• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جهل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جهل‌، واژه‌ای‌ در قرآن‌ و حدیث‌، که مخالف‌ علم می ‌باشد. و تقسیم می‌شود به جهل بسیط و جهل مرکب. همچنین از احکام و آثار جهل در ابواب مختلف فقه؛ اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفته‌اند.



جهل در لغت‌ به‌ معنای‌ ندانستن‌ است، راغب‌ اصفهانی‌، آن‌ را سه‌ گونه‌ تحلیل‌ کرده‌ است‌: خالی‌ بودنِ نفس‌ از علم و آگاهی‌، که‌ معنای‌ اصلی‌ واژه‌ است‌؛ اعتقاد به‌ چیزی‌ برخلاف‌ آنچه‌ در واقع‌ هست‌؛ انجام‌ دادن‌ کاری‌ برخلاف‌ آنچه‌ باید انجام‌ شود، چه‌ آن‌ را صحیح‌ بداند چه‌ نداند. جهالت‌ نیز به‌ معنای‌ انجام‌ دادن‌ ناآگاهانه‌ یک‌ عمل‌ است‌. ، همچنین‌ جهل‌ در معنایی‌ اعم‌ از معنای‌ «حُمق‌» جهل‌ به‌ امورِ جاری‌ عادی‌ به‌ کار رفته‌ است.


جهل، مقابل علم بوده و به معنای نبود آگاهی و علم در کسی است که استعداد دانستن را دارد؛ بنابراین، به جمادات و حیوانات، جاهل و عالم اطلاق نمی‌شود، زیرا نسبت میان علم و جهل، نسبت عدم و ملکه است. در برخی مباحث علم اصول، جهل به عنوان یکی از حالات مکلف شک، ظن و علم نسبت به حکم واقعی ، مطرح می‌شود و برای انسانی که دارای چنین جهلی است احکام خاصی مقرر شده است.
[۸] جرجانی، محمد بن علی، التعریفات، ص۳۶.
[۹] سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص (۲۱۱- ۲۱۰).
[۱۰] تهانوی، محمد بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۳.
جهل در فقه عبارت است از عدم‌علم (ندانستن) خواه جاهل بداند که نمی‌داند (جهل بسیط) یا نداند که نمی‌داند. بنابراین، جزمِ غیر مطابق با واقع، ظنّ، شک و وهم، همه از مصادیق جهل خواهند بود.


در آیه‌ ۱۳۸ سوره‌ اعراف‌، موسی‌ (علیه‌السلام‌) به‌ قوم‌ خود، که‌ از او تقاضای‌ خدایی‌ برساخته‌ داشتند، نسبت‌ جهل‌ داده‌ است‌. در آیه‌ ۷۲ سوره‌ احزاب‌، انسان‌ که‌ «بار امانت‌» را پذیرفته‌، «جَهول‌» خوانده‌ شده‌ است‌. در آیات‌ ۱۷ سوره‌ نساء، ۵۴ سوره‌ انعام‌ و ۱۱۹ سوره‌ نحل‌، واژه‌ جهالت‌ در مورد کسانی‌ به‌ کار رفته‌ است‌ که‌ از سرِ نادانی‌ کار ناشایستی‌ انجام‌ داده‌اند.
در معنای واژه‌ جهالت‌ در آیه‌ ۱۷ سوره‌ نساء چند قول ‌ذکر شده‌ است‌، از جمله‌ نافرمانی‌ خدا از روی‌ جهالت‌ و نیز اینکه‌ گناهکاران‌ سرانجامِ ناپسند عمل‌ خود را نمی‌دانند. همچنین‌ گفته‌ شده‌ که‌ این‌ آیه‌ ناظر به‌ کسانی‌ است‌ که‌ نمی‌دانند کارشان‌ گناه‌ است‌. معنای‌ دیگر این‌ است‌ که‌ چنین‌ افرادی‌ که‌ لذت‌ فانی‌ را بر لذت‌ باقی‌ ترجیح‌ داده‌اند، اهل‌ جهالت‌اند.

۳.۱ - دیدگاه علامه طباطبائی

علامه طباطبائی‌ ذیل‌ آیه‌ یاد شده‌ بر آن‌ است‌ که‌ جهل‌ ذاتاً در مقابل‌ علم‌ قرار می‌گیرد، اما چون‌ آدمیان‌ از یک‌ طرف‌ رفتار خود را ناشی‌ از علم‌ و اراده‌ می‌دانند، و از طرف‌ دیگر معترف‌اند که‌ رفتار ناپسند و گناهانی‌ که‌ به‌ دلیل‌ تسلیم‌ شدن‌ به‌ هوای‌ نفس‌، از آنان‌ سرزده‌، ناشی‌ از فقدان‌ آگاهی‌ و عدم‌حضور عقل‌ تشخیص‌دهنده‌ حسن‌ و قبح‌ است‌، به‌ این‌ سبب‌ به‌ ابن‌ اشخاص‌ در عرف‌ آنان‌ جاهل‌ گفته‌ می‌شود چرا که‌ علم‌ و اراده‌ آنها در احتراز از اعمال‌ ناپسند مؤثر نیست‌. در توجیه‌ اتصاف‌ آدمی‌ به‌ ظلوم‌ و جهول‌، نیز گفته‌ شده‌ که‌ این‌ دو صفت‌، برای‌ موجودی‌ به‌ کار می‌رود که‌، از باب‌ عدم‌ و ملکه‌، شأن‌ اتصاف‌ به‌ عدالت‌ و علم‌ را نیز دارد.

