• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زینب کبری در کربلا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) دختر ارشد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بود. او در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری و در ایام حیات جد بزرگوار خود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در مدینه به دنیا آمد؛ زینب (سلام‌الله‌علیها) با پسر عموی خود عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد؛ با حرکت امام حسین (علیه‌السّلام) از مدینه زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز رهسپار مکه و سپس از آنجا تا سرزمین کربلا برادر را همراهی کرده و در واقعه غم انگیز عاشورا نیز حضور داشته و سرپرستی کاروان اسرا را بر عهده داشته است.



زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) ملقب به‌ام الحسن
[۱] نسابه، ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۹۹، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۲۲.
دختر ارشد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بود. او در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری
[۲] انصاری زنجانی حوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام‌الله‌علیها، ج۵، ص۳۷۰، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
و در ایام حیات جد بزرگوار خود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در مدینه به دنیا آمد.
[۳] بیهقی، ظهیر الدین، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، تحقیق سید مهدی رجایی، ج۱، ص۳۳۵، قم، مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰.
کمتر از پنج سال داشت که جد بزرگوارش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) از دنیا رفت و اندکی بعد به فاصله هفتاد و پنج یا نود و پنج روز مادرش زهرای اطهر (سلام‌الله‌علیها) را نیز از دست داد.
زینب (سلام‌الله‌علیها) با پسر عموی خود عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پنج فرزند به نامهای علی، عون الاکبر، عباس، محمد و‌ ام کلثوم بود.
با حرکت امام حسین (علیه‌السّلام) از مدینه در بیست و هشتم رجب و به نقلی سوم شعبان سال شصت هجری،
[۱۴] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۱۸۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز به همراه بسیاری از خویشاوندان امام (علیه‌السّلام) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت (علیه‌السلام)، رهسپار مکه شد
[۱۶] شیخ صدوق، الامالی، ص۱۵۲-۱۵۳، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۳ش.
و سپس از آنجا تا سرزمین کربلا برادر را همراهی کرد.
زینب (سلام‌الله‌علیها) و منزل خزیمیه («خزیمیه» در گذشته منزلی از منازل حاجیان در راه عراق به مکه بوده است این منزل منسوب به خزیمة بن خازم و بعد از منزل ثعلبیه قرار داشت.)
پس از رسیدن کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) و همراهانش به خزیمیه آنان یک شبانه روز در این منزل توقف نمودند. صبحگاهان، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) به نزد امام (علیه‌السّلام) آمد و عرضه داشت: «ای برادر آیا به شما خبر دهم که شب گذشته چه شنیدم؟»
امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «چه شنیدی؟»
گفت: در نیمه‌های شب از خیمه‌ها بیرون رفتم، شنیدم هاتفی می‌گفت:
«الا یا عین فاحتفلی بجهد و من یبکی علی الشهداء بعدی
علی قوم تسوقهم المنایا بمقدار الی انجاز وعد»
[۲۰] قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۶۵، نجف، انتشارات مرتضویه، ۱۳۵۶.

«ای چشم بر شهدایی که مرگ آنان را به سوی قتلگاه می‌کشاند گریه کن مرگ این قافله را به جایی می‌برد که با خدای خود وعده کرده‌اند که عهد خود را وفا کنند.»
امام (علیه‌السّلام) فرمودند: «خواهرم هر چه را که خداوند مقدر فرموده است، همان خواهد شد.»
[۲۲] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۱۷۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۲۳] محلی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۱۹۶، صنعاء، مکتبة بدر، چاپ اول، ۱۴۲۳.



در شامگاه روز نهم محرم الحرام، عمر‌بن سعد خود را آماده ی جنگ با سید و سالار شهیدان (علیه‌السّلام) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند کوفیان هم سوار شده مهیای نبرد شدند. (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقتل الحسین (علیه‌السّلام)
[۲۷] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۲۴۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
و اعلام الوری باعلام الهدی )
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (علیه‌السّلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند می‌شنوید؟» امام (علیه‌السّلام) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من» امام حسین (علیه‌السّلام) به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن؛ آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید.» در این هنگام حضرت عباس (علیه‌السّلام) نزد حضرت (علیه‌السّلام) آمد و به امام (علیه‌السّلام) عرض کرد: «ای برادر این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه‌ها به پیش آمده است.» امام (علیه‌السّلام) از حضرت عباس (علیه‌السّلام) خواستند نزد آنها برود و از علت پیشروی آنان جویا شود... (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به الارشاد ، مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۳۳] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، قم، مکتبة المفید، بی تا.
)


حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در شب عاشورا گفتگویی با امام حسین (علیه‌السّلام) داشتند که با عث شد یاران امام بر پیمان و عهد خود تاکید کنند.

۳.۱ - تاکید یاران امام بر عهد خود

نقل شده که در نیمه‌های شب عاشورا، امام حسین (علیه‌السّلام) جهت بازدید و بررسی از تپه‌ها و گردنه‌های اطراف، خیمه گاه را ترک کرد. نافع بن هلال امام (علیه‌السّلام) را دید و از ترس این که نکند حادثه‌ای برای حضرت (علیه‌السّلام) رخ دهد با امام (علیه‌السّلام) همراه شد. پس از انجام بازرسی‌های لازم، امام (علیه‌السّلام) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار خیمه به انتظار امام (علیه‌السّلام) نشسته بود. در این هنگام نافع شنید که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) به امام (علیه‌السّلام) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند» امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس یستانسون بالمنیة دونی، استیناس الطفل الی محالب امه؛ به خدا سوگند، اینها را امتحان کرده‌ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می‌نگرند و به مرگ در راه من مانند شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع با شنیدن این سخن گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان گفت‌و‌گوی امام (علیه‌السّلام) و خواهرش را برای او بازگفت. حبیب از جای برخاست و اصحاب و یاران امام (علیه‌السّلام) را فرا خواند و بعد آن چه را که از نافع شنیده بود برای آنان باز گفت پس همگی برخاستند تا نزد بانوان حرم رفته خاطرشان را آسوده سازند. پس از رسیدن به خیام بانوان حرم، حبیب نزدیک رفت و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند» در این هنگام زنهای حرم از خیمه هایشان گریان خارج شدند و گفتند: «ای پاکان! از دختران رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و نوامیس امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) حمایت کنید» در آن حال همه منقلب و گریان شده بودند. و به دنبال این سخن، همه اصحاب گریستند.

