• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کلام جدید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از اصطلاحاتی که امروزه در حوزه الهیات و کلام مطرح است اصطلاح کلام جدید است. کلام جدید (New Theology) یکی از شاخه‌های دین‌پژوهی (Study of Religion) است که در غرب با عنوان الهیات نوین (Modern Theology) مطرح شده است. علم کلام جدید، عیناً از همان جایگاهی در قرآن و سنّت برخوردار است که علم کلام پیشین برخوردار بود؛ چرا که این علم ادامه همان تلاش مدافعانه از دین است، منتها با ابزاری در خور این عصر.



در تعریف علم کلام آمده است: علمی است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت، بحث می‌کند؛ به این شکل که آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها استدلال می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید و جواب شکوک و شبهاتی را که در مورد آن وارد می‌شود، می‌دهد. در حقیقت متکلم، متعهد به دفاع از مذهبی از مذاهب است. این دفاع متعهدانه از سویی می‌تواند با پاسخگویی به شبهات و دفاع از حریم دین در برابر‌ اندیشه‌های مخالف باشد.
با تحولی که در علوم و معارف بشری به ویژه پس از دوران روشنگری (سده‌های ۱۷و ۱۸م) تا به امروز به وجود آمد، مجموعه‌ای از آرای فلسفی، عرفانی و یا‌ اندیشه‌های علمی جدید با بخشی از معتقدات و باورهای پیشین که نوعاً صبغه‌ای دینی دارند، در تعارض افتادند. از وظایف اصلی عدم کلام نیز همچنان دادن پاسخی مناسب و پذیرفتنی به این اشکالات است. در این دوره، اشکالات نوین، معمولا نیازمند پاسخ‌های نوین نیز می‌باشند که نمی‌توان همگی آنها را با ابزارهای پیشین تامین نمود. از این رو، علم کلام با دسترسی به این ابزار جدید (مانند: نظریه‌های فلسفی و یا ابداعات کلامی) وارد دوران جدیدی می‌شود که در اصطلاح به آن «کلام جدید» گفته می‌شود.
از این رو، کلام جدید در حقیقت ادامه جریان کلام قدیم است، منتها در برابر شبهات جدید و پرسش‌های جدید مبادرت به طرح پاسخ‌هایی جدید متناسب با افق فکری انسان امروز می‌نماید.
در این میان، همان‌گونه که کلام قدیم با احکام فلسفی زمان خویش است، کلام جدید نیز از آراء فلسفی جدید بهره می‌برد و با آن مرتبط است.


از آنجایی که وحدت مسایل علم کلام اعتباری است و دارای موضوعات متعدد و نامشابه است، از این‌رو آنچه به این موضوعات متعدد وحدت می‌بخشد، غرض و هدف مشترک است نه موضوع واحد. از این رو ضرورتی ندارد که در جستجوی موضوع واحدی برای علم کلام باشیم. از این جهت است که گفته می‌شود علم کلام یک علم بدون موضوع است و شخص متکلم بسته به نوع شبهات و پرسش‌های جدید، حوزه و دامنه پاسخ‌های خویش را انتخاب می‌کند.
به علاوه در دنیای امروز بسیاری از این پرسش‌های کلامی صبغه دین شناختی نیز یافته‌اند. بنابراین کلام جدید ناچار است وارد این عرصه نیز بشود. دینشناسی نگاهی است به دین از بیرون دین؛ از این رو کلام جدید، گاهی فلسفه دین نامیده می‌شود. فلسفه دین، امروزه مفهومی اعمّ دارد که هم کلام قدیم را و هم کلام جدید را در بر می‌گیرد. دینشناسی معنی نگرش به دین به عنوان معرفتی از معارف و یافتن احکام آن و یا نگرش روانکاوانه به آن. دین شناسی با این معانی بر کل بحث‌های پیشین علم کلام افزوده می‌شود.
در واقع، کلام دینی در دفاع از حقیقت است و فلسفه دین در پی کشف این حقیقت و این دو، بر روی هم مفاد کلام جدید را تشکیل می‌دهند.


کلام جدید و به ویژه بخش متاخر آن یعنی فلسفه دین، چون حاوی پرسش و پاسخ‌هایی در باب حقیقت و معنی زندگی است، در کنار پیش‌زمینه‌های فلسفی، آموزه‌های عرفانی، اخلاقی و روانشناختی را نیز در بردارد. از این رو، سهم فاخری در بازگشت انسان سرگشته امروز به دامن‌ اندیشه دینی دارد؛ ‌ امّا از منظری نوین و البته متفاوت با تلقی‌های کهن.
به علاوه، مهمترین بازسازی در یک جامعه دینی باید در کلام دینی صورت پذیرد، و احیای فکر دینی در عمیق‌ترین معنایش در حوزه کلام طرح و محقق می‌شود. کلام دینی از پیش‌فرض‌های بیرون دینی متاثر می‌شود و در یک جامعه دینی اگر بخواهیم احیایی به وجود بیاوریم، تنها راهش این است که دینداری خود را تصحیح کنیم و به سرچشمه‌های ناب آن بازگردیم؛ همان که در ادبیات انقلاب به آن اسلام ناب محمدی (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) اطلاق می‌گردد. بدون اصلاح دینی، به اصلاح سیاسی و اجتماعی نیز موفق نمی‌شویم، از این رو بر کلام دینی توجه زیادی باید مصروف داشت. از این رو، در تحولی چشمگیر، با انقلاب اسلامی و تکیه‌گاه آن، یعنی‌ اندیشه‌های امام راحل (رحمة‌الله‌علیه)، تصویر نوینی از دین و بسیار متفاوت از تصویرهای رایج در باور دینداران، متولد شد. از این جهت است که «اندیشه احیای فکر دینی» در حقیقت متعلق به حوزه کلام جدید است.
[۳] اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام.

و نیز اینک که دین در معرض حکومت است، انبوهی از شبهات و پرسش‌های متنوع مستحدثه، هم در جامعه دینی و هم در جامعه جهانی در برابر طرح می‌شود. توجه خاص به این وضعیت جدید جامعه دینی و جامعه جهانی، بازبینی، تکامل و گسترش علم کلام و ورود به عرصه‌های جدید و بکر را طلب می‌کند.


