المیزان، ج۱۲، ص۲۸۵.


۸.۳ - حدیث ثقلین

بر اساس نقل های مختلف، رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قرآن و عترت را برای هدایت امت معرفی کرده است:«إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله عزوجل و عترتی أهل بیتی ألا وهما الخلیفتان من بعدی، و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ من در میان شما دو چیز گرانبها بر جای می‌نهم: کتاب خداوند عزوجل و عترتم یعنی اهل بیتم. هان! آن دو جانشیان من هستند و هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آنکه در کنار حوض بر من وارد شوند».
[۸۷] المستدرک، ج۳، ص۱۴۸.
[۸۸] احقاق الحق، ج۹، ص۳۴۲.

نخستین و روشن ترین مفهوم برابری عترت با قرآن، آگاهی بی بدیل و فهم بی نظیر آن بزرگواران از آیات الهی است. این سخن را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در زمان ها و مکان های مختلف و با عبارت های گوناگون فرموده است و محدثان و محققان به این گوناگونی نقل و به تعدد جای های سخن و نقل های مختلف تصریح کرده‌اند.
[۹۰] الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۰.

عالمان شیعی از دیر باز به تبیین و تفسیر و بررسی سند این حدیث همت گماشته‌اند؛ میر حامد حسین هندی بخشی از کتاب عبقات الانوار را به بررسی و تحلیل این حدیث اختصاص داده و در آن از سند، متن و نتایج حدیث بحث کرده و به شبهات آن پاسخ گفته است.
[۹۳] عبقات الانوار، ج۱ - ۳، «حدیث ثقلین».

برابری اهل بیت (علیهم‌السلام) با قرآن که روشن ترین مفهوم حدیث ثقلین است در روایات بسیار دیگری آمده است؛ مانند این سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)که فرمود:«علیٌ مع القرآن و القرآن مع علّی»
[۹۴] المستدرک، ج۳، ص۱۲۴.
[۹۵] احقاق الحق، ج۵، ص۶۳۹.
؛ نیز آن حضرت در تبیین جایگاه اهل بیت (علیهم‌السلام) فرمود: «.. هم مع القرآن و القرآن معهم؛ لایفارقهم حتی یردوا الحوض...».
[۹۶] کمال الدین، ص۲۸۵.
[۹۷] احقاق الحق، ج۵، ص۴۱.
[۹۸] احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۶۱.


۸.۴ - حدیث سفینه

به گفته ابوذر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «مثل أهل بیتی مثل سفینة نوح؛ من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق».
[۱۰۰] عیون الاخبار، ج۱، ص۳۰.
این حدیث به روشنی فراگیری آموزه‌های اهل بیت (علیهم‌السلام) را زمینه رهایی از ضلالت و گرانجانی در برابر معارف آنان را گمراهی دانسته، همگان را به همراهی با آنان بدون هیچ قید و شرطی فرا می‌خواند و بدین سان بر عصمت و حجیت سنت ایشان دلالت دارد.
افزون بر این ها، روایات بسیاری بر حجیت سنت امامان معصوم (علیهم‌السلام) دلالت دارند؛ مانند روایاتی که کلام و تفسیر ایشان را امتداد کلام و تفسیر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) معرفی می‌کنند.

در این نوشتار تفسیر مأثور از صحابه، بررسی می‌شود.


ثعالمان عامّه در حجیّت روایات و اجتهادات صحابه به تفصیل بحث کرده‌اند.
[۱۰۴] اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۸ - ۱۳۶.
[۱۰۵] ارشاد الفحول، ص۱۶۰ - ۱۶۳.
[۱۰۶] المستصفی، ج۱، ص۱۳۰.
گروهی از آنان به افراط گراییده و بر پایه نظریه عدالت صحابه سنت آنان را یکسر حجت دانسته‌اند؛ ابوحاتم رازی
[۱۰۷] الجرح و التعدیل، ج۱، ص۷.
، یوسف بن عبدالله قرطبی
[۱۰۸] الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۸.
، ابن اثیر علی بن محمد الجزری
[۱۰۹] اسد الغابه، ج۱، ص۱۱۰.
، خطیب بغدادی
[۱۱۰] الکفایة فی علم الروایه، ص۶۶ - ۶۷.
و ابن حجر عسقلانی از این جمله‌اند. ابن حجر نوشته است:اهل سنت اتفاق دارند که تمام صحابیان عادل‌اند و از این سخن جز‌اندکی بدعتگذار روی برنتافته‌اند. نخستین نتیجه این دیدگاه، یکسان بودن همه صحابیان است که به هیچ روی پذیرفتنی نیست. افزون بر اینکه واقع زندگانی بسیاری از صحابیان همچون ولید بن عقبه که با توجه به نزول آیه نبأ در باره وی فاسق بود و تا آخر نیز فاسق ماند
[۱۱۲] جامع البیان، ج۲۱، ص۶۸.
، ثعلبة بن حاطب که از حکم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روی بر تافت
[۱۱۵] تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۶۱ - ۱۶۲.
[۱۱۶] جامع البیان، ج۱۰، ص۱۳۱.
، حکم بن ابی العاص بن امیه که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) او و فرزندانش را لعنت کرد
[۱۱۷] الاستیعاب، ج۱، ص۴۱۴.
[۱۱۸] اسدالغابه، ج۲، ص۴۸ - ۴۹.
این دیدگاه را نقض می‌کند.


