• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تجارت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تجارت به معانی خرید و فروش، مطلق کسب و داد و ستد، داد و ستد به قصد سود بردن است.



تجارت در لغت به معنای خرید و فروش و نیز خریدن کالا به انگیزۀ فروختن آن با بهای بیشتر، همچنین به کارگیری سرمایه به منظور سود بردن، آمده است.
[۲] تاج العروس، واژۀ «تجر»

واژۀ تجارت، مصدر و به قولی اسم مصدر است که در اصل، دلالت بر حرفۀ بازرگانی دارد و تاجر و بازرگان به کسی گفته می‌شود که داد و ستد را حرفۀ خود ساخته است.


عنوان تجارت در کلمات فقها در هر سه معنای اشاره شده در تعریف لغوی به کار رفته، ولی معنای سوم (معاوضه به قصد سود بردن) موافق عرف و لغت و کلام مفسران و روایات وارد شده در ستایش و ترغیب تجارت، دانسته شده است. چنان‌که مراد از تجارت در مسئله تعلّق زکات به مال التّجاره در باب زکات، همین معنا است. ازاین‌رو، برخی فقها قصد کسب و سود بردن را در تحقّق تجارت لازم دانسته‌اند. در مقابل، برخی دیگر آن را نپذیرفته و گفته‌اند: مراد فقها از تعریف تجارت در بحث زکات ، تعریف و تحدید موضوع حکم شرعی- یعنی فردی از افراد تجارت به عنوان متعلّق حکم شرعی (استحباب زکات)- است نه تعریف و تحدید خود تجارت.برخی فقها آیۀ کریمۀ «إلّا أن تکون تجارة عن تراض منکم» را ناظر به معنای دوم تجارت، یعنی مطلق کسب و معاوضه- که شامل انواع کسبها و معاوضه نظیر اجاره، صلح و غیر آن می‌شود- دانسته‌اند.برخی فقها در کتب فقهی، برای عنوان تجارت یا متاجر بابی مستقل تأسیس کرده و احکام کسبها به نحو کلّی و خصوص بیع و انواع آن را به تفصیل در ذیل آن آورده‌اند و برای دیگر کسبها مانند اجاره و مزارعه بابی مستقل قرار داده‌اند.بعضی، عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر را جایگزین تجارت و متاجر کرده و در ذیل آن از احکام کسبها و نیز آداب تجارت، سخن گفته‌اند؛ سپس برای انواع کسبها همچون بیع، اجاره، مزارعه و مضاربه، بابی مستقل منعقد کرده و هریک از ابواب یاد شده را زیر مجموعۀ عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر قرار داده‌اند.البتّه اختلاف در چینش و ساماندهی بابهای مرتبط با انواع کسبها، خلط مباحث آنها را نیز در پی داشته است؛ ازاین‌رو، بعضی گفته‌اند: بهتر آن است که برای مطلق کسب، بابی مستقل منظور و احکام و آداب کلّی کسبها در ذیل آن آورده شود؛ سپس برای هریک از کسبها و تبیین احکام خاصّ آنها بابی مستقل منعقد گردد. در این مقاله به تبیین احکام و آدابی که در فقه تحت عنوان احکام یا آداب تجارت در باب آن مطرح است، بسنده می‌شود.


حرفه تجارت در روایات از برترین و با برکت‌ترین حرفه‌ها شمرده شده است. برپایۀ روایتی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نه جزء از ده جزء خیر و برکت در تجارت قرار داده شده است و در روایتی از امام صادق علیه السّلام، ترک تجارت سبب نقصان عقل آدمی معرفی شده است.


آداب تجارت به دو بخش الزامی و سنن تقسیم می‌شود:

۴.۱ - احکام الزامی

غشّ، تدلیس ، ربا و نجش در معامله حرام است. بنابر قولی احتکار ، تلقّی رکبان و وکیل شدن حضری- خواه شهر نشین یا روستانشین- برای بادیه‌نشین بلکه برای هر غریبی نیز حرام است. قول دیگر کراهت آنها است.

۴.۲ - احکام غیر الزامی (سنن)

سنن تجارت خود دوگونه است:

۴.۲.۱ - سنن فردی

پاره‌ای از آنها جنبۀ فردی دارد، مانند استحباب نیّت بی‌نیازی از مردم و توسعه بر خانواده در کسب؛ توکّل بر خداوند؛ فراگیری احکام شرعی تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن تجارت هنگام نماز؛ گفتن شهادتین و سه بار تکبیر در وقت خرید کالا و تجارت کردن در وطن خود و کراهت زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.

۴.۲.۲ - سنن اجتماعی

پاره‌ای از سنن تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم رفتار بازرگان با طرف معامله است، مانند استحباب رعایت برابری میان خریداران؛ گشاده‌رویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار ( اقاله) و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت ستایش کالا هنگام فروش و نکوهش آن در زمان خرید. همچنین سوگند خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که عیب آن پوشیده می‌ماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد پست و سود گرفتن از‌ کسی که به او وعدۀ ارفاق و احسان در معامله داده شده است.