۳.۲ - گفتگوی امام و زینب کبری

از امام سجاد (علیه‌السّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمه‌ام زینب (سلام‌الله‌علیها) از من پرستاری می‌کرد، در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین (با نام جوین در انساب الاشراف ، تاریخ طبری و با نام حوی در الکامل و در مقاتل الطالبین با نام «جون» یاد شده است. ) (غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیه‌السّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت:

یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب و طالب قتیل و الدهر لا یقنع بالبدیل

و انما الامر الی الجلیل و کل حی سالک سبیلی

«ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستی‌ات؛ چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را به کشتن می‌دهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمی‌شوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زنده‌ای سالک این طریق است (همه فانی‌اند جز ذات حق تعالی)»
ایشان دو یا سه بار، این شعر را تکرار کردند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ اما عمه‌ام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دل نازک و بی تاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالی که لباسش را بر روی زمین می‌کشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیه‌السّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، [گویی] مادرم فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و پدرم علی (علیه‌السّلام) و برادرم حسن (علیه‌السلام)، از دنیا رفته‌اند، ‌ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان.
[امام] حسین (علیه‌السّلام) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم، شیطان، بردباری ات را نبرد و شکیبایی ات را از دستت نرباید.» زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: «ای اباعبدالله پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کرده‌ای جانم به فدایت.» اشک در چشمان [امام] حسین (علیه‌السلام)، جمع شد و فرمود: «اگر مرغ قطا را در آشیانه اش به حال خود می‌گذاردند [آسوده] می‌خوابید.» (قطا پرنده‌ای است شبیه به قمری یا کبوتر که در زبان فارسی با نام مرغ سنگخواره معروف است. و عبارت: "لو ترک القطا لیلا لنام" مثلی است در عرب. این مثل را در جایی به کار می‌برند که کسی از روی اکراه مجبور بر انجام کاری شود.)
زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: «وای بر من؛ آیا تو به ناچاری تن به مرگ داده‌ای؟ این بیشتر دلم را می‌سوزاند، و بر من سخت تر و ناگوارتر است.» آن گاه، به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش بر زمین افتاد. امام (علیه‌السّلام) برخاسته آب به روی خواهر پاشید و به او فرمود: «خواهرم، از خدا پروا کن و به تسلی بخشی او، خاطر آسوده دار. بدان که زمینیان می‌میرند و آسمانیان باقی نمی‌مانند و هر چیزی از میان می‌رود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفریده است و مردم را برمی انگیزد تا همه، باز گردند و اوست یگانه و یکتای بی همتا. جد و پدر و مادر و برادرم همگی بهتر از من بود (و همه از این دنیا رفتند) و سرمشق من و آنان و هر مسلمانی، پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) است.»
امام (علیه‌السّلام) خواهرش را با این سخنان و مانند آن دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان تو را قسم می‌دهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.»
پس از اینکه عمه‌ام آرام گرفت پدرم، او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت...» (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به الکامل ، مناقب آل ابیطالب
[۴۷] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۹.
)


در واقعه غم انگیز عاشورا نیز در چند جا نام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کتب و منابع تاریخی ذکر شده است. یکی از این موارد زمانی است که علی اکبر (علیه‌السّلام) بر روی زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. در این هنگام زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) با شتاب از خیمه گاه بیرون آمد و در حالی که فریاد می‌زد: «یا اخیاه و ابن اخیاه» خود را بر روی جنازه علی (علیه‌السّلام) انداخت تا برادرش را متوجه خود سازد و بدین وسیله از شدت اندوهی که با دیدن پیکر آغشته به خون و قطعه قطعه شده علی اکبر (علیه‌السّلام) به آن حضرت دست داده بود بکاهد. پس امام حسین (علیه‌السّلام) دست او را گرفت و از روی جنازه علی اکبر (علیه‌السّلام) بلند کرد و به خیمه باز گرداند سپس به جوانان دستور داد تا جسد علی اکبر (علیه‌السّلام) را از میدان بیرون ببرند.
جای دیگری که از زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در واقعه عاشورا سخن به میان آمده است واقعه تلخ شهادت عبدالله بن حسین (علی‌اصغر (علیه‌السّلام) است. بنا بر نقل برخی روایات، امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا مقابل خیمه‌ها آمد و به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «فرزند کوچکم را نزد من بیاورید تا با او وداع کنم.» کودک را نزد امام حسین (علیه‌السّلام) آوردند امام (علیه‌السّلام) او را گرفت و صورتش را نزدیک آورد تا او را ببوسد، در این لحظه حرملة بن کاهل اسدی تیری رها کرد؛ تیر گلوی آن کودک را از هم درید و او را به شهادت رساند. پس امام (علیه‌السّلام) به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «کودک را بگیر» آن گاه دست خود را زیر گلوی عبدالله (علیه‌السّلام) گرفت و چون دستش از خون او پر شد آن را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله؛ چون خدا می‌بیند آنچه که از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت.»
جریان شهادت عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) نیز از دیگر مواردی است که در آن از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) یاد شده است. نقل شده که در واپسین لحظات حیات شریف سید الشهداء (علیه‌السّلام) و در حالی که سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرده بود، عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه گاه را ترک کرده شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید حضرت (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند؛ اما عبدالله با سرسختی و سماجت از بازگشت امتناع کرد و خود را از دستان عمه اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. اما ضربت شمشیر دشمن دست او را قطع کرد و او را به شهادت رساند.
جریان شهادت اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) نیز از دیگر مواردی است که در آن یادی از زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به میان آمده است. نقل شده در آخرین لحظات حیات شریف امام حسین (علیه‌السّلام) و در زمانی که سپاه دشمن امام (علیه‌السّلام) را در محاصره خود گرفته بودند تا به شهادت برسانند حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه گاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (سلام‌الله‌علیها) را نگفت، پس زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونه‌ها و ریشهای او جاری شد و از زینب (سلام‌الله‌علیها) روی برگرداند. (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به تجارب الامم ، الکامل فی التاریخ )