۳.۲ - دیدگاه فخررازی

فخررازی‌ سه‌ احتمال‌ را در باره‌ معنای‌ جهل‌ مطرح‌ کرده‌ است‌: استهزاکردن‌ دلیل‌ جهل‌ است‌ و منصب‌ نبوت‌ منافی‌ اقدام‌ به‌ آن‌ است‌، به‌ همین‌ سبب‌ موسی‌ نه‌ از خودِ استهزا، بلکه‌ از سبب‌ آن‌، که‌ جهل‌ است‌، به‌ خدا پناه‌ می‌برد؛ احتمال‌ دیگر این‌ است‌ که‌ بگوییم‌ پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدا از اینکه‌ در زمره‌ کسانی‌ باشم‌ که‌ نمی‌دانند استهزای‌ امور دینی‌ مستلزم‌ عقوبت‌ شدید است‌؛ خودِ استهزا گاه‌ جهل‌ و جهالت‌ خوانده‌ شده‌ چنان‌که‌ از برخی‌ لغویان‌ نقل‌ شده‌ که‌ جهل‌ ضدحلم‌ است‌. در تفسیر آیه‌ ۳۵ سوره‌ انعام‌ نیز، که‌ در آن‌ خطاب‌ به‌ پیامبر آمده‌ است‌ که‌ «از جاهلان‌ مباش‌»، گفته‌ شده‌ است‌ نهی‌ از اینکه‌ پیامبر از جمله‌ جاهلان‌ باشد، دلیل‌ بر آن‌ نیست‌ که‌ وی‌ از مردم‌ زمانه‌اش‌ اطاعت‌ کرده‌ و دین‌ آنها را پذیرفته‌، بلکه‌ مقصود این‌ است‌ که‌ شایسته‌ نیست‌ پیامبر از انکار و تکذیب‌ آنها اندوهگین‌ و نالان‌ شود و اگر چنین‌ کند حالتش‌ به‌ آنان‌ شباهت‌ خواهد یافت.
در توضیحِ خطابِ «اَعْرِضْ عَنِ الجاهِلین‌» به‌ پیامبر اکرم‌، در آیه‌ ۱۹۹ سوره‌ اعراف‌، گفته‌ شده‌ که‌ مراد از روی‌ گرداندن‌ از جاهلان‌ این‌ است‌ که‌ پیامبر در مواجهه‌ با مردم‌، ناهنجاری‌های‌ رفتار و اخلاق‌ آنان‌ را تحمل‌ کند و سخنان‌ و کردارهای‌ ناپسند آنان‌ را تلافی‌ نکند.

۳.۳ - دیدگاه ایزوتسو

توشیهیکو ایزوتسو، به‌ تبعیت‌ از گولدتسیهر، بحث‌ از واژه‌ جهل‌ و واژه‌ مقابل‌ آن‌ در قرآن‌ را از دیدگاهی‌ عمیق‌تر و کلی‌تر مطرح‌ کرده‌ است‌. وی‌ در کتاب‌ خدا و انسان‌ در قرآن‌، ضمن‌ یادآوری‌ این‌ نکته‌ که‌ به‌ نوشته‌ گولدتسیهر پیش‌ از اسلام‌ جهل‌ مخالف‌ حلم‌ بوده‌ نه‌ علم‌، یادآور شده‌ است‌ که‌ بدون‌ دانستن‌ معنای‌ دو واژه‌ جهل‌ و حلم‌، به‌ سختی‌ می‌توان‌ نظام‌ روان‌شناسی‌ عرب‌ پیش‌ از اسلام‌ را درک‌ کرد.
ایزوتسو سه‌ معنا برای‌ جهل‌ ذکر کرده‌ است‌: معنای‌ اولِ ناظر به‌ نوع‌ رفتار عرب‌ پیش‌ از اسلام‌ و الگوی‌ مشخص‌ رفتار انسانی‌ است‌ که‌ نمی‌تواند بر نفس‌ خود مسلط‌ شود و با اندک‌ تحریکی‌ برانگیخته‌ می‌شود و بی‌آنکه‌ به‌ پیامد عمل‌ خود بیندیشد، اقدام‌ می‌کند، نقطه‌ مقابل‌ این‌ جهل‌، حلم‌ است‌ به‌ معنای‌ مهار و خاموش‌کردن‌ چنین‌ حالتی.
معنای‌ دوم‌ جهل‌، که‌ به‌ شدت‌ وابسته‌ به‌ معنای‌ اول‌ است‌، تأثیر منفی‌ آن‌ بر قوه‌ تعقل‌ آدمی‌ است‌ که‌ تعقل‌ را سست‌ می‌کند، اگرچه‌ جهل‌ در انسان‌ یک‌ حالت‌ ثابت‌ نیست‌ و موقتی‌ است‌، اما اگر انسان‌ دائم‌ دچار آن‌ شود و به‌ آن‌ عادت‌ کند، قدرت‌ درک‌ و داوری‌ عمیق‌ را در باب‌ چیزها از دست‌ می‌دهد و دیگر شایستگی‌ ندارد که‌ در باره‌ هیچ‌ موضوعی‌ داوری‌ کند.
معنای‌ سوم‌ و کم‌ رواج‌تر و کم‌اهمیت‌تر جهل‌، نادانی‌ است‌، و در قرآن‌ جهل‌ بیشتر به‌ معنای‌ اول‌ و دوم‌ به‌کار رفته‌ و معنای‌ سوم‌ کمتر استعمال‌ شده‌ است‌، ایزوتسو سپس‌ نتیجه‌ عمیق‌تر و کلی‌تری‌ از بحث‌ خود گرفته‌ است‌. به‌ عقیده‌ وی‌، تقابل‌ جهل‌ و حلم‌ و آنچه‌ در معنای‌ جهل‌ در ارتباط‌ انسان‌ با انسان‌ گفته‌ شد، ویژگی‌ عرب‌ جاهلی‌ بوده‌، اما پس‌ از اسلام‌ این‌ رابطه‌ افقی انسان‌ ـ انسان‌، به‌ رابطه‌ عمودی‌ انسان‌ ـ خدا تبدیل‌ شده‌ است‌ و اعراب‌ مشرک‌ در باره‌ خدا جهل‌ اختیار کردند، ایزوتسو، از همین‌جا مفهوم‌ جهل‌ را با واژه‌ کلیدی‌ دیگری‌ در قرآن‌، یعنی‌ « کفر »، پیوند زده‌ است.


