اخلاص
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اخلاص پاک کردن
نیّت از غیر
خدا و انجام دادن عمل تنها برای خدا می باشد. اخلاص در
فقه در بابهای مربوط به
عبادات مانند
صلات و
صوم به عنوان رکن اصلی نیّت مطرح شده است.
در
قرآن کریم و
روایات معصومان علیهمالسّلام
بر لزوم اخلاص در
طاعات و عبادات تأکید شده است.
واژه اخلاص، مصدر باب افعال از ریشه خلوص و
خلاص به معنای پاک شدن و سالم گشتن از
آمیختگی است.
خالص، کالایی را گویند که با چیزی
ممزوج و
مخلوط نباشد و معنایی نزدیک به «
صافی» دارد با این تفاوت که صافی به جنسی که از همان ابتدا با چیزی آمیخته نبوده اطلاق میشود؛ ولی
خالص، جنسی است که پس از امتزاج با چیز دیگر، خواه پستتر باشد یا نه،
پاک، و ناخالصی آن زدوده شود.
لغویان برای خلوص، معانی دیگری نیز بر شمردهاند؛ مانند رسیدن، نجات یافتن، کنارهگیری کردن از دیگران و ویژه خود گردانیدن که در هر یک از این معانی، به نوعی معنای اصلی این ریشه یا لوازم آن وجود دارد.
«اخلاص» به معنای خالص کردن، پاک گردانیدن و برگزیدن است
و مقصود از آن در
فرهنگ اسلامی، پاک کردن نیّت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خدا است.
اخلاص در دانشهای گوناگون اسلامیمانند فقه،
اخلاق و
عرفان بررسی، و در فقه آن است که
مکلّف در
عمل عبادی خود جز
قصد قربت و
عبودیّت برای
پروردگار، هیچ انگیزۀ دیگری نداشته باشد؛ خواه به نحو
استقلال یا
انضمام.
آن دسته از
تکالیف که
قصد تقرّب به خداوند،
شرط صحّت آنها است،
تعبّدی نامیده میشود در برابر
توصلی که صحّت آن به قصد تقرّب مشروط نیست. خلوص در نیّت عمل عبادی، شرط و
عبادت بدون آن
باطل است.
رذیلت مقابل
فضیلت اخلاص،
ریا است که موجب بطلان عمل عبادی است.
البته وجود پارهای اغراض تبعی در عبادت با اخلاص منافات ندارد و موجب
بطلان عمل نمیشود مانند آن که در
غسل یا
وضو در کنار غرض اصلی یعنی انجام عمل به قصد قربت، نیّت تبعی خنک یا پاکیزه شدن را نیز داشته باشد. به این جهت فقها در مسألۀ دریافت
مزد برای
نماز و
روزۀ میّت، بر منافات نداشتن آن با قصد قربت تصریح کردهاند.
برخی قصدهای تبعی موجب از بین رفتن اخلاص نمیگردند که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
به نظر بسیاری از فقیهان، اگر اصل عملِ عبادی، برای خدا باشد، قصد بعضی از بهره های دنیایی به صورت تبعی، با حقیقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمیشود.
مانند اینکه کسی از روزه گرفتن، قصد
سلامت و
بهداشت نیز داشته باشد یا در وضو گرفتن، خنک شدن را نیز
قصد کند یا از خواندن
نماز شب، قصد به دست آوردن
روزی بیشتر نیز داشته باشد.
همچنین اگر عمل عبادی را خالصانه انجام دهد، ولی از اینکه در برابر دیدگان
مردم باشد،
خشنود شود یا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتی از ذهنش عبور کند، باعث از بین رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمیشود.
پرستش خداوند برای
خوف از
عقوبت الهی یا به انگیزه
امید به
ثواب و
نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بین نمیبرد؛ البتّه در اعمال توصّلی نیز اخلاص، شرط پاداش آخرتی است و اگر انسان، اعمال
مباح را هم با اخلاص انجام دهد، به
خداوند نزدیک شده،
استحقاق دریافت ثواب و
فیض الهی را خواهد یافت.