در بعد از ظهر روز یازدهم محرم (بدون ذکر تا زمان ظهر در انساب الاشراف ، تاریخ طبری ) عمر بن سعد و یارانش در حالی که اجساد بی سر و مطهر امام (علیه‌السّلام) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، بانگ الرحیل سر داده زنان و دختران سالار شهیدان را که امانت‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) در میان امتش بودند در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده و بدون چادر و پوشش بر شترهای برهنه و بی جهاز سوار کردند و همانند اسیران ترک و روم و در حالی که در اوج مصیبت و غم و اندوه به سر می‌بردند به سوی کوفه حرکت دادند. به دستور عمر بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند، (در برخی از منابع آمده که عبور اسرا از میان قتلگاه به درخواست خود اسرا بوده است. )
این اقدام، داغ اهل بیت (علیه‌السّلام) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) را تازه کرد و صدای شیون و زاری آنان به آسمان برخاست. از قرة بن قیس تمیمی (در برخی روایات نام راوی محمد‌بن مسلم ذکر شده است.
[۶۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
) که خود یکی از سپاهیان عمر بن سعد و از حاضرین در میدان کربلا بود، روایت شده که می‌گفت:
«پس از عبور کاروان اسرا از میان قتلگاه، زنان اهل بیت (علیه‌السّلام) را دیدم که وقتی بر کشته حسین (علیه‌السّلام) و اهل بیتش گذشتند، شروع به شیون و زاری کردند و به صورتهای خویش می‌زدند. پس سوار بر اسب از کنارشان گذشتم.... من هر آن چه را فراموش کنم سخنان زینب (سلام‌الله‌علیها) دختر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را فراموش نخواهم کرد زمانی که بر کشته برادر خویش گذشت می‌گفت:
«یا محمداه، یا محمداه صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین (علیه‌السّلام) بالعراء، مزمل بالدماء، [معفر بالتراب،] مقطع الاعضاء، یا محمداه و بناتک [فی العسکر] سبایا، و ذریتک مقتله (قتلی)، تسفی علیهم الصبا. هذا ابنک محزوز الراس من القفا، لا هو غائب فیرجی ولا جریح فیداوی؛ وا محمداه، وا محمداه، فرشتگان آسمان بر تو درود می‌فرستند، این حسین [تو] است که با تنی پاره پاره و آغشته به خون در این دشت افتاده است یا محمداه، اینها دختران تو هستند که به اسارت می‌روند و کسانی که باقی مانده‌اند این کشتگانند که [بی سر و عریان بر زمین افتاده‌اند و] باد بر آنها می‌وزد.»
[۷۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
«این، پسر توست، با سر بریده از قفا نه گم شده‌ای است که به بازگشتش امید باشد، و نه زخمی است که مداوایش کنند»
[۷۴] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
(در برخی از منابع براین سخنان، سخنان دیگری نیز اضافه شده است برای اطلاع بیشتر رجوع شود به اللهوف -، العولم (ضمن این که در برخی از منابع نیز این سخنان با بیانی متفاوت به ثبت رسیده است.
[۷۷] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۲، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
)
زینب (سلام‌الله‌علیها) پیوسته از این سخنان می‌گفت تا این که به خدا سوگند، دوست و دشمنی را باقی نگذاشت، مگر آن که همه از سخنانش به گریه افتادند.
[۸۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
من حتی اشک بعضی از سپاهیان را دیدیم که بر سم اسبانشان فرو می‌ریخت.
[۸۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.



اقداماتی که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و دیگر اسرای اهل بیت (علیه‌السّلام) در بدو ورود به کوفه جهت دفاع از امام حسین (علیه‌السّلام) و صیانت از قیام مقدسشان انجام دادند بسیار قابل تامل و ستودنی است. از جمله مهمترین این اقدامات سخنرانی زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) و نیز گفتگوی ایشان با ابن زیاد در کاخ دارالاماره است. این سخنرانی و گفتگو در آثار بسیاری از مورخان و سیره نگاران به طور مفصل مورد اشاره قرار گرفته است ما نیز در بخش به این دو مورد به عنوان مهمترین اقدامات و فعالیتهای ایشان در کوفه اشاره می‌کنیم:

۶.۱ - سخنرانی زینب کبری

با رسیدن کاروان اسرا به کوفه مردم این شهر به تماشای اسرا آمدند و برخی از آنان چون اسرا را در این وضع ناگوار دیدند صدا به گریه و زاری بلند کردند. وضع به گونه‌ای بود که نقل شده امام سجاد (علیه‌السّلام) سر بلند کردند و خطاب به آنان فرمودند: «اگر شما برای ما گریه و زاری می‌کنید پس چه کسی ما را کشت؟»
[۸۳] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵، بیروت، دارصادر، بی تا.

در این هنگام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با اشاره دست مردم کوفه را به سکوت و آرامش فرا خواند. در پی این اشاره، نفس‌ها در سینه حبس شد و زنگهای چهارپایان از حرکت باز ایستاد آنگاه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و درود و صلوات بر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) فرمود:
«اما بعد؛ یا اهل الکوفه یا اهل الختل و الغدر و الخذل الا فلا رقات العبره و لا هدات الزفره انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ایمانکم....
‌ای مردم کوفه، ‌ای اهل فریب و نیرنگ، آیا گریه می‌کنید؟ هنوز اشک چشم ما خشک و سوز سینه هایمان آرام نشده است. مثل شما مثل همان زنی است که رشته‌های خود را می‌بافت و سپس آن را برمی گشود. شما ایمانتان را در میان خود به تباهی کشانده‌اید. آگاه باشید در میان شما جز هرزه گویی، خودپسندی، بغض و دشمنی، دروغگویی، تملق و چاپلوسی به مانند کنیزان و سخن چینی‌های کینه توزانه چیزی دیده نمی‌شود. شما همچون گیاهی هستید که در مزبله روییده است یا نقره‌ای که در خاک مدفون شده باشد. بدانید که شما بد ذخیره‌ای برای آخرت خویش فرستاده‌اید. شما سزاوار خشم خدایید و در عذاب جاوید خواهید ماند. آیا می‌گریید و صدا به شیون بلند می‌کنید؟ آری به خدا سوگند باید بسیار بگریید و اندک بخندید ننگ این جنایت دامن تان را آلوده ساخته و با هیچ آبی نمی‌توانید آن را بشویید مگر می‌شود خون پسر خاتم پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) و معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت را شست؟ شما کسی را کشته‌اید که در سرگردانی‌ها مرجع شما و در سختی‌ها پناهتان بود کسی را کشته‌اید که دلیل روشن و زبان گویای سنت شما بود. بدانید که گناهی زشت مرتکب شده‌اید. از رحمت خداوند دور باشید و نابودی نصیبتان گردد. کوشش‌های تان بی نتیجه و دستهای تان بریده باد؛ شما سخت زیان کارید؛ شما خشم خدا را به جان خریدید و داغ خواری و بیچارگی را بر خود نقش بسته‌اید. ‌ای مردم کوفه، وای بر شما آیا می‌دانید که چه خونی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) بر زمین ریختید و چه حرمتی را از او هتک کرده‌اید؛ شما گناهی بزرگ، سخت، زشت، ناروا، خشونت آمیز و شرم آور مرتکب شده‌اید گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا در شگفتید که از آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب آخرت ذلت بارتر و سخت تر است شما را در آن روز یاری نمی‌کنند. مبادا مهلتی که به شما داده‌اند تحریک تان کند، زیرا خداوند در دادن کیفر شتاب نمی‌کند و از سپری شدن وقت مکافات بیمی ندارد و پروردگارتان در کمین گاه است.»
از راوی این روایت نقل شده که می‌گفت: «به خدا سوگند دیدم که مردم در آن روز گریان و سرگردانند دستهایشان را بر دهان گذشته‌اند. پیرمردی را دیدم که در کنارم ایستاده بود و آن قدر گریست که محاسنش تر شد و می‌گفت: «پدر و مادرم فدایتان باد؛ پیرانتان بهترین پیرها و جوانان تان بهترین جوانها و زنان تان برترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است نه خوار می‌شوید و نه شکست می‌پذیرید.» (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به الاحتجاج ، مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۹۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۰-۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
، لهوف )

