باباطاهر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باباطاهر،
عارف و
شاعر ایرانی
قرن پنجم که به یکی از گویشهای غرب
ایران شعر سروده است.
به گفته رضاقلی خان هدایت (۱۲۱۵ـ۱۲۸۸)، که منبع خود را ذکر نمیکند، باباطاهر در دوران
حکومت دیلمیان میزیسته و در ۴۱۰ درگذشته است.
یکی از
دوبیتیهای منسوب به او معماگونه است : «موآن بحرم که در ظرف آمَدَسْتم /موآن نقطه که در حرف آمدَسْتم // به هراَلْفی اَلِفْ قدّی برآیه/ الِفْ قدّم که در اَلْف آمدستم»؛ میرزا مهدی خان کوکب در مجله انجمن سلطنتی آسیایی بنگال تفسیر بسیار عجیبی از این دوبیتی کرده است: مقدار عددی «اَلِف قد» و «دریا» (معادل فارسی واژه عربی «بحر») و نیز «طاهر» هرکدام به حساب جُمّل برابر ۲۱۵ است.
حال اگر «الف قد» (۲۱۵) را به «اَلْف» (۱۱۱) بیفزاییم، عدد ۳۲۶ به دست میآید که معادل مقدار عددی «هزار» است به شرطی که به شکل «ه ـ زـ اـر» محاسبه شود.
بدین ترتیب از «الف قدی که در الف آمده است» تاریخ تولد باباطاهر (۳۲۶) به دست میآید.
اما
علامه قزوینی این تعبیر را از جمله «توجیهات بسیار عجیب و غریب» دانسته است.
رشید یاسمی نیز
قول میرزا مهدی خان کوکب را
انتقاد کرده و آن را نوعی «
تکلف و حساب تراشی که ابداً با
طبع لطیف باباطاهر مناسبت ندارد» شمرده است، اما او خود با
استناد به همین
شعر و به این دلیل که اول
دسامبر سال ۱۰۰۰ میلادی با آغاز
محرم ۳۹۱ هجری مصادف بوده، تولد باباطاهر را در ۳۹۰ یا ۳۹۱ دانسته است.
مجتبی مینوی
از نظریه رشید یاسمی انتقادی گزنده کرده است.
به احتمال زیاد این دوبیتی از باباطاهر نیست، بلکه ساخته نُقْطَویانی چون
ملامحمد صوفی مازندرانی است که از
ایران گریخته و به دربار
جلال الدین اکبرشاه تیموری (حک :۹۶۳ـ۱۰۱۴) در
هند پناه برده بودند و با توجه به اینکه
اهل حق باباطاهر را از بزرگان خود میشمارند و این
فرقه با فرقههای دیگر
غالیان و
اسماعیلیان، و بعدها با حروفیان و نُقْطَویان، در مواردی اشتراک
عقیده داشتهاند، این دو بیتی در برخی از مجموعههای متأخر به باباطاهر منسوب شده است.
یکی از قدیمترین اسناد تاریخی درباره باباطاهر در
راحة الصدورِ راوندی آمده است. مؤلف این کتاب، برطبق آنچه از دیگران «شنیده» است، نقل میکند که هنگام ورود
سلطان طغرل سلجوقی به
همدان (۴۴۷) باباطاهر او را مورد
عتاب قرار داد و گفت : «ای ترک، با
خلق خدا چه خواهی کرد؟
سلطان گفت: آنچه فرمایی. بابا گفت: آن کن که خدای میفرماید؛ انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان. » این
پند در
حاکم فاتح بسیار مؤثر افتاده است.
این
حکایت مستلزم آن است که
مرگ باباطاهر پس از ۴۴۷ اتفاق افتاده باشد، ولی این نظر مغایرتی ندارد که او در زمان
دیلمیان، یعنی تحت
حکومت آل بویه و منسوبان ایشان،
خاندان کاکویه، که تا زمان لشکرکشی
ابراهیم یِنال در ۴۳۵ در همدان حکومت داشته اند، میزیسته است.
بعید نیست که باباطاهر از معاصران
ابن سینا (متوفی ۴۲۸ درهمدان) بوده باشد.
ولی
داستانهایی حاکی از اینکه باباطاهر در ۵۲۵ شاهد
اعدام عین القضات،
عارف همدانی بوده یا با
نصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲)
معاصر بوده، جملگی
مجعول است.
منبعی کهنتر از راحة الصدور که اشاراتی به طاهر و مزار او در همدان دارد، نامههای عین القضات همدانی است که میان سالهای ۵۲۰ و ۵۲۵ نوشته شده است.
