حروفیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حروفیه، پیروان
فضلاللّه نعیمی استرآبادی و جنبشی سیاسی ـ اجتماعی با عناصری از
تصوف،
باطنیگری، آموزشهای
اسماعیلیان و
غالیان در اواخر سده هشتم است.
چون فضلاللّه برای
حروف ویژگیهای اسرارآمیز قائل بود، به فضلاللّه حروفی مشهور شد و پیروانش به حروفیه شهرت یافتند.
فضل الله بن عبدالرحمن حسینی (
نسب وی با ۲۲ واسطه به
امیرالمومنین (علیهالسّلام) میرسید.)
متخلص به نعیمی (فضل در
شعر تخلص نعیمی داشته و اشعارش از نظر فنی بی نقص است، اما در شاعری در حدی نیست که با بزرگانی چون
حافظ و
سعدی سنجیده شود)
در شروان (در قفقاز) یا استرآباد (گرگان) (البته برخی منکر آنند که فضل الله در استر آباد، که گرگان امروزی باشد، متولد شده است، بلکه محل تولد وی را دهی بنام آستاراباد در اطراف
تبریز میدانند.)
در سال ۷۴۰ هـ ق، در یک خانواده (شیعی دوازده امامی)
صوفی مشرب متولد شد،
پدر و جدش هر دو صوفی بودند. (گویا پدر وی
قاضی نیز بوده است.)
مدت درازی در شروان سپری کرد و استرآباد
وطن معنوی اوست که کتابهای نثر خود را به لهجه آن نگاشته و آن
شهر را مقصود
خدا از بلد امین در
قرآن شمرده است.
سیر زندگی فضل الله و مراحلی را که وی طی آنها به طرح ادعاهایش پرداخت، میتوان اینگونه برشمرد:
۱-
تعبیر خواب؛ فضل الله در ۱۵ سالگی شروع به تعبیر خواب و تاویل رویاها کرد، و بگونهای در میان مردم زندگی میکرد که به
تقوا و
پرهیزکاری شهرت یافت و مردم او را سید فضل الله حلال خور مینامیدند. در این مرحله از زندگی توانست شیفتگان و مریدانی به دور خود جمع کند.
۲- در آمیختن اندیشه مهدی گری با قطبیت صوفیان.
۳- ادعای
مهدویت در ۷۸۶ هـ ق و اخذ بیعت نهانی برای قیام مسلحانه. دعوت او در این دوره بر این پایه استوار بود که او همچون
آدم و
عیسی و
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلیفه خداست و تمام آرمانهای صوفیانه و شیعیانه درباره نجات عالم بوسیله خون (قیام بالسیف)، در او جمع است و در عین حال مهدی و ختم الاولیاء و پیغمبر و (حتی) خداست.
۴- اظهار علنی دعوت؛ با
سفر به شهرهای
اصفهان،
دامغان،
بروجرد،
باکو، تبریز،
حویزه و غیره...
۵- تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی
حکومت؛ به دنبال آن وی به شروان گریخت و به میران شاه،
فرزند تیمور که به فضل
ایمان آورده بود، پناهنده شد اما میرانشاه، به دستور تیمور، او را در ۸۰۴ هـ ق، به دار آویخت و جنازهاش را
آتش زد.
ظاهرا فضل الله پیش بینی کرده بود که ظرف ۱۴ سال _ که این عدد نزد حروفیان عدد مقدسی است_ خواهد توانست بر
دنیا سیادت یابد و میخواست این کرامتی برای او باشد؛ زیرا سال ۸۰۰ (از نظر حساب ابجد) برابر با ارزش عددی حرف «ض» از اسم او بود و به علاوه اینگونه مجدد
اسلام در راس سده نهم هجری شمرده شود، ولی امور بر وفق نقشهای که او کشیده بود، جریان نیافت. پس از
قتل او پیروانش همچون غالیان پیشین، او را خدا دانستند که با قدرت بر عالم حکومت میکند و نیز معتقد به
رجعت او شدند. از فضل الله سه کتاب مقدس برای حروفیان برجا مانده، جاودان نامه (نو و قدیم)، محبت نامه و عرش نامه. کتب دیگری نیز از او باقی مانده که مقدس شمرده نشدهاند.
