احبـار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به عالمان یهود و
کاهنان،اَحبار گویند.
واژهشناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاههای متفاوتی بیان کردهاند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را
به فتح حـاء
، ابناثیر، فرّاء و جوهری
به کسر آن،
ولیث و ابنسکیت هر دو وجه را قرائت کردهاند
و اصمعی در تعیین قرائت
به فتح یا کسر، اظهار بیاطلاعی کرده است.
حِبر در لغت،
به معنای «
اثر نیکو»
، «
زینت، جمال و بهاء»
، «مداد»
، «نوعی از
لباس»
، «نعمت»
و... آمده و در اصطلاح
به هر
عالم اهل کتاب اگرچه بعداً
مسلمان شده باشد گویند.
واژه پژوهان در ایجاد ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی کوششهای فراوانی کردهاند؛ برخی با استدلال
به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُکم تُحبَرون»
و «فَاَمَّا الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ فَهُم فی رَوضَة یحبَرون»
، که بیشتر مفسران آن را
به معنای برخورداری از
نعمت تفسیر کردهاند،
معنای حبر را «نعمت» دانسته و معانی دیگر مانند:
شادمانی، سرور،
اکرام، تحسین و... را از لوازم و آثار آن برشمردهاند.
برخی دیگر معنای آن را «اثر نیکو» دانسته و وجه نامگذاری عالم
به حبر را ماندگاری آثار نیکوی آنها در میان مردم ذکر کردهاند.
و کسانی که «حبر» را «مداد» معنا کردهاند، دلیل این نامگذاری را کتابت عالِم
بهوسیله مداد بیان کرده و برخی از آنان گفتهاند: «کعب الحبر» که
به اشتباه «کعب الأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.
«حبر» در
زبان فارسی به «
کاهن»
برگرفته از واژه عبری
و «خاخام»
و در انگلیسی
ترجمه شده که از لغت عبری «Rabbi»
بهمعنای «استاد من»، گرفته شده است.
این واژه امروزه
به رهبر روحانی و دینی جامعه یهودی اشاره دارد.
این اصطلاح پیش از ویرانی
معبد دوم (سال ۷۰ق.م)
بهکار نرفته است.
براساس گزارش
عهد عتیق نخستین کسی که
به این مقام دست یافت، «هارون» برادر
موسی(علیه السلام)بود.
پس از وی پسرش «الیـعازار» جانشین او شد.
این منصب تا دوران «عیلی» که از
خانواده و
سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.
پس از آن این
نام در مورد هر کسی که
به رهبری امور دینی و معنوی مردم منصوب میشد، اطلاق میگردید.
در
اناجیل عهد جدید،
حواریان عیسی(علیه السلام)، مکرّر او را با عنوان «رِبّی» که اصل آن «rab» واژهای سامی
به معنای «استادـسید» است و در آرامی «rabban» و در عبری «rabbon» است که با پسوند i
بهمعنای «مال من»، «استاد من»
بهکار میرود.
همانگونه که عیسی(علیه السلام) در اناجیل «
مرقس»
و «
یوحنّا»،
«سید» یا «استاد» که در یونانی
به شکل «Pabbquej»نوشته میشود،
خطاب شده و حواریان آن را خطابی احترامآمیز میدانستند.
غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسی(علیه السلام) را با این
صفت میخواندند.
در انجیل یوحنا از این واژه معادل «Sisa،ka»
بهمعنای «استاد» استفاده شده
واژه «اَحبار»،
بهصورت صریح ۴ بار در
قرآن کریم ذکر شده است؛ دو بار
به همراه «ربّانیون»
و دو بار
به همراه «رُهبان».
همچنین
آیات فراوان دیگری بدون تصریح
به نام احبار، درباره
عالمان یهود سخن گفتهاند.
مفسران درباره یکی بودن «ربّانی» با «احبار» یا
اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند؛ برخی با
گواه گرفتن آیه: «...و لـکن کونوا رَبّـنِیینَ بِما کنتُم تُعَلِّمونَ الکتـبَ و بِما کنتُم تَدرُسون»
، مراد از احبار را مطلق
علما، و ربانیان را علمای حکیمی میدانند که
به سیاست و
تدبیر امور مردم
آگاهی دارند و آنان را
تربیت کرده
به اصلاح امورشان میپردازند.
از ضحّاک نقل شده که «ربّانیان»، قرّاء و احبار، فقهای یهودند.
مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهای یهود و «احبار» را دیگر علمای آنان دانستهاند.
ابنزید «ربّانیان» را
به والیان و حاکمان و «احبار» را
به علما
تفسیر کرده است.
