منتهی المطلب (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مؤلف كتاب منتهى المطلب جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر حلى اسدى، معروف به
علامۀ حلّی ( م ۷۲۶ ق). كتاب« منتهى المطلب» يكى از جامعترين و مبسوط ترين كتب
فقه مقارنهاى و استدلالى در زمان خود است. اين كتاب از نظر عمق مباحث علمى و جامعيت تعريفات و تفاصيل مطالب و همچنين كيفيت تقسيمات و تنويع منظم و منسجم، كمنظير مىباشد. علامه حلّى كه از بزرگترين فقهاى
امامیّه در طول تاريخ مىباشد از نظر سبك
استنباط و استدلال در زمان خود و بعد از آن، تحولى عظيم
ایجاد نموده است.
شيخ جمال الدين، ابو منصور، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلّى ملقب به علامۀ حلّى و علامه( على
الإطلاق ) در ۲۷ رمضان سال ۶۴۷ ه ق به دنيا آمد و در ۲۱ محرم سال ۷۲۶ ه ق در
حلّۀ مزیدیه وفات نمود و در يكى از صحنهاى روضۀ
امیر المؤمنین علی علیه السلام در نجف اشرف دفن گرديد.
پدر او شيخ سديد الدين يوسف بن على بن مطهر حلّى از علماى برجسته و نامدار و داراى مقام علمى و اجتماعى بوده است. در هنگام حضور
خواجه نصیر الدین طوسی در حلّه و
اجتماع علما براى ديدار او شيخ نجم الدين جعفر بن سعيد، در جواب درخواست خواجه براى معرفى عالمترين افراد در علم
کلام و اصول به شيخ سديد الدين و مفيد الدين محمد بن جهم
اشاره كرد. پدر علامۀ حلّى در هنگام فتح بغداد توسط
هلاکوخان با شجاعت و درايت خويش شهرهاى حلّه و كوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت در حالى كه اكثر مردم از ترس از آن شهر گريخته بودند و اكثر علما قبل از
اطلاع از حال خليفۀ بغداد جرئت حضور در نزد هلاكوخان را نداشتند او به محضر سلطان رسيد و بدين وسيله به او
اطمینان داد كه قلوب مردم اين دو شهر با اوست و با
استناد به روايتى از
علی علیه السلام زوال خلافت بغداد را توسط هلاكو پيش بينى نمود. مادر علامۀ حلّى، خواهر محقق صاحب شرايع و دختر حسن بن ابى زكريا يحيى بن حسن بن سعيد هذلى حلّى است، و يكى از زنان عفيف و پاكدامن و عالم عصر خويش بوده و در خانۀ علم و شرف بزرگ شده بود. علامه دوران كودكى خويش را تحت تربيت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت نظارت دايى بزرگوارش،
محقق حلّی كه همچون پدرى مهربان براى او زحمت مىكشيد، گذراند.
اولين استاد علامۀ حلى شخصى به نام« محرم» است كه خواندن و نوشتن را نزد او فرا گرفت آنگاه
ادبیات عرب و علم فقه و
اصول و حديث و كلام و قواعد آن را نزد پدر و دايى گراميش كه شأن والايى در تمام علوم مخصوصا فقه و اصول و كلام داشتند، خواند. تيزهوشى و تلاش او، بزودى او را به حلقۀ درس بزرگان آن زمان رسانيد و نزد اساتيد بزرگوارى كه هر كدام در آن روزگار برجسته بودند علوم عقلى از منطق، فلسفه، هيئت و علوم ديگر را خواند تا اين كه در زمرۀ علما قرار گرفت و در سنين جوانى بر بسيارى از آنها تفوق يافت. علامه در اجازۀ خويش به بنى زهره مىگويد: هنگامى كه نزد شيخ
شمس الدین کیشی بعضى از كتابهاى او را مىخواندم، ايراداتى بر استاد مىگرفتم كه او در بعضى موارد جواب را به بعد موكول مىنمود و گاهى نيز در روزهاى بعد، از جواب
اظهار عجز مىنمود. علامه از معدود افرادى است كه هيچ فرصتى را براى تحصيل علم از دست نمىداد. هنگامى كه خواجه نصير الدين طوسى از حلّه بازگشت، علامه نيز همراه او به
بغداد آمد. در مسير حركت، دوازده مشكل علمى خويش را با خواجه در ميان گذاشت و آنها را حل نمود و بعد نيز به تلمذ نزد او مشغول شد. بعد از اين زمان بيشتر وقت او صرف تدريس و تأليف شده است و حتى زمانى كه حوادث روزگار او را در كنار
سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شيفتۀ او شد كه حاضر به جدايى از او نمىشد باز كار تدريس و تأليف او
استمرار داشت.
كثرت تأليفات علامه و سخنانى كه از معاصران او در بارهاش به ما رسيده است حاكى از رتبۀ والاى علمى اوست. وقتى از خواجه نصير الدين طوسى هنگام بازگشت از حلّه دربارۀ مشاهداتش سؤال كردند در جواب گفت:« رأيت خرّيتا ماهرا و عالما إذا جاهد فاق». مقصودش از خرّيت ماهر، محقق حلّى و از عالم، علامۀ حلّى بود در اين تعبير از كلمۀ« عالم» استفاده شده است و با توجه به اين كه هنگام وفات خواجه، علامه ۲۴ ساله بوده است و اين جمله قبل از آن گفته شده مىتوان به مقام والاى علمى او پى برد. از سوى ديگر هنگام وفات محقق حلّى، علامه حداكثر ۲۸ سال سن داشته است و در اين زمان رياست شيعۀ اماميه به عهدۀ او واگذار مىشود. اضافه بر اين كه او ملقب به علاّمه( على الإطلاق) گشته است و هيچ كس در هيچ زمانى چنين لقبى را كه مورد
اتفاق جميع علما باشد بدست نياورده است. لقب«
آیة اللّه » نيز در آن زمان و قبل از آن
اختصاص به او داشته است و تا آن زمان هيچ كس به اين لقب مفتخر نشده بود. با توجه به آنچه گفته شد مقام علمى او آنگاه آشكارتر مىشود كه بدانيم در زمان او در حلّه ۴۰۰
مجتهد بوده است.
در شان علمى علامه تعريفات بسيارى از علما به ما رسيده است كه جمعآورى تمام آنها نياز به تأليف كتابى مستقل در اين زمينه دارد. بعضى از كسانى كه شرح حال علما را نوشتهاند خود را عاجز از وصف او دانسته و يا به خاطر شهرت بسيار او از توصيف او صرف نظر كردهاند. صاحب
روضات الجنات مىگويد: چشم زمان بمثل و مانند او مزين نگشته است و بالهاى امكان به سطح بيان فضائل بسيارش نمىرسد. چگونه در حالى كه از علماى قبل و بعد او، هيچ كس شبيه او نبوده است و تاكنون كسى ثناى لايق به حال او را نگفته است اگر چه همۀ ثناهايى كه براى ديگران گفته شده از لقبهاى زيبا و علوم شريف همه را براى او گفتهاند پس سزاوار است كه از توصيف او چشم بپوشيم.
يكى از امورى كه فضل و رتبۀ اعلاى او را آشكار مىكند شرحهاى او بر سه كتاب«
منطق تجرید »،« حكمت تجريد» و« شرح اشارات» خواجه نصير الدين طوسى مىباشد. يكى از شارحان قديمى تجريد الاعتقاد مىگويد: اگر شاگرد خواجه بر اين كتاب شرح ننوشته بود، مطالب عالى آن براى هميشه مخفى مىماند.
پس در پايان مىتوان دربارۀ او گفت كه او شخصى است كه از فضل و دانش او اركان
اسلام مستحكم گشت و هم مسلمانان بطور عام و هم
شیعه بطور خاص در اين زمينه بهرههاى فراوان بردند پس او حق عظيمى بر همۀ مسلمانان اعم از شيعه و سنى دارد و آن طور كه از مناظرات او با
اهل سنت مشخص مىشود اگر او نبود اسلام به خاطر كج سليقگى بعضى از افراد از بين مىرفت.
شهر حلّه يكى از شهرهاى معروف و تاريخى
عراق محسوب مىشود كه به دست سيف الدولة از
قبیلۀ بنی أسد ساخته شده است و در مدت حيات سيف الدولة بهترين و ارجمندترين شهرهاى عراق محسوب مىشده است. علامه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است كه خانوادهاى عربى از قبيلۀ بنى اسد است. اين قبيله بيشترين افراد را در شهر حله داشتهاند و حكومت و آقايى متعلق به آنها بوده است و مردان بزرگى كه در حوزههاى علمى و اجتماعى داراى رتبه بودهاند از اين قبيله برخاستهاند و براى شرف آنها كافى است كه امراى مزيدى بنيان گذاران حلّه واسع بر ويرانههاى شهر
بابل كه مهد تمدنى بزرگ در تاريخ انسان بوده است، از آنها بودهاند و ابن علقمى وزير شيعۀ خليفۀ عباسى المستعصم نيز از آنهاست. علامۀ حلّى از طرف مادر نيز به بنى سعيد منسوب است كه خانوادهاى عربى از قبيلۀ هذيل است و به خاطر قوت نفوذ روحى و جايگاهشان در تدريس و تصنيف كتاب افتخاراتى بيش از ديگر خانواده
ها كسب نمودهاند. شرف اين شهر و
اهل آن از روايتى منسوب به حضرت على عليه السلام روشن مىشود،«
أصبغ بن نباته روايت مىكند كه
حضرت علی علیه السلام در هنگام ورود به صفين بر تل غزير مىايستد و به نيزارى بين بابل و اين تل اشاره مىكند و مىگويد:« مدينة و أيّ مدينة( شهر و چه شهرى)». أصبغ مىپرسد اى مولا مىبينم به ياد شهرى افتادهاى آيا در اين جا شهرى بوده است و آثار آن از بين رفته است؟ آن حضرت فرمودند نه، ولى بزودى مردى از بنى اسد در اين جا شهرى مىسازد كه به آن
حلّۀ سیفیه مىگويند و در آن نيكانى ظاهر مىشوند كه هر قسمتى به كارى بخورند، خداوند آن را مطابق قسم آنها
اجرا مىكند.»
علامه در دوران كودكى خويش شاهد هول عظيمى بوده است كه بر مردم شهر حلّه بواسطۀ هجوم مغولان به بغداد مسلط شده بود و بيشتر مردم از شهر فرار كرده به
اطراف پناهنده شده بودند ولى اين خطر بواسطۀ درايت پدر علامه از اين شهر و
کوفه برطرف گرديد. ليكن شهر بغداد شاهد فجايع بزرگى بود كه مغولان به بار آوردند و علامه نيز شاهد اين همه رنج و بدبختى مردم بود كه پير و جوان، زن و مرد و حتى بچه
ها را فرا گرفت و قلب او را محزون و مجروح ساخت.
