حضرت داوود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یكی از پیامبران بزرگی كه علاوه بر
قدرت معنوی و
نبوّت، دارای
حکومت ظاهری
وسیع نیز بود، حضرت داوود(ع)است كه
نام مباركش شانزده بار در
قرآن آمده است.
واژه داود که در زبان عبری «داوید» تلفظ میشود، به معنای «محبوب»
بوده و نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد، او اولین پیامبری است که دارای
کتاب آسمانی به نام «
زبور» بوده و از ذریه اسحاق (ع) فرزند ابراهیم و همعصر با «اشموئیل» میباشد و از جمله انبیایی است که دارای حکومت و منصب قضاوت بوده و زبان پرندگان را میدانسته.
حضرت داود(ع) در سر زمینی بین
مصر و
شام دیده به
جهان گشود، او از نواده های
حضرت یعقوب است و به نُه واسطه به یكی از فرزندان
حضرت یعقوب می رسد، پدرش «
ایشا» نام داشت.
او صد
سال عمر كرد، كه چهل سال از آن را حكومت نمود.
حضرت داود در روایات اسلامی
فرزند «
ایشا بن
لاوی بن یعقوب است.
ایشا، ده پسر داشت که داود از همه کوچک تر بود و به
شغل شبانى اشتغال داشت.
اما داود (ع) داراى نوزده فرزند بود که از میان آنها
سلیمان (ع) جانشین او شد.
طالوت
عهد کرده بود هر کسی بر جالوت غلبه کند دخترش را به
عقد او در آورد.
امام صادق(ع)فرمود: خداوند به پيامبر بني اسرائيل (اشموئيل) وحي كرد: جالوت را كسي ميكشد كه زرة موسي(ع) براي تن او اندازه است، و او از فرزندان لاوي بن يعقوب بوده و نامش داود (ع) پسر «اِيشا» است. اِيشا داراي ده
پسر است كه داود از همة آنها كو چكتر مي باشد. طالوت هنگام
بسیج سپاه، براي اِيشا پيام داد كه همة پسرانش را حاضر كند، او به اين دستور عمل كرد، طالوت زرة موسي را بر تن يكي يكي آنها نمود، ولي براي هيچ كدام اندازه نبود بلكه يا بلند تر بود يا كوتا هتر، طالوت به ايشا گفت: ديگر پسري نداري؟ او عرض كرد: «يك پسر كوچكتر از همه دارم كه
چوپان گوسفندانم مي باشد.» طالوت به دنبال او فرستاد. در بین راه داود همین طور که می آمد در زیر پایش سه
سنگریزه که از
فیروزه بودند صدایش زدند که ای داود ما را بر گیر.
او آمد و زره را پوشيد، آن
زره براي او اندازه بود، همراه او چند
سنگ و يك
فلاخن(
تیر کمان) بود و طالوت او را همراه لشكر به
میدان برد. او بسيار شجاع و نترس بود، هنگامي كه لشكر بني اسرائيل در برابر جالوت قرار گرفتند، جالوت سوار بر
فیل بود و تاج بلندي بر سر داشت و لشكرش در دو طرف او آماده بودند، داود سه سنگ همراه داشت يكي از آنها را در فلاخن نهاد و به سوي جالوت پرتاب كرد، اين سنگ به جانب راست او اصابت نمود، سنگ دوم را به سوي او انداخت كه به جانب چپش اصابت كرد، سنگ سوم، درست بر پيشاني او به ياقوت تاجش اصابت نمود كه به مغزش رسيد و همان دم او را به هلاكت رساند و به زمين انداخت، لشكر او گريختند و بني اسرائيل پيروز گشتند.
طالوت به
عهد خود
وفا و به
شرط خود عمل نمود. و
دختر خود را به همسری داود درآورد و نیمى از حکومتش را به وى داد، محبت او را با جان و دل به هم آمیخت و او را
مشاور مورد
اعتماد خود نمود و رابطه خویشاوندی در میان ایشان مستحکم شد و هدف عالی، آنان را در راه خود متحد گرداند و بدین وسیله داود به پیروزی و
توفیق بزرگی نائل گشت و این
فضل و
موهبت الهی است، که به هر کس بخواهد عطا می کند و خدا دارای فضل و کرمی عظیم است.