حامیان این نظریه به آیات و روایاتی استدلال کرده‌اند؛ از جمله:

۱۰.۱ - دلیل اول

«وکذلِک جَعَلنکم اُمَّةً وسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ...». در استدلال به این آیه شریفه گفته شده که «وسط» به معنای «عدل» است، بنابراین صحابه در گفتار و رفتار عادل ترین امت ها هستند.
[۱۲۲] الجرح و التعدیل، ج۱، ص۷.
[۱۲۳] اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۵.
[۱۲۴] الاحکام، آمدی، ج۲، ص۹۱.


۱۰.۲ - دلیل دوم

«کنتُم خَیرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنکرِ وتُؤمِنونَ بِاللّهِ...». به این آیه چنین استدلال کرده‌اند که این آیه بر نیکی و برتری این امت بر امت های پیشین دلالت می‌کند، پس اینان همواره همسوی با حق و شرع‌اند نه در مخالفت با آن.
[۱۲۶] الموافقات، ج۴، ص۴۶.
[۱۲۷] صحابة رسول الله، ص۲۷۷ - ۲۷۸.

استدلال به این دو آیه پذیرفتنی نیست، زیرا آیه نخست تنها در پی بیان ویژگی وسط بودن برای امت اسلامی است؛ یعنی امت اسلامی در طول تاریخ بر پایه آموزه‌ها و احکام شریعت اسلام، در عقیده و عمل امتی معتدل و به دور از افراط و تفریط است.
[۱۲۸] المیزان، ج۱، ص۳۱۹.
[۱۳۰] التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۵.
مفسران پیشین نیز هیچ گاه از این آیه عدالت صحابه و حجیّت سنت آن ها را نتیجه نگرفته‌اند.
[۱۳۱] جامع البیان، ج۲، ص۶ - ۷.
[۱۳۳] الکشاف، ج۱، ص۱۹۸.آ
یه دوم نیز ربطی به عدالت صحابه ندارد، بلکه بیانگر برتری و خیر بودن امت اسلامی آن هم در صورت امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خداست ؛
[۱۳۴] المیزان، ج۳، ص۳۷۶.
[۱۳۶] الکشاف، ج۱، ص۴۰۰.
اما اگر منظور از وسط و خیر بودن، عدالت باشد با توجه به اینکه این دو آیه در پی تبیین ویژگی امت اسلامی در طول تاریخ‌اند باید همه امت اسلامی را عادل بدانیم که بطلان آن واضح است. باید افزود که حتی اگر این دو آیه عدالت امت را رقم زنند این عنوان با فراموشی، خطا و لغزش افراد امت منافاتی ندارد، بنابراین، دو آیه هرگز در جهت اثبات عدالت فرد فرد صحابه نخواهند بود، بلکه اعتدال و خیر بودن افراد را نیز ثابت نمی‌کنند، چنان که واقعیت زندگی بسیاری از صحابیان مؤید این امر است.
[۱۳۸] نفحات الازهار، ج۳، ص۱۵۶.
افزون بر اینکه صرف وجود عدالت دلیل حجیّت سخن نیست، چرا که عدالت تنها به معنای عدم تعمّد بر خطاست و نه حجیّت اقوال و مطابقت آن ها با واقع.