یکی از تفاوتهای فقه و
حقوق نیز این است که در
فقه بحث اخلاص مطرح میشود؛ ولی در
علم حقوق، جایگاهی برای اخلاص وجود ندارد؛ زیرا هدف در حقوق آن است که
حق به صاحب آن داده شود و
صاحب حق به حق خویش برسد و الهی بودن یا نبودن انگیزه مورد نظر نیست؛ ولی در فقه الهی، وجود
انگیزه و
تعالی انسانها و
تقرب آنان به خداوند نیز مورد نظر است. این مطلب، بطلان دیدگاه کسانی را روشن میسازد که برای فقه فقط نقش مدیریّتی قائل بوده و آن را با علم حقوق همسان پنداشتهاند.
در اخلاق، به نیّت اهمیّت ویژهای داده شده و از آن به صورت
رکن و پایه رفتار و
روح عمل یاد شده است؛ بهگونهای که نبودن نیّت درست باعث بیارزش شدن عمل میشود.
اخلاص بر تارک همه فضیلتها قرار داشته،
ملاک پذیرش و درستی رفتارها است و رهایی از چنگال
شیطان فقط با اخلاص امکان دارد.
در نگاهی
فلسفی، تأثیر مخلصانه بودن عمل بر
تکامل نفس و
سعادت ابدی انسان، تأثیری طبیعی و تکوینی است، نه قرار دادی.
عمل بدون
نیت خالص، کالبد بیجان است و این انگیزه است که بین رفتار بیرونی و
جان و روح فاعل، پیوند برقرار میکند.
در
عرفان، اخلاص به پیراستگی عمل از هرگونه آمیختگی تعریف شده
و یکی از
منازل سلوک (منزل بیست و چهارم) دانسته شده است.
برخی گفتهاند: اگر
دین را که مجموعه
معارف الهی و
مسائل اخلاقی و
احکام عملی است، تحلیل کنیم فقط به یک چیز منتهی میشود و آن اخلاص است؛ یعنی که
انسان،
ذات و
[۱۸] و افعالش را بر این اساس قرار دهد که همگی آنها برای خداوند واحد قهّار است.
در
نهج البلاغه از
امیرمؤمنان علیهالسلام نقل شده است که کمال اخلاص، نفی صفات از حقتعالی است.
شارحان نهجالبلاغه، مقصود از این جمله را نفی صفات زاید بر
ذات الهی که بهگونهای، باعث محدود ساختن خداوند میشود، دانستهاند؛
بنابراین اخلاص در نقل مذکور، معنایی غیر از معنای اخلاص مورد بحث در این مقاله دارد.
واژه اخلاص در
قرآن به کار نرفته؛ ولی در
آیات بسیاری به صورتهای گوناگون به موضوع آن پرداخته شده است. این آیات در تقسیمبندی جامعی، سه دستهاند:
آیاتی که با استفاده از مشتقّات خلوص، موضوع اخلاص را با صراحت مطرح میکنند. مشتقّات خلوص ۳۱ بار در قرآن آمده که بیشتر آنها به موضوع اخلاص مربوط است. از این موارد، ۲۲ مورد از باب افعال و ۱۲ آیه مربوط به «
مخلِصین» (کسانیکه دین خود را برای خدا
خالص کردهاند) است؛ مانند آیات: ۱۳۹ بقره؛ ۲۹ اعراف؛ ۱۴ غافر
و ۱۰ آیه مربوط به مخلَصین، همچون ۵۱ مریم؛ ۲۴ یوسف؛ ۴۰ حجر.
گویا مقصود از مخلَصین در
عرف قرآن، کسانی باشند که از ابتدای
آفرینش، بر
استقامت در
فطرت و اعتدالِ
خلقت آفریده شدهاند و ادراکات درست، نفسهای
طاهر و قلبهای
سلیم دارند و به سبب پاکی و
صفای فطرت و
سلامت روان، از همان ابتدا دارای ویژگی اخلاصاند و آنچه دیگران با
جهاد و
مبارزه با
نفس بهدست میآورند، آنان همان، بلکه بالاتر از آن را از ابتدا دارا بوده اند؛
البتّه برخی، مخلَصین و مخلِصین را به یک معنا دانسته و تفاوتی میان آن دو قائل نشدهاند.