علم کلام از همان آغاز ظهور ادیان به اشکال گوناگون به وجود آمد و در طول زمان نسبتاً طولانی‌ای به دفاع از آموزه‌های دینی پرداخت. در اسلام، مکاتب کلامی گوناگونی همچون اشاعره و معتزله و نیز امامیه در چنین دوره‌ای به وجود آمدند و هر کدام صاحب سبک ویژه خود شدند و آراء کلامی خویش را به کمال رسانیدند. چنان‌که به عنوان نمونه کلام شیعی در باب شرح و بیان اصول دین و اصول مذهب در دوره‌ای به کمال و استحکام قابل قبولی رسید. اگر چه در قرون متاخر به دلایلی جامعه شناختی، ‌نشاط و رونق پیشین خود را از دست داد.
[۴] حلبی، ‌علی اصغر، تاریخ علم کلام در ایران و اسلام، انتشارات اساطیر، چ اول، ‌تهران، ۱۳۷۳.
[۵] سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، موسسه انتشارات اسلامی، چ سوم، قم، ۱۴۱۶.
[۶] ولفسن، هری استرین، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدی، چ اول، ‌تهران، ۱۳۶۸ ش.

امّا علم کلام جدید از آن رو که ادامه بی‌انقطاع کلام قدیم است. گذشته آن را نیز شامل می‌شود. منتها اگر تحولاتی که پس از رنسانس رخ داد را سرمنشا تحول در «انتظار جهان امروز از دین» بدانیم، می‌توان با مسامحه، آغاز آن را مقارن همین رویداد و حوادث پی‌در‌پی پس از آن، تا به امروز بدانیم. از این‌رو از آغاز ورود پرسش‌های تازه به عرصه فرهنگ عمومی و نیز مراکز علمی، کلام جدید، آرام آرام خود را در مواجهه با آن نشان می‌دهد. این اتفاق هم در حوزه ادیان غیرالهی و هم در حوزه ادیان یهودی، مسیحی و مسلمان افتاد و هر کدام بسته به منابع دینی و ظرفیت‌های کلامی به گونه‌های متفاوتی با آن برخورد نمودند.
[۷] سبحانی، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق، چ اول، قم، ۱۳۷۵ ش.

آنچه در حوزه شیعی روی داد، به دلیل دارا بودن منابع فلسفی و دین شناختی متفاوت، نتایج متفاوتی نیز از خود بروز داد. از نمونه‌های برجسته آن می‌توان از نحوه مقابله تئوریک قدرتمند علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) و استاد شهید مطهری (رحمة‌الله‌علیه) در پاسخ‌گویی به آموزه‌های مارکسیستی نام برد.
[۸] طباطبایی، سید محمد حسین، تشریح آیت‌الله مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ۵ جلد، چ دوم، قم، ۱۳۶۸.
و یا تبیین «نظام حقوق زن در اسلام» تلاشی دیگر در برابر تفسیرهای ناروا در این باب است.
اینک به میزانی که جوامع بشری داناتر و پیچیده‌تر می‌شوند، بخش دوم کلام جدید، یعنی فلسفه دین، گسترش و عمیق بیشتری می‌یابد. و به همین میزان مرکز ثقل انتظار انسان امروز از دین، از بخش حقوقی و معارف استنباطی، به این بخش منتقل می‌گردد.
امروز نیز به دلیل انقلاب جهانی اسلامی، این حوزه از علوم دینی، یکی از دوران پرکار و پرنشاط خویش را می‌گذراند.


برای کلام جدید شاید نتوان بنیانگذار مشخصی ذکر کرد. این علم به شکلی طبیعی و همگام با مقتضیات زمان رشد نموده است. امّا اگر بخواهیم در این میان به نام مشخصی اشاره کنیم، به دیوید هیوم (۱۷۷۶-۱۷۱۱) بر می‌خوریم. او کاوش‌هایی در بخش فلسفه دین آغاز کرد. اثر عمده او رساله «درباره طبیعت انسانی» است. او بیش از هر فیلسوف دیگری، جهان روزمره را نقطه آغاز آموزه‌های خود قرار دارد. به اعتقاد او هیچ فیلسوفی هرگز نخواهد توانست ما را به ماورای تجربه‌های روزانه ببرد یا قواعدی مغایر تاملات حیات روزانه برای سلوک و رفتار در اختیار ما بگذارد.
[۹] گردر، یوستین، دنیای سوفی (داستانی درباره تاریخ فلسفه). ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، چ دوم، تهران، ۱۳۷۵، ص ۳۱۱-۳۲۷
هیوم را باید از قائلان به «دین طبیعی» (دین طبیعی متکی بر تجربه لحظه‌ای آدمی از جهان و در واقع مرتبط با تجربه‌های روزانه او است. یک کودک جهان را چگونه تجربه می‌کند؟ بدون پیش فرض‌های فلسفی و کاملاً طبیعی و بسیار صریح و ساده؛ مبنای دینی طبیعی، ‌این‌گونه تجربه‌هاست.) دانست.
فلسفه دین در جوامع اسلامی به دلیل همزمان شدن تولد تمدن غرب با دوران رکود در این جوامع، بیشتر در بخش احیای فکر دینی بروز یافت. در میان‌ اندیشمندان اسلامی، می‌توان سید جمال‌الدین اسدآبادی، ‌عبده، رشید رضا، محمد اقبال لاهوری و علامه محمد حسین طباطبایی را به عنوان چهره‌های شاخص در این بخش نام برد.


علم کلام جدید، عیناً از همان جایگاهی در قرآن و سنّت برخوردار است که علم کلام پیشین برخوردار بود؛ چرا که این علم ادامه همان تلاش مدافعانه از دین است، منتها با ابزاری در خور این عصر.
آنچه در سالهای آغازین بعثت روی داد و شیوه‌های بدیعی که در دعوت به اسلام از آن سود جسته می‌شد، رهیافت مناسبی در این زمینه در اختیار محققین کلام جدید قرار می‌دهد. تکیه بنیادین بر‌ اندیشه فلاح، رشد و رهایی (عناصری که در مفاد شعار «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا» وجود دارد.) که از عناصر جذاب فلسفه دین است، به علاوه سادگی، صراحت و آموزه‌هایی که از جنس زندگی‌اند و در دسترس همگان قرار دارند، اینک نیز همچنان شاکل قدرتمندی برای فلسفه دین اسلامی شیعی است.
به عنوان نمونه، تحلیل روزشمار ماموریت «مصعب بن عمیر» صحابی رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) و سفیر ایشان به یثرت برای آموزش و تبلیغ، پیش از هجرت ایشان، بخشی از این شیوه برگزیده را توضیح می‌دهد.
از سوی دیگر فرآیند دوبخشی بودن دوران صدر اسلام و مضامین متفاوت آیات مکی و مدنی، که یکی مربوط به دوران تولد و دیگری شامل دوران استقرار و توسعه است و نیز ثبت حوادث این دوره و پس از آن تا زمان آغاز غیبت کبری، جایگاه رفیع و ابزار قدرتمندی را برای این بخش از علوم اسلامی فراهم آورده است.


