• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه تفسیری حسن بصری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابو سعید حسن بن ابو الحسن یسار بصری، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره دیدگاه‌های اعتقادی وی اختلاف نظر وجود دارد.



پدرش غلام زید بن ثابت انصاری بود که از اسیران میسان (شهرکی در پایین بصره) و مادرش خیره کنیز‌ ام سلمه (همسر پیامبر) بود. حسن در خانه‌ ام سلمه پرورش یافت و گفته شده است: احتمالا موقعی که مادر او حضور نداشته، ‌ام سلمه به او شیر داده است. نیز گفته شده که او برده به دنیا آمد. وی به سال ۲۲، دو سال مانده به پایان خلافت عمر، در مدینه دیده به جهان گشود. او در «وادی قری» - از نواحی مدینه بر سر راه شام که بین تیماء و خیبر واقع شده است- در آغاز ماه رجب سال ۱۱۰ درگذشت.
[۱] قمی، شیخ عباس، تتمةالمنتهی، ص۷.
حسن، مردی قوی‌اندام، خوش‌سیما، (از عاصم احول روایت شده است: «به شعبی گفتم: خواسته‌ای داری؟ گفت: آری، وقتی به بصره رسیدی از طرف من به حسن بصری سلام برسان. گفتم: او را نمی‌شناسم! گفت: وقتی وارد بصره شدی زیباترین مردی را که به چشمت خورد و هیبت او در سینه‌ات جا گرفت، به او سلام برسان».) زیرک و خوش‌گفتار بود؛ به گونه‌ای که او را در فصاحت و بیان به رؤبة بن عجاج تشبیه می‌کردند. (رؤبة بن العجّاج از فصحای مشهور عرب است و در سرودن شعر و رجز معروفیت به سزایی دارد و دیوان او در این باره شهرت دارد. او را در سرودن شعر سرآمد دیگران می‌شمردند.) به تعبیر ابن سعد و دیگران دانشمندی جامع و فقیهی امین (قتاده می‌گوید: «با هیچ فقیهی مجالست نکردم مگر اینکه حسن بصری را افضل از او یافتم».
ایوب می‌گوید: «هرگز انسانی فقیه‌تر از حسن بصری ندیده‌ام». اعمش می‌گوید: «حسن همواره حکمت را به خوبی دریافت». ) و عابدی ناسک بود. (مطر وراق می‌گوید: «جابر بن زید (متوفای ۱۰۳) یگانه مرد بصره بود، ولی وقتی حسن پدیدار شد مردی آمد که گویا در آخرت زندگی می‌کند و از چیزی خبر می‌دهد که دیده و به دقت مشاهده کرده است».)
بیشتر سخنان او از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بوده است بدون اینکه به نام شریف حضرت- به جهت تقیه - تصریح کند و گاهی نیز از حضرت با کنیه ابو زینب یاد کرده است. (حسن در دوران حکومت حجّاج می‌زیست. از این رو در حالت تقیّه از وی به سر می‌برد.)


پیشوایان حدیث به روایات مرسل او اعتماد کرده‌اند، (حدیث مرسل به حدیثی گفته می‌شود که ناقل آن، نام راوی (روایت‌کننده پیش از خود) را ذکر نکند.) زیرا او جز از ثقات نقل نمی‌کرد. علی بن مدینی می‌گوید: «مرسلات حسن، به شرط اینکه افراد ثقه از او روایت کنند از احادیث صحیح به شمار می‌آید». ابو زرعه می‌گوید: «من برای هر حدیثی که حسن گفته است: قال رسول اللّه، اصلی صحیح یافته‌ام». یونس بن عبید می‌گوید: «از حسن سؤال کردم که: ‌ای ابا سعید! تو موقعی که نقل حدیث می‌کنی می‌گویی: پیامبر فرمود...، در حالی که پیامبر را درک نکرده‌ای؟ پاسخ داد: ‌ای برادرزاده! چیزی از من پرسیدی که کسی پیش از تو نپرسیده است؛ اگر منزلت مخصوص تو در نزد من نبود پاسخ تو را نمی‌دادم. من در زمانی قرار گرفته‌ام که تو خود می‌دانی! - زمان فرمانروایی حجاج بر بصره- آنچه از من شنیدی که در نقل آن‌ها گفتم: قال رسول اللّه همه از بیانات علی بن ابی طالب دریافت شده است، ولی در زمانی به سر می‌برم که نمی‌توانم نام علی را ببرم».


