• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عرضه حدیث بر امام مهدی1

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



با آغاز دوره غیبت و ارتباط شیعه و امام از طریق وکیلان و نائبان خاص، مشکلات جدیدی برای انتقال گفته‌ها، رهنمودها و پاسخهای امام (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) بروز نمود.

فهرست مندرجات

۱ - مضمون توقیعات
       ۱.۱ - سجده شکر
       ۱.۲ - روزه ماه رجب
       ۱.۳ - تفسیر زیبا
۲ - انگیزه‌ها و دستاوردهای عرضه
۳ - شک در صدور حدیث
       ۳.۱ - بی اعتمادی به طریق حدیث
              ۳.۱.۱ - حجامت
              ۳.۱.۲ - افزایش روزی
       ۳.۲ - نارسایی متن
              ۳.۲.۱ - آسمان دنیا
              ۳.۲.۲ - ادامه نماز جماعت
       ۳.۳ - بلندی مضمون حدیث
              ۳.۳.۱ - زمین بدون امام
              ۳.۳.۲ - پوست گردو
۴ - شک در دلالت و متن حدیث
       ۴.۱ - فهم نادرست
              ۴.۱.۱ - معنای لغوی اختلاف
              ۴.۱.۲ - قیام پیش از نهضت
       ۴.۲ - دستیابی به متن اصلی
       ۴.۳ - فهم بهتر
              ۴.۳.۱ - اثر شراب
              ۴.۳.۲ - انتقال نطفه
       ۴.۴ - شک در جهت صدور حدیث
              ۴.۴.۱ - احکام نماز در مکه و مدینه
              ۴.۴.۲ - عطای مال
       ۴.۵ - دستیابی به اطمینان بیشتر
              ۴.۵.۱ - ازاله مو
              ۴.۵.۲ - احکام حج
              ۴.۵.۳ - عرضه کتاب یوم ولیلة
       ۴.۶ - حل تعارض روایات
              ۴.۶.۱ - نافله صبح
              ۴.۶.۲ - لباس نمازگزار
              ۴.۶.۳ - عرضه به قصد حل تعارض
۵ - کاربرد عرضه در دوران غیبت کبرا
       ۵.۱ - ناخدای کشتی
       ۵.۲ - مراجعه به عالمان دین
۶ - حجتهای آشکار و پنهان
۷ - عناوین مرتبط
۸ - پانویس
۹ - منبع


پیدایش وکیلان و سفیران دروغین و تقیه شدید و اجباری نائبان خاص، تردیدهایی را در برخی نامه‌ها و توقیعات منسوب به ناحیه مقدسه حضرت حجت، برانگیخت. از این رو، بزرگان شیعه با مکاتبه‌ها و پرسشهای فراوان، از درستی اصل و یا مضمون توقیعات، جویا می‌شدند. نمونه‌هایی (از این نامه نگاری‌ها) را شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود آورده است و در یک تحقیق گسترده تر می‌توان آنها را نیز در جریان عرضه حدیث، داخل دانست.

۱.۱ - سجده شکر

یک. حمیری مکاتبه‌ای دارد که طبرسی در «االحتجاج»، آن را نقل کرده است. از این مکاتبه، نمونه‌ای را می‌آوریم که شبیه آن در بخش عرضه بر امام هادی (علیه‌السّلام) ـ نمونه سوم ـ گذشت و کلام امام در اینجا می‌تواند ناظر به آن باشد.
سئل عن سجدة الشکر بعد الفریضة، فان بعض اصحابنا ذکر انها «بدعة»؛ فهل یجوز ان یسجدها الرجل بعد الفریضة؟ وان جاز، ففی صلاة المغرب هی بعد الفریضة او بعد الاربع رکعات نافلة؟
فاجاب (علیه‌السّلام): سجدة الشکر من الزم السنن واوجبها، ولم یقل ان هذه السجدة بدعة الا من اراد ان یحدث بدعة فی دین الله. فاما الخبر المروی فیها بعد صلاة المغرب والاختلاف فی انها بعد الثلاث او بعد الاربع؛ فان فضل الدعاء والتسبیح بعد الفرائض علی الدعاء بعقیب النوافل کفضل الفرائض علی النوافل، والسجدة دعاء وتسبیح، فالافضل ان تکون بعد الفرض، فان جعلت بعد النوافل ایضا جاز.
از سجده شکر پس از نماز واجب پرسید، زیرا برخی آن را بدعت می‌دانند. آیا به جا آوردن آن پس از نماز، جائز است؟ و اگر جائز است، در نماز مغرب، پس از سه رکعت واجب است، یا پس از چهار رکعت نافله آن؟
امام پاسخ داد: سجده شکر از ضروری‌ترین و لازم‌ترین سنتهاست و کسی این سجده را بدعت نخوانده مگر شخصی که خود قصد بدعتگذاری در دین را دارد. اما حدیث روایت شده مربوط به سجده شکر نماز مغرب که پس از سه رکعت است یا چهار رکعت، همانا برتری دعا و تسبیح پس از نماز واجب بر دعای پس از نافله، مانند برتری خود واجب بر نافله است، و سجده شکر، دعا و تسبیح است. از این رو، بهتر است پس از سه رکعت واجب انجام شود، و اگر پس از چهار رکعت نافله هم آورده شود، جایز است.

۱.۲ - روزه ماه رجب

دو. از حمیری، مکاتبه‌ای دیگر نیز در دست است که آن را در سال ۳۰۸هجری نگاشته و از دو مکاتبه قبلی، عرضه‌های بیشتری در بر دارد. عرضه‌های مربوط به روزه ماه رجب و فروش مال وقفی و مهریه زنان، از آن جمله‌اند. ما یک نمونه را برای زمینه سازی بحث (انگیزه‌های عرضه/تعارض) ذکر می‌کنیم و دو نمونه دیگر را در همان جا می‌آوریم.
الحمیری: روی لنا عن صاحب العسکر (علیه‌السّلام) انه سئل عن الصلاة فی الخز الذی یغش بوبر الارانب؛ فوقع: یجوز، و روی عنه ایضا: انه لایجوز. فای الخبرین یعمل به؟
فاجاب: انما حرم فی هذه الاوبار والجلود، فاما الاوبار وحدها فکل حلال.
حمیری: برای ما چنین روایت شده که از امام هادی (علیه‌السّلام) درباره نماز در پوست خز که با کرک خرگوش پوشیده شده است، سئوال شد؛ امام نوشت: جایز است.
و همچنین از او روایت شده که جایز نیست. به کدام روایت عمل شود؟
امام پاسخ داد: در نماز، استفاده از کرک و پوست، تحریم شده و اما کرک به تنهایی حلال است.
حدیث عرضه شده نخست، در جوامع روایی نقل شده است و زمینه بحث و پرس و جو را روشن می‌کند. دلیل تعبیر ما از «صاحب العسکر» به امام هادی (علیه‌السّلام) همین گزارش است. هم حدیث عرضه شده و هم این توقیع، از نظر فقهی و موازین به دست آمده از سایر احادیث، نیازمند تفسیر هستند که در کتابهای فقه، بدان پرداخته شده است. عرضه دیگری از حمیری در بخش «انگیزه عرضه» می‌آید.