فارق کلام جدید اسلامی با دیگر‌ اندیشه‌های کلامی، و از آن جمله کلام غربی، ‌در محتوا و نیز دامنه موضوعات آن است.
محتوای جاری در کلام اسلامی شیعه مستند به آموزه‌هایی است که در فرایند چند صد ساله صدر اسلام و حضور ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) و تربیت شاگردان زبده، در طوفان‌های تندی که بر فکر دینی وزید، مجال یافت سلسله اصولی را شکل بدهد که نه تنها در محدوده اصول پنجگانة دین و مذهب، که در بسیاری موضوعات جاری دیگر، بی‌تکیه بر قدرت حکومتی و تنها بر قوت استدلال و اقناع، توانست مکتب کلامی ویژه‌ای را شکل بدهد که بیش از ادیان دیگر در منابع دینی و حافظة تاریخی خود، مصالح مؤثری برای تولید فکر کلامی داشته باشد. از تکیه‌گاه‌های بی‌بدیل کلام شیعی، حجم وسیع منابع روایی و استدلال‌های عقلی مندرج در آنها است. همین منابع عظیم، به خودی خود دامنة موضوعات در دسترس‌ اندیشة کلامی را گسترش می‌دهد و به شکل اعجاب‌آوری رو به آینده دارد.


موج انسان‌گرایی در دوره رنسانس در قرن پانزدهم آغاز و در قرن هیجدهم به اوج خود رسید. در این زمان کسانی در غرب قائل شدند که انسان می‌تواند و باید همه چیز را با عقل نقّاد خویش و با روش علوم تجربی بررسی کند. کسانی که پیرو این‌ اندیشه بودند، گفتند کتاب مقدس هم با دیگر امور فرقی ندارد بنابراین باید به آزمایشگاه علم برود. عالمان الهیات مسیحی، در برابر این جریان، و برای دفاع از ایمان مسیحی و تطبیق آن با وضعیت جدید، تلاش‌های بسیاری کردند که حاصل آن پیدایش علمی به نام «الهیات جدید مسیحی» یا «کلام جدید» (The Modern Theology-New Theolgy) بود.
اصطلاح کلام جدید، اولین بار در فرهنگ اسلامی، توسط «شبلی نعمانی» با نگارش «تاریخ کلام جدید» مطرح گردید و سپس استاد شهید مطهری در مباحث کلامی خود بر آن تاکید ورزیدند.


در چیستی کلام جدید دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۹.۱ - دیدگاه اول

۱ - دیدگاه اول: این‌که واژه کلام، اشتراک لفظی است و به معنای کلام جدید و کلام قدیم می‌باشد. صاحبان این دیدگاه بر این باورند که میان این دو، تفاوت جوهری وجود دارد. برای اینکه فضای تفکر به طور کلّی در این روزگار تغییر کرده و جازمیّت علمی و فلسفی رخت بر بستر است، اثبات عقلی و یقینی عقاید که هدف کلام سنّتی به شمار می‌رفت، ناممکن گشته است. بنابراین به ناچار باید به شیوه دیگری از خدا و نبوت و انسان و معاد و وحی سخن گفته شود.

۹.۲ - دیدگاه دوّم

۲ - دیدگاه دوّم: این‌که تجدّد وصف شبهات و ابزار است و تفاوت جوهری میان کلام قدیم و جدید وجود ندارد. یکی از طرفداران این دیدگاه می‌نویسد:
«از اهمّ وظایف کلام، دفع شبهات است و چون شبهات نو شونده‌اند کلام هم نو می‌شود. البته نباید پنداشت که همیشه با همان سلاح‌های قدیمی می‌توان به شبهات پاسخ گفت. گاهی برای پاسخ به شبهات جدید، به سلاح‌های جدید احتیاج است بنابراین، متکلّم محتاج دانستن چیزهای تازه می‌شود. از این رو علم کلام، هم از طریق معارف تازه و هم از طریق مسئله‌های تازه تغذیه می‌شود.»

۹.۳ - دیدگاه سوّم

۳ - دیدگاه سوّم: این دیدگاه تفسیر رایج و مشهور کلام جدید است، که تجدّد را وصف مسائل کلامی می‌داند. بدین معنا که در گذشته، کلام بیشتر با مسائلی در حوزۀ خداشناسی و معادشناسی روبه‌رو بوده است ولی امروزه مباحث، بیش‌تر به قلمرو انسان‌شناسی و دینشناسی نظر دارند.

۹.۴ - بررسی دیدگاه‌ها

طرفداران دیدگاه اول، دچار نسبیّت‌گرائی و عقل‌ستیزی شده‌اند و عقل را که یکی از منابع مهم در فهم عقاید دینی است کنار گذاشته‌اند.
در نقد دیدگاه دوّم باید گفت: درست است که وظیفۀ علم کلام رفع شبهات جدید و نو با ابزارهای جدید است امّا این باعث نمی‌شود که علمِ «کلام جدید» که ماهیتاً‌ از کلام قدیم جداست، پیدا شود به گونه‌ای که علم کلام به دو علم کلام جدید و قدیم تقسیم شود، چنان‌چه اکثر فلاسفه و منطقیین گفته‌اند، تمایز علوم به تمایز موضوعات است نه به کمی و زیادی مسائل که اگر علمی با گذشت زمان بر تعداد مسائل آن افزوده شده باشد، تبدیل به علم دیگری شود که مغایر با علم اوّل باشد.
و بر کسی نیز پوشیده نیست که موضوع علم کلام که همان عقاید دینی است و تغییری نکرده است.
بنابراین مقصود از کلام جدید، مسائل جدید کلامی است که متکلم باید به خوبی آن‌ها را بشناسد و با بهره‌گیری از روش‌های مناسب به بررسی آن‌ها بپردازد.