حسن بصری معتقد است «ربّانیان» علمای مسیحی (
اهل انجیل) و «احبار»
علمای یهود (
اهل تورات) هستند.
ابنجریر و ابیحاتم از سدّی نقل کردهاند که مراد از آنها دو
فرزند صوریا هستند که یکی «ربّی» و دیگری «حبر» بوده، و با
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
عهد بستند که
به پرسشهای آن حضرت درباره
تورات و
احکام موجود در آن پاسخ دهند.
فخر رازی از ترتیب ذکری در آیه: «یحکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذینَ أَسلَموا لِلَّذینَ هادوا والرَّبّـنِیونَ والأَحبارُ...»
استفاده کرده است که مقام ربّانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.
عیاشی از ابوعمرو و زبیری نقل میکند که
امام صادق(علیه السلام) فرمود: از ویژگیهایی که برای
امام لازم است، پاکی از
گناه،
علم منوّر، آگاهی از نیازمندیهای مردم و
حلال و
حرام، علم
به کتاب خدا، متشابهات،
ناسخ و
منسوخ آن و... است. آن حضرت در پاسخ
به درخواست ابیعمرو که در پی استدلالی برای این سخن بود، آیه«إِنّا أَنزَلنَا التَّورةَ فیها هُدیً ونورٌ یحکمُ بِهَا النَّبِیونَ الَّذینَ أَسلَموا لِلَّذینَ هادوا والرَّبّـنِیونَ والأَحبارُ...» را
قرائت کرده، فرمود: پس این امامان دارای مقامی پایینتر از انبیایی هستند که با علمشان مردم را تربیت میکنند و اما احبار، علمایی پایینتر از ربانیانند؛ زیرا
خداوند در ادامه آیه فرموده است: «...بِمَا استُحفِظوا مِن کتـبِ اللّهِ وکانوا عَلَیهِ شُهَداءَ...» ونفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».
علامه طباطبایی با لطیف شمردن این
استدلال معتقد است ترتیب
ذکر انبیا، ربّانیان و احبار در این آیه
گواهی بر برتری انبیا نسبت
به ربّانیان و ربّانیان نسبت
به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربّانیان «...بِمَا استُحفِظوا مِن کتـبِ اللّهِ وَکانُوا عَلَیهِ شُهَداءَ...» آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود میفرمود: «بِما حُمِّلُوا مِنْ کتابِ اللّه» چنانکه در
سوره جمعه درباره احبار یهود فرمود: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم یحمِلوها...»؛ زیرا کلمه «استحفاظ»
به معنای
تکلیف بر حفظ کتاب خداست که بر عهده ربّانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد که احبار هم مکلف بر حفظ و
شهادت باشند؛ زیرا مکلف بودن احبار
به حفظ کتاب خدا مطلبی است و اینکه نتوانستند حفظ کنند و دچار
خطا و
اشتباه شدند مطلبی دیگر است.
در
قرآن و
روایات برای احبار ویژگیهای زیادی بیان شده است که
به آنها در ادامه مقاله میپردازیم.
در قرآن کریم،
خداوند یهود را
به
سبب قرار دادن احبار و رهبان
به جای خدا
سرزنش میکند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ والمَسیحَ ابنَ مَریمَ و ما اُمِروا إِلاّ لِیعبُدوا اِلـهـًا واحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَهُ عَمّا یشرِکون.»
از ابوالبختری
روایت شده که
حذیفه درباره این
آیه از
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) پرسید: آیا یهود احبار و
رهبان را پرستیدند؟ آن حضرت فرمود: نه، لیکن احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردند و یهود نیز آن را پذیرفتند.
از
امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده که آنان مردم را
به عبادت خویش فرا نخواندند؛ زیرا اگر چنین میکردند، مردم از آنان روی برمیگرداندند، بلکه برخی از حلالها را حرام و برخی از حرامها را حلال میکردند.
روایتهای دیگری با همین مضمون و اندکی
تغییر در نوع بیان، از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و امام صادق(علیه السلام)نقل شده است.
در ادامه این آیه برای پاسخ
به این اشکال که شاید
به آنها گفته نشده بود که احبار و رهبان را
به جای خدا قرار ندهند، فرموده است:«...ومااُمِروا اِلاّ لِیعبُدوا اِلـهـًا واحِدًا لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ سُبحـنَهُ عَمّا یشرِکون.» گویا چنین دستوری در
تورات و
انجیل یا از
زبان پیامبران
به آنان
ابلاغ شده بوده است.
از دیگر ویژگیهای ناپسندی که خداوند
به بیشتر احبار و رهبان نسبت میدهد،
خوردن مال به باطل است: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ کثیرًا مِنَ الاَحبارِ والرُّهبانِ لَیأکلونَ اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـلِ...»