فضل الله حروفی با استفاده از اندیشههای بدعت آمیز همه فرقههای کهن اسلامی و شطحیات غریب صوفیانه و همچنین افکار مسیحی و یهودی، نظریه متکامل و نوینی بر پایه حروف و اعداد بنیان نهاد (و مدعی شد) که آن نظریه برای تفسیر سمبولهای دینی و فلسفی و طبیعی
مناسب و قادر به پیشگویی است.
پایه دعوی حروفی بر این است که شناخت خدا عبارت است از لفظ؛ زیرا خدا محسوس نیست و به همین لحاظ، ارتباط میان
خالق و
مخلوق جز از راه لفظ انجام نمیپذیرد. به عقیده حروفیان تعبیر معانی با حروف و اصوات در دو قالب ریخته میشود: یکی قالب عربی که
قرآن بدان نازل شده و دارای ۲۸ حرف است و دوم قالب فارسی که دارای ۳۲ حرف است و همه حروف از روزگار آدم تاکنون را در بر میگیرد. بدین گونه،
لغت فارسی
مفسر لغت عربی و فضل الله تاویلگر قرآن میباشد و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تنها برای بیان شریعت آمده و فضل الله برای روشن کردن حقیقت و اوست که آمده تا اسلام را تاویل کند و آن را به صورت یک دین جدید در
جهان مستقر سازد.
چون حروفیه فضل الله را به عنوان ظهور ذات حق میدانستند، در عبادات اسلامی هم تغییراتی داده بودند. در تکبیرها و شهادتها، در
اذان و
اقامه مثلا؛ «اشهد ان لااله الا فضل الله» میگفتند و نام فضل را اضافه میکردند. در
وضو پس از آنکه عضوهای وضو را میشستند، به هنگام مسح اشعاری بفارسی میخواندند که درباره معتقدات حروفیه، بیست و هشت حرف و سی و دو حرف بود. در
نماز بعد از سوره، برای تکمیل سی و دو حرف، از کتاب عرش نامه ابیاتی میخواندند. در
رکوع و
سجود ذکرشان: «سبحان ربی الفضل الاعلی و بحمده» و «سبحان ربی الفضل العظیم و بحمده» بود. در تحیت،
تشهد و
سلام، نام فضل و جانشیناش را میگفتند.
حج آنان در آلنجق (قلعهای در نخجوان) یعنی در محل قتل فضل، که به آن مقتل گاه میگفتند برپا میشد، در آنجا
احرام بسته و هفت بار
طواف میکردند (و احتمالا قبله شان هم آنجا بوده است) و بر قلعه سنجریه که میرانشاه – که به آن ماران شاه میگفتند- ساخته یا تعمیرش کرده، به نشانه رمی شیطان، سنگ میانداختند.
با توجه به آنکه فضل الله خود را
مسیح و مهدی موعود نیز معرفی میکرد،
که وظیفهاش برقراری
قسط و
عدل و
مبارزه با
ظلم و جور است، از نظر سیاسی؛ هدف اصلی حروفیه
مبارزه با حکومت تیموری (به عنوان سمبل ظلم و ستم در زمان فضل الله) بود. از نظر اقتصادی – اجتماعی؛ حروفیه برابری و مساوات و رفع هرگونه ظلم و ستم را تاکید و
تبلیغ میکردند. از نظر فلسفی نیز؛ هسته مرکزی
عقاید حروفیه،
انسان، در گرایش و رویکرد طبیعی و عقلانی او بود. انسان معیار همه چیز بود. زندگی و هرگونه تفکر فلسفی باید بر محور انسان و بر اساس شناخت نیروهای خلاق انسان بچرخد.
این مکتب در
ایران و عثمانی و
مصر پیروان فراوانی یافت
ولی در خلال قرنها، پیروانش به اتهام داشتن عقاید بدعتآمیز، در این ممالک سرکوب و قتلعام شدند.
پس از قتل فضلاللّه به فرمان
تیمور، بنابه
وصیت فضلاللّه، هوادارانش در اطراف و اکناف پراکنده شدند و پنهانی به نشر افکار حروفیگری پرداختند.