در این نامهها از طاهر در کنار دوتن دیگر از عارفان بزرگ آن شهر، شیخ بَرَکه و شیخ فَتحه، یاد شده و به احتمال قریب به یقین منظور همان باباطاهر همدانی عارف است.
بابا لقبی است که مردم بر سبیل
تفخیم بر نام اصلی
عرفا و
اولیا و پیروان میافزودهاند.
عین القضات، بدون ذکر این لقب مینویسد: «از برکه قدّس سره شنیدم که طاهر گفت که مردمان میآیند و
ریش خود به افسوس ما فرا میدارند.
پس افسوس میبرند و به ریش خود میدارند.»
یا «فتحه میگوید ـ رحمة اللّه علیه ـ هفتاد سال است تا میکوشم مگر
ارادت در حق طاهر درست کنم، نمیتوانم.»
یا «ای عزیز! این نبشته هم بر سر تربت طاهر نبشتم، روز شنبه. »
و «بر
تربت فتحه و هم برتربت طاهر، خاطر براین قرار گرفت که چیزی دیگر نویسم. »
از این عبارات برمیآید که طاهر تقریباً هفتادسال پیش از عین القضات میزیسته، و بنابراین او همان باباطاهری است که در گزارش
راوندی از او یاد شده است، و نیز ارتباط عقیدتی یا
طریقتی عین القضات از طریق استادانش برکه و فتحه با باباطاهر معلوم میشود.
گذشته از این، شواهد دیگری نیز دال بر وابستگی معنوی عین القضات با طاهر عارف وجود دارد.
اما
شخصیت باباطاهر چنان در هالهای از
افسانه و
کرامات پوشیده است که شناخت
حقیقت حال او بسیار دشوار است.
مجهول ماندن او و امثال او (
باباجعفر و
باباحمشاد) و نیامدن نام ایشان در کتب
تاریخ و کتب قدیم
صوفیان شاید دلالت بر آن داشته است که طریقه باباطاهر (و باباها و پیران دیگر امثال برکه و فتحه) در نزد دیگر
مشایخ صوفیه معهود یا مقبول نبوده است.
از منابع کهنی هم که راجع به تراجم اعلام
قرن پنجم همدان موجود است، سندی درباره
هویت باباطاهر به دست نمیآید.
ابوبکر طاهر بن
عبداللّه بن
عمر بن ماهله همدانی، که به نقل
یاقوت از
تاریخ همدان، تألیف شیرویه
شهردار دیلمی، تربتش درمقابر نشیط همدان
زیارتگاه مردمان بوده
به احتمال زیاد غیر از باباطاهر معروف است، زیرا او در ۴۰۲ درگذشته است.
در دوبیتیهای باباطاهر اشاراتی به
کوه الوند هست که نزدیک همدان است.
نسبت باباطاهر را در منابع، غیر از «همدانی» به «لر» و گاهی «لری» نیز ذکر کردهاند و البته در قرن پنجم میان همدان و
لرستان رفت و آمد بسیار بوده و قابل توجه است که در
خرم آباد محلهای موسوم به باباطاهر وجود داشته است.
پیوند باباطاهر با لرستان در معتقدات
اهل حق نیز حایز اهمیت است.
داستانهایی که نسبت ارتباط باباطاهر با
مازندران در آن دیار شنیده میشود مبنایی ندارد و احتمالاً توسط مهاجران لرستانی (لَکْها) بدان جا آورده شده است.
از این گذشته، همه ایلات ایران مایلاند که باباطاهر را از خود بشمارند.
آرامگاه باباطاهر در محله بنبازار در شمال غربی همدان بر
تپهای کوچک قرار دارد و از دیرباز
زیارتگاه بوده است.
قدیمترین اشاره به مزار او در
نزهة القلوبِ حمداللّه مستوفی (قرن هشتم) است که آن را از جمله «مزارات
متبرکه» همدان شمرده است.
ساختمان قدیم آرامگاه که تاریخ بنای آن به پیش از
قرن هشتم میرسیده دارای
برج آجری هشت ضلعی بوده است، ولی این برج بتدریج روبه خرابی نهاده و در اوایل قرن چهاردهم دیگر بنایی ساده و محقر بوده است. در اواخر دوره
رضاخان،
شهرداری همدان به جای آن ساختمانی ساده با
گنبدی آجری احداث کرد و در سالهای ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱ ش در آن اصلاحات وتغییراتی داده شد. سرانجام در ۱۳۴۶ ش انجمن آثار ملی تصمیم به تجدید بنای آرامگاه گرفت و ساختمان آن در ۱۳۴۹ ش پایان یافت. این ساختمان که ملهم از بنای کهن آرامگاه است دارای برجی هشت ضلعی به ارتفاع ۲۰ متر است.