۱.۳ - تفسیر زیبا

سه. افزون بر حمیری، محمد بن صالح همدانی نیز عرضه حدیثی داشته است. او که از وکیلان امام زمان (علیه‌السّلام) بوده، در معرض طعنه‌ها و زخم زبان‌های اطرافیان خود قرار گرفته است و در مکاتبه‌ای از این وضعیت، به امام، شکوه می‌کند. او خود می‌گوید:
کتبت الی صاحب الزمان (علیه‌السّلام): ان اهل بیتی یؤذونی و یقرعونی بالحدیث الذی روی عن آبائک (علیه‌السّلام) انهم قالوا: خدامنا وقوامنا شرار خلق الله. فکتب: ویحکم ما تقرؤون ما قال الله تعالی «وجعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة»؟! فنحن والله القری التی بارک الله فیها وانتم القری الظاهرة.
به امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) نوشتم: خانواده‌ام مرا می‌آزارند و با حدیثی که به پدرانت نسبت می‌دهند، مرا خوار و خفیف می‌سازند. آنان نقل می‌کنند که پدرانت گفته‌اند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترین مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخم نگاشت: وای بر شما، مگر نخوانده‌اید که خداوند تعالی گفت: «وما میان آنان و شهرهایی که بدانها برکت دادیم، شهرهایی آشکار قرار دادیم». به خدا قسم ما آن شهرهای مبارکیم و شما (خدمتگزاران ما) شهرهای آشکارید.
این تفسیر زیبا و تمثیل گونه از کلام الهی که در جوامع روایی، آن را از امام سجاد و امام باقر (علیه‌السّلام) نیز گزارش کرده‌اند، ما را به نتیجه گیری از مقاله رهنمون می‌سازد؛ یعنی روشن نمودن وظیفه فعلی در دوره‌ای که دست شیعه از خورشید ولایت کوتاه است و به نوری از پس ابر، قناعت دارد. اما پیش از پرداختن به چگونگی پالایش حدیث در عصر غیبت، اهداف، انگیزه‌ها و دستاوردهای عرضه حدیث را در طول دوره حضور، دسته بندی می‌نماییم تا روش عرضه بتواند قابلیت خود را برای کاربردهای گوناگون نشان دهد.


توجه به چگونگی و ادب عرضه، مراحل متعدد آن را روشن می‌کند؛ مرحله‌هایی عقلایی، عمومی و جاری در هر گفته، یعنی همان: اطمینان از صدور، کشف مراد و مقصود اصلی و احراز جهت صدور. می‌توان این بخش را همین گونه سامان داد؛ اما از آنجا که گاه عرضه‌ای به جهت تردیدی آغاز شده و به دستاوردی دیگر و یا بیشتر رسیده است، مطالب و نمونه‌ها به گونه پیش رو، دسته بندی می‌گردد:


عامل مهم عرضه، شک و تردید در صدور روایت منسوب به یکی از معصومان است. این شک، سرچشمه‌های متعددی دارد. گاه طریق و مسیر روایت، معین و معتبر نیست، یا نارسایی متنی دارد و گاه چنان مضمون عجیبی دارد که باور آن در آغاز مشکل می‌نماید. برای هر یک از این زمینه‌ها، نمونه‌های فراوانی وجود دارد که به برخی در سیر تاریخی عرضه اشاره شد و چند نمونه نیز در اینجا می‌آوریم.

۳.۱ - بی اعتمادی به طریق حدیث

می‌توان بیشتر روایاتی را که گفته «مردم» (یقول الناس) یا «اهل مکه» و یا تعبیر «روی» و از این قبیل را بر امام عرضه می‌کنند، از این نوع دانست. این تردید در هر دو حوزه حدیث شیعی و سنی وجود داشته و گستره آن به پهنای نقل حدیث بوده است و شامل حدیثهای منفرد و مجموعه‌ای و شنیده‌ها و نوشته هاست. این عرضه‌ها همیشه به رد و انکار حدیث، نینجامیده است:

۳.۱.۱ - حجامت

یک.یعقوب بن یزید، عن بعض اصحابنا قال: دخلت علی ابی الحسن علی بن محمد العسکری (علیه‌السّلام) یوم الاربعاء وهو یحتجم فقلت له: ان اهل الحرمین یروون عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انه قال: من احتجم یوم الاربعاء فاصابه بیاض فلا یلومن الا نفسه.
فقال: کذبوا، انما یصیب ذلک من حملته امه فی طمث.
یعقوب یزید از یکی از یارانش نقل می‌کند: بر امام هادی (علیه‌السّلام) در روز چهارشنبه وارد شدم در حالی که حجامت می‌کرد. به ایشان گفتم: اهل مکه و مدینه از پیامبر خدا نقل می‌کنند که هر کس روز چهارشنبه حجامت کرد و بدو سپیدی (برص) رسید، هیچ کس جز خود را سرزنش نکند.
حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ این فقط برای کسی است که مادرش در حال حیض به او باردار شده است.
عرضه دیگری که از سوی شعیب عقرقوفی انجام گرفته است، این حدیث را تایید می‌کند. با این همه، روایت عرضه شده هنوز در جوامع روایی موجود است.

۳.۱.۲ - افزایش روزی

دو. موسی بن عمر بن بزیع: قلت للرضا (علیه‌السّلام): ان الناس رووا ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان اذا اخذ فی طریق رجع فی غیره، فهکذا کان یفعل؟ فقال: نعم فانا افعله کثیرا فافعله؛ ثم قال لی: اما انه ارزق لک.
موسی بن عمر به امام رضا (علیه‌السّلام) عرض می‌کند: مردم روایت کرده‌اند که پیامبر خدا از راهی می‌رفت و از راهی دیگر باز می‌گشت. آیا این گونه می‌کرد؟
امام رضا می‌فرماید: بلی؛ من نیز غالبا چنین می‌کنم؛ تو هم چنین کن.
موسی بن عمر می‌گوید: سپس به من فرمود: آگاه باش که این کار روزی را بیشتر می‌کند.
گفتنی است بی اعتمادی به گونه‌ای دیگر نیز اتفاق افتاده است. گاه راوی به گفته خود، جامه حدیث می‌پوشانده و وقتی دیگر، سخن نغز معصوم را تراوش فکر خود قلمداد می‌کرده است. نمونه‌های نوع اول بیشترند؛ ولی برای نوع دوم نیز نمونه‌ای در دست است و آن توقیعی است که حدیث نگاران قم، توسط حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، عرضه کرده و صحت و سقم آن را جویا شده‌اند. انگیزه عرضه قمیان، ادعای شلمغانی (وکیل عزل شده امام و دروغ پرداز آن دوران) است که جوابهای نوشته شده در توقیع را از آن خود می‌خواند. حضرت حجت (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) توسط نوبختی، ادعای او را انکار و توقیع را تایید می‌کند. دنباله گزارش، از قدمت این جریان، خبر می‌دهد. جالب توجه است که این توقیع، خود حاوی عرضه‌های متعددی است که به جهت اختصار ذکر نمی‌کنیم.
برای عرضه مجموعه‌های روایی می‌توان عرضه‌های «ابو خالد شنبولة» و «ابو نؤاس السری» را مثال زد که در بخش امام جواد و امام هادی (علیه‌السّلام) گذشت.

۳.۲ - نارسایی متن

عبور برخی روایات از مسیری غیر مطمئن، موجب تصحیفها و تحریفهای ریز و درشتی شد. ناسازگاری این تغییرها با اصول اولیه عقلی و عقیدتی، درگیری ذهنی محدثان شیعه و در پی آن، عرضه‌های متعددی را سبب شده است. از این رو، راویان آگاه به فقه و کلام، با انگیزه زدودن تصحیفها و تردیدها به عرضه حدیث از هر راه ممکن پرداخته‌اند:

۳.۲.۱ - آسمان دنیا

یک. ابراهیم بن ابی محمود: قلت للرضا (علیه‌السّلام) یا ابن رسول الله، ما تقول فی الحدیث الذی یرویه الناس عن رسول الله، انه قال: ان الله تبارک و تعالی ینزل فی کل لیلة جمعة الی السماء الدنیا؛ فقال (علیه‌السّلام): لعن الله المحرفین الکلم عن مواضعه؛ والله ما قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذلک؛ انما قال: ان الله تبارک و تعالی ینزل ملکا الی السماء الدنیا کل لیلة فی الثلث الاخیر ولیلة الجمعة فی اول اللیل فیامره فینادی هل من سائل فاعطیه؟ هل من تائب فاتوب علیه؟
ابراهیم پسر ابومحمود می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السّلام) گفتم: ‌ای پسر پیامبر خدا، چه می‌گویی درباره حدیثی که مردم از رسول خدا روایت می‌کنند که ایشان فرمود: خداوند ـ تبارک و تعالی ـ هر شب جمعه به آسمان دنیا فرو می‌آید؟
حضرت رضا فرمود: خداوند تحریفگران کلام را لعنت کند. به خدا قسم، رسول خدا این را نگفت. او فقط گفت: خداوند ـ تبارک و تعالی ـ فرشته‌ای را در پاره سوم هر شب (سحر) به آسمان دنیا فرو می‌فرستد و در شب جمعه، در آغاز آن؛ سپس به او امر می‌کند که ندا دهد آیا خواهنده‌ای هست تا به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده‌ای هست تا به او روی کنم؟
آنگاه حضرت بقیه حدیث و طریق و سند آن را تا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیان می‌کند.

