• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جراحت در قرآن (اصلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زخم بدن انسان و حیوان را جراحت گویند.



جراحت از ماده «ج ـ ر ـ ح» به معنای زخم و پارگیِ ایجاد شده در پوست یا گوشتِ حیوان یا انسان است و به نظر برخی به زخمی گفته می‌شود که از آن خون جاری شود. واژه «قَرْح» و «قُرحَه» یا «قَرحَه» نیز در زبان عربی به همین معنا به کار می‌روند، هرچند برخی مراد از آن را زخم دردآور یا چرک آلود
[۶] ترتیب اصلاح المنطق، ص۳۰۳، «قرح».
یا درد ناشی از زخم
[۷] ترتیب اصلاح المنطق، ص۳۲۳.
دانسته‌اند. در متون دینی از جمله قرآن کریم جارحه (جمع آن، جوارح) به حیوانی شکاری اطلاق شده است که بدن شکار خود را پاره می‌کند تا آن را از پای درآورد:
[۸] التحقیق، ج۲، ص۶۹، «جرح».
«وما عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِحِ مُکَلِّبینَ».


در منابع فقهی، جراحت به زخم و پارگی‌ای گفته می‌شود که در اعضای بدن انسان ایجاد می‌گردد.
[۱۱] الموسوعة الفقهیه، ج۱۵، ص۱۳۵.
فقها جراحات را به دو دسته کلی تقسیم کرده‌اند: شِجاج و جِراح. مراد از شجاج (جمع شَجَّة) زخم‌های سر و صورت و مراد از جراح (جمع جَرْح) زخم‌های دیگر اعضای بدن است.
[۱۲] بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۴۳.


۲.۱ - نظر مشهور امامیه

به نظر مشهور فقهای امامی شجاج بر ۹ قسم است: ۱. حارصَه یا خارصَه: خراشیدگی در پوست، بدون جریان خون. ۲. دامِیَه: زخمی که به جریان یافتن خون بینجامد. ۳. متلاحِمه یا باضعه: جراحتی که گوشت را فرا گیرد؛ ولی به پوشش نازک استخوان نرسد. ۴. سِمْحاق: زخمی که از گوشت بگذرد و به پوشش استخوان برسد. ۵. موُضحه: زخمی که در آن سفیدی استخوان آشکار شود. ۶. هاشِمه: شکستگی استخوان. ۷. مُنَقِّلَه: آنچه موجب جابه جا شدن استخوان گردد. ۸. مامومه: جراحتی که به پرده مغز برسد. ۹. دامغه: زخمی که در آن پرده مغز شکافته شود و به مغز برسد. در برخی منابع فقهی امامی،
[۱۸] الکافی فی الفقه، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
دامیه همان حارصه به شمار رفته و در پاره‌ای منابع،
[۲۰] مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۸۳.
[۲۱] مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۸۷ - ۳۸۸.
جائفه (زخمی که به درون بدن برسد) در شمار اقسام شجاج ذکر شده است.

۲.۲ - نظر فقهای اهل سنت

دیدگاه فقهای اهل سنت درباره تعریف و تعداد اقسام شجاج با نظر مشهور فقهای امامی تفاوت‌هایی دارد، چنان که مذاهب اهل سنت هم اختلاف نظرهایی با هم دارند.
[۲۲] بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۴۳.
[۲۳] حاشیه، ج۶، ص۵۸۰.
[۲۴] الفقه الاسلامی، ج۷، ص۵۷۵۹ - ۵۷۶۲.
فقها جِراح را بر دو نوع دانسته‌اند:
[۲۵] بدائع الصنائع، ج۷، ص۲۹۶.
جائفه: زخمی که در آن وسیله‌ای برنده به قسمت‌های تو خالیِ بدن مانند شکم و سینه برسد و غیر جائفه: جراحتی که دارای این ویژگی نباشد.


در قرآن از ریشه جراحت تنها واژه «جُروح» به این معنا آمده است: «والجُروحَ قِصاصٌ». البته مفهوم جراحت با واژگان دیگری در قرآن مطرح شده است؛ از جمله واژه قَرْح در آیه ۱۴۰ آل عمران: «اِن یَمسَسکُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ» و نیز آیه ۱۷۲ همین سوره که به معنای جراحت یا درد آن آمده است، واژه «عَقْر» به معنای بریدن و ایجاد جراحت که در ۵ آیه آمده و همگی به پی کردن شتر صالح علیه‌السّلام اشاره دارند؛ از جمله «فَعَقَروا النّاقَةَ» و واژه «قَطْع» به معنای بریدن که لازم آن ایجاد جراحت است: «وقَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ»، یا تعبیر «ما اَصـبَکُم» در آیه ۱۶۶ آل عمران که مجروح شدن از مصادیق آن به شمار رفته است
[۴۴] کنزالدقائق، ج۲، ص۲۵۹.
[۴۵] جامع البیان، ج۴، ص۱۸۰.
؛ همچنین برخی آیات به گونه‌ای کنایی به جراحت اشاره دارند؛ مانند تعبیر «اَلَم» به معنای درد در آیه ۱۰۴ نساء که به درد ناشی از جراحت اشعار دارد:
[۴۷] جامع البیان، ج۵، ص۳۵۶ - ۳۵۷.
«اِن تَکونوا تَالَمونَ فَاِنَّهُم یَالَمونَ کَما تَالَمونَ» یا تعبیر «لِیُثبِتوکَ» در آیه ۳۰ انفال از مصدر «ثبات» به معنای زمینگیر کردن که به نظر برخی مفسران کنایه از جراحتی است که مجروح را از ادامه نبرد باز دارد.
[۵۱] الکشاف، ج۲، ص۱۵۵.
در این آیات و آیات دیگر از برخی مصادیق جراحت در میان امت‌های پیشین و آثار و پیامدهای آن‌ها و نیز برخی احکام فقهی جراحت سخن به میان آمده است.


در قرآن به پاره‌ای از مصادیق و مباحث جراحت در امت‌های پیشین و امت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم توجه شده که آثار اجتماعی مهمی دربرداشته و به ویژه در جنگ‌ها به هزیمت یا نابودی دشمن یا ناامیدی مجاهدان راه حق می‌انجامیده و نیز مواردی که ایجاد جراحت، ناشی از سوء رفتار انسان‌ها و صفات ناپسند نفسانی آن‌ها بوده اشاره شده که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:




