• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اخلاص

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اخلاص پاک کردن نیّت از غیر خدا و انجام دادن عمل تنها برای خدا می باشد. اخلاص در فقه در باب‌های مربوط به عبادات مانند صلات و صوم به عنوان رکن اصلی نیّت مطرح شده است.

فهرست مندرجات

۱ - اخلاص در قرآن و روایات
۲ - اخلاص در لغت
۳ - اخلاص در اصطلاح
۴ - معنای تکالیف تعبدی و توصلی
۵ - قصد تبعی در عمل عبادی
       ۵.۱ - قصد دنیایی از برخی عبادات
       ۵.۲ - عبور خطورات در ذهن حین عبادت
       ۵.۳ - عبادت از روی ترس از عقوبت یا امید ثواب
۶ - تفاوت فقه و حقوق
۷ - اخلاص در اخلاق
۸ - اخلاص در فلسفه
۹ - اخلاص در عرفان
۱۰ - اخلاص در قرآن
       ۱۰.۱ - صراحت به اخلاص با مشتقات اخلاص
              ۱۰.۱.۱ - معنای مخلَصین در قرآن
       ۱۰.۲ - پرداختن به اخلاص با تعبیرات مترادف
       ۱۰.۳ - پرداختن به اخلاص با نفی شرک و ریا
۱۱ - حقیقت اخلاص
۱۲ - حقیقیت اخلاص در قرآن
       ۱۲.۱ - قرار دادن همه شؤون زندگی برای خدا
       ۱۲.۲ - انجام عمل برای طلب وجه خدا
              ۱۲.۲.۱ - مقصود از «وَجهِ اللَّهِ»
              ۱۲.۲.۲ - معنای خالص کردن دین برای خدا
       ۱۲.۳ - عبادت خدا فقط
       ۱۲.۴ - حقیقت اخلاص با نفی شرک و ریا
۱۳ - حقیقت اخلاص در روایات
۱۴ - مراتب اخلاص
       ۱۴.۱ - درجات گوناگون اخلاص در نظر عرفا
       ۱۴.۲ - درجات اخلاص در روایات
۱۵ - آثار اخلاص
       ۱۵.۱ - نداشتن ترس و اندوه در قیامت
       ۱۵.۲ - پاداش چند برابر
       ۱۵.۳ - فلاح و رستگاری
       ۱۵.۴ - آرامش خاطر
۱۶ - مخلَصین و ویژگی ‏های آنان
۱۷ - مخلَصین در قرآن
       ۱۷.۱ - نجات از نابودی دنیایی و عذاب آخرتی
       ۱۷.۲ - عصمت
       ۱۷.۳ - ایمنی از اغوای ابلیس
       ۱۷.۴ - ستایش شایسته
       ۱۷.۵ - برخورداری از رزق معلوم
۱۸ - حکم ضمایم به اخلاص
۱۹ - ضمیمه ریا
       ۱۹.۱ - نظر صاحب جواهر
       ۱۹.۲ - دلیل قرانی حرمت ریا
       ۱۹.۳ - دلیل روایی حرمت ریا
              ۱۹.۳.۱ - حدیث ۱
              ۱۹.۳.۲ - حدیث ۲
              ۱۹.۳.۳ - حدیث ۳
              ۱۹.۳.۴ - حدیث ۴
              ۱۹.۳.۵ - حدیث ۵
              ۱۹.۳.۶ - حدیث ۶
۲۰ - اقسام ریا
       ۲۰.۱ - تقسیم اول ریا
              ۲۰.۱.۱ - ریا در کل عمل
              ۲۰.۱.۲ - ریا در جزء واجب عمل
              ۲۰.۱.۳ - ریا در جزء‌ مستحب عمل
              ۲۰.۱.۴ - ریا در شرطی از شرایط عمل
              ۲۰.۱.۵ - ریا در کیفیت عمل
       ۲۰.۲ - تقسیم دوم ریا
              ۲۰.۲.۱ - دو داعی داشتن ریا و قربت
              ۲۰.۲.۲ - پنجاه درصد بودن ریا و قربت
              ۲۰.۲.۳ - قصد قربت، اصیل و ریا تبعی
              ۲۰.۲.۴ - ریا، اصیل و قصد قربت تبعی
       ۲۰.۳ - حکم ریا در دو قسم
              ۲۰.۳.۱ - حکم ریا در قسم اول
              ۲۰.۳.۲ - حکم ریا در قسم دوم
۲۱ - پانویس
۲۲ - منبع



در قرآن کریم و روایات معصومان علیهم‌السّلام بر لزوم اخلاص در طاعات و عبادات تأکید شده است.



واژه اخلاص، مصدر باب افعال از ریشه خلوص و خلاص به معنای پاک شدن و سالم گشتن از آمیختگی است.
[۴] ترتیب‏ العین، ج۱، ص۲۳۷،« خلص».

خالص، کالایی را گویند که با چیزی ممزوج و مخلوط نباشد و معنایی نزدیک به «صافی» دارد با این تفاوت که صافی به جنسی که از همان ابتدا با چیزی آمیخته نبوده اطلاق می‏شود؛ ولی خالص، جنسی است که پس از امتزاج با چیز دیگر، خواه پست‏تر باشد یا نه، پاک، و ناخالصی آن زدوده شود.
[۷] مقاییس‏ اللغه، ج۲، ص۲۰۸،« خلص».

لغویان برای خلوص، معانی دیگری نیز بر شمرده‏اند؛ مانند رسیدن، نجات یافتن، کناره‏گیری کردن از دیگران و ویژه خود گردانیدن که در هر یک از این معانی، به نوعی معنای اصلی این ریشه یا لوازم آن وجود دارد.
[۸] تاج‏ العروس، ج۷، ص۵۶۲.

«اخلاص» به معنای خالص کردن، پاک گردانیدن و برگزیدن استو مقصود از آن در فرهنگ اسلامی، پاک کردن نیّت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خدا است.
[۱۲] مصطلحات التصوف، ص۲۶.
[۱۳] لغت‏نامه، ج۱، ص۱۲۹۴،« اخلاص».




اخلاص در دانش‏های گوناگون اسلامی‏مانند فقه، اخلاق و عرفان بررسی، و در فقه آن است که مکلّف در عمل عبادی خود جز قصد قربت و عبودیّت برای پروردگار، هیچ انگیزۀ دیگری نداشته باشد؛ خواه به نحو استقلال یا انضمام.



آن دسته از تکالیف که قصد تقرّب به خداوند، شرط صحّت آن‏ها است، تعبّدی نامیده‏ می‏شود در برابر توصلی که صحّت آن به قصد تقرّب مشروط نیست. خلوص در نیّت عمل عبادی، شرط و عبادت بدون آن باطل است. رذیلت مقابل فضیلت اخلاص، ریا است که موجب بطلان عمل عبادی است.
[۱۵] الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰.