سلطان محمد خدابنده كه قبل از مسلمان شدن به او
اولجایتو مىگفتند از سلاطين داراى ذوق سليم و صفات نيك است كه علم و علما را دوست مىداشت و مخصوصا به سادات
احترام خاصى مىگذاشت. علما و از جمله علامۀ حلّى در اين زمان فرصت خوبى براى نشر معارف
اهل بیت پيدا كردند و از اين رو در زمان اين سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسيارى يافت. او بعد از مسلمان شدن با علماى جميع فرقههاى اسلامى نشست و برخاست داشت و در جلسات مناظرات آنها حضور مىيافت و از حق پيروى مىنمود.
دو نقل دربارۀ علت شيعه شدن سلطان محمد خدابنده وجود دارد كه هر دو در نهايت به تحقق اين امر به دست علامۀ حلّى منتهى مىگردد. يك نقل آن است كه به دليل كشيده شدن مناظرات علماى حنفى و
شافعی به مشاجره و توهين به همديگر، بسيارى از امراى مغول كه بعد از مسلمان شدن سلطان، به اسلام گرويده بودند از آن مشمئز گرديده و به آيين قبلى خود بازگشتند. ولى سلطان به تحير و شك افتاده و بواسطۀ درايت وزير شيعهاش با علامه كه در شهر حله زندگى مىكرد آشنا مىشود و از او درخواست كتاب مىكند و علامه نيز كتاب«
منهاج الکرامة » و« نهج الحق» را به او مىدهد و سپس مناظراتى با علماى اهل سنت انجام مىدهد كه آنها نيز به قوت استدلالات علامه
اعتراف مىكنند و سلطان شيعه مىشود و به نام ائمه عليهم السلام خطبه مىخواند و سكه مىزند و امراى مغول نيز شيعه مىشوند. نقل ديگر آن است كه سلطان، زن مورد علاقۀ خويش را در يك مجلس سه طلاقه مىكند و سپس پشيمان مىگردد ولى تمام علماى اهل سنت مىگويند بدون محلل رجوع جايز نيست. شخصى كه شيعه بوده به سلطان خبر مىدهد كه عالمى در حلّه اين عقد را
باطل مىداند.
علماى اهل سنت با تحقير علامه، او را بىعقل مىشمارند ولى سلطان بيشتر تشويق به ملاقات او مىشود مجلسى ترتيب داده مىشود و هنگام حضور علامه در مجلس وقايعى رخ مىدهد كه سلطان متوجه حقانيت مذهب شيعه مىشود بعد از مناظرات علامه با علماى اهل سنت، سلطان شيعه مىشود و علامه كتابهاى«
نهج الحق » و« مفتاح الكرامة» را براى او مىنويسد.
به هر حال در اين مسأله شكى نيست كه علامه در سال ۷۰۲ ه ق از حلّه به بغداد مىآيد و سلطان بدست او شيعه مىشود. از آن به بعد سلطان شيفتۀ او مىگردد و تا سال ۷۱۶ ه ق زمان فوت سلطان ملازم او بوده است. در اين مدت ظاهرا به خواهش و
ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد.
يكى در شهر سلطانيه در كنار قبۀ عظيم مشهور به
قبۀ سلطانی كه تا الآن باقى است و ديگرى مدرسۀ سيار كه در ايام مسافرت سلطان همراه او حمل مىشد و علامه و ساير اساتيد نيز همراه او در تمام مسافرتهايش حضور داشتند و در اين مدرسه به تدريس و تأليف
اشتغال داشتند. مدرسانى از فرقههاى مختلف اهل سنت و شيعه در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشتند كه مىتوان«
عضد الدین ایجی » و« بدر الدين شوشترى» و« قطب الدين يمنى تسترى» را نام برد. اين مسأله، روش علامه در تقريب بين مذاهب اسلامى و روحيۀ عدم تعصب او را نشان مىدهد و همين طور حاكى از حسن سيرت اين سلطان است كه بعد از شيعه شدن بقيۀ علماى سائر فرقه
ها را از خود طرد ننمود و احترام و منزلت آنها را رعايت مىنمود.
در اثر تلاشهاى علامه و مصاحبت با سلطان، حلّه
وارث تمدن بابل، جايگاه علمى خويش را باز يافت و موطن اصلى براى علم و علما گرديد و پشتوانهاى براى مدرسۀ سيار گشت. حلّه در اين زمان مركز
تشیع شد و علم آنقدر شكوفا گرديد كه
ملا افندی نقل مىكند در آن زمان در اين شهر ۴۰۰ مجتهد وجود داشته است و سيد صدر نقل مىكند كه از مجلس درس علامه ۵۰۰ مجتهد فارغ التحصيل شدهاند .
در سال ۷۱۶ ه ق كه سلطان محمد خدابنده فوت كرد، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تأليف و تدريس و تربيت علما و تقويت مذهب و
ارشاد مردم شد به صورتى كه از هر طرف طالبان علم به سوى او شتافتند و ديگر از حلّه خارج نشد مگر براى حج در اواخر عمر شريفش تا اين كه در سال ۷۲۶ ه ق رحلت نمود.
در سفر حجّ با
ابن تیمیه در
مسجد الحرام ملاقات نمود. ابتدا ابن تيميه او را نمىشناخت و از طريقۀ صحبت و بحث علامه بسيار تعجب نمود و از او جوياى نامش شده علامه در جواب گفت: « من كسى هستم كه تو او را ابن المنجس مىخوانى»( ابن تيميه در كتاب منهاج السنة در ردّ كتاب منهاج الكرامة، علامه را به اين نام خوانده بود) از آن به بعد بين آن دو أنس و مؤالفت حاصل شد.
نقل شده هنگامى كه كتاب منهاج السنة به دست علامه رسيد، علامه اشعارى نوشت و برايش فرستاد كه ابتداى آن اين گونه بود: لو كنت تعلم كلّ ما علم الورى طرّا لصرت صدّيق كلّ العالم لكن جهلت فقلت: إنّ جميع من يهوى خلاف هواك ليس بعالم .
علامه بحق به مجدد آثار شيعه توصيف شده است. او در هيچ لحظهاى از عمرش از اين امر فارغ نبوده. مناظرات بسيار او با علماى اهل سنت، كتابهاى متعددش در توضيح مبانى شيعه و جوابهاى مستدل و منطقى به ايرادات مخالفان و تبليغ تشيع در طول زندگى گواه بر اين مسأله است.
سید جعفر آل بحر العلوم نقل مىكند كه علامه آبادىهاى بسيارى داشت كه آنها را با مال خويش
احیاء كرده بود و قنات
ها و چشمههايش را خودش حفر نموده بود و اين قريه
ها متعلق به هيچ كس نبودند و بسيارى از اين قريه
ها را در زمان حيات خودش
وقف كرده است.
۱- شخصى به نام« محرم»، موضوع: خواندن و نوشتن و تعليم
قرآن مجید .
۲- شيخ سديد الدين حلّى( پدر علامه)، موضوع: فقه و اصول، حديث، علم كلام.
۳- محقق حلّى( دايى علامه)، موضوع: فقه و اصول،
حدیث ، علم كلام( دايى او مانند پدرى مهربان برايش زحمت كشيد و بيشتر علومش مخصوصا فقه و اصول را نزد او فرا گرفت).
۴- شمس الدين محمد كيشى، موضوع: بعضى تأليفات او در علوم عقلى.
۵- شيخ نجم الدين على بن عمر كاتبى قزوينى، موضوع: كتاب«
شرح کشف الأسرار عن غوامض الأفکار » در منطق از تأليفات خود اوست.
۶- خواجه نصير الدين طوسى، موضوع: كتاب شفاى
ابن سینا در فلسفه و علم
هیئت و رياضيات.
۷- برهان الدين فسفى، موضوع: بعضى تأليفات او در علم جدل و مناظره.
۸- ابن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغة، موضوع: فقه.
۹- على بن طاوس، موضوع: فقه.
۱۰- احمد بن طاوس، موضوع: فقه.
۱- شيخ سديد الدين حلّى( پدر علامه)
۲- محقق حلّى( دايى علامه)
۳- خواجه نصير الدين طوسى
۴- على بن طاوس
۵- شيخ بهاء الدين على بن عيسى الاربلى، صاحب كشف الغمة
۶- ابن ميثم بحرانى، شارح نهج البلاغة
۷- احمد بن عبد اللّه واسطى
۸- احمد بن موسى بن جعفر طاوسى
۹- نجم الدين جعفر بن محمد بن جعفر، معروف بابن نماى حلّى
۱۰- عبد الحميد بن ابى الحديد معتزلى، شارح نهج البلاغة
۱۱- شيخ جمال الدين حسين بن ابان نحوى
۱۲- شيخ تقى الدين عبد اللّه بن جعفر بن على صباغ كوفى
۱۳- نجم الدين كاتبى قزوينى، معروف به دبيران
۱۴- غياث الدين عبد الكريم بن طاوس
۱۵- جمال الدين محمد بن سليمان بلخى
۱۶- شمس الدين محمد كيشى
۱۷- برهان الدين محمد نسفى
۱۸- شيخ نجيب الدين يحيى بن حسن بن سعيد حلّى، صاحب الجامع( پسر عموى مادر علامه)
۱۹- شيخ حسن بن محمد صنعانى
۲۰- شمس الدين عبد اللّه بخارى
۲۱- شيخ جمال الدين محمد بلخى
۲۲- شيخ مفيد الدين محمد بن على بن محمد بن جهم حلّى اسدى.
علامه يكى از علمايى است كه شاگردان زيادى تربيت كرده است. بنابر نقلى نزديك به ۵۰۰ مجتهد از درس او فارغ التحصيل شدهاند ولى نام اكثر آنها در تاريخ نمانده است. اينك تعدادى از آنهايى كه نسبت شاگردى علامه به آنها داده شده در اينجا ذكر مىشود. بعضى از اين شاگردان هم كتابى را نزد او خواندهاند و هم از او
اجازۀ روایت دارند و بعضى ديگر در يكى از اين دو جنبه شاگرد او محسوب مىشوند.
