حق(راستی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حق،
وصف و
مصدری پربسامد در
قرآن و
حدیث و
متون فقهی، دالّ بر راستی و واقعیت. این
واژه در
فلسفه و
عرفان نیز کاربرد فراوان دارد.
برای ریشه حق، دو معنای اصلی ذکر شده است: یکی استحکام و استواری، چنانکه «ثوب محقَّق» به معنای
لباس یا
پارچهای با بافت محکم است؛ و دیگری موافقت و مطابقت، چنانکه به حفرهای که پاشنه در، در آن قرار میگیرد و می چرخد «حِقِّ الباب» و به محل اتصال دو
استخوان «حُق» میگویند.
مهمترین کاربردهای
ریشه حق ق، نخست مصدرهای حق و حقیقت بهمعنای واقعیت است و دوم،
صفت حق است در وصف اعتقاد یا حکمی که با واقعیت مطابقت دارد.
مشتقات اسمی و فعلی ریشه حق ق بر مفاهیم مختلف مادّی و انتزاعی دلالت دارد که مشهورترین این معانی عبارتاند از: نقیض
باطل، موجود ثابت و انکارناپذیر، نامی برای
خدا،
وجوب، شایستگی،
یقین، نصیب و بهره، خالص و محض هر شیء، وسط شیء، استوار و ظاهر ساختن، هر نوع
بلوغ و رسیدن مانند رسیدن
شتربچه به وضعی که بتوان بر او بار برد، فربه شدن
شتر، طلوع
خورشید، کامل شدن
بهار و معانیای با شهرت کمتر چون
پرچم،
سفر شبانه،
خانه عنکبوت و ظرفی که بتوان بر روی آن حکاکی نمود.
در برخی دیگر از زبانهای سامی باستانی، مانند
عبری،
کنعانی،
آرامی و
سریانی، اصلِ «ح ق» به صورتها و معانی گوناگون رایج بوده و در
کتاب مقدّس عبری، ۲۵۰ واژه از این ریشه آمده است.
در
عهد قدیم، اشتقاقهای حق ("PPπ") به معنای حک کردن بر
چوب،
سنگ یا
فلز اشتقاقهای حُق و حَقه به معنای ظرفی که بتوان بر آن حکاکی کرد، ثبت کردن، ترسیم کردن، مقرر کردن، فرمان، قانون، سنّت متداول یا رسم مربوط به خدا یا انسانها،
طبیعت ِ اشیا، حقوق و امتیاز بهکار رفته است،
اما در میان همه زبانهای سامی، گستردهترین حوزه معنایی و کاملترین و عالی ترین معانی حق و مشتقات آن را در زبان عربی میتوان یافت که نه فقط بر افعال و اشیای مادّی، بلکه بر کیفیات، صفات و واقعیات غیرمادّی نیز دلالت دارد.
واژه حق و مشتقات آن در
قرآن ۲۸۷ بار، در حوزههای معنایی گوناگون، بهکار رفته است.
مهمترین زمینه معنایی واژه حق در قرآن، مربوط به مفاهیم وجود و هستی است. مطابق آیات قرآن، مصداق کامل و منشأ اصلی حق،
خداوند است.
علاوه بر این، الحق یکی از اسماءالحسنی است.
آیاتی که خدا را عین حق دانسته یا با وصف حق توصیف کرده در دو زمینه اصلی بیان شده است: نخست آیاتی که بر قدرت عظیم خدا به عنوان منشأ هر ایجاد و تغییر و تحول در عالم هستی تأکید میکند، مانند آیات مربوط به مراحل خلقت
انسان و تدبیر امور او، تدبیر
روز و
شب و تسخیر موجودات.
دسته دوم آیات مربوط به
بعث، بازگرداندن انسان به سوی خدا و
شهادت اعضا و
جوارح بر اعمال انسان است.
در آیات دسته نخست، حق در مقابل
باطل یعنی همان
بتها و
معبودهای مشرکان و هرگونه اختراع بی بنیاد بهمعنای امری بسیار واقعی و نیرویی زنده مطرح میشود که در همه فرایندهای زندگی و
مرگ در جهان هستی سریان دارد
و این حقیقتی است که به تصریح دسته دوم آیات، در
آخرت بر همگان، حتی
کافران و
مشرکان، نیز آشکار میشود.