جهل‌ در روایات‌ و احادیث‌ پیامبر و امامان‌ شیعه‌ نیز بسیار مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. در بیش‌تر این‌ احادیث‌ جهل‌ به‌ مثابه‌ وصفی‌ در مقابل‌ عقل‌ معرفی‌ شده‌ است‌. در این‌ احادیث‌ از صفات‌ و حالاتی‌ که‌ به‌ جاهل‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود نظیر شقی‌، فریب‌کار، خودپسند، ‌ستم‌، تجاوزگری‌، سخن‌ گفتن‌ بدون‌ تدبر و روی‌گرداندن‌ از فضائل‌ و نیز تقابلی‌ که‌ میان‌ عقل‌ و جهل‌ نهاده‌ می‌شود می‌توان‌ استنباط‌ کرد که‌ جهل‌ نوعی‌ حالت‌ اخلاقی‌ منفی‌ است‌. در حدیثی‌ از حضرت‌ علی‌ (علیه‌السلام‌)، که‌ در آن‌ به‌ امام‌ حسن‌ (علیه‌السلام‌) سفارش‌ شده‌ که‌ در مقابل‌ جاهل‌، حلم‌ پیشه‌ کند، صریحاً حلم‌ ‌به‌ معنای‌ عقل‌ و جهل‌ مقابل‌ هم‌ قرار گرفته‌اند. در احادیث‌، جهل‌ شدیدترین‌ نوع‌ فقر، دشمن‌ آدمیان‌، «ذُلّ» و «ظلمت‌» تلقی‌ شده‌ است‌. پیامبر اکرم‌ حتی‌ عبادات‌ جاهل‌ را در مرتبه‌ای‌ پایین‌تر از کارهای‌ عادی‌ فرد عاقل‌ می‌داند.

۴.۱ - نشانه‌های جهل

در برخی‌ احادیث‌ نشانه‌های‌ جهل‌ معرفی‌ شده‌ است‌، مانند تجسس‌کردن‌ در اموری‌ که‌ به‌ فرد مربوط‌ نیست. در حدیثی‌ دیگر، تکبر آلتِ دستِ جهل‌ قلمداد شده‌ است‌. ‌امام‌ صادق‌ علیه‌السلام‌ جهل‌ را با سرشت‌ آدمی‌ آمیخته‌ و کلید آن‌ را خشنود بودن‌ به‌ آن‌ دانسته‌ است، در بیان‌ ایشان‌، پایین‌ترین‌ مرتبه‌ جهل‌ این‌ است‌ که‌ فرد جاهل‌ بدون‌ شایستگی‌ ادعای‌ علم‌ کند، مرتبه‌ میانی‌ آن‌، جهل‌ به‌ جهل‌ و بالاترین‌ مرتبه‌ آن‌ انکار علم‌ است‌. به‌ گفته‌ حضرت‌ علی‌ (علیه‌السلام‌) آدمیان‌ دشمن‌ آن‌ چیزی‌ هستند که‌ نمی‌دانند.
امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام‌) در حدیثی‌ دیگر می‌فرماید خداوند، دشمنِ پیرِ جاهل‌ و نادان‌ است، و مجلسی‌ در توضیح‌ این‌ حدیث‌، یادآور می‌شود که‌ دلیل‌ اختصاص‌ یافتن‌ جهل‌ به‌ پیر در این‌ حدیث‌، این‌ است‌ که‌ وی‌ در طول‌ زمان‌ می‌توانسته‌ جهل‌ خود را رفع‌ کند. با تمام‌ اینها در حدیثی‌، جهل‌ از جمله‌ شش‌ چیزی‌ دانسته‌ شده‌ که‌ وجود آن‌ها در آدمی‌ ناگزیر است.