۵.۱ - پی کردن شتر صالح

در آیاتی به مجروح شدن شتر صالح علیه‌السّلام از سوی کافران با واژه «عَقْر» اشاره شده است. مراد از عقر را بریدن و ایجاد جراحت دانسته‌اند
[۵۷] مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۲۵.
که غالبا به جراحتی گفته می‌شود که در ناحیه پاهای حیوان ایجاد می‌گردد و به تدریج آن را از پا درمی آورد
[۵۹] التحقیق، ج۸، ص۱۹۳، «عقر».
و به تعبیر برخی، عقر جراحتی است که سبب مرگ مجروح می‌شود.
[۶۰] تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۲.
برخی مفسران گفته‌اند: قوم صالح ابتدا شتر را مجروح کردند و از پا انداختند و سپس آن را نحر کردند.
[۶۲] مجمع البیان، ج۹، ص۲۹۰.
[۶۳] السراج المنیر، ج۱، ص۱۰۶۶.
به تصریح برخی از آیات مذکور، پی کردن شتر به دست یک شخص انجام شد: «فَنادَوا صاحِبَهُم فَتَعاطی فَعَقَر» ؛ ولی از آنجا که همه قوم صالح به این کار راضی بودند، در آیاتی چند این کار به همه آنان نسبت داده شده است: «فَعَقَروا النّاقَةَ» ؛ همچنین بنابر حدیثی، پس از پی کردن شتر به دست شخصی به نام قُدار، همه افراد قوم ضربتی بر شتر وارد ساختند، از این رو عذاب الهی همه آنان را فرا گرفت: «فَکَذَّبوهُ فَعَقَروها فَدَمدَمَ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّها» و پشیمانی آنان نیز سودی نداشت: «فَعَقَروها فَاَصبَحوا نـدِمین فَاَخَذَهُمُ العَذابُ». بگفته برخی شاید پشیمانی آنان هنگام مشاهده آثار عذاب بوده، زیرا آنان بعد از پی کردن ناقه صالح از روی استهزاء به صالح می‌گفتند: ‌ای صالح! اگر از مرسلین هستی، بیاور آن عذابی را که ما را بدان تهدید کردی.

۵.۲ - جراحت دستان زنان مصر

به تصریح آیه ۳۱ یوسف هنگامی که زلیخا به هر یک از زنان مصری ـ که او را به جهت عشق غلام خویش سرزنش می‌کردند ـ کاردی داد و یوسف علیه‌السّلام را به مجلس مهمانی فراخواند، زنان مصری با دیدن جمال زیبای یوسف شگفت زده شدند و به جای کندن پوست میوه، دستان خود را زخمی کردند: «... وءاتَت کُلَّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ سِکّینـًا وقالَتِ اخرُج عَلَیهِنَّ فَلَمّا رَاَینَهُ اَکبَرنَهُ وقَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ وقُلنَ حـشَ لِلّهِ ما هـذا بَشَرًا». مفسران مراد از واژه «قَطّعنَ» را در این آیه، مجروح ساختن دانسته‌اند؛ ولی درباره میزان جراحت مزبور آرای مختلفی مطرح کرده‌اند؛ برخی آن را جراحتی عمیق به شمار آورده‌اند
[۸۱] تفسیر ماوردی، ج۲، ص۲۵۶.
؛ ولی شماری دیگر آن را زخمی سطحی و به میزانی دانسته‌اند که خون از دست آنان جاری شد. برخی دیگر، جراحات وارد بر دستان زنان مصری را متعدد و بیش از یک جراحت شمرده‌اند.
[۸۳] نظم الدرر، ج۴، ص۲۴۷.
سال‌ها بعد هنگامی که حاکم مصر می‌خواست یوسف را از زندان آزاد کند، آن حضرت با یادآوری ماجرای جراحت دستان زنان مصری، بی گناهی خود را گوشزد کرد و آن زنان ـ با یادآوری، خودداری یوسف از تمایل به آنان به رغم ابراز عشق آن‌ها به وی ـ به پاکی او اذعان کردند:
[۸۴] الکشاف، ج۲، ص۳۲۶.
[۸۵] التحریر والتنویر، ج۱۲، ص۷۵.
«وقالَ المَلِکُ ائتونی بِهِ فَلَمّا جاءَهُ الرَّسولُ قالَ ارجِع اِلی رَبِّکَ فَسـٔلهُ ما بالُ النِّسوَةِ الّـتی قَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ اِنَّ رَبّی بِکَیدِهِنَّ عَلیم قالَ... قُلنَ حـشَ لِلّهِ ما عَلِمنا عَلَیهِ مِن سوءٍ».

۵.۳ - قصاص جراحت در دین یهود

یهودیان جنگ‌های بسیاری در سرزمین فلسطین و دیگر بلاد داشتند که چه بسا به قتل و جراحت می‌انجامید
[۸۷] کتاب مقدس، اول سموئیل ۱۶: ۶ - ۲۱.
[۸۸] پیدایش ۱: ۲ - ۱۰ اخبار ۱: ۵.
[۸۹] قاموس الکتاب المقدس، ص۶۹۳ - ۶۹۴.
؛ ولی آنچه انسجام درونی جامعه یهود را بیشتر تهدید می‌کرد، جنایاتی بود که در میان خود آنان رخ می‌داد و احیانا به جراحت و نقص عضو افراد می‌انجامید، از این رو، مقررات بازدارنده‌ای چون قصاص از سوی خداوند برای آنان مقرر گردید که به موجب آن، در برابر هر عضوی مانند چشم، گوش، بینی و دندان که آسیب می‌دید، همان عضو از شخص جانی و در برابر ایجاد جرح در اعضاء به گونه مشابه قصاص می‌شد:
[۹۰] قاموس الکتاب المقدس، ص۷۳۲ - ۷۳۴، «قصاص».
[۹۱] التحریر والتنویر، ج۵، ص۱۱۷ - ۱۱۸.
«وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ». به نظر مفسران، قصاص جراحات در شریعت یهود به گونه‌ای دیگر اعمال می‌شد؛ ولی در شریعت اسلام برای برخی جراحت‌ها دیه و ارش مقرر گردیده است.
[۹۳] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۴۴.
[۹۴] جامع البیان، ج۶، ص۱۶۷.
[۹۵] الدرالمنثور، ج۱، ص۱۷۳.


۵.۴ - توطئه مجروح ساختن پیامبر اکرم

در آیه ۳۰ انفال از توطئه کافران قریش برای حبس (یا مجروح کردن)؛ کشتن یا بیرون راندن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم سخن به میان آمده است: «واِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوکَ». به نظر برخی مفسران مراد از «لِیُثبِتوکَ» در این آیه، ایجاد جراحت شدید و به تعبیر برخی دیگر، معنای آن «لِیُثخِنوکَ» از ریشه «ثخن» به معنای جراحتی است که به سستی بدن و زمین گیر شدن انسان می‌انجامد.
[۹۸] مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.
[۹۹] تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۳۴۹ - ۳۵۰.
البته معنای مشهور در منابع تفسیری، حبس و در قید و بند کردن است.
[۱۰۰] جامع البیان، ج۹، ص۱۵۱.
مشرکان این تصمیم را در جلسه‌ای در دارالندوه گرفتند
[۱۰۴] الکشاف، ج۲، ص۱۵۴.
[۱۰۵] تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۹۷.
؛ ولی نتوانستند آن را انجام دهند و خداوند مکر آن‌ها را خنثا کرد: «ویَمکُرونَ ویَمکُرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المـکِرین».