۱۰.۳ - دلیل سوم

مهم ترین سند حامیان نظریه عدالت صحابه، روایتی منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است:«أصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم».
[۱۳۹] الموافقات، ج۴، ص۴۷.
[۱۴۰] الکشاف، ج۲، ص۶۲۸.
روایات دیگری تقریباً هم مضمون با آن نیز مستند این قول قرار گرفته‌اند
[۱۴۱] الموافقات، ج۴، ص۴۷.
[۱۴۲] اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۸.
[۱۴۳] صحابة رسول الله، ص۲۳ – ۲۴.
[۱۴۴] صحابة رسول الله، ص۱۶۳.
؛ اما این حدیث را بسیاری از حافظان و محدثان از جمله ابن حزم
[۱۴۵] ابن حزم، الاحکام، ج۵، ص۶۴۲.
[۱۴۶] ابن حزم، الاحکام، ج۶، ص۸۱۰.
، ابن عبدالبر
[۱۴۷] جامع بیان العلم، ج۲، ص۹۰- ۹۱.
، ابن جوزی
[۱۴۸] العلل المتناهیه، ج۱، ص۲۸۳.
و ذهبی ، مجعول و موضوع دانسته‌اند. حتی با فرض صحت سند، این روایت به جهت محتوا نیز پذیرفتنی نخواهد بود، زیرا اقتدا به عموم صحابه را مایه هدایت معرفی می‌کند، در حالی که برخی از آن ها فسق ورزیدند و حتی شرابخواری کردند و با وجود اختلاف نظر میان صحابه چگونه می‌توان از آنان پیروی کرد.


تصویر قرآن کریم از صحابیان نیز گوناگون است؛ گاه آنان را به سبب پیشتازی در اسلام و پشتیبانی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پیمان استوارشان با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با قلب هایی سرشار از ایمان، سختگیری بر کافران و مهربانی با یکدیگر، رکوع و سجود و جست و جوی رضوان الهی و... ستوده است؛ ولی زمانی نیز برخی از آنان را به سبب خودداری از جهاد و تخلف از فرمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با بهانه‌ها و عذرهای واهی، وعده‌های خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را فریب تلقی کردن و ایجاد تزلزل در جبهه حق
[۱۶۱] التحریر و التنویر، ج۲۱، ص۲۰۷.
[۱۶۲] المیزان، ج۱۶، ص۲۸۶.
و... مذمّت کرده است. وجود پدیده نفاق در میان صحابیان انکارپذیر نیست. افزون بر سوره‌ای ویژه با عنوان «منافقون»، آیات فراوانی در این باره نازل شده است.
[۱۶۵] النفاق و المنافقون.
[۱۶۶] المنافقون و شعب النفاق.

این تصویر یعنی صحابه با منش ها و روش های گوناگون، تصویری است قرآنی، سنتی و واقعی که صحابیان خود نیز بر این باور بودند و سخن یکدیگر را جز با اطمینان نمی‌پذیرفتند و به نقد کلام یکدیگر می‌پرداختند
[۱۶۹] منهج نقد المتن، ص۱۰۳ - ۱۴۴.
؛ گویا بر اساس همین شواهد است که گروهی از عالمان، نظریه عدالت صحابه را مردود دانسته و آنان را نیز همچون دیگران نیازمند تعدیل معرفی کرده‌اند.
[۱۷۰] الاحکام، ابن حزم، ج۲، ص۲۰۳.
[۱۷۱] الردود والنقود، ج۱، ص۶۸۹ - ۶۹۰.
[۱۷۲] صحابة رسول الله، ص۲۹۷ - ۲۹۸.



استوارترین دیدگاه در این خصوص، دیدگاه شیعه است و کسانی که صحابیان را از این نگاه همچون دیگران تلقی کرده‌اند. صرف همراهی و مصاحبت گرچه فضیلت است، هیچ گونه عصمتی نمی‌آفریند. در میان صحابه چونان دیگر نسل ها عادلانی بودند و نیز طغیانگران و منافقان و کسانی که از چگونگی زندگی و عملکرد آن ها آگاهی دقیقی نداریم. سیره عادلان از ایشان مانند هر عادل دیگر قابل احتجاج است؛ امّا طاغیان و منافقان از صحابه نه تنها هیچ کرامت و فضیلتی ندارند. بلکه مذموم و مطرودند. درباره آنان که وضعشان برای ما روشن نیست نیز باید سکوت کرد تا حقیقت بر ما روشن شود، بنابراین سخن و تفسیر صحابیان گرچه مهم باشد حجت نیست و نباید در حکم حدیث مرفوع تلقی شود و گفته‌ها و گزارش های آن ها در صورت استواری نقل، بی گمان در حد دریافت هایشان است.
با این همه می‌توان گفت از جهاتی توجه به آرا و نقل های صحابه در تفسیر قرآن از جایگاه شایان توجهی برخور دار است:
۱. آنان در فضای نزول آیات حضور داشتند و بسیاری از قراین را که به لحاظ عدم ضبط و ثبت،
یا بی توجهی حاضران و عدم نقل از میان رفته، در اختیار داشتند و این، اثری مهم در فهم آیات دارد.
۲. قرآن به زبان عربی عصر نزول یعنی زبانی است که صحابیان چگونگی آن را در می‌یافتند، بنابراین، هرچند قرآن گاه مفهوم ویژه‌ای به واژه‌ها داده است، ولی اظهار نظرهای صحابیان در تبیین و تفسیر لغات قرآنی را نمی‌توان نادیده گرفت.
۳. آرای صحابیان در شکل گیری آرای تابعان تأثیری مستقیم داشته است و آرای آنان در مفسران دوره تدوین. افزون بر اینکه روزگاری طولانی سخن صحابیان چنان قداستی داشته که نقد و بررسی آن ها ناممکن بوده است، از این رو توجه به تفسیر مأثور از صحابه از جهت باز شناخت ریشه دیدگاه‌ها و نیز چگونگی تأثیر و تأثر آن ها بسیار مهم است.