البته وجود پاره‌ای اغراض تبعی در عبادت با اخلاص منافات ندارد و موجب بطلان عمل نمی‌شود مانند آن که در غسل یا وضو در کنار غرض اصلی یعنی انجام عمل به قصد قربت، نیّت تبعی خنک یا پاکیزه شدن را نیز داشته باشد. به این جهت فقها در مسألۀ دریافت مزد برای نماز و روزۀ میّت، بر منافات نداشتن آن با قصد قربت تصریح کرده‌اند.



برخی قصدهای تبعی موجب از بین رفتن اخلاص نمی‌گردند که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

۵.۱ - قصد دنیایی از برخی عبادات


به نظر بسیاری از فقیهان، اگر اصل عملِ عبادی، برای خدا باشد، قصد بعضی از بهره‏ های دنیایی به صورت تبعی، با حقیقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمی‏شود.
مانند این‏که کسی از روزه گرفتن، قصد سلامت و بهداشت نیز داشته باشد یا در وضو گرفتن، خنک شدن را نیز قصد کند یا از خواندن نماز شب، قصد به دست آوردن روزی بیش‏تر نیز داشته باشد.

۵.۲ - عبور خطورات در ذهن حین عبادت


هم‏چنین اگر عمل عبادی را خالصانه انجام دهد، ولی از این‏که در برابر دیدگان مردم باشد، خشنود شود یا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتی از ذهنش عبور کند، باعث از بین رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمی‏شود.
[۲۳] العروةالوثقی، ج۱، ص۶۱۷-۶۱۸.
[۲۴] التحریروالتنویر، ج۲۳، ص۳۱۹-۳۲۰.


۵.۳ - عبادت از روی ترس از عقوبت یا امید ثواب


پرستش خداوند برای خوف از عقوبت الهی یا به انگیزه امید به ثواب و نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بین نمی‏برد؛ البتّه در اعمال توصّلی نیز اخلاص، شرط پاداش آخرتی است و اگر انسان، اعمال مباح را هم با اخلاص انجام دهد، به خداوند نزدیک شده،
[۲۶] النیّة و الاخلاص، ص۱۰۴.
استحقاق دریافت ثواب و فیض الهی را خواهد یافت.



یکی از تفاوت‏های فقه و حقوق نیز این است که در فقه بحث اخلاص مطرح می‏شود؛ ولی در علم حقوق، جایگاهی برای اخلاص وجود ندارد؛ زیرا هدف در حقوق آن است که حق به صاحب آن داده شود و صاحب حق به حق خویش برسد و الهی بودن یا نبودن انگیزه مورد نظر نیست؛ ولی در فقه الهی، وجود انگیزه و تعالی انسان‏ها و تقرب آنان به خداوند نیز مورد نظر است. این مطلب، بطلان دیدگاه کسانی را روشن می‏سازد که برای فقه فقط نقش مدیریّتی قائل بوده و آن را با علم حقوق هم‏سان پنداشته‏اند.
[۲۷] قصّه ارباب معرفت، ص۳۷-۵۴.




در اخلاق، به نیّت اهمیّت ویژه‏ای داده شده و از آن به صورت رکن و پایه رفتار و روح عمل یاد شده است؛ به‏گونه‏ای که نبودن نیّت درست باعث بی‏ارزش شدن عمل می‏شود.
[۲۸] اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۹.

اخلاص بر تارک همه فضیلت‏ها قرار داشته، ملاک پذیرش و درستی رفتارها است و رهایی از چنگال شیطان فقط با اخلاص امکان دارد.
[۲۹] جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۵-۴۰۶.




در نگاهی فلسفی، تأثیر مخلصانه بودن عمل بر تکامل نفس و سعادت ابدی انسان، تأثیری طبیعی و تکوینی است، نه قرار دادی.
[۳۰] اخلاق در قرآن، ج۱، ص۷۵.

عمل بدون نیت خالص، کالبد بی‏جان است و این انگیزه است که بین رفتار بیرونی و جان و روح فاعل، پیوند برقرار می‏کند.



در عرفان، اخلاص به پیراستگی عمل از هرگونه آمیختگی تعریف شده
[۳۱] شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.
[۳۲] مدارج‏السالکین، ج۲، ص۹۶.
و یکی از منازل سلوک (منزل بیست و چهارم) دانسته شده است.
[۳۳] شرح منازل‏السائرین، ص۱۲-۱۴.

برخی گفته‏اند: اگر دین را که مجموعه معارف الهی و مسائل اخلاقی و احکام عملی است، تحلیل کنیم فقط به یک چیز منتهی می‏شود و آن اخلاص است؛ یعنی که انسان، ذات و [۱۸]     و افعالش را بر این اساس قرار دهد که همگی آن‏ها برای خداوند واحد قهّار است.
در نهج‌ البلاغه از امیرمؤمنان علیه‌السلام نقل شده است که کمال اخلاص، نفی صفات از حق‏تعالی است.
[۳۵] نهج‏البلاغه، خ۱، ص۱۴.

شارحان نهج‌البلاغه، مقصود از این جمله را نفی صفات زاید بر ذات الهی که به‏گونه‏ای، باعث محدود ساختن خداوند می‏شود، دانسته‏اند؛
[۳۷] ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، ج۲، ص۵۶-۵۸.
[۳۸] شرح نهج‏البلاغه، ابن‏میثم، ج۱، ص۹۱.

بنابراین اخلاص در نقل مذکور، معنایی غیر از معنای اخلاص مورد بحث در این مقاله دارد.



واژه اخلاص در قرآن به ‏کار نرفته؛ ولی در آیات بسیاری به صورت‏های گوناگون به موضوع آن پرداخته شده است. این آیات در تقسیم‏بندی جامعی، سه دسته‏اند:

۱۰.۱ - صراحت به اخلاص با مشتقات اخلاص


آیاتی که با استفاده از مشتقّات خلوص، موضوع اخلاص را با صراحت مطرح می‏کنند. مشتقّات خلوص ۳۱ بار در قرآن آمده که بیش‏تر آن‏ها به موضوع اخلاص مربوط است. از این موارد، ۲۲ مورد از باب افعال و ۱۲ آیه مربوط به «مخلِصین» (کسانی‏که دین خود را برای خدا خالص کرده‏اند) است؛ مانند آیات: ۱۳۹ بقره؛ ۲۹ اعراف؛ ۱۴ غافر و ۱۰ آیه مربوط به مخلَصین، هم‏چون ۵۱ مریم؛ ۲۴ یوسف؛ ۴۰ حجر.