مخلَصین
پیامبران و
امامان علیهمالسلام هستند
برخی معتقدند به جز پیامبران و امامان علیهمالسلام برخی از انسانها نیز میتوانند با
سیر و سلوک،
جهاد و
مبارزه با نفس به مقام مخلَصین نائل شوند؛
به همین دلیل، در این مقاله از مخلَصین نیز بحث میشود.
آیاتی که با واژه ها و تعبیرات
مترادف و متلازم با اخلاص به موضوع اخلاص میپردازند؛ مانند انحصار
عبادت در
خداوند،
انجام
طاعات و عبادات برای خدا (للّه)
روی نهادن به سوی خدا و دل بریدن از غیر او
انجام دادن کار برای
وجه اللّه انجام دادن کار برای طلب
رضایت الهیانجام دادن عمل در
راه خداعدم درخواست
اجر از سوی پیامبران
حنیف و حقگرا بودن
صداقت در
توبه (
نصوح)
و داشتن
قلب سلیم
آیاتی که با نفی
شرک و
ریا به موضوع اخلاص اشاره میکنند؛ مانند (کهف،۱۱۰؛ نساء،۱۴۲؛ ماعون،۶؛ بقره،۲۶۴).
از آنجا که اخلاص، انجام دادن عمل فقط برای خدا است، با شرک و ریا که انجام دادن عمل برای غیر خدا است، جمع نمیشود.
حقیقت اخلاص این است که عمل خالص برای
خداوند باشد و جز خداوند داعی دیگری در انجام عمل نباشد. اخلاص و
قصد قربت با هم مرتبط هستند و اگر اخلاص به طول کامل وجود داشته باشد همان قصد قربت می باشد و اگر قصد قربت هم کامل باشد همان اخلاص می باشد. (قصد قربت خالص به این معنا است که فقط خدا را در نظر داشته باشد و نه غیر خداوند را که همان اخلاص است. در جایی که هم قربت وجود دارد و هم ریا در آن جا قربت کامل نیست.)
در قرآن به صورتهای گوناگونی به حقیقت اخلاص پرداخته شده است:
تعبیر برخی آیات، به جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شؤون
زندگی و
مرگ فقط برای
خدا (للّه) است: «قُل انَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی لِلَّهِ رَبّ العلَمین».
تعبیر آیاتی دیگر، انجام دادن عمل برای طلب
وجه خدا است: «انَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ».
مقصود از «وَجهِ اللَّهِ»،
صفات فعلیه خداوند است که حقتعالی با آنها انواع
خیر را به
مخلوقات افاضه میکند؛ مانند آفرینش، تدبیر و
رزق و به تعبیر دیگر،
رحمت عامّهای که
قوام هر چیزی به آن است؛ بنابراین مقصود از طلب وجه اللّه، آن است که هدف انسان در اعمالش کسب
فیض از
رحمت الهی باشد و از آنچه نزد غیر خداوند است، روی برگرداند؛ ازاینرو در ادامه آیه ۶ انسان از
ابرار نقل شده که گفتند: ما از شما توقع پاداش و سپاسگزاری نداریم.
با توجّه به اینکه پس از مرتبه صفات فعلیّه، چیزی جز
صفات ذاتیّه الهی نیست که مبدأ صفات فعلیّه و خیر مترتّب بر آنها است؛ بنابراین، بازگشت طلب وجه اللّه به آن است که انسان، عمل را از روی دوستی خدا انجام دهد؛ زیرا خداوند
جمیل مطلق است. به عبارت دیگر، خداوند را از آن رو که اهلیّت عبادت دارد بپرستد.
برخی «وَجهِ اللَّهِ» را به
رضوان و
مرضات خدا تفسیر کرده اند. بنابراین نظر، ذکر «وجه»، بر اختصاص انجام دادن فعل برای خداوند تأکید میکند.