۵.۵ - جراحت رزمندگان اسلام

در منابع تاریخی
[۱۱۰] موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۴۷، ص۱۰.
[۱۱۱] الصحیح من سیرة النبی صلی الله علیه و آله؛ ج۹، ص۳۳۸.
[۱۱۲] الصحیح من سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج۹، ص۳۵۰.
و تفسیری
[۱۱۳] تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
[۱۱۴] تفسیر قمی، ج۱، ص۱۲۳.
[۱۱۵] تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۱۰۹.
[۱۱۶] روح المعانی، ج۱۱، ص۶۸.
گزارش‌هایی پرشمار درباره جراحت برخی از مؤمنان رزمنده در جنگ‌های صدر اسلام حتی مجروحیت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امیرمؤمنان علی علیه‌السّلام ذکر شده است.
به تعبیر قرآن کریم، هر چیزی که از جانب دشمن به انسان می‌رسد (از جمله جراحت و کشتار،
[۱۱۸] مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۴.
به عنوان کار شایسته ( عمل صالح ) در نامه اعمال رزمنده راه خدا نوشته می‌شود و مشمول اجر الهی خواهد بود: «ذلِکَ بِاَنَّهُم... ولا یَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلاً اِلاّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ اِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین» ؛ همچنین قرآن مجروحان جنگی را در صورت پرهیزگاری و نیک رفتار بودن، مشمول اجر عظیم اخروی دانسته است: «اَلَّذینَ استَجابوا لِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقَوا اَجرٌ عَظیم». شان نزول این آیه، شکست مسلمانان در جنگ احد و مجروح شدن شماری بسیار از آنان در این جنگ است، چنان که واژه «القَرْح» در این آیه به مصیبت مجروحان اشاره دارد.
[۱۲۲] جامع البیان، ج۴، ص۱۱۷.
[۱۲۳] مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۵.
[۱۲۴] کنزالدقائق، ج۳، ص۲۶۶.


۵.۵.۱ - ستایش خدا از مجروحین

پس از شکست مسلمانان در جنگ احد، مشرکان قریش با همراهی منافقان مدینه درصدد یکسره کردن کار مسلمانان برآمدند؛ ولی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای رویارویی با آنان، مجاهدان مسلمان حتی مجروحان جنگی را به رزم فرا خواند و خداوند این کار مجاهدان را ستود و آن را امتحانی برای مؤمنان شمرد:
[۱۲۵] مجمع البیان، ج۲، ص۸۴۲ - ۸۴۴.
«اِن یَمسَسکُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ وتِلکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ ولِیَعلَمَ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا ویَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ» ؛ همچنین در آیه ۱۰۴ نساء که به نظر مفسران درباره مجاهدان جنگ احد است، از آنان خواسته شده که در تعقیب دشمن سستی به خود راه ندهند:
[۱۲۹] مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۹.
[۱۳۰] تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۰۴.
«ولا تَهِنوا فِی ابتِغاءِ القَومِ اِن تَکونوا تَالَمونَ فَاِنَّهُم یَالَمونَ کَما تَالَمونَ». البته برخی تفاسیر بر آن‌اند که آیه ۱۴۰ آل عمران به شکست اولیه مسلمانان در جنگ احد و جراحت و اَلَم آنان در آن مقطع اشاره دارد و برخی مراد از آلام دشمن را در آیه ۱۰۴ نساء، درد و جراحت آنان در جنگ بدر دانسته‌اند.
[۱۳۵] مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۶.
مفسّران برای این تحلیل‌ها قرائنی ذکر کرده‌اند.
[۱۳۶] جامع البیان، ج۵، ص۱۶۸.

هرچند آیاتی مانند ۱۰۲ نساء: «ولا جُناحَ عَلَیکُم اِن کانَ بِکُم اَذیً مِن مَطَرٍ اَو کُنتُم مَرضی اَن تَضَعوا اَسلِحَتَکُم» صریحا بیماران (از جمله مجروحان) را از تکلیف جهاد و جنگ کردن معاف شمرده‌اند، به نظر مفسران تکلیف جنگ مجدد برای مجروحان جنگ احد در آیه ۱۴۰ آل عمران و نیز آیه ۱۷۲ همان سوره:
[۱۴۱] مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۷ - ۸۸۸.
[۱۴۳] البحر المحیط، ج۳، ص۳۵۵.
«اَلَّذینَ استَجابوا لِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم واتَّقَوا اَجرٌ عَظیم» برای مصالحی مانند تنبیه مسلمانان نافرمان بوده است یا خنثا کردن توطئه منافقان یا پیشگیری از حمله مجدد دشمن.
[۱۴۴] تبیین القرآن، ص۸۳.
[۱۴۶] فروغ ابدیت، ج۲، ص۷۸.



جراحت در شریعت اسلام احکام خاصی دارد که شماری از آن‌ها در قرآن آمده است و مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

۶.۱ - قصاص

آیه ۴۵ مائده بر وجود حکم قصاص جراحت در شریعت یهود دلالت دارد: «وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ و... والجُروحَ قِصاصٌ...». بیشتر مفسران
[۱۴۹] تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۹۱ - ۱۹۳.
[۱۵۰] تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۰۹.
همین حکم را در شریعت اسلام هم جاری می‌دانند؛ با این استدلال که چون نسخ شدن این حکم در اسلام ثابت نشده، پس حکم قصاص در شریعت اسلام هم وجود دارد.
[۱۵۲] فقه القرآن، ج۲، ص۴۱۵ - ۴۱۶.
برخی بر آن‌اند که این آیه تا عبارت «والسِّنَّ بِالسِّنِّ» با آیه ۱۷۸ بقره نسخ شده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی...»
[۱۵۴] تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۹.
؛ ولی شماری دیگر گفته‌اند که آیه ۱۷۸ بقره با آیه ۴۵ مائده نسخ شده است، زیرا در صدر اسلام شخص غیر برده (حُرّ) در برابر برده و مرد در مقابل زن قصاص نمی‌شد و با نزول این آیه، حکم مزبور نسخ شده و هر انسانی در برابر انسان دیگر می‌تواند قصاص شود، به هر حال، به اتفاق فقها
[۱۶۱] المجموع، ج۱۸، ص۴۰۱.
و مفسران،
[۱۶۲] تفسیر القمی، ج۱، ص۱۶۹.
بخش پایانی آیه ۴۵ مائده که بر قصاص جراحت دلالت دارد، نسخ نشده است. عموم آیات دیگری هم بر جواز قصاص جراحت دلالت دارد؛ از جمله آیات ۴۰ - ۴۱ شوری.