(۱) سید عبدالحسین شرف الدین (م ۱۳۷۷ق)، اجوبة مسائل، صیدا، مطبعة العرفان، ۱۳۷۳ق.
(۲) ابومنصور الطبرسی (م ۵۲۰ق)، الاحتجاج، به کوشش سید محمد باقر، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق.
(۳) نورالله الحسینی الشوشتری (م ۱۰۱۹ق)، احقاق الحق، تعلیقات شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق.
(۴) ابن حزم الاندلسی (م ۴۵۶ق)، الاحکام فی اصول الاحکام، به کوشش احمد شاکر، قاهرة، زکریا یوسف، مطبعة العاصمه.
(۵) جوادی آملی، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، ۱۳۸۷ ش.
(۶) المفید (م ۴۱۳ق)، الارشاد، به کوشش آل البیت (علیهم‌السلام)، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
(۷) الشوکانی (م ۱۲۵۰ق)، ارشاد الفحول، بیروت، دارابن حزم، ۱۴۲۵ق.
(۸) سعید الحوّی، الاساس فی التفسیر، دارالسلام، ۱۴۰۹ق.
(۹) الواحدی (م ۴۶۸ق)، اسباب النزول، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق.
(۱۰) ابن عبدالبر (م ۴۶۳ق)، الاستیعاب، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
(۱۱) ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م ۶۳۰ق)، اسد الغابه، به کوشش علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
(۱۲) ابن حجر العسقلانی (م ۸۵۲ق)، الاصابه، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
(۱۳) سید محمد تقی الحکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، آل البیت (علیهم‌السلام) للطباعة والنشر، ۱۹۷۹ م.
(۱۴) ابن قیم الجوزیه (م، ۷۵۱ق)، اعلام الموقعین، به کوشش طه عبدالرئوف، بیروت، دارالجیل، ۱۹۷۳ م.
(۱۵) المفید (م ۴۱۳ق)، الامالی، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
(۱۶) المجلسی (م ۱۱۱۰ق)، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
(۱۷) ابوحیان الاندلسی (م ۷۵۴ق)، البحرالمحیط، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق.
(۱۸) الحر العاملی (م ۱۱۰۴ق)، وسائل الشیعه، قم، آل البیت (علیهم‌السلام) لاحیاءالتراث، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) سید شرف الدین علی الحسینی استر آبادی (م ۹۶۵ق)، تأویل الآیات الظاهره، قم، مدرسة الامام المهدی (عج)، ۱۴۰۷ق.
(۲۰) الزبیدی (م ۱۲۰۵ق)، تاج العروس، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
(۲۱) الطوسی (م ۴۶۰ق)، التبیان، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲۲) المصطفوی، التحقیق، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش.
(۲۳) خلیل (م ۱۷۵ق)، ترتیب العین، به کوشش المخزومی و دیگران، دارالهجرة، ۱۴۰۹ق.
(۲۴) ابن عاشور (م ۱۳۹۳ق)، تفسیر التحریر والتنویر، مؤسسة التاریخ.
(۲۵) ابن قتیبة (م ۲۷۶ق)، تفسیر غریب القرآن، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۳۹۸ق.
(۲۶) ابن کثیر (م ۷۷۴ق)، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۹ق.
(۲۷) الفخر الرازی (م ۶۰۶ق)، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۲۸) وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المعاصر، ۱۴۱۱ق.
(۲۹) التفسیر والمفسرون، محمد حسین الذهبی، قاهرة، دارالکتب الحدیثة، ۱۳۹۶ق.
(۳۰) ابن عبدالبر (م ۴۶۳ق)، جامع بیان العلم وفضله، به کوشش ابی الاشیال الزهیری، ریاض، دارابن جزری، ۱۴۱۶ق.
(۳۱) الطبری (م ۳۱۰ق)، البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
(۳۲) القرطبی (م ۶۷۱ق)، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۳۳) ابن ابی حاتم الرازی (م ۳۲۷ق)، الجرح والتعدیل، دکن، دائرة المعارف العثمانیه، بیروت، دارالفکر، ۱۳۷۲ق.
(۳۴) عبدالغنی عبدالخالق، حجیة السنه، الدارالعالمیة، ۱۴۱۵ق.
(۳۵) نجم الدین العسکری (م ۱۳۹۰ق)، حدیث الثقلین، نجف، مطبعة الآداب.
(۳۶) محمد حسن مظفر (م ۱۳۷۵ق)، دلائل الصدق، قاهرة، دارالعلم، ۱۳۹۶ق.
(۳۷) محمد بن محمد البابرتی (م ۷۸۶ق)، الردود والنقود، به کوشش ضیف الله، سعودی، مکتبة الرشد، ۱۴۲۶ق.
(۳۸) الشهید الثانی (م ۹۶۵ق)، الرعایة فی علم الدرایه، به کوشش عبدالحسین، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۸ق.