مفسّران، معانی دیگری را نیز برای
وجه ذکر کردهاند؛ از جمله ذات، ذات شریف و مقدّس، جهت منسوب به خدا که از آن سوی، به او توجّه میشود و مقام و منزلتی که خداوند برای خویش بین مردم ثابت کرده است.
انجام دادن عمل برای طلب وجه الهی، در آیات دیگری با تعبیر طلب
رضوان الهی: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ...»
و تعبیر خالص کردن
دین برای خدا بیان شده است.
خالص کردن دین برای خدا، حالتی است که برای برخی از انسانها با اختیار خودشان پدید میآید و آنچه پیراسته میشود، دین (
دعا،
عبادت و اطاعت،
سنّت و روش زندگی)
است: «... و اخلَصوا دینَهُم لِلَّهِ فَاولکَ مَعَ المُؤمِنینَ»
«فادعوا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ»
«و ما امِروا الّا لِیَعبُدُوا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفاءَ»
البتّه همه انسانها حتّی
کافران،
در وضعیّتی که از همه چیز ناامید شوند، به مقتضای
فطرت الهی خویش بیاختیار خدا را از روی اخلاص میخوانند.
آیاتی از قرآن به این مطلب اشاره میکند که وقتی انسانها در
کشتی، گرفتار
طوفان شده و بیم
هلاک داشته باشند، خدا را از روی اخلاص میخوانند: «... جاءَتها ریحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن کُلّ مَکانٍ وظَنّوا انَّهُم احیطَ بِهِم دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ...».
براساس آیات دیگری، حقیقت اخلاص آن است که انسان فقط خدا را عبادت کند: «امَرَ الّا تَعبُدوا الّا ایّاهُ»
و روی بهسوی خدا کند و از غیر او دل ببُرد
و به حقیقت
ایمان و
عبودیت برسد
«بَلی مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ...»
و اعمالش مانند
هجرت، جهاد و
انفاق را در راه خدا انجام دهد: «انَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هاجَروا و جهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ...»
«مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ...».
در آیاتی نیز
حقیقت اخلاص، با نفی هرگونه شرک و ریا تبیین شده است؛ چنانکه در آیه ۱۱۰
سوره کهف میفرماید: هر کس به لقای پروردگارش امید دارد، باید عمل نیکو بهجا آورده، در عبادت پروردگارش شریکی قرار ندهد:«فَمَن کانَ یَرجوا لِقاءَ رَبّهِ فَلیَعمَل عَمَلًا صلِحًا و لایُشرِک بِعِبادَةِ رَبّهِ احَدا».
عمل صالح در این آیه، به عمل خالص تفسیر شده است
و کسانیکه در نمازشان ریا میکنند در
سوره ماعون، مذمّت و تهدید شدهاند: «فَوَیلٌ لِلمُصَلّین... الَّذینَ هُم یُراءون».
رسولاکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: اخلاص آن است که بگویی
پروردگار من خدا است؛ سپس استوار بمانی؛ چنانکه به تو فرمان داده شده است؛ یعنی
هواپرستی را از خود بزدایی و جز او را
پرستش نکنی.
«انَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقموا...».
یکی از اغراض در آفرینش
مرگ و زندگی، آن است که درجه اخلاص انسانها با
آزمایش الهی مشخص شود:«الَّذی خَلَقَ المَوتَ والحَیوةَ لِیَبلُوَکُم ایُّکُم احسَنُ عَمَلًا».
از
آیات قرآن استفاده میشود که درجات اخلاص گوناگون، و عنایت الهی به هر شخص، به اندازه اخلاص او است و اختلاف سنگینی اعمال به اختلاف درجه اخلاص در آنها مربوط میشود. در آیه ۲۶۵ بقره
خداوند حال کسانی را که اموالشان را در راه
رضای الهی انفاق میکنند، مانند
باغی دانسته است که در
زمینی نیکو باشد و
بارانی بسیار بر آن ببارد و
ثمرش را دو برابر دهد و اگر چنین بارانی نبارید، دست کم بارانی اندک بر آن ببارد: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ و تَثبیتًا مِن انفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ اصابَها وابِلٌ فَاتَت اکُلَها ضِعفَینِ فَان لَم یُصِبها وابِلٌ فَطَلٌّ». زمین نیکو، همیشه ثمری نیکو میدهد؛ گرچه مقدار نیکو بودن ثمر، به مقدار باران بستگی دارد.