۶.۲ - گفتگوی زینب کبری و ابن زیاد

پس از گرداندن اسرای اهل بیت (علیه‌السّلام) در کوچه‌های کوفه، آنان را وارد دارالاماره کردند. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در حالی که کهنه‌ترین و مندرس‌ترین لباس خود را به تن داشت به صورت ناشناس وارد مجلس ابن زیاد شد و در گوشه‌ای از قصر نشست و زنان او را احاطه کردند. ابن زیاد متوجه زینب (سلام‌الله‌علیها) شد و پرسید: «این کیست که در آنجا با گروهی از زنان نشست؟» زینب (سلام‌الله‌علیها) پاسخ نداد. عبیدالله برای بار دوم و سوم سخن خود را تکرار نمود. یکی از آن زنان جواب داد: «این زن زینب (سلام‌الله‌علیها) دختر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) است.» ابن زیاد رو به زینب (سلام‌الله‌علیها) کرده گفت: «خدای را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و در آنچه که گفته بودید دروغ تان را آشکار ساخت؟»
زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «سپاس خداوندی را که ما را به وسیله پیغمبرش محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) گرامی داشت و ما را از پلیدیها پاک گردانید؛ فاسق است که رسوا می‌شود و نابکار است که دروغ می‌گوید (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۹۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
، الکامل ) و الحمدلله این شخص ما نیستیم، بلکه دیگری است.»
عبیدالله گفت: «کار خدا را با برادرت و اهل بیت (علیه‌السّلام) خود چگونه دیدی؟» زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «من چیزی جز نیکی و شایستگی از جانب خداوند ندیدم. اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برای شان مقدر کرده بود و به سوی جایگاه ابدی خود شتافته و در آن آرمیده‌اند و خداوند و روز قیامت میان تو و آنان داوری خواهد کرد.» پسر زیاد از این سخنان به خشم آمد و گویی تصمیم بر قتل زینب (سلام‌الله‌علیها) گرفته بود عمرو بن حریث به عبیدالله گفت: «او زن است و زن را بر سخنانش ملامت نکنند.»
پس ابن زیاد خطاب به زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: «خداوند قلب مرا به کشتن حسین (علیه‌السّلام) و خاندانش تسلی داد.» زینب (سلام‌الله‌علیها) از این سخن پسر زیاد به شدت دلش شکست و گریست سپس فرمود: «به جان خودم سوگند که سرورم را کشتی و خاندانم را هلاک کردی و شاخه عمر مرا قطع کردی و ریشه مرا از جا در آوردی؛ پس اگر تسلی خاطر تو در این بوده است، پس به تسلای دلت رسیده‌ای.»
ابن زیاد گفت: «این زن سخن به سجع و قافیه می‌گوید به جان خودم سوگند که پدرش نیز سخن به سجع می‌گفت و شاعری ماهر بود.»
زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «زن را با سجع و قافیه سخن گفتن چکار؟ همانا مرا با سجع سخن گفتن کاری نیست آنچه بر زبانم جاری شد سوز سینه‌ام بود.» (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۱۰۵] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
، الکامل )

۶.۳ - گفتگوی امام سجاد با ابن زیاد

آن گاه عبیدالله رو به امام سجاد (علیه‌السّلام) کرد و گفت: «تو کیستی؟» فرمود: «من علی‌بن الحسین (علیه‌السّلام) هستم.» ابن زیاد گفت: «مگر خدا علی‌بن الحسین (علیه‌السّلام) را نکشت؟» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «برادری داشتم که نامش علی بود و مردم او را کشتند.» عبیدالله گفت: «بلکه خدا او را کشت.»
امام (علیه‌السّلام) فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند»عبیدالله خشمگین شد و فریاد زد: «در پاسخ به من چنین با جسارت سخن می‌گویی؟ او را ببرید و گردن بزنید.»
زینب (سلام‌الله‌علیها) چون چنین شنید امام (علیه‌السّلام) را در آغوش کشید و فرمود: «ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی تو را بس است به خدا از او جدا نخواهم شد اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش.»
ابن زیاد به آن دو نگاهی کرد و گفت: «عجبا للرحم؛ علاقه به خویشاوند چه شگفت انگیز است به خدا قسم من این زن را چنین می‌بینم که دوست دارد من او را با این جوان بکشم؟ او را واگذارید که همان بیماری که دارد او را بس است؟»
[۱۱۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲-۴۳، قم، مکتبة المفید، بی تا.

امام (علیه‌السّلام) رو به عمه شان کردند و فرمودند: «ای عمه بگذار تا من صحبت کنم آن گاه خطاب به ابن زیاد فرمود: «مرا از مرگ می‌ترسانی مگر نمی‌دانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما گرامی است.»


به دستور عبیدالله بن زیاد اسرای اهل بیت را آماده کرده در حالی که غل و زنجیر بر گردن امام سجاد (علیه‌السّلام) انداخته بودند آنان را به مانند اسیران روم و دیلم راهی شام کردند.
[۱۲۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۵-۵۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.

با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند.
[۱۲۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۰، قم، مکتبة المفید، بی تا.
در چنین اوضاع غم باری زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به همراه دیگر اسرای اهل بیت (علیه‌السّلام) وارد دمشق شد.