۶.۱.۱ - تساوی در قصاص

بیشتر فقهای شیعه و اهل سنت
[۱۷۰] بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۳۲.
عمدی بودن جنایت، مسلمان بودن و حریّت زیاندیده و بزهکار را برای قصاص شرط کرده و در اجرای قصاص هم تساوی در اندازه جراحت را ضروری دانسته‌اند. برای شرط اخیر گاه به آیه ۱۲۶ نحل استناد شده است: «واِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ ولـَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّـبِرین». هرچند نزول این آیه درباره جنگ اُحد و حدود و شرایط مقابله به مثل با دشمنان در آن برهه بوده،
[۱۷۳] تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۷۴.
[۱۷۴] اسباب النزول، ص۱۹۲.
فقها از آن ضرورت تساوی در قصاص (از جمله قصاص جراحت) را استفاده کرده‌اند،
[۱۷۸] فقه القرآن، ج۲، ص۴۱۹.
چنان که از آیه ۴۰ شوری نیز این شرط استنباط شده است: «وجَزؤُا سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا واَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللّهِ» و برخی آن را از آیه ۱۹۴ بقره دریافته‌اند:
[۱۸۲] مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۱۵۷.
«فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکُم».
برپایه شرط لزوم مماثلت میان جراحت جانی و جراحت ناشی از قصاص، فقها بدین استناد که در برخی موارد اجرای قصاص به شکل دقیقا یکسان و همانند با زخم اصلی ممکن نیست یا خطر هلاک قصاص شونده یا تلف شدن عضو او را در پی دارد، گفته‌اند که برخی از گونه‌های زخم شجاج از جمله زخم‌های هاشمه، منقلّه، مامومه و دامغه قصاص نمی‌شوند، بلکه در این موارد دیه یا ارش پرداخت می‌شود.
[۱۸۴] الوسیله، ص۴۴۵.
برخی فقها بر آن‌اند که هرگاه به هر سببی امکان قصاص به میزان مساوی با جراحتِ جانی نباشد، حق قصاص وجود نخواهد داشت.
[۱۸۷] قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۴۲.

قرآن کریم در مواردی هم که زیاندیده حق قصاص دارد، بخشش جانی را از سوی او توصیه کرده و آن را کفاره گناهان او شمرده است: «... فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ...» ؛ همچنین صبر بر رنج حاصل از جراحت توصیه شده است: «ولـَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّـبِرین».

۶.۲ - طهارت مجروح

شخص مجروح برای عبادات خود باید طهارت تحصیل کند؛ اما چگونگی طهارت مجروح به استناد ادله فقهی از جمله آیات قرآن با دیگران تفاوت‌هایی دارد؛ مثلاً در پاره‌ای موارد وظیفه او وضو یا غسل جبیره‌ای است. بنابر حدیثی، به موجب آیه ۷۸ حجّ: «وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ» وجوب غسل یا وضوی کامل از مجروح برداشته شده است.
[۱۹۲] المعتبر، ج۱، ص۳۹۷.
[۱۹۳] مختلف الشیعه، ج۱، ص۴۳۷.
در مواردی نیز که امکان وضو یا غسل جبیره وجود ندارد، وظیفه مجروح به استناد آیات و احادیث، تیمم است؛ از جمله آیه ۶ مائده که بیانگر تشریع تیمم به جای غسل و وضو (در صورت حَرَج و دشواری) است:
[۱۹۶] مشرق الشمسین، ص۳۴۰.
[۱۹۷] المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۱۲۶.
«ما یُریدُ اللّهُ لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَجٍ ولـکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم ولِیُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکُم»؛ همچنین آیه ۴۳ نساء بر این موضوع دلالت دارد: «واِن کُنتُم مَرضی... فَتَیَمَّموا صَعیدًا طَیِّبـًا فامسَحوا بِوُجوهِکُم واَیدیکُم اِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا»؛ زیرا مراد از واژه «مَرْضی» را در این آیه با توجه به شان نزول، مجروحان دانسته‌اند.
[۲۰۱] فقه القرآن، ج۱، ص۳۵.
برخی نزول آیه را در شان برخی اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم یا عبدالرحمن بن عوف شمرده‌اند که پس از مجروح شدن وی در جنگ و نیاز به غسل به سبب جنابت، این آیه نازل شد.
[۲۰۳] جامع البیان، ج۵، ص۳۵۲.
برپایه نقلی دیگر،
[۲۰۶] تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۱۷ - ۲۱۸.
این آیه درباره یکی از اصحاب نازل شد که هنگام سفر بر اثر اصابت سنگ به سرش مجروح شد و پس از جنابت نیاز به غسل پیدا کرد. سپس به توصیه همسفران به جای تیمم غسل جنابت کرد و بر اثر ازدیاد عفونت و جراحت مرد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم پس از آگاهی یافتن از ماجرا، به همسفران او یادآور شد که تیمم برای او کافی بود. فقها هم با استناد به این آیه، تیمم را به هنگام جراحت مشروع دانسته‌اند
[۲۰۷] کشاف القناع، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۹۷.
[۲۰۸] کشف اللثام، ج۲، ص۵۰۴.
؛ همچنین فقها بر آن‌اند که تطهیر زخم و جراحت، در صورت ضرر یا مشقّت، برای نماز، واجب نیست و در نماز و نیز طواف خون ناشی از جراحت بخشوده است.
[۲۱۰] فقه القرآن، ج۱، ص۷۱ - ۷۵.


۶.۳ - علامتگذاری قربانی در حج

از جمله وظایف حجگزار قارن (کسی که حج قِران به جا می‌آورد) اِشعار یعنی شکافتن کوهان شتر قربانی و خون آلود کردن آن به نشانه اختصاص آن به قربانی حج
[۲۱۲] المغنی، ج۳، ص۵۷۴.
است. برخی مفسران یکی از مصادیق «شَعائرَاللّه» را در آیه ۲ مائده شترهایی دانسته‌اند که برای حج اِشعار می‌شوند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعـئِرَ اللّهِ». برخی بر آن‌اند که «شَعائرَاللّه» معنایی عام دارد که از جمله شامل اِشعار می‌شود
[۲۱۶] مجمع البیان، ج۷، ص۱۳۷.
؛ همچنین در آیه ۳۶ حجّ از شترانی سخن به میان آمده که برای قربانی حج منظور شده‌اند:
[۲۲۰] جامع البیان، ج۱۷، ص۱۱۷.
«والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـئِرِ اللّهِ». جواز یا وجوب اشعار، نوع حیوانی که با اشعار برای قربانی علامتگذاری می‌شود و شرایط مشروعیت و جواز آن میان فقها مورد بحث است.

۶.۴ - تذکیه با ایجاد جراحت

به اتفاق فقها تذکیه شتر با نَحْر یعنی ایجاد جراحت در ناحیه گردن آن است.
[۲۲۲] المغنی، ج۳، ص۴۵۳.
مفهوم این نوع تذکیه در آیه ۳۶ حجّ ذکر شده است: «والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـئِرِ اللّهِ لَکُم فیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها صَوافَّ فَاِذا وجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها». برای تذکیه شتر باید در حالی که شتر بر روی پای خود ایستاده، دو دست او را از بین زانو تا سم بست و وسیله نحر را در گودی میان گردن و سینه حیوان فرو برد تا بر زمین بیفتد. در این صورت می‌توان گوشت آن را خورد: «فَاِذا وجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ». البته بر پایه ادله فقهی، حلال شدن گوشت شتر شرایط دیگری هم دارد.
همچنین برخی فقها درباره ذبح حیوانی که بر اثر چموشی یا به علتی دیگر به طور عادی قابل ذبح کردن نیست گفته‌اند که چنین حیوانی را باید مجروح کرد تا خونش ریخته شود و بر اثر آن بمیرد.
نوع دیگری از تذکیه که ممکن است صرفا با ایجاد جراحت صورت گیرد، شکار به وسیله حیوان شکاری مانند سگ آموزش دیده است که آیه ۴ مائده بدان اشاره دارد: «قُل اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبـتُ وما عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلوا مِمّا اَمسَکنَ عَلَیکُم واذکُروا اسمَ اللّهِ عَلَیهِ». فقها به استناد این آیه و ادله دیگر بر آن‌اند که صیدی که به دست چنین حیوانی شکار و بعدا ذبح شود یا حتی در صورتی که پیش از ذبح، بمیرد با شرایطی حلال و خوردن آن رواست؛ مانند بردن نام خدا هنگام فرستادن سگ شکاری، آموزش دیده بودن حیوان شکار کننده و اینکه شکار را برای صاحب خود گرفته باشد.
[۲۳۳] فقه القرآن، ج۲، ص۲۴۶ - ۲۴۸.
[۲۳۴] الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۴.
[۲۳۵] الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۷.
[۲۳۶] الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۹.
[۲۳۷] الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۱۱.
برخی شرط کرده‌اند که مرگ حیوان باید بر اثر جراحت وارد بر صید باشد نه بر اثر عاملی دیگر مانند ترس یا سقوط در درّه و مانند این‌ها.
[۲۳۸] التحقیق، ج۲، ص۶۹، «جرح».