همچنین عمل خالص، پیوسته نتیجه ای نیکو دارد و عنایت الهی شامل آن میشود؛ هرچند مقدار آن، به مقدار اخلاص در عمل وابسته است؛ بدین جهت در پایان آیه، به
بصیر بودن خداوند بر اعمال انسانها اشاره شده است؛ زیرا
خداوند از اندازه اخلاصِ هر عملی بهطور کامل آگاه است: «واللَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر».
اخلاصی که از هر آمیختگی پیراسته است،
اخلاص مطلق و
اخلاص صدیقان شمرده میشود و اخلاصی که با قصد
ثواب و رهایی از
عذاب همراه است،
اخلاص اضافی نام دارد.
عارفان، برای اخلاص، درجات گوناگونی را ذکر کرده و گفتهاند: با رسیدن به درجه بالای اخلاص، حقیقت آیه «الا لِلَّهِ الدّینُ الخالِصُ»
در شخص تجلّی مییابد و در این حالت،
سالک نه خود را میبیند و نه مخلوقات را و فقط در طریق دین و عبودیت گام مینهد.
چنین شخصی، حتی اخلاص خود را هم نمیبیند.
برخی نیز گفتهاند: دین در صورتی برای خدا خواهد بود که از آلایش غیریّت و
خودیّت پاک شود و این هنگامی حاصل میشود که با فنای کلّی بنده در ذات حق، برای بنده، ذات و صفت و فعل و دینی باقی نماند و در غیر این حال، دین به حقیقت خالص نشده و در نتیجه، برای خدا نخواهد بود.
در این حالت، سلطان
توحید بر سالک تجلّی میکند و تعلّق به غیر خدا از او زدوده میشود و
انقطاع کامل برای وی رخ مینمایاند. شاید به جهت همین ارتباط بین توحید و اخلاص، ذکر «لا الهَ الَّا اللَّهُ»
کلمة الاخلاص نامیده شده است؛
چنانکه به
سوره توحید،
سوره اخلاص هم گفته میشود.
در
روایات نیز برای نیّت و اخلاص در عبادت، درجات گوناگونی ذکر شده است؛ چنانکه عبادت برخی به دلیل ترس از
عذاب الهی، عبادت برخی دیگر به امید رسیدن به ثواب الهی و عبادت آزادگان از روی
محبّت و برای
شکرگزاری از خداوند دانسته شده است.
راه این گروه در
عبادت، راه
معرفت و محبّت بوده و از نظر آنان، روش دو گروه دیگر فاقد اخلاص کامل است و در آن شائبهای از شرک و خودپرستی به چشم میخورد؛ زیرا این دو گروه، برای رهایی از عقوبت یا رسیدن به
نعمت، خدا را عبادت میکنند و اگر برای رسیدن به این هدف، راهی دیگر جز عبادت پیش روی خود میدیدند، آن را بر میگزیدند.
در آیاتی که در آنها با تعبیرهایی چون: «مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ»، «فی سَبیلِ اللَّهِ»، «یُریدونَ وجهَ اللَّهِ»، «رَجُلًا سَلَمًا»، به گونهای از اخلاص سخن به میان آمده و به برخی از آثار آن نیز اشاره شده است؛ مانند:
کسیکه روی خود را
تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد،
پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین میشوند: «بَلی مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ و هُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ اجرُهُ عِندَ رَبّهِ و لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون».
آیه ۲۶۲ بقره
نیز همین اثر را برای
انفاق در راه خدا یادآور میشود: «الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ... لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون».
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، همانند
بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر
خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر کسی که بخواهد، فزونی میدهد و خداوند، گشایشگرِ دانا است: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ انبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واللَّهُ یُضعِفُ لِمَن یَشاءُ واللَّهُ وسِعٌ عَلیم».