۷.۱ - حفاظت از امامت

پس از ورود اسرا به کاخ یزید، او پس از سخنانی، رو به امام سجاد (علیه‌السّلام) کرد و گفت: «ای پسر حسین (علیه‌السّلام) پدرت رابطه خویشاوندی خود را نادیده گرفت و توجهی به مقام و منزلت من نکرد و در سلطنت با من به نزاع برخاست، پس خدا با او چنان کرد که دیدی.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر؛هیچ مصیبتی (ناخواسته) نه در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد مگر اینکه همه ی آنها قبل از آنکه زمین را بیآفرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است.» یزید به پسرش خالد گفت: «پاسخش را بده» خالد نمی‌دانست چه بگوید پس یزید گفت: «و ما اصابتکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر؛ هر مصیبتی که به شما می‌رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید و بسیاری را نیز خداوند عفو می‌کند» - (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به اعلام الوری ، المنتظم )
در این هنگام مردی شامی از میان جمعیت برخاست و گفت: «بگذارید او را بکشم. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با شنیدن این سخن امام (علیه‌السّلام) را در آغوش گرفت تا مانع از انجام احتمالی این عمل شود.»

۷.۲ - سخن با مرد شامی

پس از پایان گفتگوی یزید با امام سجاد (علیه‌السلام)، یزید زنان و کودکان اهل بیت (علیه‌السّلام) را پیش خوانده پیش روی خود نشانید.
پس مردی سرخ رو از میان مردم شام برخاسته گفت: «ای امیرالمؤمنین این دخترک ( فاطمه بنت الحسین (علیه‌السّلام) (برخی از منابع این دختر را فاطمه بنت علی (علیه‌السّلام) عنوان کرده‌اند.) را به من ببخش.» فاطمه به عمه اش زینب (سلام‌الله‌علیها) پناه برد. زینب (سلام‌الله‌علیها) به آن مرد شامی گفت: «به خدا قسم دروغ گفتی و از خود پستی به خرج دادی، به خدا نه تو و نه یزید اجازه چنین کاری را ندارید.»
یزید عصبانی شد و گفت: «دروغ گفتی می‌توانم چنین کاری را انجام دهم و اگر بخواهم این کار را خواهم کرد.»
زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: «به خدا قسم هرگز خداوند چنین قدرت و سلطه‌ای را به تو نداده است، مگر این که از دین ما خارج شوی و به آئین دیگری درآیی.» یزید به شدت خشمگین شد و گفت: «با من چنین سخن می‌گویی؟ این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شده‌اند»
زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «تو و پدرت و جدت به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده‌اید اگر مسلمان باشید.»
یزید فریاد زد: «دروغ گفتی‌ای دشمن خدا.» زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروائی و از روی ستم دشنام می‌دهی، و بر ما برتری می‌جویی.» گویا یزید از سخنان آن بانو شرمسار گردید پس سر به زیر افکند و خاموش شد.
[۱۳۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۲، قم، مکتبة المفید، بی تا. .
(برای مطالعه بیشتر رجوع شود به اللهوف ، الکامل ، الاحتجاج )

۷.۳ - سخنرانی در دربار یزید

پس از جسارت یزید نسبت به سر مقدس سیدالشهداء (علیه‌السلام) و تمثل او به ابیات ابن زبعری، (به روایتی یزید گفت: داستان ما و این سر داستان شعر حصین بن حمام مری است که می‌گفت:
«یفلقن هاما من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعق و اظلما
سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آنها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.»)
[۱۳۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۸، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۱۴۲] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۷، مشهد، مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳.
(با اختلاف اندک در الفتوح ، مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۱۴۴] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۸، قم، مکتبة المفید، بی تا.
، مناقب
[۱۴۵] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۴، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
)
زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به سخن ایستاد و خطاب به جمعیت حاضر فرمود:
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون». ...
ایشان پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و تحیت بر محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و آلش، فرمودند: «خدای بزرگ به راستی می‌فرماید: «ثم کان عقبة الذین اساءوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون؛ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.»
‌ای یزید آیا گمان برده‌ای که با بستن راههای زمینی و تار کردن افق‌های آسمان بر ما و چونان اسیران ما را از این سو به آن سو کشاندن، ما در نزد خداوند خوار گشته‌ایم و تو عزیز؟ آیا گمان می‌بری با این کار بر قدر و منزلت تو در نزد خداوند افزوده می‌شود؟ آیا اینکه دنیا را به کام و کارها را سامان یافته می‌بینی چنین بر خود می‌بالی و با خودپسندی تمام شادی می‌کنی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یاد آور که می‌فرماید: «ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین؛ آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنها مهلت می‌دهیم به سودشان است ما به آنها مهلت می‌دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده‌ای [آماده شده] است.»
‌ای پسر آزاد شده؛ آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزان تو در پس پرده بنشینند و دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) را چونان اسیران در کوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاه‌ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف و پست دیده بر چهره هایشان اندازند و مردی که سرپرستی یا حمایت شان کند نداشته باشند. آن کس که سینه اش از بغض ما اهل بیت (علیه‌السلام) آکنده است چرا باید در دشمنی با ما کوتاهی کند؟ آن گاه بی هیچ احساس گناهی و بی آنکه گناهت را بزرگ بشماری با چوبدستی بر لب و دندان ابا عبدالله (علیه‌السّلام) می‌زنی و می‌گویی: «ای کاش بزرگانم در بدر حاضر بودند؟» چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی که با ریختن خون اهل بیت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخم هایت التیام یافت.
بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که‌ای کاش شل و لال بودی و نمی‌گفتی که «شادی می‌کردند و از شادمانی هلهله سر می‌دادند» خداوندا! حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانی که بر ما ستم کردند بگیر. ‌
ای یزید تو با این خونهایی که از فرزندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) ریخته‌ای و حرمتی را که از آنان شکسته‌ای نزد آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) حاضر خواهی شد و این سخن خدای تبارک و تعالی است که می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ (ای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) ) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.»
اما آن کس که تو را چنین بر گرده مسلمانان سوار کرد و زمام امور آنان را به دست تو سپرد در آن روز که خداوند حاکم و دادخواه محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) باشد و دست و پای تو گواه جنایت تو در آن محکمه باشد خواهد دانست کدام یک از شما بدبخت تر و بی پناه تر هستید.
‌ای یزید، ‌ای دشمن خدا و‌ای پسر دشمن خدا؛ سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم؛ اما چه کنم که دیده‌ها اشک بار و سینه‌ها سوزان است و این کار نه ما را بس است و نه بی نیازمان می‌کند. پس از آن که حسین (علیه‌السلام) کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه بی خردان آورد تا به خاطر شکستن حرمت خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده شده است، پس از آنکه گرگهای درنده بر کنار آن بدنهای پاک جولان می‌دهند توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می‌کند؟
اگر ما را غنیمت انگاشته‌ای بدان در آن روزی که به کیفر کردار خود می‌رسی ما را از دست رفته خواهی یافت و در آن هنگام که جز آنچه از پیش فرستاده‌ای نیابی خویش را زیانکار خواهی دید؛ تو از پسر مرجانه کمک بخواهی و او از تو و در کنار میزان تو و پیروان تو به روی یکدیگر عوعو کنید و خواهی دید بدترین توشه‌ای که معاویه با تو همراه کرده است این بود که فرزندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) را کشته‌ای.
به خدا سوگند من جز از خدا نترسیده‌ام و جز نزد او شکایت نمی‌برم هر مکری خواهی بیندیش و هر چه از دستت بر می‌آید انجام بده و هر چه می‌توانی دشمنی کن به خدا ننگ این رفتاری که با ما کرده‌ای پاک نخواهد شد خدای را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم کرد و بهشت را بر ایشان واجب ساخت از خدا می‌خواهم که بر درجات آنان بیفزاید و آنان را از بسیاری فضلش بهره مند گرداند که او ولی و تواناست.» (با اندکی اختلاف در مقتل الحسین (علیه‌السلام)
[۱۵۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۴-۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
)
پس از این خطبه، یزید چنان در جواب ایشان عاجز و مستاصل گردید که چاره‌ای ندید جز اینکه بر این گفته از شاعر تمثل جوید که می‌گفت:
«یا صیحة تحمد من صوائح ما اهون الموت علی النوائح
چه صیحه خوبی میان صیحه هاست! و چه زود، مرگ، بر نوحه گران، آسان می‌شود.»
[۱۵۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.



در پی سخنرانی‌ها و افشاگری‌های اهل بیت (علیه‌السلام) در شام، یزید از بیم فتنه و شورش مردم، رفتار خود را با اسیران تغییر داد و پس از مدتی تصمیم گرفت تا آنان را به مدینه برگرداند. از این رو به نعمان بن بشیر و گروهی از فرستادگانش دستور داد تا به همراه اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت کنند.
نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و همان گونه که یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمود تا اینکه به مدینه رسیدند. پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه آنان از سوی زنان اهل بنی هاشم مورد استقبال قرار گرفتند و تا سه روز به عزاداری و نوحه سرایی پرداختند.
[۱۶۱] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۵، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.



در چگونگی و محل وفات حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) اختلافاتی میان علما و نسب شناسان به چشم می‌خورد.

۹.۱ - مصر

برخی از آنان بر این اعتقادند که زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) پس از بازگشت به مدینه، این شهر را مرکزی برای مبارزات خود و فراخوانی مردم به خونخواهی امام حسین (علیه‌السلام) و خلع یزید از حکومت قرار داد
[۱۶۲] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۵-۱۱۶، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
عمرو بن سعید ( والی وقت مدینه) طی نامه‌ای یزید را از جریان مطلع ساخت.
به دستور یزید، زینب (سلام‌الله‌علیها) را از بقیه جدا کردند و سپس او را از مدینه خارج کردند تا به هر کجا که بخواهد برود. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) ابتدا نپذیرفت؛ اما سرانجام با توصیه زینب دختر عقیل بن ابیطالب راضی به خروج از مدینه شده رهسپار دیار مصر گردید.
[۱۶۳] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۸، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.

در برخی از روایات نیز آمده پس از ورود زینب (سلام‌الله‌علیها) و همراهان از سفر شام، میان او و عمرو بن سعید بن اشدق (حاکم یزید در مدینه) اختلافاتی به وجود آمد. عمرو بن سعید طی نامه‌ای از یزید خواست تا زینب (سلام‌الله‌علیها) را از مدینه خارج کند. یزید دستور داد تا حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را از بقیه جدا کرده به هر کجا که بخواهد بفرستند. عمرو، زینب (سلام‌الله‌علیها) و دیگر زنان بنی هاشم را که می‌خواستند آماده سفر به مصر کرد.
[۱۶۴] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۸، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) به همراه برخی از زنان بنی هاشم از جمله فاطمه بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) و سکینه بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) راهی مصر شدند آنان چند روز مانده از رجب به آنجا رسیدند و مورد استقبال مسلمة بن مخلد (فرماندار مصر) و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند.
[۱۶۵] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۹، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.

ایشان پس از ورود به مصر در منزلی به نام دار الحمراء اقامت گزید تا اینکه بعد از یازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر در پانزدهم رجب سال شصت و دو هجری وفات کرد. مسلمة بن مخلد بر ایشان نماز خواند و ایشان را بنا به وصیت آن بانو در دار الحمراء به خاک سپردند.
[۱۶۶] عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۲۱-۱۲۲، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.


۹.۲ - مدینه

اما مرحوم امین معتقد بودند که ورود ایشان به همراه دیگر اسرای اهل بیت (علیه‌السلام) از شام به مدینه، امری متیقن و یقینی بوده است؛ اما خروج مجدد ایشان از این شهر مورد اعتماد نیست از این رو معتقد بود که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در مدینه وفات کردند و در همین شهر نیز به خاک سپرده شدند.

۹.۳ - شام

بعضی دیگر نیز وفات حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را در شام و در قریه‌ای به نام راویه به ثبت رسانده‌اند. از این قول در منابع کهن و مورد اعتماد سخنی به میان نیامده است؛ اما برخی از متاخرین بر این اعتقادند که این قول اصح اقوال
[۱۶۸] خان وزیر، محمد حسن، خیرات حسان، ج۲، ص۲۹، ۱۳۰۴، بی جا.
و یا به تعبیری قولی است که در صحت آن هیچ شکی وجود ندارد
[۱۶۹] حرز الدین، محمد، مراقد المعارف فی تعیین مراقد العلویین و الصحابه و التابعین و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، ج۱، ص۳۲۸، منشورات سعید بن جبیر، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
آنان از اسناد و مدارک خود سخنی نگفته‌اند.
بر اساس نقل این گروه در جریان واقعه قحطی در مدینه (مجاعه) عبدالله بن جعفر به همراه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به شام کوچ کردند تا در مزرعه‌ای که متعلق به عبدالله بود سکونت اختیار کنند. اما در بین راه در روستایی به نام "راویه" حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بر اثر سختی و رنج راه و یا یادآوری اندوه و مصیبت‌هایی که بر آل رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در کربلا گذشته بود بیمار شد و پس از مدتی در این روستا وفات کرد.
[۱۷۰] حرز الدین، محمد، مراقد المعارف فی تعیین مراقد العلویین و الصحابه و التابعین و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، ج۱، ص۳۲۸، منشورات سعید بن جبیر، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
[۱۷۱] خان وزیر، محمد حسن، خیرات حسان، ج۲، ص۲۹، ۱۳۰۴، بی جا.



ویژگی‌ها و سجایای اخلاقی بسیاری برای حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) برشمرده شده است. در منابع از او به عنوان زنی عاقله، خردمند و بخشنده یاد شده است و از مقام والای عبادی و حالات معنوی اش به نیکی یاد شده است.

۱۰.۱ - درخواست دعا از حضرت زینب

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) پیوندی مستحکم و ناگسستنی با خالق بی همتای خود داشت آن گونه که سید و سالار شهیدان (علیه‌السلام) در آخرین وداع خود از ایشان خواسته بود تا ایشان را از دعا در نمازهای شبش محروم نسازد.
[۱۷۵] شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.

در شب یازدهم محرم، با آنکه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) بر اثر شدت مصیبت توان از کف داده بود با این حال نماز شبش را نشسته اقامه فرمود.
[۱۷۷] شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.
از فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السلام) روایت شده که «عمه‌ام زینب (علیه‌السلام) در شب یازدهم محرم در محراب عبادت مشغول مناجات بود و با خدای خود راز و نیاز می‌کرد در حالی که چشمی از ما به خواب نرفته و ضجه‌های ما آرام نشده بود.»

۱۰.۲ - حالات معنوی حضرت زینب

امام سجاد (علیه‌السلام) نیز در توصیف حالات معنوی حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرموده بود: «با وجود همه سختی‌هایی که در راه شام بر ما وارد می‌آمد با این حال نافله‌های شب عمه‌ام زینب (سلام‌الله‌علیها) اصلا ترک نمی‌شد.»
[۱۷۹] شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.

زینب (سلام‌الله‌علیها) در فضل و دانش بی انتهایش نیز چنان بود که به فرموده ی امام سجاد (علیه‌السلام) دانش او، دانشی الهی بود.
نقل شده پس از ایراد خطبه آتشین زینب (سلام‌الله‌علیها) در کوفه امام سجاد (علیه‌السلام) خطاب به ایشان فرمود: «یا عمتی.... انت بحمدلله عالمة غیر معلمه فهمة غیر مفهمه؛ عمه جان.... تو بحمدلله آگاهی به آنکه کسی به تو دانایی آموخته باشد فهیم و باهوشی بدون آنکه چیزی به تو فهمانده باشند.»

۱۰.۳ - فصاحت، بلاغت و شجاعت

گفتگوها و سخنرانی‌های زینب (سلام‌الله‌علیها) در دربار ابن زیاد و کاخ یزید و جسارت‌های متهورانه و فوق تصور او خود گویای فصاحت بلاغت و شجاعت اوست.
[۱۸۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۰-۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۱۹۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۱۹۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۴-۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
[۱۹۲] سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۴۶-۱۴۹، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
[۱۹۳] سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۸۱-۱۸۹، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
[۱۹۴] سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۸۷، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
[۱۹۵] سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۲۱، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.

همچنین از زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در منابع به عنوان زنی دانشمند و محدثه یاد شده است.
[۱۹۹] شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، قم، مکتبة الداوری، بی تا.
[۲۰۱] ابن عساکر، علی‌بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۳۳۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.
او از مادرش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) و اسماء بنت عمیس و طهمان یا ذکوان (غلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) ) روایت نقل کرده و از ناقلان حدیث فدک در کودکی بود.
[۲۰۵] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۸، مشهد، مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳.