۱- فخر المحققين( فرزند علامه)
۲- قطب الدين رازى، شارح شمسيه
۳ و ۴- عميد الدين عبد المطلّب حسينى اعرجى حلّى و برادرش ضياء الدين عبد اللّه( پسران خواهر علامه)
۵- تاج الدين محمد بن قاسم بن معيۀ حسنى حلّى
۶- احمد بن ابراهيم بن محمد بن حسن بن زهرۀ صادقى حلبى
۷- شيخ زين الدين ابو الحسن على بن احمد بن طرّاد مطاربادى
۸- محمد بن على جرجانى
۹- رضى الدين ابو الحسن علّى بن احمد مزيدى حلّى
۱۰- تقى الدين ابراهيم بن حسين بن على عاملى
۱۱- تاج الدين حسن سرابشنوى
۱۲- مهنّا بن سنان حسينى اعرجى مدنى
۱۳- زين الدين على سرورى طبرى
۱۴- جمال الدين حسينى مرعشى طبرسى آملى
۱۵- ابو الحسن محمد استرآبادى
۱۶- زين الدين نيشابورى
۱۷- شمس الدين محمد حلّى
۱۸- تاج الدين محمود بن زين الدين محمد بن عبد الواحد رازى
علامۀ حلّى از كسانى است كه عنوان جامع معقول و منقول بحق برازندۀ اوست. او همان طور كه اكثر علما دربارهاش گفتهاند مجتهدى حكيم، متكلمى رجالى، مفسرى محدث و
ادیب و شاعر است و نوشتههاى او كه تقريبا تمام دائرههاى علوم را شامل مىشود بر اين گفته
شاهد صدق است.
او در زمينههاى مختلف علمى، براى مبتديان و متوسطان و سطح عالى كتاب نوشته است و ابتكار او در اين زمينه نوشتن كتابهايى در هر سطح به شيوههاى مختلف مىباشد. به عنوان مثال براى مبتديان در زمينۀ فقه سه كتاب«
تبصرة المتعلمین ، إيضاح الأحكام، إرشاد الأذهان» و در سطح متوسط دو كتاب« قواعد الأحكام،
تحریر الأحکام » و در سطح عالى سه كتاب« مختلف الشيعة،
تذکرة الفقهاء ، منتهى المطلب» را نوشته است. اين كتاب
ها هر كدام به غرض خاصى نوشته شده است و از نظر شكل و سياق شبيه همديگر نيستند. البته تحقيق دربارۀ اين كه هر كدام چه تفاوتهايى با ديگرى دارد فرصتى مناسب لازم دارد ولى از صحبتهاى خود علامه و ديگران در اين باره اين مطلب آشكار مىشود كه اين كتاب
ها تكرارى نيستند. بطور مثال خود دربارۀ كتاب« تحرير الأحكام» مىگويد: من در اين كتاب تنها عمدۀ مسائل فقهى را ذكر كردهام بدون آنكه استدلالى براى آنها بياورم، در حالى كه بر طبق گفتۀ خود او و پسرش كتاب قواعد تنها عمدۀ مسائل فقهى را در بر دارد و علاوۀ بر آن قواعد كلى در فقه را كه جزئيات از آن متفرع مىشود ارائه داده است و لوازم هر قاعده نيز توضيح داده شده است سه كتاب مفصل و استدلالى او نيز هر يك به موردى
اختصاص دارد.
در كتاب« مختلف» علاوه بر استدلال بر مسائل فقهى، اختلافات درون مذهبى شيعه را در مسائل تبين مىكند و در كتاب« تذكره» به اختلاف فرقههاى اسلامى در اين مورد مىپردازد ولى در كتاب« منتهى» تنها استدلال را به غايت و نهايت ذكر مىكند. كتابهاى ديگر او در علوم ديگر مثل اصول فقه و كلام نيز همين گونه هستند بطور مثال كتاب« نهج الحق» به بحث دربارۀ همۀ اصول دين مىپردازد. در ضمن بحث امامت، فضائل و ادلۀ اثبات امامت على عليه السلام و ادلۀ ردّ امامت ديگران آورده مىشود در حالى كه كتاب«
الیقین » تنها به همين موضوع مىپردازد و آن را به غايت مىرساند و هزار دليل بر
امامت و افضليت على عليه السلام در آن ذكر مىكند و قصد داشته همين مقدار نيز در ردّ امامت ديگران دليل بياورد كه ظاهرا اشتغالات به او اجازه نداده است يا اين كه بعد از تأليف مفقود گرديده است.
يكى ديگر از ابتكارات او تقسيم احاديث به اقسامى است كه امروزه نزد علما متداول است. در قديم علماى شيعه احاديث را يا ضعيف مىدانستند و يا صحيح، ولى علامۀ حلّى از جهتى احاديث را به صحيح، حسن،
موثق و ضعيف و از جهات ديگر نيز به اقسام ديگرى نيز تقسيم مىكند. ناگفته نماند كه اين اقسام به نحوى در كتابهاى اهل سنت قبلا آورده شده بود ولى اجراى آن در احاديث شيعه به ابتكار علامه بود. با اين حال گذشته از مقام اجتهاد او در فقه و اصول و وسعت علوم او در تمام زمينه
ها، علامه را نمىتوان مبتكر شيوۀ خاصى در كلام و
فلسفه دانست هر چند كتابهاى او در اين دو زمينه هم از لحاظ سبك نگارش داراى ابتكاراتى است كه در جاى ديگر يافت نمىشود.
اخباريان مثل مرحوم
استرآبادی در مخالفت با علامۀ حلّى يكى از ايرادات بر او را تأسيس اجتهاد برمىشمارند. هر چند اين مطلب درست نيست زيرا قبل از علاّمه شيوۀ اجتهاد در بين اصحاب رواج داشته است ولى از جبههگيرى سخت اخباريان در برابر او و كتابهاى متعدد فقهى علامه كه با استدلال همراه است مىتوان فهميد كه علامه در اين زمينه بسيار تلاش نموده است و طريقۀ اجتهاد را رونقى بسزا داده است. يكى از اجتهادات او در اين زمينه كه بعد از او همۀ مجتهدان به آن فتوا دادهاند، تبديل
وجوب آب كشيدن از چاه هنگام افتادن نجاستى در آن به
استحباب است.
تمام علما از اين جهت كه خود شاگرد گذشتگان و استاد آيندگان بودهاند، از يك جهت متأثر شده و از جهت ديگر تأثيرگذار بودهاند. ولى در اين ميان اساتيدى وجود داشتهاند كه بيشتر در روحيات و علوم شاگردان خويش تأثير گذاشتهاند و بعضى آنقدر در اين جهت مؤثر بودهاند كه جريان علم اندوزى را در قرن
ها پس از خود تحت نفوذ داشتهاند. در فقه، علامۀ حلّى از جمله عالمانى است كه در جهت تأثيرگذارى بر روند علم اندوزى بعد از خود تأثير بسزايى داشته است. بسيارى از اجتهادات او مثل مسألۀ عدم نجاست آب چاه به محض ملاقات با نجس بدون تغيّر، در تمام قرون بعد تاكنون از طرف علما پذيرفته شده است.
شيوۀ اجتهاد را كه او رونق داد همواره در حال تكامل و سير صعودى بوده و عالمان بعد از او در راه اعتلاى آن كوشيدهاند و با وجود كتابهاى بسيارى كه در زمينۀ فقه نوشته شده، هنوز هم كتابهاى او مورد
استفاده دانش پژوهان است. ملا نظام الدين قرشى در اين باره گفته است: هر كس بعد از او آمده از او استفاده كرده است.
اما در زمينۀ تأثرپذيرى، او در فقه و اصول بيشتر تحت تأثير دايى خويش محقق حلّى بوده است. يكى از محققان در تحقيقى پيرامون كتاب« ارشاد» ميزان تأثرپذيرى محتوايى آن را از
شرایع مشخص كرده است به گونهاى كه بسيارى از عبارات آن عين عبارات شرايع است ولى علامه با اختصار بسيار و باب بندى بديع شكل و صورتى نو به آن داده است. شهيد اول در«
غایة المراد » به اين تأثيرپذيرى در بعضى موارد اشاره كرده است. در زمينۀ كلام نيز از شرحهاى متعددى كه بر كتابهاى او نوشته شده است و همچنين متداول بودن تدريس كتابهاى او و مراجعۀ علما به آنها حتى تا زمان حاضر مىتوان از ميزان تأثيرگذارى آن
اطلاع يافت به صورتى كه شايد بعد از او سبك جديدى در كلام اسلامى يافت نمىشود و تمام كسانى كه بعد از او آمدهاند يا شارح آثار او بودهاند يا در تأليفات خود از همان سبك
ها استفاده كردهاند.
شخصيتهايى همچون علامۀ حلّى كه نور پر فروز آنها عالمتاب است داراى طرفدارانى بسيار علاقمند و دشمنانى هتاك و ناجوانمرد هستند. اين مسأله سابقهاى به طول تاريخ دارد و معصومانى همچون على عليه السلام نيز از آن در امان نماندهاند و يا اين كه دشمنان به فضل و برترى او اعتراف
ها كردهاند تشنيعات بسيارى نيز از آنها دربارۀ او انجام شده است. علامۀ حلّى نيز از اين امر استثنا نبوده و مخالفان بسيارى در ميان اهل سنت و شيعه داشته كه با اعتراف به فضل و مقام او باز هم به هتاكى دربارهاش پرداختهاند. اهل سنت- نه تمام آنها بلكه بعضى افراد كه از خود جامعۀ آنها نيز مطرود هستند- به مقابله با او پرداخته و نسبتهاى ناروايى به او دادهاند. در اينجا نمىخواهيم به بخشهايى كه ابن روزبهان و ابن كثير و ابن تيميه دربارۀ او گفتهاند بپردازيم و تنها به ايراداتى كه جنبۀ علمى يا اجتماعى و اخلاقى دارد اشاره نموده و طالبان تفصيل را به كتاب«
إحقاق الحق » نوشتۀ
قاضی شهید نور اللّه شوشتری ارجاع مىدهيم. عسقلانى كه ايرادى در علامه نمىيابد به او نسبت بخل مىدهد حال آنكه در تاريخ آمده كه وقف نامههاى بسيارى به خط خود علامه موجود است و قريههاى بسيارى را خود آباد نموده و وقف كرده است.