بیشتر مفسران مراد از أکل مال
به باطل در این آیه را تعبیری مجازی برای گرفتن
رشوه توسط عالمان و قاریان یهود و
نصارا برای
تحریف کتاب خدا و
تخفیف در
احکام میدانند.
این دیدگاه با برخی از آیات دیگری که
به صورت صریح بر تحریف کتاب خدا از سوی عالمان یهود دلالت دارند،
تأیید میشود: «اَفَتَطمَعونَ اَن یؤمِنوا لَکم و قَد کانَ فَریقٌ مِنهُم یسمَعونَ کلـمَ اللّهِ ثُمَّ یحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ و هُم یعلَمون.»
طوسی و
طبرسی با نقل این تفسیر از جبایی و حسن، معتقدند هرگونه دریافت مالی که از راه غیر حلال باشد، أکل مال
به باطل است و وجه تعبیر
به «أکل» این است که بیشتر تصرّفات و تملّکها برای خوردن است.
برخی از مفسران با
استشهاد به آیه «فَوَیلٌ لِلَّذینَ یکتُبونَ الکتـبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّهِ لِیشتَروا
بِهِ ثَمَنـًا قَلِیلاً فَوَیلٌ لَهُم مِمّا کتَبَت اَیدیهِم...»
گفتهاند مراد از اکل مال
به باطل، گرفتن
پول از مردم برای نگارش کتابهایی است که آنها را
به خدا نسبت میدادند.
عدهای از مفسران نیز آن را
به کسب مال با
ربا و گرفتن وجوهاتی از
گناهکاران برای بخشش گناهانشان که با
فروش اوراق
مغفرت توسط آباء
کنیسه و
کلیسا صورت میگرفته،
تفسیر کردهاند.
علامه طباطبایی(رحمه الله) وجه بیان این
گناه از میان گناهان دیگر یهود را اهمیت نقش مسائل مالی و اقتصادی در
اصلاح یا
افساد جامعه میداند؛
بهویژه که این تخلّفات اقتصادی از جانب احبار و رهبان که مربی و مصلح جامعه قلمداد میشوند، سرزده باشد.
«...ویصدّون عن سبیل اللّه...»
بیشتر مفسران، سبیلاللّه را
به اسلام تفسیر کرده، مراد از آیه را جلوگیری یهود از پیوستن مردم
به دین اسلام و پیروی از
حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله)میدانند.
علامه طباطبایی(رحمه الله) با توجه
به اینکه این آیه را اشارهای
به توضیح آیه «قـتِلُوا الَّذینَ... لایدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اُوتوا الکتـبَ...»
میداند، معتقد است مراد از «...و یصدّون عن سبیل اللّه...» ضعف یهود در
اخلاق اجتماعی است که باعث جلوگیری از شکلگیری یک
حکومت عادلانه دینی است.
برخی مفسران نیز با بازگرداندن این صفت
به صفت
مذموم نگارش کتابها و نسبت آن
به خدا، مراد از آن را منحرف کردن مردم از
شناخت واقعی خداوند دانستهاند.
در آیه دیگری نیز
به گمراه کردن مردم
بهوسیله برخی از عالمان یهود اشاره شده است: «اَلَمتَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتـبِ یشتَرونَ الضَّلــلَةَ و یریدونَ اَن تَضِلُّوا السَّبیل.»
«...والَّذینَ یکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ و لاینفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ....»
اگرچه برخی مفسران با بیان اینکه این جمله استینافیه و مراد از موصول «الَّذینَ»
مسلمانان هستند،
آن را یکی از صفات آنان دانستهاند، ولی بیشتر مفسران با بهرهگیری از سیاق
آیه این صفت را نیز
به احبار و رهبان بازگردانده، یا اعم از احبار و رهبان و مسلمانان دانستهاند.
در روایتی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)
به نقل از جابر و
عبدالله بن عمر، آمده است: هر آنچه
زکات آن پرداخت شود،
کنز نیست.
برخی با
استناد به این
روایت و روایتهای مانند آن گفتهاند: احبار و رهبان بدون پرداخت
وجوهات واجبه
اموال، آنها را
تصرف میکردند. آنها بخش دوم آیه (ولاینفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ) را بر ادعای خود گواه میگیرند.
ابنسعد، ابنابیشیبه، بخاری، ابنابیحاتم، ابوالشیخ و ابنمردویه از ابن وهب نقل کردهاند که ابوذر در پاسخ
به سؤال از علت تبعیدش
به ربذه، گفت: دلیل آن مخالفت با
معاویه است، زیرا او مصداق این آیه را تنها
اهل کتاب میدانست، من آن را شامل
مسلمانان نیز میدانستم.