در کنار مزار باباطاهر
قبور بی بی فاطمه خواهر او و
میرزاعلی نقی کوثر عارف قرن سیزدهم قرار دارد.
دوبیتیهای موجود منسوب به باباطاهر به احتمال قوی در زمانهای مختلف سروده شده و از شاعران مختلف است و بسیاری نیز کوشیدهاند تا اشعار او یا اشعار منسوب به او را به گویش محلی یا زبان خود قرائت کنند، پس از راه بررسی این دو بیتیها، به صورتی که در
دیوانهای موجود آمده است،
امید چندانی به احیای زبان آنها نمیتوان داشت.
نظر
مینورسکی در
دانشنامه جهان اسلام نیز پذیرفتنی نیست. اساس نظر او براین است که زبان اصلی باباطاهر فارسی دری بوده است، اما اشارات منابع جغرافیایی اسلامی
به «بلادالفهلویین» و فقرات
منظوم و
منثوری که از زبان مردم
مغرب ایران در دوران اسلامی در متون فارسی و عربی باقیمانده و دوبیتیهای اصیل باباطاهر تنها اندکی از آن است، بر نادرستی این نظریه دلالت دارد، و نشان میدهد که سرودن دوبیتی به زبانی که با زبان دوبیتیهای باباطاهر حتی درصورت امروزی آن قرابتهایی دارد، در قرون پنجم و ششم هجری بسیار رایج بوده است.
راوندی از شخصی به نام
نجم الدین همدانی معروف به «نجم دوبیتی» یاد کرده که «پنجاه من کاغذهای دوبیتی» فهلوی از وی برجا مانده.
درهمان زمان،
شمس قیس رازی
شکوه میکرد که «کافه اهل
عراق از
عالم و
عامی و شریف و وضیع به انشاء و انشاد (ابیات) فهلوی مشعوف و به
اصغاء و
استماع ملحونات آن مولع» و چنان دلبسته «لحن اورامن و بیت پهلوی» بودهاند که «اغزال دری اعطاف ایشان را در نمیجنبانیده» است.
شمس
قیس برای دوبیتهای فهلوی دو وزن ذکر میکند، یکی بحر مُشاکِل (فاعلاتن مفاعیلن مفاعیل) و دیگر بحر هزج مسدّس مقصور (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل)، و میگوید که در زمان او گاه این دو بحر را با هم خلط میکردهاند و مصراعی را دریکی از این دو بحر و مصراع دیگر را در بحر دیگر میسرودهاند.
به نظر شمس
قیس، «اهل همدان و زَنگان چون براین هردو بحر فهلویات فراوان گفتهاند، اگر برسبیل
سهو در بعضی از آن خلطی کنند. » معذورتر از بن دارِ رازی باشند «که زبان او به
لغت دری نزدیکتر از فهلوی است».
آنچه از شمس
قیس نقل شد دلالت دارد براینکه زبان بومی مردم همدان در روزگاری بسیار نزدیک به زمان باباطاهر فهلوی بوده ونه فارسی دری، و سرودن دوبیتی به این زبان و به وزن دوبیتیهای منسوب به باباطاهر در آن زمان در میان مردم
غرب ایران بسیار رایج بوده است.
مشابهت زبانی نمونههایی که شمس
قیس از دوبیتیهای فهلوی نقل کرده با بسیاری از دوبیتیهای منسوب به باباطاهر، بخصوص آنچه در متون قدیمتر آمده به حدی است که باید گفت که دوبیتیهای باباطاهر در اصل نه به فارسی دری بلکه به فهلوی بوده است.
تحقیق در تفاوتها و مشابهتهای زبان دوبیتیهای باباطاهر با
لهجه امروزِ مردم همدان یا بعضی از لهجههای لری و کردی، با توجه به اینکه انتساب همه این دوبیتیها به باباطاهر مسلّم نیست و نیز حتی قدیمترین آنها در طی مدتی نزدیک به هزار سال بر اثر چیرگی روزافزون فارسی دستخوش تغییرات گوناگون شده است، نتیجه چندانی به بار نمیآورد.
با این حال، رو بن آبراهامیان لهجه باباطاهر را یکی از لهجههای متعددی دانسته که به لهجه کهن
یهودیان همدان نزدیک بوده است.
این نظریه را پرویز ناتل خانلری رد کرده، اما خویشاوندی لهجه باباطاهر را با دیگر لهجههای کهن ناحیه جبال مردود ندانسته است.
