جابر بن یزید جعفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جابر
بن یزید جُعْفی،
فقیه،
مفسر،
محدّث، و از
اصحاب نامدار
امام باقر و
امام صادق علیهماالسلام میباشد.
کنیه او در منابع، ابوعبداللّه،
ابومحمد
و ابویزید
آمده اما چون در
حدیثی از او با کنیه ابومحمد یاد شده
این کنیه پذیرفتنیتر مینماید و کنیه ابوعبداللّه مستندی ندارد.
در
منابع از او با لقبهایی چون جُعفی الکوفی،
قدیم
و عربی
یاد شده است.
محمدعلی موحدی ابطحی احتمال داده است که «عربی قدیم» به معنای کسی باشد که
نسب عربی دارد.
نسب وی به
تیره جعفی از
قبیله مَذْحِج، که از
یمن به
کوفه کوچ کرده بودند، میرسد.
طوسی در
رجال بر اساس گفته
ابن قُتَیبه او را اَزْدی دانسته، اما
تستری بر آن است که
شیخ طوسی، جابر
بن یزید و
جابر بن زید را که ازدی است، و هر دو نام در
معارف ابن قتیبه آمده،
خلط کرده است.
از
نام پدر و
مادر و تاریخ
تولد جابر اطلاع دقیقی در دست نیست.
اگر وی، بر اساس برخی
شواهد تاریخی، در هشتاد سالگی و در سال ۱۲۸
فوت کرده باشد، میتوان
حدس زد که در حدود سال ۵۰
هجری به
دنیا آمده
اما این
محاسبه با سخنِ خود جابر که گفته در نخستین دیدار با
امام باقر علیهالسلام،
جوان بوده است
سازگار نیست.
از
زندگی او تا پیش از ورودش به
مدینه و
درک محضر امام باقر و
امام صادق علیهماالسلام اطلاعات چندانی در دست نیست، اما اگر این
روایت را بپذیریم که جابر به هنگام
وداع با امام باقر گفته که هجده
سال از محضر
امام بهره برده است
و زمان وداع را اواخر زندگی امام فرض کنیم، سال
ورود او به مدینه حدود سال ۹۶ خواهد بود.
بر طبق گزارشی که از قول جابر نقل شده، وی در نخستین
دیدار با امام باقر خود را
کوفی و از
خاندان جعفی معرفی نموده و
انگیزهاش از سفر به مدینه را آموختن
علم از ایشان بیان کرده است.
احتمالاً به سبب حساسیت
مردم مدینه به
کوفیان شیعی مذهب، امام از او خواسته که به مردم مدینه بگوید
اهل مدینه است زیرا هرکس به شهری وارد شود، تا از آن
شهر خارج نشود، از مردم آن شهر محسوب میشود.
امام در این دیدار دو کتاب به جابر داد و از او خواست تا مطالب یکی از این دو
کتاب را در زمانِ
حکومت بنی امیه فاش نسازد و پس از زوال دولت آنان، حتماً مطالبِ آن را فاش کند.
اگر این روایت
صحیح باشد، حکایت از
مقام و
منزلت جابر در نزد امام دارد.
بر اساس گزارشی که
ابن سعد نقل کرده، هر گاه
عیسی بن مُسَیِّب،
قاضیِ خالد بن عبداللّه قَسری، در کوفه به
مَسندِ قضا مینشست جابر
بن یزید کنار او مینشست.
این گزارش نیز مبیّن اهمیت
جایگاه اجتماعی وی است.
همچنین بنا بر گزارش
یعقوبی،
جابر
بن یزید از جمله فقهای اواخر
دوران امویان و اوایل روزگار
عباسیان بوده است.
با این همه، در
متون رجالی و
حدیثی کهن
شیعه،
گزارشها و
روایات ضد و
نقیضی در باره جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاههای متفاوت، بلکه
متناقضی، درباره
وثاقت او شده است.
چندین
روایت از
امام صادق و
امام باقر علیهالسلام در
مدح جابر
بن یزید وارد شده است که نشان از مقام بالای جابر نزد
ائمه دارد.