از سدی نقل شده که مراد از «الّذین» همه اهل قبلهاند.
بههر حال، با توجه
به اینکه بیشتر قراء «واو» در «والّذین» را استینافیه گرفتهاند،
و با توجه
به عمومیت آیه و نبود
دلیل بر
اختصاص آن،
به نظر میرسد این بخش از آیه شامل احبار و رهبان و نیز مسلمانانی که زکات نمیپردازند، بشود؛
خداوند متعال پس از یادآوری انزال
تورات به یهود، از احبار و ربّانیان میخواهد
به غیر از او از کسی نهراسیده، آیات خدا را با قیمتی ناچیز نفروشند و
به آنچه بر آنان نازل شد،
حکم کنند: «...فَلاتَخشَوُا النّاسَ واخشَونِ و لاتَشتَروا بِـایـتی ثَمَنـًا قَلیلاً و مَن لَمیحکم بِمااَنزَلَاللّهُ فَاُولـئِک هُمُ الکـفِرون.»
از اوصافی که قرآن
به احبار یهود نسبت داده،
تشبیه آنان
به الاغ حامل کتاب است: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَمیحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اَسفارًا...»
از
ابن عباس نقل شده است که این تشبیه از اینرو است که میان کسی که کتاب خدا و دستورات آن را
انکار کند با الاغی که کتب حکمت را بر پشت خود حمل میکند تفاوتی نیست؛ زیرا هیچ یک از آن دو از حکمت و تعالیم آن کتاب بهرهای ندارند.
علامه طباطبایی مقصود از «تحمیل» را «تعلیم» و «حمل» را «عمل» و مصداق «الذین» را علمای یهود دانسته که
حضرت موسی(علیه السلام)
معارف و
شرایع موجود در تورات را
به یهودیان آموخت؛ ولی آنها بدان عمل نکردند؛ بنابراین، مانند حماری خواهند بود که از بار خود نتیجهای جز تحمل سختی نمیگیرد.
مفسران از این آیه استفاده کردهاند که اگر کسی قرآن را
تلاوت کند و معنای آن را نفهمیده از آن
اعراض کند این تشبیه شامل حال او خواهد شد؛
احبار یهود بر اثر
خودبرتربینی و کوچک شمردن
گناهان خویش، نسبت
به عذاب الهی مدعی
مصونیت بودند: «اَلَمتَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکتـبِ... ذلِک بِاَنَّهُم قالوا لَنتَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیامـًا مَعدودت و غَرَّهُم فی دینِهِم ماکانوا یفتَرون.»
علمای یهود ورود در
آتش جهنم را از خود دور دانسته، با تعبیر «لن» بر این
نفی تأکید کردند؛ اگر چه ورود موقت و چند روز را پذیرفتند. مفسران درباره استثنای این چند روز دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند؛ در نقلی از ابنعباس، قتاده و سدّی این ایام
به اعتقاد علمای یهود و بر اثر
پرستش ۴۰ روزه
گوساله سامری، ۴۰روز خواهد بود.
در نقل دیگری از ابناسحاق گفته شده: یهود بر این باور است که مدت
عمر دنیا ۷۰۰۰
سال است و خداوند در برابر هر ۱۰۰۰ سال از دنیا یک روز در
آخرت عذاب میکند؛ بنابراین، مدت عذاب خود را ۷ روز میدانند.
به نقل از ابنعباس، یهود بر این باورند که مسیر جهنم در
تورات ۴۰ سال گزارش شده و آنها مسیر هر سال را در یک روز میپیمایند؛ بنابراین، طی این مسیر ۴۰ روز
به طول میانجامد و پس از آن عذابی نیست.
در برابر گناهان زیادی که برخی از احبار مرتکب شدند، خداوند کیفرهایی را برای آنان قرار داده است که برخی از آنها در قرآن بیان شده است:۱.
«...و مِنَ الَّذینَ هادوا سَمّـعونَ لِلکذِبِ سَمّـعونَ لِقَوم ءاخَرینَ لَهُم فِی الدُّنْیا خِزْیٌ...»
مفسران خواری دنیوی آنان را مجبور شدن آنها در پرداخت
جزیه با
ذلت و
خواری،
اقرار به دروغگویی در مسأله
کتمان رجم زناکار محصنه و رانده شدن
بنی نضیر از دیار خود دانستهاند.
برخی نیز خواری آنها را در فتح
قسطنطنیه و
قتل عام آنان دانستهاند.
دانشنامه موضوعی قرآن