۳.۲.۲ - ادامه نماز جماعت

دو. در عصر غیبت صغرا و از راه مکاتبه نیز عرضه‌هایی این گونه داشته‌ایم. یکی از آنها همان نامه معروف محمد بن عبدالله حمیری است.
الحمیری: روی لنا عن العالم (علیه‌السّلام) انه سئل عن امام قوم صلی بهم بعض صلاتهم و حدثت حادثة؛ کیف یعمل من خلفه؟ فقال: یؤخر و یقدم بعضهم ویتم ویغتسل من مسه.
التوقیع: لیس علی من نحاه الا غسل الید واذا لم تحدث حادثة تقطع الصلاة، تمم صلاته مع القوم.
حمیری می‌پرسد: روایت شده که «از عالم (علیه‌السّلام) می‌پرسند: اگر برای امام جماعت در میان نماز حادثه‌ای رخ دهد (و او بمیرد) مامومین چه کنند؟ و ایشان پاسخ می‌دهد: امام را عقب می‌برند و یک نفر به عنوان امام جلو می‌آید و نماز را به پایان می‌برد و آن که به امام دست زده، غسل مس میت می‌کند».
توقیع: بر شخصی که امام را دور کرده، فقط شستن دست لازم است و اگر حادثه منجر به قطع نماز نشود، نمازش را با جماعت به پایان می‌برد.

۳.۳ - بلندی مضمون حدیث

پیشوایان ما، هدایت همه انسانها و از جمله دانشمندان دارای اندیشه‌های ژرف را به عهده دارند. آنان اگر هم محبانه و پدرانه و گاه کودکانه با ما و به مقدار عقلمان سخن می‌گویند، اما هرگاه ظرفیت و تحملی در راوی می‌یافتند، او را از سرچشمه فیض خود، محروم نمی‌گذاشتند و علمی سنگین را به اندازه تحملش، زیور شانه هایش می‌ساختند.
این راویان مؤمن و کار آزموده، به حفظ و عدم انتقال این احادیث گرانبها به نامحرمان راز، مکلف می‌شدند و گاه که این مخزن، سر گشوده می‌گشت و حدیثی از پرده بیرون می‌افتاد، شنونده جان به لب رسیده، به حضور امام می‌شتافت؛ زیرا او نیز مکلف بود به انکار حدیث نپردازد و به دنبال معنای صحیح آن روان شود.
ابان بن ابی عیاش، احساسی این گونه نسبت به برخی احادیث کتاب سلیم بن قیس هلالی پیدا می‌کند که به امام سجاد (علیه‌السّلام) عرض می‌کند:
جعلت فداک! انه لیضیق صدری ببعض ما فیه.
فدایت شوم! از برخی احادیث آن، سینه‌ام تنگ شده است.
و حمزة بن طیار به احادیثی همین گونه می‌رسد که به هنگام عرضه خطبه‌های امام باقر بر امام صادق (علیه‌السّلام)، خطاب «کف و اسکت؛ باز ایست و سکوت کن» را از ایشان دریافت می‌کند؛ زیرا که «لایسعکم فی ما ینزل بکم مما لا تعلمون، الا الکف عنه والتثبت والرد الی ائمة الهدی؛ در آنچه که به شما می‌رسد و از آن سر در نمی‌آورید، چاره‌ای جز توقف و سکون و بازگرداندن آن به پیشوایان هدایت ندارید».
عرضه‌های احادیث بلند مرتبه که همان عمل به وظیفه «رد الی الامام» و حد اعتدال انکار ناآگاهانه و باور ساده لوحانه است، نمونه‌های فراوانی دارد. عرضه احادیث اشاره کننده به طینت و خلقت انسان، احادیث شقاوت و سعادت، احادیث علم امام و گستره آن و احادیث حضور امامان بر بالین محتضر،

۳.۳.۱ - زمین بدون امام

همه از این نوع به شمار می‌آیند که ما به جهت اختصار، به آوردن دو نمونه بسنده می‌کنیم:
یک. احمد بن عمر: قلت للرضا (علیه‌السّلام) انا روینا عن ابی عبدالله (علیه‌السّلام) انه قال: ان الارض لاتبقی بغیر امام؛ او تبقی ولا امام فیها؟ فقال: معاذالله لا تبقی ساعة، اذا لساخت.
احمد بن عمر به امام رضا (علیه‌السّلام) می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) برای ما نقل شده است که «زمین بدون وجود امام باقی نمی‌ماند»؛ آیا بدون امام باقی می‌ماند؟
امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: پناه بر خدا، لحظه‌ای باقی نمی‌ماند؛ در آن صورت، فرو می‌ریزد.
او همچنین دو عرضه دیگر بر امام رضا (علیه‌السّلام) را که مربوط به همین حدیث می‌شود، گزارش کرده است. یکی از این عرضه‌ها از سوی محمد بن فضیل است که خود ناقل حدیث اصلی از شیخش، ابوحمزه ثمالی است و این، تاکید همان مطلبی است که پیشتر گذشت. جلالت و بزرگی راوی، حتی اگر استادی چون ابو حمزه ثمالی باشد، مانع تردید در حدیث و عرضه آن نمی‌گردد.

۳.۳.۲ - پوست گردو

دو. حمزة بن عبدالله: کتبت فی ظهر قرطاس ان الدنیا ممثلة للامام کفلقة الجوزة، فرفعته الی ابی الحسن الرضا (علیه‌السّلام) فقلت له: ان اصحابنا رووا حدیثا ما انکرته غیر انی احب ان اسمعه منک. فنظر فیه ثم طواه حتی ظننت قد شق علیه؛ ثم قال: هو حق فحوله فی ادیم.
حمزة بن عبدالله می‌گوید: در پشت کاغذی نوشتم: دنیا برای امام، همچون پاره‌ای از گردوست. سپس آن را به امام رضا (علیه‌السّلام) دادم و گفتم: دوستان ما حدیثی روایت کرده‌اند که انکارش نکرده‌ام؛ ولی می‌خواهم آن را از شما بشنوم. امام بدان نگریست؛ سپس آن را پیچید، به گونه‌ای که گمان کردم این پرسش بر او گران آمد. اندکی بعد گفت: آن حق است؛ از کاغذ به پوست منتقلش کن.
در پایان این بخش، به نکته‌ای لطیف اشاره می‌کنیم و آن عرضه خود احادیث «صعب مستصعب» بر امام صادق (علیه‌السّلام) می‌باشد.


راویان بسیاری، افزون بر جستجو در سند روایت، به کاوش در متن آن نیز اهمیت می‌دادند. برخی از اینان، حتی روایتهایی معتبر یا مشهور را به جهت برداشت غیر مطابق با منظور اصلی گوینده‌اش، برنمی تابیدند و به عرضه آن می‌پرداختند. گاه نیز راوی به دنبال دقیق تر کردن تصور خود، تصحیح متن و یا درک بیشتر و بیشتر از حدیث بود.

۴.۱ - فهم نادرست

احادیث نیز مانند آیات قرآن، گاه در گذر زمان از فضای خود جدا می‌شوند و مفهوم روشن و زودیابشان به معنایی دور و تردیدانگیز، تغییر می‌یابد. این تغییر می‌تواند حاصل فراموشی یک معنا از چند معنای یک واژه یا یک ترکیب هم باشد.
از این رو، راویان اندیشمند در برخورد اولیه با این احادیث، به فهم سطحی و ظاهری خود اکتفا نمی‌کردند و حدیث را همراه با تردیدهای ذهنی شان به پیشوایان زمان خود عرضه می‌کردند.

