تصلیب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تصلیب به معنای به
کشیدن و از شیوههای
باستانی اعدام میباشد.
تصلیب
باب
تفعیلاز ریشه «ص ـ ل ـ ب» است.
تصلیب به معنای به صلیب کشیدن فرد اعدامی است. ماده
به معنای سفتی و سختی آمده است و پشت بدن به اعتبار سختی و تشکیل شدن از
محکم
ستون فقرات، «صُلْب» و مصلوب به لحاظ بسته شدن سفت و محکم او به صلیب، «صَلْب» خوانده میشود.
به صلیب کشیدن برخی
مجرمان از شیوههای مهم
مجازات اعدام در دوره باستان نزد
،
آشوریان،
مصریان،
قرطاجنه،
یونانیان،
فینیقیان و
بوده است.
قدیمیترین گزارش
تصلیب به آغاز عصر
ایران باستان بازمیگردد.
در
کتیبههای بیستون، تصلیب از روشهای مجازات مجرمان در زمان
داریوش، پادشاه ایران نامیده شده است. مجرمان به دستور وی معمولاً پس از بریده شدن
گوشها،
،
و درآوردن
مصلوب میشدهاند.
برخی بر این باورند که تصلیب روشی برای اعدام بوده که از ایران به کشورهای دیگر راه یافته است.
در
عهد قدیم گزارشهایی از مصلوب کردن مجرمان برای
عبرت دیگران و سپس
کردن آنها آمده است.
در مجازات تصلیب معمولاً مجرم پس از
خوردن مجبور بود تا
خود را به محل
اعدام آورد.
این صلیبها اَشکال مختلفی داشتند و معمولاً از دو تیرک چوبی عمودی و افقی به هم پیوسته، شبیه حرف Tانگلیسی، تشکیل میشدند.
لباسهای
مجرم را درآورده و با بازوان گشاده دستهای او را به تیرک افقی و پاهایش را به تیرک عمودی صلیب، محکم بسته یا میخکوب میکردند؛ آنگاه صلیبْ بالا کشیده و تیرک عمودی آن بر زمین نصب میشد. قسمتی
طاقچه مانند در نیمه تیرک عمودی قرار داشت که بدن مصلوب را نگه میداشت. بالای صلیب، تابلویی حاوی نام و نشان و جرم
ارتکابی فرد مصلوب آویخته میشد.
بر اثر گرسنگی، تشنگی، خستگی
مفرط و در نهایت، خفگی ناشی از کشیده شدن
عضلات سینه بر اثر سنگینی
بدن رخ میداد. گاه برای
و
تسریع در مرگ مصلوب،
ساق پاهای او را با
گُرز آهنین متلاشی یا
نیزه در بدنش فرو میکردند.
برخی
اقوام بدن مصلوب را روی صلیب باقی میگذاشتند تا متلاشی میشد و برخی نیز پس از مرگ،
جسد را پایین آورده،
میکردند.
مصلوب شدن در میان اقوام و ملل گوناگون،
کیفر جرمهای مختلفی چون
آشوبگری سیاسی،
دینی،
دریایی و
راهزنی بوده و همچنین در مورد
اسیران جنگی،
و افراد فاقد حقوق شهروندی به کار میرفته
و کیفری سخت و مایه
ننگ و
عار به شمار میآمده است.
، مصلوب را
ملعون میخواند.
این شیوه
مجازات هماکنون نیز در کشورهای غیر مسیحی، به ویژه کشورهای شرق دور
رواج دارد
؛ اما در کشورهای مسیحی از قرن چهارم میلادی به بعد و به دنبال
امپراطور مسیحی روم،
کنستانتین کبیر، برای
(علیه السلام)، بزرگترین قربانی مصلوب، این مجازات
ممنوع و صلیب از آن پس
سمبل و
علاقه به
و مایه
عزت و
گردید.