۱۰.۱.۱ - معنای مخلَصین در قرآن


گویا مقصود از مخلَصین در عرف قرآن، کسانی باشند که از ابتدای آفرینش، بر استقامت در فطرت و اعتدالِ خلقت آفریده شده‏اند و ادراکات درست، نفس‏های طاهر و قلب‏های سلیم دارند و به سبب پاکی و صفای فطرت و سلامت روان، از همان ابتدا دارای ویژگی اخلاص‌اند و آن‏چه دیگران با جهاد و مبارزه با نفس به‏دست می‏آورند، آنان همان، بلکه بالاتر از آن را از ابتدا دارا بوده‏ اند؛البتّه برخی، مخلَصین و مخلِصین را به یک معنا دانسته و تفاوتی میان آن‏ دو قائل نشده‏اند.
[۴۶] جامع‏البیان، مج۷، ج۱۲، ص۲۵۰.

مخلَصین پیامبران و امامان علیهم‌السلام هستند برخی معتقدند به جز پیامبران و امامان علیهم‌السلام برخی از انسان‏ها نیز می‏توانند با سیر و سلوک، جهاد و مبارزه با نفس به مقام مخلَصین نائل شوند؛
[۵۰] رساله سیر و سلوک، ص۱۰۵-۱۲۴.
به همین دلیل، در این مقاله از مخلَصین نیز بحث می‏شود.

۱۰.۲ - پرداختن به اخلاص با تعبیرات مترادف


آیاتی که با واژه‏ ها و تعبیرات مترادف و متلازم با اخلاص به موضوع اخلاص می‏پردازند؛ مانند انحصار عبادت در خداوند،انجام طاعات و عبادات برای خدا (للّه) روی نهادن به‏ سوی خدا و دل بریدن از غیر اوانجام دادن کار برای وجه اللّه انجام دادن کار برای طلب رضایت الهیانجام دادن عمل در راه خداعدم درخواست اجر از سوی پیامبرانحنیف و حق‏گرا بودنصداقت در توبه (نصوح)و داشتن قلب سلیم

۱۰.۳ - پرداختن به اخلاص با نفی شرک و ریا


آیاتی که با نفی شرک و ریا به موضوع اخلاص اشاره می‏کنند؛ مانند (کهف،۱۱۰؛ نساء،۱۴۲؛ ماعون،۶؛ بقره،۲۶۴).
از آن‏جا که اخلاص، انجام دادن عمل فقط برای خدا است، با شرک و ریا که انجام دادن عمل برای غیر خدا است، جمع نمی‏شود.



حقیقت اخلاص این است که عمل خالص برای خداوند باشد و جز خداوند داعی دیگری در انجام عمل نباشد. اخلاص و قصد قربت با هم مرتبط هستند و اگر اخلاص به طول کامل وجود داشته باشد همان قصد قربت می باشد و اگر قصد قربت هم کامل باشد همان اخلاص می باشد. (قصد قربت خالص به این معنا است که فقط خدا را در نظر داشته باشد و نه غیر خداوند را که همان اخلاص است. در جایی که هم قربت وجود دارد و هم ریا در آن جا قربت کامل نیست.)



در قرآن به صورت‏های گوناگونی به حقیقت اخلاص پرداخته شده است:

۱۲.۱ - قرار دادن همه شؤون زندگی برای خدا


تعبیر برخی آیات، به جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شؤون زندگی و مرگ فقط برای خدا (للّه) است: «قُل انَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی لِلَّهِ رَبّ العلَمین».

۱۲.۲ - انجام عمل برای طلب وجه خدا


تعبیر آیاتی دیگر، انجام دادن عمل برای طلب وجه خدا است: «انَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ».

۱۲.۲.۱ - مقصود از «وَجهِ اللَّهِ»


مقصود از «وَجهِ اللَّهِ»، صفات فعلیه خداوند است که حق‏تعالی با آن‏ها انواع خیر را به مخلوقات افاضه می‏کند؛ مانند آفرینش، تدبیر و رزق و به تعبیر دیگر، رحمت عامّه‌ای که قوام هر چیزی به آن است؛ بنابراین مقصود از طلب وجه اللّه، آن است که هدف انسان در اعمالش کسب فیض از رحمت الهی باشد و از آن‏چه نزد غیر خداوند است، روی برگرداند؛ ازاین‏رو در ادامه آیه ۶ انسان از ابرار نقل شده که گفتند: ما از شما توقع پاداش و سپاس‏گزاری نداریم.
با توجّه به این‏که پس از مرتبه صفات فعلیّه، چیزی جز صفات ذاتیّه الهی نیست که مبدأ صفات فعلیّه و خیر مترتّب بر آن‏ها است؛ بنابراین، بازگشت طلب وجه اللّه به آن است که انسان، عمل را از روی دوستی خدا انجام دهد؛ زیرا خداوند جمیل مطلق است. به عبارت دیگر، خداوند را از آن رو که اهلیّت عبادت دارد بپرستد.
برخی «وَجهِ اللَّهِ» را به رضوان و مرضات خدا تفسیر کرده ‏اند. بنابراین نظر، ذکر «وجه»، بر اختصاص انجام دادن فعل برای خداوند تأکید می‏کند.
مفسّران، معانی دیگری را نیز برای وجه ذکر کرده‏اند؛ از جمله ذات، ذات شریف و مقدّس، جهت منسوب به خدا که از آن سوی، به او توجّه می‏شود و مقام و منزلتی که خداوند برای خویش بین مردم ثابت کرده است.

۱۲.۲.۲ - معنای خالص کردن دین برای خدا


انجام دادن عمل برای طلب وجه الهی، در آیات دیگری با تعبیر طلب رضوان الهی: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ...»و تعبیر خالص کردن دین برای خدا بیان شده است.
خالص کردن دین برای خدا، حالتی است که برای برخی از انسان‏ها با اختیار خودشان پدید می‏آید و آن‏چه پیراسته می‏شود، دین (دعا،
[۸۵] مجمع‏البیان، ج۴، ص۴۵۸.
عبادت و اطاعت،
[۸۷] جامع‏البیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۷.
سنّت و روش زندگی)است: «... و اخلَصوا دینَهُم لِلَّهِ فَاولکَ مَعَ المُؤمِنینَ»«فادعوا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ»«و ما امِروا الّا لِیَعبُدُوا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفاءَ»البتّه همه انسان‏ها حتّی کافران،
[۱۰۱] نضرةالنعیم، ج۲، ص۱۲۷.
در وضعیّتی که از همه چیز ناامید شوند، به مقتضای فطرت الهی خویش بی‏اختیار خدا را از روی اخلاص می‏خوانند.
آیاتی از قرآن به این مطلب اشاره می‏کند که وقتی انسان‏ها در کشتی، گرفتار طوفان شده و بیم هلاک داشته باشند، خدا را از روی اخلاص می‏خوانند: «... جاءَتها ریحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن کُلّ مَکانٍ وظَنّوا انَّهُم احیطَ بِهِم دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ...».