۴.۱.۱ - معنای لغوی اختلاف

یک. نمونه نخست این راویان، عبدالمؤمن انصاری است. او کلمه اختلاف را در حدیث «اختلاف امتی رحمة؛ ـ اختلاف امت من رحمت است»، تفرقه و چند دستگی می‌فهمد و چون آن را مخالف قرآن و عقل می‌یابد، نمی‌تواند آن را باور کند و ناگزیر، آن را بر امام صادق (علیه‌السّلام) عرضه می‌کند و چون تایید امام را می‌شنود، می‌گوید: «ان کان اختلافهم رحمة، فاجتماعهم عذاب؟! اگر اختلاف امت رحمت باشد، اجتماع آنان، عذاب است!». امام در پاسخ، اختلاف را به معنای لغوی و نخست خود (یعنی آمد و شد) تفسیر می‌کند و گفته حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اشاره به آیه«نفر»می‌داند؛ یعنی از شهرها به مراکز علم بیایند و بروند تا دین را فراگیرند و بیاموزند؛ نه اینکه در آن اختلاف کنند.

۴.۱.۲ - قیام پیش از نهضت

دو. حسین بن خالد نیز به عرضه‌ای این گونه پرداخته است. عبدالله بن بکیر از عبید بن زراره از امام صادق (علیه‌السّلام) حدیثی را راجع به قیام پیش از نهضت حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) برای حسین بن خالد نقل می‌کند. ابن بکیر، خود به جهت معنای غریبی که از آن می‌فهمیده به حدیث اعتماد نداشته است. حسین بن خالد حدیث را اخذ و بر امام رضا (علیه‌السّلام) عرضه می‌کند و امام رضا (علیه‌السّلام) معنای درست آن را برایش توضیح می‌دهد تا بتواند حدیث را تصدیق کند. ما از آوردن این گزارش، به جهت طولانی شدن مقاله، خودداری می‌کنیم و علاقه مندان را به «معانی الاخبار» ارجاع می‌دهیم.

۴.۲ - دستیابی به متن اصلی

اجازه نقل به معنا، مشروط به فهم درست و دقیق راوی و انتقال کامل معنا در هیئت و الفاظ دیگر بود. این آزادی، در ترویج و نشر حدیث تاثیری بسزا داشت؛ ولی گاه برای راویان نکته اندیش، تردیدهایی به همراه می‌آورد. اینان حدیث را اخذ می‌کردند و سپس برای دستیابی به متن اصلی، آن را بر امام عرضه می‌نمودند. زراره که از راویان خبره، فقیه و نکته سنج است می‌گوید: عبدالواحد بن مختار برایم گفت که بر امام باقر (علیه‌السّلام) وارد شد و امام به او فرمود:
اما علمت ان علیا احد الوالدین الذین قال الله (عزوجل) «اشکرلی ولوالدیک»؟
آیا نمی‌دانی که علی (علیه‌السّلام) یکی از دو پدر (این امت) است که خداوند به سپاسگزاری از خود و آن دو، در کنار هم دستور داده است؟
زراره، پیام اصلی حدیث را می‌فهمد ـ علی (علیه‌السّلام) را چون رسول الله، پدر بدانید ـ و نیز اذعان دارد که می‌توان آن را از قرآن استخراج کرد؛ اما احتمال می‌دهد که استفاده از خصوص این آیه، از سوی راوی رخ داده است؛ زیرا در قرآن، آیه‌های متعددی است که انسانها را به احسان به پدر و مادر ترغیب و سفارش کرده است؛ و هر یک می‌توانند در این مسئله مورد استناد قرار گیرند و در برخی حدیثها این استناد واقع شده است. به احتمال فراوان، زراره از آیه‌ها و استناد امامان به آنها آگاه بوده و همین موجب تردید او شده است. از این رو، مدتها از خود می‌پرسیده که آیه بیست و سوم سوره بنی اسراییل (وقضی ربک...) منظور است یا همان آیه چهاردهم سوره لقمان که راوی گفته است. از این رو، در اولین فرصت به حضور امام باقر (علیه‌السّلام) می‌رسد و می‌گوید:
جعلت فداک! حدیث جاء به عبدالواحد. قال: نعم! قلت: ایة آیة هی؟ التی فی لقمان او فی بنی اسرائیل؟ فقال: التی فی لقمان.
فدایت شوم، حدیثی را عبدالواحد نقل کرده است. فرمود: آری! گفتم: کدام آیه منظور است؟ آن که در سوره لقمان یا آن که در بنی اسرائیل است؟ فرمود: آن که در لقمان است.
در اینجا زراره احتمال زیاده کردن راوی (در روایت) را به امام عرضه کرده و پاسخ گرفته است.
زراره، خود نیز مرجعی برای دیگران است تا درستی و یا نادرستی نقل به معنای راوی را بنمایاند. عمر بن اذینه که در نقل و عرضه احادیث ارث کوشش فراوان کرده است، حدیثی (از امام باقر) را هم از محمد بن مسلم و هم از بکیر می‌شنود؛ ولی الفاظ آن را حفظ نمی‌کند. او به حضور زراره می‌رسد و می‌گوید آنچه که از محمد بن مسلم شنیده، مانند همان است که بکیر برایش گفته است؛ ولی الفاظ حدیث را با همان تفصیل به خاطر نسپرده است؛ گرچه مضمون و معنا را می‌داند. او سپس حدیث را عرضه می‌کند و تایید زراره را می‌گیرد.
شیخ صدوق، نمونه دیگری نیز گزارش کرده است که بر حدیث حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عبارتی افزوده‌اند.
قیل للصادق (علیه‌السّلام) ان الناس یروون عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انه قال: «ان الصدقة لاتحل لغنی ولا لذی مرة سوی».
فقال (علیه‌السّلام): قد قال: لغنی ولم یقل لذی مرة سوی.
به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض شد: مردم از پیامبر خدا روایت می‌کنند که فرمود: «همانا صدقه برای ثروتمند و کسی که بدنی سالم و قادر به کار دارد، حلال نیست».
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: پیامبر گفت برای ثروتمند و دیگر نفرمود برای شخص سالم و قادر به کار.
گزارش کلینی نشان می‌دهد که عرضه کننده، معاویة بن وهب بوده است.

۴.۳ - فهم بهتر

عرضه حدیث به جهت فهم بهتر، از آن رو انجام می‌شود که راوی، رمز و راز نهفته حدیث را در نمی‌یابد؛ گرچه مشکل خاصی نیز در روایت نمی‌بیند.
دو نمونه از این نوع را حسین بن خالد عرضه کرده است. برخی نمونه‌های گفته شده در مقاله را نیز می‌توان ارائه داد؛ چه، در بسیاری از عرضه‌ها، امام با نقل درست و یا تبیین حدیث، فهم بهتر و بیشتری را برای راوی میسر ساخته است.

۴.۳.۱ - اثر شراب

یک. الحسین بن خالد: قلت لابی الحسن (علیه‌السّلام): انا روینا عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته اربعین یوما. فقال: صدقوا. قلت: و کیف لایحتسب صلاته اربعین صباحا لا اقل من ذلک ولااکثر؟!.
[۷۵] متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۵، ص۴۵۴، ح۴۱۸۰۴.
(زیرا ممکن است شخصی به علت فراوانی افراد تحت تکفل، حتی با وجود داشتن کار و درآمد، نتواند از عهده مخارجش برآید)
به ابوالحسن (علیه‌السّلام) عرض کردم: چنین به ما رسیده که پیامبر فرمود: هر کس شراب بنوشد، نمازش تا چهل روز به حساب نمی‌آید. حضرت فرمود: راست گفته‌اند. گفتم: چگونه چهل روز، نه کمتر و نه بیشتر؟!. ..
امام پاسخی درخور می‌دهند و این مدت را برابر با زمان ماندگاری اثر شراب در بدن می‌دانند.

۴.۳.۲ - انتقال نطفه

دو. الحسین بن خالد: قلت لابی الحسن الرضا (علیه‌السّلام) ان الناس یقولون: ان من لم یاکل اللحم ثلاثة ایام ساء خلقه. فقال: کذبوا ولکن من لم یاکل اللحم اربعین یوما تغیر خلقه وبدنه وذلک لانتقال النطفة فی مقدار اربعین یوما.
حسین بن خالد به امام رضا (علیه‌السّلام) عرض می‌کند: مردم می‌گویند هر کس سه روز گوشت نخورد، بد خلق می‌شود. حضرت فرمود: دروغ گفتند؛ ولی هر کس چهل روز گوشت نخورد، خلق و خوی و جسمش دگرگون می‌شود و این به جهت انتقال نطفه در چهل روز است.
دیگر نمونه‌ها را می‌توانید در کتب اربعه مطالعه کنید.

۴.۴ - شک در جهت صدور حدیث

تقریبا تمام راویان عصر حضور می‌دانستند که هر یک از امامان، محذورهایی اجتماعی و سیاسی دارند و از این رو، گاه پاسخ پرسشها و یا احادیث دیگر، ممکن است رنگ و بویی از تقیه داشته باشد. توجه به این نکته، ایجاب می‌کرد که آنان گاه به گاه روایتها و شنیده‌های خود را بر اصحاب سر و خواص امام عرضه کنند تا احتمال تقیه، نفی و اثبات شود و گاه احتمال تقیه را بر خود امام (علیه‌السّلام) عرضه می‌کردند تا جهت صدور روایت را دریابند.

۴.۴.۱ - احکام نماز در مکه و مدینه

یک. عبدالرحمان بن حجاج که شیخ مفید او را از بزرگان و خواص اصحاب امام صادق (علیه‌السّلام) می‌خواند، از امام صادق (علیه‌السّلام) اتمام و قصر نماز را در مکه و مدینه می‌پرسد و امام پاسخ می‌دهد: «در آنجا لازم نیست مسافر قصد اقامت ده روزه کند تا بتواند نمازش را تمام بخواند؛ بلکه اگر حتی به مقدار یک نماز می‌ماند، می‌تواند آن را تمام به جا آورد». مدتی بعد، عبدالرحمان می‌شنود که امام کاظم (علیه‌السّلام)، هشام را به اتمام نماز دستور داده و دلیل آن را تقیه می‌داند (در جوامع روایی، به حدیث هشام دست نیافتم. مضمون آن، در عرضه‌ای بر امام صادق (علیه‌السّلام) از معاویة بن وهب، گزارش شده است. ) عبدالرحمان که از راویان آشنا با فقه و احکام بوده و به احتمال فراوان، روایات متعددی را در این موضوع می‌دانسته است، این دلیل را نمی‌پذیرد؛ زیرا بعضی از روایتها، علت تمام خواندن نماز را استحباب اکثار نماز در حرم مکه و مدینه می‌دانند. از این رو، به حضور امام کاظم (علیه‌السّلام) می‌رسد و حدیث هشام را عرضه می‌کند. امام می‌فرماید:
لا؛ کنت انا ومن مضی من آبائی اذا وردنا مکة اتممنا الصلاة واستترنا من الناس.
نه؛ من و پدران درگذشته‌ام به هنگام ورود به مکه، نماز را تمام می‌خواندیم؛ در حالی که کسی هم ما را نمی‌دید تا بخواهیم تقیه کنیم.

۴.۴.۲ - عطای مال

دو. سلمة بن محرز: قلت لابی عبدالله (علیه‌السّلام) رجل مات وله عندی مال وله ابنة وله موالی. فقال لی: اذهب فاعط البنت النصف وامسک عن الباقی. فلما جئت اخبرت بذلک اصحابنا، فقالوا: اعطاک من جراب النورة. فرجعت الیه فقلت: ان اصحابنا قالوا: اعطاک من جراب النورة. فقال: ما اعطیتک من جراب النورة؛ علم بهذا احد؟ قلت: لا. قال: فاذهب فاعط البنت الباقی.
سلمة بن محرز می‌گوید به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: مردی پیش من مالی داشت و مرد و یک دختر و چند مولی (بنده‌های آزاد کرده) باقی گذاشت. امام فرمود: برو و به دختر، نصف مال را بده و بقیه را نگه دار. پس آمدم و به یارانم این را گفتم؛ ولی آنها گفتند: از جراب نوره
[۹۱] حسینی جلالی، محمد رضا، شماره دوم فصلنامه عربی «علوم الحدیث».
به تو عطا کرده است (تقیه کرده است). پس باز گشتم و به امام گفتم: یارانمان می‌گویند: از جراب نوره به تو عطا کرده است. امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نکرده‌ام. آیا کسی این موضوع (بودن دارایی در پیش تو) را می‌داند؟ گفتم: نه؛ فرمود: برو و بقیه دارایی را نیز به دختر بده.
گفتنی است که امام از سلمه تقیه نکرده؛ بلکه برای او تقیه کرده است؛ زیرا اگر موضوع آشکار می‌گشت، او می‌بایست بر طبق حکم فقهی حاکمان وقت، نصف دیگر را به موالی می‌داد و در حقیقت، نسبت به دختر، بدهکار می‌گردید. کلینی دو حدیث با مضمونی مشابه همین روایت نقل کرده است؛ ولی راوی، عبدالله بن محرز است.
نمونه دیگری که آن هم کوشش راوی برای فهم جهت صدور است، پرسش معمر بن یحیی بن سالم از امام باقر (علیه‌السّلام) است. او روایات مختلف مردم از حضرت امیر (علیه‌السّلام) را در مورد احکام ازدواج و کنیزان، به گونه کلی بر امام باقر (علیه‌السّلام) عرضه می‌کند و می‌پرسد چرا حضرت در آنها تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است؟ آیا ما نمی‌توانیم به آنها عمل کنیم؟ آیا عمومی نکردن خطاب، به جهت مدارا و تقیه بوده است و یا سببهای دیگری داشته است؟
امام (علیه‌السّلام)، در جواب، سبب را هراس امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از مخالفت مردم دانسته است.

۴.۵ - دستیابی به اطمینان بیشتر

اگرچه جریان عرضه حدیث، بیشتر به جهت سنجش درستی روایت و فهم آن صورت گرفته است، اما گاه احادیث مستقیم و بدون اشکال را نیز برای اطمینان قلبی و زدودن وسواسهای ذهنی بر امامان عرضه کرده‌اند.
نمونه بزرگ این عرضه‌ها، گزارشی است که عمر بن اذینه از اسماعیل بن فضل هاشمی نقل می‌کند. اسماعیل، جهت پرسش از احکام ازدواج موقت، به حضور امام صادق (علیه‌السّلام) می‌رسد؛ اما ایشان او را به عبدالملک بن جریح رهنمون می‌شود.
او نزد عبدالملک می‌آید و احادیثش را می‌نویسد؛ اما با وجود توصیه قبلی وتایید ضمنی امام، نوشته‌های خود را به خدمت امام (علیه‌السّلام) می‌آورد و عرضه می‌کند و آنگاه که امام تصدیق می‌نماید، دلش آرام می‌گیرد. می‌توان علت وسوسه ذهنی اسماعیل هاشمی را، سنی بودن عبدالملک بن جریح دانست؛ زیرا عبدالملک، مطابق گفته کشی، از رجال اهل سنت است؛ گرچه تمایل و محبت شدیدی نسبت به امام صادق (علیه‌السّلام) داشته است.

۴.۵.۱ - ازاله مو

عرضه دیگر را ابوبصیر نابینا صورت داده است. او و علی بن ابی حمزه به حمام می‌روند. در آنجا علی بن ابی حمزه، امام صادق را در حال ازاله موهای زائد بدن (چون زیر بغل) می‌بیند و این مطلب را برای ابو بصیر می‌گوید. ابو بصیر از علی می‌خواهد که او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد و حتی با تاکید علی بن ابی حمزه، از تصمیمش منصرف نمی‌شود. علی، دست ابوبصیر را می‌گیرد و نزد امام صادق (علیه‌السّلام) می‌آورد. ابوبصیر، گفته او را عرضه می‌کند و امام افزون بر تایید، حکمت ازاله موی زیر بغل را هم می‌فرماید.
می‌توان این گونه گفت که ابوبصیر، از این راه، طریقه خود را عالی نموده و واسطه میان خود و امام را حذف کرده است.

۴.۵.۲ - احکام حج

نمونه دیگری نیز در دست است:
درست بن ابی منصور، عن عجلان، قال: قلت لابی عبدالله: متمتعة قدمت مکة فرات الدم، کیف تصنع؟ قال: تسعی بین الصفا والمروة وتجلس فی بیتها، فان طهرت طافت بالبیت، وان لم تطهر فاذا کان یوم الترویة افاضت علیها الماء واهلت بالحج وخرجت الی منی فقضت المناسک کلها، فاذا فعلت ذلک فقد حل لها کل شیء ما عدا فراش زوجها.
قال درست بن ابی منصور: وکنت انا وعبیدالله بن صالح سمعنا هذا الحدیث فی المسجد فدخل عبیدالله علی ابی الحسن فخرج الی فقال: قد سالت اباالحسن عن روایة عجلان، فحدثنی بنحو ما سمعنا من عجلان.
عجلان حدیثی را از امام صادق برای درست پسر ابو منصور نقل می‌کند. حدیث، مربوط به زنی است که برای حج تمتع به مکه آمده است؛ ولی به جهت خون دیدن نمی‌تواند به داخل مسجد الحرام برود و طواف عمره تمتع به جا آورد. امام می‌فرماید: سعی صفا و مروه کند و در خانه بنشیند؛ اگر پاک شد، طواف کند و اگر تا روز ترویه پاک نشد، خود را می‌شوید؛ احرام حج می‌بندد؛ به منا می‌رود و سپس همه مناسک را انجام می‌دهد. هنگامی که اینها را انجام داد، محرمات احرام بر او حلال می‌گردد، جز بستر شوهرش.
درست می‌گوید: من و عبیدالله بن صالح این حدیث را در مسجد (شاید مسجد الحرام) شنیدیم؛ سپس عبیدالله بر امام کاظم وارد شد و در بازگشت، به من گفت: از امام کاظم، روایت عجلان را پرسید. امام، همان گونه که از عجلان شنیدیم، حدیث را فرمود.

۴.۵.۳ - عرضه کتاب یوم ولیلة

سه: کشی عرضه دیگری از این دست را گزارش کرده است و آن، عرضه کتاب «یوم ولیلة» نوشته یونس بن عبدالرحمان است. این کتاب، بارها و بر سه امام، عرضه و در همه عرضه‌ها تایید شده است. (در بخش عرضه بر امام جواد (علیه‌السّلام) و امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) گذشت) می‌توان سبب این عرضه‌های متعدد و دقت وسواس گونه را، فراوانی کتابهایی با این نام دانست که نویسندگان و راویان آنها، گاه از افراد ضعیف شمرده می‌شده‌اند. (این کتابها به قصد ترغیب و تنظیم اعمال شبانه روز به رشته تحریر در می‌آمده‌اند و تنها نجاشی نزدیک به بیست کتاب با همین نام گزارش کرده است. )
کشی عرضه را این گونه گزارش می‌کند:
داوود بن القاسم، ان ابا جعفر (همان گونه که نسخه «وسائل الشیعة» نشان می‌دهد، عبارت (ان ابا جعفر) اضافی است و اساسا ما راوی یی به نام ابوجعفر الجعفری نداریم و اگر هم در نسخه اصلی کلمه‌ای بوده است، باید «ابوهاشم» باشد که کنیه داوود بن قاسم جعفری است.) الجعفری قال: ادخلت کتاب «یوم ولیلة» الذی الفه یونس بن عبدالرحمان علی ابی الحسن العسکری (علیه‌السّلام) فنظر فیه وتصفحه کله. ثم قال: هذا دینی و دین آبائی وهو الحق کله.
داوود بن قاسم جعفری می‌گوید: کتاب «یوم ولیلة» نگارش یونس را نزد امام هادی (علیه‌السّلام) آوردم.
امام در همه صفحات آن به دقت نگریست و سپس فرمود: این، دین من و پدران من است و تمام آن حق است.
چند نمونه دیگر را نیز می‌توان عرضه‌هایی در این راستا دانست که به جهت اختصار، از گزارش آنها خودداری می‌کنیم.

۴.۶ - حل تعارض روایات

امامان، اصحاب خود را به سنجیدن آنچه نام روایت داشت، با سنت و بقیه احادیث، امر کرده بودند. از این رهگذر، احادیث متعارض نما پدید می‌آمد که حل آنها را نیز امامان، خود بر عهده گرفته بودند. آن بزرگواران، افزون بر ارائه راه حلهای دیگر، هر جا که امکان رد و عرضه بر امام وجود داشت، راویان را بدان تشویق می‌کردند. از این رو، شاهد عرضه‌های متعددی هستیم که عرضه کننده، به تفصیل و یا اجمال، تعارض را نشان می‌دهد و خواستار حل آن می‌گردد.

۴.۶.۱ - نافله صبح

یک. علی بن مهزیار یکی از این عرضه‌ها را گزارش کرده است. او می‌گوید:
قرات فی کتاب لعبدالله بن محمد، الی ابی الحسن (علیه‌السّلام): اختلف اصحابنا فی روایاتهم عن ابی عبدالله (علیه‌السّلام) فی رکعتی الفجر فی السفر، فروی بعضهم صلها فی المحمل، وروی بعضهم لاتصلها الا علی الارض.
فوقع (علیه‌السّلام): موسع علیک بایة عملت.
در نامه عبدالله بن محمد به ابوالحسن (علیه‌السّلام) خواندم: یاران ما در روایتهای خود از امام صادق (علیه‌السّلام) در ارتباط با دو رکعت فجر (نافله صبح) اختلاف دارند. برخی روایت کرده‌اند آن را روی همان مرکب بخوان و برخی دیگر روایت کرده‌اند آن را جز بر زمین مخوان.
امام در پاسخ نگاشت: اجازه داری به هر یک عمل کنی.
علی بن مهزیار، خود نیز مکاتبه و مکالمه‌ای در مورد احادیث اختلافی قصر و اتمام نماز در مکه و مدینه و عرضه آنها بر امام جواد (علیه‌السّلام) دارد که در بخش خود گذشت.

۴.۶.۲ - لباس نمازگزار

دو. خیران الخادم: کتبت الی الرجل (علیه‌السّلام) اساله عن السوق یصیبه الخمر ولحم الخنزیر، ایصلی فیه‌ام لا؟ فان اصحابنا قد اختلف فیه، فقال بعضهم: صل فیه فان الله انما حرم شربها وقال بعضهم: لا تصل فیه.
فکتب (علیه‌السّلام): لاتصل فیه فانه رجس.
خیران خادم می‌گوید: به امام هادی (علیه‌السّلام) نامه نوشتم و پرسیدم که اگر به لباس، شراب و یا گوشت خوک برسد، می‌توان با آن نماز خواند؟ چون اصحاب و یاران ما در این مسئله اختلاف کرده‌اند. برخی می‌گویند: در آن لباس، نماز بخوان؛ چون خداوند فقط نوشیدن شراب را حرام کرده است؛ و برخی دیگر می‌گویند: نماز نخوان!
امام (علیه‌السّلام) نوشت: در آن نماز نخوان؛ چون رجس (پلیدی) است.