تفسیر این حوزه معنایی حق، در آثار مفسران، عموماً صبغههای فلسفی دارد، چنانکه مفسران، حق را در این آیات به معنای موجود ثابتی دانستهاند که نمیتوان در وجود او تردید کرد و هیچگونه باطلی، از نقص و تغییر و
فنا، در او راه ندارد. در تحلیل این معنا، فخررازی
توضیح میدهد که موجود، یا عدم می پذیرد و باطل میشود، یا عدم و بطلان ندارد و بنابراین، واجبالوجود شایسته ترین موجودی است که می توان او را حق نامید. او یگانه
موجود مطلق،
غنی و قائم به
ذات است که هستی همه موجودات دیگر از اوست و همه مسخَّر و نیازمند اویند و اوست که نظام حق را در عالم جاری میسازد.
همنشینی وصف حق با صفات
ولایت علوّ،
سلطنت و
مالکیت خدا در آیات متعدد، مؤید این معناست. مفسران با این استدلال که هستی همه موجودات، جز خدا، به باطل، یعنی نقص و تغییر فنا، آمیخته است،
نشان میدهند که دریافت حقیقتِ مفهوم حق، مستلزم اثبات
توحید حق است. به این بیان که حقِ حقیقی و محض، که به هیچ باطلی مشوب نیست، یگانه و همان ذات
احدیت است؛ ازهمینرو، در تعابیر قرآنی «لاتَقُولوا علی اللّهِ اِلّا الحقَّ»
و «لَه دَعَوةُ الحَقِّ»،
قول حق و دعوت حق را همان اعتقاد به توحید، تنزیه خدا از
شریک یا ادای عبارت تهلیل دانستهاند.
چون از حق محض، جز حق صادر نمیشود
همه
افعال خدا در
قرآن با تعبیر «بالحق» وصف میشود، از خلقت
آسمانها و
زمین و
خورشید و
ماه تا ارسال رُسُل،
نزول
قرآن بر
پیامبر صلی الله علیه وآله
خروج پیامبر از
مدینه برای
جنگ بدر،
نزول
فرشتگان،
نزول
عذاب،
داوری در
روز قیامت و موارد متعدد دیگر. به رغم یکسانی تعبیر بهکار رفته در این آیات، مفسران معانی مختلفی برای آن ذکر کردهاند که وجه اشتراک بیشتر آنها، توصیف این افعال به
حکمت، به معنای
فعل دارای
هدف و
غایت صحیح، یا وقوع حتمی است.
براساس آیات قرآن، «قول خدا» نیز، که
عین فعل اوست، حق است.
طباطبائی
حق بودن
قول خدا را به این معنا دانسته است که اگر از چیزی خبر دهد، مطابق با
خبر الهی واقع میشود و اگر حُکمی را انشا کند، آثاری که با
مصلحت واقعی مطابقت دارد، بر آن مترتب میشود. مفسران، اطلاق «حق» بر
قرآن یا توصیف نزول آن به «حق» را در آیات متعدد به همین معنا دانستهاند.
همچنین،
ترکیب اضافی «قَوْلَ الحَقِّ»
درباره
حضرت عیسی علیهالسلام، عمومآ تعبیری دیگر از کلمةاللّه
تفسیر میشود
که به نحوه خاص خلقت حضرت عیسی به واسطه یک کلمه خدا کُن
مربوط است.
وعدههای الهی، که از بارزترین مصادیق
قول خداوند هستند، در آیات متعدد، با تعبیر «اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ» (یونس: سوره: ۴؛ یونس: سوره: ۵۵؛
وصف شدهاند.
مانند
نصرت و اعزاز
دین پیامبر، برگشت
انسانها به سوی پروردگارشان،
ثواب و
عقاب یا برگرداندن
موسی به
مادرش، به معنای وقوع حتمی آنهاست
همچنین تعابیری مانند «حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ»،
«حَقَّ عَلیهِ کلمةُ العَذابِ»
و
مشابه اینها،
حاکی از محقق شدن قولِ وعیدی خداوند درباره گمراهی و
عذاب کافران در
دنیا و
آخرت است.