۱۲.۳ - عبادت خدا فقط


براساس آیات دیگری، حقیقت اخلاص آن است که انسان فقط خدا را عبادت کند: «امَرَ الّا تَعبُدوا الّا ایّاهُ»
[۱۰۶] جامع‏البیان، مج۷، ج۱۲، ص۲۸۸.
و روی به‏سوی خدا کند و از غیر او دل ببُرد
[۱۰۷] مجمع‏البیان، ج۱، ص۳۵۶.
[۱۰۸] مجمع‏البیان، ج۱، ص۳۵۸.
[۱۰۹] جامع‏البیان، مج۱، ج۱، ص۶۹۰-۶۹۱.
و به حقیقت ایمان و عبودیت برسد«بَلی‏ مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ...» و اعمالش مانند هجرت، جهاد و انفاق را در راه خدا انجام دهد: «انَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هاجَروا و جهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ...»«مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ...».

۱۲.۴ - حقیقت اخلاص با نفی شرک و ریا


در آیاتی نیز حقیقت اخلاص، با نفی هرگونه شرک و ریا تبیین شده است؛ چنان‏که در آیه ۱۱۰ سوره کهف می‏فرماید: هر کس به لقای پروردگارش امید دارد، باید عمل نیکو به‏جا آورده، در عبادت پروردگارش شریکی قرار ندهد:«فَمَن کانَ یَرجوا لِقاءَ رَبّهِ فَلیَعمَل عَمَلًا صلِحًا و لایُشرِک بِعِبادَةِ رَبّهِ احَدا».
عمل صالح در این آیه، به عمل خالص تفسیر شده است
[۱۱۵] مجمع‏البیان، ج۶، ص۷۷۰.
[۱۱۶] کشف‏الاسرار، ج۵، ص۷۵۱.
و کسانی‏که در نمازشان ریا می‏کنند در سوره ماعون، مذمّت و تهدید شده‏اند: «فَوَیلٌ لِلمُصَلّین... الَّذینَ هُم یُراءون».



رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: اخلاص آن است که بگویی پروردگار من خدا است؛ سپس استوار بمانی؛ چنان‏که به تو فرمان داده شده است؛ یعنی هواپرستی را از خود بزدایی و جز او را پرستش نکنی.
[۱۱۸] المحجةالبیضاء، ج۸، ص۱۲۹-۱۳۳.
[۱۱۹] جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۲-۴۰۳.

«انَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقموا...».



یکی از اغراض در آفرینش مرگ و زندگی، آن است که درجه اخلاص انسان‏ها با آزمایش الهی مشخص شود:«الَّذی خَلَقَ المَوتَ والحَیوةَ لِیَبلُوَکُم ایُّکُم احسَنُ عَمَلًا».
[۱۲۳] نضرةالنعیم، ج۲، ص۱۳۹.
[۱۲۴] الکافی، ج۲، ص۱۹.

از آیات قرآن استفاده می‏شود که درجات اخلاص گوناگون، و عنایت الهی به هر شخص، به اندازه اخلاص او است و اختلاف سنگینی اعمال به اختلاف درجه اخلاص در آن‏ها مربوط می‏شود. در آیه ۲۶۵ بقرهخداوند حال کسانی را که اموالشان را در راه رضای الهی انفاق می‏کنند، مانند باغی دانسته است که در زمینی نیکو باشد و بارانی بسیار بر آن ببارد و ثمرش را دو برابر دهد و اگر چنین بارانی نبارید، دست کم بارانی اندک بر آن ببارد: «و مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ و تَثبیتًا مِن انفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ اصابَها وابِلٌ فَاتَت اکُلَها ضِعفَینِ فَان لَم یُصِبها وابِلٌ فَطَلٌّ». زمین نیکو، همیشه ثمری نیکو می‏دهد؛ گرچه مقدار نیکو بودن ثمر، به مقدار باران بستگی دارد.
هم‏چنین عمل خالص، پیوسته نتیجه‏ ای نیکو دارد و عنایت الهی شامل آن می‏شود؛ هرچند مقدار آن، به مقدار اخلاص در عمل وابسته است؛ بدین جهت در پایان آیه، به بصیر بودن خداوند بر اعمال انسان‏ها اشاره شده است؛ زیرا خداوند از اندازه اخلاصِ هر عملی به‏طور کامل آگاه است: «واللَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر».
اخلاصی که از هر آمیختگی پیراسته است، اخلاص مطلق و اخلاص صدیقان شمرده می‏شود و اخلاصی که با قصد ثواب و رهایی از عذاب همراه است، اخلاص اضافی نام دارد.
[۱۲۸] جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۳.


۱۴.۱ - درجات گوناگون اخلاص در نظر عرفا


عارفان، برای اخلاص، درجات گوناگونی را ذکر کرده و گفته‏اند: با رسیدن به درجه بالای اخلاص، حقیقت آیه «الا لِلَّهِ الدّینُ الخالِصُ»در شخص تجلّی می‏یابد و در این حالت، سالک نه خود را می‏بیند و نه مخلوقات را و فقط در طریق دین و عبودیت گام می‏نهد.
[۱۳۰] شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.

چنین شخصی، حتی اخلاص خود را هم نمی‏بیند.
[۱۳۱] کشف‏الاسرار، ج۱، ص۳۲۸.

برخی نیز گفته‏اند: دین در صورتی برای خدا خواهد بود که از آلایش غیریّت و خودیّت پاک شود و این هنگامی حاصل می‏شود که با فنای کلّی بنده در ذات حق، برای بنده، ذات و صفت و فعل و دینی باقی نماند و در غیر این حال، دین به حقیقت خالص نشده و در نتیجه، برای خدا نخواهد بود.
[۱۳۲] شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.
[۱۳۳] چهل حدیث، ص۳۲۹.
[۱۳۴] چهل حدیث، ص۳۳۵.

در این حالت، سلطان توحید بر سالک تجلّی می‏کند و تعلّق به غیر خدا از او زدوده می‏شود و انقطاع کامل برای وی رخ می‏نمایاند. شاید به جهت همین ارتباط بین توحید و اخلاص، ذکر «لا الهَ الَّا اللَّهُ» کلمة الاخلاص نامیده شده است؛
[۱۳۵] لغت‏نامه، ج۱، ص۱۲۹۵.
[۱۳۶] تاج‏العروس، ج۱۷، ص۵۶۳.
چنان‏که به سوره توحید، سوره اخلاص هم گفته می‏شود.
[۱۳۸] تاج‏العروس، ج۱۷، ص۵۶۳.


۱۴.۲ - درجات اخلاص در روایات


در روایات نیز برای نیّت و اخلاص در عبادت، درجات گوناگونی ذکر شده است؛ چنان‏که عبادت برخی به دلیل ترس از عذاب الهی، عبادت برخی دیگر به امید رسیدن به ثواب الهی و عبادت آزادگان از روی محبّت و برای شکرگزاری از خداوند دانسته شده است.
راه این گروه در عبادت، راه معرفت و محبّت بوده و از نظر آنان، روش دو گروه دیگر فاقد اخلاص کامل است و در آن شائبه‏ای از شرک و خودپرستی به چشم می‏خورد؛ زیرا این دو گروه، برای رهایی از عقوبت یا رسیدن به نعمت، خدا را عبادت می‏کنند و اگر برای رسیدن به این هدف، راهی دیگر جز عبادت پیش روی خود می‏دیدند، آن را بر می‏گزیدند.