ابن بطوطه با تحريف تاريخ براى تنزّل مقام علامه و تخريب شيعه داستان تشيع سلطان محمد خدابنده را به گونهاى نقل مىكند كه علامه قائل به وزارت عمر و ابا بكر بوده است و سلطان بلافاصله بعد از كفر شيعه شده و اطلاعى از مذهب اهل سنت نداشته و پس از اتفاقاتى كه مىافتد دوباره به مذهب اهل سنت رجوع مىكند. اين جريان را تنها ابن بطوطه نقل كرده است و نسبتى به علامه داده كه دروغ بودن گفتههاى او را ثابت مىكند زيرا علامه وقتى در كتابهاى خود كفر اين دو را ثابت مىكند چگونه مىتواند معتقد به وزارت آن دو شود.
كتابهاى علاّمه علماى اهل سنت را به مقابله وا داشت بصورتى كه خيل عظيمى به رد آنها پرداختند يكى از آنها ابن تيميه است كه در رد كتاب« منهاج الكرامة»،« منهاج السنة» را نوشت. جالب اين كه در اين زمينه
اتحاد عجيبى بين اهل سنت ظاهر شده است، به صورتى كه آنها با وجود طرد ابن تيميه به خاطر اعتقاداتش و حتى
تکفیر او، در موردى كه به نقل ردّ او بر علامه مىرسند از او با جلالت و تعظيم ياد مىكنند هر چند او را مقدارى به زيادهروى متهم مىكنند.
زین الدین سریحان نيز كتابى با نام« سدّ الفتيق المظهر و صدّ الفسيق ابن المطهر» در ردّ اين كتاب، نوشته است. نه تنها علماى شيعه به نقد اين كتاب
ها پرداخته و ايرادات آنها را بيان كردهاند بلكه خود علماى اهل سنت نيز كتاب« منهاج السنة» را تضعيف و نقد كردهاند مثل كتاب« المال المنّة في نقض منهاج السنة» كه آن را سراج الدين حسن بن عيسى اليمانى نوشته است.
اهل سنت آنگاه كه در جواب و بحث علمى شكست مىخوردند دست خود را به خون پاكان آلوده مىكردند و وقتى
فضل بن روزبهان بر كتاب« نهج الحق» علاّمه رد مىنويسد و قاضى نور اللّه آن را با كتاب« احقاق الحق» نقض مىكند، به دست كسانى كه پيرو حق و
منطق و استدلال نيستند كشته مىشود. در ميان شيعيان نيز كسانى به قدح علامه پرداختهاند. يك دسته كسانى مثل
محمد امین استرآبادی به خاطر اخبارىگرى حادّ و دستهاى ديگر درگير مناقشاتى بيهوده هر كدام به شيوهاى به آن
اقدام نمودهاند. اخباريان با نسبت اين كه علامه مخترع اجتهاد است او را به خاطر اصطلاحات جديدش در روايات هادم دين دانستهاند؟!
نسبت ديگرى كه استرآبادى به او مىدهد و به خوابى از پسر علامه در اين مورد
استشهاد مىكند اين است كه او
علم اصول را از اهل سنت گرفته و آن را در كتابهاى خويش وارد نموده است و متوجه نبوده كه علم اصول بر قواعدى مبتنى است كه مخالف ضروريات مذهب شيعه است. او در اين زمينه گفته است كتاب« تهذيب» علامه خلاصۀ كتاب« المختصر» حاجبى و آن خلاصۀ كتاب« المنتهى» حاجبى و آن خلاصۀ كتاب« احكام» آمدى و آن خلاصۀ كتاب« معتمد» ابو حسين بصيرى است. اين نسبتى كذب است و كتابهاى اصولى سيد مرتضى و
شیخ مفید كه متقدم بر ابو حسين بصرى هستند و كتابهاى
شیخ طوسی كه معاصر اوست اين ادعا را رد مىكند. حال اگر بنابر تأثرپذيرى باشد آيا او مطالب خويش را از شيخ مفيد مىگيرد يا از ابو حسين بصرى؟
قضاوت به عهدۀ خواننده است.
اما خوابى كه از پسر علامه نقل شده كه پدرم فرموده است اگر كتاب«
ألفین » و زيارت
امام حسین علیه السلام نبود فتاوا مرا هلاك مىگردانيد نيز دليلى بر مدعا محسوب نمىشود زيرا: اولا مستند، يك خواب است كه اصل تحقق اين خواب نيز مشكوك است.
ثانيا حتى اخباريان هم بر طبق احاديث فتوا مىدهند و در موارد متعارض روايات نياز به ترجيح يك طرف دارند و در اين صورت آنچه محكوم مىكرده احكام فقهى بطور كلى است كه در مقابل زيارت امام حسين عليه السلام و امامت قرار گرفته است. ايراد ديگرى كه بر علامه گرفتهاند
اختلاف آرا و نظرات او در كتابهاى مختلفش مىباشد. سماهيچى و خوانسارى در« روضة العابدين» و محدث بحرانى اين امر را به او نسبت دادهاند و علت آن را حرص علامه بر نوشتن دانستهاند به گونهاى كه هرچه به ذهنش مىرسيده مىنوشته است بدون اين كه به سخن
ها و كتابهاى سابق خود رجوع كند. تنكابنى در«
قصص العلماء » بعد از نقل اين نسبت در ردّ آن، مسألۀ تجديد آرا بين مجتهدان را طرح مىكند كه ممكن است در زمانهاى مختلف آراء آنها تغيير كند و مثل همين تغيير رأى را در مورد شيخ طوسى تذكر مىدهد.
علماى ديگرى نيز با تحليل زندگى علامه و حركت علمى در زمان او كه علماى بسيارى در آن زمان زندگى مىكردهاند و در درس علامه مجتهدان بسيارى بودهاند، مسألۀ تغيير آراء او را در سايۀ بحثهاى علمى كه در اين جلسات رخ مىداده است و علامه در مواردى استدلال مخالفان نظريۀ خويش را مىپذيرفته و بر طبق آنها نظر خويش را عوض مىكرده است تعليل كردهاند. ايراد ديگرى بر علامه وارد شده كه كتابهاى او صرف نقل از ديگران است و در آن تحقيق و نوآورى وجود ندارد و در اين مورد به بعضى عبارات خلاصه كه عين عبارات شيخ و نجاشى است استشهاد شده است. جواب اين ايراد كننده را بايد در بىانصافى و عدم شناخت او از علم و معرفت جستجو كرد زيرا هر كتاب علامه شاهد كذب اين
ادعا است. امّا در مورد آنچه در مورد كتاب«
خلاصه » گفته شد شيوۀ علما بر اين است كه در اين موارد آنچه سابقين گفتهاند مىنگارند و اگر نظر مخالفى داشتند ذكر مىكنند و اين امر دربارۀ كتب علماى ديگر نيز مصداق دارد.
در ميان گفته
ها دربارۀ تعداد كتابهاى علامه، سخنهاى مختلفى موجود است. بعضى ۶۰ و بعضى ۹۵ و بعضى افزون بر ۱۲۰ كتاب را به او نسبت مىدهند. اين كتاب
ها در موضوعات مختلف نوشته شدهاند به صورتى كه مىتوان گفت در
علوم رسمی حوزه در آن زمان هيچ علمى نيست مگر اين كه علامه در آن زمينه كتاب نوشته است. محققان از اين كتاب
ها ۱۰۱ كتاب را يقينا به او منتسب مىدانند و در نسبت ۲۳ كتاب به او شك دارند و ۱۰ كتاب را بطور يقين از او نمىدانند. در اين جا به توضيح مختصرى از كتابهاى او در موضوعات مختلف مىپردازيم.
أ -تبصرة المتعلمين، يك جلد كتاب در تمام فقه از
طهارت تا ديات است كه به صورت فتوا نوشته شده است و به خاطر مختصر بودن و بيان روان آن از زمان تأليف مورد عنايت علما بوده و شرحهاى بسيارى( نزديك به ۳۵ شرح و حاشيه) بر آن نوشته شده است.
ب-منتهى المطلب في تحقيق المذهب، كتابى مفصل و استدلالى در فقه است كه در آن آراء تمام
مذاهب اسلامی ذكر شده و به اختيار خود استدلال نموده است. مصنف خود مىگويد: مثل اين كتاب نوشته نشده است.علامه آن را در ۳۲ سالگى( سال ۶۸۰ ه ق) آغاز و تا سال ۶۹۳ ه ق هفت جلد آن را نوشته است و تا سال ۷۲۰ ه ق چيزى به آن نيفزوده و احتمالا تا آخر عمر هم چنين كارى نكرده است و جلد هفتم هم كه نوشته شده است اكنون موجود نيست.
ج-
إرشاد الأذهان في أحكام
الإیمان، كتاب فقهى مختصرى است كه در آن بر مجرد فتوا اكتفا شده است و در يازدهم
شوال سال ۶۹۶ ه ق تمام شده است.
د-تحرير الأحكام الشرعية، كتابى است كه تمام فروع و جزئيات فقه در آن آمده است بدون استدلال بر آنها و در چهار مجلد نگارش يافته است. مسائل اين كتاب بالغ بر چهل هزار مسأله مىباشد.جلد اول در دهم
ربیع الأول سال ۶۹۰ ه ق و جلد دوم در اول
جمادی الثانیة سال ۶۹۱ ه ق و جلد سوم در صفر المظفّر سال ۶۹۷ ه ق و آخرين جلد در هشتم شوال ۶۹۷ ه ق پايان يافته است.
ه-
قواعد الأحکام في مسائل الحلال و الحرام، كتابى است كه در آن علامه فتاواى خويش را خلاصه كرده و قواعد كلى
احکام را بيان نموده است، اين كتاب در ذى حجۀ سال ۶۹۹ ه ق تمام شده است. اين كتاب چون حاوى تمام ابواب فقه است، شرح
ها و حاشيههاى بسيارى بر آن نوشته شده است( نزديك به ۳۰ شرح و حاشيه) و پسر علامه شرح مستقلى بر خطبۀ آن دارد.
و-
مختلف الشیعة في أحكام الشريعة، كتاب كاملى شامل تمام ابواب فقهى تا ديات است و در آن تنها اختلافات علماى شيعه بيان گرديده و استدلال هر شخصى بيان شده و نظر خود علامه نيز ذكر گرديده است.جلد اول اين كتاب در چهارم جمادى الثانية سال ۶۹۹ ه ق و جلد هفتم و هشتم در پانزدهم ذى قعدۀ سال ۷۰۸ ه ق تمام شده است. حواشى بسيارى بر اين كتاب نوشته شده است( نزديك به سيزده حاشيه).