واژه حق، در دلالتی معرفتی، وصفی است برای عقیده.
از این وجه، حوزه معنایی دیگر حق در
قرآن، در زمینه عقیده و فعل
انسان است. در آیات متعدد، عقیده مطابق با واقع، حق نامیده شده است.
در این معنا حق مقابل «
ظن» و «
ضلال» قرار میگیرد.
مثال معروف حق و باطل در آیه ۱۷
سوره رعد بیان میکند که موضع انسانها در برابر
حقیقت متفاوت است؛ برخی حق بودنِ حقایقی چون قرآن را درمی یابند و برخی نسبت به آن
کور و
چشم بستهاند.
مطابق این تمثیل، از آبی که خدا از آسمان فرو میفرستد،
دشتها به قدر خود مقداری از
آب را در خود روان می کنند و کف زائد را
سیل میبرد. همچنین زیورآلاتی که در
آتش گداخته میشود، مادّه خالصی دارد که باقی میماند و پس ماندههایی که بیفایده است.
در این
تمثیل، ویژگی مهم و مؤکد حق، ثبات و منشأ آثار بودن است و خصوصیت باطل، ظاهرنمایی و بی ثمری است.
به همین ترتیب، در عالم هستی، موجودی حق است که ثابت باشد و هرچه ناپایدار و میرا باشد، از این جهت، باطل است.
براین اساس، اگر انسان معتقد به چیزی باشد که وجود خارجی ندارد، یا برای موجودات، خواص وجودیای فرض کند که فاقد آن باشند، مانند استقلال یا بقا برای موجودات
ممکنالموجود، یا اعتقاد به تجسد یافتن خدا در شخص انسانی، این عقاید باطل است.
قرآن افراد خاصی را به عنوان کسانی که حق (بهطور خاص، حق بودنِ قرآن) را در می یابند، معرفی کرده است: کسانی که از جانب خدا به ایشان
علم داده شده، صاحبان خردهای ناب، برخی از
اهل کتاب، و
مؤمنان.
این افراد به احوال اشک ریختن از سر معرفت حق،
ایمان آوردن، نرمدلی و دارا بودن
بصیرت، وصف شدهاند.
علاوه بر حوزه معرفت، به بیان طباطبائی
در حوزه افعال انسانها نیز هر فعل هنگامی حق است که با غایت و نتیجهای که برایش مقرر شده است (مانند سیری برای خوردن)، هماهنگ باشد، در غیر این صورت، فعل باطل است.
ظاهرآ تعبیر «بِغَیرِالحقّ» در توصیف برخی افعال انسانها از همین باب است؛ افعالی چون غلوّ در دین، بَغیْ (ظلم)، بیرون راندن مؤمنان از سرزمینشان و فَرَح.
تعبیر «یا اَیها النّاسُ اِنَّما بَغیکُم عَلی اَنفُسِکُم»،
و تأکید بر اینکه عذاب قوم مستکبر عاد در آخرت خوارکنندهتر از عذاب دنیوی آنهاست،
دلالتی ضمنی است بر اینکه اینگونه اعمال، انسانها را به هدف و غایتی که در پی آناند نمیرساند.
چون در عالم وجود، حقِ مطلق فقط خداوند است و تنها اوست که به سوی حق هدایت میکند
و دستیابی انسان به حقیقت در اندیشه و کردار، جز با پیروی از دین حق میسر نیست.
دین حق، که همان اسلام است،
به دلیل موافقت با
فطرت و
سنّت تکوین، انسانها را در دنیا و آخرت به سعادت می رساند
و به اراده الهی سرانجام بر همه
ادیان چیره میگردد.
قرآن در آیات متعدد، به تمثیل یا به تصریح، از پیروزی نهایی حق بر باطل خبر میدهد
و انسانها را از
معارضه با حق،
کتمان حق، در هم آمیختن حق و باطل و تکذیب حق بازمیدارد.