۶.۵ - جواز تراشیدن سر مجروح در حال احرام

از جمله محرّمات احرام، تراشیدن سر است که فقها برای آن به آیات و احادیث استناد کرده‌اند
[۲۴۱] عمدة القاری، ج۱۸، ص۱۱۱.
؛ از جمله آیه ۱۹۶ بقره: «ولا تَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ...»؛ ولی در ادامه همین آیه آمده است که شخص بیمار یا کسی که ناراحتی‌ای در سر خود داشته باشد، می‌تواند در برابر دادن فدیه، موی سر خود را بتراشد: «فَمَن کانَ مِنکُم مَریضـًا او بِهِ اَذیً مِن رَاسِهِ فَفِدیَةٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَةٍ اَو نُسُکٍ». هرچند شان نزول آیه به گفته مفسران
[۲۴۴] الدرالمنثور، ج۱، ص۲۱۴.
درباره شخصی است که سر وی دچار شپش بوده است، بسیاری از فقها و مفسران
[۲۴۶] فقه القرآن، ج۱، ص۲۹۷.
[۲۴۷] اعانة الطالبین، ج۲، ص۳۶۳.
تصریح کرده‌اند که این تجویز به این مورد اختصاص ندارد و همه کسانی را دربرمی گیرد، که به گونه‌ای ناچار می‌شوند سر خود را بتراشند، حتی شماری از آنان به صراحت جراحت سر را از مصادیق تعبیر آیه شمرده‌اند، بر این اساس، کسی که سرش جراحتی دارد و به ناچار باید موی اطراف زخم را برطرف کند، می‌تواند با ادای فدیه (روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن) موی سر را بتراشد.

۶.۶ - چگونگی برخورد با مجروحان دشمن

در اسلام بر خوشرفتاری با مجروحان جنگی دشمن تاکید و حقوقی ویژه برای آنان ثابت شده است. حتی برخی کشتن مجروحان دشمن را نوعی تجاوز و مصداق آیه ۱۹۰ بقره دانسته‌اند: «ولا تَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین». در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم کشتن مجروحان جنگی دشمن منع شده است
[۲۵۴] مجمع الزواید، ج۶، ص۲۴۳.
؛ همچنین امیرمؤمنان علیه‌السّلام به پیروی از سیره نبوی در روز فتح مکه
[۲۵۵] تفسیر قمی، ج۲، ص۳۲۱.
دستور داد که مجروحان جنگی دشمن تعقیب نشوند و چنانچه اسیر شدند، کشته نشوند، بلکه مداوا گردند. برخی فقها، باغیانی را که در برابر حکومت اسلامی به پا خاسته و دارای سازماندهی و مدیریت اساسی باشند، از این حکم مستثنا کرده‌اند.