پس از آن که طالوت از
دنیا رفت، بنی اسرائیل حکومت و فرماندهی طالوت را، در اختیار او گذاشتند، و همه ثروت های طالوت را به او سپردند، وقتی که به حاکمیت رسید، خداوند او را به مقام پیامبری نیز رسانید.
نخستین
دولت یهود را طالوت یا (
شاؤول) حدود (۱۰۹۵-۱۰۵۵) قبل از
میلاد در
شهر حبرونعنوان پیوند (الخلییل واقع در کرانه باختری
رود اردن) تشکیل داد و پس از طالوت، داود(ع)
پادشاه یهود شد و
پایتخت یهود را به (یبوس) بیت المقدس منتقل نمود و
سلیمان پس از داود بزرگ ترین
حاکم یهود شناخته شد که در زمان او آرامش و
سعادت براى همه وجود داشت.
این
ماجرا آن هنگام شروع شد كه به عنوان یكی از سربازان
طالوت، به جنگ
جالوت و لشكرش رفت و با سنگی كه در
فلاخن خود نهاده بود،
جالوت جبّار را كشت.
«
ایشا» ده پسر داشت، داود(ع) كوچك ترین آنها بود.
حضرت داود(ع) بسیار خوش
صوت بود، به طوری كه وقتی صدایش به
مناجات بلند میشد، پرندگان به سوی او می آمد ند و
حیوانات وحشی گردن می كشید ند تا صدای دل نشین او را بشنوند، او كوتاه
قد و
کبود چشم و كم
مو بود، در میان
بنی اسرائیل و در پیشگاه
طالوت فرمانده شجاع و با
ایمان لشكر
بنی اسرائیل، دارای موقعیت
عظیم بود.
از ویژگیهای حضرت داود(ع) آن است كه خداوند مقام رهبری و حكومت داری را به ایشان داد.
بر همین اساس خداوند می فرما ید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ؛ ای داود! ما تو را
خلیفه (و
نماینده) خود در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به
حق داوری كن.»
ونیز می فرما ید: «وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَیناهُ الْحِكْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ؛ و حكومت داوود(ع) را استحكام بخشید یم و به او
دانش و شیوه داوری عادلانه عطا كردیم.»
صدوق
قدس سره در
کتاب اکمال الدین از امام صادق(ع) و او از پدرانش، از
رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: داود صد سال تمام عمر کرد که چهل سال آن، دوران سلطنت و پادشاهی او بود. البته عمر داود چهل سال بود که شصت سال از عمرش را از عمر آدم گرفت. هنگامی که آدم از عمر کوتاه داود با خبر شد، شصت سال از عمرش را به او بخشید.
هفتاد سال و شش ماه از عمرش را در سر زمین حبرون(الخلیل) سکنى داشته و ما بقى را در بیت المقدس به سر برده و به زبان عبرانى سخن مى گفته است.
نخستین دولت یهود را طالوت یا (شاؤول) حدود (۱۰۹۵-۱۰۵۵) قبل از میلاد در شهر حبرون (الخلیل) تشکیل داد و پس از طالوت، داوود (ع) پادشاه یهود شد و پایتخت یهود را به (یبوس) بیت المقدس منتقل نمود و سلیمان پس از داود بزرگ ترین حاکم یهود شناخته شد که در زمان او آرامش و سعادت براى همه وجود داشت.
آنچه از قرآن
مجید استفاده مى شود بیش از این نیست که افرادى به عنوان داد خواهى از
محراب داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند، او نخست
وحشت کرد سپس به
شکایت شاکی گوش فرا داد که یکى از آن دو ۹۹
گوسفند ماده (
میش) داشته و دیگرى فقط یک گوسفند، در حالى که صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که یکى را هم به او وا گذار کند، او
حق را به شاکى داد، و این
تقاضا را
ظلم و
تعدی خواند، سپس از کار خود
پشیمان گشت ، و از خداوند تقاضاى عفو کرد و
خدا او را بخشید.