در آیاتی که در آن‏ها با تعبیرهایی چون: «مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ»، «فی سَبیلِ اللَّهِ»، «یُریدونَ وجهَ اللَّهِ»، «رَجُلًا سَلَمًا»، به‏ گونه‏ای از اخلاص سخن به میان آمده و به برخی از آثار آن نیز اشاره شده است؛ مانند:

۱۵.۱ - نداشتن ترس و اندوه در قیامت


کسی‏که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسی بر آن‏ها است و نه غمگین می‏شوند: «بَلی‏ مَن اسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ و هُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ اجرُهُ عِندَ رَبّهِ و لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون».
آیه ۲۶۲ بقرهنیز همین اثر را برای‏ انفاق در راه خدا یادآور می‏شود: «الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ... لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون».

۱۵.۲ - پاداش چند برابر


کسانی‏ که اموال خود را در راه خدا انفاق می‏کنند، همانند بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر کسی که بخواهد، فزونی می‏دهد و خداوند، گشایشگرِ دانا است: «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ امولَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ انبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واللَّهُ یُضعِفُ لِمَن یَشاءُ واللَّهُ وسِعٌ عَلیم».
طبق آیه یاد شده، انفاق در راه خدا تا ۷۰۰ برابر و یا برای برخی به مقتضای حکمت و رحمت واسعه الهی بیش‏تر خواهد شد. گرچه انفاق در راه خدا در این آیه، به انفاق در جهاد اشاره دارد، ولی این اثر برای همه انفاق‏هایی که در راه خدا انجام می‏گیرد خواهد بود.
[۱۴۵] مجمع‏البیان، ج۲، ص۶۴۶.

آیه ۳۹ روم نیز به مضاعف شدن زکاتی که با انگیزه الهی پرداخت شود، اشاره دارد: «و ما ءاتَیتُم مِن زَکوةٍ تُریدونَ وجهَ اللَّهِ فَاولکَ هُمُ المُضعِفون».

۱۵.۳ - فلاح و رستگاری


آنان که طالب رضای الهی هستند، (حقوق مالی خویش را می‏پردازند) رستگارانند: «... ذلِکَ خَیرٌ لِلَّذینَ یُریدونَ وجهَ اللَّهِ و اولکَ هُمُ المُفلِحون».

۱۵.۴ - آرامش خاطر


در آیه ۲۹ زمرخداوند مثالی را مطرح، و در آن، دو نفر را با یک‏دیگر مقایسه می‏کند. مردی را که مملوک شرکایی است و آنان پیوسته درباره او باهم به مشاجره مشغول‏اند و مردی که فقط تسلیم یک نفر است؛ سپس این پرسش را طرح می‏کند که آیا این دو یک‏سان‏اند: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فیهِ شُرَکاءُ مُتَشکِسونَ و رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَل یَستَویانِ مَثَلًا». گویا عدم تساوی این‏دو با یک‏دیگر و امتیاز شخص دوم به این جهت است که همّت او صرفاً متوجّه فرد خاصّی است و به همین دلیل، خاطر آسوده‏ای دارد؛ بنابراین، شخصی که خود را برای خدا خالص کرده، همیشه دارای آرامش خاطر است.
[۱۵۰] النیة و الاخلاص، ص۱۰۰-۱۰۱.




مخلَصین کسانی هستند که خداوند تعالی، آنان را برای خود خالص کرده است: «الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».
در شماری از آیات، از انسان‏هایی با عنوان مخلَصین به صیغه مفعول یاد شده؛ یعنی انسان‏هایی که خداوند آن‏ها را پاک و خالص کرده است: «انّا اخلَصنهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّار»درباره هدف از برگزیدن مخلَصین باید گفت: لازم است خداوند همواره در میان انسان‏ها، افرادی را برانگیزاند که اخلاص کامل‏ داشته و دارای نفوس پاک، قلوب طاهر و فطرت مستقیم توحیدی باشند تا توحید در جامعه بشری را حفظ کنند.



مخلَصین در قرآن دارای ویژگیهایی می‌باشند که به آنها اشاره می‌شود:

۱۷.۱ - نجات از نابودی دنیایی و عذاب آخرتی


خداوند، مشرکان و گمراهان امّت‏های پیشین را نابود کرده و مخلَصین را رهاینده است: «فَانظُر کَیفَ کانَ عقِبَةُ المُنذَرین الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین»
چنان‏که در آخرت نیز آن‏گاه که تکذیب‏کنندگان برای حضور در عذاب برانگیخته می‏شوند، مخلَصین را احضار نمی‏کند«فَکَذَّبوهُ فَانَّهُم لَمُحضَرون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».

۱۷.۲ - عصمت


از جمله شؤون مخلَصین آن است که نوعی علم و یقین دارند، غیر از علوم متعارفی که نزد انسان‏های معمول است، و خداوند به وسیله آن علم، هرگونه بدی و زشتی را از آنان دور می‏کند؛ ازاین‏رو ایشان مرتکب هیچ معصیتی نشده، حتّی قصد هیچ گناهی نیز نمی‏کنند و این همان عصمت الهی است؛ چنان‏که خداوند، حضرت یوسف علیه‌السلام را از آلوده شدن به گناه و قصد آن حفظ کرد: «... و هَمَّ بِها لَولا ان رَءا بُرهنَ رَبّهِ کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ و الفَحشاءَ انَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصین».

۱۷.۳ - ایمنی از اغوای ابلیس


ابلیس، باطل یا گناهان را برای انسان‏ها زینت می‏دهد تا آن‏ها را گمراه سازد؛ ولی از آن‏جا که قلوب مخلَصین به‏طور کامل برای خدا خالص شده و جز او کسی در آن راه ندارد، ابلیس نمی‏تواند آن‏ها را گمراه کند؛«قالَ رَبّ بِما اغوَیتَنی لَازَیّنَنَّ لَهُم فِی الارضِ و لَاغوِیَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین»«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغویَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین».

۱۷.۴ - ستایش شایسته


خداوند از هر آن‏چه کافران یا مطلق انسان‏ها او را بدان وصف می‏کنند، منزّه است و فقط بندگان مخلَص الهی می‏توانند او را آن‏گونه که شایسته است، وصف کنند: «سُبحنَ اللَّهِ عَمّا یَصِفون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین».

۱۷.۵ - برخورداری از رزق معلوم


گرچه جزای انسان‏ها در آخرت، نفس عمل آنان است، مخلَصین از این قاعده مستثنایند و برای آن‏ها، بالاتر از جزای عملشان، رزقی معلوم است. مقصود از رزق معلوم، رزقی خاص و جدا از رزق دیگران و بالاتر از آن‏ها است«و ما تُجزَونَ الّا ما کُنتُم تَعمَلون الّا عِبادَ اللَّهِ المُخلَصین اولکَ لَهُم رِزقٌ‏مَعلوم».