شعرهای باباطاهر در بحر هزج مسدّس محذوف (یا مقصور)، یعنی مفاعیلن مفاعیلن فعولن (یا مفاعیل)، است و آنها را «دوبیتی» خواندهاند تا از «رباعی» که در بحر هزج مثمن مکفوف محذوف (یا مقصور) است متمایز باشد.
صحت انتساب بعضی اشعار به وزن
رباعی به باباطاهر محل شک است.
وزن دوبیتیهای باباطاهر در
ترانههای عامیانه نیز دیده میشود.
تا ۱۳۰۶ ش فقط تعداد نسبتاً کمیاز اشعار او، بیشتر در تذکرههای قرن دوازدهم و سیزدهم در دست بود. براثر تحقیقات هوار در ۱۳۰۳ پنجاه و نه دوبیتی، و در ۱۳۲۶ بیست و هشت دوبیتی دیگر و یک
غزل گردآوری شد.
هِرُن آلن فقط سه دوبیتی جدید
به دست آورد.
لشچینسکی (که از نسخههای خطی برلین استفاده کرده) هشتاد دوبیتی و یک غزل را (غیر از غزلی که در طبع هوار وجود دارد) ترجمه کرد و سرانجام
حسن وحید دستگردی اصفهانی، مدیر مجله ارمغان، در ۱۳۰۶ ش دیوانی از باباطاهر شامل دویست و نود و شش دوبیتی و چهار غزل به طبع رساند.
وحید دستگردی شصت دوبیتی را که در «مجموعههای مختلف» یافت شده و سه رباعی را که هرن آلن اضافه کرده بود، ضمن پیوستی به چاپ خویش افزوده است.
در این دیوان دوبیتیها به ترتیب الفبایی قوافی منظم شده است. این طبع دیوان باباطاهر براساس نسخهای به خط
عبرت نایینی (۱۲۸۳ـ۱۳۲۱ ش) صورت گرفته که از روی نسخهای (ناشناخته) متعلق به
سردار مؤید مراغهای کتابت شده بوده است.
وحید متن عربی کلمات قصار باباطاهر را نیز به دنبال دوبیتیها
چاپ کرده است.
این چاپ پس از آن بارها
تجدید طبع شده است.
ابراهیم دهگان نیز نسخهای «قدیمی» (قرن دهم ؟) از دیوان باباطاهر، متضمن ۹۸ دوبیتی با مقابله با طبع وحید همراه با یک
غزل در ۱۸ صفحه (
اراک ۱۳۳۱ ش) چاپ کرده است.
درباره ترانههای باباطاهر آنچه بیش از این میتوان گفت از این قرار است:
۱) در برخی از متون ادبی یا تاریخی و فرهنگهای کهن فارسی، نمونههایی از اشعار فهلوی آمده که برخی از آنها صورتهای قدیمی دوبیتیهای منسوب به باباطاهر است، از جمله: المعجمِ شمس
قیس به مطلع «ارکری مون خواری اچ که ترسی » و جز آن، و صحاح الفرس شمس منشی
در ذیل «الوند» به مطلع «خیزه دایاکی زممان وی ته خوش نی » و جز اینها.
مأخذ اخیر
ترانه را همان دوبیتی دانسته است؛
۲) پس از فهرست شدن نسخههای خطی فارسی اکثر کتابخانههای ایران و
جهان، بسیاری از مجموعههای اشعار یا جُنگها شناخته شده که متضمن دوبیتیهای منسوب به باباطاهر است؛ مثلاً در مجموعه خطی ش ۴۳۵۱ یا در مجمع الفواید، ش ۳۲۹۰، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، اشعاری از او مندرج است.
اما کشف دو قطعه و هشت دوبیتی فهلوی اصیل به نام «قدوة العارفین باباطاهر همدانی» در مجموعه مورخ ۸۴۸، ش ۲۵۴۶ موزة قونیه ترکیه توسط مجتبی مینوی
باب جدیدی در تحقیقات راجع به اشعار باباطاهر گشود.
ادیب طوسی ترجمه و شرح این «فهلویات لری» را همراه با پژوهشی درباره آنها، و نیز شرح فهلویات مجموعه خطی ش ۹۰۰ کتابخانه مجلس را در نشریه دانشکده ادبیات تبریز
به دست داده است (او پیشتر نیز شرحی در باب «فهلویات المعجم» نگاشته بود).
محمد مقدم و صادق کیا نیز «فهلویات و نیریزیات» همان مجموعه را همراه با سندی از گویش آذری بررسی کردهاند.