چون گاهی حق، مدتی پوشیده می ماند
و مهلت دادن به باطل از
سنّتهای الهی است
و غلبه ظاهری باطل و دشواری التزام به حق ممکن است به
یأس و تردید
اهل حق بینجامد،
در آیات متعدد، فرمان
صبر به پیامبر، با تأکید بر حق بودن وعدههای الهی قرین گشته
و تواصی به حق، در کنار تواصی به صبر، از صفات مؤمنان شمرده شده است.
گذشته از دو حوزه معنایی وجودشناسانه و
معرفت شناسانه، واژه حق در قرآن با دو دلالت حقوقی نیز بهکار رفته است: یکی به معنای عمل یا
تکلیفی که برعهده فرد است و بر انجام دادن آن تأکید شده است، مانند
وصیت کردن
یا رعایت بهره
زوجه از سوی
زوج در
احکام طلاق،
و دیگری به معنای
نصیب یا بهرهای که متعلق به فرد خاصی است، مانند آیاتی که به دادن حق
خویشاوندان،
مسکینان و
در راه ماندگان امر میکند،
یا نگاه داشتن بهرهای معین از
اموال را برای
سائل و محروم، از ویژگیهای
نمازگزاران و
متقین برمیشمارد.
واژه حق در
قرآن در یک ساختار
نحوی ویژه «یتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»
«اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»،
برای
تأکید بر انجام دادن کاری به نحو کامل و شایسته بهکار رفته است؛ مانند
تلاوت کتاب خدا، رعایت
تقوای الهی، شناختن قدر خدا و
جهاد.
تعبیر
حَقُّ الیقین نیز، که بعدها از مهمترین اصطلاحات عرفانی شد، دوبار در قرآن به کار رفته است.
اضافه حق به یقین در این ترکیب، اضافه بیانیه و برای تأکید بر حقانیت قرآن
و راستی اَخبار
قیامت و وقوع حتمی آن
است.
در جوامع
حدیثی، درباره شناخت حق، استواری در راه حق و تقابل آن با باطل، مطالب بسیاری آمده است. بنابر روایات، شناخت حق از نشانههای
بصیرت و دانایی است.
همچنین
کمال عقل در پیروی از حق و
تواضع در برابر آن نهفته است.
در مقابل، پیروی از
هوای نفس، فراموشی آخرت و کثرتِ نزاع جاهلانه، از جمله عواملی است که انسان را از حق باز میدارد.
طبق حدیثی از
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، راه
معرفت حق،
معرفت نفس، راه موافقت با حق، مخالفت با
نفس، راه رسیدن به رضایت حق، سخط بر نفس، راه رسیدن به حق،
هجرت از نفس، راه
طاعت حق،
عصیان بر نفس، راه ذکر حق، فراموش کردن نفس و راه قرب به حق و انس با آن، دوری و وحشت از نفس است.
همچنین در حدیثی منسوب به
حضرت علی علیهالسلام، معروف به
حدیث حقیقت،
امام در پی پرسش مُصرّانه
کمیل بن زیاد از چیستی حقیقت، در چند عبارت عرفانی آن را وصف میکند در احادیث بر لزوم عمل به حق و پایداری بر آن بسیار تأکید شده است، حتی اگر پیامدهایی سخت، مانند قطعهقطعه شدن یا سوزانده شدن، داشته باشد.
امام علی علیهالسلام به
فرزند خود سفارش میکند برای حق به هر دشواریای وارد شود و شکیبایی ورزیدن در راه حق را نیکوترین خصلت برمیشمارد.
قرین گشتن سفارش التزام به حق با توصیه به
صبر، دشواری پایداری در راه حق را به خوبی نشان میدهد.
بنابر حدیثی از
امام باقر علیهالسلام، «اِصبِر عَلَی الحَقِّ وَ اِن کان مُرّآ» وصیتِ همه امامان بوده است.
البته به تصریح امام علی علیهالسلام، حق به رغم سنگینی، گوارا، و باطل در عین سبکی، بدفرجام است و
اهل حق مدتی کوتاه در سختی و مدتی طولانی در عافیت و آسایشاند.
احادیث بسیاری نیز درباره لزوم بازگو کردن حق حتی در مواردی که به ضرر فرد باشد، و همچنین گفتن حق در
رضا و
غضب، وارد شده است.