ز-
تذکرة الفقهاء ، كتابى نيمه تمام و استدلالى در فقه است كه در آن اختلاف
شیعه و اهل سنت بيان شده است. اكنون تنها پانزده جلد آن تا آخر كتاب
نکاح موجود است ولى از كلام فخر المحققين آشكار مىشود كه چند جلد ديگر و تا پايان كتاب ميراث نيز از قلم علامه صادر شده است. علامه از جلد اول در ۲۴ صفر سال ۷۰۳ ه ق و از جلد پانزدهم در ۱۶ ذى حجۀ سال ۷۲۰ ه ق فارغ گرديده است.
ح-
نهایة الأحکام، كتابى نيمه تمام در فقه استدلالى است كه مصنف فتاواى علماى شيعه را در آن خلاصه كرده و بدون تفصيل به دلائل آنها
اشاره نموده است. از اين كتاب تنها بابهاى طهارت و
نماز و زكات و
بیع تا آخر صرف نوشته شده است.
ط-تسبيل الأذهان إلى أحكام الإيمان، يك جلد كتاب در فقه است.
ي-تسليك الأفهام في معرفة الأحكام، يك جلد كتاب در فقه است. شيخ فارس حسّون در مقدمۀ كتاب« إرشاد الأذهان» چاپ جامعۀ مدرسين اين كتاب را همان«
تسبیل الأذهان » مىداند.
ك-تلخيص المرام في معرفة الأحكام، كتاب مختصرى در فقه است كه شرحهاى بسيارى بر آن نوشته شده است و اولين شرح آن،«
غایة الأحکام » است كه خود مصنف آن را نوشته است.
ل-تهذيب النفس في معرفة المذاهب الخمس، يك جلد كتاب در فقه است.
م-غاية الأحكام في تصحيح تلخيص المراماين كتاب شرح كتاب
تلخیص المرام مصنف است.
ن-مدارك الأحكام، كتابى فقهى است كه مصنف در جايى گفته است كتاب طهارت و
صلاة آن در يك جلد نوشته شده است و در جاى ديگر آن را هشت جلد مىداند.
س-المعتمد في الفقه، كتابى است فقهى و ابن فهد حلّى از آن در كتاب«
المهذب البارع » بسيار نقل مىكند.
ع-المنهاج في مناسك الحاج ، از توصيف علامۀ حلّى دربارۀ كتاب«
واجبات الحج » كه تفصيل مطالب را به اين كتاب
ارجاع مىدهد روشن مىشود كه در اين كتاب مسائل حج به همراه مستحبات و
ادعیه ، به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.
ف-واجبات الحج، رسالهاى دربارۀ واجبات حج و اركان آن بدون ذكر ادعيه و مستحبات است و از ارجاعى كه در ديباچۀ آن به كتاب«
المنهاج فی مناسک الحاج » داده شده معلوم مىشود بعد از آن نوشته شده است.
ص-واجبات الوضوء و الصلاة، رسالهاى مختصرى در واجبات
وضو و نماز است كه آن را براى وزير
ترمتاش نوشته است.
أ- تهذيب طريق الوصول إلى علم الأصول، كتاب كوچكى است كه خلاصۀ كتاب«
الجامع فی أصول الفقه » از مصنف مىباشد و متن محكمى است كه قبل از كتاب« المعالم» در عراق و
جبل عامل محور تدريس بوده است و مصنف آن را به نام پسرش
فخر المحققین نوشته است.
ب-نهج الوصول إلى علم الأصول يك جلد كتاب در اصول فقه است كه داراى ده باب مىباشد و به«
منهج الوصول إلی علم الأصول » نيز نامگذارى شده است.
ج-نهاية الوصول إلى علم الأصول، كتابى جامع در علم اصول و در چهار مجلد است كه قبل از آن كسى چنين كتابى ننوشته بوده است. در اين كتاب آراء متقدمان و متأخران ذكر شده است. مصنف اين كتاب را به خواهش پسرش فخر المحققين نوشته و سپس آن را تلخيص كرده است.
د-مبادئ الوصول إلى علم الأصول، كتاب كوچكى است كه از متنهاى مشهور در اين موضوع محسوب مىشود و شرح
ها و حواشى بسيارى بر آن نوشته شده است
ه-شرح غاية الوصول إلى علم الأصول شرحى غير مزجى بر كتاب« غاية الوصول» نوشتۀ غزالى است.
و-منتهى الوصول إلى علمي الكلام و الأصول، يك جلد كتاب است كه در آن دربارۀ علم كلام و اصول بحث شده است.
ز-النكت البديعة في تحرير الذريعة، اين كتاب تحرير كتاب«
الذریعة إلی أصول الشیعة » نوشتۀ
سید مرتضی علم الهدی است.
ح-غاية الوصول و إيضاح السبل في شرح مختصر منتهى السؤول و الأمل في علمي الأصول و الجدل، متن كتاب نوشتۀ
ابن حاجب است و عسقلانى در تعريف اين شرح گفته است: در نهايت خوبى از جهت تحليل الفاظ و تقريب معانى آن است.
أ-كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، اولين شرح تجريد محسوب مىشود كه متن نوشتۀ خواجه نصير الدين طوسى استاد شارح است. اين كتاب بهترين نوشته
ها در جهت توضيح عقائد
امامیه شمرده شده است. اين كتاب در حدود سالهاى ۶۹۰ تا ۶۹۶ ه ق تأليف شده است و شرحى غير مزجى مىباشد.
ب- كشف الفوائد في شرح قواعد العقائد اين كتاب شرح غير مزجى كتاب«
قواعد العقائد » نوشتۀ خواجه نصير الدين طوسى است.
ج-منهاج الكرامة أو تاج الكرامة في إثبات الإمامة، كتابى است كه اثبات امامت حضرت على عليه السلام و ردّ امامت ديگران از قضاياى تاريخى در
ارتباط با سلطان محمد خدابنده روشن مىشود كه علامه اين كتاب را يا قبل از شيعه شدن او برايش نوشته و فرستاده است يا بعد از آن به درخواست او نوشته است.
د-نهج الحق و كشف الصدق، در اين كتاب دربارۀ تمام اصول دين( توحيد، نبوت، امامت، عدل، معاد) بحث شده است ليكن اكثر مطالب آن به بحث امامت اختصاص يافته و امامت حضرت على عليه السلام
اثبات و امامت ديگران ردّ شده است. دو فصل پايانى كتاب به ردّ مذهب اهل سنت از طريق طرح مباحث فقهى و اصولى پرداخته است.
ه-الباب الحادي عشر في أصول الدين، هنگامى كه علامه كتاب«
مصباح المتهجد » نوشتۀ شيخ طوسى را تلخيص نمود بر ده باب آن يك باب ديگر افزود و آن را به
اصول دین اختصاص داد.اين باب چون جامع مسائل اصول عقائد بود و مردم بسيار به آن احتياج داشتند خود مستقلا طبع گرديد و محققان به شرح و تعليق و ترجمۀ آن اهتمام ورزيدند و بعضى از اديبان آن را به نظم كشيدند.
علامۀ تهرانی نزديك به ۳۵ شرح و حاشيه پيرامون آن ذكر مىكند.
و- السعديةرسالۀ، مختصرى است مشتمل بر اصول و فروع دين كه به درخواست سعد الدين محمد ساوجى وزير غازانخان و سلطان محمد خدابنده، نوشته شده است. علامه خود مىگويد: در رسالۀ سعديه آنچه بايد مرجع هر عاقلى در اصول و فروع دين باشد بيان كردم و ترك اين مطالب و مخالفت با آنها در هيچ حالى جايز نيست.
ز-كشف اليقين في فضائل
أمیر المؤمنین علیه السلام ، اين كتاب به« منهاج اليقين» نيز ناميده شده است و به درخواست سلطان محمد خدابنده در سلطانيه نوشته شده است.
ح-استقصاء النظر في القضاء و القدر، اين كتاب« رسالۀ بطلان الجبر» نيز نامگذارى شده است و علامه آن را براى سلطان محمد خدابنده در پاسخ به درخواست او براى بيان ادلهاى در مورد اختيار
انسان نوشت. علماى اهل سنت به رد اين كتاب پرداخته، و شهيد قاضى نور اللّه شوشترى كتاب«
النور الأنور و النور الأزهر » را در دفاع از آن نوشت.
ط-أنوار الملوك في شرح الياقوت، اين كتاب شرحى غير مزجى بر كتاب ياقوت تأليف
ابراهیم ابن نوبخت از متكلمان خاندان نوبختى در علم كلام است و عميد الدين پسر خواهر علامه بر اين شرح شرحى نوشته است.
ي-إيضاح مخالفة السنّة لنصّ الكتاب و السنّة، اين كتاب به روشى بديع مخالفت اهل سنت با تمام آيات
قرآن را بيان نموده است. از اين كتاب تنها جلد دوم به دست ما رسيده است كه شامل
سورۀ آل عمران مىباشد. بدين ترتيب اين كتاب را مىتوان كتاب تفسيرى نيز ناميد.
ك-نظم البراهين في أصول الدين، كتاب مختصرى مشتمل بر هفت باب است: نظر،
حدوث ، صانع، عدل، حسن و قبح عقلى، نبوت، امامت و
معاد ابواب تشكيل دهندۀ آن هستند. اين كتاب را مصنف با نام«
معارج الفهم » شرح كرده است.
ل-معارج الفهم في شرح النظم، اين كتاب شرح كتاب ديگر علامه به نام«
نظم البراهین فی أصول الدین » است كه در شمارۀ قبل معرفى شد.
م-الألفين الفارق بين الصدق و المين، علامه در اين كتاب كه به درخواست پسرش نوشته است، هزار دليل بر امامت حضرت على عليه السلام و هزار دليل نيز در ردّ مخالفان آورده و مقدمه و خاتمهاى نيز بر آن نوشته است.اين كتاب در اصل مرتب نبوده و فخر المحققين آن را مرتب كرده و اكنون از هزار دليل دوم تنها سى و اندى در دست است و احتمالا فخر المحققين به بيشتر از اين دسترسى نيافته است. اين كتاب در سال ۷۱۲ ه ق نوشته شده است.
ن-منهاج اليقين في أصول الدين، يك جلد كتاب مشتمل بر يك مقدمه و هشت منهج است كه منهج هشتم دربارۀ امامت و منهج نهم دربارۀ معاد است و
ابن عتائقی بر آن شرحى نوشته است كه«
الإیضاح و التبیین » نام دارد.
س-الخلاصة في أصول الدين، كتابى است كه تمام بحثهاى اصول دين(
توحید ، نبوت، عدل، امامت، معاد) را در بر دارد و از موضوعات ديگرى نيز مثل آلالم،
اِعواض ، آجال و
ارزاق بحث شده است.
