• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن زبیر1

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عبدالله بن زبیر بن عوام صحابی خردسال و از مدعیان خلافت در مکه بود؛ بنا بر مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق. زاده شد.

فهرست مندرجات

۱ - نسب
۲ - ولادت
۳ - صفات ظاهری
۴ - کودکی ابن زبیر
۵ - ابن زبیر و عایشه
۶ - ابن زبیر و عثمان
۷ - ابن زبیر و امام علی
۸ - ابن زبیر و حسنین
۹ - ویژگیهای ابن زبیر
       ۹.۱ - مولود متعه
       ۹.۲ - بد خلق و بخیل
       ۹.۳ - اولین شهادت کذب
       ۹.۴ - بغض به اهل بیت
       ۹.۵ - ترک صلوات
       ۹.۶ - فرزندی شوم
       ۹.۷ - شکستن حرمت کعبه
       ۹.۸ - فضیلت‌های جعلی
۱۰ - ابن ربیر و بنی امیه
       ۱۰.۱ - معاویه‌ ابن‌ ابی‌سفیان
       ۱۰.۲ - یزید‌ ابن معاویه
       ۱۰.۳ - عمرو ابن زبیر
       ۱۰.۴ - فاجعه حره
       ۱۰.۵ - محاصره مکه
       ۱۰.۶ - آتش زدن کعبه
۱۱ - عوامل رسیدن به خلافت
       ۱۱.۱ - ثروتی عظیم
       ۱۱.۲ - دفاع از حرم
       ۱۱.۳ - فساد و مرگ یزید
       ۱۱.۴ - اعلان بیعت
۱۲ - ابن زبیر و سران شیعه
       ۱۲.۱ - محمد بن حنفیه
       ۱۲.۲ - عبدالله بن عباس
       ۱۲.۳ - مختار ثقفی
       ۱۲.۴ - بازسازی کعبه
       ۱۲.۵ - ویژگی‌های بازسازی
۱۳ - ابن زبیر و مروانیان
       ۱۳.۱ - محاصره دوم کعبه
       ۱۳.۲ - مرگ ابن زبیر
۱۴ - ابن زبیر و حج
۱۵ - خانه‌های ابن زبیر
       ۱۵.۱ - در مکه
       ۱۵.۲ - در مدینه
۱۶ - خاندان ابن زبیر
۱۷ - فهرست منابع
۱۸ - پانویس
۱۹ - منبع


عبدالله بن زبیر بن عوام بن خویلد از تیره بنی اسد قریش، مکنا به ابوبکر و ابوخبیب و پدرش عمه زاده پیامبر و مادرش اسماء، دختر ابوبکر خواهر عایشه است.ابن زبیر بارها به این نسبت‌ها افتخار می‌کرد.


بنا بر مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق. زاده شد. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۲، ص۶.     مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش می‌خواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوش هایش اذان گفت.


او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر و نحیف، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت و موهایی بلند و پر پشتداشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.


عبدالله در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان مسلمان با پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله) بیعت کرد. از این رو، او را از صحابه صغار پیامبر شمرده‌اند.وی در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه دار را در بقیع گردن زدند.او در نبرد یرموک به سال۱۳ق. همراه پدرش زبیر حاضر بود؛ اما از آن جا که تنها ۱۲ سال داشت، در جنگ شرکت نکرد.در روزگار عمر با او در مسابقه شترسواری رقابت کرد و بر او پیروز شد.او در هنگام پیوستن به سپاه عمرو عاص در مدینه در سال ۱۹ هجری به همراه پدرش زبیر حضور داشت.


ابن زبیر را عایشه از کودکی نزد خود نگهداری کرد. از همین رو، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله) ابن زبیر را «پسر عایشه» می‌خواند و به او که بچه دار نمی‌شد، کنیه «ام عبدالله» داد.بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن زبیر شکل گرفت؛ به گونه‌ای که پس از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و ابوبکر، او نزد عایشه از همه محبوب تر بود.همین محبت باعث شد تا در امور مختلف به او توجه ویژه داشته باشد. از جمله وقتی فرزندان صحابه نزد وی آمدند تا جای ستون قرعه را به آنان نشان دهد، از این کار سر باززد؛ اما وقتی از اطراف وی پراکنده شدند، جایگاه ستون قرعه را تنها برای ابن زبیر مشخص کرد. بر پایه گزارشی، ابن زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی و خلیفه اول و دوم است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد. این اموال آن قدر فراوان بودکه پنج شتر بزرگ آن را برای عایشه بردند. او شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.وقتی ابن زبیر آگاه شد که عایشه خانه اش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود. عایشه برای کفاره شکستن سوگندش ۴۰ یا ۱۰۰ برده را آزادو خود را برای شکستن سوگند ملامت کرد.به گفته عایشه، او پس از دفن شدن عمر در کنار رسول خدا، همیشه با حجاب کامل در حجره خود زندگی می‌کرد تا این که ابن زبیر دیوار و حائل میان قبرها و محل سکونت او را بنا کرد.ابن زبیر به عنوان وصی عایشه پس از مرگ او به سال ۵۷ق. بر پیکرش نماز گزارد و او را که بر پایه وصیت خودش به سبب برخی از کارهایش که ابن حجر آن را شرکت در جنگ جمل می‌داند، از دفن شدن در کنار پیامبر احساس شرم می‌کرد، در کنار دیگر همسران پیامبر در بقیع دفن کرد.


عبدالله ابن زبیر در حمله به مغرب(بیزانتین آفریقا) به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی مسلمانان شد.. در هنگام بازگشت به مدینه و انتشار خبر این فتح، با سخنرانی ای از وی تجلیل شد. در سال ۳۰-۲۹ هجری وی در سپاه سعید بن عاص که به گرگان و طبرستان لشکر کشی کرده بودند، حضور داشت. او در زمان عثمان به سمت‌های مختلفی دست یافت. در روند یکسان سازی مصاحف، درکنار زید بن ثابت و سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخه‌های قرآن بود.او در زمان شورش مردم بر ضد عثمان، بر خلاف پدر و خاله اش عایشه، از مدافعان عثمان بود که به رغم خواسته وی خانه اش را ترک نکرد.همو نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و امامت جماعت را هنگام محاصره خانه اش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.


ابن زبیر در جوانی در برابر امام علی علیه‌السّلام قرار داشت و تاثیر او بر پدرش باعث جدایی زبیر از راه اهل بیت شد.در منابع روایاتی از حضرت علی (ع) وجود دارد که امام در مورد او می فرمایند: عبد الله بن زبیر، علت حضور زبیر در جنگ جمل و مایه گمراهی او است. طبرى نقل کرده است: «خرج علی على فرسه فدعا الزبیر فتواقفا فقال له علی: ما جاء بک ؟ قال: جاء بی أنی لا أراک لهذا الأمر أهلاً ولا أولى به منا. فقال علی: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد کنا نعدک من بنی عبد المطلب حتى نشأ ابنک ابن السوء ففرق بیننا وبینک، وعظم علیه أشیاء وذکر أن النبی صلى الله علیه وسلم مر علیهما فقال لعلی: ما یقول ابن عمتک ؟ لیقاتلنک وهو لک ظالم. فانصرف عنه الزبیر وقال: فإنی لا أقاتلک. ورجع إلى ابنه عبد الله بن الزبیر فقال: مالی فی هذه الحرب بصیرة، فقال: لا ولکنک جبنت عن لقاء علی حین رأیت رایاته فعرفت أن تحتها الموت، قال: فانی قد حلفت أن لا أقاتله قال: فکفر عن یمینک بعتق غلامک سرجس. فأعتقه وقام فی الصف معهم .»وقتى على و اصحاب جمل ایستادند، على سوار بر اسب شده و زبیر را خواست، وقتى هر دو به هم نزدیک شدند، على به او گفت: چه چیزى تو را به اینجا آورد ؟ گفت: من به این علت به اینجا آمدم که تو را شایسته این کار نمى‌دانم و تو را از خود اولاى به خلافت نمى‌دانم! حضرت فرمودند: آیا بعد از مرگ عثمان من شایستگى خلافت ندارم ؟ ما تو را از بنى عبد المطلب مى‌دانستیم، تا اینکه پسر تو، پسر ناشایست تو بزرگ شد، و بین ما و تو فاصله انداخت. و سپس بعضى از امور را براى او بزرگ شمرد (بزرگى بعضى از گناهان را به او گوشزد کرد) و سپس به یاد او آورد که روزى رسول خدا (ص) بر آن دو مى‌گذشتند، و به على فرمودند: پسر عمه‌ات چه مى‌گوید؟ روزى او با تو به جنگ مى‌پردازد در حالیکه ظالم به تو است! زبیر باز گشت! و گفت من با تو نمى‌جنگم! و سپس به نزد پسرش عبد الله بن زبیر رفت و گفت: من هیچ بینشى (دلیلى دینی) براى این جنگ سراغ ندارم! پسر او گفت: نه! ولى تو پرچم‌هاى على را دیدى، از جنگ با او ترسیدى! و دانستى که این پرچم‌ها مرگ به همراه دارد! زبیر گفت: من قسم خورده‌ام که با على نجنگم! گفت: کفاره بده و غلامت سرجس را آزاد کن! او نیز چنین کرد و در صف با آنها ایستاد! در روایت دیگر در منابع اهل سنت آمده است که: «ما زال الزبیر منا أهل البیت حتى نشأ ابنه عبد الله فغلبه.» على گفت: زبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه فرزندش عبد الله رشد کرده و بر او غالب شد! ابن اثیر این روایت را نقل مى‌کند که: «وشهد الجمل مع أبیه الزبیر مقاتلاً لعلی، فکان علی یقول: ما زال الزبیر منا أهلَ البیت حتى نشأ له عبد الله.»عبد الله جمل را همراه پدرش زبیر براى جنگ با على حاضر شد! على (ع)‌مى‌گفت: زبیر از ما اهل بیت بود تا پسرش عبد الله رشد کرد. شبیه همین عبارت، در آدرس‌هاى ذیل نیز آمده است: یقینا یکى از مسببین اصلى شروع جنگ جمل، زبیر بن عوام بود؛ که قبل از شروع جنگ، با مناظره‌اى که امیرمومنان على علیه السلام با او داشتند، از جنگ منصرف شد.اما عبد الله بن زبیر، پسرش حتی پدر خود را فریب داد! و او را مجبور کرد که به جنگ بیاید! عبد الله بن زبیر، خود یک‌تنه، بار شروع و ادامه جنگ جمل و حضور پدرش و عائشه را بر دوش مى‌کشد. عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانع کردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند.بعدها وقتی عایشه از ابن عمر پرسید که چرا او را از همراهی با جملیان بازنداشته است، ابن عمر نفوذ ابن زبیر را مانع از آن دانست که عایشه سخن کسی را برای کناره گیری از جنگ بپذیرد.ابن زبیر در راه بصره و در این شهر پس از درگیری و نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار محمد بن طلحه امامت لشکریان جمل را عهده دار بود.
[۱۱۲] مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۵۸.
پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حنیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی علیه‌السّلام بسته بودند، ابن زبیر در راس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان مسلمان را کشت و بیت المال را تصرف کرد.او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کناره گیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.
[۱۱۹] مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۶۳.
ابن زبیر در کشاکش نبرد دقایقی زمام شتر عایشه را در دست گرفت؛ اما عایشه که خطر این کار را می‌دانست، او را سوگند داد تا آن را رها کند.
[۱۲۳] مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۶۷.
عبدالله در این جنگ با مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم جان سالم به در برد. عایشه به کسی که مژده سلامت او را در این نبرد داد، ۱۰/۰۰۰ درهم مژدگانی پرداخت.ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول عفو امام علی علیه‌السّلام قرار گرفت.او پس از کناره گیری از طرفین درگیر در صفین، به دعوت معاویه، در جمع کناره گیران از امام علی برای نظارت بر حکمیت به دومة الجندل رفت.وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت عبدالله بن عمر، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.لذا او قطعا مسبب اصلى جنگ جمل است، البته به گفته معاویه، علت اصلى ایجاد جنگ، طرفدارى از عثمان نبود؛ بلکه علت، دشمنى و کینه حضرت على علیه السلام بود!


در دوران بنی امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی امام حسن و امام حسین علیهما السلام درگیری و برخوردی میان ابن زبیر وآن دو رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه دیرینه‌ای که از آن دو به دل داشت، مدارا ورزید و رفتارش تابع اوضاع روز بود. در مواردی نیز می‌توان به تلاش وی برای امتیازگیری از معاویه با تهدید به جانبداری از اهل بیت برخورد. از جمله این موارد، اعلان آمادگی وی برای یاری امام حسین علیه‌السّلام در برابر امویان، برای وفاداری به حلف الفضول و همچنین سخنرانی او بر ضد امویان بعد از شهادت امام حسین (ع) است؛ که زمینه بیعت و خلافتش را فراهم نماید.
[۱۴۳] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۳۵.
بود. ازدواج او با‌ ام الحسنو ازدواج پسر برادرش عمرو بن منذر با‌ ام سلمه دختران امام حسن علیه‌السّلامو ازدواج برادرش مصعب با سکینه دختر امام حسین علیه‌السّلام نشانی دیگر از سیاست بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل بیت علیهم‌السّلام است.




۹.۱ - مولود متعه

یکی از نکاتی که در کتب اهل سنت، راجع به تولد عبد الله بن زبیر، جلب توجه مى‌کند، تولد او از متعه است! این نکته، در مقابل وهابیون که متعه را دقیقا زنا و ناشى از بى‌غیرتى مى‌دانند، نکته جالب توجهى است که ازدواج زبیر، با اسماء دختر خلیفه اول، از متعه بوده و عبد الله بن زبیر نیز ثمره همین ازدواج بوده است! و حتی طبق این مدارک او نخستین فرزندى است که بعد از اسلام از ازدواج موقت به دنیا آمد! ابو جعفر طحاوى، دانشمند نامدار اهل سنت در کتاب شرح معانى الآثار مى‌نویسد: «حدثنا صَالِحُ بن عبد الرحمن قال ثنا سَعِیدُ بن مَنْصُورٍ قال ثنا هِشَامٌ قال أخبرنا أبو بِشْرٍ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ قال سَمِعْت عَبْدَ اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ یَخْطُبُ وهو یُعَرِّضُ بِابْنِ عَبَّاسٍ یَعِیبُ علیه قَوْلَهُ فی الْمُتْعَةِ فقال بن عَبَّاسٍ یَسْأَلُ أُمَّهُ إنْ کان صَادِقًا فَسَأَلَهَا فقالت صَدَقَ بن عَبَّاسٍ قد کان ذلک فقال بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما لو شِئْت لَسَمَّیْت رِجَالًا من قُرَیْشٍ وُلِدُوا فیها» از عبدالله بن زبیر شنیدم که سخنرانى مى‌کرد و به ابن عباس کنایه مى‌زد، و بر نظر او در مورد متعه، عیب مى‌گرفت. ابن عباس گفت: اگر راست مى‌گوید از مادرش بپرسد!!! او نیز از مادرش پرسید؛ مادرش (اسماء دختر ابوبکر) گفت: ابن عباس راست مى‌گوید، چنین است! ابن عباس نیز گفت: اگر بخواهم، نام مردانى از قریش را مى‌برم که همگى از متعه به دنیا آمده‌انداین روایت از نظر سندى اشکالى ندارد و طبق مبناى بزرگان علم رجال اهل سنت، معتبر است. در روایت دیگر چنین آمده است: «و أول مجمر سطع فی المتعة مجمر آل الزبیر...»اولین که آتش‌دانى که براى ازدواج متعه در آن عود ریخته شد (یعنى اولین جشن ازدواج از متعه) آتش‌دان آل زبیر بود!ممکن است که کسى اشکال کند که منظور از متعه در این روایات، متعة النساء و ازدواج موقت نیست، بلکه منظور از آن «متعة الحج» است، در پاسخ به این مسأله روایات فراوانى وجود داد که ما به یک روایت با سند معتبر اکتفا مى‌کنیم: «أخبرنا محمود بن غیلان المروزی قال ثنا أبو داود قال ثنا شعبة عن مسلم القری قال دخلنا على أسماء ابنة أبی بکر فسألناها عن متعة النساء فقالت فعلناها على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم»مسلم قرى مى‌گوید به نزد اسماء دختر ابوبکر (مادر عبد الله بن زبیر) رفتیم و از او راجع به متعه نساء پرسیدیم، در پاسخ گفت: در زمان رسول خدا (ص) این کار را انجام دادیم!!ا این روایت نشان مى‌دهد که دختر بزرگ ابوبکر، از کسانى بوده است که به ا زدواج موقت اعتقاد داشته و خود او عملا نیز آن را انجام داده است. سند این روایت نیز طبق مبناى اهل سنت، کاملا معتبر است.