منتهى در اینجا دو
تعبیر قابل دقت است : یکى مساله (
آزمایش) و دیگرى مسئله(استغفار و توبه)
قرآن در این دو قسمت روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته ، اما با توجه به قرائن موجود در این
آیات و
روایات اسلامى که در
تفسیر این آیات آمده ، داود اطلاعات و
مهارت فراوانى در امر قضا داشت ، و خدا مى خواست او را آزمایش کند، لذا یک چنین شرائط غیر عادى (وارد شدن بر داود از طریق غیر معمول از بالاى محراب ) براى او پیش آورد، او گرفتار دست پاچگى و
عجله شد، و پیش از آنکه از طرف مقابل توضیحى بخواهد داورى کرد، هر چند داورى
عادلانه بود.
گر چه او به زودى متوجه لغزش خود شد، و پیش از گذشتن وقت جبران نمود ولى هر چه بود کارى از او سر زد که شایسته
مقام والاى
نبوت نبود لذا از این ((
ترک اولی))
استغفار کرد، خداوند هم او را
مشمول عفو و
بخشش قرار داد.
گواه بر این تفسیر علاوه بر آنچه گذشت - آیه اى است که بلا فاصله بعد از این آیات مى آید و به داود
خطاب مى کند که ما تو را
جانشین خود در روى
زمین قرار دادیم ، لذا از روى حق و
عدالت در میان مردم داورى کن و از
هوا و هوس پیروى منما.
این تعبیر نشان مى دهد که لغزش داود در طرز قضاوت و داورى بوده است .
به این ترتیب در آیات فوق چیزى که مخالف شأن و مقام این
پیامبر بزرگ باشد وجود ندارد.
اکنون به
تورات مراجعه مى کنیم تا به بینیم در این زمینه چه مى گوید؟ و هم
ریشه بعضى از تفسیر هاى افراد نا آگاه و بی خبر را پیدا کنیم .
تورات در
کتاب دوم ((
اشموئیل)) فصل یازده جمله هاى ۲ تا ۲۷ چنین مى گوید: واقع شد که وقت
غروب داود از بسترش بر خاست و بر
پشت بام خانه ملک گردش کرد، و از پشت بام زنى را دید که خویشتن را شست شو مى کرد، و آن زن بسیار خوب
صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود، و کسى گفت که آیا ((
بت شبع))
دختر ((
الیعام))
زن ((
اوریاه حتى )) نیست ؟
و داود
ایل چیان را فرستاد و او را گرفت ، و او نزد وى آمده ، داود با او خوابید و او بعد از تمیز شدن از نجاستش به
خانه خود رفت ، و زن
حامله شده ، فرستاد و داود را مخبر ساخته که حامله هستم ، و داود به ((
یوآب)) فرستاد که ((اوریاه حتى )) را نزد من بفرست ، و یوآب ، اوریاه را نزد او فرستاد. و اوریاه نزد وى آمد، و داود از سلامتى یوآب و از سلامتى قوم و از خوش گذشتن
جنگ پرسید.
و داود به اوریاه گفت به خانه ات فرود آى و پا هایت را شستشو نماى ، و اوریاه از خانه ملک بیرون رفت و از عقبش مجموعه
طعام از ملک بیرون رفت . اما اوریاه در دهنه خانه ملک با سایر بندگان آقایش خوابید و به خانه اش فرود نیامد، و هنگامى که داود را خبر داده گفتند که اوریاه به خانه اش فرود نیامده بود، داود به اوریاه گفت که آیا از
سفر نیامده اى ؟ چرا به خانه ات فرود نیامدى ؟ و اوریاه به داود عرض کرد که
صندوق و
اسرائیل و
یهودا، در سایه بانها ساکنند، و آقایم یوآب و بندگان آقایم بروى
صحرا خیمه نشینند، و من آیا مى شود که به جهت خوردن و نوشیدن و خوابیدن با زن خود بخانه خود بروم ؟ به
حیات جانت (
سوگند) این کار را نخواهم کرد...