(۳۹) المرعشی الداماد، الرواشح السماویه، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۵ق.
(۴۰) الآلوسی (م ۱۲۷۰ق)، روح المعانی، به کوشش علی عبدالباری، بیروت، ۱۴۱۵ق.
(۴۱) قاضی عیاض (م ۵۴۴ق)، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
(۴۲) الحاکم الحسکانی (م ۵۰۶ق)، شواهد التنزیل، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق.
(۴۳) عیادة ایوب الکبیسی، صحابة رسول الله، دمشق، دارالقلم، ۱۴۰۷ق.
(۴۴) احمد ابن حجرالهیتمی (م ۹۷۴ق)، الصواعق المحرقه، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، مصر، مکتبة القاهره.
(۴۵) سید حامد حسین اللکهنوی (م ۱۳۰۶ق)، عبقات الانوار، به کوشش مولانا بروجردی، قم، محقق، ۱۴۰۴ق.
(۴۶) العلل المتناهیه(م ۵۹۷ق)، به کوشش خلیل، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۳ق.
(۴۷) صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، قم، مکتبة الحیدریة، ۱۴۱۷ق.
(۴۸) سید قطب (م ۱۳۸۶ق)، فی ظلال القرآن، القاهرة، دارالشروق، ۱۴۰۰ق.
(۴۹) محمد جمال الدین القاسمی، قواعدالتحدیث، به کوشش مصطفی، بیروت، الرسالة، ۱۴۲۵ق.
(۵۰) الکلینی (م ۳۲۹ق)، الکافی، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش.
(۵۱) الزمخشری (م ۵۳۸ق)، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۵۲) الخطیب البغدادی (م ۴۶۳ق)، الکفایة فی علم الروایه، به کوشش احمد عمر، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.
(۵۳) ابن منظور (م ۷۱۱ق)، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
(۵۴) محمد حسین علی الصغیر، المبادئ العامة لتفسیر القرآن، بیروت، دارالمورخ العربی، ۱۴۲۰ق.
(۵۵) الطبرسی (م ۵۴۸ق)، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
(۵۶) القاسمی (م ۱۳۳۲ق)، محاسن التأویل، به کوشش محمد باسل، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۸ ق.
(۵۷) ابن عطیه الاندلسی (م ۵۴۶ق)، المحرر الوجیز، به کوشش عبدالسلام، لبنان، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۳ق.
(۵۸) سید عبدالحسین شرف الدین (م ۱۳۷۶ق)، المراجعات، به کوشش الراضی، بیروت، ۱۴۰۲ق.
(۵۹) النوری (م ۱۳۲۰ق)، مستدرک الوسائل، بیروت، آل البیت (علیهم‌السلام) لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
(۶۰) الغزالی (م ۵۰۵ق)، المستصفی، به کوشش محمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
(۶۱) ابن قتیبة (م ۳۷۶ق)، المعارف، به کوشش ثروت عکاشة، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش.
(۶۲) مجمع اللغة العربیة، معجم الفاظ القرآن الکریم، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۶۳ش.
(۶۳) الراغب (م ۴۲۵ق) مفردات، ، نشر الکتاب، ۱۴۰۴ق.
(۶۴) ابن تیمیه (م ۷۲۸ق)، مقدمة فی اصول التفسیر، به کوشش محمود نصار، قاهرة، مکتبة التراث الاسلامی.
(۶۵) حسن عبدالغنی، المنافقون و شعب الایمان، دوحه، دارالثقافة، ۱۴۰۷ق.
(۶۶) محمد سعید منصور، منزلة السنة من الکتاب، قاهرة، مکتبة وهبة، ۱۴۱۳ق.
(۶۷) نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، دمشق، دارالفکر، ۱۴۲۹ق.
(۶۸) صلاح الدین بن احمد، منهج نقد المتن، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
(۶۹) الشاطبی (م ۷۹۰ق)، الموافقات فی اصول الشریعه، بیروت، به کوشش محمد عبدالباقر، مکتبة العصریة، ۱۴۲۱ق.
(۷۰) محمد علی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶ م.
(۷۱) الذهبی (م ۷۴۸ق)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، به کوشش البجاوی، بیروت، الدارالمعرفة، ۱۳۸۲ق.
(۷۲) الطباطبایی (م ۱۴۰۲ق)، المیزان، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
(۷۳) احمد حسین یعقوب، نظریة عدالة الصحابه، قم، انصاریان، ۱۴۱۳ ق.
(۷۴) ابراهیم علی سالم، النفاق والمنافقون، مطبعة حسنی.
(۷۵) سید علی الحسینی المیلانی، نفحات الازهار فی خلاصة عبقات، مؤلف، ۱۴۱۴ق.
(۷۶) علی بن حسین الکرکی (م ۹۴۰ق)، نفحات اللاهوت، تهران، مکتبة نینوی، الحدیثه.
(۷۷) سید حسن صدر (م ۱۳۵۱ق)، نهایة الدرایه، به کوشش الغرباوی، قم، المشعر.