طبق آیه یاد شده، انفاق در راه خدا تا ۷۰۰ برابر و یا برای برخی به مقتضای
حکمت و
رحمت واسعه الهی بیشتر خواهد شد. گرچه انفاق در راه خدا در این آیه، به انفاق در جهاد اشاره دارد، ولی این اثر برای همه انفاقهایی که در راه خدا انجام میگیرد خواهد بود.
آیه ۳۹ روم
نیز به مضاعف شدن
زکاتی که با انگیزه الهی پرداخت شود، اشاره دارد: «و ما ءاتَیتُم مِن زَکوةٍ تُریدونَ وجهَ اللَّهِ فَاولکَ هُمُ المُضعِفون».
آنان که طالب رضای الهی هستند، (حقوق مالی خویش را میپردازند) رستگارانند: «... ذلِکَ خَیرٌ لِلَّذینَ یُریدونَ وجهَ اللَّهِ و اولکَ هُمُ المُفلِحون».
در آیه ۲۹ زمر
خداوند مثالی را مطرح، و در آن، دو نفر را با یکدیگر مقایسه میکند. مردی را که مملوک شرکایی است و آنان پیوسته درباره او باهم به
مشاجره مشغولاند و مردی که فقط تسلیم یک
نفر است؛ سپس این پرسش را طرح میکند که آیا این دو یکساناند: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فیهِ شُرَکاءُ مُتَشکِسونَ و رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَل یَستَویانِ مَثَلًا». گویا عدم تساوی ایندو با یکدیگر و امتیاز شخص دوم به این جهت است که همّت او صرفاً متوجّه فرد خاصّی است و به همین دلیل، خاطر آسودهای دارد؛ بنابراین، شخصی که خود را برای خدا خالص کرده، همیشه دارای آرامش خاطر است.
مخلَصین کسانی هستند که
خداوند تعالی، آنان را برای خود خالص کرده است: «الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».
در شماری از آیات، از انسانهایی با عنوان مخلَصین به
صیغه مفعول یاد شده؛ یعنی انسانهایی که خداوند آنها را پاک و خالص کرده است: «انّا اخلَصنهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّار»
درباره هدف از برگزیدن مخلَصین باید گفت: لازم است خداوند همواره در میان انسانها، افرادی را برانگیزاند که اخلاص کامل داشته و دارای نفوس پاک، قلوب طاهر و فطرت مستقیم توحیدی باشند تا توحید در جامعه بشری را حفظ کنند.
مخلَصین در
قرآن دارای ویژگیهایی میباشند که به آنها اشاره میشود:
خداوند،
مشرکان و گمراهان امّتهای پیشین را نابود کرده و مخلَصین را رهاینده است: «فَانظُر کَیفَ کانَ عقِبَةُ المُنذَرین الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین»
چنانکه در آخرت نیز آنگاه که تکذیبکنندگان برای حضور در عذاب برانگیخته میشوند، مخلَصین را احضار نمیکند
«فَکَذَّبوهُ فَانَّهُم لَمُحضَرون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».
از جمله شؤون مخلَصین آن است که نوعی
علم و
یقین دارند، غیر از علوم متعارفی که نزد انسانهای معمول است، و خداوند به وسیله آن علم، هرگونه
بدی و
زشتی را از آنان دور میکند؛ ازاینرو ایشان مرتکب هیچ
معصیتی نشده، حتّی قصد هیچ گناهی نیز نمیکنند و این همان عصمت الهی است؛ چنانکه خداوند،
حضرت یوسف علیهالسلام را از آلوده شدن به
گناه و قصد آن حفظ کرد: «... و هَمَّ بِها لَولا ان رَءا بُرهنَ رَبّهِ کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ و الفَحشاءَ انَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین».
ابلیس، باطل یا گناهان را برای انسانها
زینت میدهد تا آنها را گمراه سازد؛ ولی از آنجا که قلوب مخلَصین بهطور کامل برای خدا خالص شده و جز او کسی در آن راه ندارد،
ابلیس نمیتواند آنها را گمراه کند؛
«قالَ رَبّ بِما اغوَیتَنی لَازَیّنَنَّ لَهُم فِی الارضِ و لَاغوِیَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین»
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغویَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین».