احکام القرآن، ابن العربی (م. ۵۴۳ ق.)؛ به کوشش محمد، لبنان، دارالفکر؛ احکام القرآن، الجصاص (م. ۳۷۰ ق.)؛ به کوشش عبدالسلام محمد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق؛ احکام القرآن، ابن ادریس الشافعی (م. ۲۰۴ ق.)؛ به کوشش عبدالغنی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۰ ق؛ اسباب النزول، الواحدی (م. ۴۶۸ ق.)؛ قاهرة، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ ق؛ اعانة الطالبین، السید البکری الدمیاطی (م. ۱۳۱۰ ق.)؛ بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۸ ق؛ بحرالعلوم، السمرقندی (م. ۳۷۵ ق.)؛ به کوشش محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر؛ البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی (م. ۷۵۴ ق.)؛ به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۲ ق؛ البحر المدید، ابن عجیبة (م. ۱۲۲۴ ق.)؛ به کوشش احمد القرشی، قاهرة، ناشر حسن عباس زکی، ۱۴۱۹ ق؛ بدائع الصنائع، علاء الدین الکاشانی (م. ۵۸۷ ق.)؛ پاکستان، المکتبة الحبیبیة، ۱۴۰۹ ق؛ بدایة المجتهد، ابن رشد القرطبی (م. ۵۹۵ ق.)؛ به کوشش خالد العطار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق؛ التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)؛ به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تبیین القرآن، سید محمد الشیرازی، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۲۳ ق؛ تحریر الوسیله، امام خمینی قدس سره (م. ۱۳۶۸ ش.)؛ نجف، دارالکتب العلمیة، ۱۳۹۰ ق؛ التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تذکرة الفقهاء، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.)؛ قم، آل البیت علیهم‌السّلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ ق؛ ترتیب اصلاح المنطق، ابن السکیت (م. ۲۴۴ ق.)؛ به کوشش بکایی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة، ۱۴۱۲ ق؛ ترتیب العین، خلیل (م. ۱۷۵ ق.)؛ به کوشش المخزومی و دیگران، دارالهجرة، ۱۴۰۹ ق؛ التسهیل لعلوم التنزیل، محمدبن جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ ق.)؛ لبنان، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۳ ق؛ تفسیر التحریر والتنویر، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)؛ مؤسسة التاریخ؛ تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ ق.)؛ بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ ق؛ تفسیر العیاشی، العیاشی (م. ۳۲۰ ق.)؛ به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم (م. ۳۲۷ ق.)؛ به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریة، ۱۴۱۹ ق؛ تفسیر القمی، القمی (م. ۳۰۷ ق.)؛ به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق؛ التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.)؛ قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسیر کنزالدقایق، المشهدی (م. ۱۱۲۵ ق.)؛ به کوشش العراقی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ ق؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، مقاتل بن سلیمان (م. ۱۵۰ ق.)؛ به کوشش احمد فرید، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ ق؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، تقریر بحث الخوئی (م. ۱۴۱۳ ق.)؛ میرزا علی تبریزی، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ ق؛ جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)؛ به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق؛ الجامع لاحکام القرآن، القرطبی (م. ۶۷۱ ق.)؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق؛ جواهر الکلام، النجفی (م. ۱۲۶۶ ق.)؛ به کوشش قوچانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ حاشیة رد المحتار، ابن عابدین (م. ۱۲۵۲ ق.)؛ به کوشش مکتبة البحوث، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق؛ الخلاف، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)؛ به کوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ ق؛ الدرالمنثور، السیوطی (م. ۹۱۱ ق.)؛ بیروت، دارالمعرفة، ۱۳۶۵ ق؛ روح المعانی، الآلوسی (م. ۱۲۷۰ ق.)؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ زادالمسیر، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ ق.)؛ به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ ق؛ زبدة البیان، المقدس الاردبیلی (م. ۹۹۳ ق.)؛ به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛ السرائر، ابن ادریس (م. ۵۹۸ ق.)؛ قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ ق؛ شرایع الاسلام، المحقق الحلی (م. ۶۷۶ ق.)؛ به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، ۱۴۰۹ ق؛ الصحاح، الجوهری (م. ۳۹۳ ق.)؛ به کوشش احمد العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ ق؛ الصحیح من سیره النبی صلی الله علیه و آله؛ جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دارالسیرة، ۱۴۱۴ ق؛ العجاب فی بیان الاسباب، العسقلانی (م. ۸۵۲ ق.)؛ به کوشش عبدالحکیم السعودیة، دار ابن الجوزیة، ۱۴۱۸ ق؛ عمده القاری، العینی (م. ۸۵۵ ق.)؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ فروغ ابدیت، سبحانی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۷ ش؛ الفقه الاسلامی و ادلته، وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، ۱۴۱۸ ق؛ فقه القرآن، الراوندی (م. ۵۷۳ ق.)؛ به کوشش حسینی، قم، کتابخانه نجفی، ۱۴۰۵ ق؛ القاموس الفقهی لغةً و اصطلاحا، سعدی ابوجیب، دمشق، دارالفکر، ۱۴۱۹ ق؛ قاموس الکتاب المقدس، بطرس عبدالملک و دیگران، القاهرة، دارالثقافة، ۱۹۹۴ ق؛ قواعد الاحکام، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.)؛ قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ ق؛ الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ ق.)؛ به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛ الکافی فی الفقه، ابوالصلاح الحلبی (م. ۴۴۷ ق.)؛ به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین علیه السلام؛ ۱۴۰۳ ق؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ ق.)؛ بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ ق؛ کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلبن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ ش؛ الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ ق.)؛ مصطفی البابی، ۱۳۸۵ ق؛ کشاف القناع، منصور البهوتی (م. ۱۰۵۱ ق.)؛ به کوشش محمد حسن، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۸ ق؛ کشف اللثام، الفاضل الهندی (م. ۱۱۳۷ ق.)؛ قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ ق؛ الکشف والبیان، الثعلبی (م. ۴۲۷ ق.)؛ به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)؛ قم، ادب الحوزة، ۱۴۰۵ ق؛ مبانی تکملة المنهاج، موسوی الخوئی (م. ۱۴۱۳ ق.)؛ نجف، مطبعة الآداب؛ المبسوط، السرخسی (م. ۴۸۳ ق.)؛ بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ المبسوط فی فقه الامامیه، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)؛ به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛ مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)؛ بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مجمع الزوائد، الهیثمی (م. ۸۰۷ ق.)؛ به کوشش العراقی و ابن حجر، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۲ ق؛ مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبیلی (م. ۹۹۳ ق.)؛ به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۶ ق؛ المجموع فی شرح المهذب، النووی (م. ۶۷۶ ق.)؛ دارالفکر؛ المحرر الوجیز، ابن عطیة الاندلسی (م. ۵۴۶ ق.)؛ به کوشش المجلس العلمی بفاس، ۱۴۱۱ ق؛ مدارک التنزیل، النسفی (م. ۷۰۱ ق.)؛ دارالفکر؛ مشرق الشمسین، البهائی (م. ۱۰۳۱ ق.)؛ قم، مکتبة بصیرتی، ۱۳۹۸ ق؛ معجم مقاییس اللغه، ابن فارس (م. ۳۹۵ ق.)؛ به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ ق؛ المعجم الوسیط، ابراهیم انیس و دیگران، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵ ش؛ المغنی والشرح الکبیر، عبدالله بن قدامة (م. ۶۲۰ ق.)؛ و عبدالرحمن بن قدامة (م. ۶۸۲ ق.)؛ بیروت، دارالکتب العلمیه؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)؛ به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، محمد هادی یوسفی غروی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق؛ الموسوعة الفقهیه، کویت، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، ۱۴۱۰ ق؛ المهذب، القاضی ابن البراج (م. ۴۸۱ ق.)؛ به کوشش مؤسسه سیدالشهداء علیه السلام؛ قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۶ ق؛ المیزان، الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ ق.)؛ بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق؛ نظم الدرر، البقاعی (م. ۸۸۵ ق.)؛ به کوشش غالب المهدی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق؛ النکت والعیون، الماوردی (م. ۴۵۰ ق.)؛ بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۲ ق.