جهل به دو قسم تقسیم می‌شود که عبارتند از:

۵.۱ - بسیط

عبارت است از خالی‌بودن ‌نفس از علم، و اتصاف آن به جهل، بدون این‌که هم‌چنین داند که می‌داند، یعنی بر او مشتبه نشده باشد، و اعتقاد دانستن را نداشته باشد. و در ابتدای امر، این صفت ذموم‌ نیست ‌بلکه ممدوح است، زیرا که آدمی تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمی‌داند در صدد تحصیل علم بر نمی‌آید. بلی باقی‌بودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات برآن، از رذائل عظیمه است، که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است.
و کسی‌که متصف به این صفت‌ باشد باید سعی در ازاله آن کند، و تامل کند در قبح جهل و حکم عقل به این که جاهل، فی الحقیقه انسان نیست، و اگر آن را انسان گویند به جهت‌ مشابهت صورت است که با انسان دارد، زیرا که: انسان در سایر چیزها که بجز علم و دانش است، از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت و غیر این‌ها، با سایرحیوانات شریک است، و فضیلت انسان بر سایرین، به علم و معرفت است. پس، اگر آن رانیز نداشته باشد حیوانی خواهد بود مستقیم القامه. و از این جهت است که: اگر شخصی ‌عامی در مجلس مباحثه علماء و محاورات ایشان بنشیند و از اقوال ایشان چیزی نفهمد، نسبت‌ به ایشان با چهار پایان فرقی ندارد. و چون این را فهمید تامل کند که چه هلاکتی از این بالاتر، و چه صفتی از این بدتر که او را از حدود انسانیت ‌خارج و در زمره بهایم ‌داخل نماید. و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخباری که در مذمت جهل و نادانی ‌رسیده. و در بعضی از احادیث آن را موجب دخول نار فرموده‌اند. از حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مروی است که: «شش طایفه به جهت‌ شش چیز، پیش از محاسبه داخل آتش خواهند بود: یکی از آن‌ها صحرانشینان و سکنه قرا و مواضعی که از اهل علم خالی است‌به سبب جهل ونادانی که دارند.»

۵.۲ - مرکب

صفت اول: در بیان جهل مرکب است و آن عبارت است از این که: کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است، پس او نمی‌داند، و نمی‌داند که نمی‌داند، و آن بدترین رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است. همچنان که از حال بعضی طلبه مشاهده می‌شود و اطباء ارواح اعتراف به عجز از معالجه‌اش کرده‌اند، چنانچه اطباء ابدان اقرار کرده‌اند به عجز از معالجه بعضی مرض‌های ‌مزمنه.
و از این جهت‌ حضرت عیسی (علی‌نبینا وآله‌وعلیه‌السّلام) فرمودند که: «من ازمعالجه اکمه؛ (اکمه به معنی: کور مادرزاد.) و ابرص؛ (و ابرص به معنی: پیسی است.) عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم.»
و سبب آن این است که مادامی که آدمی نداند که جاهل است، به نقصان خود برنمی‌خورد و در صدد تحصیل علم بر نمی‌آید، پس در ضلالت و گمراهی باقی‌ می‌ماند. و علامت این صفت مهلکه و کیفیت ‌شناختن آن، آن است که آدمی، طایفه‌ای (برخی) از مطالب و استدلالات خود را بر جمعی از معروفین به استقامت‌ سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب ‌بری‌ء و اگر تخطئه نمودند و او خود «مذعن‌» (معترف، اقرارکننده.) نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به ‌یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمی‌توان کرد. و باعث جهل مرکب ‌و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن‌ است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنها موجب استقامت ذهن می‌شود. و یا خطائی است که در استدلال نموده، در این وقت‌ باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق ازعلمای معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصای تمام، تا به خطای خود برخورد و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت ‌یا محض حسن ظن به شخصی یا نحو آن و علاج آن این است که‌ سعی و اجتهاد کند در ازاله موانع، تا به نتیجه مطلوب و رفع جهل برسد.


آثار جهل در ابواب مختلف فقه؛ اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفته‌اند.

۶.۱ - احکام و تکالیف جاهل

تکالیف واقعی میان عالم و جاهل مشترک است و جاهل همچون عالم، مکلّف به احکام واقعی است؛ لیکن جهل موجب عدم‌تنجّز حکم واقعی نسبت به جاهل می‌شود؛ از این رو، جاهل بر مخالفت حکم واقعی کیفر نمی‌شود، مگر جاهل مقصر که در جهل خود معذور نیست و در نتیجه، احکام واقعی نسبت به او نیز همچون عالم منجّز است.
[۴۲] طیب، مهدی، مصباح‌الهدی، ج۲، ص۶۶.
[۴۳] مستند العروة (الصلاة) ج۶، ص۱۸.
البته مواردی، از قبیل قصر و اتمام و جهر و اخفات به دلیل خاص از حکم اشتراک خارج شده است.

۶.۱.۱ - وجوب تحصیل علم

فرا گرفتن احکام شرعی بر جاهل به آنها واجب است.

۶.۱.۲ - ارشاد جاهل

ارشاد جاهل و آموختن احکام شرعی به وی واجب است؛ لیکن چنانچه شخصی، به حکم شرعی عالم، اما به موضوع آن جاهل باشد. مانند کسی که می‌داند وضو گرفتن با آب نجس باطل است، لیکن نمی‌داند این آب نجس است، بیشتر فقها ارشاد به موضوع را واجب ندانسته‌اند، مگر در امور مهمی همچون جان، آبرو و مال درخور اعتنای مؤمن که‌ در این گونه موارد ارشاد جاهل واجب است.

۶.۱.۳ - انکار اصول اعتقادی

انکار خدا یا توحید و یا رسالت رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم)، هرچند از روی جهل، موجب کفر است؛ لیکن در اینکه انکار ضروری دین، جز اصول اعتقادی یاد شده، سببی مستقل برای کفر است یا در صورتی که به انکار خدا یا توحید و یا رسالت پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) برگردد، اختلاف است. بنابر قول دوم، انکار ضروری دین از روی جهل به جهت عدم‌برگشت آن به انکار یکی از سه امر یاد شده موجب کفر نخواهد شد؛ بر خلاف قول نخست.