۱. کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۹۱ - ۴۹۲
۲. المیزان، ج۱، ص۴.
۳. ترتیب العین، ص۳۶. لسان العرب، ج۱، ص۶۹، «اثر».
۴. کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸.
۵. قواعد التحدیث، ص۸۶.
۶. تاج العروس، ج۶، ص۶، «اثر».
۷. منهج النقد، ص۲۸.
۸. علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۲۲.
۹. الرعایة فی علم الدرایه، ص۵۰.
۱۰. نهایة الدرایه، ص۸۲.    
۱۱. الرواشح السماویه، ص۶۷.    
۱۲. الاحتجاج، ج۱، ص۲۹۱.    
۱۳. بحار الانوار، ج۶۰، ص۱۹۳.    
۱۴. بحار الانوار، ج ۶۷، ص۴۷.    
۱۵. بحار الانوار، ج۹۸، ص۲۵۶.    
۱۶. الارشاد، ج۱، ص۳۲۰.    
۱۷. الارشاد، ج۱، ص۳۳۰.    
۱۸. التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۵۲.
۱۹. المبادی العامه، ص۹۴ - ۹۵.
۲۰. التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۵۲.
۲۱. نحل/سوره۱۶، آیه۶۴.    
۲۲. التبیان، ج۶، ص۳۹۸.    
۲۳. التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۳۰.    
۲۴. المیزان، ج۱۲، ص۲۸۴.
۲۵. التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۱۵۸.
۲۶. المنیر، ج۱۴، ص۱۶۵.
۲۷. تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۰۹.    
۲۸. الکفایة فی علم الروایه، ص۱۴.
۲۹. جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۱۸۸- ۱۸۹.
۳۰. نحل/سوره۱۶، آیه۱۶.    
۳۱. نحل/سوره۱۶، آیه۴۴.    
۳۲. المیزان، ج۱۲، ص۲۵۶.
۳۳. التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۱۳۱.
۳۴. الاساس فی التفسیر، ج۶، ص۲۹۴۷.
۳۵. جمعه/سوره۶۲، آیه۶۲.    
۳۶. جمعه/سوره۶۲، آیه۲.    
۳۷. الکشاف، ج۴، ص۵۳۰.
۳۸. مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۲۹.
۳۹. المیزان، ج۱۹، ص۲۶۵.
۴۰. آل عمران/سوره۳، آیه۳.    
۴۱. آل عمران/سوره۳، آیه۳۱.    
۴۲. روح المعانی، ج۲، ص۱۲۶.    
۴۳. تفسیر المنیر، ج۳، ص۲۸۴.    
۴۴. تفسیر قاسمی، ج۲، ص۳۰۷.    
۴۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۴۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.    
۴۷. المیزان، ج۱۶، ص۲۸۸.
۴۸. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۹.
۴۹. حجیة السنه، ص۲۹۱ - ۳۸۲.
۵۰. مقدمة فی اصول التفسیر، ص۹۳ - ۹۵.
۵۱. الموافقات، ج۴، ص۵ - ۶.
۵۲. منزلة السنة من الکتاب، ص۱۲۱.
۵۳. جامع بیان العلم وفضله، ج۲، ص۱۹۱.
۵۴. الموافقات، ج۴، ص۳۴ - ۳۶.
۵۵. تفسیر قاسمی، ج۱، ص۱۰۷ - ۱۱۶.    