ترانههای فهلوی به نام شاخهای یا گویشی از آن راجی (= رازی) نیز خوانده شده است.
و اخیراً اسداللّه مصطفوی با طبع جدیدی از دیوان باباطاهر عریان (تهران ۱۳۵۲ ش) به دوبیتیهای باباطاهر از این دیدگاه نظر کرده است.
مشهور است که بسیاری از دوبیتیهای متعارف و متداول منسوب به باباطاهر از او نیست، بلکه از گویندگان دیگر و متأخر است، مثلاً آنچه ظاهراً از پور فریدون (قرن ۷ـ۸) است.
دوبیتیهای جدید، که تعدادی از آنها به نام باباطاهر و کوههای الوند و
میمند اشاره دارد، با اینکه به سبب تکرارهای ناگزیر تاحدی پیش پا افتاده به نظر میرسد، صفات بارز
شعر باباطاهر را، چنانکه قبلاً شناخته شده بود، دربر دارد.
درباره دوبیتیهای باباطاهر نیز، مانند رباعیات
عمرخیام، مسئله
صحت انتساب ناچار پیش میآید.
بنابر گفته ژوکوفسکی، برخی از دوبیتیهای باباطاهر در دیوانِ
ملامحمد صوفی مازندرانی (
قرن ۱۱ هجری) نیز موجود است. پیش از او هم هدایت
این نکته را متذکر شده است.
یکی از شاعران همدانی معاصر به نام شاطربیگ محمد
ادعا کرده است که چندین دوبیتی کردی منسوب به باباطاهر از سرودههای اوست.
موضوعاتی که در شعر باباطاهر، مطرح شده بسیار محدوداست، ولی شخصیت ممتاز او در اشعارش به روشنی نمایان است.
برای اینکه خواننده بتواند شخصاً
داوری کند به تحلیلی از پنجاه و نه دوبیتی از روی طبع هوار میپردازیم.
طبق معمول، تمیز دادن میان بیان
عشق عرفانی و عشق خاکی مشکل است. سی وچهار دوبیتی تقریباً به تساوی میان این دو نوع شعر عاشقانه تقسیم شده است.
دوبیتی صرفاً متضمن
ستایش خداوند است، بقیه جنبه شخصی و فردی بیشتری دارد و مبیّن صفات بارز شعر اوست.
در اشاراتی که باباطاهر به
زندگی خویش میکند غالباً خود را
قلندر بی خانمانی وصف میکند که سرپناهی ندارد،
خشتی بالش اوست و دائماً در بیقراری و پریشانی روحی است.
تشویش و غمزدگی
آزارش میدهد و فقط «گُل ماتم» در
قلبش ریشه میدواند و زیباییهای
بهار نیز
غم او را علاج نمیکند.
باباطاهر به
فلسفه صوفیان حقیقی معتقد است، به
گناهان خویش معترف است و طلب
بخشایش میکند،
فروتنی را
تبلیغ میکند و وصول به مقام
فنا را تنها چاره مصایب خویش میداند.
یکی از ضعفهای بشری که در اشعار باباطاهر آشکارا خودنمایی میکند این است که
چشم و
دل او به آسانی از این
دنیا کنده نمیشود، دل
سرکش در درون او مشتعل است و هیچ گاه او را آرام نمیگذارد.
جاذبه اشعار باباطاهر در لطافت احساسات اوست که در آن زمان هنوز دراقوال و آثار صوفیان به صورت مضامین قالبی در نیامده بود.
تشبیهات و
استعارات بدیع و ارتجالی و بیان ساده و بی پیرایه، همراه با چاشنی محلی، نیز از کیفیاتی است که اشعار باباطاهر را مطبوع و دلپسند کرده است.
غیر از دوبیتیها، رسالههایی نیز به باباطاهر نسبت دادهاند.
کلمات عرفانی یا «اشارات» باباطاهر که ظاهراً پس از چاپ وحید دستگردی از آن به همراه دیوان باباطاهر در ۱۳۰۶ ش، به کلمات قصار شهرت یافته، رسالهای است به عربی در مسائل مختلف عرفانی از قبیل
علم،
معرفت،
الهام و
فراست،
عقل و
نفس،
دنیا و
عقبی،
رسم و
حقیقت،
اشاره و
وجد،
سماع و
ذکر،
اخلاص و
اعتکاف،
غفلت و
مشاهده و جزاینها. هرباب مشتمل است بر تعدادی کلمات قصار که مانند اغلب اقوال
صوفیه مسجع است.
تعداد ابواب و شماره مجموع «کلمات» این رساله در نسخهها مختلف است.