۶.۲ - اقسام جهل در فقه

جهل یا نسبت به حکم شرعی است، مانند جهل به وجوب قرائت سوره در نماز و یا نسبت به موضوع آن، مانند جهل به نجس‌بودن لباس در نماز. جهل به حکم نیز یا از روی قصور است و یا ناشی از تقصیر.

۶.۲.۱ - جاهل قاصر

جاهلی را گویند که در جهل خود معذور است، مانند جاهلی که به جهل خود التفات دارد، لیکن امکان برطرف‌کردن جهل و پرسیدن برایش فراهم نیست، و یا اصولا التفاتی به جهل خود ندارد و در نتیجه، عمل خود را صحیح می‌پندارد و یا مجتهدی که در استنباط کوتاهی نکرده و با استناد به دلیل معتبر اجتهادی فتوا داده است، لیکن در واقع در استنباط و در نتیجه در فتوای خود اشتباه کرده است؛ همچنین مقلدان آن مجتهد که براساس فتوای او عمل کرده‌اند.

۶.۲.۲ - جاهل مقصّر

جاهلی را گویند که در جهل خود معذور نیست، مانند جاهلی که به جهل خود التفات دارد و با فراهم‌بودن اسباب تعلّم و رفع جهل، در رفع آن نمی‌کوشد.
[۴۸] خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الإجتهاد والتقلید)، ص۱۹۵-۲۰۲.


۶.۳ - معذور بودن جاهل

جاهل به موضوع و نیز جاهل به حکم از روی قصور معذورند و بر جهل خود کیفر نمی‌شوند؛ بر خلاف جاهل به حکم از روی تقصیر، که حکم عامد کسی که با علم و به عمد کاری را انجام می‌دهد را دارد و بر ترک واجب یا فعل حرام کیفر می‌شود.
[۵۲] جواهری، حسن، بحوث فی الفقه (صلاةالمسافر)، ص۱۶۲.
[۵۳] سبزواری، عبدالأعلی، مهذّب الاحکام، ج۵، ص۳۱۱.


۶.۴ - احکام جهل

از آنجا که جاهل در تکالیف با عالم اشتراک دارد با این تفاوت که تکلیف در زمان جهل متوجه جاهل نمی‌شود. پس از آگاهی از تکلیف، باید آن را به جا آورد، مگر آنکه دلیلی بر عدم آن وجود داشته باشد. برای روشن شدن ابعاد مسئله، به احکام جهل در دو حوزه عبادات و غیر عبادات اشاره می‌کنیم.

۶.۴.۱ - در عبادات

جاهل یا اصل عبادتی را ترک می‌کند، مانند ترک نماز و روزه ماه رمضان، به جهت جهل به وجوب آن دو، و یا جزء یا شرطی از عمل عبادی را؛ و در نتیجه، عبادت را ناقص و فاقد شرط یا جزء انجام می‌دهد، مانند ترک سوره در نماز به جهت جهل به جزئیت آن، یا نماز گزاردن در لباس نجس به جهت جهل به شرط‌بودن طهارت لباس در صحّت نماز.
در فرض نخست، چنانچه عبادت واجب موسع باشد، مانند حج، باید آن را به جا آورد؛ اما اگر وقت آن محدود باشد، مانند نمازهای یومیه، در صورتی که وقت باقی است، آن را به جا می‌آورد.
[۵۴] نراقی، احمد، عوائدالایام، ص۲۴۹.
و اگر وقت گذشته است، چنانچه از واجباتی باشد که قضای آن واجب است، مانند نمازهای یومیه، و روزه ماه رمضان،قضای آن را به جا می‌آورد، مگر موردی که دلیلی خاص بر عدم‌وجوب قضای آن وجود داشته باشد، مانند مورد خورشید یا ماه گرفتگی‌ی که شخص از آن مطلع نباشد، که در این صورت، اگر بعض قرص ماه یا خورشید گرفته شود، بنابر مشهور، قضای نماز آیات بر جاهل واجب نیست، و اگر گرفتگی در تمامی قرص باشد، قضا بر او واجب است.
در فرض دوم، اگر جزء یا شرط از ارکان باشد که ترک آن مطلقا موجب بطلان عبادت است، مانند طهارت (وضو، غسل و تیممرکوع و دو سجده در نماز عبادت باطل می‌شود، و اگر از ارکان نباشد، نسبت به جاهل مقصّر ادعای اجماع شده که حکم عامد را دارد و در نتیجه عبادتی را که ناقص به جا آورده، محکوم به بطلان و اعاده یا قضای آن واجب است، مگر در دو مورد: یکی، بلند خواندن قرائت نماز در جایی که باید آهسته بخواند و عکس آن، و دیگری، تمام خواندن نماز در جایی که باید شکسته بخواند. روزه نیز در این حکم ملحق به نماز است؛ بدین معنا که اگر با جهل به بطلان روزه در سفر، روزه بگیرد، روزه‌اش صحیح است.
[۶۱] خضرمالکی، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۴۷۸-۴۷۹.
[۶۳] خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الإجتهاد و التقلید)، ص۳۲۲-۳۲۳.
[۶۴] سبزواری، عبدالأعلی، مهذّب الاحکام، ج۱۴، ص۱۷۶.
برخی گفته‌اند: کسی که ده روز در محلّی قصد اقامت کرده و نمازش را قصر خوانده، در صورت جهل به حکم، نمازش صحیح است. برخی در اصل الحاق جاهل مقصّر به عامد اشکال کرده و گفته‌اند: دلیلی بر الحاق جز در خصوص استحقاق عقاب وجود ندارد.
آنچه در ترک اصل عبادت یا جزء و شرط آن گفته شد نسبت به جاهل مقصر بود؛ اما جاهل قاصر اگر عبادتی را بدون جزء یا شرط آن به جا آورد، در اینکه عبادت او صحیح است یا اینکه در موارد عدم وجود دلیلی خاص بر صحّت عمل فاقد جزء یا شرط، حکم او حکم جاهل مقصّر می‌باشد، مسئله اختلافی است، مگر در جایی که حکم وضعی تابع حکم تکلیفی باشد، که در این صورت، عبادت جاهل قاصر صحیح است، مانند نماز گزاردن با لباس یا در زمین غصبی با جهل به بطلان و حرمت آن بنابر قول مشهور.
وجه صحّت نماز در این فرض، تابع بودن بطلان نسبت به حرمت آن است و چون حرمت متوجه جاهل قاصر نیست، نمازش صحیح است. طهارت با آب غصبی از روی جهل قصوری نیز همین حکم را دارد.
اگر مکلف، جاهل به موضوع باشد، مانند جهل به غصبی بودن مکان نماز یا آب وضو، در صورتی که علم در موضوعِ حکم اخذ شده باشد، بنابر مشهور عملش صحیح است. بنابراین، نمازگزاردن با لباس غصبی یا در مکان غصبی و وضوگرفتن با آب غصبی از روی جهل به موضوع (غصبی بودن) صحیح است. اما اگر علم و جهل دخالتی در تحقق موضوع حکم نداشته باشد، جهل به موضوع موجب بطلان عمل می‌گردد، مانند نماز گزاردن با لباس تهیه شده از پوست حیوان حرام‌گوشت یا ابریشم خالص از روی جهل به آن.

۶.۴.۲ - در غیرعبادات

آثار مترتب بر فعل غیر عبادی متفاوت است. ترتب بعضی‌ آثار بر فعل منوط به علم است و در صورت جهل مترتب نمی‌شود؛ لیکن برخی دیگر از آثار چنین نیست و جهل و علم مکلف در ترتب آن بر فعل نقشی ندارد؛ در نتیجه در صورت جهل نیز آن آثار بر فعل مترتب می‌گردد.
حدود، تعزیرات، کفارات، حرمت ابدی و زوال حق از نوع نخست آثارند. بنابر این، اگر کسی از روی جهل مرتکب خلافی شود که دارای حد یا تعزیر و یا کفاره است، این آثار بر عمل او مترتب نمی‌گردد، به عنوان مثال، اگر کسی از روی جهل به حرمتِ شراب یا جهل به شراب‌بودن مایعی آن را بنوشد، حدّ شراب‌خواری بر او جاری نمی‌شود.همچنین شوهری که از روی جهل به حرمت آمیزش با همسر در حال حیض با او آمیزش کرده، تعزیر نمی‌شود؛ چنان که کفّاره نیز بنابر قول به وجوب آن واجب نمی‌گردد.البته چنانچه در موردی دلیلی بر وجوب کفّاره وجود داشته باشد، مانند صید‌کردن در حال احرام، کفّاره بر جاهل واجب است.
در اینکه جاهل مقصّر که در مقدمات عمل تقصیر کرده لیکن هنگام عمل غافل است حکم عامد را دارد یا حکم جاهل قاصر را، اختلاف است. بر الحاق به عامد جز در صورت وجود دلیلی بر خلاف آن ادعای اجماع شده است، چنان که گذشت. البته اگر جاهل مقصّر هنگام عمل، به جهل خود التفات داشته و امکان تعلّم نیز برایش فراهم بوده و از روی بی‌اعتنایی رفع جهل نکرده است، بدون شک، حکم عامد را دارد. جاهلی که با زنی در حال عده ازدواج کرده، عقدش باطل است؛ لیکن حرمت ابدی پیدا نمی‌کند. البته در صورت نزدیکی با زن، حرمت ابدی حاصل می‌شود، هرچند از روی جهل باشد.
هریک از زن و شوهر می‌توانند با وجود عیوبی خاص در طرف مقابل، عقد ازدواج را برهم زنند. حق خیار فسخ فوری است؛ بدین معنا که به محض آگاهی از عیب باید مبادرت به فسخ عقد کنند وگرنه حق خیار از بین می‌رود؛ لیکن در فرض جهل به ثبوت چنین حقّی و نیز جهل به فوری‌بودن آن، عدم اقدام فوری برای فسخ، موجب سقوط حق خیار نمی‌شود. همچنین است حکم شفیعی که دارای حق شفعه است و بر اثر جهل به تحقق معامله یا برخورداری از حق شفعه، بر استفاده از حق خود مبادرت نکند.
جاهل به حرمت ربا اگر معامله ربایی انجام دهد یا به کسی قرض ربایی بدهد، بنابر قول برخی، چنانچه پس از آگاهی از حرمت ربا توبه کند، واجب نیست مبلغ اضافی‌ای را که دریافت کرده برگرداند.
[۸۰] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۶.
[۸۱] طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی‌، ج۲، ص۱۲.