سید مرتضی می‌گوید: «حسن در فصاحت سرآمد بود، و در پند و‌ اندرز دادن، نشان بلاغت داشت و از موعظه‌هایی رسا و مؤثر و از دانشی فراوان برخوردار بود، می‌کرد و سپس درباره آن به سخن می‌پرداخت». هر گاه نزد امام باقر (علیه‌السّلام) از او سخنی به میان می‌آمد، حضرت می‌فرمود: «ذاک الذی یشبه کلامه کلام الانبیاء؛ همان را می‌گویید که سخنش به گفتار انبیاء می‌ماند».
بلال بن ابی برده می‌گوید: «من مردی را که توفیق درک محضر اصحاب پیامبر را نداشته، ولی شباهت فراوان به اصحاب آن حضرت داشته باشد جز این شیخ- یعنی حسن بصری- ندیده‌ام! » شعبی می‌گوید: «من هفتاد نفر از صحابه پیامبر را درک کرده‌ام، ولی کسی از حسن شبیه‌تر به آنان را سراغ ندارم».
سخنان او یا بیشتر آنچه در پند و‌ اندرز و نکوهش دنیاست- عینا یا از لحاظ محتوا (ابن عون می‌گوید: «حسن گاهی عین حدیث را نقل می‌کرد و گاهی آن را نقل به معنا می‌کرد». جریر بن حازم می‌گوید: «حسن در نقل حدیث آن را با اختلاف در تعبیر نقل می‌کرد؛ گاهی چیزی به آن می‌افزود و گاهی می‌کاست، ولی در هر صورت معنا یکی بود».) از سخنان امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) برگرفته شده است؛ چه اینکه آن حضرت الگویی فرزانه است»؛ لذا از وی حکمت‌ها و پندهایی ارزشمند نقل کرده است. سید مرتضی ادامه می‌دهد: «هر گاه حسن- در زمان بنی‌امیه - می‌خواست از امیر مؤمنان چیزی نقل کند می‌گفت: ابو زینب فرموده است...». (سخنی هم در وصف امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) دارد که سید مرتضی آن را نقل کرده است.)
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری می‌گوید: «و ارادت او به علی بوده است و در علوم رجوع باز به او کرده است و طریقت از او گرفت».
[۱۴] عطار نیشابوری، محمد بن ابی‌بکر، تذکرة الاولیاء، ص۳۴.



ابان بن ابی عیاش درباره حسن گفتاری دارد که بر اعتلای او در ولایت امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) دلالت دارد. می‌گوید: «وقتی سلیم بن قیس هلالی کتاب خود را به او سپرد و به او توصیه کرد که جز به خواص شیعیان نشان ندهد، با نخستین کسی که پس از ورود به بصره برخورد کردم حسن بن ابی الحسن بصری بود و او آن زمان از دست حجاج متواری بود و حسن بصری در آن روزگار از شیعیان علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) به شمار می‌رفت و بلکه در تشیع از پیشگامان بود و افسوس می‌خورد که توفیق یاری آن حضرت را نیافته است؛ در ضلع شرقی خانه ابو خلیفه حجاج بن ابی عتاب دیلمی با او خلوت کردم و کتاب را بر او عرضه داشتم؛ او گریست و سپس گفت: در احادیث او چیزی جز حق وجود ندارد و من تمام آنها را از پیروان موثق علی و دیگران شنیده‌ام».
[۱۵] هلالی، سلیم بن قیس، مقدمه کتاب سلیم بن قیس، ص۶۵-۶۶.

شایان ذکر است که او احادیث امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) را از طریق اصحاب ثقه آن حضرت دریافت کرده بود؛ نه به صورت مستقیم و بی‌واسطه؛ زیرا او زمانی در مدینه حضرت را درک کرده بود که از لحاظ سن در شرایطی نبوده که بتواند از حضرت اخذ حدیث کند چه اینکه در آن زمان کودکی نابالغ بود و پس از آن هم که امام از مدینه به عراق هجرت فرمود او دیگر حضرت را ملاقات نکرد (این امر در آینده روشن خواهد شد).
درباره سه امر بر حسن بصری خرده گرفته‌اند:
۱. تدلیس در نقل حدیث؛ که احیانا در سند یا متن تغییر می‌داد؛ ۲. انحراف او از امیر مؤمنان؛ که بعدا پشیمان شد؛ ۳. قدری بودن، چون گفته است: هر که عقیده به «قدر» را انکار کند، کافر است.
اکنون به بررسی این اتهامات و ارزیابی هر یک از آنها می‌پردازیم:


ابن حجر می‌گوید: «در بسیاری از موارد، احادیث را مرسل نقل می‌کرد و دست به تدلیس می‌زد. بزّاز می‌گوید: از گروهی حدیث نقل می‌کرد که از آنان حدیث نشنیده بود؛ مجازگویی می‌کرد و می‌گفت: «حدّثنا و خطبنا» یعنی مطلب را به خودش نسبت می‌داد در حالی که مقصودش گروهی از پیروانش بودند که در بصره حدیث را شنیده یا در جلسه خطبه حضور داشتند».
[۱۶] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۶۵، شماره ۲۶۳.

از ابو زرعه پرسیدند: آیا حسن از بدریون (صحابه‌ای که در جنگ بدر شرکت داشتند) حدیث شنیده است؟ گفت: «آنان را دیده است؛ عثمان و علی را درک کرده است». سؤال شد: آیا از آن دو، حدیثی هم شنیده است؟ گفت: «نه، علی را در مدینه دیده است و پس از آنکه علی به کوفه و بصره هجرت کرد دیگر حسن با او ملاقات نکرد».
علی بن مدینی می‌گوید: «او علی را ندید مگر زمانی که حضرت در مدینه حضور داشت؛ و حسن در آن زمان پسری خردسال بود. او نه از جابر بن عبداللّه و نه از ابوسعید خدری و نه از ابن عباس، از هیچ کدام حدیثی نشنیده است حتی ابن عباس را هرگز ندیده است؛ زیرا هنگامی که ابن عباس در بصره اقامت داشت، حسن در مدینه بود. و اما اینکه می‌گوید: ابن عباس برای ما در بصره خطبه‌ای ایراد کرد، [مجازگویی است و] مقصودش این است که برای مردم بصره خطبه خواند؛ مانند گفتار کسی که می‌گوید: فلانی بر ما وارد شد، ولی مقصودش این است که به شهر ما و بر خانواده ما وارد شد- ابن مدینی ادامه می‌دهد: - از ابو موسی هم حدیثی نشنیده است و ابو حاتم و ابو زرعه گفته‌اند: ابو موسی را ندیده است».
ابن مدینی می‌گوید: «از حسن روایت شده که سراقه برای آنان حدیث گفته است. - اضافه می‌کند: - طبع انسان از پذیرش این اسناد ابا دارد که حسن از سراقه حدیث شنیده باشد مگر اینکه معنای آن این باشد که مردم برایش نقل کرده‌اند- که همین توجیه پذیرفته‌تر است- نیز ترمذی می‌گوید: حدیث شنیدن حسن از علی به اثبات نرسیده است».

۵.۱ - پاسخ شبهه تدلیس

این است مجموعه تهمت اول که پاسخ آن قبلا روشن شد و گفتیم که او جز از ثقه- به صورت مرسل- روایت نمی‌کرد و به همین جهت است که ابن مدینی و ابو زرعه و دیگران گفته‌اند: «مرسلات حسن همه‌اش صحیح و دارای پایه و اساسی ثابت است که بزرگان آن را به درستی یافته‌اند».
او در نام بردن رجال سند محذور داشت به ویژه اگر حدیث از امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) یا یکی از اصحاب معروف آن حضرت بود.
طبری می‌گوید: «حسن، فقیهی فاضل است که در صحت احادیثی که نقل کرده است هیچ شبهه‌ای نیست؛ او مراسیل زیادی دارد و روایات فراوانی را از افرادی ناشناخته و از نوشته‌هایی که از آن افراد به دست او رسید، فرا گرفته و نقل کرده است. از مساور نقل شده است: به حسن گفتم: این احادیث را از چه کسانی شنیده‌ای؟ پاسخ داد: از کتابی در نزد خودم که محتوای آن را از رجالی فرا گرفته‌ام!». محقق تستری به دنبال این سخن می‌گوید: «شاید این سخن اشاره باشد به کتاب سلیم بن قیس هلالی که به دست او رسیده و آن را از ابان بن ابی عیاش - چنان که گذشت- شنیده بود. - در پایان می‌گوید: - این مرد- حسن بصری- چنان که دیدید درباره‌اش اختلاف نظر است، ولی شایسته است گفته شود: انسانی صالح و با تقوا بوده و تقیه می‌کرده است».


منشا این تهمت حکایاتی است که بیشتر به خرافات شبیه است. یکی از آنها روایت مرسلی است که صاحب کتاب «احتجاج» آن را چنین نقل کرده است: «امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) پس از جنگ جمل از کنار حسن بصری- که مشغول وضوگرفتن بود- گذشت. فرمود: ‌ای حسن! کامل وضو بگیر. گفت: ‌ای امیر مؤمنان! ولی تو دیروز مردانی را کشتی که شهادتین را بر زبان جاری کرده بودند و نمازهای پنج‌گانه را به جا می‌آوردند و وضویشان را کامل می‌گرفتند! امیر مؤمنان به او فرمود: چه مانعی تو را باز می‌دارد از اینکه دشمنان ما را بر ضد ما کمک کنی؟
گفت برای نبرد خارج شدم، ولی شک نداشتم که تخلف از حکم‌ ام‌المؤمنین عایشه کفر است و چون نزدیک خریبه (محل وقوع جنگ جمل) رسیدم، منادی مرا صدا زد و گفت: ‌ای حسن! برگرد؛ چرا که قاتل و مقتول این جنگ هر دو در دوزخند! حضرت فرمود: راست گفته است. او برادرت ابلیس بوده است. قاتل و مقتول از آنان (اصحاب جمل) البته در آتشند».
همچنین قطب راوندی مرسلا نقل کرده است که: «امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) به حسن فرمود: ‌ای لفتی! کامل وضو بگیر! («اسبغ طهورک یا لفتی»، بر وزن «قبطی». گفته‌اند به زبان نبطی به معنای شیطان است.) گفت: ولی تو دیروز مردانی را به قتل رساندی که وضوی کامل می‌گرفتند! حضرت فرمود: و تو به خاطر آنان دلتنگ شدی؟ گفت:
آری، فرمود: خداوند دل تنگی تو را طولانی سازد و حزن تو را افزون کند. گفته‌اند:
پس از آن همیشه حسن را‌ اندوهگین و گرفته می‌دیدیم گویا از دفن عزیزی برگشته است یا خربنده‌ای را می‌ماند که الاغ خود را گم کرده است؛ و در این باره وقتی از خودش پرسیدند گفت: دعای مرد صالح در من کارگر افتاد».
ابن ابی الحدید حسن بصری را در شمار کسانی که با امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) دشمن بودند آورده می‌گوید: «حمّاد از حسن روایت کرده که گفت: اگر علی در مدینه می‌ماند و خرمای خشک می‌خورد از آن بهتر بود که در این امر- جنگ جمل- وارد شود. از او روایت کرده‌اند که او از کسانی بود که علی را در جنگ یاری نکردند؛ و نیز از او روایت شده که گفت: علی (علیه‌السّلام) او را در حالی که وضو می‌گرفت دید، حسن وسواس داشت و آب زیادی را بر اعضای وضو می‌ریخت. حضرت به او گفتند: ‌ای حسن آب زیادی ریختی! گفت: آنچه امیرالمؤمنین از خون مسلمانان ریخته بیش از این است؟ حضرت فرمود: گویا این کار ناراحتت کرده است؟ گفت: آری. امام فرمود: پس همیشه هم چنان بمان! می‌گویند: حسن پس از آن تا آخر عمر همواره عبوس، پژمرده و گرفته بود».
این تمام آن چیزی است که درباره انحراف او از خط امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) گفته‌اند. تمام این‌ها روایاتی است که نه تنها سند ندارند، بلکه دارای تناقض و تضاد هستند.

۶.۱ - پاسخ شبهه انحراف

ابن ابی الحدید نیز- چنان که در آینده خواهد آمد- به شدت آنها را مورد انکار قرار داده است. خوشبختانه (از آنجا که دروغگو فراموش کار است) جعل کننده این روایات گویا فراموش کرده که حسن بصری در آن روزگار- که جوانکی بیش نبود- هنوز از جایگاه اجتماعی برخوردار نبوده است. ثانیا روز جنگ جمل در بصره نبوده است و پس از آن هم- جز در ایام پیری، در دوران خلافت عبدالملک بن مروان و پس از آن- به عراق سفر نکرده است. این نکته از روایت ورّاق روشن می‌شود که می‌گوید: «جابر بن زید یگانه مرد بصره بود تا اینکه حسن وارد بصره شد همچون مردی که گویی از سفر آخرت آمده است». این در حالی بود که جابر بن زید به سال ۹۳ یا ۱۰۳ وفات یافته بود.
حسن در زمان قتل عثمان هنوز بالغ نشده بود. ابن سعد می‌گوید: «حسن در آن روز ۱۴ سال داشت، ابو رجاء می‌گوید: به حسن گفتم: چه وقت در مدینه بودی؟
گفت: روزهای جنگ صفین. گفتم کی بالغ شدی؟ گفت: یک سال پس از صفین!».
ابن عباس می‌گوید: «او در سال ۳۷ نشانه‌های بلوغ را در خود دید و بعد از صفین بود که بالغ شد».
بنابراین اوّلا به هنگام جنگ جمل او نوجوانی نزدیک به سن بلوغ، سنین ۱۴ یا ۱۵ سالگی بوده است. علاوه بر این، در زمان جنگ جمل در مدینه بود و به عراق نیامده بود.

۶.۲ - دیدگاه حسن درباره امام علی

در اینجا بخش‌هایی از سخنان ابن ابی الحدید را در این باره از نظر می‌گذرانیم.
ابن ابی الحدید می‌گوید: «اصحاب ما این تهمت را از دامن او پاک کرده و منکر آن هستند و می‌گویند: او از محبان امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بوده و او را بزرگ می‌داشت.
ابو عمرو بن عبد البرّ در کتاب «استیعاب» روایت کرده است که شخصی از حسن درباره امیر مؤمنان جویا شد؛ گفت: یا لکع! (بی عقل و فرومایه) به خدا سوگند او تیری بود که از کمان الهی رها شد و درست بر قلب دشمنان خدا نشست. او ربانی این امت و صاحب فضیلت و دارای سابقه در اسلام و خویشاوند رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) بود. از اجرای فرمان الهی هرگز غفلت نورزید و در راه دین خدا کوتاه نیامد و اموال الهی را چپاول نکرد؛ حقوق واجب قرآن را ادا کرد و از رهگذر آن به باغ‌های سرسبز و خرم نایل آمد. آری او علی بن ابی طالب است. واقدی روایت می‌کند: از حسن درباره امیر مؤمنان- در حالی که گمان می‌کردند او از امام روی گردان است، ولی چنان نبود- پرسیدند گفت:
چه بگویم درباره کسی که چهار ویژگی را در خود فراهم آورده بود: ۱. سپرده شدن تبلیغ سوره برائت به او؛ ۲. سخن پیامبر درباره او هنگام جنگ تبوک (اشاره به روایت: «انت منّی بمنزلة‌هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی».) که اگر جز نبوت کاستی دیگری داشت ذکر می‌فرمود (یعنی علی، جامع تمامی صفات یک پیامبر است جز جنبه وحی رسالی)؛ ۳. سخن پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) درباره او که فرمود: «الثقلان کتاب اللّه و عترتی»؛ ۴. هیچ امیری بر او فرمان نراند، ولی بر غیر او (دیگر خلفا) فرمان راندند».
ابان بن ابی عیاش نقل می‌کند: «نظر حسن بصری را درباره امیر مؤمنان پرسیدم.
گفت: درباره او چه بگویم! او دارای سابقه در اسلام، فاضل، عالم، حکیم، فقیه صاحب نظر، صحابی، یار و یاور پیامبر، امتحان دیده، زاهد، قاضی و خویشاوند نزدیک پیامبر بود. علی در کار خود علی بود! رحمت و درود خداوند بر علی باد (رحم‌اللّه‌علیّاوصلّی‌علیه). گفتم: ‌ای ابو سعید! آیا جمله «صلّی علیه» برای غیر پیامبر به کار می‌بری؟ گفت: هر گاه از مسلمانان نامی به میان آمد برای آنان طلب رحمت کن و بر پیامبر و آل او درود فرست. علی بهترین آل پیامبر است! گفتم: یعنی او از حمزه و جعفر برتر است؟ گفت: آری. گفتم: از فاطمه و فرزندانش چطور؟
گفت: آری از آنان هم برتر است، به خدا سوگند برترین آل محمد است؛ چه کسی می‌تواند شک کند که او برتر از آنان است در حالی که خود پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) فرمود: و ابوهما خیر منهما: پدرشان از آن دو- امام حسن و امام حسین - برتر است؛ بر او انگ شرک نخورد و هرگز شراب ننوشید و پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) خودش به فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: تو را به ازدواج بهترین فرد امتم درآوردم. اگر در امت پیامبر فرد دیگری بهتر از او یافت می‌شد او را استثنا می‌کرد. هنگامی که پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) میان مسلمانان پیمان برادری برقرار ساخت، خود با علی پیمان برادری بست و رسول خدا هم خودش بهترین مردم است و هم بهترین برادر را انتخاب نمود. گفتم: ‌ای ابو سعید! پس این سخنی که از تو نقل می‌کنند که درباره علی گفته‌ای چیست؟ گفت: ‌ای برادر زاده! به این وسیله جان خود را از دست این جباران حفظ می‌کنم، که اگر اینچنین نبود جسدم را بر روی چوب‌های تابوت می‌دیدی».


اتهاماتی در مورد اعتقاد حسن بصری به قدر مطرح است:

۷.۱ - دیدگاه کراجکی

ابو الفتح محمد بن علی کراجکی (متوفای ۴۴۹) می‌گوید:
«حجاج بن یوسف به حسن بصری، واصل بن عطاء، عمرو بن عبید و عامر شعبی نامه‌ای نوشت و نظر آنان را درباره «قضا و قدر» جویا شد. حسن در پاسخ نوشت:
من در این باره چیزی جز آنچه علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) گفته است نمی‌دانم؛ او فرموده است: ‌ای فرزند آدم! آیا گمان داری آنکه تو را از انجام معصیت بازداشته است، تو را دچار مصیبت می‌کند؟ [چنین نیست بلکه تو خود مایه مصیبت خود هستی و ساحت خدای] متعال از آن پیراسته است. واصل نیز پاسخ داد: چیزی جز آنچه علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) گفته است نمی‌دانم. او فرموده است: آنچه به سبب آن خدا را سپاس می‌گویی، از خداست و آنچه که بر اثر آن از خدا طلب آمرزش می‌کنی از توست.
عمرو جواب داد: چیزی جز آنچه علی بن ابی طالب فرموده نمی‌دانم. او گفته است: اگر گناهی که بنده مرتکب می‌شود از پیش معلوم بود و بنده به طور اجتناب‌ناپذیر بایستی آن را انجام می‌داد، هر آینه گنهکار در کشیدن رنج عقوبت، مورد ستم قرار گرفته بود. شعبی در پاسخ گفت: چیزی جز آنچه علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) فرموده، نمی‌دانم. او می‌گوید: آنکه راه را به تو نشان داده دیگر تو را در تنگنا قرار نخواهد داد. حجاج چون پاسخ‌ها را خواند گفت: عجب است. این جواب‌ها را از سرچشمه‌ای زلال گرفته‌اند». (جزایری آن را با‌اندکی کاستی و اختلاف در ترتیب، در زهر الربیع، آورده است.)
[۳۲] جزایری، سیدنعمت‌الله، زهر الربیع، ج۲، ص۹۶-۹۷.