بر طبق چاپ وحید (که مأخذ را ذکر نکرده) رساله در بیست و سه باب و شامل ۳۶۸ «کلمه» است.
به این رساله صوفیان توجه خاص کرده و شروحی چند برآن نوشتهاند، از آن جمله یکی شرحی است به عربی که به
عین القضات همدانی (۴۹۲ـ۵۲۵) نسبت داده شده، ولی به دلیل ذکر شعری از
ابن الفارض (۵۷۶ـ۶۳۲) در آن و نیز همدانی نبودن شارح، به طوری که در مقدمه کتاب دیده میشود، انتساب آن به عین القضات درست نیست. این شرح شامل ۵۰ باب و ۴۲۱ «کلمه» است.
متن عربی و ترجمه فارسی این شرح به اهتمام جواد مقصود به چاپ رسیده است.
جزو مجموعه شماره ۱۹۰۳ کتابخانه ملی پاریس (گ ۷۴ رـ۱۰۰ ر) رسالهای است به عنوان
الفتوحات الربانیه فی مزج الاشارات الهمدانیه، تألیف
محمد بن ابراهیم خطیب وزیری که شرحی بر کلمات باباطاهر است. این شرح مَزجی است و متن و شرح در آن به هم درآمیخته است.
نسخهای از «کلمات» که در مقدمه شرح از آن به عنوان «اشارات» نام برده شده از ۸۵۳ در نزد
شیخ ابوالبقاء احمدی بوده است، و او آن را برای شرح کردن بر عدهای عرضه میکند، ولی به سبب غموض عبارات و معانی کسی این کار را برعهده نمیگیرد، تا اینکه محمد بن ابراهیم خطیب وزیری به خواهش شیخ ابوالبقا در
شوال ۸۸۹ تألیف این شرح را آغاز میکند و آن را در ۴ شعبان ۸۹۰ به پایان میرساند. همین نسخه (گ ۱۰۰ پ ـ ۱۰۵ پ) مشتمل بر بخشهایی از کلمات باباطاهر است. این بخشها (و متن الفتوحات الربانیه) به خط جانی بیگ عزیزی است (به تاریخ ۸۹۰)، و به همین دلیل برخی از محققان اشتباها این جانی بیگ را شارح «کلمات» دانستهاند.
عکس نسخه خطی الفتوحات الربانیه را با ترجمه نسبتاً آزاد فارسی آن جواد مقصود به چاپ رسانده است.
ملاسلطان محمد گنابادی (سلطانعلی شاه، ۱۲۵۱ـ۱۳۲۷)، از مشایخ
طریقه نعمت اللّهی دو شرح یکی فارسی و دیگری عربی بر کلمات باباطاهر نوشته است.
شرح فارسی به نام توضیح بار اول به اهتمام شیخ عباسعلی کیوان قزوینی در ۱۳۳۳ به طبع رسید و پس از آن با تصحیحاتی در ۱۳۳۴ و ۱۳۶۳ ش تجدید چاپ شد.
شرح عربی به نام الایضاح که پس از شرح فارسی نوشته شده و آخرین اثر مؤلف است و در ۱۳۴۷ چاپ سنگی شده است.
مانند اکثر شعرای عارف (
عطار،
مولوی،
حافظ)، درباره زندگی و کرامات باباطاهر نیز افسانههای فراوان رایج است.
حکایت کردهاند که روزی باباطاهر از
طلاب مدرسهای در همدان خواست که شیوه علم آموزی را به او
تعلیم دهند.
طلاب، بر سبیل
مزاح گفتند که باید در زمستان شبی را در
آب سرد
حوض بگذراند.
باباطاهر
اندرز ایشان را به کار بست و
صبح روز بعد خود را صاحب
معرفت یافت و فریاد برآورد: «اَمْسَیت کرّدیاً و اصبَحتُ عَربیّاً» (دیشب کرد بودم و امروز صبح
عرب شدم).
این جمله عربی که مولوی در مقدمه
مثنوی آن را به عارفی از
اجداد حسام الدین چلبی نسبت داده، در برخی منابع به
تاج العارفین ابوالوفاء کرد و در بعضی دیگر به
ابوعبداللّه بابونی نسبت داده شده است.
داستانها و کرامات دیگر حاکی از آن است که
حرارت آتش روحی باباطاهر
برفهای کوه الوند را
ذوب کرده است.
راه حل مسئلهای در
علم هیئت را که با او درمیان گذاشته بودند با
انگشت بزرگ پایش بر
خاک رسم کرده است.