یکی از پیروان او، به نام
نسیمالدین یا نسیمی شاعر، در ۸۲۱ در
حلب به ترویج این
افکار پرداخت و طرفداران بسیار یافت، اما به فتوای علمای حلب، وی را با
شکنجه بسیار کشتند.
در همین ایام، در زمان
شاهرخمیرزا (حک: ۸۰۷ـ۸۵۰)، نیز چون پیروان حروفیه در
ماوراءالنهر در میان برخی طوایف، مانند
طایفه جغتایی، طرفدارانی یافتند، شاهرخ دستور داد آنان را از قلمروش بیرون کنند و چون بر این امر پافشاری کرد آنان هم در مقام کشتن او بر آمدند.
در سال ۸۳۰، پس از
نماز جمعه، در
مسجد هرات یکی از مریدان فضلاللّه، به نام احمد لُر، کاردی در شکم شاهرخ فرو کرد، اما بعد یکی از نگهبانان، احمد لر را کشت و شاهرخ نیز درمان شد.
بایسنغر میرزا ، فرزند شاهرخ، به تفحص درباره کسانی پرداخت که به حجره احمدلر رفت و آمد میکردند.
در این ماجرا خواجه عضدالدین، نواده دختری فضلاللّه، همراه با جمعی که متهم به دوستی با احمد لر بودند، کشته و سوزانده شدند.
علاوه بر این، وقتی به بایسنغر میرزا خبر رسید که احمد لر گاهی ملازم قاسم انوار بوده است، دستور داد تا قاسم انوار از
خراسان برود و او به ناچار آنجا را ترک کرد.
از دیگر کسانی که در این ماجرا در معرض اتهام قرار گرفتند، صائنالدین علی ترکه اصفهانی بود.
وی را نیز دستگیر کردند و نخست به
کردستان و سپس به تبریز و
گیلان و
نطنز فرستادند تا سرانجام در ۸۳۵ یا ۸۳۶ درگذشت.
امیر نوراللّه (نوه فضلاللّه) و امیر غیاثالدین (مؤلف استوانامه) نیز بازداشت و پس از محاکمه طولانی آزاد شدند.
در اصفهان در ۸۳۴، حروفیان به
رهبری شخصی به نام حاجی سرخ، قیام کردند و دو
پسر عبدالصمد را، که از امرای شاهرخ بودند، کشتند ولی سرانجام شکست خوردند و خود کشته شدند.
در
قرن نهم نیز در
آذربایجان، در زمان استیلای
جهانشاه قراقوینلو ، حروفیان عقاید خود را آشکار میکردند و با شاه هم مراوده داشتند.
این گروه را شخصی به نام یوسف، همراه با دختر فضلاللّه ملقب به «کلمة اللّه هی العلیا»، مادر خواجه عضدالدین، رهبری میکرد.
تبلیغات آنان گویا جهانشاه را نیز به آنان متمایل کرده بود.
اما سرانجام با فتوای
علما، از جمله
نجمالدین اسکویی (متوفی ۸۷۹)، جهانشاه مجبور شد فرمان کشتن و سوزاندن این دو و پانصد تن از حروفیان را بدهد.
در همین قرن یکی از خلفای فضلاللّه، ملقب به علیّالاعلی، به
شام و
آناطولی سفر کرد و به تبلیغ عقاید حروفیه پرداخت.
وی سرانجام به قِرشهر آناطولی رفت و در
خانقاه حاجی بکتاش ولی مقیم شد و پس از مدتی توجه ساکنان خانقاه را به خود جلب کرد و نهانی به تعلیم کتاب جاوداننامه اثر فضلاللّه پرداخت.
وی برای اینکه رموز و حقایق کتاب جاوداننامه فهم شود، کتابی به نام مفتاحالحیات تألیف کرد.
او مدعی بود که این تعالیم اسرار و رازهای حاجی بکتاش است.
گفته میشود که به تدریج از همین راه بود که تعالیم حروفیه، به جای تعالیم
بکتاشیه ، ترویج شد و بدینترتیب حروفیان برای در امان ماندن از تعدیات مخالفان، خود را بکتاشی وانمود کردند.
اما با همه احتیاطی که میکردند، بارها در آن خطه گرفتار عقابهای شدید شدند.