۹.۲ - بد خلق و بخیل

ابن زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی تواناو درعین حال بخیل، بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند. بدخلقی ابن زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به سبب تعصب به مادر و سرانجام جدایی آنان شد. بخل شدید ابن زبیر ضرب المثل بود و اعتراض کسانی مانند ابن عباسو ابن عمر
[۱۸۶] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۸.
را ضد وی بر انگیخت. معاویه سال‌ها پیش تر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.تنگ چشمی او به اندازه‌ای بود که در موارد فراوان برادرش مصعب بن زبیر برای جبران آن تلاش می‌کرد و در برابر، عبدالله، مصعب را برای دست و دل بازی توبیخ می‌کرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.
[۱۸۹] دولت امویان، محمد سهیل طقوش، ص۱۱۲.
او مردم بادیه نشین را که به یاری اش آمده بودند، افرادی بی ارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.یکى از نکاتى که عبد الله بن عباس، صحابى مشهور و حبر الامة راجع به عبد الله بن زبیر مطرح کرده است، بخل او است، البته با این کنایه که اگر بخیل، به خاطر بخلش به دیگران کمک نکند، مومن نیست؛ و نتیجه این سخن، آن است که عبد الله بن زبیر مومن نیست !«أخبرنا أبو الحسین بن بشران العدل ببغداد أنبأ أبو جعفر محمد بن عمرو ثنا أحمد بن الولید الفحام ثنا أبو أحمد الزبیری ح وأخبرنا أبو الحسین بن بشران أنبأ أبو الحسن علی بن محمد المصری ثنا بن أبی مریم ثنا الفریابی قالا ثنا سفیان عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبد الله بن المساور قال سمعت بن عباس رضی الله عنه وهو یبخل بن الزبیر یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس المؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه » مسئله بخل او در کتاب تاریخ مدینه دمشق به چندین سند آمده است:
۱.«اخبرتنا أم البهاء فاطمة بنت محمد قالت أنا إبراهیم بن منصور أنا أبوبکر بن المقرئ أنا أبویعلى نا زهیر نا وکیع عن سفیان عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس یبخل ابن الزبیر وقال رسول الله صلى الله علیه و سلم لیس المومن المؤمن الذی یبیت وجاره طاوی»
۲. «أخبرنا أبو القاسم الحسین بن علی بن الحسین بن علی بن الحسین الزهری وأبوالفتح المختار بن عبد الحمید بن المنتصر الادیب وأبوالمحاسن اسعد بن علی بن الموفق قالوا أنا أبو الحسن عبد الرحمن بن محمد بن المظفر أنا عبدالله بن أحمد بن حمویة أنا إبراهیم بن خزیم نا عبد بن حمید أنا عبد الرزاق أنا الثوری عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس ذکر ابن الزبیر فبخله ثم قال سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس بالمؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه»
۳. «أخبرنا أبوغالب أحمد وأبوعبدالله یحیى ابنا الحسن قالا أنا أبوالحسین بن الآبنوسی أنا عثمان بن عمرو بن محمد بن المنتاب نا یحیى بن محمد بن صاعد نا الحسین بن الحسن أنا مؤمل نا سفیان عن عبد الملک بن أبی بشیر وکان تاجرا بالمدینة وکان مرضیا عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس یعاتب ابن الزبیر فی البخل ویقول قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لیس المؤمن الذی یبیت شبعان وجاره إلى جنبه جائع»
۴. «أخبرنا أبوالقتس عبد الصمد بن محمد بن عبدالله بن مندویة أنا أبو الحسن علی بن محمد بن أحمد الحسنأباذی أنا أبو الحسن محمد بن عمر بن عیسى بن یحیى الحطرانی البلدی أنا أبوعبدالله محمد بن العباس بن یونس الخیاط بالموصل نا محمد بن أحمد بن أبی المثنى نا قبیصة بن عقبة عن سفیان عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبدالله بن أبی المساور قال سمعت ابن عباس یقول وهو یبخل ابن الزبیر»
۵. «وأخبرناأبو الحسن السلمی أنا أبوالحسین بن أبی الحدید أنا أبوبکر محمد بن أحمد بن أبی الحدید أنا أبوعلی الحسن بن علی الامام الطبرانی أنا سعید بن عبدوس بن أبی زیدون أنا محمد بن یوسف نا سفیان عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبدالله بن أبی المساور قال سمعت ابن عباس یبخل ابن الزبیر ویقول قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم لیس المؤمن الذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه »
۶. «أخبرناأبومنصور عبد الرحمن بن محمد الشیبانی نا أبوبکر أحمد بن علی الخطیب أنا محمد بن الحسین القطان أنا محمد بن عبدالله بن أحمد بن عتاب نا یحیى بن أبی طالب نا أبوأحمد الزبیری نا سفیان الثوری عن عبد الملک بن أبی بشیر عن عبدالله بن المساور وفی اصل القطان بن أبی المساور قال سمعت ابن عباس وهو یبخل ابن الزبیر یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لیس المؤمن بالذی یشبع وجاره جائع إلى جنبه»
۷. «... أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندی أنا أبوالحسین بن النقور أنا عیسى بن علی أنا عبدالله بن محمد نا أبوسعید عیسى بن سألم الشاشی نا عبیدالله بن عمرو عن لیث بن أبی سلیم قال کان ابن عباس یکثر ان یعنف ابن الزبیر بالبخل قال فلقیه یوما فعیره فقال له ابن الزبیر ما اکثر ما تعیرنی یا ان عباس قال ان افعل فانی سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول ان المؤمن لا یشبع وجاره وابن عمه جائع»
۸. «أخبرنا أبوالفرج سعید بن أبی الرجاء بن أبی منصور أنا أبوالفتح منصور بن الحسین بن علی بن القاسم بن رواد الکاتب وأبوطاهر أحمد بن محمود قالا أنا أبوبکر بن المقرئ نا أبوأحمد اسرائیل بن محمد بن اسرائیل بن عبدالله بن عیسى بن یونس بن عمرو هو أبوإسحاق السبیعی بحصن منصور حدثنی عمی علی بن اسرائیل حدثنی خالی أحمد بن عمرو عن أبیه عمرو عن أبیه عیسى عن أبیه عن أبی إسحاق قال حججت مع أبی هریرة ورافع بن خدیج فنزلوا على عبدالله بن الزبیر فذبح لهم شاة وکان یبخل»

۹.۳ - اولین شهادت کذب

بر اساس منابع نخستین کسی که در اسلام شهادت دروغ داد عبدالله ابن ربیر است؛ در مسند احمد، سنن ترمذى و سنن ابن ماجة آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند «شهادت دروغ، با شرک به خداوند با هم برابر هستند!»:«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا مَرْوَانُ الفزاری ثنا سُفْیَانُ بن زِیَادٍ عن فَاتِکِ بن فَضَالَةَ عن ایمن بن خُرَیْمٍ قال قام رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَطِیباً فقال یا أَیُّهَا الناس عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ اشراکا بِاللَّهِ ثَلاَثاً ثُمَّ قال اجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»رسول خدا (ص) فرمودند: شهادت دروغ، با شرک به خدا برابر است! سپس به این آیه استدلال کردند که «اجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»همچنین بخارى در صحیح خویش روایت مى‌کند که بزرگترین کبائر، شهادت دروغ است:« ألا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ قُلْنَا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ قال الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وکان مُتَّکِئًا فَجَلَسَ فقال ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ فما زَالَ یَقُولُهَا حتى قلت لَا یَسْکُتُ»رسول خدا (ص) فرمودند: آیا شما را از بزرگترین کبائر با خبر نکنم ؟ سه بار چنین فرمودند!گفتند: آرى اى رسول خدا! آن حضرت فرمودند: شرک به خدا و عاق والدین؛ رسول خدا (ص) تا اینجا تکیه داده بودند، سپس نشسته و فرمودند: آگاه باشید؛ و کلام دروغ و شهادت دروغ! و کلام دروغ و شهادت دروغ! و آن قدر این دو را تکرار کردند که ما گمان کردیم دیگر سکوت نخواهد فرمود!با این حال به گفته علماى اهل سنت، در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حواب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های حواب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنی عامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حواب نیست.این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.
[۲۱۰] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۸۲.
[۲۱۱] تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص۶۸.
به همین دلیل، علماى اهل سنت او را اولین کسى مى‌دانند که شهادت دروغ را در اسلام، ایجاد کرد!
[۲۱۲] مروج الذهب، المسعودی، ج۱، ص۳۱۶،


۹.۴ - بغض به اهل بیت

ابن زبیر بر پایه گفته خود، از اهل بیت کینه‌ای ۴۰ ساله داشت.این کینه در خطابه‌های ابن زبیر بر ضد امام علی علیه‌السّلام و پیروانش و نیز در ناسزاگویی او به امام علی
[۲۱۵] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۲.
[۲۱۶] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
و ضمن ملاقاتش با ابراهیم فرزند مالک اشتر که همراه مصعب نزد او آمده بود، آشکاراست. در حالیکه از یک طرف علماى اهل سنت، از امیرمومنان على علیه السلام روایت نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود هرکس من را دشمن بدارد منافق است: « قال عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبی الْأُمِّیِّ صلى الله علیه وسلم إلی أَنْ لَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ»از على روایت است که فرمود: قسم به کسى که دانه را شکافت و موجودات را آفرید رسول خدا به من فرمود: که جز مومن من را دوست ندارد و جز منافق با من دشمنى نمى‌کند! همچنین در منابع روایی اهل سنت روایتی آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: والذی نفسی بیده لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار قسم به کسى که جانم در دست او است، هیچ‌کس با ما اهل بیت دشمنى نمى‌کند مگر آنکه خدا او را وارد جهنم خواهد کرد. از طرف دیگر علماى اهل سنت، روایات متعددى دارند که ثابت مى‌کند عبد الله بن زبیر با امیرمومنان على علیه السلام و اهل بیت رسول خدا (ص) دشمنى داشته است:
۱. «...ولولا بغض علی بن أبی طالب لجررت برجلی عثمان مع الضبع قال لقد فعلتها أنا قد اعطیناک عهدا فنحن وافون لک به ما عشت فاذا مت فسیعلم من بعدک» معاویه به مدینه آمد و مدتى در آنجا ماند، مردم زیادى جمع شده و از او خواسته‌هاى خود را مى‌خواستند .به همین دلیل روزى به یکى از غلامان خود گفت: وقتى موقع نماز عصر شد، مرکب من را آماده کن.او نیز چنین کرد.معاویه سوار شده و به سوى شام به راه افتاد! و بعد از آن به کاروان بارها و مردم ندا دادند که راه بیفتند.گروهى به سرعت به دنبال معاویه به راه افتادند و عبد الله بن زبیر جزو اولین کسانى بود که به معاویه رسید .شب هنگام که معاویه خواب بود، عبد الله بن زبیر در کنار او حرکت کرد.معاویه ترسید و گفت: چه کسى هستى ؟گفت عبد الله بن زبیر! آگاه باش که اگر مى‌خواستم تو را بکشم، مى‌کشتم (نگران نباش؟)معاویه گفت: تو در این حد نیستى! تو نمى توانى پادشاهان را بکشى! هر پرنده‌اى شکار خودش را دارد!عبد الله بن زبیر گفت: قسم به خدا من زیر پرچم پدرم به جنگ على (ع) رفتم! و تو مى‌دانى على کیست!معاویه گفت: اگر چنین بود (و واقعا على به جنگ آمده بود) شما را با دست چپ خود مى‌کشت (کنایه از اینکه حتی نیاز نبود دست راست خودش را استفاده کند) .عبد الله بن زبیر گفت: جنگ جمل، براى یارى عثمان بود، اما بعد از آن پاداشى براى این کار داده نشد!معاویه گفت: قسم به خدا تو نمى‌خواستى عثمان را یارى کنى! و اگر دشمنى با على بن ابى‌طالب نبود، تو همراه درندگان، دو پاى عثمان را روى زمین مى‌کشیدى!عبد الله گفت: این بلایى است که من به سر خود آوردم! ما با تو پیمانى بستیم که تا تو زنده باشى به آن وفا خواهیم کرد، وقتى مردى کسى که بعد از تو است، خواهد دانست (که ما که هستیم)
۲. «وتحامل عبد الله بن الزبیر على بنی هاشم تحاملا شدیدا وأظهر لهم العداوة والبغضاء»عبد الله بن زبیر به بنى‌هاشم کینه مى‌ورزید! و دشمنى و کینه با آنها را علنى کرد!
[۲۲۶] تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،

۳. «فقال: والله لئن کنت لی ولأهل بیتی مبغضاً، لقد کتمت بغضک وبغض أهل أبیک مذ أربعون سنة.»(عبد الله بن زبیر) گفت: اگر تو (عبد الله بن عباس) من و خانواده‌ام را دشمن داشتى، من بعض تو و خاندان پدرت را ۴۰ سال پنهان کردم!
۴. «وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام ابن الزبیر ... وأظهر سوء الرأی فی بنی هاشم»محمد بن منتشر مى‌گوید در زمان عبد الله بن زبیر در مکه بودم ... او بدبینى نسبت به بنى‌هاشم را آشکار ساخت!
۵. «فقال ابن الزبیر: إنی لأکتم بغضکم أهْلَ هذا البیت منذ أربعین سنة،»عبد الله بن زبیر گفت: من بغض شما اهل بیت را ۴۰ سال است پنهان کرده‌ام!
۶. «وکان عبد الله بن الزبیر یبغض علیاً علیه السلام؛ وینتقصه وینال من عرضه»عبد الله بن زبیر، دشمن على علیه السلام بود و از حضرت بدگویى مى‌کرد و به خاندان حضرت دشنام مى‌داد!
۷. دشمنی او با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه نماز جمعه، حتی از درود فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) خودداری کند تا مبادا اهل بیت، به آن افتخار کنند.
[۲۳۲] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۷۹.


۹.۵ - ترک صلوات

یکى از کارهایى که در روایات، از آن مذمت فراوان شده است، ترک درود بر رسول خدا (ص) است! اما عبد الله بن زبیر، درود بر رسول خدا (ص) و صلوات را ترک می کند بدلیل بغضی که از اهل بیت داشته است!نسائى مولف یکى از صحاح سته مى‌گوید: «أخبرنا أحمد بن عبد الله بن علی بن سوید بن منجوف قال حدثنا أبو داود عن یزید بن إبراهیم عن أبی الزبیر عن جابر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ما جلس قوم مجلسا فتفرقوا عن غیر صلاة على النبی صلى الله علیه وسلم إلا تفرقوا انتن من ریح الجیفة.»هیچ گروهى نیستند که در جایى بنشینند و بدون درود بر رسول خدا (ص) بر خیزند مگر آنکه موقع بیرون رفتن، بوى آنها از بوى مردار بدتر است!با این همه مى‌بینیم که به اقرار علماى اهل سنت، عبد الله بن زبیر، به خاطر دشمنى با اهل بیت رسول خدا (ص) درود بر آن حضرت را ترک کرده است!
بلاذرى در چند موضع این مطلب را بیان مى‌کند:
۱. «فقال ابن عباس (لعبد الله بن الزبیر)... بغضی والله ضرک واثمک إذ دعاک إلى ترک الصلاة على النبی صلى الله علیه وسلم فی خطبک ...»ابن عباس به عبد الله بن زبیر گفت: قسم به خدا دشمنى با من به تو ضرر زد و تو را گناه‌کار کرد، زیرا تو را وادار کرد که درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه‌هایت ترک کنى!
۲. «وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام ابن الزبیر ... وأظهر سوء الرأی فی بنی هاشم، وترک ذکر النبی صلى الله علیه وسلم من أجلهم»ابن منتشر مى‌گوید در زمان عبد الله بن زبیر به مکه رفتم .... او بدبینى خود را نسبت به بنى‌هاشم آشکار کرد، و درود بر رسول خدا (ص) را به خاطر آنها ترک کرد! ref> انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۳. «وحدثنی هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبیری عن الزهری أنه قال: کان من أعظم ما أنکر على عبد الله بن الزبیر ترکه ذکر رسول الله صلى الله علیه وسلم فی خطبته.»زهرى گفت: یکى از بزرگرترین اشکالاتى که بر عبد الله بن زبیر مى‌گرفتند این بود که یاد رسول خدا (ص) را در خطبه‌ خویش ترک کرد!
۴. «و تحامل عبد الله بن الزبیر على بنی هاشم...حتى بلغ ذلک منه أن ترک الصلاة على محمد فی خطبته فقیل له لم ترکت الصلاة على النبی.»عبد الله بن زبیر به بنى‌هاشم کیه مى‌ورزید!... به حدى که درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه ترک کرد! به او گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترک کردی؟!
[۲۳۷] تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،

۵. «فقیل له لم ترکت الصلاة على النبی فقال إن له أهل سوء یشرئبون لذکره ویرفعون رؤوسهم إذا سمعوا به»به عبد الله بن زبیر گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترک کردى ؟ گفت زیرا رسول خدا (ص) خاندان بدى دارد، که وقتى نام او برده شود، گردنکشى مى‌کنند و وقتى نام او را مى‌شنوند سر خود را بالا مى‌گیرند!
[۲۳۸] تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،

۶. بلاذری در چند مورد چنین مضامینی را گزارش نموده است؛ «فقال ابن عباس (لابن الزبیر)‌ ...فإذا عوتبت على ذلک قلت إن له أهیل سوء، فإذا صلیت علیه تطاولت أعناقهم وسمت رؤوسهم»ابن عباس به عبد الله بن زبیر گفت: ... وقتى تو را به خاطر ترک درود بر رسول خدا (ص) مورد عتاب قرار دادند، گفتى: رسول خدا خاندان بدى دارد که وقتى بر رسول خدا (ص) درود فرستاده شود، گردن مى‌کشند و سر خود را بالا مى‌گیرند! «وحدثنی العمری عن الهیثم بن عدی عن عبد الله بن عیاش الهمدانی قال، حدثنی محمد بن المنتشر قال: حضرت مکة أیام ابن الزبیر ... وقال: إن له أهیل سوءٍ فإن ذکر مدوا أعناقهم لذکره،»محمد بن منتشر مى‌گوید: در زمان عبد الله بن زبیر در مکه بودم ... او گفت: رسول خدا (ص) خاندان بدى دارد که با یاد شدن رسول خدا (ص) گردنکشى مى‌کنند! «وحدثنی هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبیری عن الزهری أنه قال: کان من أعظم ما أنکر على عبد الله بن الزبیر ... وقوله حین کلم فی ذلک: إن له أهیل سوء إذا ذکر استطالوا ومدوا أعناقهم لذکره.»از بزرگترین چیز‌هایى که بر عبد الله بن زبیر اشکال گرفته شود ... این بود که وقتى به او گفتند چرا یاد رسول خدا (ص) را ترک کردى، گفت: او خاندان بدى دارد که وقتى یاد مى‌شود خود را بالا مى‌گیرند و با یاد شدن رسول خدا (ص) گردن‌کشى مى‌کنند! این برخورد ابن زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان اهل سنت مانند شیخ ابوالقاسم بلخی روایت او را به سبب دشمنی اش با امام علی علیه‌السّلام معتبر ندانند.