از قول امام صادق علیهالسلام نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت
سلمان را در نزد
پیامبر صلیاللّهعلیهوآله دارد
اما در موردی دیگر امام صادق،
ذَریح را از ذکر
نام جابر
منع کرده زیرا بر آن بوده است که اگر
نادانان احادیث وی را بشنوند به او
طعن خواهند زد.
در روایت دیگری امام صادق برای جابر،
آمرزش خواسته و
مُغیرة بن سعید، از
غُلات آن
عصر، را به دلیل
دروغ بستن به ایشان
لعن کرده است.
در یک مورد دیگر جابر به
امام باقر علیهالسلام گفته است که شما
سخنان و
اسراری را به من سپردهاید که بسی
سنگین است و گاه باعث میشود
تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه
جنون به من دست دهد.
امام به او
توصیه کرده است در چنین حالتی به
صحرا برود و
گودالی بسازد و
سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید.
حتی در پارهای منابع جابر
باب امام باقر معرفی شده است.
در مقابل این
روایات، گزارشهای دیگری در
منابع کهن رجالی و
حدیثی وجود دارد که متضمن
قدح و
ذم شخصیت جابر
بن یزید است.
از جمله بر اساسِ روایتی که
زراره نقل کرده، امام صادق
اظهار داشته که جابر
بن یزید را تنها یک بار نزد پدر خود دیده و جابر هرگز به
حضور امام صادق علیهالسلام نرسیده است.
در برخی گزارشها به
دیوانگی جابر
بن یزید اشاره شده است.
مثلاً در گزارشی آمده که جابر به هنگام کشته شدن ولید (
ولید بن یزید)، وقتی که مردم در
مسجد جمع شده بودند، در حالی که
دستارِ سرخ رنگی از جنس
خزّ بر سر داشت، چنین میگفت : «وصیّ
اوصیا و
وارث علم انبیا، محمد
بن علی علیهالسلام مرا گفت» وقتی مردم او را چنین دیدند گفتند که جابر
دیوانه شده است.
در گزارشی دیگر، جابر
بن یزید
مختلط (
فاسدالعقیده و
منحرف) خوانده شده است.
همچون منابع شیعی، در متون
اهلسنت نیز درباره جابر
بن یزید روایات و نقلهای متضادی وجود دارد.
در
منابع رجالی و
حدیثی اهل سنّت نیز روایاتی متضمن مدح و قبول
وثاقتِ او وجود دارد، نظیر سخن
سُفیان ثوری در حق وی که گفته است در
امر حدیث،
باتقواتر از جابر ندیدهام.
و سخنِ شُعبه که جابر را صدوق خوانده است.
جابر
بن یزید در
منابع اهلسنت به خاطر چند دلیل مورد قدح و ذم واقع شده است.
اظهار نظرهایی هست که جابر در آنها به سبب
اعتقاد به «
رجعت»
و غلو در تشیع
و اینکه از اصحاب
عبداللّه بن سبأ بوده
قدح و
ذم شده است.
در
کتابهای فِرَق جابر
بن یزید جعفی جانشین
مغیرة بن سعید، که
امام صادق علیهالسلام او را
لعن کرده، دانسته شده است.
همچنین به تصریح
نوبختی،
عبداللّه بن حارث،
رهبر پیروان
عبداللّه بن معاویه که پس از
قتل او به دست
ابومسلم به این
مقام رسید،
عقاید خود (از جمله
غلو و اعتقاد به
تناسخ و
اَظِلِّه و
دَور) را به
جابر بن عبدالله انصاری و سپس به جابر
بن یزید جعفی نسبت داده است.
عبداللّه بن حارث پیروان خود را به
ترک فرایض و
شرایع و
سنن فراخواند و این
رأی را نیز به جابر
بن یزید جعفی و جابر
بن عبداللّه انصاری منسوب کرد اما نوبختی
آن دو را مبرّا از این
عقاید میداند.