خداوند از هر آنچه کافران یا مطلق انسانها او را بدان وصف میکنند، منزّه است و فقط بندگان مخلَص الهی میتوانند او را آنگونه که شایسته است، وصف کنند: «سُبحنَ اللَّهِ عَمّا یَصِفون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».
گرچه جزای انسانها در آخرت، نفس عمل آنان است، مخلَصین از این قاعده مستثنایند و برای آنها، بالاتر از جزای عملشان،
رزقی معلوم است. مقصود از رزق معلوم، رزقی خاص و جدا از
رزق دیگران و بالاتر از آنها است
«و ما تُجزَونَ الّا ما کُنتُم تَعمَلون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین اولکَ لَهُم رِزقٌمَعلوم».
غیر خدا که به
نیت ضمیمه می شود به دو گونه است: گاه
ریا است و گاه ضمائم مباحه و یا مستحبه و یا حتی محرمه و مستحبه ی دیگر (غیر از ریا) است مثلا فرد می خواهد هم حجش را به جا آورد و هم به همراهان خود
مناسک حج را تعلیم دهد و یا هنگام
وضو گرفتن با آب خنک وضو می گیرد تا خنک شود.
در اینکه عمل همراه با ریا باطل است
شهرت و حتی
اجماع بر آن دلالت دارد. عجیب این است که از مرحوم مرتضی در
کتاب انتصار نقل شده است که ایشان قائل است به فرد ریا کار فقط ثواب نمی دهند ولی عملش صحیح است.
اما اذا کانت الضمیمة ریاء فلا ثواب علیها اجماعا و غیر مجزیة علی المشهور بل لا اعلم فیه خلافا سوی ما عساه یظهر من المرتضی رحمه الله فی الانتصار من القول بالاجزاء و ان کان لا ثواب علیها و ربما مال الیه بعض متاخری المتاخرین و فی جامع المقاصد انه لو ضم الریاء بطل قولا واحدا و یحکی عن المرتضی خلاف ذلک و لیس بشیء.
همچنین به آیاتی از
قرآن تمسک شده است و ما به یک
آیه که از همه واضح تر است اشاره می کنیم که آیه ی چهارم تا هفتم
سوره ماعون است: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (به نماز بی اعتنا هستند) الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ (ریا می کنند) وَ یَمْنَعُونَ الْماعُون (از انفاق در راه خدا و یا زکات منع می کنند)
عبارت فویل دلالت بر بطلان عمل دارد نه صحت عمل بدون ثواب.
روایات بسیاری هم بر بطلان
عمل ریائی دلالت دارند.
حدیث ۱: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی کِتَابِ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ص قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُؤْمَرُ بِرِجَالٍ إِلَی النَّارِ إِلَی أَنْ قَالَ فَیَقُولُ لَهُمْ خَازِنُ النَّارِ یَا أَشْقِیَاءُ مَا (کَانَ) حَالُکُمْ قَالُوا کُنَّا نَعْمَلُ لِغَیْرِ اللَّهِ فَقِیلَ لَنَا خُذُوا ثَوَابَکُمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ
(ثوابتان را از کسانی که عملتان را به خاطر آن انجام می دادید بگیرید) امر به ورود به آتش دلیل بر بطلان اصل عمل است.
حدیث ۲: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عَلَی أَحَدِکُمْ لَوْ کَانَ عَلَی قُلَّةِ جَبَلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَیْهِ أَجَلُهُ أَ تُرِیدُونَ تُرَاءُونَ النَّاسَ إِنَّ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّ کُلَّ رِیَاءٍ شِرْکٌ.
حدیث ۳: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ الْمَلَکَ لَیَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِی سِجِّینٍ (این اعمال را در جهنم بگذارید) إِنَّهُ لَیْسَ إِیَّایَ أَرَادَ بِهِ.
ظاهر اینکه عمل را در
آتش می گذارند این است که این عمل باطل است نه اینکه صحیح باشد و فقط به آن
ثواب تعلق نگیرد.
حدیث ۴: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَیْرِی.