در قرآن بارها واژۀ تجارت به کار رفته است، بی‌آنکه سایر مشتقات آن به کار رفته باشد. در آیۀ ۲۸۲سورۀ بقره که در صدر آن و برای پیشگیری از نزاع احتمالی به کتابت مبایعه توصیه شده، در انتهای آن «تجارت حاضره» استثنا شده است، به این معنا که اگر کالای مورد معامله نقداً و دست به دست رد و بدل گردد، مکتوب نساختن آن اشکالی نخواهد داشت.
[۲۳] محمود زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
در آیۀ تراضی تجارت به معنی مبایعه به کار رفته، و با توصیف آن به تراضی ازشمول اکل مال به باطل خارج شده است. برخی از فقیهان برای بطلان بیع فضولی به این آیه استناد جسته‌اند.
[۲۸] شیخ انصاری، المکاسب، ج۸، ص۲۰۱_۲۰۲، تبریز، ۱۳۶۸ش.
گروهی دیگر نیز تجارت را مرادف بیع دانسته، و استفاده از واژۀ اکل را کنایه از تملک گرفته، و بر پایۀ آن حکم کرده‌اند که انتقال ملکیت در عقد بیع به محض حصول تراضی صورت می‌پذیرد.
[۲۹] ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج۷، ص۴۵۴، به کوشش محمدعلی توحیدی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
در آیۀ ۳۷سورۀ نور واژۀ تجارت در کنار بیع به کار رفته، و اشتغال به امور دنیوی قلمداد شده است، به گونه‌ای که خداوند مردانی را که طلب رزق و روزی از طریق تجارت و سوداگری آن‌ها را از یاد خدا باز نمی‌دارد، ستوده است، تا جایی که در روایات پاداش چنین افرادی نسبت به غیرتاجران که به ذکر خدا مشغول هستند، عظیم‌تر محسوب شده است.
[۳۱] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۱۲، بیروت، ۱۳۹۱ق.
گفته شده است که مقصود از تجارت در این آیه انتقال شئ مملوک از شخصی به شخص دیگر در برابر عوض معین و از روی تراضی است.


برخی از مفسران در تعلیل مقابلۀ تجارت و بیع در آیه بر این نظرند که مفهوم تجارت برحسب عرف ، استمرار در اکتساب از راه داد و ستد است، اما بیع یک عمل اکتسابی دفعی است. یعنی تفاوت بیع و تجارت از حیث دفعه و استمرار است. بنابراین، نفی بیع پس از نفی تجارت به این معناست که نه تجارت دائمی و نه داد و ستد موقت افراد موصوف در آیه را از یاد خدا باز نمی‌دارد. از آن‌جا که سود بیع در مقایسه با سود تجارت بالفعل حاضر است، آیه در مقام بیان این مطلب است که مردان خدا هرگز از یاد او غافل نیستند، خواه سخت سرگرم تجارت به مثابۀ یک حرفه باشند و خواه در حال دادوستد و کسب درآمد باشند.
[۳۳] محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۱۲۷، قم، جماعة المدرسین.
گروهی دیگر تجارت به کار رفته در این آیه را تصرف در رأس‌المال برای کسب سود دانسته‌اند.
[۳۴] راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۷۳، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
این معنا با آنچه از مفهوم تجارت در آیۀ ۱۶ سوره بقره اراده شده است، مناسبت بیشتری دارد، زیرا خداوند در آن تجارتی را که موجب از دست دادن هدایت و رسیدن به گمراهی باشد، مایۀ خسران و زیان دانسته است.


در آیۀ ۱۱ سوره جمعه که تجارت در کنار لهو به کار رفته، و نیز در آیۀ ۲۴ سوره توبه که در آن به کسانی که اشتغال به طاعت الاهی و جهاد در راه خدا را موجب کساد تجارت دانسته، و به عقوبت الاهی بیم داده شده‌اند، همین تجارت نامطلوب و زیانبار قصد شده است. از دیگر سو، ایمان به خدا و پیامبر (ص) و جهاد در راه خدا با مال و جان، تجارت نجات‌دهنده از عذاب قلمداد شده است همچنان که در آیۀ ۲۹ سورۀ فاطر برپا دارندگان نماز و انفاق‌کنندگان را امیدوار به تجارتی دانسته است که هرگز زیان و زوال نخواهد یافت.