براساس حدیث مشهور
نبوی، برترین
جهاد، گفتن
کلام حق در برابر
سلطانِ جائر است.
برخی از خطبههای
حضرت علی علیهالسلام، بر آمیختگی مداوم حق و باطل و درنتیجه لزوم افشای باطل برای جلوهگر ساختن حق دلالت دارد. در کلام علی علیهالسلام این وضعیت شبهه ناک، جولانگاه
شیطان برای استیلا یافتن بر اهل باطل خوانده شده، اما در عین حال بر این نکته تأکید شده است که دوستان خدا به لطف حق و با هدایت
نور یقین، نجات مییابند.
از جمله مسائلی که در احادیث شیعی بسیار مورد توجه قرار گرفته، توصیف اهل حق است.
براساس این روایات، امامان علیهمالسلام با حقاند و حق با آنهاست، امر ایشان حق است و هر
قضاوت حقی نزد آنهاست (
علی علیهالسلام تصریح میکند که رایت حق در دست
اهلبیت علیهمالسلام است و تنها راه رستگاری، همراهی با آنان و پیروی از آنان است.
همچنین نقل شده که دین حق دین همراه با
ولایت است
و رویگردانی از ولایت اهل حق مایه
هلاک است.
اگرچه سخن مشهور علی علیهالسلام («اِعرِف الحَقَ تَعرِف اَهلَهُ») به حارث بن حوط در
جنگ جمل،
بر این دلالت دارد که شناختن حق بر شناختن اهلِ آن مقدّم است؛ اما در احادیث متعددی از
رسول خدا صلی الله علیه وآله، که در کتابهای فریقین آمده است، علی علیهالسلام و
عمار یاسر، صراحتآ معیار شناخت حق و اهل آن معرفی شدهاند
مضمون این روایات، که به وقوع اختلاف و نبرد میان مسلمانان پس از رحلت
پیامبر صلی الله علیه وآله اشاره دارد، درواقع به مسلمانان کمک میکرد که در فضایی که حق و باطل بههم آمیخته بود، حق را از باطل تمیز دهند. در احادیث شیعی به تقابل دولت حق با دولت باطل نیز اشاره شده و مصداق اَتمِّ دولت حق، دولت
قائم آلمحمد علیهالسلام دانسته شده است که در آن حق و
عدلْ ظاهر، دلها به هم نزدیک، و
حدود الهی اجرا میشود و حق به اهلش بازمیگردد.
واژه حق در بسیاری از احادیث بر معنای حقوقی دلالت دارد.
این معنا در ابعاد گوناگون (مانند حق خدا بر انسان، حق اعضا و جوارح و حقوق متقابل انسانها در مناسبات اجتماعی) مطرح میشود.
براساس روایات، منشأ تمامی حقوق، حق خدا بر بندگان است،
که از جمله آنها
عبادت خالصانه و
اطاعت خدا،
شریک نگرفتن برای او و
تقوای الهی است.
اگرچه به گفته علی علیهالسلام حق خدا بر بندگان، موجب ایجاد حق متقابل برای
بنده نمیشود، اما در صورت التزام بنده به حقوق الهی، خداوند از سرفضل بر خود لازم کرده است به او پاداشی دوچندان دهد
و امر دنیا و آخرتش را کفایت و او را از عذاب رها کند.
اما در مناسبات انسانها هر حقی موجب بهوجود آمدن حقی برای طرف متقابل میشود.
از مجموع احادیث چنین برمیآید که صاحبان حقوق بسیارند، از آن جملهاند والدین (حق والدین)، فرزند (حق فرزندان)، همسر (حقوق خانواده)، همسایه (جار)، مهمان، برادر، و دوست.
صاحبان حقوق فقط انسانها نیستند.
براساس روایات، اعضای بدن و
فرایض دینی (مانند
نماز،
حج،
روزه و
صدقه) نیز بر انسان حق دارند.
مجموعه مفصّل و جامعیاز این حقوق در رسالهای کوتاه از
امام سجاد علیهالسلام، به نام
رسالة الحقوق، آمده است.