ع-نهاية المرام في علم الكلام، چهار جلد كتاب در علم كلام است و عبد الحميد اعرجى پسر خواهر علامه دربارۀ آن گفته است هر كس مىخواهد به نهايت علم كلام دسترسى يابد به اين كتاب مراجعه كند.
ف-واجب الاعتقاد على جميع العباد، كتابى است كه در آن علامه جميع مسائل اجماعى بين علماى شيعۀ اماميه را آورده است و تنها به آنچه
اعتقاد به آن واجب بوده اكتفا كرده است و مستحبات را نياورده است.اين كتاب غير از كتاب«
واجب الاعتقاد الکبیر » نوشتۀ پسر علامه مىباشد. شرحهايى بر اين كتاب نوشته شده است كه از جملۀ آنها«
تحصیل السداد » مىباشد، الذريعة شرح را نقل مىكند.
ص-نهج المسترشدين في أصول الدين، كتاب كلامى كوچكى است كه علامه به درخواست پسرش نوشته است و مباحث كلامى را در آن خلاصه نموده است.شرحهاى بسيارى بر آن نوشته شده است، الذريعة شرح را نقل مىكند،
از معروفترين شرحهايش،«
إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین » تأليف فاضل مقداد مىباشد.علامه كتابهاى كلامى ديگرى نيز نوشته است كه از جملۀ آنها مىتوان اين كتاب
ها را نام برد:
-الأربعين في أصول الدين، -الأبحاث المفيدة في تحصيل العقيدة، -خلق الأعمال، -تسليك النفس إلى حضيرة القدس، -التناسب بين الأشعرية و فرق السوفسطائي
-مقصد الواصلين في أصول الدين، -تنقيح قواعد الدين المأخوذ عن آل يس، -منتهى الوصول إلى علمي الكلام و الأصول، -منهاج الهداية، -معراج الدراية
أ- بسط الإشارات في شرح الإشارات، يكى از سه شرح علامۀ حلّى بر كتاب
اشارات ابن سینا است.
ب-الإشارات إلى معاني الإشارات، يكى از سه شرح علامۀ حلّى بر كتاب اشارات ابن سينا است.
ج-إيضاح المعضلات من شرح الإشارات، يكى از سه شرح علامۀ حلى بر كتاب اشارات ابن سينا است. تفاوت اين شرح با دو تاى ديگر در اين است كه در آن، هم متن اشارات و هم شرح خواجه بررسى و مشكلات هر دو توضيح داده شده است.
د-الأسرار الخفية في العلوم العقلية، اين كتاب در سه مجلد است كه علامه آن را به نام هارون بن شمس الدين جوينى( متوفاى سال ۶۸۵ ه ق) نوشته است و مشتمل بر منطق و طبيعيات و
الهیات است.
ه-إيضاح المقاصد من حكمة عين القواعد، متن كتاب از كاتبى قزوينى از علماى معاصر خواجه نصير الدين طوسى است و علامه آن را شرح كرده است.
و-تحصيل الملخّص، تنها يك جلد از آن موجود است و مثل شرح براى ملخّص فخر الدين رازى مىماند كه در حكمت و منطق نوشته شده است.
ز-حل المشكلات من كتاب التلويحات، اين كتاب شرح كتاب تلويحات
شیخ شهاب الدین سهروردی است و داراى چند جلد است. اسم ديگر اين كتاب« كشف المشكلات من كتاب التلويحات» مىباشد و مشتمل بر منطق و حكمت است.
ح-كشف الخطأ من كتاب الشفاء، كتابى است در دو جلد پيرامون اشتباهات ابن سينا در كتاب
شفاء نوشته شده است.
ط-مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق، كتابى در سه موضوع منطق و طبيعيات و الهيات است و نسخهاى از آن در
دانشگاه تهران موجود است.
ي-المحاكمات بين شراح الإشارات، سه جلد كتاب در داورى بين شارحان كتاب اشارات است.از كتابهاى فلسفى ديگر علامه مىتوان اينها را نام برد:
-القواعد و المقاصد في المنطق و الطبيعي و الإلهي، -تحرير الأبحاث في معرفة العلوم الثلاث( منطق، طبيعيات، إلهيات)، -تنقيح الأبحاث في معرفه العلوم الثلاث، -المباحث السنية و المعارضات النصيرية، -إيضاح التلبيس من كلام الرئيس.
أ- الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد، كتاب تجريد الاعتقاد نوشتۀ خواجه نصير الدين طوسى داراى دو بخش منطق و فلسفه مىباشد كه هر كدام جداگانه بوسيلۀ علامه شرح شده و هر يك بصورت كتابى در آمده است.
الجوهر النضید شرح بخش منطق آن و به صورت غير مزجى نوشته شده و از مقدمۀ كتاب ظاهر مىشود كه بعد از رحلت خواجه، شارح به شرح آن اقدام كرده است.
ب-القواعد الجلية في شرح الشمسية، شرحى غير مزجى بر كتاب شمسيۀ
کاتبی قزوینی است و مصنف آن را به درخواست بعضى شاگردانى كه نزدش
شمسیه را مىخواندند نوشته است. علامه در اين كتاب به توضيح مطالب كتاب اكتفا كرده و از اظهار نظر خوددارى كرده است.اين كتاب را« مختصر علامه در منطق» مىتوان ناميد زيرا او در هر علمى به نوشتن كتابهاى مختصر و متوسط و مفصل اقدام نموده است علامه اين كتاب را در سن ۳۰ سالگى يعنى سال ۶۷۷ ه ق نوشته است.
ج-الأسرار الخفية في العلوم العقلية، كتاب مفصل علامه در منطق است. اين كتاب كه سه جلد دارد به درخواست
هارون بن شمس الدین جوینی نوشته شده است و مشتمل بر منطق و طبيعيات و الهيات است.
د-
آداب البحث ، رسالۀ مختصرى دربارۀ چگونگى
مناظره و بحث است.
ه-تحصيل الملخّص، اين كتاب حالت شرح گونه بر كتاب« الملخّص» نوشتۀ فخر رازى است و تنها يك جلد آن باقى مانده است و مشتمل بر حكمت و منطق است.
و-حلّ مشكلات من كتاب التلويحات، اين كتاب شرح كتاب« تلويحات» شيخ شهاب الدين سهروردى است و داراى چند مجلد است.
اسم ديگر آن« كشف المشكلات من كتاب التلويحات» است و مشتمل بر منطق و فلسفه است.كتابهاى ديگر علامه در منطق عبارتند از: -الدر المكنون في علم القانون، -نهج العرفان في علم الميزان، -مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق في المنطق و الطبيعي و الإلهي، -نور المشرق في علم المنطق
أ-نهج الإيمان في تفسير
القرآن، علامه گفته است كه در اين كتاب خلاصۀ
کشاف و تبيان و ديگر تفاسير را ذكر كرده است.
ب-السرّ الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، نام ديگر آن« القول الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» است. آنچه اكنون از اين كتاب موجود است شامل
سورۀ فاتحه و بقره مىباشد كه آن هم قبل از آيۀ« مالك يوم الدين» و آخر
سورۀ بقره از آيۀ« آمن الرسول» را در بر ندارد.
أ- استقصاء الاعتبار في تحرير معاني الأخبار، علامه مىگويد در اين كتاب هر حديثى كه به دست ما رسيده است ذكر كردهام و در مورد هر حديثى بحث نمودهام كه صحيح السند است يا نه؟ و متنش متشابه است يا نه؟ و آنگاه دربارۀ مطالبى كه متن در بر دارد مثل مطالب اصولى و ادبى و هر آنچه از متن
استنباط مىشود مثل
احکام شرعی و غير آن تحقيق نمودهام و كتابى مثل آن تاكنون نوشته نشده است.
ب-مصابيح الأنوار، علامه در خلاصه گفته است در اين كتاب همۀ احاديث را ذكر كردهام و هر كدام را در فن خاصى آورده و هر فنى را نيز به ابوابى تقسيم كرده و احاديث را از
پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخر
ائمه علیهم السلام به ترتيب آوردهام، اين كتاب اكنون موجود نيست.
ج-الدر و المرجان في الأحاديث الصحاح، ظاهرا علامه در اين كتاب يك جلدى احاديثى را كه به نظرش صحيح مىآمده جمعآورى كرده است و صاحب معالم هم به پيروى از او كتاب«
منتقی الجمان في الأحاديث الصحاح و الحسان» را نوشته است.
د-جامع الأخبار، اين كتاب قبل از مختلف الشيعة نوشته شده است.
ه-شرح الكلمات الخمس، پنج كلمه از حضرت على عليه السلام در جواب
کمیل بن زیاد در اين كتاب شرح داده شده است.
و-مختصر شرح نهج البلاغة، بعضى گفتهاند اين كتاب خلاصۀ شرح
کمال الدین بن میثم استاد علامه است.
ز-النهج الوضاح في الأحاديث الصحاح، اين كتاب اكنون موجود نيست.
أ-منهاج الصلاح في اختصار المصباح، اين كتاب تلخيص«
مصباح المتهجد » شيخ طوسى است و علامه آن را به خواهش وزير
عز الدین محمد بن محمد قوهری نوشته است.علامه كتاب مصباح را به ده باب تقسيم نمود و باب يازدهمى در كلام به آن افزود كه معروف به
باب حادی عشر است.
ب-الأدعية الفاخرة عن الأئمة الطاهرة عليهم السلام.
أ- إيضاح الاشتباه في أسماء الرواة، براى اين كتاب اسمهاى ديگرى مثل«
إیضاح الاشتباه في ضبط تراجم الرجال» نيز گفتهاند. موضوع آن ضبط صحيح اسامى مختلف راويان مىباشد كه به ترتيب حروف الفبا از اول اسم خود شخص و سپس پدران او و در نهايت شهر منسوب به آن آمده است و براى رفع
اشتباه حركتهاى حروف اسماء نيز ذكر شده است.جد صاحب روضات، آن را به نظم كنونى كه در حروف دوم و سوم نيز ترتيب لحاظ شده است منظم كرد و آن را«
تقسیم الإفصاح » ناميد و شيخ
علم الهدی پسر محقق فيض آن را تكميل نمود و آن را«
نضد الإیضاح » ناميد.
ب-خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، يك جلد كتاب در دو فصل است. فصل اول در مورد افراد مورد وثوق و اطمينان مىباشد.فصل دوم در مورد ضعفاء و كسانى است كه سخنشان مردود است يا علامه دربارۀ آنها توقف نموده است.هر دو قسم از ابتدا بر اساس حروف الفبا مرتب گرديده و اگر كتابى داشتهاند ذكر شده است ولى تمام آنها و همين طور تفصيل شرح حال آنها ذكر نگرديده است.