گوبینو در «سه سال در آسیا» میگوید که پیران
مذهب اهل حق «از صوفیان مشهور، و به ویژه از باباطاهر، که به اشعارش به گویش لری توجه خاص است، و نیز از خواهرش بی بی فاطمه، با
احترام و
ستایش بسیار یاد میکنند».
کتابی دینی که اخیراً کشف شده است، سرانجام، به ما امکان میدهد تا مقام باباطاهر را در
جهان شناسی مذهب اهل حق مشخص کنیم.
اهل حق ذات باری را دارای هفت مظهر میدانند که هریک از آنها چهار
مَلَک در
التزام خویش دارد، و هریک از این
ملایک وظایف ویژهای بر عهده دارد. باباطاهر یکی از ملایک دوره سوم است که
عزرائیل و
نُصَیر در او حلول کردهاند. دورانِ باباخُشین بهطور کلی با مرحله «معرفت» در
عرفان مطابقت دارد. وقایع این دوره در
لرستان و
همدان روی میدهد.
نسخه خطی سرانجام جریان دیدار «
پادشاه جهان» را با باباطاهر در همدان حکایت میکند. منظور از ««پادشاه جهان»
باباخشین است، ولی به نظر میرسد که این داستان از شرح دیدار باباطاهر با
طغرل ملهم شده باشد. باباطاهر و
فاطمه لارا (لاغر)، که از
عشیره باراشاهی (در ناحیه گوران ؟) بود و او را خدمت میکرد،
لشکریان پادشاه را با یک «
چارک»
برنج سیر کردند. پادشاه باباطاهر را با تمامی خزاین دنیا
وسوسه کرد، ولی او تنها خواستار «جمال پادشاه» بود. فاطمه خواست که به دنبال پادشاه جهان برود؛ سرش را بر زانوی او نهاد و
جان سپرد. پادشاه از باباطاهر دلجویی کرد و قول داد که در روز
قیامت او را دوباره با فاطمه
محشور کند تا چون لیلی و مجنون باهم باشند.
سیزده قطعه شعر (
مغلوط و
تحریف شده، ولی به
سبک اشعار باباطاهر) به طور پراکنده در این متن یافت میشود.
این فاطمه لارا کنار مرقد باباطاهر به خاک سپرده شده است.
براساس گفته متولیّان آرامگاه باباطاهر، این فاطمه را نباید با فاطمه دیگری که در همین «
بقعه» مدفون است (؟) اشتباه کرد. گوبینو و جکسن از بی بی فاطمه یا فاطمه لیلی، که خواهر باباطاهر بوده است، نام میبرند. آزادهمدانی
به قبر «دایه» باباطاهر اشاره میکند. گویی همه میکوشند که پیوند عرفانی باباطاهر و فاطمه را به زبان مراودات زندگی روزمره نقل و بیان کنند.
نسخههای حاوی دوبیتیهای باباطاهر عبارت است از: دو قطعه، هشت دوبیتی:
موزه قونیه، ش ۲۵۴۷ (۸۴۸)،
با ۵۶ دو بیتی؛ (متعلق به ۱۲۶۰/۱۸۴۴، که بخشعلی قره باغی گردآوری کرده) دارای ۱۷۴ دوبیتی و یک غزل است.
ژوکوفسکی که در کتابخانه
مدرسه سپهسالار به نسخهای تحت عنوان حالات باباطاهر به انضمام اشعارش دست یافت که عنوان نسخه مناسبتی با محتوای آن نداشت.
منابعی که به نام شاعر اشاره کرده عبارت است از: علی قلیخان واله ، ریاض الشعراء ، ۱۱۶۱، لطفعلی آذربیگدلی ، آتشکده ۱۱۹۳/۱۷۷۹، بمبئی ۱۲۷۷، ص ۲۴۷ (۲۵ دوبیتی )؛ علی ابراهیم شاه ، صحف ابراهیم ، ۱۲۰۵/۱۷۹۱، نسخه منحصر به فرد
رضا قلیخان هدایت، مجمع الفصحا، تهران ۱۲۹۵، ج ۱، ص ۳۲۶ (ده دوبیتی)؛ رضا قلیخان هدایت، ریاض العارفین، تهران ۱۳۰۳ ش، ص ۱۰۲ (۲۴ دوبیتی)؛ ۵۷ دوبیتی از باباطاهر (همراه با رباعیات عمرخیام) در ۱۲۹۷ و ۱۳۰۸ ش در بمبئی به چاپ رسیده است؛ ۳۲ دوبیتی (همراه با مناجات عبداللّه انصاری) در ۱۳۰۱ در
بمبئی چاپ شد؛ ۲۷ دوبیتی (همراه با رباعیات خیام) در ۱۲۷۴ در تهران به چاپ رسید؛ «غزل» باباطاهر در ملحقات دیوان شمس مغربی، تهران ۱۲۹۸، ص ۱۵۸، و ملحقات
مناجات خواجه عبداللّه انصاری، و غیره آمده است.