به
مسیحیان با
تمرّد و
از فرمان الهی،
نسل آنها تا
گناهکار و
مستحقّ شد، از این رو
برای
عذاب
و رهایی آنان از
گناه فطری،
فرزند خود، عیسی مسیح(علیه السلام) را به صلیب کشید و قربانی کرد. مصلوب شدن عیسی(علیه السلام)
و
بازخرید آدمیان و مایه
و
آنان با خداوند بود.
عقیده به فدای شخص مصلوب برای خدایان در میان اقوام دیگر نیز پیشینه داشته است و بعید نیست که این عقیده از آنها به
آمده باشد.
در دوره باستان، صلیب افزون بر
اعدام مجرمان، در
و
حیات نیز به کار میرفت. صلیب به عنوان
رمز حیات در
مصر،
کیلیکیا،
آشور و
بلاد و سایر بلاد
، بیشتر روی
نقش میشد.
در
چین،
هند و
، علامت صلیب بسیار محترم بود و آن را در
زیارتگاههای دینی نقاشی میکردند.
چهار بازوی صلیب برای مردم باستان، نشانه چهار
عنصر اصلی
،
،
و
هوا بود که عناصر
و ابدی
طبیعت و
منشأ پیدایش
اشیای دیگر پنداشته میشدند.
شش بار از مصلوب شدن یاد کرده است: دو مرتبه از باب
ثلاثی مجرد و درباره مصلوب شدن
زندانی همبند
(علیه السلام)
و
نفی یهود مبنی بر مصلوب شدن مسیح(علیه السلام) از سوی آنان
و چهار بار از باب تفعیل و درباره
از سوی
به مصلوب شدن
و نیز به عنوان یکی از مجازاتهای
.
در
داستان زندانی شدن یوسف(علیه السلام)
از زندانی بودن دونفر از
غلامان پادشاه مصر نیز یاد میکند. بر اساس گفته برخی
مفسران، یکی از آن دو نانوای دربار بود و به
توطئه برای
مسموم کردن پادشاه و دیگری
ساقی بود و به
همدستی با نفر اول زندانی میشوند.
نانوا
میبیند که بر بالای سرش طبقی از
نان میبرد و
از آن میخورند و ساقی نیز خواب میبیند که برای پادشاه
میسازد.
یوسف(علیه السلام) در
تعبیر این خوابها که با درخواست آن دو صورت گرفت از آزادی ساقی، دستیابی دوباره او به
منصب سقایت پادشاه و
مصلوب شدن دیگری و خوردن پرندگان از محتویات سر او
داد: «یـصـحِبَیِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُکُما فَیَسقی رَبَّهُ خَمرًا و اَمّا الأخَرُ فَیُصلَبُ فَتَأکُلُ الطَّیرُ مِن رَأسِهِ قُضِیَ الاَمرُ الَّذی فیهِ تَستَفتیان».
از حتمی خواندن وقوع تعبیر یاد شده میتوان برداشت کرد که دو زندانی مذکور یا دستکم آن که خوابش به مصلوب شدن تعبیر شده بود، به
خود پرداختهاند
؛ همچنین از پاسخ او که خاستگاهی وحیانی داشت
و نیز آزاد شدن ساقی میتوان دریافت که زندانی دیگر سرانجام به
کشیده شد.
یادکرد دیگر تصلیب، درباره ساحرانی است که به دعوت فرعون و برای مقابله با
(علیه السلام)آمده بودند؛ ولی با مشاهده
موسی(علیه السلام) و پی بردن به الهی بودن و عدم
سنخیت آن با
و
به
افتاده، به خدای موسی و
(علیهما السلام)
آوردند.