رجالیان شیعه نظرات مختلفی درباره جابر
بن یزید جعفی ارائه کردهاند.
در میان رجالیان شیعه،
نجاشی در
وثاقت جابر
بن یزید
شک کرده و او را
مختلط خوانده است.
طوسی در
رجال،
و
فهرست از وثاقت یا عدم وثاقت وی سخنی به میان نیاورده است.
ابن داوود حِلّی وی را در زمره کسانی آورده است که
جرح شدهاند.
علامه حلّی،
ضمن نقل اقوالِ رجالیان پیش از خود (همچون
ابن غضایری)، در این باره
داوری نکرده است.
همچنین صرف نظر از
موقعیت جابر، بیشتر روایات
منسوب به او به دلیل ناموثق بودن
راویان آنها، نامعتبر دانسته شده است.
برخی از
رجالیان و
شرح حال نویسان سنّی مذهب، او را
توثیق و
تعظیم و برخی در باره او
سکوت و
توقف کردهاند و شماری از آنها هم یا کاملاً او را
تضعیف کردهاند یا ضمن توثیق روایاتِ او، مذهبش را تضعیف کردهاند.
حتی ابن ابی حاتم رازی
سخنانِ شعبه و ثوری را که متضمن
مدح جابر است، به سود نکوهش کنندگان جابر تفسیر و توجیه کرده است.
با این حال،
محدّثان و رجالیان متأخر
امامی عموماً در صدد توثیق جابر
بن یزید بر آمدهاند و روایات متضمن قدح و ذم وی را
توجیه کردهاند.
محمد بن حسن حرّ عاملی،
ضمن نقل اقوال مختلف در باره جابر
بن یزید،
وثاقت وی را مرجح دانسته است.
میرزاحسین نوری نیز گفته است مبنای شماری از
عالمان شیعی قرون اولیه اسلامی که جابر
بن یزید را توثیق نکردهاند، این بوده است که برخی مسائل راجع به
معارف در نزد آنان
مُنکَر (و
نادرست) محسوب میشده و معتقدِ به آن را
گمراه و
مختلط میدانستهاند، از جمله
عالم ذرّ و
اظله در نزد
شیخ مفید و
طی الارض در نزد
سیدمرتضی و وجود
بهشت و
جهنم در زمان حاضر در نزد
سیدرضی، در حالی که این معارف در عصر ما در حکم
ضروریات به شمار میروند.
دیوانگی جابر، که بدان اشاره شد، به رغمِ
شهرت آن، در منابع شیعی و سنّی به
ندرت مطرح شده است، از همین رو احتمال دارد روایات شیعی راجع به این موضوع ساختگی و مبتنی بر اختلافات درونی
اصحاب امامان باشد؛ اگر هم
صحت این روایات به
اثبات برسد از مضمون آنها برمیآید که دیوانگی جابر
بن یزید
دائمی و حتی
ادواری هم نبوده و تنها در دورهای کوتاه، چارهای برای
حفظ جان او محسوب شده است.
به نظر میرسد جابر
بن یزید در دوره
امام صادق علیهالسلام (۱۱۴ـ ۱۴۸) کمتر در
مدینه حضور داشته و از همین رو روایاتی که وی از ایشان نقل کرده نسبت به روایاتی که از
امام باقر نقل کرده، بسیار کمتر است.
در عین حال
روایات بیشتری از امام صادق در تأیید جابر
بن یزید در منابع دیده میشود
که توجیه کننده ابهامات و سؤالاتی است که در باره وی وجود دارد.
خوئی، جابر
بن یزید را موثق میداند و در عین حال توجیهاتی برای قدح و ذمهای جابر ارائه میدهد.
خوئی
سخن امام صادق علیهالسلام را که بنا بر آن، جابر را جز یک بار نزد پدر خود ندیدهاند و وی هرگز به حضور امام صادق نرسیده است، با فرض درستی آن، حمل بر
توریه کرده است زیرا اگر جابر پیش امام باقر نرفته بود، همه
شهادت میدادند و به آسانی میشد او را
تکذیب کرد.