از شرایط حلّیت حیوان، ذبح آن به طرف قبله است؛ لیکن اگر ذبح‌کننده به جهت ندانستن مسئله، حیوان را رو به قبله ذبح نکند، اشکالی ندارد و ذبیحه حلال است. ضمان از نوع دوم آثار است. بنابر این، کسی که به مال محترمی، مانند مال مسلمان، خسارت‌زده، ضامن است؛ هرچند جاهل به حکم حرمت خسارت به مال دیگری یا موضوع از آنِ دیگری بودن مال باشد.
جهل گاهی سبب ثبوت حقّی به نفع جاهل می‌شود، مانند جهل به وجود عیب در کالا یا بهای آن پیش از معامله و نیز جهل به غبن قبل از معامله که موجب ثبوت حق خیار عیب و خیار غبن برای جاهل می‌گردد. چنان که جهل زن یا شوهر به وجود عیوبی خاص که مجوز برهم زدن عقد نکاح است. در طرف مقابل قبل از عقد و مطلع شدن از آن پس از عقد، موجب ثبوت حق خیار فسخ عقد نکاح برای وی می‌شود.


(۱) قرآن‌.
(۲) ابن‌شعبه‌، تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، چاپ‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌ ۱۳۶۳ ش.
(۳) برقی‌، احمد بن‌ محمد، کتاب‌ المحاسن‌، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، قم‌ ۱۳۳۱ ش‌.
(۴) جوهری، اسماعیل‌ بن‌ حماد، الصحاح‌: تاج‌اللغه‌ و صحاح‌العربیه‌، چاپ‌ احمد عبدالغفور عطار، قاهره‌ ۱۳۷۶، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ۱۴۰۷.
(۵) خلیل‌ بن‌ احمد، کتاب‌العین‌، چاپ‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرائی‌، قم‌ ۱۴۰۹.
(۶) راغب‌ اصفهانی‌، حسین ‌بن‌ محمد، المفردات‌ فی‌ غریب‌القرآن‌، چاپ‌ محمد سیدکیلانی‌، بیروت.
(۷) طباطبائی‌، سیدمحمدحسین، المیزان.
(۸) طوسی، محمد بن حسن، التبیان.
(۹) عسکری‌، حسن ‌بن‌ عبداللّه‌ ، الفروق‌ اللغویه‌، قاهره‌ ۱۳۵۳، چاپ‌ افست‌ قم.
(۱۰) فخررازی‌، محمد بن‌ عمر، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح‌الغیب‌، بیروت‌ ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۱۱) محمدبن‌ یعقوب‌ فیروزآبادی‌، القاموس‌ المحیط‌، چاپ‌ یوسف‌ الشیخ‌ محمد بقاعی‌، بیروت‌ ۲۰۰۵.
(۱۲) کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی.
(۱۳) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار.
(۱۴) محمدفؤاد عبدالباقی‌، المعجم‌ المفهرس‌ لالفاظ‌ القرآن‌ الکریم، قم‌ ۱۳۸۰ ش.
(۱۵) محمدمهدی‌بن‌ ابی‌ذر نراقی‌، جامع‌السعادات، چاپ‌ محمد کلانتر، نجف‌ ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ‌ افست‌ بیروت.


آثار جهل؛ اقسام جهل.