۱. الصحاح، ج۱، ص۳۵۸.    
۲. لسان العرب، ج۲، ص۴۲۲.    
۳. مقاییس اللغه، ج۱، ص۴۵۱، «جرح».    
۴. مفردات، ص۹۰، «جرح».    
۵. مقاییس اللغه، ج۵، ص۸۲، «قرح».    
۶. ترتیب اصلاح المنطق، ص۳۰۳، «قرح».
۷. ترتیب اصلاح المنطق، ص۳۲۳.
۸. التحقیق، ج۲، ص۶۹، «جرح».
۹. مائده/سوره۵، آیه۴.    
۱۰. القاموس الفقهی، ص۶۰.    
۱۱. الموسوعة الفقهیه، ج۱۵، ص۱۳۵.
۱۲. بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۴۳.
۱۳. السرائر، ج۳، ص۴۰۸.    
۱۴. جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۱۷.    
۱۵. السرائر، ج۳، ص۴۰۶ - ۴۰۷.    
۱۶. السرائر، ج۳، ص۴۰۹.    
۱۷. تحریرالوسیله، ج۲، ص۵۹۳ - ۵۹۵.    
۱۸. الکافی فی الفقه، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
۱۹. المبسوط، طوسی، ج۷، ص۱۲۲.    
۲۰. مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۸۳.
۲۱. مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۸۷ - ۳۸۸.
۲۲. بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۴۳.
۲۳. حاشیه، ج۶، ص۵۸۰.
۲۴. الفقه الاسلامی، ج۷، ص۵۷۵۹ - ۵۷۶۲.
۲۵. بدائع الصنائع، ج۷، ص۲۹۶.
۲۶. جواهرالکلام، ج۴۳، ص۳۳۸.    
۲۷. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۲۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۰.    
۲۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۲.    
۳۰. الصحاح، ج۱، ص۳۹۵.    
۳۱. مقاییس اللغه، ج۵، ص۸۲، «قرح».    
۳۲. العین، ج۱، ص۱۴۹.    
۳۳. الصحاح، ج۲، ص۷۵۳، «عقر».    
۳۴. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۳۵. هود/سوره۱۱، آیه۶۵.    
۳۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۷.    
۳۷. قمر/سوره۵۴، آیه۲۹.    
۳۸. شمس/سوره۹۱، آیه۱۴.    
۳۹. الکشاف، ج۲، ص۳۱۷.    
۴۰. نمونه، ج۹، ص۳۶۹.    
۴۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱.    
۴۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۰.    
۴۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۶.    
۴۴. کنزالدقائق، ج۲، ص۲۵۹.
۴۵. جامع البیان، ج۴، ص۱۸۰.
۴۶. نساء/سوره۴، آیه۱۰۴.    
۴۷. جامع البیان، ج۵، ص۳۵۶ - ۳۵۷.
۴۸. التبیان، ج۳، ص۳۱۴.    
۴۹. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۵۰. التبیان، ج۵، ص۱۰۸-۱۰۹.    
۵۱. الکشاف، ج۲، ص۱۵۵.
۵۲. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۵۳. هود/سوره۱۱، آیه۶۵.    
۵۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۷.    
۵۵. قمر/سوره۵۴، آیه۲۹.    
۵۶. شمس/سوره۹۱، آیه۱۴.    
۵۷. مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۲۵.
۵۸. مفردات، ص۵۷۷، «عقر».    
۵۹. التحقیق، ج۸، ص۱۹۳، «عقر».
۶۰. تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۲.
۶۱. التبیان، ج۴، ص۴۵۳.    
۶۲. مجمع البیان، ج۹، ص۲۹۰.
۶۳. السراج المنیر، ج۱، ص۱۰۶۶.
۶۴. قمر/سوره۵۴، آیه۲۹.    
۶۵. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۶۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۷.    
۶۷. شمس/سوره۹۱، آیه۱۴.    
۶۸. الصافی، ج۳، ص۲۱۳.    
۶۹. التسهیل، ج۱، ص۲۹۴.    
۷۰. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۷۱. الکافی، ج۸، ص۱۸۸.    
۷۲. شمس/سوره۹۱، آیه۱۴.    
۷۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۷-۱۵۸.    
۷۴. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۷۵. المیزان، ج۱۵، ص۳۰۸.    
۷۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱.    
۷۷. الصافی، ج۳، ص۱۷.    
۷۸. البحر المدید، ج۲، ص۵۹۳.    
۷۹. التسهیل، ج۱، ص۳۸۶.    
۸۰. زادالمسیر، ج۲، ص۴۳۶.    
۸۱. تفسیر ماوردی، ج۲، ص۲۵۶.
۸۲. نمونه، ج۹، ص۳۹۶.    
۸۳. نظم الدرر، ج۴، ص۲۴۷.
۸۴. الکشاف، ج۲، ص۳۲۶.
۸۵. التحریر والتنویر، ج۱۲، ص۷۵.
۸۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۰-۵۱.    
۸۷. کتاب مقدس، اول سموئیل ۱۶: ۶ - ۲۱.
۸۸. پیدایش ۱: ۲ - ۱۰ اخبار ۱: ۵.
۸۹. قاموس الکتاب المقدس، ص۶۹۳ - ۶۹۴.
۹۰. قاموس الکتاب المقدس، ص۷۳۲ - ۷۳۴، «قصاص».
۹۱. التحریر والتنویر، ج۵، ص۱۱۷ - ۱۱۸.
۹۲. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۹۳. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۴۴.
۹۴. جامع البیان، ج۶، ص۱۶۷.
۹۵. الدرالمنثور، ج۱، ص۱۷۳.
۹۶. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۹۷. المحرر الوجیز، ج۲، ص۵۱۹.    
۹۸. مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.
۹۹. تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۳۴۹ - ۳۵۰.
۱۰۰. جامع البیان، ج۹، ص۱۵۱.
۱۰۱. التبیان، ج۵، ص۱۰۹.    
۱۰۲. زادالمسیر، ج۲، ص۲۰۵.    
۱۰۳. التبیان، ج۵، ص۱۰۹.    
۱۰۴. الکشاف، ج۲، ص۱۵۴.
۱۰۵. تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۹۷.
۱۰۶. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۱۰۷. الکامل، ج۲، ص۱۵۵.    
۱۰۸. الکامل، ج۲، ص۱۵۷.    
۱۰۹. الکامل، ج۲، ص۱۶۲.    
۱۱۰. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۴۷، ص۱۰.
۱۱۱. الصحیح من سیرة النبی صلی الله علیه و آله؛ ج۹، ص۳۳۸.
۱۱۲. الصحیح من سیرة النبی صلی الله علیه و آله، ج۹، ص۳۵۰.
۱۱۳. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
۱۱۴. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۲۳.
۱۱۵. تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۱۰۹.
۱۱۶. روح المعانی، ج۱۱، ص۶۸.
۱۱۷. التبیان، ج۵، ص۳۲۰.    
۱۱۸. مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۴.
۱۱۹. تفسیر نسفی، ج۲، ص۱۱۴.    
۱۲۰. توبه/سوره۹، آیه۱۲۰.    
۱۲۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۲.    
۱۲۲. جامع البیان، ج۴، ص۱۱۷.
۱۲۳. مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۵.
۱۲۴. کنزالدقائق، ج۳، ص۲۶۶.
۱۲۵. مجمع البیان، ج۲، ص۸۴۲ - ۸۴۴.
۱۲۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۰.    
۱۲۷. نساء/سوره۴، آیه۱۰۴.    
۱۲۸. التبیان، ج۳، ص۳۱۴.    
۱۲۹. مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۹.