غیر خدا که به نیت ضمیمه می شود به دو گونه است: گاه ریا است و گاه ضمائم مباحه و یا مستحبه و یا حتی محرمه و مستحبه ی دیگر (غیر از ریا) است مثلا فرد می خواهد هم حجش را به جا آورد و هم به همراهان خود مناسک حج را تعلیم دهد و یا هنگام وضو گرفتن با آب خنک وضو می گیرد تا خنک شود.



در اینکه عمل همراه با ریا باطل است شهرت و حتی اجماع بر آن دلالت دارد. عجیب این است که از مرحوم مرتضی در کتاب انتصار نقل شده است که ایشان قائل است به فرد ریا کار فقط ثواب نمی دهند ولی عملش صحیح است.

۱۹.۱ - نظر صاحب جواهر


اما اذا کانت الضمیمة ریاء فلا ثواب علیها اجماعا و غیر مجزیة علی المشهور بل لا اعلم فیه خلافا سوی ما عساه یظهر من المرتضی رحمه الله فی الانتصار من القول بالاجزاء و ان کان لا ثواب علیها و ربما مال الیه بعض متاخری المتاخرین و فی جامع المقاصد انه لو ضم الریاء بطل قولا واحدا و یحکی عن المرتضی خلاف ذلک و لیس بشیء.

۱۹.۲ - دلیل قرانی حرمت ریا


همچنین به آیاتی از قرآن تمسک شده است و ما به یک آیه که از همه واضح تر است اشاره می کنیم که آیه ی چهارم تا هفتم سوره ماعون است: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (به نماز بی اعتنا هستند) الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ (ریا می کنند) وَ یَمْنَعُونَ الْماعُون‏ (از انفاق در راه خدا و یا زکات منع می کنند)عبارت فویل دلالت بر بطلان عمل دارد نه صحت عمل بدون ثواب.

۱۹.۳ - دلیل روایی حرمت ریا


روایات بسیاری هم بر بطلان عمل ریائی دلالت دارند.

۱۹.۳.۱ - حدیث ۱


حدیث ۱: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی کِتَابِ عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ص قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُؤْمَرُ بِرِجَالٍ إِلَی النَّارِ إِلَی أَنْ قَالَ فَیَقُولُ لَهُمْ خَازِنُ النَّارِ یَا أَشْقِیَاءُ مَا (کَانَ) حَالُکُمْ قَالُوا کُنَّا نَعْمَلُ لِغَیْرِ اللَّهِ فَقِیلَ لَنَا خُذُوا ثَوَابَکُمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ(ثوابتان را از کسانی که عملتان را به خاطر آن انجام می دادید بگیرید) امر به ورود به آتش دلیل بر بطلان اصل عمل است.

۱۹.۳.۲ - حدیث ۲


حدیث ۲: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عَلَی أَحَدِکُمْ لَوْ کَانَ عَلَی قُلَّةِ جَبَلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَیْهِ أَجَلُهُ أَ تُرِیدُونَ تُرَاءُونَ النَّاسَ إِنَّ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّ کُلَّ رِیَاءٍ شِرْکٌ.



۱۹.۳.۳ - حدیث ۳


حدیث ۳: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ الْمَلَکَ لَیَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِی سِجِّینٍ (این اعمال را در جهنم بگذارید) إِنَّهُ لَیْسَ إِیَّایَ أَرَادَ بِهِ.
ظاهر اینکه عمل را در آتش می گذارند این است که این عمل باطل است نه اینکه صحیح باشد و فقط به آن ثواب تعلق نگیرد.

۱۹.۳.۴ - حدیث ۴


حدیث ۴: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَیْرِی.
صاحب عروة حدیث مزبور را اینگونه نقل می کند: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی ترکته لغیری
محشین عروة می گویند که سید این حدیث را نقل به معنا کرده است و ما حدیثی با این مضمن را نیافته ایم.

۱۹.۳.۵ - حدیث ۵


حدیث ۵: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی تَفْسِیرِهِ قَالَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ تَفْسِیرِ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً فَقَالَ مَنْ صَلَّی مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ إِلَی أَنْ قَالَ وَ مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ مُرَاءٍ.
واضح است که مشرک بودن ظهور در بطلان عمل دارد مضافا بر اینکه آخر حدیث تصریح می کند که عمل ریائی قبول نمی شود.

۱۹.۳.۶ - حدیث ۶


حدیث ۶: َ فِی عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فِیمَا النَّجَاةُ غَداً فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِی أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَیَخْدَعَکُمْ... فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی الرِّیَاءِ فَإِنَّهُ الشِّرْکُ بِاللَّهِ إِنَّ الْمُرَائِیَ یُدْعَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ یَا کَافِرُ یَا فَاجِرُ یَا غَادِرُ یَا خَاسِرُ حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ فَلَا خَلَاصَ لَکَ الْیَوْمَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ.



ریا دارای اقسامی است که در ذیل به دو نوع تقسیم بندی ان اشاره می شود.

۲۰.۱ - تقسیم اول ریا


تقسیم اول ریا خود به پنج قسم تقسیم می‌شود:

۲۰.۱.۱ - ریا در کل عمل


گاه ریا در کل عمل است و اصلا قصد خدا در آن وجود ندارد. در این حال فرد نه اخلاص دارد و نه قصد قربت.

۲۰.۱.۲ - ریا در جزء واجب عمل


گاه در جزء واجب است مثلا فرد در اعمال حج همه را برای خدا به جا می آورد ولی فقط طواف یا یک شوط آن را به قصد ریا انجام می دهد.

۲۰.۱.۳ - ریا در جزء‌ مستحب عمل


گاه در جزء مستحب ریا می کند مثلا در گفتن لبیک، اولی واجب است و ما بقی مستحب و فرد آن لبیک‌های مستحب را از روی ریا انجام می دهد.

۲۰.۱.۴ - ریا در شرطی از شرایط عمل


دیگر اینکه در شرائط ریا می کند مثلا یکی از شرائط احرام، پوشیدن لباس احرام است و فرد آن را ریاکارانه انجام می دهد.

۲۰.۱.۵ - ریا در کیفیت عمل


گاه در کیفیت ریا می کند مثلا لباس احرامی انتخاب می کند که زاهدانه باشد و یا مثلا نماز را به جماعت می‌خواند به این گونه که اصل نماز را برای خدا می خواند ولی جماعتش را با ریا انجام می دهد.