درباره ماهیت کلام جدید و نسبت آن با کلام قدیم اقوال و آراء متفاوتی اظهار شده است. در این فصل به نقل و بررسی برخی از این آراء می‌پردازیم:

۱۰.۱ - نظریه اول

برخی از متفکران بر این عقیده‌اند که بهتر است به جای آن‌که علم کلام را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، متکلمان را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، همان‌گونه که در فقه تحولاتی هم در مبانی و منابع و هم در شیوه بحث و هم در فروع و مسایل پدید آمده است، ولی این امر باعث نشده است که علم فقه را به قدیم و جدید تقسیم نمایند، بلکه فقها را به متقدمین و متاخرین و متاخر‌المتاخرین و... تقسیم کرده‌اند.
بر این اساس، معیار تجدّد در قبال تقدم، یا تجدّد در مقابل سنّتی و مانند آن به زمان است، ممکن است در آینده نزدیک یا دور، یک کلام اجدّی هم پیدا شود. اگر ملاک جدید بودن پدید آمدن سه محور اصلی، یعنی: محتوای تازه، مبنای تازه، و روش جدید باشد، در این صورت چه کسی تضمین می‌کند که در آینده نزدیک یا دور، مسایل تازه، مبانی تازه، روش تازه عرضه نشود...
[۱۰] جوادی آملی، عبدالله، قبسات، مقاله علم کلام، سال اول، شماره دوم، سال ۱۳۷۵، ص۶۳.

در این نظریه، تحوّل و تجدّد در علم کلام در محورهای سه‌گانه: محتوا، مبنا و روش پذیرفته شده است، ولی اشکال شده است که چنین تحوّلی سیّال و دائمی است و نمی‌توان علم کلام را با چنین ضابطه‌ای به دو گونه‌ی قدیم و جدید تفسیم کرد، زیرا در آینده‌ای نزدیک یا دور آنچه اینک جدید است، قدیم خواهد شد و هکذا. به عبارت دیگر، وصف قدیم و جدید بر اساس این معیار، وصفی است نسبی و متطور.

۱۰.۲ - نظریه دوم

تفاوت کلام قدیم و جدید در دو چیز است، یکی در شبهات جدید که در گذشته مطرح نبوده و شبهاتی که در گذشته مطرح بوده و اکنون از رونق افتاده است، و دیگری در تاییدهای کلامی است که در گذشته کارساز و پذیرفته بوده و اکنون دیگر جاذبه‌ای ندارد. استاد مطهری در این‌باره چنین گفته است:
«با توجه به اینکه کلام، علمی است که دو وظیفه دارد: یکی دفاع و ردّ شبهات و ایرادات بر اصول و فروع اسلام و دیگری بیان یک سلسله تاییدات برای اصول و فروع اسلام، و با توجه به اینکه در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تاییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفت‌های علمی جدید است و بسیاری از شبهات قدیم در زمان ما بلاموضوع است، همچنان که بسیاری از تاییدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از این‌رو لازم است کلام جدیدی تاسیس شود».
[۱۱] مطهری، مرتضی، وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزه‌های علمیه، انتشارات صدرا، ص۴۹.

وجه اشتراک کلام قدیم و جدید ـ بنابراین نظریه ـ اهداف و غایات علم کلام است، و وجه افتراق آن‌ها مربوط به دلایل و شبهات کلامی است، البته این تفاوت به صورت فی‌الجمله است نه بالجمله و به ثبات یا تطور روش بحث‌های کلامی اشاره‌ای نشده است.

۱۰.۳ - نظریه سوم

تحوّل و تجدّد علم کلام مربوط به تعیین مرزهای شریعت است، آنچه میان کلام قدیم و جدید ثابت است، رسالت دفاع از شریعت است، ولی حریم شریعت و مرزهای آن به تدریج شناخته می‌شود. پس علم کلام دارای هویتی جاری، جمعی، تصفیه شونده و متکفل نشان دادن مرزهای شریعت است، و این به معنی ثابت نبودن مرزها نیست، بلکه به معنی کشف تدریجی آن است.
[۱۲] سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۸- ۱۹.

این نظریه تا حدّی مبهم است، زیرا اگر مقصود از مرزهای شریعت، مجموعه آموزه‌های اعتقادی است که در متن کتاب و سنت وارد شده است، در این صورت چیز جدیدی کشف نمی‌شود، گرچه ممکن است در مقام تدوین متون کلامی، به حکم قاعده اجمال و تفصیل یا ایجاز و تطویل در تنظیم عقاید دینی، تفاوت‌هایی رخ دهد، ولی این‌کار را کشف مرزهای جدید شریعت نمی‌گویند.
و اگر مقصود تفسیرهای متفاوتی است که از عقاید دینی می‌شود این کار نیز کشف مرزهای جدید شریعت نیست، بلکه تفسیرهای تازه از آموزه‌های پیشین است، آنچه از عبارت‌هایی که قبل از عبارت مذکور آمده است به دست می‌آید، همانا احتمال اخیر است.

۱۰.۴ - نظریه چهارم

تجدد کلام در جهات سه‌گانه‌ی زیر است:
الف. شبهات جدید کلامی.
ب. سلاح‌های جدید کلامی.
ج. وظایف جدید کلامی.
توضیح این‌که: کلام جدید دنبال کلام قدیم است و اختلاف جوهری با آن ندارد. ما به سه جهت می‌توانیم کلام جدید داشته باشیم، یکی این‌که کلام از اهم وظایفش دفع شبهات است و چون شبهات نو شونده‌اند، کلام هم نو می‌شود، نکته مهم این است که نباید پنداشت که همیشه با همان سلاح‌های قدیمی می‌توان به شبهات جدید پاسخ گفت، گاهی برای پاسخ به شبهات جدید به سلاح‌های جدید احتیاج است، و لذا متکلم، محتاج دانستن چیزهای تازه می‌شود. و این جهت دوّم است، جهت سوّم این است که علم کلام یک وظیفه تازه به نام دینشناسی پیدا می‌کند، دینشناسی نگاهی است به دین از بیرون دین. لذا کلام جدید گاهی فلسفه دین نامیده می‌شود. دینشناسی، یعنی نگرش به دین به عنوان معرفتی از معارف و یافتن احکام آن، یا نظر کردن در آن به صورت حالی از احوال روحی و روانی، یعنی نگرش روانکاوانه. دینشناسی با این معانی بر کل بحث‌های پیشین علم کلام افزوده می‌شود».
[۱۳] سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۲- ۱۳.