از بررسی مجموع آیاتی که واژۀ تجارت در آن‌ها به کار رفته است، به دست می‌آید که در قرآن تجارت معنایی عام و گسترده دارد و هرگونه دادوستدی را در بر می‌گیرد، خواه دنیوی و مادی باشد و خواه اخروی و معنوی. علاوه بر این، از مفاد آیات برمی‌آید که تجارت در حقیقت خود ممدوح و مطلوب است، مگر آن‌که انسان را از یاد خدا بازدارد که در این صورت سخت نکوهش شده است. در روایات نیز تجارت به معنای عام آن ملحوظ گردیده، و به آن سفارش شده است. در کتب روایی ابواب مختلفی وجود دارد که به انحای گوناگون اهمیت تجارت و فضیلت آن را با بیان احادیث متعدد ذیل هر باب متذکر شده‌اند، از قبیل باب استحباب تجارت،
[۴۳] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲، بیروت، ۱۳۹۱ق.
باب کراهت ترک تجارت،
[۴۴] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵، بیروت، ۱۳۹۱ق.
و باب فضل تجارت و مواظبت بر آن و یا آداب تجارت.
[۴۵] محمد کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
[۴۶] ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۳، ص۱۲۲، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
در روایتی آمده است: هرکس در طلب روزی بکوشد، در پیشگاه خداوند اجر و پاداش همسان با مجاهد و حج‌کننده خواهد داشت،
[۴۸] حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۳، قم، ۱۴۱۵ق.
همچنان‌که پرداختن به تجارت سبب بی‌نیازی از مردم شمرده شده است.
[۴۹] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴، بیروت، ۱۳۹۱ق.
حتی حرفۀ تجارت موجب افزایش عقل ، و ترک آن به معنی کاهش و نقصان خرد قلمداد شده است.
[۵۰] محمد کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
امام علی (ع) مردم را به تجارت تشویق کرده، می‌فرمود: از پیامبر (ص) شنیدم که روزی ۱۰ جزء است که ۹ جزء آن در تجارت، و تنها یک جزء در غیر آن است.
[۵۱] ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۳، ص۱۲۳، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
امام صادق (ع) نیز ترک تجارت و غفلت از آن را موجب سستی ‌و ضعف‌ عقل ‌دانسته است. امام علی (ع) در نامۀ معروف خود به مالک اشتر ، تاجران و اهل صنعت را مردمی آرام و سالم می‌داند و او را به نیکی در حق آنان سفارش می‌کند.
[۵۳] نهج‌البلاغه، نامه۵۳.



در متون فقهی، واژۀ تجارت به گستردگی قرآن و سنت به کار رفته است. فقیهان مسائل و مباحث مربوط به خرید و فروش را با عناوین گوناگون مانند مکاسب،
[۵۵] شهید اول، الدروس الشرعیه، ج۳، ص۱۵۹، قم، ۱۴۱۴ق.
بیع یا بیوع
[۵۶] سیدمرتضی، الانتصار، ج۱، ص۲۰۷، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
[۵۸] حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، ج۱، ص۴۵۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۹] حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، ج۱، ص۵۸۰، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۶۰] ملامحمد اشرفی، شعائر الاسلام، ج۱، ص۲۷۲، تهران، ۱۳۱۲ق.
تجارت
[۶۲] جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۰۷، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
و متاجر
[۶۴] حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۳۵، قم، ۱۴۱۶ق.
[۶۶] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
مطرح ساخته‌اند. این نام‌گذاری‌ها برای یک موضوع و مبحث، در مقام کاربرد، همه مفهوم یکسانی دارند. مفرد واژۀ متاجر، مَتْجَر یا مصدر میمی است به معنای تجارت کردن، یا اسم مکان و به معنی چیزهایی است که مورد کسب و اکتساب قرار می‌گیرند که فرض اول مناسب‌تر به نظر می‌آید، زیرا که فقیه از فعل مکلف بحث می‌کند، در حالی که اعیان متعلقات فعل او محسوب می‌شوند.


تجارت در اصطلاح فقیهان ۳ کاربرد دارد
[۶۹] محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، ج۸، ص۶، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
:
۱. مطلق کسب و اکتساب، در این صورت ابواب متعددی از فقه چون بیع، اجاره ، صلح ، وکالت ، مضاربه و جز آن را در بر می‌گیرد. تجارت در این معنا اعم از بیع خواهد بود.
۲. معاوضه به قصد سود بردن، تعبیرات فقیهان از تجارت در باب زکات همین معنا را افاده می‌کند. ظاهر برخی از آیات و نیز روایاتی که در مدح تجارت و تشویق به آن وارد شده‌اند، ناظر به این معناست، همچنان‌که در لغت نیز تجارت را تصرف در رأس‌المال برای سود بردن یا خرید و فروش به قصد سود
[۷۱] قلعه جی، معجم لغةالفقهاء، ج۱، ص۱۲۱، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
معنا کرده‌اند.
۳. مطلق بیع داد و ستد ، اعم از این‌که مشتمل بر سود باشد یا قصد سودآوری و انتفاع در آن ملاحظه نشود.
[۷۲] صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۸، ص۶۹، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
فقیهان این معنا از تجارت را مورد نظر دارند و از این‌روست که احکام و مسائل ریز و درشت خرید و فروش را به کتاب بیع و نیز مکاسب نام‌گذاری کرده‌اند. تجارت در این معنا یک اصطلاح فقهی قلمداد می‌شود و با معنی لغوی آن‌که حرفه و پیشه محسوب شده، و مهارت و ممارست در تحقق آن شرط است، متفاوت خواهد بود. بنابراین، هرچند شاید در عرف امروزی بیش‌تر به دادوستدهای عمده و کلان تجارت گفته می‌شود و تاجر کسی است که عمده‌فروشی می‌کند، اما در عرف فقیهان هر خرید و فروشی تجارت، و هر کاسبی حتی کاسب جزء، تاجر به‌شمار می‌رود و اصول و قواعد عمومی و اختصاصی حاکم بر بیع همه را شامل می‌گردد.