۵۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۵۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۵۸. ترتیب العین، ج۶، ص۵۲.
۵۹. مفردات، ص۱۸۸.    
۶۰. التحقیق، ج۴، ص۵۴، «رجس».
۶۱. معجم الفاظ القرآن الکریم، ج۱، ص۴۵۴.
۶۲. تفسیر غریب القرآن الکریم، ص۳۰۴، «رجس».
۶۳. الکشاف، ج۳، ص۵۳۸.
۶۴. روح المعانی، ج۲۲، ص۱۹.
۶۵. التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۱۶۷.    
۶۶. روح المعانی، ج۲۲، ص۱۹.
۶۷. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۸۲.    
۶۸. الکشاف، ج۳، ص۵۳۸. التحریر والتنویر، ج۲۱، ص۲۴۷.
۶۹. البیان، ج۸، ص۳۴۰.
۷۰. مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۹ - ۵۶۰.
۷۱. الاصول العامة، ص۱۴۹.    
۷۲. ادب فنای مقربان، ج۵، ص۲۲۶ - ۲۲۷.
۷۳. نفحات اللاهوت، ص۸۵.
۷۴. دلائل الصدق، ج۲، ص۳۱۹.
۷۵. شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸.    
۷۶. تأویل الآیات، ج۲، ص۴۵۶.    
۷۷. المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹ - ۳۱۱.
۷۸. نحل/سوره۱۶، آیه۱۶.    
۷۹. نحل/سوره۱۶، آیه۴۳.    
۸۰. شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۳۲ - ۴۳۷.    
۸۱. احقاق الحق، ج۳، ص۴۸۲ - ۴۸۳.
۸۲. احقاق الحق، ج ۱۴، ص۳۷۰.
۸۳. تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۷۲.    
۸۴. طلاق/سوره۶۵، آیه۱۰-۱۱.    
۸۵. زخرف/سوره۴۳، آیه۵.    
۸۶. المیزان، ج۱۲، ص۲۸۵.
۸۷. المستدرک، ج۳، ص۱۴۸.
۸۸. احقاق الحق، ج۹، ص۳۴۲.
۸۹. حدیث الثقلین، ص۵ - ۱۰۵.    
۹۰. الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۰.
۹۱. حدیث الثقلین، ص۳۲ - ۳۳.    
۹۲. المراجعات، ص۷۱ - ۷۵.    
۹۳. عبقات الانوار، ج۱ - ۳، «حدیث ثقلین».
۹۴. المستدرک، ج۳، ص۱۲۴.
۹۵. احقاق الحق، ج۵، ص۶۳۹.
۹۶. کمال الدین، ص۲۸۵.
۹۷. احقاق الحق، ج۵، ص۴۱.
۹۸. احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۶۱.
۹۹. المعارف، ص۲۵۲.    
۱۰۰. عیون الاخبار، ج۱، ص۳۰.
۱۰۱. الکافی، ج۱، ص۵۳.    
۱۰۲. الامالی، ص۴۲.    
۱۰۳. وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۸۳.    
۱۰۴. اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۸ - ۱۳۶.
۱۰۵. ارشاد الفحول، ص۱۶۰ - ۱۶۳.
۱۰۶. المستصفی، ج۱، ص۱۳۰.
۱۰۷. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۷.
۱۰۸. الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۸.
۱۰۹. اسد الغابه، ج۱، ص۱۱۰.
۱۱۰. الکفایة فی علم الروایه، ص۶۶ - ۶۷.
۱۱۱. الاصابه، ج۱، ص۱۶۰ - ۱۶۲.    
۱۱۲. جامع البیان، ج۲۱، ص۶۸.