۴.۶.۳ - عرضه به قصد حل تعارض

گزارشهای شیخ طوسی، انتساب اختلاف را به روایات نشان می‌دهد. عرضه حدیثی دیگر در همین موضوع، از قدمت این اختلاف خبر می‌دهد.
نمونه‌های بیشتری را در بخش عرضه بر امام هادی (علیه‌السّلام) آوردیم و نیز نمونه دوم عرضه بر امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) و برخی عرضه‌ها بر امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، همه گواه بر «عرضه به قصد حل تعارض» هستند. در کنار این عرضه‌ها که به گونه‌ای مستقیم اختلاف را می‌نمایانند، عرضه‌هایی ضمنی نیز داریم که راوی با توجه به اختلاف در مسئله، حکم را می‌پرسد و سپس دو طرف اختلاف را با آن می‌سنجد و از این طریق، تایید و رد امام را نسبت به هر طرف به دست می‌آورد. ما در اینجا به دادن نشانی آنها اکتفا می‌کنیم.
ارتباط عرضه و حل تعارض، گسترده تر از این است و در بحث «کاربرد عرضه و ارتباط آن با مرجح احدثیت» قابل پیگیری است. امید که اندیشمندان حوزه، با سرمایه‌های غنی خود، کاربردهای نیکوی دیگری را در عرصه بنمایانند.


چگونگی پاسخگویی پیشوایان متاخر و ایجاد ارتباطهای غیر مستقیم از طریق وکلا، ترویج مکاتبه و عبارتهای به کار رفته در توقیعات، نشانگر زمینه سازی برای مراجعه شیعیان به راویان فقیه و عالمان حدیث است. این، بدان معنا نیست که در زمانهای پیشتر و در عصر صادقین (علیه‌السّلام) این روش و مراجعه، وجود نداشته است؛ چه، نمونه‌های متعددی از عرضه حدیث بر زراره و یا فضیل بن یسار و دیگر اصحاب، در کتابهای حدیث یافت می‌شود؛ بلکه منظور، رهنمون ساختن شیعه به تغییر روش عادی عرضه در دوران غیبت کبرا است.

۵.۱ - ناخدای کشتی

امام هادی (علیه‌السّلام) این زمینه سازی را آغاز می‌کند و امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) آن را ادامه می‌دهد. حضرت هادی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
لولا من یبقی بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه والدالین علیه والذابین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عبادالله من شباک ابلیس ومردته ومن فخاخ النواصب، لما بقی احد الا ارتد عن دین الله ولکنهم الذین یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها اولئک هم الافضلون عندالله عزوجل.
[۱۲۴] اربلي، ابن ابی الفتح، کشف الغمة، ج۱، ص۵۵۳.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۱، ح۳۲.    
اگر پس از غائب شدن حضرت قائم (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، عالمان الهی که به سوی او می‌خوانند و رد می‌نمایند و از دینش دفاع می‌کنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و متجاوزانش و دامهای دشمنان اهل بیت نجات می‌دهند نبودند، هیچ کس نمی‌ماند مگر اینکه از دین بر می‌گشت؛ ولی آنانند که زمام دلهای ناتوانان شیعه را همچون سکان در دست ناخدای کشتی به دست گرفته‌اند. اینان همان انسانهای برتر نزد خداوندند.

۵.۲ - مراجعه به عالمان دین

سیره عملی عالمان، فقیهان و نائبان خاص حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) نیز نمایانگر ترغیب به مراجعه به عالمان دین است. حسین بن روح نوبختی، نائب سوم حضرت، کتابهای حدیث را به پیشگاه عالمان قم می‌فرستد و نیز برخی مجموعه‌های حدیثی را می‌طلبد. این سیره در میان دیگر شیعیان نیز جاری بوده است و آنها هم رساله‌های حدیثی را برای تایید و تکذیب ارسال می‌کرده‌اند. این روش، بعدها توسط بزرگان شیعه، همچون شیخ مفید رحمة‌الله‌علیه نیز به کار برده شد. او در کتاب «تصحیح الاعتقاد»، فصلی مربوط به چگونگی عمل به احادیث مختلف و حل آنها گشوده است. در پایان این فصل، آنجا که از کتاب منسوب به سلیم بن قیس سخن می‌گوید، آن را مطمئن و موثوق نمی‌داند و معتقد است در آن خلط و تدلیس راه یافته است. از این رو، حکم می‌کند:
ینبغی للمتدین ان یجتنب العمل بکل ما فیه، ولا یعول علی جملته والتقلید لرواته ولیفزع الی العلماء فیما تضمنه من الاحادیث لیوقفوه علی الصحیح منها والفاسد.
شخص دیندار، از عمل به تمام آنچه در آن است بپرهیزد و بر تمام آن اعتماد و از روایاتش تقلید نکند و احادیث آن را نزد علما ببرد تا بر درست و نادرست آن، آگاهش کنند.
تا بدین جا وظیفه شیعیان در مراجعه به علما ثابت می‌گردد؛ اما پرسش این است که علما، خود به که روی آورند؟ در زمان حضور امامان، راویان و فقیهان با اندک تردید، به مخزن علم صحیح مراجعه می‌کردند و از کوثر زلال اهل بیت سیراب می‌گشتند؛ اما اکنون چه؟ این نیز پاسخی مشروح و شایسته می‌طلبد که در اینجا تنها فرصت اشاره‌ای کوتاه فراهم است.
از روایات، چنین فهمیده می‌شود که افزون بر اخذ از اشخاص ثقه و کتابهای معتبر، عرضه حدیث بر کتاب و سنت و نسبت سنجی آن با عقل، وظیفه هر شنونده و گوینده حدیث است. نقل و فهم این روایات، خود سبب تدوین باب مستقلی در جوامع روایی شده است.
[۱۳۲] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۸ (ابواب صفات القاضی، باب۹).
آنچه از این میان، ما را به کار می‌آید و در راستای روش بازگو شده در مقاله می‌باشد، عرضه بر وجود علمی امامان (علیه‌السّلام) است. گرچه پیشوایان دینی حضور ملموس در جامعه ندارند، اما علم به یادگار مانده از آنان، در قالب حدیث‌های گفته یا نوشته شده، محک و عیار نقد گفته‌های تردید انگیز را به دست می‌دهد. حدیثهایی که همگی از منبع فیضی واحد جوشیده و بدون اختلاف و تناقضی درونی، نوری از حق بر پیشانی دارند؛ نور و درخشندگی نمایانی که احادیث منسوب، ساختگی و بیرون از این پرتو را در تاریکی رها می‌سازند. همین رها شدگی و فراموشی است که علمای علم رجال و حدیث، با عبارت «ماتفرد به» به آن توجه می‌دهند و ما را به دقت و هشیاری فرا می‌خوانند و گاه به عنوان محکی برای تعیین درستی روایت، کتاب و وضعیت برخی راویان از آن استفاده می‌کنند.
[۱۳۳] نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۸۲.
[۱۳۹] حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۴۵.
[۱۴۰] حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۲۰۰.
[۱۴۲] حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۲۴۴.



روشهای اثبات وحدت و انفراد حدیث و یافتن احادیث غریب، و یا از دیگر سو، پیدا کردن مؤیدها و مشابه‌ها (و به تعبیری نو: خانواده حدیث)، در گفتاری دیگر خواهند آمد؛ ان شاء الله!
و در اینجا با سخنی از حضرت امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) مقاله را به پایان می‌بریم.
اللهم انه لابد لک من حجج فی ارضک، حجة بعد حجة علی خلقک، یهدونهم الی دینک ویعلمونهم علمک کیلا یتفرق اتباع اولیائک، ظاهر غیر مطاع او مکتتم یترقب، ان غاب عن الناس شخصه فی حال هدنتهم فلم یغب عنهم قدیم مبثوث علمهم، وآدابهم فی قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون.
خدایا! چنین است که در زمین باید حجتهایی داشته باشی (بر آفریدگانت)، یکی پس از دیگری، که آنان را به دین تو راهنمایی کنند و علم تو را تعلیم دهند تا پیروان اولیائت پراکنده نشوند؛ (حجتهایی) آشکار و بی پیرو یا پنهان و منتظر؛ (حجتهایی که) اگر جسمشان از دید مردم پنهان شده، علم گسترده و ماندگارشان پنهان نمانده است و آداب آنان در دلهای مؤمنان راسخ است و بدان عامل‌اند.