۲۰.۲ - تقسیم دوم ریا


تقسیم دوم ریا نیز به چند قسم تقسیم می‌شود:

۲۰.۲.۱ - دو داعی داشتن ریا و قربت


گاه ریا و قربت دو داعی مستقل هستند یعنی اگر ریا نبود حتما نماز می خواند و اگر قربت نبود حتما ریا می کرد. مثلا زید به من می گوید این کار انجام شود و عمرو هم می گوید که آن کار انجام شود حال اگر تنها زید می گفت من آن را انجام می دادم و اگر عمرو هم به تنهایی می گفت باز آن را انجام می دادم و گفتن هر دو به تنهای داعی مستقل و کاملی برای من بود.

۲۰.۲.۲ - پنجاه درصد بودن ریا و قربت


گاه ریا و قربت پنجاه درصد است یعنی اگر ریا نبود عمل را به جا نمی آورد و هکذا اگر فقط خداوند بود و ریا نبود و آن دو با هم جمع می شود و موجب می شوند عمل انجام شود.

۲۰.۲.۳ - قصد قربت، اصیل و ریا تبعی


قصد قربت اصالت داشته باشد و ریا تبع باشد. یعنی نماز را فقط برای خدا می خوانم حتی اگر ریا نباشد ولی تبعا ریا هم می کنم.

۲۰.۲.۴ - ریا، اصیل و قصد قربت تبعی


عکس مورد قبل که فقط برای مردم نماز می خواند و در ضمن آن می گوید بهتر است خدا را هم در نظر داشته باشم.

۲۰.۳ - حکم ریا در دو قسم


نظر استاد مکارم شیرازی در حکم ریا در دو قسم:

۲۰.۳.۱ - حکم ریا در قسم اول


استاد مکارم شیرازی در مورد تقسیم اول می فرمایند:
به نظر ما اطلاقات ادله ریا همه این موارد را می گیرد مگر اینکه بگوئیم این اطلاقات از موردی انصراف دارد.

۲۰.۳.۲ - حکم ریا در قسم دوم


ودر مورد تقسیم دوم ریا می فرمایند:
همه ی انواع چهارگانه باطل است زیرا اطلاقات ریا فرقی بین این موارد نمی گذارد.