ج-كشف المقال في معرفة الرجال، اين كتاب كتاب مفصل علامه در علم رجال محسوب مىشود زيرا علامه در« خلاصه» و« إيضاح» تفصيل مطالب را به اين كتاب ارجاع داده است.وى راجع به اين كتاب گفته كه هرچه دربارۀ راويان و مصنفان گفته شده در اين كتاب آوردهايم و احوال متأخرين را نيز ذكر كردهايم و هر كس استقصاى احوال آنها را بخواهد اين كتاب برايش كافى است و در نزد علما نيز به كتاب«
رجال کبیر » معروف است، اين كتاب اكنون موجود نيست.
أ- بسط الكافية، كتاب يك جلدى است كه در آن«
شرح کافیه » خلاصه شده است.
ب-كشف المكنون من كتاب القانون، اين كتاب خلاصۀ«
شرح جزولیه در نحو » است.
ج-المطالب العلية في علم العربية.
د-المقاصد الوافية بفوائد القانون و الكافية، در اين كتاب بين كتاب« جزوليه» و« كافيه» كه هر دو دربارۀ نحو هستند جمع شده است و هر جا نياز به مثال بوده امثلهاى اضافه شده است.
ه-لب الحكمة في النحو.
الدلائل البرهانية في تصحيح الحضرة الغروية، اين كتاب تلخيص كتاب«
فرحة الغری » نوشتۀ
سید عبد الکریم بن طاوس حلّی است و در آن تمام دلائلى كه موضوع قبر حضرت على عليه السلام را نشان مىدهد بيان گرديده است. و علاّمه( ره)
اسناد و مكرّرات آن را حذف نموده است.اين كتاب مشتمل بر دو مقدمه در بيان مكان فعلى قبر و سبب مخفى شدن آن و يازده باب است كه در آن رواياتى از پيامبر و ائمه عليهم السلام و زيد شهيد و منصور و رشيد و بنى هاشم و علما و همين طور كراماتى كه در مكان قبر رخ داده ذكر گرديده است.
علامه چند
اجازه براى شاگردان خود نوشته است.
أ-
اجازۀ بنی زهره كه مفصلترين و مهمترين آنها مىباشد.اين اجازه خود همانند يك رساله است و علاوه بر توصيههاى بسيار به پسران زهره، علامه در آن تمام طرقش و كسانى كه از آنها روايت مىكند و همين طور بسيارى از كتابهايش را در آن ذكر كرده است و خود سند مهم رجالى در اين امور محسوب مىشود. اين اجازه در سال ۷۲۳ ه ق نوشته شده است.
ب وج- دو اجازه به
سید نجم الدین مهنّا ، اين دو اجازه يكى مفصل و ديگرى مختصر است كه دومى در ذى حجۀ سال ۷۰۹ ه ق نوشته شده است.كتابهاى ديگرى نيز به علامه نسبت داده شده است كه نسبت بسيارى از آنها به او مشكوك و بعضى ديگر قطعا از او نمىباشد.
در ابتداى تأليف كتب فقهى در صدر
اسلام ، اين كتب عبارت از يك سلسله مجموعههاى روايت و حديث بود كه با سلسله سند به ائمۀ اطهار عليهم السلام اتصال و
استناد داده مىشد. پس از سه قرن، فقها مطالب فقهى را از قالب روايات و احاديث و ذكر سلسله سند خارج نموده و الفاظ صادر از مصادر تشريع را بدون استناد به امام و در لباس فتوا عرضه نمودند كه در اصطلاح آن را«
فقه منصوص » يا«
أصول متلقاة » گويند.
در مرحلۀ بعد دو نوع فقه در كنار هم ظهور پيدا كردند:
الف- يك نوع
فقه استنباطی بود كه بر اساس قواعد كلى و نصوص عام كتاب و سنت و ادلۀ عقلى به استنباط و
افتاء در احكام مستحدثه پرداخته مىشد.
ب- نوع ديگر
فقه تطبیقی يا مسائل الخلاف بود كه در آن پس از جمعآورى آراء مختلف فقهى مختلف با مقايسۀ ادله و براهين هر كدام از آنان به ارزش گذارى و مقايسۀ بين آنها پرداخته مىشد.
كتاب« منتهى المطلب» يكى از جامعترين و مبسوط ترين كتب فقه مقارنهاى و استدلالى در زمان خود است. اين كتاب از نظر عمق مباحث علمى و جامعيت تعريفات و تفاصيل مطالب و همچنين كيفيت تقسيمات و تنويع منظم و منسجم، كمنظير مىباشد.
علامه حلّی كه از بزرگترين فقهاى اماميّه در طول تاريخ مىباشد از نظر سبك استنباط و استدلال در زمان خود و بعد از آن، تحولى عظيم ايجاد نموده است.
وى به دليل كثرت و تنوع تأليفات فقهى و نگارش كتب فقهى: - مختصر همچون« تبصرة المتعلمين» و« إرشاد الأذهان»، - و متوسط همچون« قواعد الأحكام» و« تحرير الأحكام»، - و مفصّل همچون« منتهى المطلب» و« مختلف الشيعة» و« تذكرة الفقهاء»، در تاريخ فقه از ساير علماء و بزرگان متمايز شده و در واقع حلقۀ واسطه بين قدماء و متأخرين از فقهاء مىباشد. هر كدام از كتب فقهى مفصل وى داراى سبك خاصى مىباشد كتاب« مختلف الشيعة» به صورت
فقه مقارنهای در داخل مذهب اماميه،« تذكرة الفقهاء» در محدودۀ معين در خارج از مذهب،« منتهى المطلب» در سطح وسيع و فراگير خارج از
فقه امامیّه تدوين شده است.
مؤلف در خطبۀ كتاب مىنويسد: كتابنا هذا لا يخلو عن مطالب دقيقة و مباحث عميقة، لم توجد في شيء من صحف الأوّلين و لم تسطر في دفاتر الأقدمين، لما استنبطناه من فكرنا و نظرنا، فنذكر الخلاف الواقع بين الأصحاب مع ذكر حججهم و الرد على الفاسد منها.
كتاب منتهى المطلب بين سالهاى ۶۸۰ تا ۶۹۳ ق در حدود ۱۳ سال نوشته شده است. در مقدمۀ نهم در ابتداى كتاب آمده است: حتى إنا في مدّة عمرنا هذا و هو اثنان و ثلاثون سنة لم نشاهد من طلاّب الحق إلاّ من قلّ.
با توجه به سال تولد مؤلف كه ۶۴۸ ق بوده است بنابراين سال آغاز كتاب در سن سى و دو سالگى وى، ۶۸۰ ق بوده است.
علاوه بر اين در پايان كتاب طهارت در انتهاى جلد سوم آمده است، هذا آخر الجزء الأوّل من كتاب منتهى المطلب فرغ من( تصنيف مصنّفه) حسن بن يوسف بن المطهر الحلي في سادس عشر ربيع الآخر من سنته اثنين و ثمانين و سبع مائة من الهجرة النبوية( ج ۳/ ۳۶۵).
تاريخ اتمام كتاب، در كتاب« الخلاصة» مؤلف آمده است، آنجا كه مىنويسد: يتم إن شاء الله تعالى علمنا منه إلى هذا التاريخ و هو شهر ربيع الآخر سنة ثلاث و تسعين و ست مائة سبع مجلدات.
از نكات عجيب اين كه صاحب
ریاض العلماء در مورد آغاز تأليف كتاب منتهى المطلب در سال ۶۸۰ در مورد چرك نويس جلد ششم آن در
الذریعة آمده: فرغت من تسويده حادي عشر جمادى الآخر سنة ثمان و ثمانين و ست مائة.
ترديد نموده است و مىنويسد: و المشهور أنّ أوّل كتاب ألفه العلاّمة هو كتاب منتهى المطلب كما صدر به كتبه في الذكر إيضا و يقال إنه كان له في زمن تأليفه خمس و ثلاثون( ثلاث و ثلاثون) سنة... فلعلّ المشهور غير صحيح أعني كون أوّل ما شرع في التأليف ابن خمس و ثلاثين سنة فتأمّل.
در الذريعة بدون ذكر تاريخ انتشار آمده است: قد طبع في مجلدين، أولهما إلى آخر الصلاة و ثانيهما إلى آخر الحج.
در كتاب
مقدمهای بر فقه شیعه به چاپ كتاب در سال ۱۳۱۶ ق اشاره نموده است.
جلد اول كتاب موجود در سال ۱۴۱۲ ق، جلد دوم در سال ۱۴۱۳ ق و جلد چهارم در سال ۱۴۱۵ ق چاپ شده است. ناشر كتاب مجمع البحوث الإسلاميّة (
بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ) مىباشد. تحقيق و تصحيح كتاب توسط قسمت فقه اين بنياد صورت گرفته است.
در الذريعة به نسخهاى به خط علامۀ حلّى كه متعلّق به كتابهاى
موقوفۀ آل محیی الدین در نزد شيخ قاسم بن شيخ حسن محيى الدين جامعى بوده
اشاره شده است.
در كتاب مقدمهاى بر فقه شيعه به ۱۱ نسخه از كتاب اشاره شده كه اكثر آنها مربوط به قرن هشتم و دهم است و يكى از آنان نسخۀ اصل است كه در كتابخانۀ
آیة الله حکیم با شمارۀ ۶۰ موجود است.
در مقدمۀ كتاب« إرشاد الأذهان» به ۵ نسخه از كتاب اشاره نموده است كه متعلّق به:
-
مسجد گوهرشاد با شمارۀ ۵۵۴، - كتابخانۀ عمومى آية الله حكيم با شمارۀ ۶۶۱، - كتابخانۀ دانشگاه مدينة العلم در كاظميّه با شمارۀ ۲۰۳ مربوط به سال ۹۷۲ ق، - كتابخانۀ امير المؤمنين عليه السلام در نجف اشرف مربوط به سال ۹۸۲ ق، - كتابخانۀ عمومى وزيرى در يزد با شمارۀ ۱۲۹۶۴ مىباشد.
در تصحيح و تحقيق كتاب موجود از ۹ نسخه استفاده شده است كه ۵ نسخۀ اول متعلّق به
آستان قدس رضوی و ۲ نسخه متعلّق به كتابخانۀ مسجد گوهرشاد و يك نسخه متعلق به
کتابخانۀ ملی ملک و نسخۀ آخر متعلق به سيد جعفر مير داماد مىباشد. اين نسخه
ها عبارتند از:
أ- نسخهاى با شمارۀ ۹۵۴۸، به خط محمد بن على جزائرى مربوط به سال ۱۰۴۷ ق، اين نسخه فقط شامل كتاب طهارت است و با رمز( خ) مشخص شده است.