فقیهان ‌موضوع تجارت را از حیث حکم شرعی به سه دسته، یعنی‌ محرّم، مکروه و مباح تقسیم کرده‌اند،
[۷۷] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
زیرا آنچه که کسب و تجارت به واسطۀ آن صورت می‌گیرد، از دو فرض خارج نیست: یا شارع آن را نهی نکرده است که در این صورت مباح خواهد بود، یا نهی شارع به آن تعلق گرفته است. در این حال، چنانچه نهی الزامی باشد، موضوع تجارت حرام است و در صورتی که آن نهی مانع از نقیض نبوده، و غیرالزامی باشد، مکروه خواهد بود. بنابراین، موضوع تجارت، متعلق دو حکم دیگر، یعنی استحباب و وجوب قرار نخواهد گرفت.


تجارت محرّم که با عنوان مکاسب محرّمه از آن نام برده می‌شود، عبارت است از کسب و اکتساب با چیزهایی که شرع اسلام آن‌ها را حرام دانسته است. اکتساب با اعیان نجس مانند خمر ، مردار، خون ، خوک و سگ (به جز سگ‌های چهارگانه، یعنی سگ شکاری، سگ گله، سگ مزرعه و سگ نگهبان)، از این قبیل است. تجارت با آلات قمار و فروختن سلاح به دشمنان نیز در شمار مکاسب محرمه‌اند. اما تجارت مکروه کسب‌هایی را در بر می‌گیرد که یا ممکن است منجر به ارتکاب حرام گردد، مانند بیع صرف ، یا شبهه‌آمیزند مانند کاسبی کردن کسانی که از ارتکاب محارم ابایی ندارند. گاهی نیز برخی از کسب‌ها به جهت پست بودن آن‌ها مکروه قلمداد شده‌اند، مانند حجامت به شرط اجرت و «ضِراب الفحل».
[۸۰] صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۸، ص۷۰_۷۱، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
تجارت مباح، کسب و اکتساب با آن چیزهایی است که بر رجحان یا مرجوحیت آن‌ها دلیلی وجود نداشته، و به اصطلاح از این حیث متساوی الطرفین باشد. به‌طور کلی، تجارت جز با چیزهایی که حرام یا مکروه شمرده شده‌اند، در سایر موارد مباح است.


علاوه بر موضوع تجارت، خود تجارت، یعنی نفس تکسب نیز در متون فقهی به احکام پنج‌گانۀ تکلیفی دسته‌بندی شده است.
[۸۳] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
تجارت وقتی واجب است که تأمین ضروریات زندگی و هزینۀ اهل و عیال و نفقه آن‌ها منحصراً از این طریق میسر باشد. در این صورت، تجارت بر فرد واجب خواهد بود. حتی با ملاحظۀ این‌که تحقق نظام اجتماعی متوقف بر تجارت به معنای عام آن باشد، از این حیث موصوف به واجب کفایی خواهد بود، هرچند زاید بر مخارج و هزینه‌های ضروری باشد.
[۸۵] محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، ج۸، ص۸، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
تجارت مندوب یا مستحب تجارتی است که به قصد توسعۀ زندگی و رفاه بیش‌تر صورت می‌پذیرد و در صورتی که برای افزایش مال و بدون هیچ‌وجه ترجیحی به آن مبادرت شود، آن را مباح نامند. تجارت با اعیان مکروه و حرام نیز آن‌چنان‌که گذشت، مصداق تجارت مکروه و تجارت محرم‌اند.


در بیش‌تر متون فقهی
[۸۸] حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۷۷، قم، ۱۴۱۶ق.
[۹۰] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۴، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۹۲] جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، ج۱، ص۱۱۸، تهران، ۱۴۱۰ق.
فصلـی با نام آداب تجارت گشوده شده که در آن از مواردی سخن رفته است که کسبه و تجار به انجام آن‌ها توصیه، یا از ارتکاب آن‌ها بازداشتـه شده‌اند. فقیهان در بحث از آداب تجارت از یک سو به بیان چگونگی رفتار تاجر با مشتـریان پرداخته‌اند و از دیگر سو با استناد به احادیث و روایات نقل شده از معصـومین (ع) خواسته‌انـد احکام اخلاقـی را با ظرافتی کـه خاص متون فقهی است، به مسائل فقهی و حقوقی پیونـد دهند. از این‌روست که برخی از این آداب را با عنوان مستحبات، و برخی دیگر را ذیل مکروهات ذکر کرده‌اند. رعایت این آداب که برخی از فقیهان
[۹۳] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۸_۱۱۰، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
تا ۲۴ عنوان از آن را برشمرده‌اند، موجب می‌شود تا کاسب و تاجر مشمول روایاتی گردد که مفاد آن‌ها مدح تجارت و ستایش تاجران است و چنانچه فروشنده آن‌ها را رعایت نکند، مصداق احادیثی قرار می‌گیرد که در آن‌ها تاجر سخت مورد مذمت و نکوهش واقع شده است. این روایت که: «تاجر فاجر است و جایگاه فاجر جهنم است، مگر کسی که به حق می‌دهد و به حق می‌ستاند»،
[۹۴] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۵، بیروت، ۱۳۹۱ق.
در این راستا قابل توجیه خواهد بود.