عرضه حدیث بر امامان؛ عرضه حدیث بر امام علی؛ عرضه حدیث بر امام حسن؛ عرضه حدیث بر امام حسین؛ عرضه حدیث بر امام سجاد؛ عرضه حدیث بر امام باقر؛ عرضه حدیث بر امام صادق؛ عرضه حدیث بر امام کاظم؛ عرضه حدیث بر امام رضا؛ عرضه حدیث بر امام جواد؛ عرضه حدیث بر امام هادی؛ عرضه حدیث بر امام عسکری.


۱. شیخ طوسی، الغیبة، ص۲۸۷، ح۲۴۶.    
۲. شیخ طوسی، الغیبة، ص۲۹۰، ح۲۴۷.    
۳. طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۸.    
۴. طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۵.    
۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۴، ص۳۶۲، ح۲.    
۶. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۱۹۴، ح۱۰۹۹۴.    
۷. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۴۵، ح۲۹۵.    
۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۴۳، ح۱.    
۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۴۵، ح۱.    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۴، ص۲۳۲.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۴، ص۲۳۳، ح۱.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۴، ص۲۳۳، ح۲.    
۱۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۴، ص۲۳۴، ح۳.    
۱۴. شیخ صدوق، الخصال، ص۳۸۶.    
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۹، ص۱۱۰، ح۸.    
۱۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۶، ص۴۶، ح۱۷.    
۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۶، ص۴۶، ح۱۶.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۴۷، ح۱۲۴.    
۱۹. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۷۳، ح۳۴۵.    
۲۰. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۷۷.    
۲۱. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۱، ح۱۲۴۰.    
۲۲. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۷۵.    
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۵۲، ح۱.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۵، ح۲۱.    
۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص۸۵، ح۷.    
۲۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص۱۰۶، ح۴.    
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۴۹، ح۴.    
۲۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۸۲ (باب «ان حدیثهم صعب مستصعب... والتسلیم لهم والنهی عن رد اخبارهم»).    
۲۹. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، ج۱، ص۱۲۷.    
۳۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۵۱، ح۱۵.    
۳۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵، ص۲۲۶، ح۴.    
۳۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵، ص۲۴۱، ح۲۸.    
۳۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۸۱، ح۳۹.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵، ص۱۵۷، ح۱۰.    
۳۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۶، ص۶۰، ح۱۳۳.    
۳۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۵، ح۱۱.    
۳۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۵، ح۱۲.    
۳۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۱۳۲، ح۵.    
۳۹. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، ص۱۵۶، ح۴.    
۴۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۳۴، ح۵۸.    
۴۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۸، ح۴۱.    
۴۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۰.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۱.    
۴۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۳.    
۴۵. شیخ صدوق، الاختصاص، ص۲۱۷.    
۴۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۵، ح۱۱.    
۴۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۴۵، ح۱۲.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۸۴، ح۷.    
۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۹۵، ح۴۰.    
۵۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۶۴، ح۲.    
۵۱. توبه/سوره۹، آیه۱۲۲.    
۵۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۷، ح۱۹.    
۵۳. شیخ طوسی، رجال الکشی، ج۱، ص۳۷۵، ح۷۰۵.    
۵۴. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۶۶، ح۱.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۸۹، ح۱۷.    
۵۶. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۴.    
۵۷. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۵۸. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۵۹. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۶۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۳.    
۶۱. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۸.    
۶۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۴.    
۶۳. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.    
۶۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۰۶، ح۲۵.    
۶۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۶۹، ح۱۹.    
۶۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۸، ح۸.    
۶۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۸، ح۹.    
۶۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۸، ح۱۰.    
۶۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۱، ح ۱۲.    
۷۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۲، ح۱۵.    
۷۱. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۷۷.    
۷۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۳، ص۶۶، ح۳۴.    
۷۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۰۲، ح۱۲.    
۷۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۳۰۹، ح۲.    
۷۵. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۵، ص۴۵۴، ح۴۱۸۰۴.
۷۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴۷، ح۲۴.    
۷۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۵۴، ح۲.    
۷۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۱۳۶، ح۲.    
۷۹. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۸۳، ح۸۴۱.    
۸۰. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۱۸۹، ح۱.    
۸۱. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۴، ص۱۹۱، ح۱۱.    
۸۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۵۶۲، ح۱۲.    
۸۳. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۶.    
۸۴. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۲۶، ح۱۲۷.    
۸۵. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۲۸، ح۱۳۱.    
۸۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۲۴، ح۱.    
۸۷. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۲۸، ح۱۳۳.    
۸۸. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۴۲۸، ح۱۳۲.    
۸۹. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۳۳۲، ح۱۶.    
۹۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۶، ح۳.    
۹۱. حسینی جلالی، محمد رضا، شماره دوم فصلنامه عربی «علوم الحدیث».
۹۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۷، ح۷.    
۹۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۷، ح۹.    
۹۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۲۵۲، ح۷۱.    
۹۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۴۵۱، ح۶.    
۹۶. شیخ طوسی، رجال الکشی، ج۱، ص۳۹۰، ح۷۳۳.    
۹۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۶، ص۴۹۸، ح۹.    
۹۸. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۵، ص۳۹۲، ح۱۵.    
۹۹. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۹۱، ح۲۲۶.    
۱۰۰. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۱۲۳، ح۳۱۸.    
۱۰۱. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۲۱۴، ح۵۵۸.    
۱۰۲. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۲۶، ح۸۸۷.    
۱۰۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۰۰، ح۷۵.    
۱۰۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۲۷۷، ح۱۳.    
۱۰۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۳۴۹، ح۴.    
۱۰۶. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۲۸، ح۹۲.    
۱۰۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۴۰۵، ح۵.    
۱۰۸. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۷۹، ح۱۰۶.    
۱۰۹. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۸۸-۹۰.    
۱۱۰. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۸۰ - ۲۸۲.    
۱۱۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۴۰۷، ح۱۴.    
۱۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۴۳۶، ح۳.    
۱۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۵، ح۲.    
۱۱۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۵، ح۳.    
۱۱۵. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۶.    
۱۱۶. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۹.    
۱۱۷. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۰.    
۱۱۸. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۲.    
۱۱۹. طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۰.    
۱۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۶، ح۱۲.    
۱۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۹۱، ح۱.    
۱۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۸۶، ح۳.    
۱۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۱۰۴، ح۷.    
۱۲۴. اربلي، ابن ابی الفتح، کشف الغمة، ج۱، ص۵۵۳.
۱۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۶، ح۱۲.    
۱۲۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۶، ص۲۳۸.    
۱۲۷. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۹۰، ح۳۵۷.    
۱۲۸. شیخ طوسی، الغیبة، ص۴۰۸، ح۳۸۲.    
۱۲۹. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۷۳، ح۳۴۵.    
۱۳۰. شیخ طوسی، الغیبة، ص۳۸۹، ح۳۵۵.    
۱۳۱. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۴۹.    
۱۳۲. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۸ (ابواب صفات القاضی، باب۹).
۱۳۳. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۸۲.
۱۳۴. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۲۹.    
۱۳۵. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۴۸.    
۱۳۶. شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۷۳، ش۴۶۱.    
۱۳۷. شیخ طوسی، الفهرست، ص۲۰۹، ش۶۰۱.    
۱۳۸. شیخ طوسی، الفهرست، ص۲۱۷، ش۶۱۴.    
۱۳۹. حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۴۵.
۱۴۰. حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۲۰۰.
۱۴۱. حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۲۳۴.    
۱۴۲. حلی، ابن داود، رجال الحلی، ص۲۴۴.
۱۴۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۳۰۱.    
۱۴۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۲، ص۱۱.    
۱۴۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۳۹، ح۱۳.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «عرضه حدیث بر امام مهدی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۷.    



جعبه ابزار