۹.۶ - فرزندی شوم

یکى از نکاتى که در روایات اهل سنت، راجع به عبد الله بن زبیر جلب توجه مى‌کند، این است که امیرمومنان على علیه الصلاة والسلام، او را «ابن سوء» مى‌دانند! طبرى این روایت را با سند معتبر نقل مى‌کند که حضرت فرمودند: «ما حدثنیه أحمد بن زهیر قال حدثنا أبی أبو خیثمة قال حدثنا وهب بن جریر بن حازم قال سمعت أبی قال سمعت یونس بن یزید الأیلی عن الزهری فی قصة ذکرها من خبر علی وطلحة والزبیر وعائشة فی مسیرهم الذی نحن فی ذکره فی هذا الموضع قال ... لما وقف علی وأصحاب الجمل؛ خرج علی على فرسه فدعا الزبیر فتواقفا فقال له علی: ما جاء بک ؟ قال: جاء بی أنی لا أراک لهذا الأمر أهلاً ولا أولى به منا. فقال علی: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد کنا نعدک من بنی عبد المطلب حتى نشأ ابنک ابن السوء ففرق بیننا وبینک ...» وقتى على و اصحاب جمل ایستادند على سوار بر اسب شده و زبیر را خواست، وقتى هر دو به هم نزدیک شدند، على به او گفت: چه چیزى تو را به اینجا آورد ؟ گفت:من به این علت به اینجا آمدم که تو را شایسته این کار نمى‌دانم و تو را از خود اولاى به خلافت نمى‌دانم!حضرت فرمودند: آیا بعد از مرگ عثمان من شایستگى خلافت ندارم ؟ ما تو را از بنى عبد المطلب مى‌دانستیم، تا اینکه پسر تو، پسر ناشایست تو بزرگ شد، و بین ما و تو فاصله انداخت . البته شبیه همین مضمون در نهج البلاغه نیز آمده است، که امیرمومنان على علیه السلام فرمودند: «وَ قَالَ ( علیه السلام ) مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه‌.» زبیر مردى از ما بود تا اینکه پسر شوم او، عبد الله رشد کرد! امام علی در گزارشی او را لعنت می کند: «وقال على لابنیه: کیف قتل أمیر المؤمنین وأنتما على الباب ورفع یده فلطم الحسن وضرب صدر الحسین وشتم محمد بن طلحة، ولعن عبد الله بن الزبیر... وهذا حدیث کثیر التخلیط منکر الإسناد لا یعرف صاحبه الذی رواه عن ابن أبی ذئب وأما ابن أبی ذئب ومن فوقه فأقویاء»على به دو پسرش گفت: چطور امیرالمومنین کشته شد در حالى که شما در کنار در بودید ؟! سپس دست خویش را بالا برد و به صورت حسن سیلى زد و به سینه حسین ضربه زد! و به محمد بن طلحه دشنام داد و عبد الله بن زبیر را لعنت کرد ... همچنین امام حسن علیه السلام او را نادان مى‌دانند «سفیه لم یجد مسافها»نادانى است که نادان دیگرى پیدا نکرده که با او همراهى کند! این را حسن بن على (علیهما السلام)‌در مورد عمرو و عبد الله بن زبیر گفته است!ابن عساکر دمشقى در کتاب تاریخ مدینة دمشقى مى‌نویسد: «...عن سلمان الفارسی قال لیحرقن هذا البیت على یدی رجل من آل الزبیر»سلمان فارسى گفت: قطعا این خانه (کعبه) به دست یکى از آل زبیر به آتش کشیده خواهد شد!

۹.۷ - شکستن حرمت کعبه

رسول خدا (ص) به سند صحیح راجع به فردی که حرمت کعبه را می شکند و خونش هدر می رود، روایتى دارند که جز بر عبد الله بن زبیر تطبیق نمى‌کند؛ ایشان فرمودند شخصى به نام عبد الله، از جنگ‌جویان قریش، در مکه الحاد مى‌کند! احترام مکه را زیر پا مى‌گذارد و در مکه خون او حلال شمرده مى‌شود! و چند تن از صحابه نیز این روایت را بر عبد الله بن زبیر تطبیق کرده بودند! احمد بن حنبل در مسند خویش چنین روایت مى‌کند که: «حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا إِسْمَاعِیلُ بن أَبَانَ الوَرَّاقُ ثنا یَعْقُوبُ عن جَعْفَرِ بن أبی الْمُغِیرَةِ عَنِ بن أَبْزَى عن عُثْمَانَ بن عَفَّانَ قال قال له عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ حین حُصِرَ ان عندی نَجَائِبَ قد أَعْدَدْتُهَا لک فَهَلْ لک ان تَحَوَّلَ إلى مَکَّةَ فَیَأْتِیَکَ من أَرَادَ أَنْ یَأْتِیَکَ قال لاَ إنی سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول یُلْحِدُ بِمَکَّةَ کَبْشٌ من قُرَیْشٍ اسْمُهُ عبد اللَّهِ علیه مِثْلُ نِصْفِ أَوْزَارِ الناس.»وقتى که عثمان محاصره شده بود، عبد الله بن زبیر به او گفت: من چند اسب تندرو دارم که آنها را براى تو آماده کرده‌ام! آیا نمى‌خواهى به مکه بروى و کسانى که مى‌خواهند با تو باشند، به نزد تو بیایند ؟عثمان گفت: خیر! من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: قوچى در مکه الحاد مى‌کند که اسم او عبد الله است و بر او نصف عذاب مردم است! این روایت به خوبى نشان مى‌دهد که عثمان چنین برداشت کرده است که مقصود روایت، از کسى که باعث الحاد در مکه مى‌شود عبد الله بن زبیر است! در تطبیق این روایت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: اعلام حکومت در مکه، موجب حرمت شکنی برای حرم خواهد شد! و مصداق قوچی که در مکه الحاد می‌کند!«قال أبو مخنف قال أبو جناب یحیى بن أبی حیة عن عدی بن حرملة الأسدی عن عبدالله بن سلیم والمذری بن المشمعل الأسدیین قالا خرجنا حاجین من الکوفة حتى قدمنا مکة فدخلنا یوم الترویة فإذا نحن بالحسین وعبدالله بن الزبیر قائمین عند ارتفاع الضحى فیما بین الحجر والباب قالا فتقربنا منهما فسمعنا ابن الزبیر وهو یقول للحسین إن شئت أن تقیم أقمت فولیت هذا الأمر فآزرناک وساعدناک ونصحنا لک وبایعناک فقال له الحسین إن أبی حدثنی أن بها کبشا یستحل حرمتها فما أحب أن أکون أنا ذلک الکبش»عبد الله بن سلیم و مذرى بن مشعل گفته‌اند از کوفه براى حج رفتیم، روز ترویه به مکه رسیدیم حسین و عبد الله بن زبیر را دیدیم که بعد از روشن شدن روز، بین حجر و باب ایستاده‌اند، به آنها نزدیک شدیم و شنیدیم که عبد الله بن زبیر به حسین (علیه السلام) مى‌گوید: اگر مى‌خواهى در مکه بمان و این کار (خلافت) را به عهده بگیر، ما نیز تو را کمک کرده و یارى کرده و خیرخواه تو خواهیم بود و با تو بیعت خواهیم کرد .حسین به او گفت: پدرم به من خبر داد که در مکه قوچى است که حرمت مکه را خواهد شکست! من دوست ندارم که آن قوچ باشم!عبد الله بن عمرو بن العاص و عبد الله بن عمر بن الخطاب نیز عبد الله بن زبیر را مصداق این روایت می داند؛ «عن عبد الله بن عمرو سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یلحد بمکة رجل من قریش یقال له عبد الله علیه نصف عذاب العالم فوالله لا أکونه فتحول منها وسکن الطائف قلت محمد هو المصیصی لین واحتج به أبو داود والنسائی» عبد الله بن عمرو گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمودند مردى از قریش که به او عبدالله مى‌گویند در مکه الحاد مى‌کند که نصف عذاب عالم بر او است، و قسم به خدا من او نخواهم بود، به همین دلیل از مکه بیرون رفت و در طائف ساکن شد!« أتى عبد الله بن عمرو عبد الله بن الزبیر فقال إیاک والإلحاد فی حرم الله فأشهد لسمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یحلها وتحل به رجل من قریش لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلین لوزنتها قال فانظر یا ابن عمرو لا تکونه»عبد الله بن عمرو بن العاص به نزد عبد الله بن زبیر آمد و گفت مراقب باش که در حرم خدا الحاد نکنى، بدرستیکه از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: یکى از قریش، حرمت مکه را مى‌شکند و در مکه خون او حلال مى‌شود که اگر گناهان او با گناه ثقلین مقایسه شود، برابر است، مراقب باش اى ابن عمر که تو نباشى! از دیگر فرمایشات نبی مکرم اسلام درباره ابن زبیر این است: «ویل للناس منک وویل لک من الناس: واى بر مردم از دست تو». منابع اهل سنت درباره این ماجرا چنین نوشته اند: رسول خدا (ص) روزى حجامت کرده بودند، و به عبد الله بن زبیر گفتند خون را در جایى بریز که کسى نبیند، اما به جاى این کار عبد الله بن زبیر، خون رسول خدا (ص) را نوشید! رسول خدا (ص) وقتى متوجه این کار شدند، به او گفتند: واى بر مردم از دست تو! این روایت، براى کسانى که تبرک را منکر مى‌شوند، و خون رسول خدا (ص) را نجس مى‌دانند، غیر قابل توجیه است! در اخبار آمده است، روزى عبد الله بن زبیر به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى‌که آن حضرت مشغول حجامت بودند، وقتى که حجامت تمام شد، به عبد الله فرمودند برو و این خون را جایى بریز که کسى نبیند، وقتى که از نزد رسول خدا (ص) بیرون رفت، خون را نوشید! پیغمبر (ص) به او فرمودند: اى عبد الله! چه کردى ؟ گفت: آن را در پنهان‌ترین جا از مردم گذاشتم! آن حضرت فرمودند: نکند آن را نوشیده‌اى ؟ گفت: آری! آن حضرت فرمودند: چرا خون را نوشیدی؟ واى بر مردم از دست تو! و واى بر تو از دست مردم!
[۲۶۶] الآحاد والمثانی، الشیبانی، ج۱، ص۴۱۴.


۹.۸ - فضیلت‌های جعلی

به احتمال بسیار، با توجه به نقش زبیریان در سیره نگاری و گردآوری متون تاریخی و روایی، ایشان گزارش‌هایی برای تطهیر و بزرگ نمایی شخصیت ابن زبیر جعل کرده‌اند؛ همچون این نمونه‌ها:
۱. وی به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن می‌گفت؛
۲. نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود؛
۳. نخستین واژه‌ای که درکودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار می‌کرد.؛
۴. زنان جنی را در طواف دید و آنان را فراری داد؛
۵. با مردان جنی همسخن شد و از آنان نمی‌ترسید؛
۶. کنار حجرالاسود برای دستیابی به حکومت حجاز و خلافت، دعا نمود و خواسته اش برآورده شد.
۷. دسته‌ای از گزارش‌ها حاکی‌اند که او به عبادت‌هایی رو می‌آورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند؛ همچون: آن گاه که سیل در مسجدالحرام مانع طواف مردم شده بود، وی شناکنان کعبه را طواف کرد ؛ سجده اش چنان طولانی می‌شد که پرندگان بر پشت او می‌نشستند؛ هفت یا ۱۵ روز پیاپی بدون افطار روزه می‌گرفت ؛ هر شب به گونه‌ای خاص عبادت می‌کرد: شبی را تا صبح می‌ایستاد، شبی تا صبح رکوع می‌کرد و شبی را تا صبح به سجده می‌گذراند ؛ درمیان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سوره‌های طولانی مانند بقره ، آل عمران ، نساء و مائده را خواندند، او از رکوع برنیامد.گزارش‌هایی در دست است که عبادت‌های شگفت آور وی در دوران پایانی زندگی اش باعث شده برخی مانند ابن عباساین عبادت‌ها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت بدانند.
[۳۰۸] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۶۹.





۱۰.۱ - معاویه‌ ابن‌ ابی‌سفیان

معاویه از جاه طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش یزید سخت هشدار داد؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه به سال ۵۰ق.با او همکاری کرد. بر اساس نقل منابع تاریخی ابن زبیر شب هنگام که معاویه خواب بود، در کنار او حرکت کرد.معاویه ترسید و گفت: چه کسى هستى ؟گفت عبد الله بن زبیر! آگاه باش که اگر مى‌خواستم تو را بکشم، مى‌کشتم (نگران نباش؟)معاویه گفت: تو در این حد نیستى! تو نمى توانى پادشاهان را بکشى! هر پرنده‌اى شکار خودش را دارد...ابن زبیر در نهایت چنین می گوید: ما با تو پیمانى بستیم که تا تو زنده باشى به آن وفا خواهیم کرد، وقتى مردى کسى که بعد از تو است، خواهد دانست (که ما که هستیم)

۱۰.۲ - یزید‌ ابن معاویه

یزید به توصیه پدرش معاویه پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان بیعت و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به مکه پناه ببرد. ابن زبیر در مکه در جماعت بنی امیه شرکت نمی‌کرد و در کنار کعبه نماز می‌گزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت می‌کرد و خود را عائذ البیت (پناهنده به خانه خدا) می‌خواند. گویا وی این لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از پیامبر، به کعبه پناه می‌برد و دشمنان او در بیابان بیداء، میان مکه و مدینه، در زمین فرومی روند. به اعتقاد برخی، این شخص امام زمان علیه‌السّلام است.با حضور امام حسین علیه‌السّلام در مکه، ابن زبیر که مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به عراق تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، گاه نیز آمادگی اش را برای همکاری با امام مطرح می‌کرد. امام حسین علیه‌السّلام هنگام خروج از مکه، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) مستند دانست که ظهور فتنه گری را در مکه پیش بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.امام نمی‌خواست با ماندن در مکه مصداق آن شخص باشد و درباره این رخداد به ابن زبیر نیز هشدار داد.روایت یاد شده را افراد دیگری مانند ابن عباس، ابن عمر ، عبدالله بن عمرو عاص و عثمان بن عفان خلیفه سوم نیز به عبدالله بن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین علیه‌السّلام ، خطابه‌ای در رثای وی خواند و اهل کوفه و عراق را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.

۱۰.۳ - عمرو ابن زبیر

یزید بر عبد الله ابن زبیر که خود را مطیع می‌خواند و آماده بیعت با نماینده اش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره،
[۳۵۶] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۵۱.
از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت. از این رو، عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنی امیهو خود داروغه و مامور رویارویی با طرفداران ابن زبیر در مدینه بود، داوطلبانه عهده دار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن زبیر از مناطق مختلف حجاز به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه ذی طوی یا حجون، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او در آمد.رفتار ابن زبیر در برخورد با برادرش، به رغم ادعای دینداری و زهد، نارضایتی و سرزنش مردم مکه را در پی داشت؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ در پشت دار الندوه که به نام یکی از همراهان او «عارم» نام گرفت، محبوس کرد و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را قصاص کند. در جریان این قصاص‌ها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانه‌هایی که به فرزند عبدالرحمن بن عوف زده بود، جان دادو عبدالله فرمان داد تا جنازه او را به دار بیاویزند و پس از مدتی پیکرش را در شعب جیف رها ساخت.