۱۴.۱ - مستحبات

مهم‌ترین آدابی که تاجر به آن سفارش شده است و در شمار مستحبات محسوب می‌شود، عبارت‌اند از:
۱. یادگیری احکام فقهی تجارت و کسبی‌ که عهده‌دار آن است، هرچند به تقلید باشد.
۲. نگاه برابر به مشتریان و تساوی در رفتار با آن‌ها اعم از شریف و حقیر.
۳. پذیرش درخواست خریداری که پشیمان شده است و می‌خواهد معامله را فسخ کند.
۴. آسان گرفتن در خرید و فروش.
۵. اگر کالای پیمانهای یا کشیدنی را معامله می‌کند، بیشتر بدهد و کمتر بگیرد.
۶. عیب کالا را بگوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان.

۱۴.۲ - مکروهات

برخـی از مکروهات آداب تجارت نیز از این قرارند:
۱. تزیین کالا به گونه‌ای که رغبت کاذب ایجاد کند.
۲. سوگند خوردن در وقت معامله.
۳. فروختن کالا در محلی که سبب پنهان شدن عیب آن می‌گردد.
۴. ستایش کالایی که می‌فروشد و مذمت آنچه که می‌خرد.
۵. چانه زدن پس از قطعی شدن قیمت.
۶. داخل شدن در معاملۀ دیگران.


بجز در مباحث مربوط به بیع، در ابواب دیگر فقه نیز کم و بیش از تجارت سخن رفته است. ازجمله در باب زکات که در زمرۀ مباحث اقتصادی در فقه اسلامی محسوب است، آنجا که سخن از چیزهایی می‌رود که زکات به آن‌ها تعلق می‌گیرد، از مال‌التجاره نیز بحث شده است که آیا مشمول حکم زکات قرار می‌گیرد یا نه؟ مقصود از مال‌التجاره در این باب هر مالی است که شخص از طریق معاوضه و با این قصد که با آن تجارت کند، مالک می‌گردد.
[۹۵] حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۳، ص۳۴۳_۳۴۶، قم، ۱۴۱۳ق.
بر این پایه آنچه فرد به سبب ارث یا حیازت مباحات به دست می‌آورد، مال‌التجاره محسوب نمی‌شود، زیرا به‌ غیر عقد مالک شده است. همچنان‌که هبه نیز از دایرۀ شمول مال‌التجاره خارج خواهد بود، زیرا که هرچند به واسطۀ عقد به دست آمده، اما چون معاوضه نبوده، و گیرنده آن را به شکل تبرعی و مجانی دارا شده است، مال‌التجاره شمرده نمی‌شود. اعتبار کردن قصد اکتساب در تعریف مال‌التجاره نیز برای خارج کردن اشیائی است که انسان در معاوضات به دست می‌آورد، اما نه به قصد تجارت، بلکه برای سرگرمی یا صِرف انتفاع از آن.
[۹۷] شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۱۴۳، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
[۹۹] صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۵، ص۵۷۹، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
آنچه عوض خلع گرفته می‌شود و صلحی که بر عوض جنایت واقع می‌گردد، نیز مال‌التجاره محسوب نخواهد شد، زیرا مقصود از معاوضه، معاوضۀ محض است، یعنی هر دو طرف آن باید مال باشد.

۱۵.۱ - توسعه مفهوم مال‌التجاره

ناگفته نماند که برخی از فقیهان مفهوم مال‌التجاره را توسعه داده، و آن را شامل هر مالی دانسته‌اند که انسان به دست می‌آورد، اعم از این‌که به وسیلۀ عقد باشد یا غیر آن، معاوضی باشد یا تبرعی. مهم آن است که این مال را تملک کند و آن را مهیای تجارت سازد. در این حال، هبه و صلح مجانی در مفهوم مال‌التجاره قرار خواهند گرفت. بنابراین، قصد اکتساب در زمان تملک شرط نخواهد بود.

۱۵.۲ - حکم زکات در مال‌التجاره از نظر امامیه

اکثر فقیهان امامیه وجوب زکات را در مال‌التجاره منتفی دانسته‌اند و قول مشهور بلکه اشهر، استحباب زکات در آن است.
[۱۰۴] سیدمرتضی، الانتصار، ص۷۸، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
[۱۰۵] حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۳، ص۳۴۳_۳۴۶، قم، ۱۴۱۳ق.
[۱۰۶] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۵۱، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
برخی این استحباب را خالی از اشکال نمی‌دانند.
[۱۰۹] روح‌الله خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۲۸۸، قم، ۱۴۰۴ق.
ظاهر سخن گروهی دیگر نیز حاکی از وجوب زکات در مال‌التجاره است،
[۱۱۰] ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۲، ص۱۴، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
هرچند در روایات متعدد
[۱۱۱] محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۳، بیروت، ۱۳۹۱ق.
به پرداخت زکات چه از مال‌التجاره و چه غیر آن امر شده است، اما فقیهان برای جمع میان احادیث و با ملاحظۀ این‌که در روایات فراوانی پرداخت زکات در «اصناف نه‌گانه» (غلات اربعه، اَنعام ثلاثه، نقدین) منحصر شده، امر به پرداخت زکات در مال‌التجاره بر استحباب آن حمل شده است.