۷.۲ - دیدگاه سیدمرتضی

سید مرتضی درباره او می‌گوید: «یکی از متقدمان که آشکارا به عدل الهی اعتقاد داشت، حسن بن ابی الحسن بصری است. او می‌گوید: هر کس گمان برد که گناهان به دست خدای (عزّوجلّ) انجام می‌گیرد روز قیامت با چهره‌ای تاریک محشور خواهد شد. سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ؛ و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بسته‌اند روسیاه می‌بینی». - در ادامه سخنان زیادی از او در این باره نقل کرده سپس می‌گوید: -
ابو بکر هذلی (اسم او سلمی و بنا به قولی روح است. او پسر عبد اللّه بن سلمی بصری است. ابن حجر می‌گوید: «او پسر دختر حمید بن عبدالرحمن حمیری است. در سال ۱۶۷ وفات یافت. او به تاریخ و جنگ‌های عرب به خوبی آشنا بود. از حسن، ابن سیرین، شعبی، عکرمه و قتاده روایت می‌کند و ابن جریج، وکیع، ابن عیینه و دیگران از او نقل حدیث می‌کنند».) روایت کرده است که مردی به حسن گفت: شیعیان می‌پندارند که با علی (علیه‌السّلام) دشمن هستی! او سرش را پایین‌انداخت و مدت زیادی گریست؛ آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: دیروز از میان شما مردی رخت بربست که تیری رها شده از سوی خداوند (عزّوجلّ) بر قلب دشمنانش بود؛ ربانی این امت و صاحب شرف و کمال و خویشاوند نزدیک پیامبر بود. او از فرمان خدا سرنتابید و از حق غفلت نورزید و اموال الهی را به تاراج نبرد. به احکام قرآن- چه به نفعش بود و چه بر ضررش- عمل کرد و از این رهگذر به باغ‌هایی سرسبز و خرم دست یافت».
سید مرتضی می‌گوید: «روزی علی بن الحسین (علیه‌السّلام) بر حسن بصری- در حالی که کنار حجر اسماعیل داستان می‌گفت- وارد شده فرمود: آیا خودت را برای مرگ راضی ساخته‌ای؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برای حسابرسی در روز قیامت عملی فراهم آورده‌ای؟ گفت: نه. فرمود: آیا جای دیگری غیر از این دنیا برای عمل سراغ داری؟ گفت: نه. فرمود: آیا خداوند در زمین پناه‌گاهی غیر این خانه (کعبه) برای بندگان دارد؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: پس چرا مردم را از طواف باز می‌داری؟». همین حدیث را ابن خلکان با تبدیل «یا حسن» به «یا شیخ» روایت کرده و در پایان اضافه می‌کند: «حسن بعد از آن دیگر به داستان سرایی ننشست».

۷.۳ - دیدگاه حرانی

ابو محمد حسن بن علی بن شعبه حرانی- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- می‌گوید: «حسن بصری نامه‌ای نوشت که آن را خدمت سبط اکبر حسن بن علی فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد، (یعنی: نقش بندگان در انجام افعال اختیاریشان.) که در مقدمه آن، سخنانی است که کاشف از علاقه قلبی و اعتقاد راسخ درونی او نسبت به اهل بیت پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) است.
در آن نامه آمده است: اما بعد، شما‌ ای‌ هاشمیان که کشتی‌های شناور در امواج خروشانید و پرچم‌های برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتی توحید که مؤمنان در آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافته‌اند. ‌ای پسر رسول خدا! اکنون که جمعی در مساله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف نظر رسیده‌ایم و دچار سرگردانی شده‌ایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز داری، چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما؛ «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خدای شنوای داناست». (این روایت را کراجکی در کنز الفوائد با اختلاف‌ اندکی نقل کرده است.)

۷.۴ - دیدگاه صدوق

مرحوم صدوق در «امالی» از ابو مسلم نقل می‌کند که گفت: «با حسن بصری و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه‌ ام سلمه رسیدیم. انس جلوی در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن می‌گفت: السلام علیک یا اماه و رحمة اللّه و برکاته. ‌ام سلمه پاسخ داد: و علیک السلام؛ تو که هستی پسرم؟
گفت: من حسن بصری‌ام. گفت: چرا اینجا آمده‌ای؟ گفت: آمده‌ام تا حدیثی را که از پیامبر درباره علی بن ابی طالب شنیده‌ای برایم نقل کنی. ‌ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثی نقل می‌کنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته باشم کر شوند- از پیامبر شنیده‌ام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیده‌ام و با قلب خود دریافتم که اگر خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشی- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به علی بن ابی طالب فرمود: ‌ای علی! هر کسی که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالی بر خدا وارد خواهد شد که بتی پرستیده و در مقابل صنمی سر خم کرده باشد»؛ یعنی مشرک خواهد مرد.
ابو مسلم می‌گوید: «در این هنگام حسن بصری را دیدم که می‌گفت: اللّه اکبر، شهادت می‌دهم که علی مولای من و مولای همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که تو را تکبیر گویان می‌بینم؟ گفت: از‌ ام سلمه خواستم حدیثی را که از پیامبر درباره علی شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و چنان... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که علی مولای من و هر مؤمنی است. ابو مسلم می‌گوید: در این هنگام از انس بن مالک شنیدم که می‌گفت: گواهی می‌دهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیده‌ام». (حسن بصری خطاب به یارانش مطالبی می‌گوید که نشانه علاقه و اعتقاد او به امیر مؤمنان است و خود را از اتهام بدگویی از حضرت تبرئه می‌کند.)

۷.۵ - پاسخ اتهام قدری‌بودن

درباره اتهام اعتقاد به قدر- بر اساس تفسیر اهل عدل - در گذشته دیدیم که سید مرتضی درباره او گفت: «یکی از متقدمان که آشکارا به عدل الهی عقیده داشت، حسن بصری بود؛ او گفته است: همه چیز بر اساس قضا و قدر الهی است مگر گناهان»، ولی این نسبت به مذاق اشاعره- که بیشتر اهل سنت‌اند- خوش نیامده است و نتوانسته‌اند آن را درباره فردی چون حسن بصری که پیشوایی مسلم نزد همگان است بپذیرند؛ لذا دست به تاویل سخن او در این خصوص زده‌اند و یا آن را بر نظر قدیمش- که به زعم آنان از آن توبه کرده و به نظر مورد پسند ایشان بازگشت کرده است- حمل نموده‌اند.
ابو عبد اللّه ذهبی می‌گوید: «اما نسبت به مساله قدر، در حدیث صحیح وارد شده که او- حسن- از آن نظر برگشته است و این سخن، تنها سبق لسانی بوده که از وی صورت پذیرفته است». (در شرح حال هم نام او حسن بن ابو الحسن بغدادی به شماره ۱۸۲۸. مقصود از «سبق اللسان»، سر زدن از زبان است که از روی بی‌توجّهی صورت گرفته باشد.)
ابن سعد از حماد بن زید از ایوب نقل می‌کند که گفت: «بارها با حسن درباره مساله قدر بحث و جدل کردم تا اینکه بالاخره او را از دستگاه حاکمه ترساندم و او گفت: از امروز به بعد دوباره به این نظر باز نخواهم گشت»؛ از ابو هلال نقل می‌کند که گفت: «حمید و ایوب را دیدیم که با هم گفت‌وگو می‌کردند؛ شنیدم حمید به ایوب گفت: روا داشتم که دچار زیان گردیم، ولی حسن سخنی را که گفت، نمی‌گفت؛ ایوب گفت: یعنی مساله قدر را!».
عبد الکریم شهرستانی می‌گوید: «نوشته‌ای را دیدم که به حسن بصری نسبت داده شده و آن را خطاب به عبدالملک بن مروان نوشته است. (قاضی عبد الجبار رساله‌ای در عدل و توحید به او نسبت داده که آن را برای عبدالملک بن مروان فرستاد. محقق تستری می‌گوید: «این رساله را من در کتابخانه طهرانی در کربلا دیده‌ام و همان طور که شهرستانی گفته است رساله‌ای نیکوست و حاوی دلایلی متقن است».)
[۴۷] ابن احمد، قاضی عبدالجبار، حاشیه شرح الاصول الخمسه، ص۱۳۷.
این نامه در پاسخ عبدالملک بود و نظر او را درباره جبر و قدر جویا شده بود و او پاسخی موافق مذهب قدریه داده و در آن به آیاتی از قرآن و دلایلی عقلی استدلال کرده بود».
شهرستانی می‌گوید: «احتمالا این رساله از واصل بن عطاء است و گرنه، حسن کسی نیست که با سلف (در اینکه قدر و خیر و شر آن از خداست) مخالفت ورزد چه اینکه این مطلب نزد سلف تقریبا مورد اتفاق است- شهرستانی اضافه می‌کند: - مایه تعجب است که عبارت «الخیر و الشرّ کلّه من اللّه» را که در متن روایت آمده است بر بلا و عافیت، شدت و رخاء، مرض و شفا، مرگ و زندگی و دیگر افعال الهی حمل کنند، ولی بر خیر و شر و حسن و قبیح که هر دو از جهت اکتساب بندگان صادر می‌شود، حمل نگردد؛ و عده‌ای از معتزله نیز در مقالاتشان او را از اصحاب خود دانسته‌اند».
حسن بصری درباره تفسیر نظریاتی معروف دارد؛ که مشهورترین روایات آن از طریق عمرو بن عبید معتزلی (متوفای ۱۴۴) نقل شده است. ثعلبی در تفسیر «الکشف و البیان» از آن استفاده کرده است و بقایایی از آن در «تاریخ طبری» با همین سند موجود است: ابن حمید از سلمه از ابن اسحاق از عمرو بن عبید از حسن...
شوّاخ می‌گوید: «چنین به نظر می‌رسد که طبری نقل‌های ابن اسحاق را- چنان که فؤاد سزگین گفته است- به کار می‌برده است. مقدار زیادی از این تفسیر در لابه‌لای کتاب‌های تفسیری نیز به جای مانده است».
[۵۰] شعیبی، علی، معجم مصنفات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۶۱، شماره ۹۹۶.
او علاوه بر این- طبق گفته عادل نویهض- دو کتاب دیگر به نام‌های «نزول القرآن» و «العدد فی القرآن» نیز دارد.
[۵۱] معجم المفسرین، ج۱، ص۱۴۸.
[۵۲] سزگین، فواد، تاریخ التراث العربی، مجلد اول، ج۱، ص۷۲.