وجه اول و دوم درست است، ولی وجه سوم از چند جهت مناقشه دارد:
الف. دینشناسی با فلسفه‌ دین یکی گرفته شده است، در حالی‌که نسبت آن دو از قبیل عام و خاص است، یعنی دینشناسی اعم از فلسفه دین است.
ب. هم دینشناسی و هم فلسفه‌ دین با علم کلام تفاوت دارند، زیرا مهمترین رسالت علم کلام ـ همان‌گونه که صاحب نظریه نیز تصریح کرده است ـ دفاع از عقاید دینی یا حریم شریعت است، این ویژگی در هیچ‌یک از دینشناسی و فلسفه‌ دین وجود ندارد.
ج. در دین‌شناختی تنها به دو رویکرد یا دو مسئله توجه شده است، یکی رویکرد معرفت‌شناسی و دیگری رویکرد روان‌شناختی، در حالی‌که در دینشناسی رویکردهای بسیار دیگر چون: تاریخ‌شناختی، مردم‌شناسی، جامعه‌شناختی و... نیز وجود دارد.

۱۰.۵ - نظریه پنجم

ابعاد تجدّد در علم کلام عبارتند از:
الف. تجدد در مسائل، که دو عامل دارد، یکی تجدد در شبهات، و دیگری تکامل معرفت متکلم، مثال آن خاتمیّت است که در کتب کلامی قرن هفتم به منزله مسئله کلامی طرح نشده است، در حالی‌که متکلم معاصر آن را جزء مسائل کلامی طرح می‌کند.
ب. تجدد در روش، زیرا وظیفه علم کلام توضیح تعالیم دینی و اثبات آن‌ها و رفع شبهات است به گونه‌ای که تعالیم دینی نزد مخالفان مقبول افتد و این مستلزم آن است که اولاً: به تبع تجدد در فهم مخاطبان، و ثانیاً به تبع نو شدن شبهات، روش متکلم نیز نو شود. در عصری روش‌های قیاسی مقبول می‌افتد، و در روزگاری احتجاج‌های جدلی رواج می‌یابد، و زمانی مخاطبان به ادّله تجربی، شواهد استقرایی و روش آماری اهمیت می‌دهند. به طور کلی جواب هر شبهه‌ای ابزار خاصی می‌خواهد، شبهه جامعه‌شناسان به روش علوم اجتماعی پاسخ داده می‌شود و شبهه فیلسوفان پوزیتیویست با ابزار خاص آنه مجاب می‌گردد. بنابراین به تبع طرح شبهات جدید، هم مسایل علم کلام نو می‌شود و هم روش آن.
ج. تجدّد در زبان، علم کلام بر خلاف علوم برهانی و تجربی زبان علمی دقّی ندارد، بلکه متکلم متناسب با مخاطبان خود زبان خاصی را اتخاذ می‌کند.
د. تجدد در مبانی و مبادی که مهمترین بعد تجدد در کلام است. برخی از مبادی علم کلام مورد توجه صریح متکلمان قرار گرفته است، مانند مبادی معرفت شناختی و مبانی هستی‌شناختی که اغلب متلکمان آن‌ها را به عنوان امور عامّه علم کلام در آغاز کتب خویش آورده‌اند. اما بخش مهمی از مبانی علم کلام از قبیل مبانی انسان‌شناختی و طبیعت‌شناختی، مورد توجه صریح متکلمان نبوده است و لذا در کتب کلامی نیز مورد بحث واقع نشده است.
ه‌. تجدد در هویت، کلام را در هر زمانی که لحاظ کنیم نسبت به زمان سابق جدید است و نسبت به زمان لاحق کلام قدیم می‌باشد، تجدد به این معنا اختصاص به علم کلام ندارد، بلکه هر معرفت بشری تدریجی الحصول است.
توضیحی که برای این نوع تجدد کلام ارائه شده است، به ابعاد پیشین یعنی تجدد در شبهات، مسایل، زبان و روش باز می‌گردد، بنابراین حاصل این نظریه این است که تجدد در علم کلام ابعاد چهارگانه دارد و نتیجه این تحوّل‌ها همان تجدد در هویت علم کلام است.
[۱۴] فرامرز قراملکی، احد، موضع علم و دین در خلقت انسان، ص۲۳ - ۲۷.

نظریه فوق در مجموع قابل قبول است، ولی تفاوتی که میان دو نوع تجدّد عام و خاص بیان شده پذیرفته نیست، یعنی آنچه به عنوان تجدّد ماهوی علم کلام بیان شده است اولاً: در مورد موضوع یا محورهای کلی و نیز روش‌های کلی بحث‌های کلامی پذیرفته نیست، و ثانیاً: این تجدّد نیز امری تدریجی‌الحصول است، زیرا همان‌گونه که بیان شد ارکان آن را همان ابعاد چهارگانه‌ی تجدّد در شبهات، زبان، روش و مبانی تشکیل می‌دهد که همگی اموری تدریجی و نسبی‌اند.

۱۰.۶ - نظریه ششم

نظریه دیگر این است که علم کلام جدید از نظر موضوع با کلام قدیم تفاوتی ندارد، تفاوت آن‌ها در دو چیز است، یکی در روش‌های جدیدی که در کلام و دین پژوهی باب شده است که یکی از مهمترین آن‌ها شیوه یا رهیافت پدیدارشناسی است، و دیگر آنکه، آن همه میل یا نیاز شدید به برهان‌سازی در کلام عصر جدید دیده نمی‌شود. و فی‌المثل به جای مبرهن ساختن حقانیت دین، یا وجود خداوند، از معقولیت آن‌ها بحث می‌کند و همین مقدار را کافی می‌داند.(این نظریه از آقای بهاء الدین خرمشاهی است.)
[۱۵] اوجبی، علی، کلام جدید درگذر‌ اندیشه‌ها، ص۲۱۹ - ۲۲۳.

تفاوت نخست ـ که در آراء قبل نیز آمده بود ـ درست است، ولی تفاوت دوم فرضیه‌ای است که دلیل روشنی بر آن اقامه نشده است.