۱۵.۳ - نظر اهل سنت

فقیهان اهل سنت برخلاف امامیه زکات عروض‌التجاره (همه‌چیز به جز نقدین) را واجب دانسته، و تنها در شروط آن اختلاف دارند.
[۱۱۲] محمد سرخسی، المبسوط، ج۲، ص۱۹۰، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۱۱۳] ابن‌قدامه، المغنی، ج۲، ص۶۲۴، بیروت، دارالکتاب العربی.
[۱۱۴] ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۷۷_۲۷۸، قم، ۱۴۰۶ق.
[۱۱۵] وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۸۷، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.



فقیهان مالکی در بحث از کیفیت زکات تجارت، تاجر را به سه گروه تقسیم کرده، و برحسب آن حکم زکات را متفاوت دانسته‌اند:
۱. تاجر محتکر ، کسی است که کالا را می‌خرد و منتظر می‌ماند تا قیمت آن گران شود. در این صورت، کالای مذکور زمانی مشمول زکات می‌گردد که تاجر آن را بفروشد.
۲. تاجر مدیر، وی خرید و فروش می‌کند، بی‌آنکه مدتی منتظر بماند و به اصطلاح دائم در حال خرید و فروش است، مانند عموم تجار و بازاریان.
۳. تاجری که هم مدیر و هم محتکر است، یعنی برخی از کالاها را به امید بالا رفتن قیمت آن‌ها نگه می‌دارد و برخی دیگر را بی‌انتظار زمان در معرض فروش قرار می‌دهد.
[۱۱۶] وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۹۷_۷۹۸، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.



در باب خمس هم از تجارت سخن رفته است. مقصود از اَرباح مکاسب، هر منفعتی است که از راه تجارت یا غیر آن حاصل می‌شود.
[۱۱۷] شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۵۵، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.



در بحث از نماز مسافر نیز فقیهان پس از آن‌که سفر برای تجارت را مباح دانسته‌اند، تاجری را که بیش‌تر در سفر است تا حضر ، مشمول نماز شکسته نمی‌دانند.
[۱۲۰] جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۴۰، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
[۱۲۲] صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۵، ص۳۷۰، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.



(۱) قرآن کریم.
(۲) نهج‌البلاغه.
(۳) محمد بن ادریس، السرائر، قم، ۱۴۱۰ق.
(۴) ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۵) ابن‌بـراج، المهذب، قم، ۱۴۰۶ق.
(۶) محمد بن حمزه، الوسیله، به‌کوشش محمدحسون، ‌قم، ۱۴۰۸ق.
(۷) ابن‌رشد، بدایة المجتهد، قم، ۱۴۰۶ق.
(۸) ابن‌فهد حلی، المهذب البارع، به کوشش مجتبی عراقی، قم، ۱۴۱۱ق.
(۹) ابن‌قدامه، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۱۰) ملامحمد اشرفی، شعائر الاسلام، تهران، ۱۳۱۲ق.
(۱۱) یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، به کوشش محمدتقی ایروانی و یوسف بقاعی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، بیروت، ۱۳۹۱ق.
(۱۳) روح‌الله خمینی، تحریرالوسیله، قم، ۱۴۰۴ق.
(۱۴) ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، به کوشش محمدعلی توحیدی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۵) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۶) وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
(۱۷) محمود زمخشری، الکشاف، به کوشش محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
(۱۸) محمد سرخسی، المبسوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۹) سیدمرتضی، الانتصار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
(۲۰) شهید اول، الدروس الشرعیه، قم، ۱۴۱۴ق.
(۲۱) شهید اول، اللمعة الدمشقیه، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۲۲) شهید ثانی، الروضةالبهیه، بیروت، دارالعالم الاسلامی.
(۲۳) شهید ثانی، مسالک الافهام، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
(۲۴) شیخ انصاری، المکاسب، تبریز، ۱۳۶۸ش.
(۲۵) صاحب جواهر، جواهرالکلام، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۲۶) محمدحسین طباطبایی، المیزان، قم، جماعة المدرسین.
(۲۷) محمدکاظم طباطبایی یزدی، العروةالوثقی، قم، ۱۴۲۰ق.
(۲۸) فضل طبرسی، جوامع الجامع، تهران، ۱۴۱۸ق.
(۲۹) فضل طبرسی، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۳۰) فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، به کوشش احمد حسینی، نجف، ۱۳۸۶ق.
(۳۱) محمد طوسی، تهذیب الاحکام، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۳۲) محمد طوسی، المبسوط، به کوشش محمدتقی کشفی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی.
(۳۳) محمد طوسی، النهایه، بیروت، دارالاندلس.
(۳۴) محمد عاملی، مدارک الاحکام، قم، ۱۴۱۰ق.
(۳۵) محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
(۳۶) حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۳۷) حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، قم، ۱۴۱۳ق.
(۳۸) حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، قم، ۱۴۱۶ق.
(۳۹) قاموس.
(۴۰) قلعه جی، معجم لغةالفقهاء، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۴۱) محمد کلینی، الکافی، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
(۴۲) جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
(۴۳) جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۴۴) محقق کرکی، جامع المقاصد، قم، ۱۴۰۸ق.
(۴۵) احمد نراقی، مستندالشیعه، قم، ۱۴۱۹ق.
(۴۶) حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم، ۱۴۱۵ق.