و واقع شد که داود صبح دم
مکتوبى به یوآب نوشته به دست اوریاه فرستاد، و در
مکتوب بدین مضمون نوشت که اوریاه را در مقابل روى جنگ شدیدى بگذارید، و از عقبش پس بروید، تا که زده شده بمیرد (کشته شود). و چنین شد بعد از آنى که یوآب شهر را ملاحظه کرده بود اوریاه را در مکانى که مى دانست مردمان دلیر در آن بوده باشند در آنجا گذاشت و مردمان شهر بیرون آمده با یوآب جنگید ند، و بعضى از قوم بندگان داود افتادند و اوریاه حتى نیز مرد... زن اوریاه شنید که شوهرش اوریاه مرده است ، و به خصوص شوهرش
عزاداری نمود و بعد از انقضاى
تعزیه داود فرستاد او را بخانه اش آورد که او زنش شد!... اما کارى که داود کرده بود در نظر خدا ناپسند آمد!
خلاصه این داستان تا به اینجا چنین مى شود که : داود روزى به پشت بام قصر مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى را برهنه در حال شستشو مى بیند، عشق او در دلش جاى مى گیرد، به هر وسیله اى بود او را به خانه خود مى آورد، و او از داود باردار مى شود!
شوهر این زن یکى از افسران برجسته لشکر داود، و مرد
پاک طینت و با صفائى بود، داود او را (
نعوذ بالله) با توطئه ناجوان مردانه اى از طریق فرستادن او به منطقه خطرناکى در جنگ به
قتل مى رساند، و همسر او را رسما به
ازدواج خود درمى آورد!!
اکنون سوال اینجاست: آیا این اراجیف با جمله اى که قرآن در آیات بعد از این مى گوید: یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض .
اى داود ما تو را
خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم، سازگار است ؟!
پیامبر خدا نه ، اگر یک فرد عادى مرتکب چنین جنایتى شود همسر افسر وفادار و پاک و با ایمانش را این چنین نا جوان مردانه از دست او بر باید مردم چه قضاوتى در باره او خواهند کرد و مجازاتش چیست ؟!حتى اگر این کار از افسق فساق سر زند جاى
تعجب است .
درست است که تورات داود را پیامبر نمى داند ولى او را به عنوان یک
پادشاه عادل که مقامى بس ارجمند داشته ، و بنیان گذار
معبد بزرگ بنى اسرائیل بوده معرفى مى کند.
جالب اینکه یکى از
کتاب هاى معروف تورات
کتاب ((
مزامیر داود)) و مناجات هاى او است ، آیا
مناجات و سخنان یک چنین آدمى مى تواند در لابلاى
کتب آسمانى قرار گیرد؟
هر کس اندک
عقل و شعورى داشته باشد مى داند که داستان هاى تورات محرف کنونى در این زمینه خرافاتى است که به دست دشمنان
مکتب انبیاء و یا افراد بسیار نا آگاه و
جاهل ساخته و پرداخته شده است چگونه مى توان آنها را
معیار بحث قرار داد؟
آرى عظمت قرآن در این است که از این گونه خرافات خالى است .
در روایات اسلامى
داستان زشت و خرافى تورات به اشد وجه تکذیب شده ، از جمله در حدیثى از
امیر مؤ منان علی(ع) آمده است که فرمود:
هر کس را نزد من آورند که بگوید داود با همسر اوریا ازدواج کرده دو
حد بر او جارى مى کنم حدى براى نبوت و حدى براى
اسلام .
چرا که نسبت فوق از یک سو نسبت یک عمل
نا مشروع به
انسان مؤ منى است و از سوى دیگر هتک مقام نبوت است لذا باید دو بار
حد قذف (هر بار ۸۰
تازیانه) در مورد او اجرا شود.
همین معنى به تعبیر دیگرى از آن امام بزرگوار نقل شده ((هر کس حدیث داود را طبق آنچه افسانه سرایان مى گویند براى شما روایت کند من یکصد و شصت تازیانه به او خواهم زد)).