از جمله در زمان سلطان محمد فاتح این عده سعی داشتند از یکسو در بین سپاه ینیچری طرفدار جمع کنند و از سوی دیگر
پادشاه را تحتتأثیر قرار دهند؛ حتی یکی از حروفیه نزد سلطان رفت و پارهای از تعالیم خود را برای او اظهار کرد تا آنکه سلطان به او متمایل شد و او را با پیروانش در قصر پناه داد.
این امر موجب رنجش وزیر وی،
محمودپاشا، شد.
وی این مطلب را با
فخرالدین عجمی (متوفی ۸۶۵)، از شاگردان
میرسید شریف جرجانی، در میان گذاشت.
سرانجام، به کمک عجمی، همه حروفیه دستگیر و به فتوای او واجبالقتل شدند.
سلطان هم ناچار سکوت کرد و در نتیجه، همه حروفیه در مصلای
شهر سوزانده شدند.
در دوره سلیمان قانونی نیز حروفیان را از قلمرو عثمانیان
تبعید کردند.
با این حال، حروفیان در سدههای دهم و یازدهم به نفوذ خود در جامعه عثمانی ادامه دادند؛ البته فرمانهایی نیز برای تعقیب و دستگیری و
اعدام حروفیان در مناطق گوناگون آناطولی و روم ایلی صادر میشد.
مثلاً در ۹۸۰ فرمانی صادر شد که به موجب آن شماری از حروفیان در رومایلی دستگیر و دو تن از آنان کشته شدند.
در ۱۲۴۰، در زمان
سلطان محمود ، نیز بسیاری از حروفیان و بکتاشیان کشته شدند و خانقاههای حروفی ـ بکتاشی را ویران و اموالشان را به
نقشبندیان واگذار کردند.
از آن پس، بسیاری از مشایخ آنان که جان سالم به در برده بودند در سلک درویشان نقشبندیه،
قادریه،
رفاعیه و
سعدیه درآمدند و در این خانقاهها، با حزم و
احتیاط، محرمانه به نشر عقاید خود پرداختند.
حروفیان بر
فرهنگ و
هنر و اوضاع اجتماعی و سیاسی عثمانیان تأثیر عمیقی گذاشتند و به ویژه در بین مردم سرزمینهای
بالکان، که تازه
مسلمان شده بودند، طرفدارانی یافتند.
برخی دولتمردان و شاعران عثمانی از این
نهضت تأثیر گرفتند، از جمله شاعرانی چون ساری عبداللّه چلبی، تمنایی و محییالدین ابدال و شاعر و مورخ علی مصطفیافندی گلیبولیلی.
در ایران نیز کشتار حروفیه این مکتب را بهکلی نابود نکرد، بلکه در
لرستان و غرب ایران، با تغییر شکلی در
اصول عقاید، در فرقه
نقطویه و
اهلِ حق به حیات خود ادامه داد.
کلمة اللّه هیالعلیا،
دختر فضلاللّه، که اشعار عرفانی میسرود
و بر طبق وصیتنامه فضلاللّه، جانشین وی دانسته شده است.
حشریتبریزی در روضه اطهار
وی را
همسر یکی از مجذوبان، به نام پیر ترابی، دانسته است.
امیرسیدعلی، ملقب به علیالعالیالاعلی یا علیّ الاعلی (متوفی ۸۲۲)، شاگرد و مهمترین خلیفه فضلاللّه، که در نوزده سالگی در
اصفهان با فضلاللّه ملاقات کرد و جاوداننامه او را به
نظم درآورد.
او منظومهای نیز به نام قیامتنامه به
فارسی دارد که در آن ماجرای قتل فضلاللّه را وصف کرده است.
گفته شده است که وی عقاید حروفیه را در قلمرو
عثمانیان منتشر ساخت.
میرشریف (متوفی ۱۰۵۹)، از خلفای فضلاللّه و مؤلف کتابی به فارسی به نام بیانالواقع، که در آن اسامی خلفای فضلاللّه را یاد کرده است.
نسخهای از این کتاب در
کتابخانه ملی ملک موجود است.
از دیگر آثار او حجنامه، محشرنامه، اسم و مسمی است.
حمزه (متوفی ۱۰۳۳)، که با چند واسطه خلیفه میرفاضلی بوده و میرفاضلی خود خلیفه علیالاعلی بوده است.
وی بر جاوداننامه شرحهایی به صورت حاشیه نوشته است.
خلیفه حمزه، محمد اشقورت دده، نیز آثار مهمی درباره عقاید حروفیه دارد که از جمله آنها صلاتنامه است.
رفیعی، شاعر ترک، از شاگردان و خلفای نسیمی.
عزالدین عبدالمجید بن فرشته اوغلی، از حروفیان قرن نهم، که آخرتنامه و عشقنامه را نوشت و خوابنامه فضلاللّه را به
ترکی ترجمه کرد.
عشقنامه را جاودان یا جاودان صغیر نیز نامیدهاند.
در ۱۲۸۸ بکتاشیها این کتاب را چاپ کردند.
وی کتاب دیگرش، هدایتنامه، را تحتتأثیر محبتنامه فضلاللّه تألیف کرد.
امیر غیاثالدین محمدبن حسینبن محمد خراسانی استرآبادی،
خواهرزاده علیالاعلی، که احتمالاً از خلفای او بوده است.
او مثنوی فارسی استوانامه را در ۸۳۶ در اصفهان نوشت.
موضوع مثنوی استوانامه، رفتن
اسکندر به طلب
آب حیات است.
یک نسخه از این کتاب در کتابخانه ملی ملک وجود دارد.
کمال هاشمی، یا کمالالدین هاشمی، هاشمیه، احتمالا همان کسی است که دست نوشتههای جاوداننامه را بازنویسی و تدوین کرده است.
امیر سیداسحاق، خلیفه دیگر فضلاللّه و همشهری او، آثاری مانند اشارتنامه، ترابنامه و خوابنامه دارد.
محرمنامه، از دیگر آثار وی، در ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹ در لیدن چاپ شد.
در کتاب محرمنامه بسیاری از اصول عقاید حروفیان تشریح شدهاست.
حروفیان برای فهمیدن کتابهای فضلاللّه، واژهنامهای از واژههای گرگانیِ آثار او درست کرده بودند که زمان تألیف و مؤلف آنها معلوم نیست.
یکی از این کتابها لغت استرآبادی نام دارد.
صادق کیا نیز در کتاب خود
واژههای گرگانی را که در برخی رسایل حروفیه آمده، گردآورده و معنای آنها را نوشته است.
گفتنی است که فضل اللّه و پیروان او، به جای پارهای از واژههای فارسی یا عربی، گاهی یک یا چند
حرف از آنها را مینوشتند و برای بازشناختن آنها از واژههای درست و کامل، بر روی آنها مد یا خطی میکشیدند.
این کوتاهنویسی، که به چند صورت نوشته میشود، گاه خواندن نوشتههای حروفیان را دشوارتر میکند؛ از اینرو، آنان جزوهای در اینباره به نام مفتاح حروف جاودان یا مفتاح کتب حروفیان یا مفتاحالحیات نوشتهاند.
مخالفان حروفیه نیز ردیههایی نوشتهاند، از جمله
اسحاقافندی در ۱۲۸۸
کشفالاسرار و دفعالاشرار را به
ترکی نوشت.
این ردیه در ۱۲۹۱ چاپ شد.
حروفیه برای
کلمه و
حروف و
اصوات با استفاده از حساب جمل خواص عجیبی قائلاند و برخی
آیات و
معارف دینی را از همین راه تأویل و
تفسیر میکنند، از جمله میگویند گزاره دستِ قدرتِ
حق در همه اشیا وجود دارد، به این معنا نیست که
خداوند دست دارد؛ خداوند از داشتن دست و پا منزه است، اما راز این کلمات از طریق حساب جمل به دست میآید: «ید» به
حروف ابجد ۱۴ و یدَین ۲۸ میشود؛ پس با همین ۲۸ حرف، که در
کلام عرب متداول است، حقْ دستِ قدرتِ خود را در همه اشیا نهاد.
به نظر آنان کلمات وسیله
خلق عالم هستند.
بنابراین، واژههایی که برای نامیدن اشیا به کار میبریم، کلماتی اعتباری برای نامیدن اشیا نیستند، بلکه کلام حق و
ماهیت خود اشیا هستند، پس اسماء عین مسمی خواهند بود و ۳۲ حرف
الفبای فارسی نیز اجزای همه اسماء را تشکیل دادهاند.