۱۰.۴ - فاجعه حره

با بالا گرفتن کار هواداران ابن زبیر در مدینه و بی توجهی آنان به نامه تهدیدآمیز یزید که ایشان را از مجازاتی بر حذر داشت که مانند داستان عاد و ثمود زبانزد شود،
[۳۹۲] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۲۹.
یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز گسیل داشت. او هنگام اعزام این سپاه که از طوایف مختلف شام تشکیل شده بود، سروده‌ای تهدیدآمیز برای ابن زبیر فرستاد.به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب ابن زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و به فرماندهی عبدالله بن حنظله بر انصار و فرماندهی ابن مطیع بر مهاجران که از طرف ابن زبیر منصوب شده بودند، در ۲۸ ذی حجه سال ۶۳ق. با لشکر شام به نبرد برخاستند.فرمانده شامیان مسلم بن عقبه مری بود که پس از جنایت هایش در این حادثه «مسرف» نامیده شد.او پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه حره را رقم زدند و پس از اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بندگی برای یزید، برای دستیابی به ابن زبیر به سوی مکه آمدند.
[۴۰۲] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۳۱.
مسلم در میانه راه جان داد و به فرمان یزید، حصین بن نمیر کندی فرماندهی آن سپاه را بر عهده گرفت.

۱۰.۵ - محاصره مکه

لشکر شام، مکه را از ۱۳ صفر سال ۶۴ق. محاصره کرد و تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۴ که شامیان از مرگش با خبر شدند، این محاصره را ادامه داد.اردوگاه شامیان، حجون تا بئر میمون بود. حجون قبرستان مکیان در کنار کوه محص بر بالای مکه بود که تا کعبه حدود ۵/۲ کیلومتر فاصله داشتو بئر میمون از چاه‌های دوران جاهلیت میان منا و باب معلاة در ابطح مکه بود.
[۴۱۱] قاموس الحرمین، محمد رضا نعمتی، ص۵۶.
یاران ابن زبیر در مسجدالحرام مستقر گشتند.

۱۰.۶ - آتش زدن کعبه

شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود، مسلم بن عقبه، و با توجه به محیط جغرافیایی مکه و تمرکز جمعیت در مسجدالحرام، از سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام از جمله کوه احمر، پشت دار الندوه و کوه ابوقبیس منجنیق نصب کردندو با پرتاب سنگ و گلوله‌های قیراندود و شعله ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. مکیان برای پاسداری از کعبه و طواف کنندگان، سقفی از چوب ساج و پوست چرم گرداگرد کعبه و روی آن قرار دادند. سنگ‌های منجنیق با اصابت به کعبه آن را ویران کرد
[۴۲۰] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۹.
و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.
[۴۲۲] اخبار الکرام، احمد بن محمد الملکی، ص۱۳۳.
بر پایه گزارش یعقوبی، ابن زبیر مانع خاموش کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.
[۴۲۳] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۲.
زمان آتش سوزی را ۲۷ یا ۲۹ روز پیش از رسیدن خبر مرگ یزید دانسته‌اند.
[۴۲۴] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۹.
برخی زمان آتش سوزی کعبه را روز شنبه سوم ربیع الاول سال ۶۴ق. نیز یاد کرده‌اند.عده‌ای عامل سرایت ناخواسته آتش را یکی از لشکریان ابن زبیر به نام مسلم بن ابی خلیفه مذحجی می‌دانند.برخی دیگر سرایت آتش به کعبه را کاملا تصادفی و بدون دخالت عامل انسانی دانسته‌اند.؛ اما استقرار منجنیق شامیان بر کوه ابوقبیس برای کوبیدن کعبهو رجزهای شامیان در این زمینهگواه تصمیم پیشین آنان برای این کار است. این منجنیق یک بار با صاعقه نابودو دیگر بار برپا شد.زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه هایشان شامیان را آتش زنان خانه خدا نامیدند.
[۴۳۶] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۲۰.
شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند و اجازه خواستند تا کعبه را طواف کنند. به رغم مخالفت عده‌ای از جمله خوارج، بر پایه فتوای مسور بن مخرمه، ابن زبیر اجازه این کار را به آنان داد؛ گر چه برخی گزارش‌ها حکایت دارند که وی از ورود آنان به مکه جلوگیری کرد.
[۴۴۴] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۷.
ابن زبیر در این جنگ، برادرانش منذر و ابوبکرو عمو زادگانش حذافة بن عبدالرحمن بن عوام و مقداد بن اسود بن عوام را از دست داد؛ هر چند گزارش شده که مرگ منذر با زمینه سازی ابن زبیر و احتمالا برای جلوگیری از رقابت او بر سر قدرت بوده است.




۱۱.۱ - ثروتی عظیم

ابن زبیر با توجه به پیوند نسبی اش با عایشه و خدیجه، همسران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، سابقه پدرش در اسلام، نسبت خویشاوندی اش با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، عضویت پدرش در شورای خلافت عمر
[۴۵۱] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۱۶۰.
[۴۵۲] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۴۲.
و نیز با این ادعا که عثمان با او درباره خلافت پیمان بسته و همین باعث شده تا زبیر و طلحه پشت سر او نماز بگزارند، خود را برای خلافت شایسته تر از بنی امیه می‌دانست. ابن زبیر به عنوان فرزند بزرگ زبیر، پس از مرگ وی متولی میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ درهم شد و با فروش بخش‌هایی از آن، بدهی او را که معادل۱/۲۰۰/۰۰۰درهم بود، پرداخت نمود و پس از این که چهار سال در ایام حج اعلان کرد که هرکه از پدرش طلبی دارد، به او مراجعه کند، باقیمانده ارثش را میان ورثه قسمت کردو بر پایه وصیت پدرش، ثلث مالش را که افزون بر۱۷/۰۰۰/۰۰۰ درهم می‌شد، به نفع فرزندان خود در اختیار گرفت. نمی‌توان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بی تاثیر دانست. یزید که از تمایل مردم مدینه به ابن زبیر آگاه بود، پس از قتل عمرو ابن زبیر که فرماندهی نیروهای حاکم مکه و مدینه بدست برادرش عبدالله ابن زبیر گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن حنظله را نزد خود خواند و به رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به فسق و آلودگی وی گواهی دادند. ابن زبیر پس از پیروزی بر لشکر اموی مدینه، با مشورت مادرش اسماء،

۱۱.۲ - دفاع از حرم

گروه‌ها و افراد گوناگون ابن زبیر را با انگیزه دفاع از مسجدالحرام یاری کردند؛ از جمله دسته ای۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود و در پرتاب زوبین مهارت داشتندو نیز گروهی ۷۰ نفری از خوارج که ابن زبیر با روی گشاده از آنان استقبال کرد و بدون پرس و جوی دقیق درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ اما پس از مرگ یزید که آنان خواستار اظهارنظر صریح ابن زبیر درباره اعتقاداتشان از جمله در زمینه اشتباهات عثمان در دوران خلافتش شدند، او آنان را از خود راند. آنان نیز به سرکردگی نافع بن ازرق حنظلی به بصره رفتند و با بهره گیری از اوضاع سیاسی آشفته، یاران خود را از زندان ابن زیاد رهانیدند و دامنه فعالیت خود را در اهواز گسترش دادند و تا پایان دوران حکومت زبیریان بر عراق، دشمنی خطرناک و قوی در برابر آنان بودند. مختار بن ابی عبیده ثقفی نیز در حمله حصین بن نمیر به مکه، با ابن زبیر همکاری کرد.

۱۱.۳ - فساد و مرگ یزید

یکی از مهمترین عوامل به قدرت رسیدن ابن زبیر فساد آشکار و خباثت‌های ظاهری یزید بوده است؛ عبد الله با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبه‌ای در مکه با بیان مفاسد و آلودگی‌های یزید، مردم را به خلع او فراخواند و در این زمینه با مردم مدینه نامه نگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با عبدالله بن مطیع عدوی به نیابت از او بیعت کردند.آنان با اجازه او، عثمان بن محمد، حاکم یزید، را بیرون راندند و پس از فشار بر بنی امیه، آنان را اخراج کردند.
[۴۸۱] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۶۹.
بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید بن معاویه، به سرکردگی ضحاک بن قیس فهری هوادار خلافت ابن زبیر بودند. از همین رو، حصین بن نمیر، فرمانده لشکر محاصره کننده که خود نیز از سران شام بود، به عبدالله پیشنهاد کرد تا با نادیده گرفتن کشتار مدینه به دست شامیان، برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن زبیر که گویا قدرت شام را دست کم گرفته بود، پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بی کیاست بداند.برخی نیز سبب رد پیشنهاد حصین را بی اعتمادی ابن زبیر به جایگاه اجتماعی او در شام، ترس از پراکندگی نیروهایی که او را به عنوان پناهنده به خانه خدا یاری می‌دادند، تکیه ابن زبیر بر حجاز به عنوان وطن اصلی و پایگاه عشیره و قبیله‌اش، و ترس او از نیرنگ و خدعه حصین دانسته‌اند.
[۴۸۸] تاریخ مکه، سباعی، ص۱۳۷.


۱۱.۴ - اعلان بیعت

ابن زبیر در نهم رجب سال ۶۴ق.مردم را به بیعت با خود بر پایه کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و اله) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانسته‌اند؛ یعنی هنگامی که بنی امیه به سبب اختلاف‌های خود نتوانسته بودند خلیفه‌ای را به جای او معین کنند. در میان بزرگان مکه و مدینه، افزون بر سران بنی هاشم از جمله محمد بن حنفیه و ابن عباس که از بیعت باابن زبیر سر باززدند، کسانی چون ابن عمر هم بودند که اعلان نمودند با هیچ گروهی بیعت نمی‌کنند و با جماعت نیز مخالفت نمی‌ورزند. مردم حمص با نعمان بن بشیر، مردم دمشق با ضحاک بن قیس، مردم قنسرین با زفر بن حارث، مردم کوفه با عامر بن مسعود، مردم بصره با سلمة بن ذویب، مردم خراسان با عبدالله بن خازم و مردم یمن با بحیر بن ریسان، از طرف او بیعت کردند.
[۴۹۵] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۵.
به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. وی پس از دعوی خلافت، طرفداران بنی امیه را از مکه راندو با محاصره سعد مولای عتبة بن ابی سفیان، از هواداران بنی امیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.این کار او با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبه رو شد.




۱۲.۱ - محمد بن حنفیه

عبد الله از سران بنی هاشم و محمد بن حنفیه بغض شدیدی در دل داشت که بعد از به دست گرفتن مکه این بغض را آشکارا ابراز می نمود. با رسیدن خبر بیعت مردم مناطق مختلف به مکه، ابن زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق نظر همه مسلمانان بر خلافت او دانست. هفده(۱۷) نفر از پیروان او که از کوفه به مسجدالحرام پناهنده شده بودند، با همین استدلال از بیعت سر باززدند و ابن زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.پس از اهانت او به امام علی علیه‌السّلام بر منبر مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.
[۵۰۵] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۲.
[۵۰۶] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
پس از قیام مختار در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل زبیری آن سرزمین، ابن زبیر که از اقبال مردم به ابن حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در حجره زمزم زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.برخی ابن عباس را نیز در میان زندانیان دانسته‌اند.
[۵۱۰] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامه‌ای مخفیانه، از مختار که در کوفه حکومت را به دست داشت، یاری خواست.
[۵۱۲] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
عبد الله بن زبیر بسیار بد با بنی هاشم برخورد کرد و آنها را در محاصره قرار داده و آزار داد، و کلام خود را متوجه محمد حنفیه کرده و او را دشنام داد و از او بد گویى کرد و به او و بنى‌هاشم دستور داد که در شعب در مکه بمانند! و نگهبانانى بر آنها گمارد، و در سخنانى که به آنها گفت این بود:قسم به خدا یا بیعت مى‌کنید و یا شما را با آتش مى سوزانم! به همین سبب آنها بر جان خویش ترسیدند!سلیم ابوعامر مى‌گوید: من محمد حنفیه را دیدم که در زمزم زندانى شده بود!«فأظهر شتمه وعیبه وأمره وبنی هاشم أن یلزموا شعبهم بمکة وجعل علیهم الرقباء وقال لهم فیما یقول والله لتبایعن أو لأحرقنکم بالنار فخافوا على أنفسهم قال سلیم أبو عامر فرأیت محمد بن الحنفیة محبوسا فی زمزم»
[۵۱۷] الطبقات الکبرى، الزهری، ج۵، ص۱۰۰،
مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن زبیر برای سوزاندن ابن حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود. آنان شعار یا لثارات الحسین، شعار توابین، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر، ابن زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران ابن حنفیه به صف بندی در مسجد واداشت.این صف بندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، عمره گزاران برای طواف ازمیان صف‌ها می‌گذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی مختار که طرفداران ابن حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند، او و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل مختار در سال ۶۷ق.آسوده در شعب علی جای گرفتند.پس از قتل مختار، ابن زبیر دیگر بار ابن حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد و ناچارش کرد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در شام بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.پس از بازگشت ابن حنفیه به شعب علی، ابن زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفی‌اش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و ابن حنفیه را تا پایان موسم حج مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با ابن زبیر، به نفرین ابن زبیر بسنده نمود.بلاذری در کتاب انساب الاشراف در باره برخورد ابن زبیر با محمد بن حنفیه می گوید: «فکف ابن الزبیر عن ابن الحنفیة حتى إذا حج الناس، وکان یوم النفر أرسل إلیه: تنح عن هذا المنزل وانفر مع الناس وإلا فإنی مناجزک. فسأله معاذ بن هانئ وغیره من أصحابه أن یأذن فی مقارعته، وقالوا: قد بدأک بالظلم واضطرک وإیانا إلى الامتناع، فقال له ابن مطیع: لا یغرنک قول هؤلاء فإنهم قتلة أبیک وأخیک، فقال له: نصبر لقضاء الله، اللهم ألبس ابن الزبیر لباس الذل والخوف، وسلط علیه وعلى أشیاعه وناصریه من یسومهم مثل الذی یسوم الناس، اللهم ألبسه بخطیئته، وأجعل دائرة السوء علیه، سیروا بنا على اسم الله إلى الطائف.»عبد الله بن زبیر، محمد حنفیه را ترک کرد، تا زمانى که وقت حج شد، روز نهم، به نزد او فرستاد و گفت: از خانه بیرون برو و با مردم به عرفات برو، وگرنه من تو را عذاب خواهم کرد!معاذ بن هانى و دیگر یاران محمد حنفیه از او اجازه خواستند که با عبد الله بن زبیر درگیر شوند! و گفتند او شروع به ظلم کرده است، و تو و ما را مضطر به مقابله کرده است!ابن مطیع به محمد حنفیه گفت: فریب اینان را مخور که همینها پدر و برادر تو را کشتند!به همین دلیل محمد حنیفه گفت: بر قضاء خدا صبر مى‌کنیم!خدایا عبد الله بن زبیر را لباس ذلت و ترس بپوشان، و کسانى را بر او و یاورانش مسلط کن، که بر سر آنها همان بلایى آورند که بر سر مردم آوردند! خدایا او را به خاطر گناهانش دچار عذاب گردان، و او را در دایره سختى‌ها بینداز؛ با یاد خدا ما را به سمت طائف ببرید!

۱۲.۲ - عبدالله بن عباس

ابن زبیر در دوران حکومت خود، با عبدالله بن عباس، چهره سرشناس علمی امت اسلام و از سران بنی هاشم، برخوردی خشن داشت. حضور ابن عباس در رکاب امام علی علیه‌السّلام در جنگ جمل و فتوا به جواز ازدواج موقت و بیان این نکته که خود ابن زبیر حاصل چنین ازدواجی بوده که اسماء نیز آن را تایید می‌کرد،
خشم او را از ابن عباس دو چندان می‌کرد تا آن جا که بر منبر به او اهانت می‌نمود.اما عامل اصلی درگیری او با ابن عباس سر باززدن وی از بیعت با ابن زبیر، پیش و پس از مرگ یزید بود؛ کاری که اتفاق نظر بزرگان امت بر خلافت ابن زبیر و مشروعیت خلافتش را زیر سؤال می‌برد.
[۵۴۴] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۴۷.
در این میان، تحریک اطرافیان او بر ضد ابن عباس نیز بی اثر نبود.ابن عباس، او را شایسته خلافت نمی‌دیدو عامل هتک حرمت خانه امن الهی می‌دانست.
[۵۴۸] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۰.
تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن
[۵۵۰] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
و درگیری وی با محمد بن حنفیه و اهانت به او و اخراجش از مکه، اعتراض ابن عباس را در پی داشت و تنش میان آن دو را التهاب بخشید تا آن جا که ابن زبیر با درشت گویی او را نیز از مکه اخراج کرد.
[۵۵۳] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
ابن زبیر در پی آگاهی از نکوهش هر روزه ابن عباس از حاکمان مسلمان در مجالس درسش، او را که پس از اخراج از مکه به طائف رفته بود، توبیخ و تهدید نمود. ابن عباس نیز این تهدید را با نامه‌ای تند پاسخ داد.یعقوبی در کتاب تاریخ یعقوبی چنین آورده است: «ولما لم یکن بابن الزبیر قوة على بنی هاشم وعجز عما دبره فیهم أخرجهم عن مکة وأخرج محمد بن الحنفیة إلى ناحیة رضوى وأخرج عبد الله بن عباس إلى الطائف إخراجا قبیحا وکتب محمد بن الحنفیة إلى عبد الله بن عباس أما بعد فقد بلغنی أن عبد الله بن الزبیر سیرک إلى الطائف فرفع الله بک أجرا واحتط عنک وزرا یا ابن عم إنما یبتلى الصالحون وتعد الکرامة للأخیار ولو لم تؤجر إلا فیما نحب وتحب قل الأجر فاصبر فإن الله قد وعد الصابرین خیرا والسلام»چون عبد الله بن زبیر قدرت مقابله با بنى‌هاشم را نداشت، و از نقشه‌هایى که براى آنها کشیده بود عاجز ماند، آنها را از مکه بیرون کرد؛ و محمد حنفیه را به منطقه رضوی و عبد الله بن عباس را به طائف به نحوى زشت تبعید کرد. محمد حنفیه به عبد الله بن عباس نامه نوشت که «اما بعد، به من خبر رسید که عبد الله بن زبیر تو را به طائف تبعید کرده است! خدا اجر تو را بالا ببرد و سختى را از تو بردارد، اى پسر عمو! بدرستیکه صالحان دچار امتحان مى‌شوند و کرامت براى نیکان آماده شده است، و اگر سزاى ما در دنیا تنها آن چیزى باشد که من و تو دوست داریم، پاداش (آخرت) کم مى‌شود؛ بدرستیکه خداوند به صابرین نیکى را وعده داده است.
[۵۵۸] تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،


۱۲.۳ - مختار ثقفی

مختار با ابن زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.
[۵۶۰] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۷۱.
وی پس از پایان محاصره به کوفه رفت و با حمایت شیعیان قدرت را به دست گرفت. و ابن مطیع، حاکم ابن زبیر، را از کوفه بیرون راند. بر پایه گزارش‌هایی، ابن زبیر مختار را به حکومت کوفه منصوب کرد؛ اما وقتی این منصب را از او بازپس گرفت، مختار با نفی خلافت ابن زبیر، شعار حمایت از اهل بیت و خون خواهی امام حسین علیه‌السّلام را سرداد.
[۵۶۸] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۱-۳۲.
هر چند برخی منابع که احتمالا تحت تاثیر زبیریان نگاشته شده‌اند، دلیل جدایی مختار از ابن زبیر را محروم ماندنش از مناصب حکومتی زبیریان دانسته‌اند،
[۵۷۱] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۸.
بعید نیست تلاش مختار برای خون خواهی امام حسین علیه‌السّلام صادقانه بوده باشد. درگیری میان ابن زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.
[۵۷۵] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۷.
بر اساس گزارش‌های دیگر، علت دشمنی ابن زبیر با مختار، افزون بر هواداری مختار از رقبای سیاسی ابن زبیر یعنی بنی هاشم، برداشت ابن زبیر از روایتی بود که قاتل وی را مردی از قبیله ثقیف می‌دانست و ابن زبیر وی را بر مختار تطبیق می‌کرد. با شروع مجازات حادثه آفرینان عاشورا و قاتلان امام حسین علیه‌السّلام به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد مصعب، حاکم زبیری بصره، گریختند و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.به رغم ادعای ابن زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین علیه‌السّلام آنان را مجازات کند، مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن زبیر،
[۵۹۱] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۲.
به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را با اصرار اشراف عراق کشت. شمار اینان را ۶۰۰۰ تا ۸۰۰۰ نفر یاد کرده‌اند
[۵۹۵] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۲.
که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان ایرانی، از موالی کوفیان بودند که به توصیه عبیدالله بن حر جعفیگردن زده شدند.این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در دار الاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار دوزخ دانست.مصعب، به دستور برادرش ابن زبیر، همسر مختار عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری را که شوهرش را بنده‌ای درستکار و محب اهل بیت می‌دانست، اعدام کرد.

۱۲.۴ - بازسازی کعبه

ابن زبیر پس از بازگشت لشکر حصین بن نمیر در ۲۵ ربیع الثانی سال۶۴ق.با برداشتن روپوش‌های کعبه و اطراف آن، با آسیب جدی بنای کعبه و سیاه و سه تکه شدن حجرالاسود بر اثر آتش سوزی روبه رو شد. گویا ابن زبیر پیشتر در اندیشه بازسازی کعبه بود؛ زیرا در زمان حیات عایشه از او روایتی شنید که پیامبر از شکل موجود کعبه در زمان خود ناخشنود بوده است. او ۱۰ نفر از بزرگان صحابه را برای گواهی دادن به این حدیث نزد عایشه فراخواند.بر پایه این روایت، قریش به سبب کمبود بودجه در ساخت کعبه کوتاهی کردند؛ زیرا می‌خواستند کعبه را تنها با درآمدهای حلال و پاکشان بسازند.
[۶۱۱] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۹۴.
از همین رو، بخشی از کعبه را در حجر اسماعیل وانهادند و برای آن که ورود و خروج را انحصاری کنند، در کعبه را بالاتر از سطح حرم قرار دادند.بر پایه این گزارش، پیامبر تاکید فرموده بود که اگر می‌توانست کعبه را خراب می‌کرد و آن را بر پایه طرح ابراهیم علیه‌السّلام می‌ساخت و دو در شرقی و غربی برای ورود و خروج آن قرار می‌داد. پیامبر بخش‌هایی از کعبه را که در حجر مانده بود، برای عایشه معین کردهو عایشه نیز آن را به ابن زبیر نشان داده بود.دستیابی به افتخار بازسازی کعبهو زدودن اتهام آتش زدن کعبه را نیز می‌توان در تصمیم او برای بازسازی کعبه دخیل دانست. او از افراد مختلف درباره این کار نظرخواهی کرد؛ اما بیشتر مردم، به ویژه ابن عباس، بدان سبب که این کار حاکمان بعدی را در تخریب کعبه گستاخ می‌کند، با آن مخالفت ورزیدند. او پیشنهاد کرد که به تعمیر و ترمیم کعبه بسنده شود؛ ولی ابن زبیر این کار را مخالف شان کعبه دانست. جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از سرشناسان نیز با بازسازی کامل کعبه موافق بودند.سرانجام عبدالله بن زبیر در روز شنبه ۱۵ جمادی الثانی سال ۶۴ق. تخریب کعبه را به دست خود آغاز کرد. او اولین کسی است که کعبه را ویران کرد و سپس بنا نمود.
[۶۳۷] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۸۹.
بر پایه روایتی از پیامبر، مردانی حبشی با ساق‌های باریک و نحیف تخریب گر کعبه قلمداد شده بودند. ابن زبیر برای آن که کارش مصداق این حدیث شناخته شود، چند غلام حبشی را برای این کار به خدمت گرفتو دیوارهای کعبه را کاملا فروریخت. مردم مکه از ترس نازل شدن عذاب به سمت منا گریختند.او محل کعبه و حجر اسماعیل و پایه‌های آن را تا رسیدن به سنگ‌های عظیمی که مانند انگشتان دو دست یا گردن‌های شتر الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۸۶.     در هم تنیده شده بودند، حفرکرد.
[۶۴۶] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۰.
با ضربه زدن به این پایه‌ها که تا حجر اسماعیل ادامه داشت، تمام مکه به شدت به حرکت درآمد و کسانی که به تخریب و بازسازی کعبه رای داده بودند، پشیمان شدند و همه مردم به وحشت افتادند.
این حفاری و پایه گذاری خانه بر پایه‌های ابراهیمی تحت نظارت شماری از بزرگان مکه انجام شد.به گزارش مجاهد بن جبر، بخشی از حجرالاسود که در داخل دیوار کعبه مانده و در این بازسازی نمایان شده بود، رنگ سفید داشت. ابن زبیر به توصیه ابن عباس حصاری چوبی گرداگرد پایه‌های کعبه قرارداد تا مردم پیرامون آن طواف کنند و به سوی آن نماز بخوانند.
[۶۵۴] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
[۶۵۵] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۸۹.
ابن زبیر در این بازسازی با افراد سالخورده و آگاه درباره کعبه مشورت نمود و سنگ‌های مورد نیاز خود را از همان هفت کوه (حراء، ثبیر، مقطع، خندمه، حلحله، مفجر مزدلفه، مقلع الکعبه) استخراج کرد که قریش برای بازسازی پیشین کعبه از آن استفاده کرده بود.نیز ملات کعبه را از گچ با دوام یمنی برگزید که به سفارش او از صنعا وارد می‌شد.در مدت بازسازی کعبه، حجرالاسود در پارچه‌ای از حریر گرانبهای سفید درون جعبه‌ای همراه دیگر اشیای کعبه، در دارالندوه نگهداری می‌شد.بر پایه گزارشی، او در حفاری حجر اسماعیل به سنگی سبز برخورد که عبدالله بن صفوان آن را قبر اسماعیل دانست و به حال خود رها کرد.
[۶۶۶] تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۷۵.


۱۲.۵ - ویژگی‌های بازسازی

۱. داخل کردن بخشی از حجر اسماعیل در کعبه، به استناد حدیث عایشه که باعث شد تا با افزوده شدن ۱۰ ذراعبه مساحت کعبه، دیوار‌های ۱۸ ذراعی آن کوتاه به نظر آید
[۶۶۹] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
و همین سبب شد تا ابن زبیر دیوارهای کعبه را نیز به ارتفاع ۲۷ ذراع برساند.
۲. جاسازی حجرالاسود که بر اثرآتش سوزی سه تکه شده بود، درون قابی نقره‌ای.
[۶۷۳] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.

۳. نصب دو در دو لنگه‌ای روبه روی هم برای کعبه، روی زمین و بدون فاصله با سطح حرم که هریک ۱۱ذراع ارتفاع داشت. در شرقی برای ورود و در غربی برای خروج مشخص شد. پیش از این، در کعبه یک لنگه بود و با سطح زمین حدود دو متر فاصله داشت.
[۶۷۶] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
[۶۷۷] کعبه و جامه آن، محمد الدقن، ص۵۸.

۴. ساختن راه پله‌ای چوبی، گرد و مزین به طلا در رکن شامی، برای رفتن بر بام کعبه.
۵. افزایش قطر دیوارهای کعبه به دو ذراع و جاسازی حجرالاسود در آن.
۶. کاستن از ستون‌های درون کعبه از شش به سه ستون.
[۶۸۲] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.

۷. پرکردن روزنه‌های سقف کعبه با ماده‌ای به نام بلق برای تامین نور داخل کعبه که به سفارش او از صنعا آورده بودند.
[۶۸۴] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
تعداد این روزنه‌ها را چهار عدد گزارش کرده‌اند.
[۶۸۵] تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۶۷.

۸. گسترش مسجدالحرام. بر پایه روایت ازرقی، ابن زبیر با خریدن خانه‌های پیرامون مسجدالحرام، آن را از سمت شرق و از سوی رکن شامی و نیز از طرف رکن یمانی گسترش داد. این اقدام، مسجد را تا دره پس از صفا و دارالندوه گستردو به این ترتیب مسعی نیز وسعت یافت
[۶۸۷] حجاز در صدر اسلام، احمد العلی، ص۴۸۳.
و مساحت مسجد به بیش از هفت جریب (تقریبا ۸۴۰۰ متر مربع) رسید.
[۶۸۸] تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۸۴.
بنا بر گزارشی، او خانه‌های پیرامون کعبه را ویران کرد؛ زیرا صاحبان آن را متجاوز به حریم کعبه می‌دانست.بدین ترتیب، بیشتر خانه‌های پیرامون مسجد به آن پیوست.
[۶۹۰] اعلام العلماء، عبدالکریم القطبی، ص۷۷.

۹. مسقف کردن مسجدالحرام و افزودن هفت ذراع به دیوارهای آن که از عهد عثمان کوتاه بود.
۱۰. انتقال محل سقایت از میان رکن و زمزم به گوشه مسجد نزدیک صفا.
۱۱. تزیین کعبه و طلاکاری آن و ستون هایش و ساختن کلید طلایی برای آن.
[۶۹۵] اعلام العلماء، عبدالکریم القطبی، ص۵۳.

۱۲. مشک اندود کردن درون و بیرون دیوارهای کعبه.
۱۳. پوشاندن کعبه با پارچه‌های دیبا.
۱۴. نصب ناودانی که آب آن در حجر اسماعیل می‌ریخت.
[۷۰۵] مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص۲۸۰.
[۷۰۶] کعبه و جامه آن، محمد الدقن، ص۵۸.

۱۵. ساختن شاذروان کعبه برای استحکام بیشتر دیوار‌های آن.
[۷۰۸] تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۶۳.

۱۶. سنگ فرش کردن زمین مسجدالحرام به شعاع ۱۰ ذراع پیرامون کعبه.
[۷۱۰] مکه و مدینه، عبیدالله محمد امین کردی، ص۸۱.

پس از بالارفتن دیوارها تا مکان سابق حجرالاسود، در هنگام نماز جماعت، خود ابن زبیر یا پسرش حمزه یا عباد همراه جبیر بن شیبة بن عثمان
[۷۱۱] محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
از خاندان پرده داران کعبه، حجرالاسود را در جای خود نصب کردند و این کار اعتراض بسیاری را برانگیخت.
[۷۱۳] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
این بازسازی در ۱۷ رجب سال ۶۵ق. پایان یافتو کعبه با پارچه سفید مصری پوشانده شد. ابن زبیر به شکرانه پایان کار، همراه هوادارانش از تنعیم محرم شد و از همه خواست به مقدار توانشان قربانی کنند و خود ۱۰۰ شتر قربانی کرد. ازرقی شمار قربانی‌های این روز را بی سابقه دانسته است.
[۷۱۵] شرف النبی، ابوسعید خرگوشی، ص۳۸۸.
بر پایه گزارشی، از آن پس عمره این روز نزد مکیان سنت شد.
ابن زبیر هر سال در روز عاشورا جامه‌ای نو بر کعبه می‌پوشاند
[۷۱۷] مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص۲۸۲.
و هر روز با قرار دادن یک رطل ماده خوشبو کننده و در روز‌های جمعه دو رطل در آتشدان، آن را خوشبو می‌کرد.بنای جدید کعبه چندان نپایید و پس از مرگ ابن زبیر و سلطه حجاج بن یوسف بر مکه به سال ۷۳ ق. وی به فرمان عبدالملک بن مروان، در غربی کعبه را بربست و حجر اسماعیل را به حالت سابق بیرون از کعبه قرار داد و درکعبه را به ارتفاع پیشین بازگرداند.



ابن زبیر پس از قدرت یافتن، بنی امیه از جمله مروان بن حکم بیمار و پیر و نیز پسرش عبدالملک را از مدینه اخراج کرد. حضور مروان در شام باعث شد تا در گردهمایی بنی امیه در جابیه به تاریخ دوشنبه نیمه ذی قعده سال ۶۴ق. به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر به میدان آید.همو در نبرد مرج راهط در ذی حجه سال ۶۴ق.بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شد و ضحاک بن قیس را کشت.
[۷۲۸] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۲.
به این ترتیب، در زمانی کوتاه قدرت ابن زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، مصر نیز در سال ۶۵ق. از سلطه او بیرون رفت.
[۷۳۱] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۲۲.
[۷۳۲] مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۸.
دشمنی ابن زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت در سال ۶۵ق. ابن زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضد آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبه هایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یاد کردن از لعنت پیامبر بر حکم بن عاص، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل می‌کرد.بر پایه برخی گزارش‌ها، او هر شب کنار در کعبه می‌ایستاد و بدعت‌ها و جنایت‌های بنی امیه و معاویه را بازمی گفت. عبدالملک برای گرفتن این فرصت از ابن زبیر، شامیان را از رفتن به حج بازداشت و در پاسخ به اعتراضشان، با کمک فتوای زهری، آنان را به حج گزاردن در بیت المقدس و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان ساده دل نیز در ایام حج گرد این صخره طواف می‌کردند و اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان، همان جا انجام می‌دادند.
[۷۳۵] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
ابن زبیر گنبد و بارگاهی را که عبدالملک برای جلب توجه مردم به صخره ساخته بود، ایوان کسرا و کاخ سبز او می‌خواند.اختلاف‌های داخلی میان بنی امیه و تهدید رومیان و خوارج در این سال‌ها، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن زبیر بازداشت
[۷۳۹] . الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۷.
[۷۴۰] دولت امویان، محمد سهیل طقوش، ص۱۱۰.
تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز فرستاد.

۱۳.۱ - محاصره دوم کعبه

حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. بعد از مرگ مصعب با آگاهی از ناتوانی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.سپس به سوی مکه حرکت و در بئر میمون اردو زد و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذی حجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در روز سه شنبه ۱۷ جمادی الاولی سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانسته‌اند.در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در عرفات و رمی جمرات بازماند، حج نگزارد و به کشتن شتری بسنده کرد.در این زمان حجاج بن یوسف با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد، با آن که به سبب جلوگیری ابن زبیر، طواف کعبه و سعی میان صفا و مروه را انجام نداده بود.بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.حجاج با نصب منجنیق بر کوه‌های پیرامون مسجدالحرام و ابوقبیس، زبیریان را سخت کوبید. در این میان، سنگ‌های منجنیق به کعبه اصابت کرد و به آن آسیب رساند.گزارش دیگری هدف سنگ‌های حجاج را تخریب قسمتی از کعبه دانسته که ابن زبیر بر دیوار آن در ناحیه حطیم افزوده بود.به خواست برخی صحابه مانند ابن عمر یا جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری، حجاج تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، هجوم را متوقف کرد و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا او مبارزه اش را با ابن زبیر ادامه دهد.
همزمان با پرتاب نخستین سنگ به سوی کعبه، رعد و برقی سخت پدیدار شد که شامیان را بیمناک ساخت. حجاج برای زدودن بیم آنان با دست خود سنگ در منجنیق گذاشت.
فردای آن روز ۱۴ نفر از شامیان با اصابت برق کشته شدند و هراسی سخت در دلشان افتاد. اما روز بعد یاران ابن زبیر نیز مورد اصابت برق قرار گرفتند. حجاج این رعد و برق‌ها را در منطقه مکه طبیعی شمرد و دیگر بار شامیان به پرتاب سنگ با منجنیق ادامه دادند.این سنگ‌ها دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کناره‌های کعبه را ویران کردو حجرالاسود را از جای خود بیرون افکند.سپس حجاج دستور داد تا با گلوله‌های نفت آلود و آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پرده‌های کعبه را سوزاند، ابن زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.
وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن زبیر که نمی‌خواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود. او آن آذوقه را تقسیم نمی‌کرد تا نیروهایش با دیدن آن، نیروی روحی یابند.خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تاسی به امام حسن علیه‌السّلام فرامی خواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شان و جایگاهش سخت تنبیه کرد.
[۷۹۹] الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۸.
این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی
سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.

۱۳.۲ - مرگ ابن زبیر

بر پایه گزارشی، ابن زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک می‌خورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازه اش بوی بد نگیرد. آخرین روز در گفت وگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی گناه و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلم‌ها وجنایت‌های کارگزارانش خشنود نبوده است. او انگیزه خود را از این سخنان، دلداری مادر و نه تزکیه خود دانست.
[۸۲۰] تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۷.
وی به سفارش مادرشبا یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنی سکون و بنی مراد در ۷۲ سالگی کشته شد. در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.سر او را همراه سرهای عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردندو آن جا نصب کردند. سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت. روایت‌های دیگر محل قتل ابن زبیر را نزدیک حجون دانسته‌اند.بر پایه برخی روایت‌ها، عبدالملک سر ابن زبیر را برای تسلیم کردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن زبیر در خراسان، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.حجاج جسد ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت. مکان این آویختگی، کنار گردنه سمت راست حجون نزدیک قبرستان المعلات در عقبه مدینهیاد شده است. سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد. از آن پس این گونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، جسد ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و اله) ملحق شد.


ابن زبیر بین هشت تا ده سال، بنابر اختلاف اقوال سرپرستی حاجیان( امیر الحاج ) را بر عهده داشت. او در سال ۶۳ق. آن گاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.پس از ادعای خلافت در سال‌های ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم حج گزارد.اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.او در دهه اول ذی حجه میان نماز ظهر و عصر بر منبر می‌نشست و مناسک حج را به مردم می‌آموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانسته‌اند.از جمله فتاوای او درحج عبارتند از: حرمت تمتع در حجة الاسلام، استحباب استلام همه ارکان کعبه، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر رو به روی کعبه، انجام دادن طواف به صورت قران (انجام دو طواف بدون فاصله شدن نماز طواف)، خواندن دعا زیر ناودان کعبه، جواز غذا خوردن و خوابیدن در مسجدالحرام، نهی از مسح و لمس مقام ابراهیم، رساندن عدد شوط‌های طواف استحبابی به عدد فرد در صورت بیشتر شدن شوط‌ها از هفت، ترجیح نماز جماعت استداره‌ای بر گرد کعبه، و اکتفا به خواندن نماز عید در روزی که جمعه و عید قربان هم زمان شوند. ابن عباس نیز فتوای اخیر را تایید کرد.از جمله روایت‌های او درباره حرمین و حج، روایت مشروعیت حج نیابی از پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّمو تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.او در وصف حج بنی اسرائیل می‌گفت: ۷۰/۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از تنعیم وارد حرم می‌شدند.وی به نقل از پدرش، مقام ابراهیم و جای گام‌های او را مکانی می‌دانست که ابراهیم بر آن اعلان عمومی حج کرد.نیز او روایت‌های فراوان درباره فضیلت نماز در مسجدالحرام نقل کرده است.ابن زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم ردیف ابوبکر، ‌ ام سلمه، انس بن مالک و ابوسعید خدری به شمار آورده‌اند. احمد بن حنبل ۳۲ حدیث از او در مسند خود نقل کرده و ذهبی روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.او از پدرش، پدر بزرگش ابوبکر، مادرش اسماء، خاله اش عایشه، عمر، عثمان و دیگران روایت نقل کرده و برادرش عروه و پسرانش عامر و عباد و پسر برادرش محمد بن عروه و کسانی چون عامر شعبی و وهب بن کیسان و طاووس بن یمان، راوی حدیث او بودند.پس از شکست ابن زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان اموی و عباسی نزدیک کردند؛ زیرا نزد خوارج و شیعیان جایگاهی نداشتند. در آثار سیره نبوی (صلی الله علیه و اله) که به دست زبیریان تدوین شده، دو گرایش دیده می‌شود: بیان سیره آل زبیر و کسانی که با آنان ارتباط نسبی و سببی داشته‌اند؛ گزینش اخباری که حاکمان اموی و عباسی از آن نمی‌رنجیدند.
[۹۰۵] نقد و بررسی منابع سیره نبوی، رسول جعفریان، ص۹۰-۹۱.





۱۵.۱ - در مکه

براساس منابع تاریخی زبیر در هنگام مرگ چندین خانه از خود به ارث نهاد و همچنین از خانه‌های فراوانی در حرمین شریفین یاد شده که متعلق به ابن زبیر بوده است؛ از جمله سه خانه نزدیک کوه غربی مکه به نام قعیقعان. او در نزدیک‌ترین این سه خانه به مسجدالحرام سکنا گزیده و در عمارت بزرگ تر چاهی حفر کرده بود. نقل کرده‌اند که وی این خانه‌ها را از خاندان عفیف بن نبیه سهمی خرید. یکی از این خانه‌ها «دار زنگیان» نام داشت که سکناگاه بردگان سیاه ابن زبیر بود. در این خانه‌ها راهی به کوه احمر در شمال مکه وجود داشت.با توجه به گزارش ازرقی از هموار کردن شکافی که به این خانه‌ها راه داشت، گویا خزانه اموال ابن زبیر در این بناها قرار داشته است. اما فاکهی بیت المال زبیریان را در خانه‌ای میان دار الندوه و دار العجله می‌داند و خانه‌هایی به نام‌های دار البخاتی و دار العجله نیز برای ابن زبیر یاد می‌کند.در خلال گزارش‌ها می‌توان دریافت که این خانه‌ها انبار غله و آذوقه زبیریان نیز بوده است.

۱۵.۲ - در مدینه

خانه‌های ابن زبیر در مدینه در ناحیه بقیع زبیر، سمت شرقی مسجدالنبی و نزدیک به بقیع الغرقد بوده است که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و اله) پس از مرگ کعب بن اشرف یهودی، آن را به زبیر واگذار کرد و درآن، خانه افرادی دیگر از خاندان زبیر از جمله مصعب، عروه و منذر، پسران زبیر، قرار داشته است.


این کسان را همسران او شمرده‌اند: نفیسه دختر امام حسن علیه‌السّلام؛ عایشه دختر عثمان بن عفان، مادر بکر؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش ریطه، مادر عبدالرحمن و حنتمه، مادر موسی و عامر و زجله؛ تماضر، دخترمنظور، مادر خبیب، حمزه، عباد، ثابت و زبیر.
او ۱۲ پسر و پنج دختر داشت. قیس، عبدالله، یوسف، هاشم و عروه دیگر پسران ابن زبیر و فاخته، فاطمه، ‌ام حکیم و رقیه دختران او بودند. از میان این پسران، خبیب در عبادت و دانش نام آور بود.
عباد قاضی مکه در عهد ابن زبیر بود که او را جانشین پدرش می‌پنداشتند.زبیر و عروه در کنار پدرشان کشته شدند و خبیب و قیس و بکر و هاشم بدون نسل درگذشتند.محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر (م. ۲۵۵ق.) است.
[۹۲۹] نقد و بررسی منابع سیره نبوی، رسول جعفریان، ص۶۵-۸۰.
او قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهده دار شد و تالیفات فراوان داشت.


الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م. ۵۲۰ق.) ، مشهد، ۱۴۰۳ق؛ احسن التقاسیم: محمد بن احمد المقدسی (م. ۳۸۰ق.) ، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق؛ اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق.) ، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛ اخبار الکرام باخبار المسجدالحرام: احمد بن محمد الملکی (م. ۱۰۶۶ق.) ، بیروت، دار الصحوه، ۱۴۰۵ق؛ اخبار مکه: الازرقی (م. ۲۴۸ق.) ، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ اخبار مکه: فاکهی (م. ۲۷۵ق.) ، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق؛ الادب المفرد: البخاری (م. ۲۵۶ق.) ، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۰۹ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسدالغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اعلام العلماء: عبدالکریم القطبی (م. ۱۰۱۴ق.) ، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق؛ الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق؛ الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (۵۸۰ق.) ، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. ۵۶۲ق.) ، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق؛ الاوائل: حسن بن عبدالله العسکری (م. ۳۹۵ق.) ، ۱۴۰۸ق؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف؛ البغال: الجاحظ (م. ۲۵۵ق.) ، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الکعبة المعظمه: حسین عبدالله باسلامه، ۱۳۵۴ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد ابن الضیاء (م. ۸۵۴ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ تاریخ مکه (از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه): احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق.) ، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تاریخ و آثار اسلامی: اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.) ، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۶۶ش؛ تذکرة الخواص: سبط بن جوزی، قم، الرضی، ۱۴۱۸ق؛ تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق؛ تهذیب الکمال: المزی (م. ۷۴۲ق.) ، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق؛ الجمل: المفید (م. ۴۱۳ق.) ، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. ۴۵۶ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ جمهرة نسب قریش: الزبیر بن بکار بن عبدالله (م. ۲۵۶ق.) ؛ الجوهرة فی نسب النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و اصحابه: محمد بن ابی بکر انصاری، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق؛ حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م. ۴۳۰ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش احمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ دولت امویان: محمد سهیل طقوش، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ش؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالله المنعم الحمیری (م. ۹۰۰ق.) ، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م؛ سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م. ۱۱۱۱ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ السنن الصغری: البیهقی (م. ۴۵۱ق.) ، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۲ق؛ السنن الکبری: البیهقی (م. ۴۵۸ق.) ، بیروت، دار الفکر؛ سنن النسائی: النسائی (م. ۳۰۳ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق.) ، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ق.) ، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م. ۱۰۸۹ق.) ، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر،، ۱۴۰۶ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ شرف النبی صلی الله علیه و آله: ابوسعید خرگوشی (م. ۴۰۶ق.) ، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش؛ شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م. ۲۵۶ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. ۶۷۶ق.) ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م. ۲۶۱ق.) ، بیروت، دار الفکر؛ طبقات الفقهاء: ابواسحاق الشیرازی، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م. ۲۳۰ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ عبدالله بن الزبیر العائذ ببیت الله الحرام: ماجد لحام، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۵ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.) ، بیروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق.) ، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛ الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ فرهنگ اعلام جغرافیایی: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ق؛ قاموس الحرمین الشریفین: محمد رضا نعمتی، مشعر، ۱۳۷۷ش؛ کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کنز العمال: المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق.) ، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ مجمع الزوائد: الهیثمی (م. ۸۰۷ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق؛ محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار: ابن عربی (م. ۶۳۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ المحبر: ابن حبیب (م. ۲۴۵ق.) ، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، بیروت، دار المعرفه؛ مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق.) ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المسالک و الممالک: ابوعبید البکری (م. ۴۸۷ق.) ، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م؛ مسند ابن راهویه: اسحاق بن راهویه (م. ۲۳۸ق.) ، به کوشش البلوشی، المدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر؛ المصنف: ابن ابی شیبه (م. ۲۳۵ق.) ، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ المصنف: عبدالرزاق الصنعانی (م. ۲۱۱ق.) ، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛ المعارف: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، رضی، ۱۳۷۳ش؛ المعجم الاوسط: الطبرانی (م. ۳۶۰ق.) ، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. ۲۷۷ق.) ، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛ مکه و مدینه تصویری از توسعه و نوسازی: عبیدالله محمد امین کردی، ترجمه: صابری، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش؛ المنتظم: ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.) ، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ نسب قریش: عبدالله الزبیری (م. ۲۳۶ق.) ، بیروت، دار المعارف؛ نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان، تهران، سمت، ۱۳۷۸ش؛ نهایة الارب: النویری (م. ۷۷۳ق.) ، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳ق؛ النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م. ۶۰۶ق.) ، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م. ۷۶۴ق.) ، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م. ۹۱۱ق.) ، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.