مقصود از اهل عدل، معتزله و امامیه هستند. اینان معتقدند که همه چیز به قضا و قدر الهی بستگی دارد؛ حتی افعال اختیاری بندگان هم با توانی که از جانب خداوند به آنان ارزانی می‌شود، انجام گیرد. گناهان، هر چند از آن‌ها نهی شده و نزد خدای تعالی ناپسند است، مکلّفین با اختیار خود و با قدرتی که از ناحیه خداوند دریافت می‌دارند، آن را مرتکب می‌شوند؛ که این اختیار به منظور امتحان آنان است و برای اینکه تکلیف امکان‌پذیر باشد، چون تکلیف با نداشتن اختیار منافات دارد و معنای گفتار حسن که می‌گوید:
«همه چیز به جز معاصی به قضا و قدر الهی بستگی دارد» همین است؛ زیرا خداوندی که برای بندگان کفر را نمی‌پسندد، چگونه ممکن است آنان را به آن وادارد؟! که این مطلب در نامه او به حجّاج گذشت. نتیجه اینکه گناه واقع می‌شود، ولی نه با رضایت خداوند بلکه قطعا منهی عنه است؛ منتها خداوند بندگان را به خاطر امتحان، بر انجام کارهایشان قادر ساخته است؛ که اگر چنین نباشد و آنان مختار نباشند، نه تکلیف درست است، نه نکوهش و نه عذاب. اشاعره این گونه پسندیده‌اند که بگویند: «خیر و شر همه از جانب خداست و با اراده خدای تعالی که سابق بر اراده بندگان است انجام می‌گیرد و تمامی آنها فضل خداست و بندگان هیچ نقشی در آن ندارند».


۱. قمی، شیخ عباس، تتمةالمنتهی، ص۷.
۲. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۱۴.    
۳. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۳.    
۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۴.    
۵. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۴- ۲۶۵.    
۶. بغدادی، محمد بن ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۲۱.    
۷. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۴.    
۸. علم الهدی، سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۶۲.    
۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۶.    
۱۰. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۶ در متن و حاشیه.    
۱۱. بغدادی، محمد بن ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۱۹.    
۱۲. بغدادی، محمد بن ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۱۶.    
۱۳. علم الهدی، سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۵۳-۱۶۲.    
۱۴. عطار نیشابوری، محمد بن ابی‌بکر، تذکرة الاولیاء، ص۳۴.
۱۵. هلالی، سلیم بن قیس، مقدمه کتاب سلیم بن قیس، ص۶۵-۶۶.
۱۶. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۶۵، شماره ۲۶۳.
۱۷. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۶- ۲۶۸.    
۱۸. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۶.    
۱۹. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷.    
۲۰. طبری، منتخب ذیل المذیّل، ص۱۲۵ (ج ۸ تاریخ طبری.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج۱، ص۲۵۰.    
۲۲. قطب راوندی، سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۷، شماره ۸.    
۲۳. علامه مجلسی، محمدباقر بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۰۲، شماره ۳۳.    
۲۴. علامه مجلسی، محمدباقر بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۴۳، شماره ۵.    
۲۵. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۵-۹۶.    
۲۶. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۴.    
۲۷. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۱۴.    
۲۸. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۷۰.    
۲۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۶۶- ۲۷۰.    
۳۰. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۶-۹۷.    
۳۱. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۱۷۰.    
۳۲. جزایری، سیدنعمت‌الله، زهر الربیع، ج۲، ص۹۶-۹۷.
۳۳. زمر/سوره۳۹، آیه۶۰.    
۳۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۴۵-۴۶.    
۳۵. علم الهدی، سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۶۲.    
۳۶. علم الهدی، سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۶۲.    
۳۷. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۷۰.    
۳۸. آل عمران/سوره۳، آیه۳۴.    
۳۹. حرّانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۳۱.    
۴۰. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۱۷۰-۱۷۱.    
۴۱. علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۲، ص۱۴۲-۱۴۳، شماره ۴.    
۴۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، مجلس ۵۱، آخرین حدیث، ص۳۹۲.    
۴۳. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۵۶.    
۴۴. علم الهدی، سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۵۳.    
۴۵. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۳.    
۴۶. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ق۱، ص۱۲۳.    
۴۷. ابن احمد، قاضی عبدالجبار، حاشیه شرح الاصول الخمسه، ص۱۳۷.
۴۸. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۳، ص۱۹۷.    
۴۹. محمد بن عبدالکریم، شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۶۱.    
۵۰. شعیبی، علی، معجم مصنفات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۶۱، شماره ۹۹۶.
۵۱. معجم المفسرین، ج۱، ص۱۴۸.
۵۲. سزگین، فواد، تاریخ التراث العربی، مجلد اول، ج۱، ص۷۲.



معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۳۸.    



جعبه ابزار