در
حدیث دیگرى که ((
صدوق )) در ((
امالی)) از
امام صادق (ع) نقل کرده چنین مى خوانیم : ان رضا الناس لا یملک ، و السنتهم لا تضبط، الم ینسبوا داود الى انه تبع الطیر حتى نظر الى امرائة اوریا فهواها، و انه قدم زوجها امام التابوت حتى قتل ثم تزوج بها!:
رضایت همه مردم را نمى توان به دست آورد، و
زبان آنها را نمى توان بست ، آیا آنها این نسبت (فوق العاده زشت را) به داود نداد ند که او به دنبال پرنده اى به پشت بام قصرش رفت ، و چشمش به همسر ((اوریا)) افتاد، و
عشق او را به
دل گرفت ، سپس همسر او را به
میدان جنگ در پیشاپیش تابوت (که آثار انبیاى بنى اسرائیل در آن حفظ مى شد و به عنوان برکت در پیشاپیش لشکر حمل مى نمودند) فرستاد تا کشته شد، سپس با همسرش ازدواج کرد؟! (جائى که پیامبر بزرگ خدا از زبان مردم در امان نباشد دیگران چه انتظارى مى توانند داشته باشند).
در حدیثى در ((
عیون الاخبار)) از
امام رضا(ع) چنین آمده است که به هنگام گفتگو با ارباب مذاهب مختلف در مورد
عصمت پیامبران به یکى از حاضران (
علی بن جهم ) فرمود: شما درباره داود چه مى گوئید؟
او
افسانه زن اوریا را این گونه شرح داد : مى گویند داود در محرابش مشغول عبادت بود
شیطان به صورت پرنده زیبائى در مقابل او نمایان شد، داود نمازش را شکست و به دنبال
پرنده رفت !...
مرغ پرید و داوود آن را دنبال کرد، مرغ بالاى بام رفت، داوود هم به دنبالش به بام رفت، مرغ به داخل خانه اوریا فرزند حیان شد، داوود به دنبالش رفت، و ناگهان زنى زیبا دید که مشغول آب تنى است. داوود عاشق زن شد، و اتفاقا همسر او یعنى اوریا را قبلا به ماءموریت جنگى روانه کرده بود، پس به امیر لشکر خود نوشت که اوریا را پیشا پیش تابوت قرار بده، و او هم چنین کرد، اما به جاى اینکه کشته شود، بر مشرکین غلبه کرد. و داوود از شنیدن
قصه ناراحت شد، دوباره به
امیر لشکرش نوشت او را همچنان جلو تابوت قرار بده! امیر چنان کرد و اوریا کشته شد، و داوود با همسر وى ازدواج کرد.
راوى مى گوید: حضرت رضا(ع) دست به پیشانى خود زد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون آیا به یکى از انبیاى خدا نسبت مى دهید که
نماز را سبک شمرده و آن را شکست، و به دنبال مرغ به خانه مردم در آمده، و به زن مردم نگاه کرده و عاشق شده، و شوهر او را متعمدا کشته است؟
ابن جهم پرسید: یا بن رسول الله پس گناه داود در داستان دو متخاصم چه بود؟
فرمود: واى بر تو خطاى داود از این قرار بود که او در دل خود گمان کرد که خدا هیچ خلقى داناتر از او نیافریده، خداى تعالى (براى
تربیت او، و دور نگه داشتن او از عجب) دو
فرشته نزد وى فرستاد تا از دیوار محرابش بالا روند، یکى گفت ما دو خصم هستیم، که یکى به دیگرى ستم کرده، تو بین ما به حق داورى کن و از راه حق منحرف مشو، و ما را به راه
عدل رهنمون شو. این آقا
برادر من نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، به من مى گوید این یک میش خودت را در اختیار من بگذار و این سخن را طورى مى گوید که مرا زبون مى کند، داود بدون اینکه از طرف مقابل بپرسد: تو چه مى گویى؟ و یا از مدعى مطالبه
شاهد کند در قضاوت عجله کرد و علیه آن طرف و به نفع صاحب یک میش حکم کرد، و گفت: او که از تو مى خواهد یک میشت را هم در اختیارش بگذارى به تو ظلم کرده. خطاى داود در همین بوده که از رسم داورى تجاوز کرده، نه آنکه شما مى گو یید، مگر نشنیده اى که خداى عزوجل مى فرماید: یا داود انا جعلناک خلیفة فى الاءرض فاحکم بین الناس بالحق ...