ب- نسخهاى با شمارۀ ۱۰۵۹۷ و به خط يوسف بن يعقوب طالقانى و محمد بن شاه منصورى تبريزى، مربوط به سال ۹۷۳ ق، اين نسخه شامل كتابهاى طهارت، صلاة، زكاة، خمس و قسمتى از صوم است و با رمز( ن) مشخص شده است.
ج- نسخهاى به خط على بن محمد بن هلال با شمارۀ ۱۲۳۱۴ و مربوط به سال ۱۰۶۶، كه با رمز( ق) مشخص شده است.
د- نسخهاى به خط محمد بن شمس بن جعفر غسانى، با شمارۀ ۱۰۱۲ و مربوط به سال ۹۸۱ ق كه با رمز( ع) مشخص شده است.
ه- نسخهاى به خط على بن حاج قوام الدين بن محمود عاقولى با شمارۀ ۲۸۵ و مربوط به سال ۹۸۲ كه با رمز( ع) مشخص شده است.
و- نسخۀ كتابخانۀ مسجد گوهرشاد با شمارۀ ۵۵۴ و به خط مؤلف، حسن بن يوسف مربوط به سال ۶۸۷ ق كه با رمز( ح) مشخص شده است.
ز- نسخۀ ديگر مسجد گوهرشاد با شمارۀ ۱۳۲۶ و به خط نوۀ شهيد اول.
ح- نسخۀ كتابخانۀ ملى ملك با شمارۀ ۱۲۲۸ به خط محمد هادى ميرزا عرب شيرازى كه با رمز( م) مشخص شده است.
ط- نسخۀ متعلّق به سيد جعفر ميرداماد در تهران به خط على بن محمد بن هلال مربوط به سال ۹۸۵ ق كه با رمز( د) مشخص شده است.
كتاب شامل ۱۰ مقدمه است و در ابتداى آن گفته شده كه شامل ۴ قاعده(
عبادات ، معاملات، ايقاعات و احكام) است. امّا فقط قسمت عبادات آن موجود است.
در جلد اوّل و دوّم و سوّم، كتاب
طهارت و در جلد چهارم قسمتى از كتاب صلاة مطرح شده است. مباحثى كه در جلدهاى اول تا چهارم مطرح شدهاند عبارتند از:
جلد اول: مباحث اقسام آب
ها و قسمتى از بحث
وضو .
جلد دوم: افعال وضو و اقسام غسل
ها( جنابت، حيض، استحاضه،
نفاس ، مس ميت، و مستحب).
جلد سوم:
تیمم ، نجاسات، ظروف و پوست حيوانات.
جلد چهارم: مقدمات نماز( تعداد ركعات،
اوقات نماز ، قبله، لباس نمازگزار، مكان نمازگزار،
اذان و اقامة ).
كتاب منتهى المطلب مجموعهاى از خصوصيات و ويژگىهاى با ارزشى است كه در كمتر كتابى ديده مىشود.
از مهمترين اين ويژگى
ها سبك ورود و خروج مؤلف در مباحث فقهى است. وى در برخورد با نظريات عامه روشهاى متفاوتى را انتخاب نموده و همچنين در بررسى روايات و
اجماع و نظائر آن به صورت متنوعى بحث مىكند. گاهى پس از بيان نظريات خود، ساير اقوال را مطرح و در نهايت نتيجهگيرى مىكند، گاهى صرفا نظريات عامه را مطرح مىكند و گاهى نيز صرفا به بيان يك روايت يا متن فتاواى فقهى برگرفته از متون روايات مىپردازد. اما عموما نحوۀ ورود به مباحث اين گونه است كه در ابتدا ادلۀ اوليۀ كتاب و سنت و غيره و سپس ادلۀ ثانويه يعنى اصول عمليّه مطرح مىشود. در نحوۀ برخورد با نظريات عامه با استناد به روايات، اجماع يا عمل صحابه از روشهاى متفاوتى استفاده مىكند.
او در مقام الزام و
اجبار عامّه به پذيرش نظريۀ صحيح، گاهى از روايات معتبر السند در نزد آنان استفاده مىنمايد. به عنوان نمونه در بحث طهارت پوست ميتهاى كه دباغى شده اين چنين مىنويسد: قال أسناده جيّد. و در موارد ديگر نيز گاهى از طريق خود عامه رواياتشان را تضعيف مىكند، گاهى نسبت توهم به راوى مىدهد، و در مواردى نيز با بيان روايات معارض و يا تغيير صحيح از ظهور روايات با آنان برخورد مستدلّ دارد.
از ديگر ويژگىهاى كتاب
استقراء تام و احاطۀ مؤلف به نظريات فقهاى
شیعه و
سنی است. مؤلف در اين كتاب بيش از همۀ فقهاء به نظريات شيخ طوسى متعرض شده است و در كنار آن به نظريات سيد مرتضى، شيخ مفيد،
شیخ صدوق ، ابن ابى عقيل، ابن جنيد،
ابو الصلاح حلبی ، سلار بن عبد العزيز، ابن البراج،
قطب راوندی ، ابن ادريس مىپردازد.
مؤلف در مواردى براى اثبات نظريات اماميّه به نظر
اهل البیت علیهم السلام استناد مىنمايد، به عنوان نمونه: لنا أنها عبارة متلقاة من الشرع غير معقولة المعنى، بل المأخوذ فيها
اتّباع ما وظّفه الشارع و المنقول عن أهل البيت عليهم السلام يجب الأخذ به، لأنهم أعرف بخطانّ الشرع .
گاهى نيز به عمل صحابه در كنار عمل اهل بيت عليهم السلام استناد مىكند، به عنوان نمونه در بحث
تکبیرة الإحرام : و عمل الصحابة بما قلناه، و عمل أهل البيت عليهم السلام، مع أنه الحجّة و هم أعرف بمظّان الأمور الشرعيّة.
در استناد به عمل صحابه، مؤلف به سه گونه عمل مىكند:
۱- در موقع رد مخالفين در صورتى كه غير از عمل صحابه به دلايل ديگرى نيز استناد كرده باشند.
۲- در مواردى كه فقط به عمل صحابه استناد نموده باشند يا معارض قرار دادن آن با عمل
صحابه آن را رد مىنمايد.
۳- در مواردى ديگر نيز عمل صحابه را كه مستند به عمل
رسول الله صلی الله علیه و آله نيست رد مىكند.
از ديگر ويژگىهاى كتاب رد
قیاس و استحسان به عنوان مستندات شرعى است، به عنوان نمونه در بحث جواز شروع نماز به غير از صيغۀ الله اكبر مىنويسد: و الجواب... أنّه قياس في مقابل النصّ، فلا يكون مقبولا. و در بحث مقدار
آب کر : و التقدير بعشرة أذرع مجرد
استحسان من غير دليل.
مؤلف در تأليف كتاب از منابع متعددى استفاده كرده كه مهمترين آنان عبارتند از:
- الإستبصار ، - التهذيب، - استقصاء الاعتبار، - الجمل و العقود، -
جمل العلم و العمل ، - المبسوط، - مدينة العلم، - المسائل الطرابلسيّة، - المسائل الموصليّة، - المصباح، - المقنعة، - المقنع، -
من لا یحضره الفقیه ، - النهاية، - المسائل الناصريّة، - الانتصار، - الوسيلة، - الخلاف، - المهذّب، -
الکافی فی الفقه .
در مقدمۀ هشتم از مقدمات كتاب، مؤلف بعضى از كلمات را كه كنايه از افراد يا معانى خاصى است مطرح نموده كه عبارتند از:
۱- الشيخ: الإمام أبا جعفر محمد بن حسن طوسى، ۲- المفيد: الشيخ محمد بن محمد بن نعمان، ۳- الشيخين: شيخ طوسى و شيخ مفيد، ۴- في الصحيح: ما كان رواته ثقاة عدولا، ۵- في الحسن: ما كان بعض رواته قد اثنى عليه الأصحاب و إن لم يصرحوا بلفظ التوثيق له، ۶- في الموثق: ما كان بعض رواته من غير الإماميّة كالفطحيّة و الواقفيّة و غيرهم إلاّ أن الأصحاب شهدوا بالتوثيق .
علامۀ حلى در كتاب
الخلاصة : لم يعمل مثله ذكرنا فيه جميع مذاهب المسلمين في الفقه و رجحنا ما نعتقده بعد
إبطال حجج من خالفنا فيه.
علامۀ حلى در صفحات آخر كتاب إرشاد الأذهان و تحرير الأحكام: بأنه بلغ الغاية و تجاوز النهاية.
خطبۀ كتاب منتهى المطلب: فشرعنا في عمل هذا الكتاب المحتوى على المسائل اللطيفة و المباحث الدقيقة الشريفة.
در جاى ديگر: مع أن كتابنا هذا لا يخلو عن مطالب دقيقة و مباحث عميقة، لم توجد في شيء من صحف الأوّلين و لم تسطر في دفاتر الأقدمين، مما استنبطناه من فكرنا و نظرنا.
فوائد رضویّه : صنف في كل علم كتبا و أتاه من كل شيء سببا أما الفقه فهو أبو عذرة و غواص بحره و له فيها اثنى عشر كتابا هي ملجأ العلماء و مرجع الفقهاء هي منتهى المطلب في تحقيق المذهب و أوّل ما صنفه من هذه الكتب كتاب المنتهى و آخرها المختلف و أحسنها و أدّقها و أمتنها القواعد و أنفعها للمستدل المختلف و المنتهى و التذكرة و أكثرها مسائل و أقربها للمتناول كتاب تحرير.
روضات الجنات: أو في سبع كالمختلف في تمام الفقه و المنتهى إلى المعاملات.
حاشية
لؤلؤ البحرین :
علامه سید محمد صادق بحر العلوم : سبق في فقه الشريعة و ألف فيه المؤلفات المتنوعة من مطولات و متوسطات و مختصرات فكانت محط أنظار العلماء من عصره إلى اليوم تدريسا و شرحا و تعليقا، فمن المطولات المختلف و التذكرة و منتهى المطلب.
الذريعة: ذكر فيه مذاهب جميع المسلمين في الأحكام و حججهم عليها و الرد على غير ما يختاره.
نرم افزار جامع فقه أهل البيت عليهم السلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی