حوزه معنایی استدراج(
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِستدراج یعنی نزدیک شدن تدریجی و غیر مستقیم
کافران و
فاسقان به هلاکت و
عذاب، بر اثر اصرار بر کفر و
گناه است. و
تکذیب و رویگردانی
انسان از سوی دیگر، در مورد کافران و فاسقان به اجرا درمیآید.
این واژه از ریشه «د-ر-ج» به معنای اندک اندک گام برداشتن
و حرکت یک
شیء یا حرکت در ضمن یک شیء
و درهم پیچیدن اشیا
و
مرگ و فنا
بوده، در همه کاربردهایش متضمّن معنای تدریج و نوعی حرکت صعودی
یا نزولی
است. استدراج به نوعی صناعت ادبی نیز گفته میشود که در مباحثات و
مجادلات بهکار میآید، به این گونه که شخص از مسیری پنهان و با جلب نظر تدریجی مخاطب، اورا به نحوی به پذیرش مدعای خویش وادارمیکند.
مفهوم استدراج در
قرآن به معنای فروکشیدن تدریجی افراد به سوی مقصد و سرانجامشان
یا در هم پیچیدن زندگی و وجودشان از طریق
اغفال آنها از یاد
خداست که اعطای
نعمت و آسایش بیشتر در این فرایند نقشی اساسی دارد. انسانهایی که از
هدایتها و آزمایشهای گوناگون خداوند برای هدایت تأثیر مثبت نمیپذیرند در آخرین مرحله به آنان
مهلت داده شده، به کلّی رها میگردند و حتّی زمینهها و امکانات سقوط نیز برایشان مهیا میشود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیک شده، ناگاه به عذاب خداوندی دچار میگردند.
واژه استدراج دوبار در قرآن بهکار رفته
و در
آیات فراوانی نیز بدون کاربرد واژه استدراج از این پدیده بهتفصیل بحث شده است. این واژه در هر دو مورد بهصورت
جمع بهکار رفته که برخی آن را اشاره به تأثیر واسطههای
فیض الهی و مدبّرات امور از قبیل
فرشتگان در نزول نعمتهای پیاپی برای استدراج دانستهاند، چنانکه کاربرد واژه «املاء» و «کید» بهصورت مفرد در مورد خداوند، به حکم ویژه الهی در مورد کافران و فاسقان اشاره دارد که کسی در صدور آن با خداوند مشارکتی ندارد.
در
روایات یکی از اسمای الهی مُملی دانسته شده است.
مفهوم استدراج گستره وسیعی دارد و در ارتباط با بسیاری از مفاهیم دیگر قرآن است،
ازاینرو مجلسی، در ضمن دو عنوان عام «کفر و ایمان» درباره استدراج بحثکرده است.
مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این
سنّت و گاه در مقایسه با خداوند در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روی یک سکه است که بخش نخست آنها حالت ظاهری استدراج (تنعّم، آسایش و احساس
عزّت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنی و واقعی آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلای تدریجی به
عذاب الهی) را نمایش میدهد. از سوی دیگر، مراحل پیش از استدراج و مفاهیم همراه و ملازم آن، در کنار سرانجام استدراج، به نحوی در ارتباط با استدراج بوده، بستر اجرای آن را روشن میسازد. در دسته نخست به مراحل گوناگونی از سیر تدریجی انسان در بستر
هدایتهای تکوینی و
تشریعی خداوند و در دسته دوم به پایان دفعی این فرایند که با نزول عذاب دنیوی یا فرود آمدن عذاب اخروی به هنگام مرگ قرین است توجّه شده، ازاینرو مفهوم مزبور در ۴ حوزه معنایی قابل بررسی است:
استدراج در ظاهر با تنعم و بهرهمندی از
لذتهای حیات همراه است. واژه «امداد» از ریشه «مدّ» و به معنای گشایش و یاری رساندن در زندگی مادی یا معنوی
در مواردی که جنبه منفی آن مورد نظر بوده
و به گمراهی افراد میانجامد، به این واقعیت اشاره دارد:
«اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال وبَنین • نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لا یَشعُرون»
واژه «تمتیع» نیز به معنای بهرهمند ساختن همراه با لذت و رفع
نیاز در مواردی که در خصوص نعمتهای
دنیا و با مفهوم منفی بهکار رفته
به این معنا اشاره دارد: «مَتَّعتَهُم وءاباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وکانوا قَومًا بورا».
مهلت و نعمتهای الهی در این گونه افراد، نوعی احساس رهایی، بیقیدی و بیبندوباری پدید میآورد. در همین راستا واژه «املاء» از ریشه «ملا» به معنای مدت
زمان دراز و مهلت و تأخیر
مطرح میشود که در خود معنای آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد؛ به عنوان
مثال، املاء بر رها ساختن
افسار اسب برای آزادانه چریدن
اطلاق میشود:
«اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمًا»،
«واُملی لَهُم اِنَّ کَیدیمَتین»
ظاهر نیکویاستدراج موجب میشود افراد،
اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند:
«اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعا»
مفهوم «تسویل» به معنای زیبا نشان دادن زشتیها:
«الشَّیطنُ سَوَّلَ لَهُم واَملی لَهُم»
و «تزیین» به همین معنا: «قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطنُ ما کانوا یَعمَلون»
که
شیطان عامل آن دو معرفی شده، به این ویژگی اشاره دارد. فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت
خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولی میان آن دو است. نعمتهای استدراجی در افراد حالتهای ویژهای میآفریند که دسته دیگری از مفاهیم را به آن مرتبط میسازد؛ مانند:«فَرَح» به معنای شادی بیش از اندازه و بیمورد:
«ذلِکُم بِما کُنتُم تَفرَحونَ فِی الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ»،
«اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحین»،
«بَطَر» به معنای زیادهروی در خوشی
به همراه غفلت:
«وکَم اَهلَکنا مِن قَریَة بَطِرَت مَعیشَتَها»،
«أشَر» به معنای شدت بطر به همراه ناسپاسی:
«سَیَعلَمونَ غَدًا مَنِ الکَذّابُ الاَشِر»،
«فُکاهة» به معنای
خنده و
مزاح که گاه همراه با بیتوجهی و غفلت از
گناهان و زشتیهای خویش است:
«واِذَا انقَلَبوا اِلی اَهلِهِمُ انقَلَبوا فَکِهین»،
«لهو» به معنای گرایش به لذتها بدون توجّه به فرجام آنها:
«ذَرهُم یَأکُلوا ویَتَمَتَّعوا ویُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون»
و «
لعب» بهمعنای تفریحهای نابخردانه و سرگرمیهای
پوچ :«فَذَرهُم یَخوضوا ویَلعَبوا حَتّی یُلقوا یَومَهُمُ الَّذی یوعَدون»
خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافی میدهد. مفهوم «امهال» و «تمهیل» از ریشه «مهل» به معنای سکون و مدارا
به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و
منکران خدا و
پیامبر مهلت داده شده و در
مجازات آنان
عجله نمیشود:
«وذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ ومَهِّلهُم قَلیلا»،
«فَمَهِّلِ الکفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا»
واژههای «تأخیر»، «انظار» و «انتظار» نیز معنای مهلت دادن را تداعی میکند:
«... اِنَّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوم تَشخَصُ فِیهِ الاَبصر»،
«اَنظِرنی اِلی یَومِ یُبعَثون • قالَ اِنَّکَ مِنَ المُنظَرین»،
«وانتَظِروا اِنّا مُنتَظِرون»
مهلت خداوند در استدراج از روی بیاعتنایی و بیتوجهی است.
واژه «وذر» به معنای ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شیء یا شخص بیارزش
به این معنا اشاره دارد: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین»
این وضعیت به گمراهی بیشتر شخص انجامیده:«ونَذَرُهُم فی طُغینِهِم یَعمَهون»
قلب او را کاملاً به روی حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش میسازد: «ونُقَلِّبُ اَفِدَتَهُم واَبصرَهُم کَما لَم یُؤمِنوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّة».
مفاهیم «ختم»، «غشاوه»: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم وعَلی اَبصرِهِم غِشوَةٌ»،
«طبع»: «کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلبِ مُتَکَبِّر جَبّار»،
«اضلال»: «مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَوهُ واَضَلَّهُ اللّهُ»،
«اِنساء»: «نَسُوا اللّهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم»
و «لعن»: «لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنونَ اِلاّ قَلیلا»
هریکاز جهتی به این معنا اشاره دارد.
در واقع خداوند با رفع فشارهای مستقیم و غیر مستقیم خود و مهیّا ساختن همه زمینههای تنعّم و تلذّذ برای این اشخاص به نوعی در فرایند گمراهی آنان نقش ایفا میکند:
«اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمًا»،
ازاینرو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفتهای مادی به منزله
لعنت و
نفرین خداوند بر آنان شمرده شدهاست.
سنّت استدراج دو لایه کاملا متفاوت دارد: ظاهری نیکو و عذابی باطنی که در پایان به ناگاه آشکار میشود
، ازاینرو به آن «مکر»:
«ومَکَروا ومَکَرَ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المکِرین»،
«
کید»: «واُملی لَهُم اِنَّ کَیدی مَتین»،
«
خدعه»:
«یُخدِعونَ اللّهَ وهُوَ خدِعُهُم»
و گاه «
فتنه»:
«اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطوا... فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولا اَولدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا...»
اطلاق شده است. برخی مکر را تنها به عذاب پایانی یا الطافی که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان میبخشد اطلاق کردهاند؛
امّا به نظر میرسد معنای
مکر از گستره وسیعی برخوردار است و هرگونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل میشود.
بهطور کلی با توجه به اینکه سنّت خداوند در این دیارِ
تکلیف و آزمایش، بر پوشاندن نعمتهای خویش در لفافهای از
رنج و عذاب ظاهری و نهان ساختن نقمتهای خویش در قالبی از آسایش و
نعمت است،
میتوان معنایی بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد:«اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا وهُم لا یُفتَنون»
از سوی دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان در این افراد نوعی تمسخر و
استهزاء در برابر خداوند است و از اینرو او نیز این ترفند خویش را استهزایی در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است:
«... اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون • اَللّهُ یَستَهزِئُ بِهِم ویَمُدُّهُم فی طُغینِهِم یَعمَهون»
در واقع مهلت
خداوند و گشایشهای او نوعی زمینهسازی برای
عقوبت آنان است. واژه «عدّ» و «اعداد» از ریشه «عدّ» به معنای تهیه و آمادهسازی و «عدّ» به معنای شمارش
در مواردی به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتی از آماده ساختن
جهنّم برای کافران و
منافقان: «غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِم ولَعَنَهُم واَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ»
و در آیهای دیگر از شمارش
اعمال یا نفسهای آنان: «فَلاتَعجَل عَلَیهِم اِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَدّا»
سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت برای آنان جهت تکمیل گناهان و زشتیهایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنّم کسب کنند.
استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومی کاملا عکس استدراج دلالت داشته، بهمهلت جهت تکمیل
حسنات و
خیرات اشارهدارد.
استدراج در ارتباطی تنگاتنگ با روند رو به خسران طبیعت انسانی: «والعَصر • اِنَّ الاِنسنَ لَفی خُسر»
است و با مفهوم
هدایت و اتمام
حجت در مسیر مقابله با این روند: «وما کانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَومًا بَعدَ اِذ هَدهُم حَتّی یُبَیِّنَ لَهُم ما یَتَّقونَ»
پیوند دارد؛ همچنین با مفاهیم «تکذیب»: «ومَن یُکَذِّبُ بِهذا الحَدیثِ سَنَستَدرِجُهُم...»،
«
استکبار»: «اِستِکبارًا فِیالاَرضِ ومَکرَ السَّیِّیِ»،
«
اسراف»: «فَذَرهُم فی غَمرَتِهِم حَتّی حین»،
«... کَذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفینَ...»،
«
ذنب»: «اَنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُصیبَهُم بِبَعضِ ذُنوبِهِم»،
«
نفاق»: «فَما لَکُم فِی المُنفِقینَ فِئَتَینِ واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا»،
«
فسق»: «فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَدُ فَقَسَت قُلوبُهُم وکَثیرٌ مِنهُم فسِقون»
و «
طغیان»: «فَنَذَرُ الَّذینَ لا یَرجونَ لِقاءَنا فی طُغینِهِم یَعمَهون»
به عنوان نمودهای مختلف تأثیرناپذیری از هدایت و گرایش به ادامه روند خسران مرتبط است.
پایان استدراج همواره با نزول ناگهانی عذاب الهی در دنیا یا آخرت همراه است. مفاهیم «أخذ»: «فَاَخَذَهُ اللّهُ نَکالَ الأخِرَةِ والاولی»،
«عذاب»: «اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمًا ولَهُم عَذابٌ مُهِین»
و «
انتقام»: «فَلَمّا ءاسَفونَا انتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقنهُم اَجمَعین»
به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم «
هلاک»: «کَماَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن مَکَّنّهُم فِیالاَرضِ»،
«قَصْم»:«وکَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً»
«
دَمار »: «فَانظُر کَیفَ کانَ عقِبَةُ مَکرِهِم اَنّا دَمَّرنهُم وقَومَهُم اَجمَعین»
و «قطع دابِر»: «فَقُطِعَ دابِرُ القَومِالَّذینَ ظَلَموا...»
در سطحگستردهتری در خصوص جوامع مبتلا به استدراجبهکار رفته که اصطلاحاً به آن
عذاب استیصال گویند.
قرآن کریم از برخی سنّتهای الهی یاد میکند که فرایند حرکت
انسان و جوامع بشری تابع آنهاست.
این سنتها افزون بر استناد به بعد غیبی، از واقعیتی عینی و طبیعی نیز برخوردار بوده، از منظر روانشناختی و جامعهشناختی قابل تبیین و تحلیل است. با این نگرش میتوان
سنّت استدراج را در دو حوزه فردی و اجتماعی بررسیکرد:
۱.
استدراج فردی۲.
استدراج اجتماعی================
این نوشتار در مورد استدراج فردی است یعنی
انسان اگر از امکانات ماندگار معنوی استفاده نکند با از دست دادن امکانات وجودی به سوی
خسران میرود. با این حال خداوند به آنها
فرصت کافی میدهد تا جبران کنند.
[انسان از آغاز زندگی به اقتضای
طبیعت مادی خویش به تدریج امکانات وجودی خود را از دست میدهد: «اَنّا نَأتِی الاَرضَ نَنقُصُها مِن اَطرافِها».
این فرایند در صورت عدم استفاده از این امکانات، و تبدیل نکردن آنها به امکانات ماندگار معنوی به تدریج انسان را به سوی
خسران و زیان
ابدی -که همان اتلاف
عمر و استحقاق
عذاب اخروی است- سوق میدهد: «اِنَّالاِنسنَ لَفی خُسر • اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّلِحتِ...»
در این میان خداوند بهطور مستقیم از عوامل گوناگونی همچون: موهبت
عقل: «کَذلِکَ نُفَصِّلُ الأیتِ لِقَوم یَعقِلون»
و ارسال
پیامبران : «وما اَهلَکنا مِن قَریَة اِلاّ لَها مُنذِرون»
و بهطور غیر مستقیم با جریانسازی در زندگی به وسیله ابتلا به سختیها و
مصائب: «فَاَخَذنهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون»
یا نزول
نعمتهای فراوان: «یاَیُّهَا النّاسُ اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم»
برای توقف این روند استفاده کرده،
برای انتخاب آزادانه و آگاهانه و تلاش بر مبنای آن به
بندگان مهلت کافی عطا میکند: «ثُمَّ جَعَلنکُم خَلئِفَ فِی الاَرضِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعمَلون»
امّا برخی افراد این فرصتها را از دست میدهند یا از آنها سوء استفاده میکنند و از
آیات و پیامهای الهی روی گردانده، به طبیعت
جهول و عجول خویش از نعمتهای خدا دچار
غرور -که زمینه و محتوای اصلی استدراج است -
میشوند و افسار گسیخته و از بلاها و مصیبتها ناسپاس و از خدا رویگردان میشوند:
«فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ ونَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَن واَمّا اِذا ما ابتَلهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقولُ رَبّی اَهنَن»
و حتی اگر در رخدادهای بسیار دشوار نیز اندک توجهی به خدا کنند موقتی و برای نیل به خواستههای شیطانی خویش است: «واِذا مَسَّ الاِنسنَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیبًا اِلَیهِ ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعمَةً مِنهُ نَسِیَ ما کانَ یَدعوا اِلَیهِ...»،
تا آنجا که اصرار و
عناد آنان بهطور کلی زمینه
هدایت را از میان برده، هیچ راهی دیگر برای توقف روند رو به رشد خسران نمیماند: «کُلوا وتَمَتَّعوا قَلیلاً اِنَّکُم مُجرِمون... فَبِاَیِّ حَدیث بَعدَهُ یُؤمِنون».
از سوی دیگر خداوند بر اساس سنّت
اختیار و
اراده آزاد انسانها هر دو راه هدایت و گمراهی را فرا رویشان گشوده:
«مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الأخِرَةِ نَزِد لَهُفی حَرثِهِ ومَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وما لَهُ فِی الأخِرَةِ مِن نَصیب»،
از دخالت مستقیم در زندگی
بشر و جلوگیری بیواسطه از
خسران آدمیان پرهیز دارد :
«قُل فَلِلّهِ الحُجَّةُ البلِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَدکُم اَجمَعین»،
بر همین اساس آنان را کاملا به حال خویش رها میسازد: «ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون»
و بهطور طبیعی برای به فعلیت رسیدن همه امکانات آنها در مسیر گمراهی و
زیان زمینه مهیا میشود: «مَن یُضلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ ویَذَرُهُم فی طُغینِهِم یَعمَهون».
بر این اساس مفاهیم «املاء»، «امهال»، «وذر»، «تمتیع» و... از زاویهای دیگر نمایانگر همان مفهوم استدراج است، زیرا رها کردن و مهلت دادن از روی بیاعتنایی و بیتوجهی، به حرکت انسان در مسیر طبیعی خسران میانجامد: «فَلَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ لَکُنتُم مِنَ الخسِرین»،
بنابراین، طبق برخی
روایات، استدراج در خود معنای سقوط و نزول را دارد، ولی املاء و امهال و... از آن تهی است،
با این حال املاء و
امهال و... نیز التزاماً بر این معنا دلالت دارد؛ امّا این روند طبیعی در عین حال بسیار پنهان و غیر قابل پیشبینی است:«فَاَتهُمُ اللّهُ مِن حَیثُ لَمیَحتَسِبوا»،
«سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون»،
زیرا آنان در همان حال که از آسایش و تنعّم خویش، غرق لذتاند، در واقع در میان
امواج تاریک
شهوات در حال
شکنجه هستند: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم».
بدین ترتیب در طبقات ظلمانی ماده که در ظاهر نعمت است رو به سوی نابودی و عذاب فرو کشیده شده: «سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون»
و همین نعمتها برایشان از جهات گوناگون به
عذاب و
رنج بدل میشود
، تا آنکه با فرا رسیدن مرگ به ناگاه همه امکانات خویش را از دست رفته: «اَذهَبتُم طَیِّبتِکُم فی حَیاتِکُمُ الدُّنیا واستَمتَعتُم بِها»
و بافتههای خویش را گسسته: «وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَل فَجَعَلنهُ هَباءً»
و خود را در کیفر
خداوند گرفتار مییابند: «وبَدا لَهُم سَیِّاتُ ما عَمِلوا وحاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون»
برخی از مفسرانِ پیشین، به ابعاد روانشناختی
سنّت استدراج نیز توجّه کردهاند؛ گرایش درونی انسان به
شهوات موجب میشود ارضای آنها برایش
لذت آور گردد و این لذت به افزایش تمایل او میانجامد و شدت تمایل نیز بر شدّت لذّت میافزاید. گناهان در این چرخه بیپایان پیدرپی تکرار گشته،
ملکه طغیان را در وجود انسان رسوخ میدهد و طبیعی است که
انسان بر اثر این حالت از اشتغال به
معنویات و پرهیز از
خسارت ابدی غافل میماند.
مفسران معاصر نیز کم و بیش به تبیین ابعاد روانشناختی استدراج پرداختهاند.
۲. استدراج اجتماعی:
=============
این نوشتار در مورد
سنت استدراج اجتمایی است که
خداوند درهای
هدایت و
نعمتها را برای اقشار
جامعه باز می کنند ولی این هدایتهای
الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با
تکذیب و مخالفت مواجه میشود، ولی خداوند به آنها فرصت کافی میدهد.
آیات ناظر به نظام
سنن الهی، به نوعی
فلسفه تاریخ و قانونمندی جوامع بشری اشاره دارد: «فَهَل یَنظُرونَ اِلاّ سُنَّتَ الاَوَّلینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحویلا»
قرآن از اجرای
سنّت استدراج درباره
اقوام گذشته: «وکَاَیِّن مِن قَریَة اَملَیتُ لَها وهِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ اَخَذتُها واِلَیَّ المَصیر»
و اقوام همه انبیا: «وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَبِیّ اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ... ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...»
خبر داده و از
امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده بر میدارد: «فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّ مِثلَاَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین»
شیوه و مراحل اجرای این سنّت به تفصیل در
آیات ۴۲-۴۵
انعام و ۹۴-۱۰۱
اعراف آمده است.
خداوند در آغاز برای این امّتها
درهای هدایت را میگشاید و پیامهای خویش را بدیشان ابلاغ میکند: «ذلِکَ اَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُری بِظُلم واَهلُها غفِلون»
این هدایتهای الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با
تکذیب و مخالفت مواجه میشود: «وما اَرسَلنا فی قَریَة مِن نَذیر اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا بِمااُرسِلتُم بِهِ کفِرون»
این اقشار در نقش مخالفان اصلی اصلاح
جامعه: «وکَذلِکَ جَعَلنا فی کُلِّ قَریَة اَکبِرَ مُجرِمیها لِیَمکُروا فِیها...»
زمینه سازان اجرای استدراج و فرو پاشی آن جامعه در پایان کار هستند: «واِذا اَرَدنا اَن نُهلِکَ قَریَةً اَمَرنا مُترَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا القَولُ فَدَمَّرنها تَدمیرا»،
در هر حال،
کفر آنان موجب نمیشود خداوند برای آنها
مهلت کافی قرارنداده و از روی
رحمت خویش تا آنجا که
امیدی به هدایتشان است به آنها فرصت ندهد:
«فَمَهِّلِ الکفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا»
این مهلت برای برخی از آنها مفید واقع شده و به هدایتشان میانجامد؛ امّا برخی دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهی خویش میافزایند، ازاینرو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر «رحمت» و «
متاع» یاد شده است: «... لا هُم یُنقَذون • اِلاّ رَحمَةً مِنّا ومَتعًا اِلی حین».
واژه «حین» به موقتی بودن این مهلت و بقای آن تا زمان جدایی کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سرمنزل نهایی خویش اشاره دارد: «حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ...».
خداوند به هنگام اعراض مردم از
هدایت، با افزایش
مصائب،
بلاها و سختیهای زندگی در صدد جلب توجّه آنان به خویش و نرم ساختن دلهایشان بر میآید: «اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون»
البتّه بسیاری از این عذابهای هدایتی همان نتیجه
اعمال ناشایست مردم است که میتواند آنان را بهزشتی کارهایشان متذکر ساخته، به سوی خداوند باز گرداند: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون»
امّا اصرار و
عناد آنها دلهایشان را سخت گردانیده، در کنار آن،
شیطان نیز با تزیین اعمال ناپسندشان از توجّه به
خدا مانع میشود:
«ولکِن قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطنُ ما کانوا یَعمَلون»
حال که دیگر ترفند مزبور کارایی ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادی برای آنان باز میشود: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَیء»،
«ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا...»
و گاه خداوند همچون
پدری که از ابزار تشویق و
تنبیه بهطور همزمان استفاده میکند آنان را متناوباً بهآسانی و سختی مبتلا میسازد تا شاید آنان بهسویش متوجّه شوند؛
امّا اعراض و
لجاجت آنها موجب میشود کاملا به حال خویش رها شده، این وضعیت در آنها حالت
مستی: «حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا»
و بیمبالاتی نسبت به تعهدات خویش بیافریند: «ثُمَّبَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ...»
تا آنکه بهطور کلی از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقی و بیارتباط با رفتارشان میپندارند: «قالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ»
و به کلی از مکر الهی
ایمن میگردند: «اَفَاَمِنوا مَکرَ اللّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الخسِرون».
در چنین حالتی دیگر تنها
عذاب الهی سزاوار آنهاست که به ناگاه بر آنها فرود میآید:
«اَخَذنهُم بَغتَةً فَاِذا هُممُبلِسون»،
«فَاَخَذنهُم بَغتَةً وهُم لا یَشعُرون»
شدّت
عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجرای آن
سنّت در هر جامعه بستگی داشته،
آن نیز به کمیت و کیفیت فساد آن جامعه وابسته است. بدینسان استدراج اجتماعی به دو گونه عذاب دنیوی (فراگیر و محدود) منتهی میشود: عذاب فراگیر برای جوامعی است که همه افراد آن به سرحدّ نهایی
کفر و طغیان رسیده باشند، بهگونهای که دیگر هیچگاه به هدایت نمیگرایند:«حَتّی اِذا استَیَسَ الرُّسُلُ...»
و از میان نسلهای آینده نیز در چنین فضایی جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهی و انحراف، تنظیم و قفل شده و اصلاح آنان بهطور طبیعی امکانپذیر نیست: «رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکفِرینَ دَیّارا • اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ ولا یَلِدوا اِلاّ فاجِرًا کَفّارا»،
با این حال بر مبنای اصل
عدل الهی، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یاری
رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذاب نجاتشان دهد: «کَذلِکَ حَقًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین»؛
امّا جوامعی که تا حدّ نهایی کفر و طغیان پیش نرفته و امکان اصلاح آنها بهطور طبیعی میرود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذابهایی طبیعی و محدود: «حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ...»
به تصفیه عناصر پلید: «اِنّا کَفَینکَ المُستَهزِءین»
و پالایش جامعه از آلایندههای اجتماعی میپردازد:«نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمًا... • ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»
آیه مستهزئین درباره عدهای از بزرگان
قریش است که بیشترین
آزار را به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رساندند و هر یک بهواسطه
بیماری یا بلایی دیگر در فاصله اندکی پیدرپی نابود شدند.
آیات ۶۴
مؤمنون و ۱۷۸
آلعمران و همچنین ۱۷
طارق درباره بزرگان از مشرکان قریش و
اهل کتاب دانسته شده که در جنگهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از جمله
بدر و
خیبر نابودشدند.
سنّت استدراج اجتماعی از نگاه جامعه شناختی نیز قابل تحلیل است؛ زمینه
فساد و نابهنجاریهای اجتماعی بهطور طبیعی در جوامع مرفه و ثروتمند، بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به اصلاح
جامعه و کنترل نهادهای آن ونظارت دقیق بر فرایندهای اجتماعی موفق نشوند به تدریج آن جامعه در بحرانهای بزرگ اجتماعی، از قبیل:
جنگ و شورش، تضعیف نهادهای اجتماعی از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست میدهد، بلکه در وادی ضعف و رخوت به سقوط میگراید، ازاینرو
خداوند بهطور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به
عبرت از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرا میخواند تا به نابودی و سقوط گرفتار نگردند: «اَوَ لَم یَهدِ لِلَّذینَ یَرِثونَ الاَرضَ مِن بَعدِ اَهلِها اَن لَونَشاءُ اَصَبنهُم بِذُنوبِهِم ونَطبَعُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لا یَسمَعون».
سنّت استدراج اجتماعی از زاویهای دیگر در ارتباط با نظریه «
عصبیّت»
ابنخلدون است که هر قوم و ملتی پس از رسیدن به اوج
عزت و اقتدار بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول میگرایند. چه بسا برخی
آیات قرآنی در این زمینه، منشأ
الهام این نظریه بوده است.
دائرةالمعارف قرآن کریم برگفته از مقاله استدراج.