پس از این شکست و برای جلوگیری از ایمان مردم، ساحران را به
و همدستی با موسی(علیه السلام) برای اخراج مصریان از سرزمینشان
ساخت و همه آنان را شدیداً
کرد که پس از بریدن دست و پا به صلیب خواهد کشید: «قالَ فِرعَونُ ءامَنتُم بِهِ قَبلَ اَن ءاذَنَ لَکُم اِنَّ هـذا لَمَکرٌ مَکَرتُموهُ فِی المَدینَةِ لِتُخرِجوا مِنها اَهلَها فَسَوفَ تَعلَمون • لاَُقَطِّعَنَّ اَیدِیَکُم واَرجُلَکُم مِن خِلـف ثُمَّ لاَُصَلِّبَنَّکُم اَجمَعین»
؛ همچنین برای اینکه
خود را به رخ ساحران کشیده، نشان دهد که
و
مجازات وی بهمراتب سختتر و پایدارتر از مجازات خدای آنان است، بر مصلوب کردن آنها بر روی تنه
درخت خرما تأکید کرد: «...ولاَُصَلِّبَنَّکُم فیجُذوعِ النَّخلِ ولَتَعلَمُنَّ اَیُّنا اَشَدُّ عَذابـًا و اَبقی»
، زیرا تیزی و
بودن شاخههای بریده شده
نخل به مراتب دردآورتر است و بر شدت
،
و
رنج مصلوب میافزاید.
ساحران بیهیچ
هراسی از قطع
و
و مصلوب شدن و با
اصرار بر ایمان به خدای یگانه، این مجازات را در مقایسه با
کیفر سخت و ابدی
و نیز در برابر
پاداش برین و
نعمتهای بسیار آن ناچیز خواندند و از فرعون خواستند هر کاری را که میخواهد انجام دهد
و از خداوند خواستند برای
تحمل مجازات یاد شده به آنها
بخشد و در حال مسلمانی مرگشان را برساند.
بر اساس پارهای گزارشهای
، فرعون در پایان همان روز ساحران را به صلیب کشید.
از او به عنوان نخستین کسی یاد شده که مجازات تصلیب را اجرا کرده است.
شاید بتوان از
مورد
برداشت کرد که در زمان فرعون، مصلوب شدن کیفر
دینی،
و
آشوبگری بوده است.
تصلیب مسیح(علیه السلام)از موارد مهمی است که
و
درآن
دارند.
اناجیل چهارگانه با تفاوتهای جزئی داستان مصلوب شدن مسیح(علیه السلام) را
گزارش کردهاند
که بر اساس آنها
از شهر
ناصره رهسپار
میشود
و در پی ورود آن حضرت به
معبد اورشلیم و
و
موعظه مردم و
شفا دادن
،
افراد زیادی به وی میگروند
و سران یهود به دنبال
عجز و
ناتوانی در
مناظره و
مباحثه با آن حضرت
احساس خطر کرده، برای
او
نقشه میکشند.
یهودای اسخریوطی،
حواری نزد
رؤسای کاهنان میرود و در برابر سی
عیسی را به آنها
میکند
؛ آنگاه کاهنان یهود به
ادعای پسر خدا بودن، او را تکفیر و به
اعدام محکوم میکنند.
حاکم شهر به رغم میل باطنی، زیر فشار
یهود، به تصلیب عیسی دستور میدهد و او را پس از شلاقزدن، در حالی که
از
بر سرش گذاشته بودند به محلّ اعدام در بیرون شهر میبرند و همراه دو نفر دزد به
میکشند.
هنگام تصلیب او که وقت
ظهر بوده، سه ساعت همه جا
تاریک و پرده معبد سرتاپا شکافته میشود.
را از صلیب فرود میآورند و
میکنند.
روز سوم که
و همراهان به سر
حاضر میشوند با شگفتی میبینند که عیسی(علیه السلام)در قبر نیست و
در آنجا از
شدن عیسی خبر میدهد.
از آن روز عیسی(علیه السلام)مجموعاً ده مرتبه خود را زنده به
مادر و
حواریان مینمایاند و جمعاً ۵۴۹ نفر او را میبینند.
بر
خلاف ، مصلوب و کشته شدن مسیح(علیه السلام) به دست
را صریحاً
کرده، این خبر را برخاسته از اشتباهی میداند که برای آنان رُخ داد: «وقَولِهِم اِنّا قَتَلنَا المَسیحَ عیسَی ابنَ مَریَمَ رَسولَ اللّهِ و ما قَتَلوهُ و ما صَلَبوهُ ولـکِن شُبِّهَ لَهُم و اِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ لَفی شَکّ مِنهُ ما لَهُمبِهِ مِن عِلم اِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وما قَتَلوهُ یَقینا • بَلرَفَعَهُ اللّهُ اِلَیهِ و کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیما».
در
«شبّه لهم» و اینکه چه کسی به عیسی(علیه السلام)
یافت و به جای او مصلوب شد،
وجود دارد:
مشهور مفسران آن را حادثهای
خارقالعاده و
میدانند که در آن خداوند فرد دیگری را به شکل و
شمایل (علیه السلام)درآورد و یهودیان او را اشتباهاً به جای آن حضرت دستگیر و مصلوب کردند.
و
سدی با اختلاف در پارهای جزئیات معتقدند که آن فرد یهودی که برای دستگیری مسیح آمده بود، به
خداوند به عیسی شباهت یافت و به جای او دستگیر و مصلوب شد.
قتاده،
مجاهد،
و
وهب بن منبّه فرد مصلوب را یکی از حواریان میدانند؛ با این تفاوت که وهب معتقد است هنگامی که مأموران برای دستگیری عیسی(علیه السلام) آمدند، همهً هفده حواری آن حضرت که نزد وی بودند، به قدرت خدا
و همانند او شدند و مأموران، ناتوان از شناخت مسیح(علیه السلام)،
کردند که اگر وی خود را معرفی نکند، همه را خواهند کشت. با این
وعده عیسی(علیه السلام)که اگر کسی خود را به جای وی شناسانده و کشته شود، در
همراه او خواهد بود، یک حواری به نام «
سرجس» داوطلبانه خود را عیسی(علیه السلام)خواند و دستگیر و مصلوب شد.
اما به باور قتاده، مجاهد و ابن اسحاق فقط یکی از حواریان به عیسی شباهت یافت و دستگیر شد.
از
یهودای اسخریوطی،
شمعون قیروانی که صلیب مسیح(علیه السلام) را تا محل اعدام بر دوش کشید
و نیز از نگهبان یهودی خانه عیسی به عنوان فرد مصلوب
یاد کردهاند.
در مقابل نگاه مشهور، دیدگاه دیگری هست که تفسیری عادی و طبیعی از
حادثه به دست میدهد. بر اساس این تفسیر از آنجا که مأموران یهودی عیسی را به خوبی نمیشناختند، در آن اوضاع پر از
هرج و مرج، فرد دیگری را که شبیه
(علیه السلام) بود، به اشتباه دستگیر کرده، به
کشیدند.
نظر
ابوعلی جبایی را نیز میتوان در مقابل دیدگاه مشهور دانست؛ به اعتقاد وی وقتی که عیسی در پی تلاش
یهود برای دستگیری او به
عروج کرد، یهودیان برای اینکه این مسئله زمینهساز
مردم به
آیین مسیح نشود، دیگری را دستگیر و
مصلوب و از نزدیک شدن مردم به او جلوگیری کردند تا شکل و چهرهاش کاملاً دگرگون و ناشناختنی شود و پس از آن به
فرد مصلوب را همان مسیح(علیه السلام)خواندند و این خبر بعدها باوری عمومی شد.
برخی نیز
وجود دو مسیح(علیه السلام) در
شدهاند: مسیح راستین که به آسمان رفت و مسیح دروغین که به صلیب کشیده شد؛ اما با گذشت زمان آن دو، یکی پنداشته شدند.
از ظاهر آیه برمیآید که یهودیان فرد دیگری را به جای مسیح(علیه السلام) مصلوب ساختند؛ ولی درباره
منشأ اشتباه و اینکه چه کسی را به صلیب کشیدند، در
گزارشی نیست.
حل
میان گزارش قرآن و
اناجیل و اعتقاد
و
راسخ یهود و
نصارا بر
مقتول و مصلوب شدن مسیح و نیز
برای
تقویت دیدگاه قرآن و
تضعیف دیدگاه مقابل، موضوعات دیگری است که در ذیل
مربوط مورد
مفسران بوده است؛ از جمله گفتهاند که یهود و نصارا بدون آگاهی از
ماجرای تصلیب مسیح(علیه السلام) در گزارش مقتول و مصلوب شدن شخصی با شکل و قیافه عیسی(علیه السلام)
صادقاند، از اینرو گزارش یاد شده
است.
در
دیدگاه قرآن و
نفی دیدگاه مقابل نیز بر اموری همچون خودداری عیسی(علیه السلام) از معرفی
صریح خویش و
از خود
به هنگام پرسش
درباره پسر خدا بودن وی
، اختلاف خود
مسیحیان درباره تصلیب عیسی(علیه السلام)
و نفی آن در انجیل برنابا
انگشت
نهاده و
سخن عیسی بر بالای صلیب ـ خدایا! چرا مرا ترک کردیـ
را از پیامبری الهی که باید به
او
خشنود باشد
،
بعید دانستهاند.
از اختلاف و
اهلکتاب درباره مصلوب شدن مسیح(علیه السلام) و مبتنی بودن اعتقاد آنان بر
پندار و
در قرآن نیز به صراحت یاد شده است: «...واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ لَفی شَکّ مِنهُ ما لَهُم بِهِ مِن عِلم اِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وما قَتَلوهُ یَقینا • بَل رَفَعَهُ اللّهُ اِلَیه...».
قرینه مقامیه و نیز تعبیر «و ما قَتَلوهُ یَقینا • بَل رَفَعَهُ اللّهُ اِلَیه...»نشان میدهد که موضوع اختلاف، مصلوب شدن حضرت مسیح(علیه السلام)است.
اما مفسران
درباره اختلاف کنندگان و اینکه موضوع اختلاف چیست، دیدگاههای متفاوتی دارند؛ گروهی آن را اشاره به اختلاف سه
مسیحی
نسطوریه،
یعقوبیه و
ملکانیه درباره تصلیب مسیح دانستهاند
که ناشی از اختلاف آنان در مسیحشناسی است؛ یعنی فرقه نسطوریه که دو جنبه خدایی و بشری مسیح را جدای از یکدیگر ولی
متحد با هم مانند
و
میدانند
، معتقدند که جنبه
ناسوتی و بشری آن حضرت مصلوب شد و جنبه الهی و
لاهوتی وی به
بالا رفت.
یعقوبیه با اعتقاد به اینکه دو جنبه الهی و بشری مسیح درهم
شده و
واحد و سومی با
صبغه غالب الوهی را پدید آورده است
ذات سوم را مصلوب میدانند
و بالاخره «ملکانیه» با برگزیدن عقیدهای میانه، همانند یعقوبیه معتقدند عیسی
کلمه خدا بود که
گردید و طبیعت انسانی به خود گرفت؛ ولی برخلاف آنان هر دو جنبه الهی و انسانی را در او ماندگار
و همانند نسطوریه
را یک شخص با دو
ذات الهی و انسانی میدانند؛ به این معنا که او واقعاً
و حقیقتاً
و دارای ویژگیهای خاص هریک از آن دوست.
بر اساس دیدگاه این فرقه، هر دو جنبه لاهوتی و ناسوتی مسیح(علیه السلام)مصلوب شد.
برخی نیز اختلاف کنندگان را
قوم یهود و موضوع اختلاف را
هویت فرد کشته شده دانستهاند.
یهود و نصارا درباره اموری چون کشته شدن یا
عروج عیسی(علیه السلام)،
فرزند نامشروع یا پسر خدا بودن وی و پسر خدا یا
بنده خدا بودن او نیز گفته شده است.
همچنین تصلیب را از
مجازاتهای با
و
و
در
معرفی کرده است:«اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم و اَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا و لَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم».
در
آیه چند
نقل هست؛
قول مشهورتر این است که آیه در مورد گروهی از مردم
عُرَیْنه یا
بنیضبّه نازل شد که به
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)
آورده،
شدند؛ اما آب و هوای
آنان را
کرد و
دستور فرمود که آنها در بیرون مدینه، در مکانی خوش آب و هوا که
در آنجا میچریدند،
مسکن گزینند و از
شتران بخورند و آنها چنین کردند و بهبودی یافتند؛ ولی با بریدن دست و پای چوپانهای مسلمان و درآوردن چشمان آنها شتران را به
غارت برده، از
خارج شدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از دستگیری همانند خودشان با آنها رفتار کرد. برخی به جهت
که مورد
نهی پیامبر بوده و نیز برای اینکه
دربردارنده مجازات
قتل و مصلوب کردن
است ولی در داستان چنین مجازاتی نیست این شأن نزول را ضعیف میدانند.
عدهای آیه را در مورد گروهی از
میدانند که در پی
خود با پیامبر(صلی الله علیه وآله)به راهزنی پرداختند. برخی دیگر آیه را در مورد
یا مسلمانانی میدانند که به راهزنی و افساد پرداخته بودند.
مفسران
و سنّی
به
مراد از «یحاربون اللّه» را محاربه با رسول و
دانسته اما در تفسیر آن دچار اختلاف شدهاند؛ برخی مراد از آن را
یا
و بعضی افساد در زمین،
قطع طریق و ایجاد ناامنی در راهها
دانستهاند.
و مفسران
و
، با وجود اختلافات جزئی
محارب را کسی میدانند که با بهکارگیری
یا تجهیز به آن،
متعرض جان و مال مردم شده، با ایجاد
و
وحشت در
راهها و امنیت عمومی
میکند.
مطابق آیه شریفه مجازات محارب،
قتل، به
کشیده شدن، قطع دستها و پاها به طور مخالف و
نفی بلد است؛ ولی بنابر اینکه «أو» در آیه برای تخییر است یا عطف، در بین فقها در تخییری و ترتیبی بودن این مجازاتها اختلاف است.
بنا بر
که دلیلش ظاهر آیه و برخی
است،
یا
مخیّر است یکی از مجازاتها را تعیین کند
؛ ولی بنابر
، باید به اندازه
محارب، او را مجازات کرد، بنابراین برای جنایت قتل تنها مجازات قتل، و جهت قتل و
اخذ مال، مجازات قتل و مصلوب شدن و در مقابل
اَخذ مال فقط مجازات قطع دستان و پاها به طور مخالف، و در برابر ایجاد
و ناامنی، مجازات نفی بلد، برای او در نظر گرفته میشود.
دلیل معتقدان به ترتیب افزون بر برخی روایات
، آن است که همه
متّفقاند اگر محارب فقط مال مردم را بگیرد و کسی را نکشد یا قتل و
کند،
نیست حاکم در صورت اول فقط
نفی بلد کند و دست و پا را قطع نکند و در صورت دوم، فقط نفی بلد کند و قتل و تصلیب را ببخشد.
در
کیفیت تصلیب محارب، بنابر تخییر،
مصلوب میشود و بنابر ترتیب، ابتدا کشته و سپس مصلوب میگردد و بنابر هر دو قول، پس از سهروز پایین آورده میشود و اگر
باشد،
داده و
و پس از
میشود.
دانشنامه موضوعی قرآن کریم.