تا این‌جا با تعدادی از آراء و اقوال درباره ویژگی‌های کلام قدیم و جدید و تفاوت‌های آن دو آشنا شدیم. اینک به تحقیق و تنقیح این بحث می‌پردازیم.
در مقایسه‌ی کلام قدیم و جدید دو محور کلی یافت می‌شود: یکی محور ثبات، و دیگری محور تغیّر، و طبعاً کلام جدید بر محور تغیر می‌چرخد و همراه و همپای آن تحوّل می‌یابد، و در نتیجه تجدد در علم کلام امری است نسبی و در زمان‌های مختلف، تحوّل خواهد یافت، گرچه معیار تحول آن تغیر زمانی نیست، بلکه یک رشته اموری است که در زمان رخ می‌دهند، پس زمان ظرف تحول و تجدّد کلام است و نه معیار و ملاک آن.

۱۱.۱ - محورهای ثبات در علم کلام

محورهای ثبات در علم کلام سه چیز است:
۱. موضوع علم کلام که عبارت است از معتقدات دینی و بازگشت آن‌ها به اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال او است، اعم از صفات ذاتی و فعلی، تکوینی و تشریعی، با تامل و تدبر روشن می‌شود که همه مسایل و مباحث کلامی ـ اعم از قدیم و جدید ـ به مطلب فوق بازمی‌گردند. بحث درباره معجزه، وحی، ضرورت و قلمرو دین، انتظار از دین، شرور، سکولاریسم، پلورالیزم دینی، دین و سیاست، دین و حقوق بشر، اسلام و حقوق زن و... در حقیقت بحث درباره عالمانه و حکیمانه و خیرخواهانه بودن دستگاه تکوین و تشریع است که همگی فعل خداوند متعال است.
۲. اهداف و رسالت‌های علم کلام که سه قلمرو دارد: یکی معرفت‌جویی که مربوط به خود متکلم است، دیگری تعلیم، آموزش، ارشاد و هدایت که مربوط به افراد دیگر است، و سوم تبیین، اثبات، تحکیم و دفاع که مربوط به عقاید و آموزه‌های دینی است.
۳. روش‌های کلی بحث و استدلال که همان روش‌های منطقی‌اند و پیش از این نحوه به کارگیری آن‌ها در علم کلام بیان گردید.

۱۱.۲ - محورهای تحوّل و تجدّد

در محورهای یاد شده تحوّل و تجدّد راه ندارد، یعنی متکلمان در گذشته و حال و آینده با عقاید و آموزه‌های دینی سر و کار دارند، و با بهره‌گیری از روش‌های منطقی، رسالت‌های کلامی خویش را ایفا می‌کنند. ولی ممکن است در زمان‌های مختلف و با توجه به شرایط مکانی و زمانی گوناگون، بحث درباره برخی از عقاید دینی اولوّیت یا حساسیت یابد، استفاده از برخی روش‌های بحث و استدلال کارآیی بیشتری داشته باشد، و پاره‌ای اهداف و رسالت‌های کلامی از اهمیت و ضرورت بیشتری برخوردار شود، و در نتیجه، تغیّر و تجدّد نیز در ارتباط با محورهای مزبور، به گونه‌ای قابل تصور و تحقق است. ولی آنچه تطور و تحول یافته است، در حقیقت، کار و کوشش متکلم است، نه موضوع علم کلام، یا اهداف و رسالت‌ها یا روش‌های کلّی و منطقی بحث‌های کلامی.
با توضیح مزبور و با توجه به اینکه ممکن است مبادی فلسفی یا معرفت‌شناختی علم کلام تحول یابد، یا در سایه یک رشته تحولات اجتماعی و سیاسی، و علمی، مسایل جدیدی در عرصه کلام پدید آید، می‌توان محورهای تجدد در علم کلام را در موارد زیر جستجو کرد:

۱۱.۲.۱ - تجدّد در مسایل

مطالعه تاریخ علوم به وضوح نشان می‌دهد که علوم در طول حیات خود از نظر مسایل، بسط و گسترش یافته‌اند، و نیز گاهی برخی از مسایل با گذشت زمان حساسیت و اهمیت خود را از دست داده است، چنان که برخی دیگر از مسایل پیوسته مورد توجه و اهتمام بوده‌اند، هر چند ممکن است جلوه تازه‌ای گرفته و یا از روزنه جدیدی مورد بحث واقع شده‌اند، علم کلام نیز از این قاعده مستثنی نبوده، برای همه موارد فوق نمونه‌هایی یافت می‌شود.
در برهه‌ای (نیمه دوم قرن اول هجری) از تاریخ کلام اسلامی، بحث درباره حکم مرتکبان کبایر از نظر «ایمان و کفر» و «عقوبت اخروی» از حساس‌ترین بحث‌های کلامی بود، بحث درباره «حدوث و قدم کلام الهی» نیز در برهه‌ای دیگر (اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم) همین حساسیت را داشت. ولی با گذشت زمان از رونق افتاد و امروز جزء عادی‌ترین مسایل کلام اسلامی است، ولی مسئله‌ «قضاء و قدر» و «جبر و اختیار» همچنان رونق پیشین خود را دارا است. و این تفاوت بدان جهت است که دو مسئله پیشین نقشی بنیادی در ایمان دینی انسان ندارند، ولی دو مسئله اخیر از مبادی ایمان دینی به شمار می‌روند.
بحث درباره شرور نیز از مباحثی است که، علی‌رغم داشتن تاریخ کهن، همچنان از اهمیت و حساسیت برخوردار است. هر چند جهت بحث در گذشته و حال متفاوت است، در گذشته بیشتر از جنبه توحید و سپس عدل الهی مورد اهتمام بود، و اکنون از این جهت که معترضان از آن به عنوان یک پارادوکس در حوزه عقاید دینی یاد می‌کنند به گمان آنان پدیده شرور با اعتقاد به قدرت مطلقه و خیرخواه بودن خداوند، ناسازگار است.
بنابراین یکی از جلوه‌های تجدّد در مسایل، تجدّد در نگرش‌ها و رویکردهای جدید به مسایل پیشین است، یعنی موضوع یا مسئله جدیدی مطرح نشده است بلکه مسئله سابق با نگرش و رویکردی جدید مورد بحث قرار گرفته است.
قسم دیگر تجدّد در مسایل، این است که واقعاً مسئله جدیدی مطرح شده که در گذشته مطرح نبوده است، مانند مسئله رابطه علم و دین (مقصود از علم، علوم جدید است). همین‌گونه است مسئله دین (یا اسلام) و حقوق بشر، دین و تکنولوژی و توسعه، و امثال آن. در دوره‌های پیشین نیز می‌توان مثال‌هایی برای آن یافت، مثلاً پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، مسئله «امامت و خلافت» و دو نظریه «نص و شوری»، در دنیای اسلام مطرح گردید، و با فرا رسیدن دروان غیبت در مسئله امامت، بحث غیبت امام به طور جدّی مطرح شد.

۱۱.۲.۲ - تجدّد در روش

پیش از این تاکید نمودیم که روش‌های کلی و منطقی بحث و استدلال ثابت و لایتغیرند، با این حال، تطبیق آن روش‌ها بر موارد خاص و کاربرد آن‌ها در شرایط مختلف، متفاوت و متغیر است، فرهنگ امروزی بشر به روش‌های نظری محض چندان اعتنایی ندارد، و به استفاده از روش استقراء، تجربه و تمثیل و فایده‌اندیشی در مسایل دینی تمایل بیشتری دارد، چنان که زبده‌نگر و خلاصه‌گرا نیز هست، بهره‌گیری از این شیوه‌ها ـ تا حد ممکن ـ از ویژگی‌های کلام جدید است. یعنی در تایید آموزه‌های دینی و پاسخگویی به اشکالات و شبهات باید تا آنجا که ممکن است از روش‌های استقراء و تمثیل بهره گرفت، و به بیان فواید علمی، دینداری یا اعتقادات و احکام دین پرداخت و در نهایت جانب اختصار را گرفت.
البته مقصود این نیست که همه مسایل الهیات را می‌توان با شیوه‌های مزبور بررسی کرد، و یا این که به کارگیری روش تجربی یا فایده‌گرایی در همه مسایل فکری و دینی رهگشاست، بلکه مقصود این است که چون، این روش‌ها در فرهنگ کنونی بشر پذیرفته شده است، باید با بهره‌گیری از آن ـ تا سرحد ممکن ـ راه را برای طرح مسایل نظری هموار ساخت، و فضایی را فراهم ساخت که پیام اصلی دین به خوبی ابلاغ و دریافت شود، اگر چنین شیوه‌ای بکار گرفته نشود، هم‌دلی و هم‌سخنی تحقق نخواهد یافت.

۱۱.۲.۳ - تجدّد در زبان

زبان نیز یکی از محورهای تطور و تجدد در علم کلام محسوب می‌شود. از آنجا که مفاهیم و واژه‌ها نقش واسطه را در انتقال معانی ایفا می‌کنند، برقراری ارتباط معنایی و ذهنی میان متکلم و مخاطبان او در گرو هم‌زبانی او با آنان است. حال اگر فرض کنیم که متکلم با مفاهیم و اصطلاحات مخاطب آشنایی لازم را ندارد، در این صورت باید از زبان مشترک و مفاهیم و اصطلاحات عمومی استفاده کند، و از به کار بردن زبان فنی خویش که برای مخاطب نامفهوم است بپرهیزد، چرا که در این صورت رسالت خود را انجام نداده است، البته می‌توان تجدّد در زبان را از مصادیق تجدّد در روش دانست.


الف. از مطالب یاد شده روشن شد که کلام جدید با کلام قدیم تفاوت ماهوی ندارد، زیرا تفاوت ماهوی در یک علم در گرو تغیّر در موضوع یا اغراض یا روش‌های کلّی آن است، و این سه در علم کلام ثابت و لایتغیرند. البته اگر همه مسایل یک علم و یا اکثریت آن‌ها به کلی تغییر کنند، قهرا آن علم نو خواهد شد، ولی این مطلب فرضیه‌ای بیش نیست و تا کنون نه در علم کلام و نه در علوم دیگر جامه علم نپوشیده است.
ب. گاهی مسایل یا شبهات جدید کلامی از تحولاتی که در زمینه فلسفه و علم پدید آمده است، سرچشمه می‌گیرند. چنان‌که آراء و نظریات جدیدی که در جهان غرب در زمینه فلسفه و معرفت‌شناسی مطرح گردیده است، بحث‌های جدیدی را در حوزه دینشناسی و الهیّات در پی داشته است. نظریات فلاسفه‌ای چون هیوم، کانت و پیروان مکتب پوزیتیویسم، و نظریه داروین در زیست‌شناسی، فروید در روانکاوی و امثال آن شواهد گویایی بر این مدعایند. ولی به اعتقاد ما این‌گونه تحولات را نباید ـ چنان‌که برخی گفته‌اند ـ از ویژگی‌های کلام جدید دانست، این‌گونه بحث‌ها در محیطی خارج از حوزه علم کلام رخ می‌دهد، هرچند در علم کلام یک سلسله مسایل جدید را پدید می‌آورند. چنان‌که گاهی تحولات اجتماعی و رخدادهای سیاسی نیز منشا طرح مسایل جدیدی در علم کلام می‌شوند. پدیده حکمیّت در تاریخ اسلام زمینه طرح بحث درباره حکم مرتکبان کبایر و ظهور فرقه خوارج را فراهم ساخت. تغییر قبله مسلمین از بیت المقدّس به سوی کعبه، بحث امکان و امتناع نسخ را میان مسلمان و یهود پیش آورد و...
ج. معیارهایی که برای تجدّد در علم کلام یادآور شدیم ثابت و مطلق‌اند، ولی مصادیق آن‌ها متغیر و نسبی می‌باشند، یعنی پیوسته چنین است که تحوّل در مسایل، روش و زبان، مایه تجدد و در علم کلام می‌شود، و به عبارت دیگر، تجدد در علم کلام را باید با مقیاس‌های یاد شده سنجید، ولی نمونه‌های عینی و مشخص مسایل، روش و زبان در علم کلام متفاوت و گوناگون خواهند بود.
د. گاهی مسایل جدید کلامی، نه ریشه فلسفی و علمی دارد، و نه منشا فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بلکه خاستگاه کلامی دارد. یعنی در حوزه علم کلام مسئله‌ای مطرح شده است، و درباره آن آرائی نیز ابراز گردیده است، در چنین شرایطی، متکلم به چاره‌جویی برخاسته و نظریه‌ای را طرح می‌کند که خود به عنوان مسئله‌ای جدید مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. از این قبیل است، مسئله «کلام نفسانی» که توسط برخی از متکلمان اهل سنت و به قصد حلّ نزاع در بحث «حدوث و قدم کلام الهی» پیشنهاد گردید، و از آن پس خود در ردیف یکی از مسایل علم کلام قرار گرفت. مسئله «امر بین‌الامرین» نیز که به عنوان راه سومی در مقابل راه جبر و راه تفویض عنوان شد، از این قبیل است.
ه‌. می‌توان نسبت میان شبهه و مسئله را از قبیل نسبت عموم و خصوص مطلق دانست، زیرا هر شبهه جدید کلامی می‌تواند به صورت یک مسئله جدید کلامی به شمار آید، ولی هر مسئله کلامی جدید را نمی‌توان شبهه کلامی دانست، به این بیان که هرگاه پرسش کلامی با هدف خدشه وارد کردن بر دین مطرح شود و آهنگ دین ستیزی داشته باشد، شبهه کلامی نام دارد، و اگر چنین قصدی در بین نباشد، بلکه غرض حلّ مجهول و درک حقیقت باشد، نام مسئله را به خود می‌گیرد، البته این تفاوت بیش از آنکه مبنای منطقی داشته باشد، استحسانی است.