ابن جهم عرضه داشت: یا بن
رسول الله پس داستان داود با اوریا چه بوده؟
حضرت رضا(ع) فرمود: در عصر داود حکم چنین بود که اگر زنى شوهرش مى مرد و یا کشته مى شد، دیگر حق نداشت شوهرى دیگر اختیار کند، و اولین کسى که خدا این حکم را برایش بر داشت و به او اجازه داد تا با زن شوهر مرده ازدواج کند، داود (ع) بود که با همسر اوریا بعد از کشته شدن او و گذشتن
عده ازدواج کرد، و این بر مردم آن روز گران آمد.ثمره ازدواج داوود با همسر اوریا (سلیمان نبی) بود که خداوند به آنها عنایت فرمود.
ثمره ازدواج داود با همسر اوریا (سلیمان نبی) بود که خداوند به آنها عنایت فرمود.
در امالى صدوق به
سند خود از امام صادق(ع) روایت کرده که به
علقمه فرمود: انسان نمى تواند رضایت همه مردم را به دست آورد و نیز نمی تواند زبان آنان را کنترل کند همین مردم بودند که به داود(ع) نسبت دادند که: مرغى را دنبال کرد تا جایى که نگاهش به همسر اوریا افتاد و عاشق او شد و براى رسیدن به آن زن، اوریا را به جنگ فرستاد، آن هم در پیشا پیش تابوت قرارش داد تا کشته شود، و او بتواند با همسر وى ازدواج کند.
در
قرآن، در آیه ۱۵ تا ۲۰
سوره ص،
خداوند داوود(ع) را با ده
خصلت ارجمند می ستاید، حتی به
پیامبر اسلام(ص)
سفارش كرده كه در برابر گزند مخالفان و بد خواهان همانند داوود(ع)
صبر و
مقاومت داشته باشد.
در آیه نخست (آیه ۱۷ ص) چنین آمده: «اِصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ.
ای پیامبر! در برابر آن چه مخالفان می گویند
شکیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داود(ع)را كه صاحب قدرت، و بسیار باز گشت كننده به خدا بود.»
این خصال عبارت است از:
۱. صبر و مقاومت.
۲.
مقام عبودیّت و بندگی.
۳. قوّت و قدرت معنوی و جسمی.
۴. بازگشت و رجوع مداوم به خدا، و رابطه تنگا تنگ با خدا.
۵. كوه ها در تسخیر او بود ند و با او
صبح و
شام تسبیح خدا می گفتند.
۶. پرندگان در
تسبیح خدا با او هم آواز میشدند.
۷. آنها نه تنها در آغاز كار بلكه در همه احوال، با تسبیح او هماهنگ می شدند.
۸. داشتن حكومت استوار و مقتدرانه.
۹. علم و دانش سرشار كه مایه بركات است.
۱۰. منطقی گویا، و بیانی لطیف و شیوا.
خداوند در سوره نساء می فرماید: «انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبین من بعده و اوحینا الى ابراهیم و اسماعیل... و اتینا داود
زبورا»
[[http://lib.eshia.ir/۱۷۰۰۱/۱/۱۰۴
]
زَبُورًا سوره نساء(۴)،آیه۱۶۳] ما به تو وحى فرستادیم: همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل... و به داود
زبور دادیم.
در آیه شریفه به دو نکته اشاره نموده است یکى مسئله نزول وحى است و دیگرى مسئله فرستادن
کتاب «
زبور» بر حضرت داود (ع) است.
زبور نام
کتابى که بر حضرت داود(ع) نازل شد، که مشتمل بر حمد و ثناى الهى ،
نصایح و
مناجات و امور اخلاقی است،و خالى از ذکر اوامر و نواهى بود، بلکه شریعت داود(ع) همان شریعت تورات بود.
زبور خطى برجسته داشت و مشتمل بر مواعظ بود.
و در حیات القلوب به سند معتبر از امام صادق(ع) مروى است که:
زبور در شب هیجدهم ماه مبارک رمضان بر حضرت داود(ع) نازل شد.
مزامیر زبور در
کتاب عهدین، مشتمل بر ۱۵۰ فصل است كه هر كدام به نام
مزمور نامیده شده و سراسر آن به شكل
اندرز،
دعا و
مناجات است.