دیوان باباطاهر همراه با کلمات قصار، مقدمه مصحّح، و دو مقدمه از محمود عرفان و علیمحمد آزاد همدانی در شرح حال و وصف مقبره باباطاهر و غیره، به ضمیمه هشتمین دوره ارمغان، تهران ۱۳۰۶ ش، ص ۱۲۴؛
(۲۸ دوبیتی ویک غزل) مجموعه متعلق به ۱۸۸۵ را که اخیراً کشف شده کامل میکند؛ در گزیدهای از کشکول الفقراء که اصل آن در
مسجد محمدّیه (فاتح)
استانبول موجود است، دیوان مغربی، و یک جُنگ.
این دومین مجموعه از دوبیتیها، که هوار به چاپ رسانده، حاوی قطعات متفرّقه است و ترجمه آن دقیق نیست؛ (۶۰ دوبیتی که در بندهای پنج سطری زیبا به اسلوب هوسمان
ترجمه شده است).
(۱) ابن خرداذبه، المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲) ابن فقیه، مختصرکتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدّد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۴) ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، چاپ سخو، لایپزیگ ۱۹۲۳.
(۵) محمدامین ادیب طوسی، «فهلویات المعجم»، نشریه دانشکدة ادبیات تبریز، دوره ۶، ش ۴ (اسفند ۱۳۳۳ ش).
(۶) محمدامین ادیب طوسی، «فهلویات لری»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، دورة ۱۰، ش ۱ (بهار ۱۳۳۷ ش).
(۷) پرویز اذکائی، «درباره دیوان باباطاهر عریان»، هنر و مردم، ش ۱۵۲ (خرداد ۱۳۵۴ ش).
(۸) باباطاهر، دیوان باباطاهر، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۰۶ ش.
(۹) معین الدین جنید بن محمود جنید شیرازی، شدّالازارفی حطّ الاوزارعن زوارالمزار، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران ۱۳۲۸ ش.
(۱۰) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، لیدن ۱۹۱۵.
(۱۱) پرویز خانلری، «دوبیتیهای باباطاهر»، پیام نو، دوره ۱، ش ۹ (مرداد ۱۳۲۴ ش).
(۱۲) محمد بن علی راوندی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ
آل سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۳) غلامرضا رشید یاسمی، «باباطاهرعریان»، ارمغان، دوره ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۰۸ ش).
(۱۴) عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۵) محمد بن
قیس شمس
قیس، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم، چاپ مدرس رضوی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۱۶) محمد بن هندوشاه شمس منشی، صحاح الفرس، چاپ عبدالعلی طاعتی، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۷) عین القضات همدانی، نامههای عین القضات همدانی، چاپ علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۰ ش.
(۱۸) محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۵۴ ش.
(۱۹) محمد مقدم، یک سند تاریخی از گویش آذری تبریزی»، ایران کوده، ش ۱۰، تهران (۱۳۲۷ ش).
(۲۰) جواد مقصود، شرح احوال و آثار و دوبیتیهای باباطاهر عریان به انضمام شرح و ترجمه کلمات قصاروی منسوب به عین القضاة همدانی، با اصل و ترجمه کتاب الفتوحات الربانیه فی مزح الاشارات الهمدانیه، به شرح و تفسیر محمد بن ابراهیم، مشهور به خطیب وزیری، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۲۱) مجتبی مینوی، «از خزائن ترکیه»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دوره ۴، ش ۲ (دی ۱۳۳۵ ش).
(۲۲) سعید نفیسی، «پورفریدون»، پیام نو، دوره ۲، ش ۱۱ (مهر ۱۳۲۴ ش).
(۲۳) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، تذکره ریاض العارفین، تهران ۱۳۰۵.
(۲۴) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، تذکره ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرگانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۲۵) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
(۲۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۲۷) بن ابی بکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهة القلوب، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۸) پرویز خانلری، «دوبیتیهای باباطاهر»، پیام نو، دوره ۱، ش ۸ (تیر ۱۳۲۴ ش).
(۲۹) غلامرضا رشید یاسمی، «باباطاهرعریان»، ارمغان، دوره ۹، ش ۱۰.
(۳۰) مینورسکی، دانشنامه جهان اسلام.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باباطاهر»، شماره۲۸.