۱۱۳. اسباب النزول واحدی، ص۳۶۳.    
۱۱۴. المراجعات، ص۹۷.    
۱۱۵. تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۶۱ - ۱۶۲.
۱۱۶. جامع البیان، ج۱۰، ص۱۳۱.
۱۱۷. الاستیعاب، ج۱، ص۴۱۴.
۱۱۸. اسدالغابه، ج۲، ص۴۸ - ۴۹.
۱۱۹. الاصابه، ج۲، ص۹۱.    
۱۲۰. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۳.    
۱۲۲. الجرح و التعدیل، ج۱، ص۷.
۱۲۳. اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۵.
۱۲۴. الاحکام، آمدی، ج۲، ص۹۱.
۱۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۱۰.    
۱۲۶. الموافقات، ج۴، ص۴۶.
۱۲۷. صحابة رسول الله، ص۲۷۷ - ۲۷۸.
۱۲۸. المیزان، ج۱، ص۳۱۹.
۱۲۹. فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۳۰.    
۱۳۰. التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۵.
۱۳۱. جامع البیان، ج۲، ص۶ - ۷.
۱۳۲. المحرّر الوجیز، ج۱، ص۲۱۹.    
۱۳۳. الکشاف، ج۱، ص۱۹۸.آ
۱۳۴. المیزان، ج۳، ص۳۷۶.
۱۳۵. فی ظلال القرآن، ج۱، ص۴۴۶.    
۱۳۶. الکشاف، ج۱، ص۴۰۰.
۱۳۷. الاصول العامه، ص۱۳۵ - ۱۳۸.    
۱۳۸. نفحات الازهار، ج۳، ص۱۵۶.
۱۳۹. الموافقات، ج۴، ص۴۷.
۱۴۰. الکشاف، ج۲، ص۶۲۸.
۱۴۱. الموافقات، ج۴، ص۴۷.
۱۴۲. اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۱۸.
۱۴۳. صحابة رسول الله، ص۲۳ – ۲۴.
۱۴۴. صحابة رسول الله، ص۱۶۳.
۱۴۵. ابن حزم، الاحکام، ج۵، ص۶۴۲.
۱۴۶. ابن حزم، الاحکام، ج۶، ص۸۱۰.
۱۴۷. جامع بیان العلم، ج۲، ص۹۰- ۹۱.
۱۴۸. العلل المتناهیه، ج۱، ص۲۸۳.
۱۴۹. میزان الاعتدال، ج۱، ص۶۰۷.    
۱۵۰. میزان الاعتدال، ج ۲، ص۱۰۲.    
۱۵۱. كافرً اسد الغابه، ج۴، ص۴۷۳.    
۱۵۲. اسد الغابه، ج۴، ص۳۷۵ - ۳۷۶.    
۱۵۳. توبه/سوره۹، آیه۹.    
۱۵۴. توبه/سوره۹، آیه۱۰۰.    
۱۵۵. فتح/سوره۴۸، آیه۴۸.    
۱۵۶. فتح/سوره۴۸، آیه۱۰.    
۱۵۷. فتح/سوره۴۸، آیه۴۸.    
۱۵۸. فتح/سوره۴۸، آیه۲۹.    
۱۵۹. توبه/سوره۹، آیه۹.    
۱۶۰. توبه/سوره۹، آیه۹۴ - ۹۶.    
۱۶۱. التحریر و التنویر، ج۲۱، ص۲۰۷.
۱۶۲. المیزان، ج۱۶، ص۲۸۶.
۱۶۳. احزاب /آیه۱۱    
۱۶۴. احزاب/آیه۳۳    
۱۶۵. النفاق و المنافقون.
۱۶۶. المنافقون و شعب النفاق.
۱۶۷. نظریة عدالة الصحابه، ص۱۹ - ۵۷.    
۱۶۸. نظریة عدالة الصحابه، ص۱۴۴.    
۱۶۹. منهج نقد المتن، ص۱۰۳ - ۱۴۴.
۱۷۰. الاحکام، ابن حزم، ج۲، ص۲۰۳.
۱۷۱. الردود والنقود، ج۱، ص۶۸۹ - ۶۹۰.
۱۷۲. صحابة رسول الله، ص۲۹۷ - ۲۹۸.
۱۷۳. اجوبة مسائل جار الله، ص۱۶.    



دائرة المعارف قرآن كريم، برگرفته از مقاله «جایگاه تفسیر مأثور»، جلد ۸، صفحه۱۹۴.    



جعبه ابزار