حضرت زینب؛ وفات حضرت زینب


۱. نسابه، ابن صوفی، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۹۹، قم، مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۲۲.
۲. انصاری زنجانی حوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء سلام‌الله‌علیها، ج۵، ص۳۷۰، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
۳. بیهقی، ظهیر الدین، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، تحقیق سید مهدی رجایی، ج۱، ص۳۳۵، قم، مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۱۰.
۴. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۸، ص۱۶۶، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.    
۵. ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۴۶۹.    
۶. ابن سعد، محمد‌بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۳۴۰، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۷. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص۲۰۷، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲.    
۸. ابن عساکر، علی‌بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۹، ص۱۷۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۳۹۶، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۱۶۰، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۳۴۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳.    
۱۳. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۲۱-۲۲، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۴. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۱۸۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۵. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، ص۲۲۸، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۶. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۵۲-۱۵۳، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۳ش.
۱۷. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۰، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵.    
۱۸. بغدادی، صفی الدین عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، تحقیق علی محمد البجاوی، ج۱، ص۴۶۶، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۹۵۴.    
۱۹. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۷۰، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول،۱۹۹۱.    
۲۰. قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۶۵، نجف، انتشارات مرتضویه، ۱۳۵۶.
۲۱. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۷۰، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۲۲. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۱۷۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۳. محلی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۱۹۶، صنعاء، مکتبة بدر، چاپ اول، ۱۴۲۳.
۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۱۸۴، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۲۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۱۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۲۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۹، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۲۷. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۲۴۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۴، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۱۸۴-۱۸۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۸، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۳۱. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۹۷-۹۸، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۳۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۰، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۳۳. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السّلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۳۴. موسوی مقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسین علیه‌السّلام، ص۲۱۹، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۹۷۹.    
۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۱۸۵، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۳۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۲۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۳۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۳، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۶، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۴۰. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص۱۱۳، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ۱۹۹۲.    
۴۱. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۱۸۹، بیروت، دارصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴.    
۴۲. میدانی، ابوالفضل، مجمع الامثال، تعلیق نعیم حسین زرزور، ج۲، ص۱۷۴.    
۴۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۲۰-۴۲۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۴۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۳-۹۴، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۴۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۸-۵۹، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۴۷. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۹.
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۷، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۴۹. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص۱۱۵، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ۱۹۹۲.    
۵۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۷، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۵۱. سید بن طاوس، اللهوف، ص۶۹.    
۵۲. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السّلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی، ص۲۸۹، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۵۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۵۴. سید بن طاوس، اللهوف، ص۷۲.    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۷-۴۶۸، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۰۳، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۵۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۵۹. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، ج۲، ص۸۰، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۶۰. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۸، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۶۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۰، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۶۳. سید بن طاوس، اللهوف، ص۸۴.    
۶۴. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۳۶۷، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۶۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۰۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۵-۴۵۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۶۷. سید بن طاوس، اللهوف، ص۸۴.    
۶۸. سید بن طاوس، اللهوف، ص۷۸.    
۶۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۰۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۷۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۷۳. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۶۵.    
۷۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۷۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۷۸-۷۹، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.    
۷۶. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین علیه‌السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ص۳۰۳، قم، مدرسه الامام المهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۷.    
۷۷. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۲، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۰۶، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۸۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۸۱. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۶۵.    
۸۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۳۹، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۸۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵، بیروت، دارصادر، بی تا.
۸۴. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۱، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۸۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۸۶.    
۸۶. ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، ص۲۲۴، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۹۹۶.    
۸۷. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۱-۱۲۲، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۸۸. شیخ مفید، الامالی، ص۳۲۱-۳۲۴، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۸۹. شیخ طوسی، الامالی، ص۹۱-۹۳، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴.    
۹۰. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۹-۳۱.    
۹۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۰-۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۹۲. سید بن طاوس، اللهوف، ص۸۶.    
۹۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۷، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۹۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۹۵. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۲، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۹۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۹۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۱، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۹۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۱، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۱۰۰. سید بن طاوس، اللهوف، ص ۹۳.    
۱۰۱. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۰-۷۱.    
۱۰۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۷، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۰۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۰۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۲-۱۲۳، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۰۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۰۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۲، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۰۷. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۱۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۸، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۰۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۳، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۱۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۱۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۲-۴۳، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۱۲. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۲، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۱۳. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۳، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۱۴. سید بن طاوس، اللهوف، ص۹۵.    
۱۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۱۴، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۱۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۱۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۱۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۴، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۱۹. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۷، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۲۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۵-۵۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۲۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۰، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۲۲. حدید/سوره۵۷، آیه۲۲.    
۱۲۳. شوری/سوره۴۲، آیه۳۰.    
۱۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۲۵. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۳۰-۱۳۱، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۲۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۰، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۴، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۱۲۸. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج۵، ص۳۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۱۲۹. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص۱۲۰، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ۱۹۹۲.    
۱۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، ج۳، ص۲۱۷، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۱۳۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۱-۴۶۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۳۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۲، قم، مکتبة المفید، بی تا. .
۱۳۴. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۱، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۳۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۰۸.    
۱۳۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۶، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۳۷. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۸.    
۱۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۵، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۳۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۸، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۴۰. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۵، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۴۱. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج۵، ص۳۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۱۴۲. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۷، مشهد، مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳.
۱۴۳. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۹، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۴۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۵۸، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۴۵. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۴، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
۱۴۶. روم/سوره۳۰، آیه۱۰.    
۱۴۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۸.    
۱۴۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۹.    
۱۴۹. ابن‌طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص۲۵.    
۱۵۰. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۵.    
۱۵۱. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۰۵.    
۱۵۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۴-۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۵۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۵۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۷.    
۱۵۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۰۸.    
۱۵۶. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۸۱.    
۱۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۵۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۸، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۵۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۶۰. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۵، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.    
۱۶۱. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۵، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۲. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۵-۱۱۶، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۳. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۸، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۴. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۸، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۵. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۱۹، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۶. عبیدلی، یحیی، اخبار الزینبیات، ص۱۲۱-۱۲۲، نشر محمد جواد حسینی مرعشی، بی جا، بی تا.
۱۶۷. امین، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، ج۷، ص۱۴۰، بیروت، دارالتعارف، بی تا.    
۱۶۸. خان وزیر، محمد حسن، خیرات حسان، ج۲، ص۲۹، ۱۳۰۴، بی جا.
۱۶۹. حرز الدین، محمد، مراقد المعارف فی تعیین مراقد العلویین و الصحابه و التابعین و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، ج۱، ص۳۲۸، منشورات سعید بن جبیر، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
۱۷۰. حرز الدین، محمد، مراقد المعارف فی تعیین مراقد العلویین و الصحابه و التابعین و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، ج۱، ص۳۲۸، منشورات سعید بن جبیر، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
۱۷۱. خان وزیر، محمد حسن، خیرات حسان، ج۲، ص۲۹، ۱۳۰۴، بی جا.
۱۷۲. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۸، ص۱۶۶، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.    
۱۷۳. ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۴۶۹.    
۱۷۴. جمعی از علماء بحرین و قطیف، وفیات الائمه، ص۴۴۱، بیروت، دار البلاغه، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۷۵. شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.
۱۷۶. جمعی از علماء بحرین و قطیف، وفیات الائمه، ص۴۴۱، بیروت، دار البلاغه، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۷۷. شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.
۱۷۸. جمعی از علماء بحرین و قطیف، وفیات الائمه، ص۴۴۱، بیروت، دار البلاغه، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۷۹. شاکری، حسین، العقیله و الفواطم، ص۵۰، چاپخانه ستاره، بی تا.
۱۸۰. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱.    
۱۸۱. ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، ص۲۲۴، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۹۹۶.    
۱۸۲. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص۲۵.    
۱۸۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۵۷، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۱-۴۶۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۸۵. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵ ص۱۲۱-۱۲۳، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۱۸۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۶، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۸۷. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۹- ۳۰.    
۱۸۸. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۵-۳۷.    
۱۸۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۴۰-۴۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۹۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۲، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۹۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، ج۲، ص۶۴-۶۶، قم، مکتبة المفید، بی تا.
۱۹۲. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۴۶-۱۴۹، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
۱۹۳. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۸۱-۱۸۹، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
۱۹۴. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۸۷، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
۱۹۵. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۲۱، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش.
۱۹۶. ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۳۳، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۹.    
۱۹۷. ابن عدی، عبدالله، الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، ج۳، ص۵۴۵.    
۱۹۸. شیخ مفید، الامالی، ص۴۰، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۹۹. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، قم، مکتبة الداوری، بی تا.
۲۰۰. ابن عساکر، علی‌بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۹، ص۱۷۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۲۰۱. ابن عساکر، علی‌بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۳۳۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.
۲۰۲. ابن عساکر، علی‌بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۹، ص۱۷۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۲۰۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۳.    
۲۰۴. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۱۰.    
۲۰۵. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۸، مشهد، مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳.
۲۰۶. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص۹۵، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ۱۹۹۲.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « زنان حاضر در كربلا ۱»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۵.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « زنان حاضر در كربلا ۲»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۵.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله « زنان حاضر در كربلا ۳»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۵.    



جعبه ابزار