مطابق این رساله، منشأ تمامی حقوق، حقی است که خدا بر بندگان دارد. بزرگترین حق خدا بر بن ده، عبادت خالصانه و شرک نورزیدن به اوست. براساس این حق اصلی، در هر نعمتی، حقی بر بندگان واجب شده است، که همه این حقوق اهمیت یکسانی ندارند.
به تصریح امام علی علیهالسلام،
عظیمترین حقی که خدا بر انسانها
واجب ساخته، حقوق متقابل
حاکم و
مردم است.
همچنین بن ابر سخن
امام علی علیهالسلام،
نهایت حق خدا بر بن ده، شناختن خدا تنها از طریق
قرآن و
سنّت رسول اکرم است.
منابع :
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۳) ابنابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزین فی الاحادیث الدینیة، چاپ مجتبی عراقی، قم ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۵.
(۴) ابنابی زینب، الغیبة، چاپ فارس حسون کریم، قم ۱۴۲۲.
(۵) ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
(۶) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۷) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۸) ابن بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۱۴.
(۹) ابن بابویه، کمالالدین و تمام النعمة، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
(۱۰) ابنحِبّان، صحیح ابنحبّان، بترتیب ابنبلبان، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۱) ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر.
(۱۲) ابنشعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
(۱۳) ابنعبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۱۴) ابنفارس، مقاییس.
(۱۵) ابن ماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت).
(۱۶) ابنمنظور، لسان العرب.
(۱۷) ابوالفتوح رازی، روضالجِنان و روحالجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
(۱۸) الاختصاص، (منسوب به) محمد بن محمدمفید، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۹) محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج ۳، چاپ عبدالحلیم نجار، قاهره.
(۲۰) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۱) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۲۲) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی و هوالجامع الصحیح، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۲۳) محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت: دارصادر.
(۲۴) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش.
(۲۵) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۲۶) حسین بن محمد راغباصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران۱۳۳۲ش.
(۲۷) محمد بن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
(۲۸) زمخشری، الکشاف.
(۲۹) سیوطی، الاتقان.
(۳۰) محمد بن حسن صفارقمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «ص»، چاپ محسن کوچهباغی تبریزی، قم ۱۴۰۴.
(۳۱) طباطبائی، المیزان.
(۳۲) سلیمان بن احمد طبرانی، کتابالدعاء، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۳.
(۳۳) سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبیر، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴؛
(۳۴) طبرسی، مجمع البیان.
(۳۵) طبری، جامع البیان عن تاویل القرآن.
(۳۶) محمد بن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴.
(۳۷) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیرعاملی، بیروت.
(۳۸) عبدالرزاق کاشی، شرح فصوصالحکم، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳۹) علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم.
(۴۰) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره، چاپ افست تهران.
(۴۱) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۴۲) کلینی، اصول الکافی.
(۴۳) علی بن حسامالدین متقی، کنزالعُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۴۴) مجلسی، بحارالانوار.
(۴۵) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۸۰ش.
(۴۶) مُفَضَّل بن محمد مُفَضَّل ضَبّی، المُفَضَّلیات، چاپ احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۴۷) محمد بن محمد مفید، الامالی، چاپ حسین استادولی و علیاکبر غفاری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۴۸) احمد بن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح جلالالدین سیوطی، بیروت ۱۳۴۸/۱۹۳۰.
(۴۹) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
(۵۰) ادوین كالورلى ، "اهل حق (حقیقت)"، جهان اسلام، LIV (۱۹۶۴) ؛
(۵۱) EI۲، sv "Hakk" (D ب مک دونالد - (EE Calverley)).
(۵۲) ویلهلم گزنیوس، عبری Gesenius و واژگان Chaldee به کتاب مقدس عهد عتیق، ترجمه با اضافات و اصلاحات از اصطلاحنامه نویسنده و دیگر آثار ساموئل Prideaux Tregelles، لندن ۱۸۸۴ ؛
(۵۳) Toshihiko ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن، مونترال ۱۹۶۶.
(۵۴) Toshihiko ایزوتسو، عرفان و تائویسم: یک مطالعه مقایسهای از مفاهیم کلیدی فلسفی، توکیو ۱۹۸۳.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۶۳۲۱.