بنا براین، شاید جابر در جایی خارج از
منزل امام با ایشان
ملاقات میکرده است.
از نظر خوئی مختلط بودن جابر نیز، که
نجاشی بدو نسبت داده است، با وثاقت و لزوم قبول روایت وی در هنگام
سلامت عقیده و
اعتدال روانی منافاتی ندارد.
خوئی
این ادعای نجاشی
را هم که در حوزه
احکام شرعی، احادیث اندکی از جابر نقل شده است
غریب میداند زیرا در
کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه، روایات بسیاری از او نقل شده است.
وی احتمال میدهد مراد نجاشی این بوده که روایات جابر با وجود
کثرت، به سبب
ضعف راویان قابل
اعتنا نیست.
در هر حال بیشتر سخنان منسوب به جابر را، از این لحاظ که از نظر شکل و محتوا منسجماند، میتوان منعکس کننده مواضع و معتقدات رایج میان بخشی از
شیعیان کوفه در زمان جابر دانست.
در مورد نظر
اهل سنت در باره جابر
بن یزید نیز باید گفت که اگر بخواهیم به مخالفتها و موافقتهای ایشان با وی، نگاهی تاریخی بیندازیم، به این نتیجه میرسیم که بیشترین تأییدها را معاصران جابر ابراز کردهاند و در دورههای بعدی (به دلایلی همچون روشن شدن مرزبندیهای عقیدتی و فرقهای و
تبلیغات بر ضد وی و معرفی شدن او به عنوان
شیعه غالی)، جابر
بن یزید را
طعن و
قدح کردهاند.
مادلونگ با اینکه تندروتر شدن تدریجی جابر
بن یزید و ارتباط او را با
مغیریان تأیید کرده، از مدح امام صادق علیهالسلام از او به این
نتیجه رسیده که واقعاً
بعید است وی در
زمره مغیریان باشد.
جابر
بن یزید را از
تابعین دانستهاند.
یعنی وی از
اصحاب پیامبر اکرم، و عمدتاً از
جابر بن عبدالله انصاری و ابوطُفیل عامر
بن واثله لیثی،
دارای روایاتی بوده است.
احادیثی در
اُمّالکتاب (یکی از متون
غلات کوفه که با تغییراتی که طی دورانهای بعدی یافته، باقی مانده است) از جابر نقل شده و نیز راوی عمده سخنان
امام باقر در
رسالةالجعفی است که باور بر آن است که نظر جابر در باره معتقدات
اسماعیلیه در آن آمده است.
جابر
بن یزید در
طبقهبندی ابن حجر عسقلانی در طبقه پنجم
راویان قرار گرفته است.
در منابع شیعی عمده روایات وی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است اما هنگام بررسی
سلسله روایی جابر
بن یزید نام افراد دیگری نیز دیده میشود.
در
منابع رجالی اهل سنت نام افراد بسیاری به عنوان
مشایخ رواییِ جابر یاد شده است.
از جمله مشهورترین آنها
سالم بن عبداللّه بن عمر،
طاووس بن کَیسان،
عطاء بن ابی رَباح،
عِکرِمَه مولی ابن عباس و
مجاهد بن جَبر بودند.
نام راویان جابر نیز در
منابع کهن رجالی شیعه، نظیر
نجاشی و
منابع متأخر رجالی شیعه و نیز در
منابع اهل سنّت آمده است.
جابر به تبع
سنّت شیعی و بر خلاف جریان اهل سنّت در
قرن اول و دوم، آنچه را از
احادیث میشنید، مکتوب میکرد.
در منابع رجالی آثار فراوانی به جابر
بن یزید نسبت داده شده است، بدین قرار:
اصل که
شیخ طوسی طریقهای روایی خود را به آن ذکر کرده است.
به نوشته
مدرسی طباطبائی قسمت عمده صدها روایتی که از جابر در آثار
سنّی و
شیعه در موضوعات مختلف وارد شده است، میتواند از این کتاب گرفته شده باشد.