چیستی و تعریف دین، انتظار بشر از دین، قلمرو دین و گستره‌ی شریعت، کارکردهای دین، منشأ دین، گوهر و صدف دین، زبان دین، تعارض علم و دین، پلورالیسم دینی، رابطه عقل و دین، تجربه‌ی دینی، رابطه دین و دنیا، رابطه دین و اخلاق، معرفت‌شناسی دینی و... را می‌توان به عنوان نمونه‌هایی از مسایل جدید کلامی نام برد.
از آنجا که علم کلام قلمرو و رسالتی بس گسترده دارد، و با اصول و فروع دین در ارتباط است، مسایل جدید کلامی نیز دارای چنین صبغه‌ای می‌باشند، مسایل جدید کلامی گاهی مربوط به اصول دینند و گاهی مربوط به فروع دین، گاهی مشترک میان همه ادیان (یا ادیان توحیدی‌اند)‌، و گاهی مخصوص یک دین می‌باشند. ذیلا فهرست برخی از مهمترین این مسایل را که در قرون جدید مطرح شده و از مسایل مبتلا به جامعه ما نیز می‌باشند یادآور می‌شویم:
۱. نقد نظریه‌های برخی جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و فلاسفه در باب علل گرایش انسان به مذهب و دین، مانند نظریه‌های کسانی چون: اگوست کنت، دورکیم، فروید، راسل، کارل مارکس و فویر باخ.
۲. بررسی نظریه فطرت در باب منشا دین.
۳. بررسی ادله اثبات وجود خدا با توجه به اشکال‌هایی که بر آن‌ها وارد شده است.
۴. تحقیق درباره ایمان دینی و نسبت آن با تجربه دینی.
۵. بحث درباره وحی و نقد بررسی تفسیرهای آن.
۶. بحث درباره امکان و وقوع معجزه و بررسی دیدگاه‌های جدید در این باره.
۷. بررسی رابطه معجزه و ادعای نبوت، و اینکه آیا معجزه برهان منطقی بر اثبات اعادی نبوت است، یا دلیلی خطابی و اقناعی است؟
۸. بحث درباره عدل الهی، با توجه به مسئله شرور و اشکالات دیگر در این‌باره.
۹. اثبات ضرورت دین و نقش بی‌بدیل آن در حیات فردی و اجتماعی بشر.
۱۰. بررسی قلمرو و رسالت دین و نقد نظریه سکولاریسم.
۱۱. رهبری دینی از دیدگاه اسلام و بررسی مسئله ولایت فقیه.
۱۲. تحقیق دباره وحدت جوهری ادیان، و کثرت شرایع (نقد نظریه پلورالیزم دینی)
۱۳. بررسی رابطه معرفت‌های دینی با معرفت‌های غیر دینی (نقد نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت).
۱۴. بررسی مسئله تعارض علم و دین.
۱۵. مسئله خاتمیت و پاسخگویی به نیازهای جدید بشر (اسلام و مقتضیات زمان).
۱۶. بحث تطبیقی در زمینه فلسفه اخلاق، و تبیین فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام.
۱۷. بحث درباره اسلام و حقوق بشر.
۱۸. بررسی معیار معنادار بدون قضایا و مسئله تحقیق پذیری گزاره‌های دینی.
۱۹. بحث تطبیقی در زمینه زبان‌شناسی علم و دین.
۲۰. بررسی نقش دین در تمدن بشری.


۱) خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم: مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش، ص۲-۱۸.
۲) طاهری، حبیب الله، درس از علم کلام، قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ص۸۲-۸۳.
۳) سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مروری بر تاریخ و‌اندیشه‌های یهودیت و مسیحیت (جزوه درسی)، ص۸۷.
۴) صادقی،‌ هادی، درآمدی بر کلام جدید، قم: کتاب طه و نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۲ش، ص۲۱.


۱. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، مبحث کلام، انتشارات صدرا، بی‌تا، ص۲۲.    
۲. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، مبحث کلام، انتشارات صدرا، بی‌تا، ص۲۳.    
۳. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام.
۴. حلبی، ‌علی اصغر، تاریخ علم کلام در ایران و اسلام، انتشارات اساطیر، چ اول، ‌تهران، ۱۳۷۳.
۵. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، موسسه انتشارات اسلامی، چ سوم، قم، ۱۴۱۶.
۶. ولفسن، هری استرین، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدی، چ اول، ‌تهران، ۱۳۶۸ ش.
۷. سبحانی، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق، چ اول، قم، ۱۳۷۵ ش.
۸. طباطبایی، سید محمد حسین، تشریح آیت‌الله مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ۵ جلد، چ دوم، قم، ۱۳۶۸.
۹. گردر، یوستین، دنیای سوفی (داستانی درباره تاریخ فلسفه). ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، چ دوم، تهران، ۱۳۷۵، ص ۳۱۱-۳۲۷
۱۰. جوادی آملی، عبدالله، قبسات، مقاله علم کلام، سال اول، شماره دوم، سال ۱۳۷۵، ص۶۳.
۱۱. مطهری، مرتضی، وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزه‌های علمیه، انتشارات صدرا، ص۴۹.
۱۲. سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۸- ۱۹.
۱۳. سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۲- ۱۳.
۱۴. فرامرز قراملکی، احد، موضع علم و دین در خلقت انسان، ص۲۳ - ۲۷.
۱۵. اوجبی، علی، کلام جدید درگذر‌ اندیشه‌ها، ص۲۱۹ - ۲۲۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کلام جدید»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کلام جدید»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کلام جدید»، تاریخ بازیابی ۹۶/۱۰/۲۴.    



جعبه ابزار