انسان با شناختن همین اسماء، که عین مسمی هستند، به معلمی
فرشتگان و جانشینی حق نایل شده است.
از نظر آنان، بعضی از این ۳۲ حرف در هریک از کتابهای آسمانی مذکور است؛ در
تورات ۲۲ حرف، در
انجیل ۲۴ و در
قرآن ۲۸ حرف.
اما از ۲۸ حرفی که در قرآن هست، چهارده حرف (
حروف مقطعه)
شرافت دارد.
این چهارده حرف امّ الکتاب و آیات محکمات است.
از تلفظ این چهارده حرف، سه حرف دیگر (ف، د، و) نیز ظاهر میشود و یازده حرف دیگر نیز از همان چهارده حرف به دست میآید، که تعبیر «اُخَرُ متشابهات» ناظر به همین نکته است.
آن چهار حرفی که در قرآن نیامده است (پ، چ، ژ، گ)، با همین شکل ده حرف (پی، چیم، ژی، گاف) خواهند بود و عَشَره کامله که در قرآن هست به این حروف اشاره دارد، زیرا صورتاً چهار حرف و لفظاً ده حرف و مجموعاً چهارده حرف میشود.
همچنین از متون حروفیه
استنباط میشود که به نظر حروفیه
جهان جاودانی است و پیوسته تجدید میشود.
این تجدید حیات سه مرحله دارد:
نبوت،
امامت و
الوهیت.
حضرت
خاتمالانبیاء (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) هم صاحب نبوت بود و هم صاحب
ولایت، و نبوت به وجود او ختم میشود و
حضرت علی (علیهالسلام) صاحب ولایت و مظهر الوهیت بود و ولایت به وجود او ختم میشود؛ از اینرو، مقام جانشینی او فقط مظهری از الوهیت است و اولین
وصی و قائم مقام او پس از فضلاللّه، دخترش کلمةاللّه هی العلیا است.
از عقاید دیگر آنها این است که هیچ حقیقتی بیصورت نیست و نخواهد بود.
دلیل قطعی آنان بر اثبات این امر این است که
حق در
قیامت به صورتی که بخواهد مرئی خواهد شد و اهل بینش به لقای او مشرّف خواهند شد.
حق در این عالم هم به صورتهای گوناگون متجلی میشود، اما به رغم تجلیِ حق در کثرات اسماء، وحدت ذات حق باقی است.
پس، مانند طرفداران
وحدت وجود ، به نظر حروفیه
خداوند در همه اشیا ظهور دارد، اما کاملترین ظهور حق در
انسان است.
خدا روح خود را به صورت کلمه در
مریم دمید و عیسی (علیهالسلام) پدید آمد و آن
امانت هم که خدا به انسان داده،
نطق یا
قدرت بر ادای کلمه بوده است.
به واسطه همین نطق، انسان آیینه وجه الهی و هیکل رحمانی و مسجود فرشتگان است.
صفت نطق، مظهرِ اللّه است و
مرگ به این حقیقت راه ندارد.
پس کلمه، سرچشمه حیات باقی خواهد بود؛ از اینرو عیسی نیز، که کلام و نطق حق است، زندگی جاوید دارد.
درباره حروفیان و بنیانگذار مکتب آنان گزارشهای ضد و نقیضی به چشم میخورد که تمیز درست را از نادرست دشوار میکند.
مثلاً در پارهای منابع، از تقید سخت آنان به اعتقادات و
مبانی اسلام سخن رفته و در پارهای دیگر به انکار اعتقادات دینی و عدم تقید آنان اشاره شده است.
از جمله منابع دسته اول، خوابنامه اثر نصراللّهبن حسن نافجی، شاگرد فضلاللّه، است، زیرا نصراللّه مدت درازی با فضلاللّه به سر برد و زندگی زاهدانه او و یارانش را در این کتاب ترسیم کرد.
وی مینویسد که در سراسر خراسان و
عراق و آذربایجان و شروان ایشان را حلالخور و
راستگو میخواندند.
آنان روزها به
روزه و شبها به
عبادت بیدار بودند و در رعایت
احکام، اهتمامی بلیغ میورزیدند و به حدی تسلیم
قضای الهی بودند که هیچ
مصیبت و بلایی نمیتوانست آنان را پریشان کند.
اما از سوی دیگر آنان متهماند که
محرّمات را
مباح دانسته و
واجبات را ترک گفتهاند.
همچنین متهماند که فضلاللّه را به عنوان ظهور ذات حق میپذیرند و آثارش را، مانند جاوداننامه، محبتنامه و عرشنامه، الهی میشمرند و در عبادات اسلامی تغییراتی دادهاند، مثلاً در اذان و اقامه اشهد ان لااله الا فضلاللّه میگویند و هنگام وضو اشعاری به فارسی میخوانند که درباره معتقدات حروفیه است و
حج را در النجق، محل قتل فضلاللّه، برپا میدارند.
گفته میشود که آنچه از ایشان در موافقت با احکام و
سنن اسلامی نقل شده، ناشی از
تقیه بوده است.
باتوجه به زندگی فضلاللّه و آثار او به نظر میرسد که همه این موارد را نمیتوان به تقیه حمل کرد، اما
اعتقاد به اینکه حروفیان در مورد اعتقادات و مبادی دینی اختلافنظر داشتند
یا اینکه حروفیه در طی
تاریخ خود دچار تغییر و تحولاتی شده و در یک دوره، بهخصوص پس از مرگ فضلاللّه و دو خلیفهاش علیالاعلی و نسیمی، مطالب خلاف اعتقادات اسلامی در آنها راه یافته است، میتواند منطقیتر باشد.
البته اصطلاحات و زبانی که حروفیه برای بیان مقاصد خود به کار میبردند و اعتقاد به وحدت وجود نیز از جمله عواملی است که افراد را در فهم مقاصد آنها دچار مشکل میکند و گاه موجب میگردد حروفیه را متهم به انکار
خدا یا اعتقاد به خدایی فضلاللّه حروفی کنند.
تأثیرات
تشیع در حروفیه را در نقل
احادیث شیعه، قبول برخی معتقدات
شیعه، و ستایشِ امامان شیعی میتوان یافت.
با این همه، مخالفتهایی با
اسلام و پارهای از معتقدات خاص شیعه را نیز به آنان
نسبت دادهاند، از جمله اینکه آنان فضلاللّه حروفی را مهدی میدانستند.
در میان
علمای شیعه، امینی
شرح حال ستایشآمیزی درباره فضلاللّه حروفی و نسیمی نوشته و آن دو را جامع
علوم عقلی و نقلی و از سادات
صحیح
النسب و شهدای عالیقدر شیعه دانسته است.
آقا بزرگ طهرانی نیز از فضلاللّه حروفی با عنوان
شهید یاد کرده است.
میرزامحمدعلی مدرستبریزی فضلاللّه را
حکیم،
عارف و دارای
علوم ظاهری و باطنی و صاحب کرامات معرفی کرده است که به فتوایِ جهالِ متلبس به لباسِ اهلِ علم کشته شد.
وی
نسیمی را هم عارف،
عالم،
محدّث، شاعر و پیرو اصول طریقتِ «سیدشاه فضل نعیمی» معرفی کرده است.
پس از
قتل فضل الله، حروفیه شدیدا تحت تعقیب قرار گرفتند. در ۸۳۰ هـق یکی از حروفیان بنام احمد لر، پس از سوء قصد نافرجام به جان شاهرخ تیموری (م ۸۵۰)، بلافاصله به قتل رسید و بعد از آن تعداد کثیری از حروفیه که با احمد در ارتباط بودند، دستگیر و اعدام شدند و اجسادشان به آتش کشیده شد.
بعد از آن، و در زمان جهانشاه قراقویونلو (م ۸۷۲)، حروفیان تبریز به رهبری دختر فضل الله، آشوبی بر پا نمودند که سرکوب شد و دختر فضل بهمراه ۵۰۰ حروفی دیگر پس از اعدام آتش زده شدند.
از این پس حروفیه که در ایران با سرکوب مواجه شدند، آناطولی (ترکیه) و روم ایلی (بالکان و آلبانی) را برای خود پناهگاهی یافتند و بدانجا
مهاجرت نمودند. علی الاعلی (م ۸۲۲ هـ ق و از جانشینان فضل الله)
در آناطولی، در خانقاه حاجی بکتاش ساکن شده و آیین حروفی را به بکتاشیه تلقین کرد.
حروفیه علاوه بر آلبانی و آناطولی دامنه فعالیتهای خود را تا اسکندریه و مصر هم گسترش دادند.
زبان آنها پس از
هجرت به ترکیه، از قرن نهم، از فارسی به ترکی تغییر یافت.
حروفیان در سدههای دهم و یازدهم، علی رغم همه تهدیدها و فشارها، به نفوذ خود در جامعه عثمانی ادامه دادند. در ۱۲۴۰ هـ ق، در زمان سلطان محمود عثمانی نیز بسیاری از حروفیان و بکتاشیان کشته شدند و خانقاههای حروفی- بکتاشی ویران و اموالشان به نقشبندیان واگذار شد. از آن پس، بسیاری از مشایخ آنان، که جان سالم به در برده بودند، در سلک درویشان
نقشبندیه،
قادریه،
رفاعیه و
سعدیه در آمدند و در این خانقاهها با حزم و احتیاط، محرمانه به نشر عقاید خود پرداختند. حروفیان بر فرهنگ و هنر و اوضاع اجتماعی سیاسی عثمانیان تاثیر عمیقی گذاشتند و به ویژه در بین مردم سرزمینهای بالکان، که تازه مسلمان شده بودند، طرفدارانی یافتند. برخی دولتمردان و شاعران عثمانی از این نهضت تاثیر گرفتند. در ایران نیز کشتار حروفیه، این مکتب را به کلی نابود نکرد، بلکه در لرستان و غرب ایران، با تغییر شکلی در اصول و عقاید، در فرقه نقطویه و اهل حق به حیات خود ادامه داد.
حروفیه علاوه بر بکتاشیه،
نقطویه و
اهل حق، تاثیراتی نیز در فرق انحرافی بابیه و بهائیه برجا نهاد.
فرقه.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۲) ابنحجر عسقلانی، إنباء الغمر بأبناءالعمر، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۶.
(۳) ابنکربلائی، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ش.
(۴) اسکندرنامه، در مجموعه رسائل حروفیه، چاپ کلمان هوار، لیدن: بریل، ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ش.
(۵) ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، فهرست کتابهای خطی کتابخانه ملی ملک، تهران ۱۳۵۲ش ـ.
(۶) عبدالحسین امینی، شهداء الفضیلة، قم ۱۳۵۲ش.
(۷) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج ۳: از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت، تهران ۱۳۵۷ش.
(۸) محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ش.
(۹) محمدامین حشریتبریزی، روضه اطهار: مزارات متبرکه و محلات قدیمی تبریز و توابع، چاپ عزیز دولتآبادی، تبریز ۱۳۷۱ش.
(۱۰) احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش.
(۱۱) خواندمیر.
(۱۲) روشن خیاوی، حروفیه، تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۳) دانش پژوه، محمدتقی، فهرست میکرو فیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج ۱، تهران ۱۳۴۸ش.
(۱۴) حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۱۵) هلموت ریتر، آغاز فرقه حروفیه، ترجمه حشمت مؤید، (بیجا، بیتا).
(۱۶) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوءاللامع لاهل القرن التاسع، قاهره: دارالکتابالاسلامی، (بیتا).
(۱۷) سید اسحاق، محرمنامه، در مجموعه رسائل حروفیه، همان.
(۱۸) احمدبن مصطفی طاشکوپریزاده، الشقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۱۹) محمد صادقکیا، واژهنامه گرگانی، تهران ۱۳۳۰ش.
(۲۰) عبدالباقی گولپینارلی، فهرست متون حروفیه، ترجمه ه سبحانی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۲۱) محمدعلی مدرستبریزی، ریحانةالادب، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۲) نصراللّه بن حسن نافجی، خوابنامه، در (مجموعه نسخ خطی فارسی کتابخانه واتیکان، ف ۱۰۵۹).
(۲۳) نهایتنامه، در مجموعه رسائل حروفیه، همان.
(۲۴) هدایتنامه، در مجموعه رسائل حروفیه.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حروفیه»، شماره۶۰۴۶. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حروفیه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۸.