در مورد کار و نیاز مالی
نبی الله داود(ع)،امام صادق(ع) می فرمایند: خداوند به حضرت داود(ع)
وحی كرد: «نِعْمَ الْعَبْدُ اَنْتَ اِلّا اَنّكَ تأكُلُ مِنْ بیتِ المالِ؛ تو نیكو بندهای هستی، جز این كه هزینه زندگی خود را از
بیت المال تأمین می كنی.»
حضرت داود(ع) چهل روز
گریه كرد، و از خداوند خواست كه وسیلهای برای او فراهم سازد كه از بیت المال مصرف نكند،
خداوند آهن را بر او نرم كرد، او هر روز با آهن یك
زره می ساخت و به هزار درهم می فروخت، بدین ترتیب ۳۶۰ زره ساخت و به ۳۶۰ هزار درهم فروخت، و از بیت المال بی نیاز گر دید.»
حضرت داود كه به مسأله
جهاد و
دفاع، اهمیت بسیار می داد، در این
فکر بود كه وسیله دفاعی رزمند گان در عین آن كه آنها را حفظ می كند، نرم و استفاده از آن آسان باشد. همین مطلب را از خداوند خواست.
خداوند آهن را مانند
شمع و
موم برای حضرت داود(ع) نرم كرد، و او از این موهبت كمال استفاده را در زره سازی نمود.و از بیت المال بی نیاز گر دید.
گویند داود(ع) نوزده پسر داشت که هر یک داعیه
ملک داشتند، حق سبحانه نامه اى مهر کرده از
آسمان فرستاد که در آن چند مسئله طرح شده بود و فرمود هر یک از
اولاد تو این مسائل را
پاسخ دهد بعد از تو
وارث ملک باشد. داود، فرزندان را جمع کرد و اخیار و اشراف را حاضر گر دانید و مسئله ها را بر فرزندان عرض فرمود تا جواب گویند.اولاد آن حضرت از جواب عاجز آمدند، اما سلیمان همه سوال ها را جواب داد و چون پاسخ های سلیمان موافق
کتاب منزل بود،
اکابر بنى اسرائیل به فضل و کمال سلیمان معترف شدند و داود ملک را به او تسلیم کرد و دیگر روز
وفات نمود و سلیمان بر تخت نشست. بنابر نقلى سلیمان در سن سیزده سالگى به وصیت پدر بجاى او نشست.
داود(ع) کنیزی داشت که وقتی شب فرا میرسید همه در ها را قفل می کرد، و کلید های آنها را نزد داود(ع) میآورد. شبی مردی را در خانه دید، پرسید: چه کسی تو را وارد خانه کرد؟ او گفت: «من کسی هستم که بدون اجازه شاهان بر آنها وارد میگردم.» داود(ع)این سخن را شنید و گفت: آیا تو
عزرائیل هستی؟ چرا قبلا پیام نفرستادی تا من برای
مرگ آماده گردم؟ عزرائیل گفت: من قبلا پیامهای بسیار برای تو فرستادم. داود(ع) گفت: آن پیامها را چه کسی برای من آورد؟ عزرائیل گفت: «پدرت، برادرت، همسایهات و آشنایانت کجا رفتند؟» داود(ع) گفت: همه مردند. عزرائیل گفت: «آنها پیام رسانهای من به سوی تو بودند که تو نیز می میری همان گونه که آنها مردند.» سپس عزرائیل جان داود(ع) را قبض کرد.
بعد از مرگ داود پرندگان بسیاری با بال های خود، بالای سر جنازه اش
سایه افکند ند. و چهل هزار نفر از علماء و
اکابر بنى اسرائیل به جنازه اش حاضر شدند و
جسد او را بر داشتند جنازه آن حضرت را در بیت المقدس در
قریه داود بر
کوه صیهون به
خاک سپردند. از داود هجده
فرزند باقی ماند و یک پسر از همسر اوریا که همان سلیمان نبی بود حكومت و مقام علم و
نبوّت داود(ع)از جانب خدا به او عطا شد.
۱.
سایت اندیشه قم
۲.
کتابخانه فقاهت-فارسی
۳.
دایره المعارف طهور
۴.
دایره المعارف طهور
۵.
دایره المعارف طهور