۱. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۱.    
۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۳۰.    
۳. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۵.    
۴. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۸۹.    
۵. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۵.    
۶. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۵۲.    
۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۴۲۱.    
۸. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۷۴.    
۹. اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۴۱.    
۱۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۳.    
۱۱. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۶۱.    
۱۲. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۹۶.    
۱۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۷.    
۱۴. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۴.    
۱۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۴۰.    
۱۶. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۳.    
۱۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۱.    
۱۸. الاوائل، حسن بن عبدالله العسکری، ص۲۲۰.    
۱۹. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۵۷.    
۲۰. نهایة الارب، النويري، ج۲۲، ص۵۱۷.    
۲۱. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۳۹۷.    
۲۲. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۱.    
۲۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۴.    
۲۴. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۶.    
۲۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۲.    
۲۶. الاوائل، حسن بن عبدالله العسکری، ص۲۲۰.    
۲۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۴.    
۲۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۸.    
۲۹. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۱-۳۲.    
۳۰. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۷.    
۳۱. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۸۰.    
۳۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۷.    
۳۳. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۳۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۲۴.    
۳۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۳۶. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۰.    
۳۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۸.    
۳۸. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۳۹. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۷.    
۴۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۳.    
۴۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۲۴.    
۴۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۴۳. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۷.    
۴۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۵.    
۴۵. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۸۱.    
۴۶. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۱.    
۴۷. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۸۰.    
۴۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۸.    
۴۹. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۰.    
۵۰. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۷.    
۵۱. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۹.    
۵۲. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۶۴.    
۵۳. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۸.    
۵۴. تاریخ الطبری، الطبری، ج۳، ص۵۷۱.    
۵۵. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۳، ص۳۳۴.    
۵۶. المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۷.    
۵۷. کنز العمال، المتقی الهندی، ج۱۶، ص۷۲۹.    
۵۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۴.    
۵۹. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۲۹۴.    
۶۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۶.    
۶۱. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۹۰.    
۶۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۸.    
۶۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۶۴. المحكم والمحيط الاعظم، ابن سيده، ج۱، ص۲۰۲.    
۶۵. مجمع الزوائد، نور الدين الهيثمي، ج۴، ص۹.    
۶۶. وفاء الوفاء، السمهودی، ج۲، ص۳۹.    
۶۷. جامع الاحاديث، السيوطي، ج۹، ص۱۲۰.    
۶۸. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۱۳۱.    
۶۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۴۱۹.    
۷۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۴۱۹.    
۷۱. السنن الکبری، البیهقی، ج۶، ص۱۰۲.    
۷۲. الطبقات، ابن سعد، ج۲، ص۲۲۵.    
۷۳. وفاء الوفاء، السمهودی، ج۲، ص۱۱۱.    
۷۴. فتح الباری، ابن حجر العسقلانی، ج۱۳، ص۳۰۸.    
۷۵. المعارف، ابن قتیبه، ص۱۳۴.    
۷۶. وفاء الوفاء، السمهودی، ج۲، ص۱۲۱.    
۷۷. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۰.    
۷۸. فتوح البلدان، البلاذری، ص۲۲۴.    
۷۹. المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۴۴.    
۸۰. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۱.    
۸۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱۱، ص۶۷.    
۸۲. اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۲۸.    
۸۳. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۵.    
۸۴. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۰.    
۸۵. تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۱۷۳.    
۸۶. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۱.    
۸۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۶.    
۸۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۶.    
۸۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۵۶۴.    
۹۰. و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۸.    
۹۱. اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۲، ص۳۰۷.    
۹۲. تاریخ الطبری، الطبری، ج۳، ص۵۲۰.    
۹۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۵۵.    
۹۴. الکامل فی التاریخ، ابن أثیر الجزری، ج۲، ص۵۹۷.    
۹۵. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳.    
۹۶. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۷.    
۹۷. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۰.    
۹۸. اسد الغابة، ابن اثیر الجزری، ج۳، ص۱۳۹.    
۹۹. العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه، ج۵، ص۶۴.    
۱۰۰. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۰۶.    
۱۰۱. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۱۸، ص۴۰۴.    
۱۰۲. شرح نهج البلاغة، إبن أبی‌الحدید، ج۲۰، ص۱۰۲.    
۱۰۳. شرح نهج البلاغة، إبن أبی‌الحدید، ج۲، ص۱۶۷.    
۱۰۴. شرح نهج البلاغة، إبن أبی‌الحدید، ج۴، ص۷۹.    
۱۰۵. الدلائل في غريب الحديث، قاسم السرقسطي، ج۲، ص۶۹۵.    
۱۰۶. الجمل، المفید، ص۲۰۸.    
۱۰۷. الاحتجاج، ابومنصور الطبرسی، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۰۸. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۱۰.    
۱۰۹. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۴، ص۲۴۶.    
۱۱۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۷.    
۱۱۱. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۲، ص۵۷۲.    
۱۱۲. مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۵۸.
۱۱۳. الجمل، المفید، ص۱۵۱.    
۱۱۴. فتوح البلدان، البلاذری، ص۳۶۵.    
۱۱۵. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۶۸.    
۱۱۶. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۱۴۶.    
۱۱۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۳، ص۴۸۵.    
۱۱۸. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۲، ص۴۷۰.    
۱۱۹. مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۶۳.
۱۲۰. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۱.    
۱۲۱. الجمل، المفید، ص۱۸۷.    
۱۲۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۷.    
۱۲۳. مروج الذهب، المسعودی، ج۲، ص۳۶۷.
۱۲۴. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۱.    
۱۲۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۹.    
۱۲۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۹.    
۱۲۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۱۲۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶۵.    
۱۲۹. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۱۳۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۶.    
۱۳۱. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۸۲.    
۱۳۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۱.    
۱۳۳. تاریخ الطبری، الطبری، ج۴، ص۵۳۶.    
۱۳۴. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۲، ص۴۸۵.    
۱۳۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۳۴۶.    
۱۳۶. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۱۹۸.    
۱۳۷. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۵۱.    
۱۳۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۳۴۴.    
۱۳۹. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۰۱.    
۱۴۰. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۱۷.    
۱۴۱. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۷۵.    
۱۴۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۴.    
۱۴۳. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۳۵.
۱۴۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۱، ج۱، ص۳۴۵.    
۱۴۵. المحبر، ابن حبیب، ص۵۷.    
۱۴۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۴۱.    
۱۴۷. نسب قریش، عبدالله الزبیری، ص۵۰.    
۱۴۸. المحبر، ابن حبیب، ص۵۷.    
۱۴۹. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۳۰۳.    
۱۵۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۲۱.    
۱۵۱. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۵۲۶.    
۱۵۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۰۰.    
۱۵۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۱۸.    
۱۵۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۱.    
۱۵۵. شرح معانی الآثار، الطحاوی الحنفی، ج۳، ص۲۴.    
۱۵۶. السنن الكبري، البيهقي، ج۷، ۳۳۵.    
۱۵۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۱.    
۱۵۸. العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه، ج۴، ص۹۹.    
۱۵۹. العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه، ج۵، ص۱۶۲.    
۱۶۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۰.    
۱۶۱. المسند المستخرج علي صحيح مسلم، أبو نعيم الأصبهاني، ج۳، ص۳۴۱.    
۱۶۲. التلخيص الحبير، ابن حجر العسقلاني، ج۳، ص۳۲۸.    
۱۶۳. السنن الکبرى، النسائی، ج۵، ص۲۳۲.    
۱۶۴. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۵.    
۱۶۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۸۲.    
۱۶۶. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۱.    
۱۶۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۰.    
۱۶۸. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۷۹.    
۱۶۹. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۵.    
۱۷۰. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۷.    
۱۷۱. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳.    
۱۷۲. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۶.    
۱۷۳. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۴۳.    
۱۷۴. الاوائل، حسن بن عبدالله العسکری، ص۱۵۶.    
۱۷۵. اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۷، ص۷.    
۱۷۶. اسد الغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۷، ص۷.    
۱۷۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۴۶.    
۱۷۸. النهایه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۶۱.    
۱۷۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۵۳۳.    
۱۸۰. الاوائل، حسن بن عبدالله العسکری، ص۲۲۰.    
۱۸۱. النهایه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۶.    
۱۸۲. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۵۲.    
۱۸۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۱۸۴. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۴.    
۱۸۵. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۴.    
۱۸۶. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۸.
۱۸۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۳، ص۳۶۴.    
۱۸۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۶.    
۱۸۹. دولت امویان، محمد سهیل طقوش، ص۱۱۲.
۱۹۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۰.    
۱۹۱. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۱۹۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۱۹۳. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۶.    
۱۹۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۶.    
۱۹۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۴.    
۱۹۶. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۶.    
۱۹۷. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۶.    
۱۹۸. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۷.    
۱۹۹. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۷.    
۲۰۰. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۸.    
۲۰۱. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۱۸.    
۲۰۲. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳۱، ص۱۹۹.    
۲۰۳. سنن الترمذي، الترمذي، ج۴، ص۱۲۲.    
۲۰۴. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، ج۲، ص۷۹۴.    
۲۰۵. صحیح البخاری، البخاری، ج۸، ص۶۱.    
۲۰۶. صحیح البخاری، البخاری، ج۹، ص۳.    
۲۰۷. صحیح البخاری، البخاری، ج۹، ص۱۳.    
۲۰۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۲۴.    
۲۰۹. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۲، ص۴۵۸.    
۲۱۰. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۸۲.
۲۱۱. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص۶۸.
۲۱۲. مروج الذهب، المسعودی، ج۱، ص۳۱۶،
۲۱۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۲۱۴. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۱۱۶.    
۲۱۵. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۲.
۲۱۶. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
۲۱۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۵.    
۲۱۸. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۳۲.    
۲۱۹. فتح الباري، ابن حجر العسقلاني، ج۷، ص۷۲.    
۲۲۰. المسند الجامع، محمود محمد خليل، ج۱۳، ص۴۰۳.    
۲۲۱. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۲.    
۲۲۲. الدر المنثور، السيوطي، ج۷، ص۳۴۹.    
۲۲۳. امتاع الاسماع، المقريزي، ج۱۱، ص۱۷۸.    
۲۲۴. المستدرك، الحاكم، ج۳، ص۱۶۲.    
۲۲۵. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۰۱.    
۲۲۶. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،
۲۲۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۲۲۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۲۲۹. سمط النجوم، العصامي، ج۳، ص۲۳۷.    
۲۳۰. شرح نهج البلاغة، إبن أبی‌الحدید، ج۴، ص۶۱.    
۲۳۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۲۳۲. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۷۹.
۲۳۳. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۲.    
۲۳۴. عمل الیوم واللیلة، النسائی، ج۱، ص۱۶۴ ش ۵۸.    
۲۳۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۲۳۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۳۳.    
۲۳۷. تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،
۲۳۸. تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،
۲۳۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۲۴۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۲۴۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۳۳.    
۲۴۲. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۰.    
۲۴۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۵۵.    
۲۴۴. تاریخ الطبری، الطبری، ج۴، ص۵۰۹.    
۲۴۵. الکامل فی التاریخ، ابن أثیر الجزری، ج۲، ص۵۹۷.    
۲۴۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۵۵.    
۲۴۷. نهج البلاغه، کلمات قصار، محمد الدشتي، ص۳۸۴، ش۴۵۳.    
۲۴۸. تاریخ المدینة المنورة، عمر بن شبة النمیری، ج۴، ص۱۳۰۵.    
۲۴۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۵۵۹.    
۲۵۰. العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه، ج۵، ص۴۲.    
۲۵۱. المستقصى فی أمثال العرب، الزمخشری، ج۲، ص۱۱۸.    
۲۵۲. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۲۱.    
۲۵۳. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۲۵۴. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۱۹.    
۲۵۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۴.    
۲۵۶. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۳۸۴.    
۲۵۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۵.    
۲۵۸. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱۰، ص۳۳۶.    
۲۵۹. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱۱، ص۴۳۵.    
۲۶۰. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱۱، ص۶۲۱.    
۲۶۱. سیر اعلام النباء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۵.    
۲۶۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۳.    
۲۶۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۹.    
۲۶۴. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۲۶۵. الاحاد والمثاني، ابن أبي عاصم، ج۲، ص۹۱.    
۲۶۶. الآحاد والمثانی، الشیبانی، ج۱، ص۴۱۴.
۲۶۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۷.    
۲۶۸. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۳.    
۲۶۹. سبل الهدی، محمد بن یوسف الصالحی، ج۱۰، ص۴۰.    
۲۷۰. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۴.    
۲۷۱. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۲۷۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۰.    
۲۷۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۴.    
۲۷۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۵۷.    
۲۷۵. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۸.    
۲۷۶. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۴۰.    
۲۷۷. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ۲۸، ص۱۸۵.    
۲۷۸. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۶.    
۲۷۹. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۸۵.    
۲۸۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۶.    
۲۸۱. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۴۰.    
۲۸۲. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۳۵.    
۲۸۳. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۳۰۳.    
۲۸۴. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۰.    
۲۸۵. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۸۲.    
۲۸۶. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۲۵۰.    
۲۸۷. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۵.    
۲۸۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۱.    
۲۸۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۸.    
۲۹۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۷.    
۲۹۱. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۷۰.    
۲۹۲. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۳.    
۲۹۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۲.    
۲۹۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۱.    
۲۹۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۰.    
۲۹۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۸.    
۲۹۷. تاریخ الاسلام، الذهبي، ج۵، ص۴۴۰.    
۲۹۸. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۳.    
۲۹۹. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۱.    
۳۰۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۷.    
۳۰۱. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۷۰.    
۳۰۲. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۰.    
۳۰۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۱.    
۳۰۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۷۱.    
۳۰۵. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۴.    
۳۰۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۸.    
۳۰۷. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۶.    
۳۰۸. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۶۹.
۳۰۹. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۳.    
۳۱۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۱۴۵.    
۳۱۱. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۲۶.    
۳۱۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۸.    
۳۱۳. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۶۰.    
۳۱۴. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۱.    
۳۱۵. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۳۶.    
۳۱۶. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.    
۳۱۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۸.    
۳۱۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۷۰.    
۳۱۹. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۸.    
۳۲۰. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۰۱.    
۳۲۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۳.    
۳۲۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۳.    
۳۲۳. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۳۳۹.    
۳۲۴. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۳.    
۳۲۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۵۹.    
۳۲۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۴.    
۳۲۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۳۲۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۳۲۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱۱، ص۳۳۶.    
۳۳۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱۳، ص۳۱۲.    
۳۳۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۳۳۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۳۰.    
۳۳۳. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۲.    
۳۳۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۴.    
۳۳۵. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۱۳۱.    
۳۳۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۰۰.    
۳۳۷. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۵۷.    
۳۳۸. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۴۹۶.    
۳۳۹. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۱۷.    
۳۴۰. المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۵۹.    
۳۴۱. صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۰۸.    
۳۴۲. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۴.    
۳۴۳. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۳۴۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۰.    
۳۴۵. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۳۸۵.    
۳۴۶. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۲۱.    
۳۴۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۴.    
۳۴۸. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۳۴۹. الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۴.    
۳۵۰. المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۷.    
۳۵۱. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۰۰.    
۳۵۲. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۱۸.    
۳۵۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۳۵۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۵.    
۳۵۵. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۲.    
۳۵۶. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۵۱.
۳۵۷. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۱۸.    
۳۵۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۳.    
۳۵۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۳.    
۳۶۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۴.    
۳۶۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۸.    
۳۶۲. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۷۵.    
۳۶۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۵.    
۳۶۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۱.    
۳۶۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۳۶۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۱.    
۳۶۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۱۹۸.    
۳۶۸. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۱۹۹.    
۳۶۹. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۸.    
۳۷۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۲.    
۳۷۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۵.    
۳۷۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۴.    
۳۷۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۴.    
۳۷۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۶.    
۳۷۵. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۵، ص۱۵۴.    
۳۷۶. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۳۰۱.    
۳۷۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۷.    
۳۷۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۵.    
۳۷۹. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۳۴۷.    
۳۸۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۹.    
۳۸۱. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۳۰۱.    
۳۸۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۵.    
۳۸۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۶.    
۳۸۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۲.    
۳۸۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۸.    
۳۸۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۸.    
۳۸۷. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۵، ص۱۵۴.    
۳۸۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۸.    
۳۸۹. المحبر، ابن حبیب، ص۴۸۱.    
۳۹۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۴.    
۳۹۱. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۲۰۰.    
۳۹۲. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۲۹.
۳۹۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۲۱.    
۳۹۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۲۱.    
۳۹۵. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۴.    
۳۹۶. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۶۲.    
۳۹۷. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.    
۳۹۸. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۶.    
۳۹۹. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۴.    
۴۰۰. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۲۵.    
۴۰۱. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۴۰۲. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۳۱.
۴۰۳. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۲۰.    
۴۰۴. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۲، ص۲۴۹.    
۴۰۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۳۹.    
۴۰۶. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۸۷.    
۴۰۷. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۳۹۴.    
۴۰۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۷.    
۴۰۹. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۲، ص۲۲۵.    
۴۱۰. الروض المعطار، محمد بن عبدالله المنعم الحمیری، ص۱۸۸.    
۴۱۱. قاموس الحرمین، محمد رضا نعمتی، ص۵۶.
۴۱۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۳۹.    
۴۱۳. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۸۷.    
۴۱۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۳۸.    
۴۱۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۵۵.    
۴۱۶. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۸.    
۴۱۷. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳.    
۴۱۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۰.    
۴۱۹. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹.    
۴۲۰. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۹.
۴۲۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸.    
۴۲۲. اخبار الکرام، احمد بن محمد الملکی، ص۱۳۳.
۴۲۳. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۲.
۴۲۴. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۹.
۴۲۵. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۹۸.    
۴۲۶. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۹۸.    
۴۲۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۲۵.    
۴۲۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸.    
۴۲۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۸.    
۴۳۰. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲.    
۴۳۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۰.    
۴۳۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۱.    
۴۳۳. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۹۸.    
۴۳۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۱.    
۴۳۵. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹.    
۴۳۶. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۲۰.
۴۳۷. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۸.    
۴۳۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۷.    
۴۳۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۰.    
۴۴۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۲.    
۴۴۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۷.    
۴۴۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۴.    
۴۴۳. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۳۵.    
۴۴۴. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۱۷.
۴۴۵. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۶۰، ص۲۹۴.    
۴۴۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۰.    
۴۴۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۳.    
۴۴۸. البغال، الجاحظ، ص۴۹.    
۴۴۹. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۴.    
۴۵۰. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۶۱.    
۴۵۱. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۱۶۰.
۴۵۲. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۴۲.
۴۵۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۷.    
۴۵۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۳۸۷.    
۴۵۵. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸۱.    
۴۵۶. المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۱۰.    
۴۵۷. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸۱.    
۴۵۸. المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۱۰.    
۴۵۹. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸۰.    
۴۶۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۹، ص۴۲۵.    
۴۶۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۱.    
۴۶۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۴.    
۴۶۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۳.    
۴۶۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۲.    
۴۶۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۴.    