کتاب التفسیر، که نجاشی
و طوسی
با دو طریق مختلف
سلسله اِسناد خود را به او میرسانند.
به نظر میرسد این
تفسیر شهرت داشته
و نقلهای فراوانی هم که در
تفسیر قرآن از قول جابر در
متون تفسیری شیعی وارد شده، به احتمال قوی مأخوذ از همین
کتاب است.
رسالة ابی جعفر الی اهلالبصره که نجاشی
از آن با
تعبیر «تُضافُالیه» (
منسوب به او) یاد کرده که شاید ناظر به احتمال جعلی بودن آن باشد.
دیگر اثر جابر،
کتاب حدیث الشوری است که متن کامل آن را
طبرسی آورده است.
کتاب النوادر،
کتاب الفضایل،
کتاب الجَمل،
کتاب صِفّین،
کتاب نهروان،
کتاب مقتل امیرالمؤمنین،
کتاب مقتل الحسین.
نجاشی طریقهای خود را به هریک از این کتابها آورده است.
اصل کتابهای یاد شده در دسترس نیست ولی منقولاتی از آنها در کتابهای معتبر و مشهور شیعی و سنّی وجود دارد.
موضوع این
منقولات،
فضائل اهل بیت علیهمالسلام،
کلام،
تفسیر،
فقه و از این قبیل است.
در باره سال
وفات جابر
بن یزید اقوال مختلفی (۱۲۷، ۱۲۸، ۱۳۲) وجود دارد، بر اساس مشهورترین آنها، وی در سال ۱۲۸ درگذشته است.
(۱) ابن ابی حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۲) ابن حبّان، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۳) ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۴) ابن حنبل، مسندالامام احمد
بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۵) ابن داوود حلّی، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بی تا).
(۶) ابنسعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۷) ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۸) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۹) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (بی جا) : دارالفکر، (بی تا).
(۱۰) ابوداوود، سنن ابوداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۱) الاختصاص، (منسوب به) محمد
بن محمد مفید، چاپ علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی تا).
(۱۲) محمد
بن علی اردبیلی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، قم: مکتبة المحمدی، (بی تا).
(۱۳) علی
بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۴) محمد
بن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، دیار بکر: المکتبة الاسلامیة، (بی تا).
(۱۵) تستری، قاموس الرجال.
(۱۶) حرّ عاملی، وسائل الشیعه.
(۱۷) احمد
بن علی خطیب بغدادی، تقییدالعلم، چاپ یوسف عش، (بیروت) ۱۹۷۴.
(۱۸) خوئی، معجم رجال الحدیث.
(۱۹) سمعانی، الانساب.
(۲۰) احمد
بن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ ابراهیم بهادری و محمدهادی به، قم ۱۴۲۵.
(۲۱) محمد
بن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴.
(۲۲) محمد
بن حسن طوسی، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۲۳) محمد
بن حسن طوسی، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
(۲۴) احمد
بن عبداللّه عجلی، معرفة الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۵) محمد
بن عمرو عقیلی، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
(۲۶) حسن
بن یوسف علامه حلّی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، (قم) ۱۴۱۷.
(۲۷) محمد
بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجالالکشی، (تلخیص) محمد
بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق محمدباقر
بن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۴.
(۲۸) حسین مدرسی طباطبائی، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر ۱، ترجمه علی قرائی و رسول جعفریان، قم ۱۳۸۳ ش.
(۲۹) یوسف
بن عبدالرحمان مزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۳۰) مسلم
بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۱) محمدعلی موحدی ابطحی، تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال للشیخ الجلیل ابی العباس احمد
بن علی النجاشی، ج۵، قم ۱۴۱۷.
(۳۲) احمد
بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۳۳) احمد
بن علی نسائی، کتاب الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۴) نشوان
بن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
(۳۵) حسن
بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
(۳۶) حسین
بن محمدتقی نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰.
(۳۷) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جابر بن یزید جعفی»، شماره۴۲۹۶.