صاحب عروة حدیث مزبور را اینگونه نقل می کند: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی ترکته لغیری
محشین عروة می گویند که سید این حدیث را نقل به معنا کرده است و ما حدیثی با این مضمن را نیافته ایم.
حدیث ۵: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی تَفْسِیرِهِ قَالَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ تَفْسِیرِ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً فَقَالَ مَنْ صَلَّی مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ إِلَی أَنْ قَالَ وَ مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ مُرَاءٍ.
واضح است که مشرک بودن ظهور در بطلان عمل دارد مضافا بر اینکه آخر حدیث تصریح می کند که عمل ریائی قبول نمی شود.
حدیث ۶: َ فِی عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فِیمَا النَّجَاةُ غَداً فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِی أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَیَخْدَعَکُمْ... فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی الرِّیَاءِ فَإِنَّهُ الشِّرْکُ بِاللَّهِ إِنَّ الْمُرَائِیَ یُدْعَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ یَا کَافِرُ یَا فَاجِرُ یَا غَادِرُ یَا خَاسِرُ حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ فَلَا خَلَاصَ لَکَ الْیَوْمَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ.
ریا دارای اقسامی است که در ذیل به دو نوع تقسیم بندی ان اشاره می شود.
تقسیم اول ریا خود به پنج قسم تقسیم میشود:
گاه ریا در کل
عمل است و اصلا قصد خدا در آن وجود ندارد. در این حال فرد نه اخلاص دارد و نه
قصد قربت.
گاه در جزء
واجب است مثلا فرد در اعمال
حج همه را برای خدا به جا می آورد ولی فقط
طواف یا یک
شوط آن را به قصد ریا انجام می دهد.
گاه در جزء
مستحب ریا می کند مثلا در گفتن
لبیک، اولی واجب است و ما بقی مستحب و فرد آن
لبیکهای مستحب را از روی ریا انجام می دهد.
دیگر اینکه در شرائط ریا می کند مثلا یکی از شرائط
احرام، پوشیدن
لباس احرام است و فرد آن را ریاکارانه انجام می دهد.
گاه در کیفیت ریا می کند مثلا لباس احرامی انتخاب می کند که زاهدانه باشد و یا مثلا
نماز را به
جماعت میخواند به این گونه که اصل نماز را برای خدا می خواند ولی جماعتش را با ریا انجام می دهد.
تقسیم دوم ریا نیز به چند قسم تقسیم میشود:
گاه ریا و قربت دو داعی مستقل هستند یعنی اگر ریا نبود حتما نماز می خواند و اگر قربت نبود حتما ریا می کرد. مثلا زید به من می گوید این کار انجام شود و عمرو هم می گوید که آن کار انجام شود حال اگر تنها زید می گفت من آن را انجام می دادم و اگر عمرو هم به تنهایی می گفت باز آن را انجام می دادم و گفتن هر دو به تنهای
داعی مستقل و کاملی برای من بود.
گاه ریا و قربت پنجاه درصد است یعنی اگر ریا نبود عمل را به جا نمی آورد و هکذا اگر فقط خداوند بود و ریا نبود و آن دو با هم جمع می شود و موجب می شوند عمل انجام شود.
قصد قربت
اصالت داشته باشد و ریا
تبع باشد. یعنی نماز را فقط برای خدا می خوانم حتی اگر ریا نباشد ولی تبعا ریا هم می کنم.
عکس مورد قبل که فقط برای مردم نماز می خواند و در ضمن آن می گوید بهتر است خدا را هم در نظر داشته باشم.
نظر استاد
مکارم شیرازی در حکم ریا در دو قسم:
استاد مکارم شیرازی در مورد تقسیم اول می فرمایند:
به نظر ما اطلاقات
ادله ریا همه این موارد را می گیرد مگر اینکه بگوئیم این اطلاقات از موردی انصراف دارد.
ودر مورد تقسیم دوم ریا می فرمایند:
همه ی انواع چهارگانه
باطل است زیرا اطلاقات ریا فرقی بین این موارد نمی گذارد.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۴۳.