۱. لسان العرب، واژۀ «تجر»    
۲. تاج العروس، واژۀ «تجر»
۳. مجمع البحرین، واژۀ «تجر»    
۴. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴ تا۶    
۵. مسالک الافهام جلد۳ صفحه۱۱۷    
۶. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۵ و۶    
۷. نساء/سوره۴،آیه۲۹‌    
۸. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴ و۵    
۹. مستند الشیعه جلد۱۴ صفحه۱۰ و۱۱    
۱۰. وسائل الشیعه جلد۱۷ صفحه۱۰    
۱۱. وسائل الشیعه جلد۱۷ صفحه۱۳    
۱۲. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۱۱۱    
۱۳. جواهر الکلام جلد۲۳ صفحه۲۶۴    
۱۴. جامع المدارک جلد۳ صفحه۲۲۳    
۱۵. جواهر الکلام جلد۲۳ صفحه۳۳۲    
۱۶. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴۷۶    
۱۷. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴۷۷ و۴۷۸    
۱۸. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴۷۰ و۴۷۱    
۱۹. مستند الشیعه جلد۱۴ صفحه۳۸    
۲۰. مستند الشیعه جلد۱۴ صفحه۳۳    
۲۱. جواهر الکلام جلد۲۲ صفحه۴۶۲ تا۴۷۰    
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۲۳. محمود زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش محمد عبدالسلام شاهین، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
۲۴. فضل طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۲۵۷، تهران، ۱۴۱۸ق.    
۲۵. نساء/سوره۴، آیه۴.    
۲۶. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۲۷. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۶۸، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.    
۲۸. شیخ انصاری، المکاسب، ج۸، ص۲۰۱_۲۰۲، تبریز، ۱۳۶۸ش.
۲۹. ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج۷، ص۴۵۴، به کوشش محمدعلی توحیدی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۳۰. نور/سوره۲۴، آیه۳۷.    
۳۱. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۱۲، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۳۲. فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، ج۱، ص۲۸۲، به کوشش احمد حسینی، نجف، ۱۳۸۶ق.    
۳۳. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۱۲۷، قم، جماعة المدرسین.
۳۴. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۷۳، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
۳۵. بقره/سوره۲، آیه۱۶.    
۳۶. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.    
۳۷. جمعه/سوره۶۲، آیه۱۱.    
۳۸. توبه/سوره۹، آیه۲۴.    
۳۹. صف/سوره۶۱، آیه۶۱.    
۴۰. صف/سوره۶۱، آیه۱۰.    
۴۱. صف/سوره۶۱، آیه۱۱.    
۴۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۹.    
۴۳. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۴۴. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۴۵. محمد کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
۴۶. ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۳، ص۱۲۲، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۴۷. محمد طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲، بیروت، ۱۴۰۱ق.    
۴۸. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۳، قم، ۱۴۱۵ق.
۴۹. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۵۰. محمد کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۰، به کوشش محمدجواد فقیه، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
۵۱. ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۳، ص۱۲۳، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۵۲. محمد طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲، بیروت، ۱۴۰۱ق.    
۵۳. نهج‌البلاغه، نامه۵۳.
۵۴. ابن‌براج، المهذب، ج۱، ص۳۴۳، قم، ۱۴۰۶ق.    
۵۵. شهید اول، الدروس الشرعیه، ج۳، ص۱۵۹، قم، ۱۴۱۴ق.
۵۶. سیدمرتضی، الانتصار، ج۱، ص۲۰۷، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
۵۷. محمد بن حمزه، الوسیله، ج۱، ص۲۳۷، به‌کوشش محمدحسون، ‌قم، ۱۴۰۸ق.    
۵۸. حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، ج۱، ص۴۵۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
۵۹. حسن بن یوسف، تذکرةالفقهاء، ج۱، ص۵۸۰، تهران، ۱۳۴۹ش.
۶۰. ملامحمد اشرفی، شعائر الاسلام، ج۱، ص۲۷۲، تهران، ۱۳۱۲ق.
۶۱. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج۱۸، ص۵، به کوشش محمدتقی ایروانی و یوسف بقاعی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.    
۶۲. جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۰۷، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
۶۳. جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، ج۱، ص۱۱۶، تهران، ۱۴۱۰ق.    
۶۴. حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۳۵، قم، ۱۴۱۶ق.
۶۵. حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۳، ص۳۲۸ ۳۲۹، قم، ۱۴۱۳ق.    
۶۶. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۶۷. فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، ج۱، ص۲۸۲، به کوشش احمد حسینی، نجف، ۱۳۸۶ق.    
۶۸. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۳، ص۲۰۵، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۶۹. محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، ج۸، ص۶، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
۷۰. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۷۳، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.    
۷۱. قلعه جی، معجم لغةالفقهاء، ج۱، ص۱۲۱، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