۱۳۰. تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۰۴.
۱۳۱. الکشاف، ج۱، ص۴۱۸.    
۱۳۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۰.    
۱۳۳. نساء/سوره۴، آیه۱۰۴.    
۱۳۴. الکشاف، ج۱، ص۵۶۱.    
۱۳۵. مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۶.
۱۳۶. جامع البیان، ج۵، ص۱۶۸.
۱۳۷. نمونه، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹.    
۱۳۸. نساء/سوره۴، آیه۱۰۲.    
۱۳۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۰.    
۱۴۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۲.    
۱۴۱. مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۷ - ۸۸۸.
۱۴۲. تفسیر سمرقندی، ج۱، ص۲۹۱.    
۱۴۳. البحر المحیط، ج۳، ص۳۵۵.
۱۴۴. تبیین القرآن، ص۸۳.
۱۴۵. نمونه، ج۳، ص۱۷۵.    
۱۴۶. فروغ ابدیت، ج۲، ص۷۸.
۱۴۷. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۱۴۸. التبیان، ج۳، ص۵۳۶ - ۵۳۸.    
۱۴۹. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۹۱ - ۱۹۳.
۱۵۰. تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۰۹.
۱۵۱. احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۵۲. فقه القرآن، ج۲، ص۴۱۵ - ۴۱۶.
۱۵۳. بقره/سوره۲، آیه۱۷۸.    
۱۵۴. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۹.
۱۵۵. بقره/سوره۲، آیه۱۷۸.    
۱۵۶. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۱۵۷. الکشاف، ج۱، ص۲۲۰.    
۱۵۸. المحرر الوجیز، ج۱، ص۱۹۲.    
۱۵۹. الخلاف، ج۵، ص۱۸۹ - ۲۰۲.    
۱۶۰. المهذب، ج۲، ص۴۷۰.    
۱۶۱. المجموع، ج۱۸، ص۴۰۱.
۱۶۲. تفسیر القمی، ج۱، ص۱۶۹.
۱۶۳. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۴۵.    
۱۶۴. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۱۶۵. زبده البیان، ص۶۸۰.    
۱۶۶. شوری/سوره۴۲، آیه۴۰-۴۱.    
۱۶۷. الخلاف، ج۵، ص۱۸۹ - ۲۰۳.    
۱۶۸. السرائر، ج۳، ص۳۹۶.    
۱۶۹. شرایع، ج۴، ص۹۸۰.    
۱۷۰. بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۳۲.
۱۷۱. احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۷۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۶.    
۱۷۳. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۷۴.
۱۷۴. اسباب النزول، ص۱۹۲.
۱۷۵. احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۱۹۶.    
۱۷۶. احکام القرآن، جصاص، ج۳، ص۲۵۲.    
۱۷۷. التبیان، ج۹، ص۱۶۹.    
۱۷۸. فقه القرآن، ج۲، ص۴۱۹.
۱۷۹. شوری/سوره۴۲، آیه۴۰.    
۱۸۰. زبده البیان، ص۶۸۰ - ۶۸۱.    
۱۸۱. بقره/سوره۲، آیه۱۹۴.    
۱۸۲. مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۱۵۷.
۱۸۳. المبسوط، ج۷، ص۱۲۲ - ۱۲۳.    
۱۸۴. الوسیله، ص۴۴۵.
۱۸۵. الخلاف، ج۵، ص۱۹۲.    
۱۸۶. الخلاف، ج۵، ص۱۹۵.    
۱۸۷. قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۴۲.
۱۸۸. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۱۸۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۶.    
۱۹۰. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۱۹۱. الخلاف، ج۱، ص۱۵۹.    
۱۹۲. المعتبر، ج۱، ص۳۹۷.
۱۹۳. مختلف الشیعه، ج۱، ص۴۳۷.
۱۹۴. مائده/سوره۵، آیه۶.    
۱۹۵. زبده البیان، ص۲۰ - ۲۱.    
۱۹۶. مشرق الشمسین، ص۳۴۰.
۱۹۷. المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۱۲۶.
۱۹۸. نساء/سوره۴، آیه۴۳.    
۱۹۹. التبیان، ج۳، ص۲۰۵ - ۲۰۷.    
۲۰۰. احکام القرآن، شافعی، ج۱، ص۴۸.    
۲۰۱. فقه القرآن، ج۱، ص۳۵.
۲۰۲. التبیان، ج۳، ص۲۰۵ - ۲۰۷.    
۲۰۳. جامع البیان، ج۵، ص۳۵۲.
۲۰۴. العجاب، ج۲، ص۸۸۱.    
۲۰۵. احکام القرآن، ابن العربی، ج۱، ص۵۶۱.    
۲۰۶. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۱۷ - ۲۱۸.
۲۰۷. کشاف القناع، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۹۷.
۲۰۸. کشف اللثام، ج۲، ص۵۰۴.
۲۰۹. التنقیح، ج۹، ص۴۱۶، «الطهارة».    
۲۱۰. فقه القرآن، ج۱، ص۷۱ - ۷۵.
۲۱۱. جواهرالکلام، ج۶، ص۱۰۰ - ۱۰۲.    
۲۱۲. المغنی، ج۳، ص۵۷۴.
۲۱۳. جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۷.    
۲۱۴. التبیان، ج۳، ص۴۱۸.    
۲۱۵. مائده/سوره۵، آیه۲.    
۲۱۶. مجمع البیان، ج۷، ص۱۳۷.
۲۱۷. حج/سوره۲۲، آیه۳۶.    
۲۱۸. التبیان، ج۷، ص۳۱۷ - ۳۱۸.    
۲۱۹. المیزان، ج۱۴، ص۳۷۳.    
۲۲۰. جامع البیان، ج۱۷، ص۱۱۷.
۲۲۱. الخلاف، ج۲، ص۴۴۳.    
۲۲۲. المغنی، ج۳، ص۴۵۳.
۲۲۳. حج/سوره۲۲، آیه۳۶.    
۲۲۴. تذکرة الفقهاء، ج۸، ص۲۵۰.    
۲۲۵. جواهر الکلام، ج۱۹، ص۱۵۵.    
۲۲۶. شرایع الاسلام، ج۱، ص۵۳.    
۲۲۷. مجمع الفائده، ج۱۱، ص۱۵۳ - ۱۵۴.    
۲۲۸. مائده/سوره۵، آیه۴.    
۲۲۹. احکام القرآن، جصاص، ج۲، ص۳۸۹.    
۲۳۰. احکام القرآن، جصاص، ج۲، ص۳۹۴.    
۲۳۱. المبسوط، طوسی، ج۶، ص۲۵۶.    
۲۳۲. الخلاف، ج۶، ص۱۰.    
۲۳۳. فقه القرآن، ج۲، ص۲۴۶ - ۲۴۸.
۲۳۴. الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۴.
۲۳۵. الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۷.
۲۳۶. الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۰۹.
۲۳۷. الفقه الاسلامی، ج۳، ص۷۱۱.
۲۳۸. التحقیق، ج۲، ص۶۹، «جرح».
۲۳۹. نمونه، ج۴، ص۲۷۴ - ۲۷۵.    
۲۴۰. مجمع الفائده، ج۶، ص۳۰۸.    
۲۴۱. عمدة القاری، ج۱۸، ص۱۱۱.
۲۴۲. بقره/سوره۲، آیه۱۹۶.    
۲۴۳. التبیان، ج۲، ص۱۵۸.    
۲۴۴. الدرالمنثور، ج۱، ص۲۱۴.
۲۴۵. التبیان، ج۲، ص۱۵۸.    
۲۴۶. فقه القرآن، ج۱، ص۲۹۷.
۲۴۷. اعانة الطالبین، ج۲، ص۳۶۳.
۲۴۸. الکشاف، ج۱، ص۲۴۱.    
۲۴۹. تفسیر نسفی، ج۱، ص۹۶.    
۲۵۰. الصافی، ج۱، ص۲۳۲.    
۲۵۱. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۲۹ - ۳۳۰.    
۲۵۲. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰.    
۲۵۳. نمونه، ج۲، ص۲۰.    
۲۵۴. مجمع الزواید، ج۶، ص۲۴۳.
۲۵۵. تفسیر قمی، ج۲، ص۳۲۱.
۲۵۶. الصافی، ج۶، ص۵۱۹.    
۲۵۷. الکامل، ج۲، ص۲۴۷.    
۲۵۸. الکامل، ج۳، ص۲۴۳.    
۲۵۹. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۲۹ - ۳۳۰.    
۲۶۰. احکام القرآن، جصاص، ج۳، ص۵۳۵.    
۲۶۱. شرایع الاسلام، ج۱، ص۲۵۶.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «جراحت در قرآن».    



جعبه ابزار