۱. خلیل‌ بن‌ احمد، ‌العین‌، ج۳، ص۳۹۰، چاپ‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرائی‌، قم‌ ۱۴۰۹.    
۲. جوهری‌، اسماعیل ‌بن‌ حماد، الصحاح‌:تاج‌اللغه‌ و صحاح‌العربیه‌، ج۴، ص۱۶۶۳، چاپ‌ احمد عبدالغفور عطار، قاهره‌ ۱۳۷۶، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ۱۴۰۷.    
۳. فیروزآبادی‌، محمدبن‌ یعقوب‌، القاموس‌، المحیط‌، ج۳، ص۳۵۳، چاپ‌ یوسف‌ الشیخ‌ محمد بقاعی‌، بیروت‌ ۲۰۰۵.    
۴. المفردات‌ فی‌ غریب‌القرآن‌، حسین‌بن‌ محمد راغب‌ اصفهانی‌، ذیل‌ واژه‌، چاپ‌ محمد سیدکیلانی‌، بیروت.    
۵. خلیل‌ بن‌ احمد، ‌العین‌، چاپ‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرائی‌، قم‌ ۱۴۰۹.    
۶. عسکری‌، حسن‌ بن‌ عبداللّه‌، الفروق اللغویه‌، قاهره‌ ۱۳۵۳، چاپ‌ افست‌ قم، ج۱، ص۸۱.    
۷. مظفر، محمد رضا، المنطق، ص۱۷.    
۸. جرجانی، محمد بن علی، التعریفات، ص۳۶.
۹. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص (۲۱۱- ۲۱۰).
۱۰. تهانوی، محمد بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۳.
۱۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۱۲. نساء/سوره۴، آیه۱۷.    
۱۳. انعام/سوره۶، آیه۵۴.    
۱۴. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۹.    
۱۵. طوسی، محمد بن حسن، التبیان‌، ج۳، ص۱۴۶.    
۱۶. احزاب‌/سوره۳۳، آیه۷۲.    
۱۷. طباطبائی‌، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۲۳۹.    
۱۸. التفسیرالکبیر، او، مفاتیح‌الغیب‌، محمدبن‌ عمر فخررازی‌، ج۳، ص۵۴۳، ذیل‌ بقره‌:۶۷، بیروت‌ ۱۴۲۱/۲۰۰۰.    
۱۹. فخررازی، محمدبن‌ عمر، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح‌الغیب‌، ج۱۲، ص۵۲۰، ذیل‌ انعام‌:۳۵، بیروت‌ ۱۴۲۱/۲۰۰۰.    
۲۰. فخررازی، محمدبن‌ عمر، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح‌الغیب‌، ج۱۲، ص۵۲۰، ذیل‌ انعام‌:۳۵، بیروت‌ ۱۴۲۱/۲۰۰۰.    
۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، کلینی، ج۱، ص۱۰۲۹.    
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۷.    
۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۷.    
۲۴. ابن شعبه حرانی، محمدحسن، تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، ج۱، ص۲۹، چاپ‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌ ۱۳۶۳ ش.    
۲۵.ابن شعبه حرانی، محمدحسن، تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، ج۱، ص۲۲۲، چاپ‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌ ۱۳۶۳ ش.    
۲۶. برقی‌، احمدبن‌ محمد، المحاسن‌، ج۱، ص۱۷، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، قم‌ (۱۳۳۱ ش‌.    
۲۷. برقی‌، احمدبن‌ محمد، المحاسن‌، ج۱، ص۱۹۴، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، قم‌ (۱۳۳۱ ش.    
۲۸. الکافی‌، کلینی، ج۱، ص۲۶.    
۲۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۹.    
۳۰. برقی‌، احمدبن‌ محمد، المحاسن‌، ج۱، ص۱۹۳، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، قم‌ (۱۳۳۱ ش.    
۳۱. تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، ابن‌شعبه‌، ج۱، ص۳۱۷، چاپ‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌ ۱۳۶۳ ش.    
۳۲.تحف‌العقول‌ عن‌ آل‌الرسول‌، ابن‌شعبه‌، ج۱، ص۳۹۶، چاپ‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌ ۱۳۶۳ ش.    
۳۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌، ج۱، ص۹۳.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌، ج۱، ص۹۳.    
۳۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌، ج۱، ص۹۴.    
۳۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌، مجلسی، ج۱، ص‌۹۰.    
۳۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار‌، مجلسی، ج۱، ص‌۹۰.    
۳۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۱۶۴.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۶، ص۱۵۶، ح۱.    
۴۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۲۳، ح۳۶.    
۴۱. آصفی، محمدمهدی، نهایة الافکار، قسم ۴، ج۲، ص۲۳۱.    
۴۲. طیب، مهدی، مصباح‌الهدی، ج۲، ص۶۶.
۴۳. مستند العروة (الصلاة) ج۶، ص۱۸.
۴۴. خمینی موسوی، روح‌الله، تهذیب الاصول، ج۳، ص۶۶-۶۷.    
۴۵. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی ج۱، ص۲۸-۳۰.    
۴۶. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، کتاب‌الطهارة، ص۳۰۷-۳۰۹.    
۴۷. خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲.    
۴۸. خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الإجتهاد والتقلید)، ص۱۹۵-۲۰۲.
۴۹. تبریزی، جواد، صراط النجاة، ج۳، ص۳۰۸.    
۵۰. مجمع الفائدة ج۳، ص۶۳.    
۵۱. بجنوردی، حسن، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۳۷۱.    
۵۲. جواهری، حسن، بحوث فی الفقه (صلاةالمسافر)، ص۱۶۲.
۵۳. سبزواری، عبدالأعلی، مهذّب الاحکام، ج۵، ص۳۱۱.
۵۴. نراقی، احمد، عوائدالایام، ص۲۴۹.
۵۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام ج۱۳، ص۱۱.    
۵۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام ج۱۷ف ص۱۵.    
۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام ج۱۱، ص۴۲۵.    
۵۸. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۵۱۰-۵۱۱.    
۵۹. اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة ج۳، ص۶۳.    
۶۰. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۵، ص۴۰۸-۴۱۰.    
۶۱. خضرمالکی، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۴۷۸-۴۷۹.
۶۲. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۰.    
۶۳. خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الإجتهاد و التقلید)، ص۳۲۲-۳۲۳.
۶۴. سبزواری، عبدالأعلی، مهذّب الاحکام، ج۱۴، ص۱۷۶.
۶۵. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۵۱۲.    
۶۶. خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح (الطهارة)، ج۶، ص۴۶۵-۴۶۸.    
۶۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۳۶-۲۳۷.    
۶۸. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۶۹. نراقی، احمد، مستند الشیعة، ج۷، ص۸۹.    
۷۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۳۱-۲۳۴.    
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۳۶.    
۷۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۶۱.    
۷۳. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۵۴.    
۷۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۸۸.    
۷۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۳۸.    
۷۶. خویی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۱۶۹.    
۷۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۳۰.    
۷۸. خمینی موسوی، روح‌الله، تحریر الوسیله، ج۲، ص۲۹۳.    
۷۹. خویی، سیدابوالقاسم، منهاج‌الصالحین، ج۲، ص۷۶.    
۸۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۹۶.
۸۱. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی‌، ج۲، ص۱۲.
۸۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۱۱۰.    



فرهنگ‌نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۳۸۸، برگرفته از مقاله «جهل».    
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جهل»، شماره۵۲۸۹.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «جهل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۳۰.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۳، ص۱۵۱-۱۵۶.    






جعبه ابزار