۷۲. صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۸، ص۶۹، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۷۳. محمد طوسی، النهایه، ج۱، ص۳۷۱، بیروت، دارالاندلس.    
۷۴. محمد بن ادریس، السرائر، ج۲، ص۲۱۴، قم، ۱۴۱۰ق.    
۷۵. جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۲، ص۲۶۳، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.    
۷۶. جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، ج۱، ص۱۱۶، تهران، ۱۴۱۰ق.    
۷۷. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۷۸. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۳، ص۲۰۶، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۷۹. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۳، ص۲۲۰، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۸۰. صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۸، ص۷۰_۷۱، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۸۱. ابن‌فهد حلی، المهذب البارع، ج۲، ص۳۳۴، به کوشش مجتبی عراقی، قم، ۱۴۱۱ق.    
۸۲. حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۲، ص۵، قم، ۱۴۱۳ق.    
۸۳. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۳، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۸۴. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۳، ص۲۲۰، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۸۵. محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامه، ج۸، ص۸، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
۸۶. محمد طوسی، النهایه، ج۱، ص۳۷۱، بیروت، دارالاندلس.    
۸۷. محمد بن ادریس، السرائر، ج۲، ص۲۳۰، قم، ۱۴۱۰ق.    
۸۸. حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۵، ص۷۷، قم، ۱۴۱۶ق.
۸۹. حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۲، ص۱۳، قم، ۱۴۱۳ق.    
۹۰. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۴، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۹۱. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج۱۸، ص۲۳، به کوشش محمدتقی ایروانی و یوسف بقاعی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.    
۹۲. جعفر محقق حلی، المختصرالنافع، ج۱، ص۱۱۸، تهران، ۱۴۱۰ق.
۹۳. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۱۰۸_۱۱۰، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۹۴. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۸۵، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۹۵. حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۳، ص۳۴۳_۳۴۶، قم، ۱۴۱۳ق.
۹۶. جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۱۸، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.    
۹۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۱۴۳، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
۹۸. محقق کرکی، جامع المقاصد، ج۳، ص۲۵، قم، ۱۴۰۸ق.    
۹۹. صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۵، ص۵۷۹، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۱۰۰. احمد نراقی، مستندالشیعه، ج۹، ص۲۴۲ ۲۴۳، قم، ۱۴۱۹ق.    
۱۰۱. محمدکاظم طباطبایی یزدی، العروةالوثقی، ج۴، ص۹۰، قم، ۱۴۲۰ق.    
۱۰۲. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۲، ص۳۷، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۱۰۳. محمد طوسی، المبسوط، ج۱، ص۲۲۰، به کوشش محمدتقی کشفی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی.    
۱۰۴. سیدمرتضی، الانتصار، ص۷۸، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۱م.
۱۰۵. حسن بن یوسف، قواعدالاحکام، ج۳، ص۳۴۳_۳۴۶، قم، ۱۴۱۳ق.
۱۰۶. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۵۱، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۱۰۷. جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۱۹، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.    
۱۰۸. محمد عاملی، مدارک الاحکام، ج۵، ص۴۹، قم، ۱۴۱۰ق.    
۱۰۹. روح‌الله خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۲۸۸، قم، ۱۴۰۴ق.
۱۱۰. ابن‌بابویه، من لایحضره الفقیـه، ج۲، ص۱۴، بـه ‌کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۱۱۱. محمد حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۳، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۱۱۲. محمد سرخسی، المبسوط، ج۲، ص۱۹۰، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۱۱۳. ابن‌قدامه، المغنی، ج۲، ص۶۲۴، بیروت، دارالکتاب العربی.
۱۱۴. ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۲۷۷_۲۷۸، قم، ۱۴۰۶ق.
۱۱۵. وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۸۷، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
۱۱۶. وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۲، ص۷۹۷_۷۹۸، دمشق، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
۱۱۷. شهید اول، اللمعة الدمشقیه، ج۱، ص۵۵، به‌کوشش محمدتقی مروارید و علی‌اصغر مروارید، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۱۱۸. شهید ثانی، الروضةالبهیه، ج۲، ص۶۶ ۶۷، بیروت، دارالعالم الاسلامی.    
۱۱۹. محمد طوسی، المبسوط، ج۱، ص۱۳۶، به کوشش محمدتقی کشفی، بیروت، دارالکتاب الاسلامی.    
۱۲۰. جعفر محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۱۴۰، بیروت، ۱۴۱۸ق/ ۱۹۹۸م.
۱۲۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۸۴، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.    
۱۲۲. صاحب جواهر، جواهرالکلام، ج۵، ص۳۷۰، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تجارت»، ج۱۴، ص۲۳.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۳۴۹-۳۵۲.    



جعبه ابزار