۴۶۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۹.    
۴۶۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۲.    
۴۶۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۴۶۹. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۲۱.    
۴۷۰. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۹.    
۴۷۱. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹.    
۴۷۲. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۵۵.    
۴۷۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۰.    
۴۷۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۳۷۹.    
۴۷۵. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۵۷۵.    
۴۷۶. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۵.    
۴۷۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۶۸.    
۴۷۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۹.    
۴۷۹. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۸.    
۴۸۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۹.    
۴۸۱. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۶۹.
۴۸۲. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۴.    
۴۸۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۳.    
۴۸۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۰، ص۵۲۰.    
۴۸۵. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۸.    
۴۸۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۸.    
۴۸۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۷.    
۴۸۸. تاریخ مکه، سباعی، ص۱۳۷.
۴۸۹. تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۲۵۸.    
۴۹۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۸.    
۴۹۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۲.    
۴۹۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۳۹.    
۴۹۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۰.    
۴۹۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۵۲.    
۴۹۵. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۵.
۴۹۶. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۵، ص۱۵۶.    
۴۹۷. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۵، ص۱۵۶.    
۴۹۸. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۳۳۴.    
۴۹۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۱۶.    
۵۰۰. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۳۰.    
۵۰۱. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۶۰.    
۵۰۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۲.    
۵۰۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۰۴. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۲۴۷.    
۵۰۵. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۲.
۵۰۶. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
۵۰۷. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۲.    
۵۰۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۰۹. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۷۶.    
۵۱۰. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
۵۱۱. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۹۹.    
۵۱۲. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
۵۱۳. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۷۶.    
۵۱۴. تجارب الامم، ابوعلی مسکویه، ج۲، ص۱۸۸.    
۵۱۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۶۰.    
۵۱۶. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۲۱.    
۵۱۷. الطبقات الکبرى، الزهری، ج۵، ص۱۰۰،
۵۱۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۵، ص۵۹.    
۵۱۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۲۰. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۷۶.    
۵۲۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۴۰.    
۵۲۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۲۳. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۷۷.    
۵۲۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۴۰.    
۵۲۵. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۳۶۰.    
۵۲۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۲۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۸۷.    
۵۲۸. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۶۰.    
۵۲۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۳۰. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۱۰۷.    
۵۳۱. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۳۰۹.    
۵۳۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۱.    
۵۳۳. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۰.    
۵۳۴. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۳.    
۵۳۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۰.    
۵۳۶. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۸۲.    
۵۳۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۱.    
۵۳۸. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۵.    
۵۳۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۰.    
۵۴۰. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۱۱۰.    
۵۴۱. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۶۴.    
۵۴۲. المعرفة و التاریخ، الفسوی، ج۱، ص۵۳۱.    
۵۴۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۴۴. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۴۷.
۵۴۵. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۳۷.    
۵۴۶. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۹۷.    
۵۴۷. اخبار الدولة العباسیه، الدوری و المطلبی، ص۹۱.    
۵۴۸. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۰.
۵۴۹. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۹.    
۵۵۰. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
۵۵۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.    
۵۵۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۵۳. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۰.
۵۵۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۳، ص۲۹۴.    
۵۵۵. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳.    
۵۵۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۴۸.    
۵۵۷. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۲۶.    
۵۵۸. تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۱،
۵۵۹. نثر الدر فی المحاضرات، ابوسعد منصور بن الحسین الآبی، ج۱، ص۲۸۲.    
۵۶۰. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۷۱.
۵۶۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۳۷۹.    
۵۶۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۰.    
۵۶۳. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۱۸.    
۵۶۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۰.    
۵۶۵. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۸۸.    
۵۶۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۰.    
۵۶۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۸۰.    
۵۶۸. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۱-۳۲.
۵۶۹. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۵۷-۵۸.    
۵۷۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۳۷۹.    
۵۷۱. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۸.
۵۷۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۹.    
۵۷۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۲۲.    
۵۷۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۱۲۱.    
۵۷۵. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۷.
۵۷۶. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۴.    
۵۷۷. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۶.    
۵۷۸. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۸.    
۵۷۹. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۳-۶۴.    
۵۸۰. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۶.    
۵۸۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۳۲.    
۵۸۲. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۳۰۴.    
۵۸۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۴۰۱.    
۵۸۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۷۰.    
۵۸۵. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۳۰۴.    
۵۸۶. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۶، ص۲۷۷.    
۵۸۷. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۷۵.    
۵۸۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۴.    
۵۸۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۰۴.    
۵۹۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۰۰.    
۵۹۱. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۲.
۵۹۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۶۴.    
۵۹۳. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۶۰.    
۵۹۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۱۸.    
۵۹۵. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۲.
۵۹۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۴۴۲.    
۵۹۷. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۶، ص۲۲.    
۵۹۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۳۴.    
۵۹۹. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۳۰۹.    
۶۰۰. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۲۹۳.    
۶۰۱. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۶۰.    
۶۰۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۱۸.    
۶۰۳. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۳۰۹.    
۶۰۴. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۲۹۳.    
۶۰۵. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴.    
۶۰۶. سمط النجوم، العصامی، ج۱، ص۲۱۱.    
۶۰۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۱.    
۶۰۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۰۹. احسن التقاسیم، محمد بن احمد المقدسی، ص۷۴.    
۶۱۰. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۴، ص۴۶۶.    
۶۱۱. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۹۴.
۶۱۲. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۷.    
۶۱۳. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۳۹.    
۶۱۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲-۳.    
۶۱۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۱۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۱۷. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۸۶.    
۶۱۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۱۹. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.    
۶۲۰. السنن الکبری، البیهقی، ج۵، ص۱۴۵.    
۶۲۱. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۱، ص۱۶۶.    
۶۲۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۲۳. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۱، ص۱۶۶.    
۶۲۴. سمط النجوم، العصامی، ج۱، ص۲۱۱.    
۶۲۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۵، ص۲۱۱.    
۶۲۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۲.    
۶۲۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۲۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۴.    
۶۲۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۳۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۲.    
۶۳۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۳۲. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵.    
۶۳۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۷۲.    
۶۳۴. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۲۰۵.    
۶۳۵. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.    
۶۳۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۷۲.    
۶۳۷. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۸۹.
۶۳۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵.    
۶۳۹. الروض المعطار، محمد بن عبدالله المنعم الحمیری، ص۹۴.    
۶۴۰. سمط النجوم، العصامی، ج۱، ص۲۱۱.    
۶۴۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۶۲.    
۶۴۲. تاریخ مکه، ابن ضیاء، ج۱، ص۱۶۲.    
۶۴۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۲.    
۶۴۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۲.    
۶۴۵. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۶۲۲.    
۶۴۶. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۰.
۶۴۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۴۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۴.    
۶۴۹. سبل الهدی، محمد بن یوسف الصالحی، ج۱، ص۱۶۷.    
۶۵۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۵۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷.    
۶۵۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۵۳. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۳۴.    
۶۵۴. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
۶۵۵. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۸۹.
۶۵۶. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.    
۶۵۷. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۱۶۱.    
۶۵۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۲۲.    
۶۵۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۶۰. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۵.    
۶۶۱. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱، ص۴۳۸.    
۶۶۲. الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری، ص۲۸۸.    
۶۶۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۶۴. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۶۶۵. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۰.    
۶۶۶. تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۷۵.
۶۶۷. المعالم الاثيره في السنه والسيره، محمد حسن شراب، ص۹۷.    
۶۶۸. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۶۹. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
۶۷۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۷۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.    
۶۷۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۳۵.    
۶۷۳. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
۶۷۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۷۵. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.    
۶۷۶. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
۶۷۷. کعبه و جامه آن، محمد الدقن، ص۵۸.
۶۷۸. اخبار مکه، الفاکهی، ج۵، ص۲۱۲.    
۶۷۹. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.    
۶۸۰. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.    
۶۸۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۹.    
۶۸۲. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
۶۸۳. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸.    
۶۸۴. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
۶۸۵. تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۶۷.
۶۸۶. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.    
۶۸۷. حجاز در صدر اسلام، احمد العلی، ص۴۸۳.
۶۸۸. تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۸۴.
۶۸۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۲۱۳.    
۶۹۰. اعلام العلماء، عبدالکریم القطبی، ص۷۷.
۶۹۱. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۷۱.    
۶۹۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۱۷۲.    
۶۹۳. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۰.    
۶۹۴. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۶۹.    
۶۹۵. اعلام العلماء، عبدالکریم القطبی، ص۵۳.
۶۹۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۶۹۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۶۹۸. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۴.    
۶۹۹. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۳۳۱.    
۷۰۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۳.    
۷۰۱. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۴.    
۷۰۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۵، ص۳۴۹.    
۷۰۳. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۴، ص۴۶۷.    
۷۰۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۱.    
۷۰۵. مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص۲۸۰.
۷۰۶. کعبه و جامه آن، محمد الدقن، ص۵۸.
۷۰۷. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۷.    
۷۰۸. تاریخ و آثار اسلامی، اصغر قائدان، ص۶۳.
۷۰۹. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۳۳۱.    
۷۱۰. مکه و مدینه، عبیدالله محمد امین کردی، ص۸۱.
۷۱۱. محاضرة الابرار، ابن عربی، ج۱، ص۱۹۱.
۷۱۲. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۸.    
۷۱۳. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۰.
۷۱۴. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۰.    
۷۱۵. شرف النبی، ابوسعید خرگوشی، ص۳۸۸.
۷۱۶. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۵.    
۷۱۷. مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص۲۸۲.
۷۱۸. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۵۷.    
۷۱۹. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۱۱.    
۷۲۰. البدء و التاریخ، المطهر المقدسی، ج۴، ص۸۴.    
۷۲۱. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۴، ص۴۱۲.    
۷۲۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۵، ص۲۱۳.    
۷۲۳. الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۳۱.    
۷۲۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۴۱.    
۷۲۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۷۴.    
۷۲۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۶، ص۲۷۳.    
۷۲۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۳۸.    
۷۲۸. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۵۲.
۷۲۹. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۵۳۷.    
۷۳۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۲۴۲.    
۷۳۱. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۲۲.
۷۳۲. مروج الذهب، المسعودی، ج۳، ص۸۸.
۷۳۳. اخبار مکه، الفاکهی، ج۵، ص۲۲۵.    
۷۳۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۸۰.    
۷۳۵. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۱.
۷۳۶. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۸۰.    
۷۳۷. حیاة الحیوان، الدمیری، ج۲، ص۵۸.    
۷۳۸. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۸۰.    
۷۳۹. . الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۷.
۷۴۰. دولت امویان، محمد سهیل طقوش، ص۱۱۰.
۷۴۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۹۵.    
۷۴۲. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۱۵.    
۷۴۳. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۳۹۹.    
۷۴۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۳.    
۷۴۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۳.    
۷۴۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۱۵.    
۷۴۷. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۱۷۵.    
۷۴۸. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۳۹۹.    
۷۴۹. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۴.    
۷۵۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۳.    
۷۵۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۱.    
۷۵۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۵۹.    
۷۵۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۷.    
۷۵۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۳.    
۷۵۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۷.    
۷۵۶. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۱۷۵.    
۷۵۷. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۲۴.    
۷۵۸. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۷.    
۷۵۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۰.    
۷۶۰. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۴.    
۷۶۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۳.    
۷۶۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۷.    
۷۶۳. الفاکهی، ج۲، ص۳۴۲.    
۷۶۴. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۱۷۵.    
۷۶۵. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۲۰.    
۷۶۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۳۹۹.    
۷۶۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۹۳.    
۷۶۸. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۳۸.    
۷۶۹. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۴.    
۷۷۰. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۴۷.    
۷۷۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۴.    
۷۷۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۱۶.    
۷۷۳. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۰.    
۷۷۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ص۹۵.    
۷۷۵. الانباء، ابن العمرانی، ص۵۰.    
۷۷۶. احسن التقاسیم، محمد بن احمد المقدسی، ص۷۴.    
۷۷۷. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۴، ص۴۶۶.    
۷۷۸. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۰.    
۷۷۹. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۴.    
۷۸۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۰.    
۷۸۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۷۸۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۲.    
۷۸۳. تاریخ الاسلام، الذهبي، ج۵، ص۳۱۳.    
۷۸۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۷۸۵. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۰.    
۷۸۶. حیاة الحیوان، الدمیری، ج۲، ص۵۸.    
۷۸۷. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۴۰.    
۷۸۸. حیاة الحیوان، الدمیری، ج۲، ص۵۹.    
۷۸۹. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۳۱۵.    
۷۹۰. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۷۹۱. الفتوح، ابن اعثم الکوفی، ج۶، ص۳۴۱.    
۷۹۲. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۷۹۳. مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۷، ص۲۵۴.    
۷۹۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۷۹۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۴۴.    
۷۹۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۰.    
۷۹۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۱.    
۷۹۸. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۱.    
۷۹۹. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه، ج۲، ص۳۸.
۸۰۰. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۸۰۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۰۸.    
۸۰۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۶.    
۸۰۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۳۴۳.    
۸۰۴. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۳۰.    
۸۰۵. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۱۸۸.    
۸۰۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۱.    
۸۰۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۲۹.    
۸۰۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۵.    
۸۰۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۵.    
۸۱۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۸.    
۸۱۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۲.    
۸۱۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۷.    
۸۱۳. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۶.    
۸۱۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۶.    
۸۱۵. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳.    
۸۱۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۱.    
۸۱۷. الفاکهی، ج۲، ص۳۴۹.    
۸۱۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۴.    
۸۱۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۲.    
۸۲۰. تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج۲، ص۲۶۷.
۸۲۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۸.    
۸۲۲. المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۲۵.    
۸۲۳. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۹.    
۸۲۴. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۱.    
۸۲۵. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۳.    
۸۲۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۵.    
۸۲۷. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۷.    
۸۲۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۹۹.    
۸۲۹. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۳.    
۸۳۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۴۲.    
۸۳۱. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۱۰.    
۸۳۲. الجوهرة فی نسب النبی، محمد بن ابی بکر انصاری، ج۲، ص۳۰۰.    
۸۳۳. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۳۳۹.    
۸۳۴. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۵.    
۸۳۵. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۵۱.    
۸۳۶. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۵۲.    
۸۳۷. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۸.    
۸۳۸. تاریخ الطبری، الطبری، ج۶، ص۱۹۲.    
۸۳۹. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۵، ص۲۲.    
۸۴۰. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۰.    
۸۴۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۱.    
۸۴۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۴.    
۸۴۳. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۵.    
۸۴۴. تجارب الامم، ابوعلی مسکویه، ج۲، ص۲۴۷.    
۸۴۵. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۴۲.    
۸۴۶. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۱۵۱.    
۸۴۷. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۳۲۶.    
۸۴۸. مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۷، ص۱۲.    
۸۴۹. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۲.    
۸۵۰. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۸.    
۸۵۱. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۱.    
۸۵۲. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۵.    
۸۵۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۴، ص۲۷۴.    
۸۵۴. الجوهرة فی نسب النبی، محمد بن ابی بکر انصاری، ج۲، ص۲۹۸.    
۸۵۵. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۷.    
۸۵۶. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۶.    
۸۵۷. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۱.    
۸۵۸. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۱۱۶.    
۸۵۹. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۵.    
۸۶۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۹.    
۸۶۱. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۴۶.    
۸۶۲. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۷.    
۸۶۳. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج۱۷، ص۹۳.    
۸۶۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۵۴.    
۸۶۵. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۵، ص۴۴۷.    
۸۶۶. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۲۹۷.    
۸۶۷. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۴۹.    
۸۶۸. و السیاسه، ابن قتیبه، ج۱، ص۲۸.    
۸۶۹. تاریخ الطبری، الطبری، ج۵، ص۴۹۴.    
۸۷۰. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۲۱.    
۸۷۱. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۷.    
۸۷۲. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۰۷.    
۸۷۳. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۴۵.    
۸۷۴. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۵۰.    
۸۷۵. طبقات الفقهاء، الشيرازي، ج۱، ص۵۰.    
۸۷۶. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۱۰.    
۸۷۷. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۵۳.    
۸۷۸. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۳۳.    
۸۷۹. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۵.    
۸۸۰. صحیح البخاری، البخاری، ج۲، ص۱۶۷.    
۸۸۱. صحیح البخاری، البخاری، ج۲، ص۱۵۸.    
۸۸۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۸۱.    
۸۸۳. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۲۲۱.    
۸۸۴. اخبار مکه، الفاکهی، ج۴، ص۲۲.    
۸۸۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۴۸.    
۸۸۶. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۱۰۶.    
۸۸۷. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۱۸۲.    
۸۸۸. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۷.    
۸۸۹. المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۳۳۴.    
۸۹۰. المصنف، صنعانی، ج۵، ص۵۰۱.    
۸۹۱. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۱۸۷.    
۸۹۲. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۲۷۸.    
۸۹۳. المصنف، صنعانی، ج۲، ص۵۵.    
۸۹۴. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۸۶.    
۸۹۵. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۱۰۷.    
۸۹۶. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۵۷.    
۸۹۷. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶.    
۸۹۸. اخبار مکه، الفاکهی، ج۳، ص۱۲۳.    
۸۹۹. اخبار مکه، الفاکهی، ج۱، ص۴۵۱.    
۹۰۰. مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه، ج۲، ص۸۳.    
۹۰۱. صحیح مسلم، مسلم، ج۲، ص۱۰۱۲.    
۹۰۲. شذرات الذهب، عبدالحی بن عماد، ج۱، ص۲۶۰.    
۹۰۳. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۰۵.    
۹۰۴. سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۳۹۷.    
۹۰۵. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، رسول جعفریان، ص۹۰-۹۱.
۹۰۶. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۸۰.    
۹۰۷. اخبار مکه، الفاکهی، ج۴، ص۲۲.    
۹۰۸. المسالک و الممالک، ابوعبید البکری، ج۱، ص۴۰۲.    
۹۰۹. اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۸۵.    
۹۱۰. اخبار مکه، الفاکهی، ج۲، ص۱۷۰.    
۹۱۱. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۲۱.    
۹۱۲. الکامل، ابن اثیر علی بن محمد الجزری، ج۳، ص۴۰۱.    
۹۱۳. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۳۵.    
۹۱۴. وفاء الوفاء، السمهودی، ج۴، ص۳۳.    
۹۱۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۹، ص۴۲۵.    
۹۱۶. جمهرة نسب قریش، الزبیر بن بکار بن عبدالله، ج۱، ص۴۶۱.    
۹۱۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۴۱.    
۹۱۸. جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص۱۲۲.    
۹۱۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۷، ص۱۴۱.    
۹۲۰. نهایة الارب، النويري، ج۲۱، ص۱۴۳.    
۹۲۱. الطبقات، ابن سعد، خامسه۲، ج۲، ص۳۰.    
۹۲۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۹، ص۴۴۹.    
۹۲۳. الجوهرة فی نسب النبی، محمد البري، ج۲، ص۳۰۰.    
۹۲۴. تهذیب الکمال، المزی، ج۸، ص۲۲۴.    
۹۲۵. تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج۳، ص۱۳۵.    
۹۲۶. تهذیب الکمال، المزی، ج۱۴، ص۱۳۷.    
۹۲۷. تاریخ الاسلام، الذهبی، ج۶، ص۹۷.    
۹۲۸. نسب قریش، عبدالله الزبیری، ج۱، ص۷۷.    
۹۲۹. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، رسول جعفریان، ص۶۵-۸۰.
۹۳۰. الانساب، عبدالکریم السمعانی، ج۶، ص۲۶۶.    
۹۳۱. الاعلام، الزرکلی، ج۳، ص۴۲.    



حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله«ابن زبیر».    



جعبه ابزار