 
۱. بیّنه /سوره۹۸، آیه۵.    
۲. وسائل الشیعة ج۱، ص۶۴-۷۳.    
۳. لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳،« خلص».    
۴. ترتیب‏ العین، ج۱، ص۲۳۷،« خلص».
۵. مفردات، ص۲۹۲.    
۶. مجمع‌ البحرین، ج۴، ص۱۶۹.    
۷. مقاییس‏ اللغه، ج۲، ص۲۰۸،« خلص».
۸. تاج‏ العروس، ج۷، ص۵۶۲.
۹. لسان‌ العرب، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۴،« خلص».    
۱۰. لسان‌ العرب، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۴،« خلص».    
۱۱. مجمع‌البحرین، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹،« خلص».    
۱۲. مصطلحات التصوف، ص۲۶.
۱۳. لغت‏نامه، ج۱، ص۱۲۹۴،« اخلاص».
۱۴. مستمسک العروة ج۶، ص۲۰-۲۱.    
۱۵. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰.
۱۶. جواهرالکلام، ج۹، ص۱۵۵-۱۵۷    
۱۷. تحریر الوسیله، ج۱، ص۱۴۲.    
۱۸. الحدائق الناضرة ج۱۱، ص۵۳.    
۱۹. کتاب الطهاره، ج۲، ص۴۲۲.    
۲۰. القواعدوالفوائد، ج۱، ص۷۹-۸۰.    
۲۱. المبسوط، ج۱، ص۱۹.    
۲۲. المعتبر، ج۱، ص۱۴۰.    
۲۳. العروةالوثقی، ج۱، ص۶۱۷-۶۱۸.
۲۴. التحریروالتنویر، ج۲۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
۲۵. وسائل‌الشیعه، ج۱، ص۷۵.    
۲۶. النیّة و الاخلاص، ص۱۰۴.
۲۷. قصّه ارباب معرفت، ص۳۷-۵۴.
۲۸. اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۹.
۲۹. جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۵-۴۰۶.
۳۰. اخلاق در قرآن، ج۱، ص۷۵.
۳۱. شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.
۳۲. مدارج‏السالکین، ج۲، ص۹۶.
۳۳. شرح منازل‏السائرین، ص۱۲-۱۴.
۳۴. المیزان، ج۳، ص۱۶۲.    
۳۵. نهج‏البلاغه، خ۱، ص۱۴.
۳۶. شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج۱، ص۶۴.    
۳۷. ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، ج۲، ص۵۶-۵۸.
۳۸. شرح نهج‏البلاغه، ابن‏میثم، ج۱، ص۹۱.
۳۹. بقره/سوره۲، آیه۱۳۹.    
۴۰. اعراف/سوره۷، آیه۲۹.    
۴۱. غافر/سوره۴۰، آیه۱۴.    
۴۲. مریم/سوره۱۹، آیه۵۱.    
۴۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۴۴. حجر/سوره۱۵، آیه۴۰.    
۴۵. المیزان، ج۱۱، ص۱۶۲.    
۴۶. جامع‏البیان، مج۷، ج۱۲، ص۲۵۰.
۴۷. انعام/سوره۶، آیه۸۷.    
۴۸. حج/سوره۲۲، آیه۱۸.    
۴۹. المیزان، ج۱۱، ص۱۶۲.    
۵۰. رساله سیر و سلوک، ص۱۰۵-۱۲۴.
۵۱. حمد/سوره۱، آیه۵.    
۵۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۰.    
۵۳. بقره/سوره۲، آیه۱۹۶.    
۵۴. انعام/سوره۶، آیه۱۶۲.    
۵۵. سبأ/سوره۳۴، آیه۴۶.    
۵۶. بقره/سوره۲، آیه۱۱۲.    
۵۷. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۰.    
۵۸. انسان/سوره۷۶، آیه۹.    
۵۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.    
۶۰. بقره/سوره۲، آیه۲۶۵.    
۶۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۷۴.    
۶۲. بقره/سوره۲، آیه۱۵۴.    
۶۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶۱.    
۶۴. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۰۹.    
۶۵. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۲۷.    
۶۶. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۴۵.    
۶۷. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۶۴.    
۶۸. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۸۰.    
۶۹. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۷.    
۷۰. تحریم/سوره۶۶، آیه۸.    
۷۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۹.    
۷۲. کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.    
۷۳. نساء/سوره۴، آیه۱۴۲.    
۷۴. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۶.    
۷۵. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۷۶. انعام/سوره۶، آیه۱۶۲.    
۷۷. انسان/سوره۷۶، آیه۹.    
۷۸. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.    
۷۹. بقره/سوره۲، آیه۱۷۲.    
۸۰. المیزان، ج۲۰، ص۱۲۷.    
۸۱. مجمع‌البیان، ج۲، ص۶۶۴.    
۸۲. المیزان، ج۱۶، ص۹۱-۹۴.    
۸۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶۵.    
۸۴. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۷۴.    
۸۵. مجمع‏البیان، ج۴، ص۴۵۸.
۸۶. مج۱۲، ج۲۴، ص۲۲۷.    
۸۷. جامع‏البیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۷.
۸۸. ج۲، ص۹۹.    
۸۹. المیزان، ج۱۷، ص۲۳۳.    
۹۰. المیزان، ج۱۷، ص۲۳۳    
۹۱. المیزان، ج۱۰، ص۱۸۹-۱۹۰.    
۹۲. نساء/سوره۴، آیه۱۴۶.    
۹۳. غافر/سوره۴۰، آیه۱۴.    
۹۴. بیّنه/سوره۹۸، آیه۵.    
۹۵. بیّنه/سوره۹۸، آیه۲.    
۹۶. زمر/سوره۳۹، آیه۲.    
۹۷. زمر/سوره۳۹، آیه۱۱.    
۹۸. زمر/سوره۳۹، آیه۱۴.    
۹۹. بقره/سوره۲، آیه۱۳۹.    
۱۰۰. اعراف/سوره۷، آیه۲۹.    
۱۰۱. نضرةالنعیم، ج۲، ص۱۲۷.
۱۰۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۳۲.    
۱۰۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۶۵.    
۱۰۴. یونس/سوره۱۰، آیه۲۲.    
۱۰۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۰.    
۱۰۶. جامع‏البیان، مج۷، ج۱۲، ص۲۸۸.
۱۰۷. مجمع‏البیان، ج۱، ص۳۵۶.
۱۰۸. مجمع‏البیان، ج۱، ص۳۵۸.
۱۰۹. جامع‏البیان، مج۱، ج۱، ص۶۹۰-۶۹۱.
۱۱۰. المیزان، ج۱، ص۲۵۸.    
۱۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۱۲.    
۱۱۲. بقره/سوره۲، آیه۲۱۸.    
۱۱۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶۱.    
۱۱۴. کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.    
۱۱۵. مجمع‏البیان، ج۶، ص۷۷۰.
۱۱۶. کشف‏الاسرار، ج۵، ص۷۵۱.
۱۱۷. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۴-۶.    
۱۱۸. المحجةالبیضاء، ج۸، ص۱۲۹-۱۳۳.
۱۱۹. جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۲-۴۰۳.
۱۲۰. فصّلت/سوره۴۱، آیه۳۰.    
۱۲۱. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۳.    
۱۲۲. ملک/سوره۶۷، آیه۲.    
۱۲۳. نضرةالنعیم، ج۲، ص۱۳۹.
۱۲۴. الکافی، ج۲، ص۱۹.
۱۲۵. بقره/سوره۲، آیه۲۶۵.    
۱۲۶. بقره/سوره۲، آیه۲۶۵.    
۱۲۷. المیزان، ج۲، ص۳۹۱-۳۹۲.    
۱۲۸. جامع‏السعادات، ج۲، ص۴۰۳.
۱۲۹. زمر/سوره۳۹، آیه۳.    
۱۳۰. شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.
۱۳۱. کشف‏الاسرار، ج۱، ص۳۲۸.
۱۳۲. شرح منازل‏السائرین، ص۶۸.
۱۳۳. چهل حدیث، ص۳۲۹.
۱۳۴. چهل حدیث، ص۳۳۵.
۱۳۵. لغت‏نامه، ج۱، ص۱۲۹۵.
۱۳۶. تاج‏العروس، ج۱۷، ص۵۶۳.
۱۳۷. لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳.    
۱۳۸. تاج‏العروس، ج۱۷، ص۵۶۳.
۱۳۹. مجمع‌البحرین، ج۴، ص۱۶۹.    
۱۴۰. وسائل‌الشیعه، ج۱، ص۶۲-۶۳.    
۱۴۱. المیزان، ج۱۱، ص۱۵۸-۱۶۱.    
۱۴۲. بقره/سوره۲، آیه۱۱۲.    
۱۴۳. بقره/سوره۲، آیه۲۶۲.    
۱۴۴. بقره/سوره۲، آیه۲۶۱.    
۱۴۵. مجمع‏البیان، ج۲، ص۶۴۶.
۱۴۶. المیزان، ج۲، ص۳۸۵.    
۱۴۷. روم/سوره۳۰، آیه۳۹.    
۱۴۸. روم/سوره۳۰، آیه۳۸.    
۱۴۹. زمر/سوره۳۹، آیه۲۹.    
۱۵۰. النیة و الاخلاص، ص۱۰۰-۱۰۱.
۱۵۱. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۸.    
۱۵۲. صافات/سوره۳۷، آیه۴۰.    
۱۵۳. صافات/سوره۳۷، آیه۷۴.    
۱۵۴. صافات/سوره۳۷، آیه۱۶۰.    
۱۵۵. مریم/سوره۱۹، آیه۵۱.    
۱۵۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۱۵۷. حجر/سوره۱۵، آیه۴۰.    
۱۵۸. ص/سوره۳۸، آیه۸۳.    
۱۵۹. ص/سوره۳۸، آیه۴۶.    
۱۶۰. المیزان، ج۱۱، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۱۶۱. صافات/سوره۳۷، آیه۷۳-۷۴.    
۱۶۲. المیزان، ج۱۷، ص۱۵۸.    
۱۶۳. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۷-۱۲۸.    
۱۶۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۱۶۵. المیزان، ج۱۱، ص۱۶۲-۱۶۳.    
۱۶۶. المیزان، ج۱۲، ص۱۶۴-۱۶۵.    
۱۶۷. حجر/سوره۱۵، آیه۳۹-۴۰.    
۱۶۸. ص/سوره۳۸، آیه۸۲-۸۳.    
۱۶۹. صافات/سوره۳۷، آیه۱۵۹-۱۶۰.    
۱۷۰. المیزان، ج۱۷، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۱۷۱. المیزان، ج۱۷، ص۱۳۵-۱۳۶.    
۱۷۲. صافات/سوره۳۷، آیه۳۹-۴۱.    
۱۷۳. جواهر الکلام ج۲، ص۹۶.    
۱۷۴. ماعون/سوره۱۰۷، آیه۴-۷.    
۱۷۵. درس خارج فقه آیت الله مکارم، کتاب حج، دوشنبه ۱۰ آبان۱۳۸۹.    
۱۷۶. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۱.    
۱۷۷. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۲.    
۱۷۸. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۲.    
۱۷۹. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۳.    
۱۸۰. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۰.    
۱۸۱. وسائل الشیعه ج۱، ص۵۱.    
۱۸۲. درس خارج فقه آیت الله مکارم، کتاب حج، دوشنبه ۱۰ آبان۱۳۸۹.    
۱۸۳. درس خارج فقه آیت الله مکارم، کتاب حج، دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹.    
۱۸۴. درس خارج فقه آیت الله مکارم،کتاب حج، دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹.    
۱۸۵. درس خارج فقه،آیت الله مکارم، کتاب حج، دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹.    




فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۴۳.    




جعبه ابزار